Namaz-baraye-sag

شخصی در تاریکی شب برای عبادت به مسجد جامع بصره رفت.
بعد از عبادت خواست استراحت کند که دید یک سیاهی، گوشه مسجد آمد. شبستان تاریک بود و نمی دید.
با خودش گفت: یک نفر به مسجد آمده است. بلند شوم و در برابر دیدگان او تا سحر نماز بخوانم تا فردا داستان عبادت مرا برای مردم تعریف کند.
هوا که روشن شد دید یک سگ سیاهی خوابیده است.
با خود گفت: یک‌شب تا به صبح برای سگ نماز خواندم.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه