استاد حدائق روز جمعه 11 شهریور 1401 در مهدیه بزرگ شیراز به ادامه سلسله مباحث «ویژگی های صالحین» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ»[1]
بحث مجلس ما با محوریت فرمایش امیرالمؤمنین علی علیه السلام در آن عهدنامهی حضرت به مالک اشتر نخعی در تبیین اوصاف انسانهای صالح و معرفی صالحان از نگاه امام صادق است.
مطالبی در فرصتهای گذشته محضر عزیزان عرض شد قسمتی دیگر از فرمایشات حضرت را من اشاره کنم و آیهای جلسهی گذشتهای در خدمت عزیزان بودیم آیهی 199 سورهی اعراف را هم توضیحاتی محضر عزیزان باقی ماند که اشاره کنیم.
حضرت در ادامهی توصیهی به مالک میفرماید: «ولاتنصبنّ نفسک لحرب الله»[2] اقای مالک خود را در موضع جنگ با خدا قرار نده. کاری مکن که در مسیر مقابلهی با خدا قرار بگیری، گناه انسان را در جبههی مقابله با خدا قرار میدهد هر گناهی، غیبت، رباخوری، دروغ، ظلم، اجحاف، بیانصافی، اینها نافرمانی عوامل الهی است، در حقیقت حضرت یک رهنمودی دارد به مالک میدهند که آقای مالک در مسیر زندگی خودت را مقابل با خدا قرار نده، تو بندهای در پیشگاه آفریدگارت به هر ستیز خودت را ظاهر مکن، «ولاتنصبنّ نفسک لحرب الله»[3] لذا آدم گناهکار یعنی کسی که با نبرد با خدا میکند مثل رباخوری، گناه اصلا حرب با خداست. شما وقتی کسی حرف شما را مخالفت میکند یعنی بایدهای شما را نباید میکند و نبایدها را باید میکند یعنی ستیز با شما دارد و مخالف شما هست. «فإنّه لایدیک بنعمته» آقای مالک این را بدان که تو را تحمل کیفر خدا نیست با خدا اگر از در ستیز آمدی تحمل کیفر خدا را نخواهی داشت ها؟! کیست که بداند که بگوید من در برابر مجازات پروردگار و عذاب خدا میتوانم مقاومت کنم، قدرت تحمل عذاب و مجازات او را نخواهیم داشت، بشر ضعیفی این جملهای که از فرمایشات آقا سیدالشهداء تاریخ نقل کرده است وقتی جوانی به حضرت عنوان کرد که من گناهکارم و قدرت ترک گناه را هم ندارم، نائب الزیارهی دوستان در مشهد مقدس بودیم یک روز در رواق امام خمینی برای زائرها به یک مناسبتی این روایت هم خوانده شد یکی از زائرها سؤال کرد: راه گناه نکردن چیست؟ گفتم: امام حسین فرموده ولی عمل کنید شعار ندهید همان چیزی که با آن جوان گفت. آن جوان گفت: میخواهم گناه نکنم ولی ارادهام ضعیف است. مثلا جلو زبان و چشمم را نمیتوانم بگیرم، معصیت فراهم شد نافرمانی میکنم، یک نصیحتی بکنید دیگر گناه نکنید، امام فرمود: 5چیز به تو میگویم اینها را انجام بده دیگر گناه نمیکنی این راههای گناه نکردن است، حالا 5 تا را نمیخواهد عملی کنید ولی یک از اینها خداوکیلی یادمان نرود، امام 5 گزینه نام بردند ولی اگر به یکی از این پنج تا باور داشته باشیم گناه نمیکنیم، اقا به ایشان فرمودند: «اخرج من ولایت الله و اذنب ماشئت»[4] اول از حکومت خدا بیرون برو و جایی گناه کن که متعلق به خدا نباشد. مردم گناه آزاد است امام جایی که متعلق به او نباشد عالم محضر خداست خدا رحمت کند معمار انقلاب را، در محضر خدا معصیت نکنید، جایی اگر پیدا کردید که گفتند این قسمت و منطقه مال خدا نیست امام حسین فرمود: آن وقت برو گناه کن، تو داری نافرمانی ولینعمتی را میکنی که پایت روی ملک اوست، در دارایی او و در اموال او غوطهور هستی. «لاتأکل برزق الله»[5] رزق خدا را هم نخور هر چه خواستی گناه نکن. همین یادمان نرود لب به طعامی بزنی که مال خدا نیست و خدا دخالتی در آن نداشته باشد، این غذا این طعام، این امکانات، این خوردنیها مال خدا نباشد و نقشی نداشته باشد.
خدا میفرماید: پای سفرهی غذا آن نانی که میخورید و این آتشی که برافزونید، این آبی که از آسمان میآید. آبی که مینوشید کار کیست؟ کار شماست. «أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ»[6] شما نازل میکنید یا ما نازل میکنیم؟! فرمودند: مکان گناهت را جایی انتخاب کن که خدا نبیند، به هر جوانی و هر گناهکاری که بگوید نمیتوانم گناه را کنار بگذارم، بگویید بسمی تعالی گناه آزاد ولی با این شرط یک جایی گناه بکن که خدا نباشد.
دوست نزدیکتر از من به من است، این عجبتر که من از وی دورم
خدا در قلب انسانهاست جایی میتوانید فرض کنید که خدا نباشد و در محضر او نباشی، حالا من شاهد عرضم این قسمت بود که امام به مالک هم اشاره میکند که آقای مالک تو را تحمل کیفر خدا نیست حالا کیفر الهی یک بخشی در دنیا گریبان انسان را میگیرد برای یک افراد خاص حالا عرض میکنیم، عمدهی کیفر مال آخرت است، در دنیا زیاد کاری به شما ندارد مگر در سه مورد که اگر کسی لغزید تا چوب نخورد نمیمیرد تا به اصطلاح امروزیها یک حالی بهش ندهند نمیبرند او را، ولی عمدهی کارها مال قیامت است و این هشدار امیرالمؤمنین است که آخرتت را خراب نکن.
امام حسین فرمودند: قیامت که رسید یک جملهای هم اشاره کردند نکتهی چهارم اگر توانستی تسلیم مردن نشوی هر چقدر خواستی گناه نکن، آقا یک قدرتی پیدا کن که بگویی ملکالموت نمیتواند جان ما را بگیرند، کدام یک از شماها میتوانید ادعا کند که زنده از این در بیرون میرویم، کدام از ماها ادعا کنیم که امشب هستیم، پیغمبرش هم این ادعا را نمیکرد رسول الله میفرماید: قدم از قدم برمیدارم نمیدانم قدم دیگر را زمین میگذارم هستم یا نیستم، آقا فراموش نکن شاید دقیقهی دیگر نباشی. تویی که اینقدر عجل به تو نزدیک است چرا نافرمانی خدایی میکنی که به محضر او میخواهند ببرند.
مرحوم امام میفرماید: ترس از مرگ ترس از بدی اعمال است، علت ترس این است که کار خوب نکردیم، آدم بدهکار از روبرو شدن با طلبکار میترسد و هراس دارد و الان میروم به حساب میکشم و شرمنده میشوم.
والا آدمهای مؤمن و صالح و وظیفه شناس اگر بروند خیالشان راحت است و منتظر نتایج اعمالشان هستند و وظیفهشان را انجام دادند، آقا امیرالمؤمنین در نهج البلاغه در اوصاف متقین یک جمله دارند که همّام فرمود این جمله خیلی عظمت دارد نمونهی این افراد را در دنیا دیدهام، جملهی حضرت این است: «و لولا الأجل الذی کتب الله علیهم لمتستقر أرواحهم فی اجسادهم طرفة عین، شوقاً إلی الثواب، و خوفاً من العقاب»[7] آدمهای واقعی باتقوای واقعی اگر آن عجلی که خدا برایشان مقرّر کرده نبود اینها یک پیمانهای دارند باید آن پیمانه پر بشود و بروند اگر آن تقدیر الهی نبود و کار دست خودشان بود یک لحظه مایل به ادامهی زندگی نبودند و میگفتند الان برویم بهتر از بعداً است چرا؟ چون تا الان خوب جلو آمدند میگوید بگذار الان بروم بهتر است و به نتایج خوبم برسم «شوقا من الثواب»[8]. «خوفاً من العقاب»[9] تا امروز خوب بودم شاید فردا خراب شدم بگذار تا پاک هستم بروم و تا سالم هستم بروم، من بارها شده این دانشجوهایی که نفر ممتاز آزمون کنکور میشوند به بعضیها تک نمرهای ها صحبت کردم، بهشان گفتم میخواهید دوباره آزمون کنکور را بدهید؟ میگویند خیر، شاید دیگر این توفیق پیدا نشود، شاید دیگر تک رقمی نشود. یک امر معقولی هم است آدم باتقوا تا الان خوب کار کردم الحمدالله از مفاسد شیطان خودم را حفظ کردم شاید فردا شیطان فریبم داد، لذا الان بروم بهتر از فرداست. از مصادیق این افراد مرحوم آقا شیخ محمد تقی بهلول بود، من خودم از بهلول شنیدم که با مرحوم آیت الله والد خیلی رفیق بود و شیراز که میآمد مهمان حاج آقا بود و بهلول حرفش این بود اگر خودکشی در اسلام حرام نبود خودم را میکشتم تا به نتایج برزخیام برسم، برزخش را هم نشان داده بودند، اوایل جنگ خدمت امام رفتم و گفتم: امام اجازه بدهید هر جای جبهه خواستم بروم مانعم نشوند، اجازه دادند. آقایان ندیدید که دلبسته به دنیا هستید.
کشتی دل باز کن جان میدهی، آن چه نامیدنیست نادیدنیست
این چهارتا آجر و درخت و پارک و ساختمان برایمان شگفت انگیز است، چشمتان را باز کنند ببینید آن زیباییها، زیباترین چیزهای دنیا طویله هم حساب نمیشود، اگر مردم ببیننددر برزخ چه مقاماتی است زیباترین صحنههای دنیا قابل مقایسه نیست. امام دستور دادند آقای بهلول در خط مقدم برود و بهلول در خط مقدم بین رزمندهها بودم، خمپاره در سنگر میخورد همه شهید میشدند ولی من زنده میماندم. حالا عرضم این است محضر حضار محترم انسانهای باتقوا چون خوب کار کردند هراسی ندارند ولی تابه امروز خوب بودیم دوست دارند فردا بروند شاید فردا کس دیگری شد.
امام حسین فرمودند: «إذا جاء ملک الموت لیبقض روحک فدفأه عن نفسک و اضرب ما شئت»[10] اگر میتوانی جلوی رفتنت را بگیری اگر میتوانی ملکالموت را از خودت دفع کنی برو گناه کن، این را به همه بگوییم که اگر مرگ درست خودت است برو نافرمانی کن، یک وقت در حال گناه جانت را میگیرند و خبر نداری ها و کم نبودن کسانی که در حال نافرمانی خدا عذاب به آنها آمد و عجل آنها را درید.
شاهد عرض اینجاست این چند موارد را گفتم که این نکته مقصودم است آقا فرمودند: «إذا أدخلک مالک فی النار»[11] یک اشاره هم به آخرت کردند قیامت روزگاری پیش رو داریم که مأمورهای مقتدر خدا مجرمین را با شدت و غلظت میگیرند و به جهنم میبرند، من یک خاطره مادرمان نقل کنم خدا ایشان را رحمت کند، میگفتند یک شبی در یک مجلسی بودیم یک خانمی کنار دست ما نشسته بود مداوم غیبت میکرد، گفتند من هم به ایشان گفتم خانم غیبت نکن این ول کن هم نبود مدام میگفت، ما چند بار هم نهی کردیم ولی اعتنا نکرد. والده گفتند: من در فکر رفتم خدایا این غیبتهایی که کرد مکافاتی هم دارد حالا گاهی اوقات میدانی میخواهی به یقین برسی گفتند: شب خواب دیدم خواب دیدم قیامت است آن خانم کنار دست من بود و جمعیت تا چشم میدید در صحرای محشر بود همه در گریز و همه در فرار بودند، این خانم کنار دست من بود یک صدایی در محشر پخش میشد و گناهکاران را میگفتند بیایید، بلندگویی نبود ولی این صدا همهی صحرا فرا گرفت و ناگهان گفتند خانم فلانی را بیاورید ناگهان دیدم دو تا مأمور بسیار وحشتناک و قوی هیکل، ببینید قرآن چگونه تعریف میکند،«عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ»[12] این مأمورها مثل مأمورهای دنیا نیستند که دو تا قطره اشک بریزید دلش رحم کند. قرآن میفرماید: کسانی را دنبالتان میفرستیم که به حسابرسی شما رابیاورند که دو تاویژگی دارند «غلاظ» و «شدید» سخت و شدید هستند در نهایت غلظت و در نهایت قاطعیت « َا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ»[13] از اوامر خدا سرپیچی نمیکنند، گفتند: بیاریدش، مییارن و باالتماس چیزی حل نمیشود و آنچه خدا گفته انجام میدهند، والده گفت: دیدم سراغ این زن آمدند و دستانش را گرفتند و بردند یک سنگی مثل سنگ قبر مثلا نیم تر در یک متر آوردند گذاشتند روی پشت این زن از پشت پا تا کمرش با طناب بستند یک فریادی این زن زد زبانش از حلقش افتاد بیرون، او را کشاندند به موقعیت حسابرسی عزیزان در دنیا آزاد هستید، امیرالمؤمنین فرمود: «الیوم عملٌ بلاحساب و غداً حسابٌ بلاعمل»[14] الان روز کار است و حساب نمیخواند ولی فردای قیامت شما را به حساب میکشند.
والده گفت: من از وحشت داشتم میبردم، یکی از مأمورها رو به من کرد و گفت: این سزای غیبت کردن است، و از وحشت از خواب بیدار شدم، من به آن خانم تماس گرفتم و استغفار کن که روزگار بدی پیش رو داری تا دستت میرسد یک کاری بکن. امام علی گفت: آقای مالک مراقب باش تو تحمل کیفر خدا را نداری، «ولاغنی بک عن عفوه و رحمته»[15] حضرت فرمودند: آقای مالک بینیاز نیستی از گذشت و عفو الهی « ولاتندمنّ علی عفوٍ»[16] و عفوی که مردم کردی هیچگاه پشیمان نباش.
یک جملهی اخلاقی من یک اشاره به آیهی شریفه کنم و عرائض را جمعبندی کنم خب مسئولین در مقام مسئولیت گاهی اوقات زیرمجموعههایشان یک نافرمانی میکنند و تا جایی که میشود با بخشیدن بخشید باید بخشید، البته معیار عفو را امیرالمؤمنین بیان میفرماید. حضرت میفرماید: جایی ببخشید که طرف پشیمان است نه جایی که طرف گستاخ است. خدا هم کسی را میبخشد که پشیمان است من دیروز از کنار گلزار شهداء گمنام که گفتم اینجا شهدای گمنام نیستند صاحب نام هستند ما معرفتمان کم است به اینها گمنام میگوییم، ما نمیشناسیم این را ولی خدا اینها را میشناسد. برادرشهید سردار خادم صادق بود از این جریان زشت و سخیفی که در این هفتهی جاری در شیراز اتفاق افتاد من سؤال کردم و یک جایی عرض کردم گفتم کار رضاخانی اتفاق افتاد رضاخان با آن قلدری حجاب برمیداشت حالا در نظام جمهوری اسلامی این کشتار برای همهی متدینین است خدا به حضرت شعیب فرمود: من یک عذابی میخواهم بفرستم صدهزار نفر را میخواهم ببرم، شصت هزارتا خوبها هستند و چهل هزارتا بدها هستند، شصت هزارتا مؤمنین هستند خوبها و چهل هزارتا بد هستند. حضرت شعیب تعجب کرد خوبها چرا باید عذاب بشوند. خطاب شد شعیب خوبها گناه را دیدند و حرف نزدند، ما در خانوادهمان نشستیم خلاف میبینیم و حرف نمیزنیم و در جامعه میبینیم و حرف نمیزنیم، به بچهی خودمان حرف نمیزنیم، یک امربه معرف و نهی از منکر نمیکنیم.
دلخوش هستم که من کار خودم را انجام میدهم و عبادتم را میکنم، بابا در برابر این تکالیفی که داری انجام میدهی حواست باشد کوتاهیها نشود، امیرالمؤمنین به مالک تذکر میدهد و در مسیر مقابلهی با خدا قرار نگیری. ماگاهی اوقات فرزند را و خویشاوند از خدا بهتر و نزدیکتر میبینیم، من این جریان را عرض کردم خدا رحمت کند والدهی ما را ایشان نقل میکردند و میگفتند: من 5 ساله بودم با مادرم به حمام عمومی زنانه رفتیم و اوایل کشف حجاب رضاخانی بود با مادر از حمام بیرون آمدیم و به طرف منزل میآمدیم، ناگهان یک پلیسی رسید زمانی بود که این پلیسها را برمیداشتند و چادرها را پاره میکردند پلیس سوت زد که بایستید و تا ما چادر را برداریم و مادرم دستم را محکم گرفت و دوید تا پلیس به ما نرسد و پلیس هم با عجله راه افتاد و پلیس داشت نزدیک میشد و مادرم ترسید، مادرم دستم را ول کرد و خودش رفت. در دوراهی بین انتخاب دختر و خدا، خدا را انتخاب کرد، دو دوراهی بین خود و خدا، کی را انتخاب میکنیم؟ با دختر بودن و بیحجاب شدن؟ بیدختر بودن و باحجاب ماندن؟ اینها امتحان است؟! مهر مادری داری؟ این مهر مادری را خدا هم به تو داده است. والدهی ما گفت: مادرم من را رها کرد و به یک خانهای پناه برد و این پلیس به ما رسید چادر از سر من برداشت و چادر را تکه تکه کرد بعد داد دست من و گفت: برو
کسبهی دروازهی کازرون ما را نگاه میکردند، من تا خانه گریه میکردم در زدم پدرم در را باز کرد مرحوم حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای مؤید الاسلام از خطباء به نام این شهر هستند رحمت الله علیه، که آیت الله حائری امام جمعهی این شهر رحمت الله علیه در تشییع حاج اقای مؤید الاسلام پایش را برهنه کرد، از در منزل ایشان تا دارالسلام پای برهنه آقای حائری آمد و گریه میکرد. میگفت: مادرمان ما را زیر منبر آقای مؤید الاسلام شیر میداد و سید بااخلاص است.
پدرم گفت: مادرت کجاست؟ گفتم: مادرم فرار کرد و نمیدانم کجا رفت. خانمها این حجابی که سر شماست مالیاتش را زینب دختر امیرالمؤمنین داد، عصر عاشورا چادر از سر زینب برداشتند، این حجابی که ما افتخار میکنیم که شما باحجاب هستید گذشتگان ما رنج و زحمتش را به جان خریدند، خیلی گران تمام میشود در یک جامعهی اسلامی به دختر شهید ضربات مشت و لگد چادرش را بردارند و روسریاش را بردارند در انظار مردم و بعضی بیغیرتان نگاه کنند حرف نزنند و بعضیها تشویق کنند که برادر شهید گفت: یک پیرمردی بود آنجا این دختر شهید را در مغازه برد که بیشتر از این کتک نخورد کجا داریم میرویم، خدا به حضرت شعیب فرمود: من شصت هزار خوب را میبرم چون خوبها گناه دیدند و حرف نزدند. مادرما گفت: حاج آقای مؤید الاسلام گفت: این پلیس کجا رفت؟ مغازهدارها گفت: پلیس رفت. گفتند مسلمانان غیرتتان کجا رفت؟ به ناموس مسلمان دستدرازی میکنند و شما فقط نگاه میکنید؟ آقایان نتیجهی بیتفاوتیها شهادت امام حسین در گودی قتلگاه شد، امام حسین میآید در صحنه میآید مسلمانان ساکت هستند، یابن رسول الله نروید! آقا مصلحت نیست یزید آدمی نیست که طرفش بروند، جنگ با کی؟ خیلیها ادعای دیانت و دلسوزیشان میشد به امام حسین گفتندنروید. ولی خدا را تنها گذاشتند و به امام حسین به مسلخ کشیده شد و سر بالای نیزه رفت.
دختر 5 ساله در خرابهی شام مظلومانه به شهادت رسید، ما مسئول هستیم و من همینجا عرض کنم این دو تا خانم گستاخ قلدر هتَّاک را گرفتند یک عذرخواهی نمیکنند این جای بخشیدن نیست، امیرالمؤمنین گفت: کسی را ببخشید که پشیمان باشد، ادعا و اعتراف کند که خطا کردم، جلو قاضی آمدند و گفتند: ما اینکار را کردیم، بله عفوی که خدا میفرماید: خذالعفو این آداب دارد خدا در قرآن میفرماید: من غفار هستم برای چه کسانی؟ «لِمَن تَابَ»[17] اول توبه کند «آمَنَ»[18] برگردد و ایمان پیدا کند «عَمِلَ صَالِحاً»[19] کار شایسته انجام بدهد.
همینطوری که الکی نیست که هر کسی گفت: الهی العفو بگویند بخشیده شدی نه باید کار کرد و توبه کرد و جبران کرد، این یک هشدار بود به خانوادهی شهید هم گفتم شما مصداق آیهی «عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»[20] شدید. کار سخت و تلخی بود ولی ثمرهی این کار برای ما متدینین خیر شد که متدینین حواستان باشد قیامت شهداء جلو ما را نگیرند. اگر ما رفتیم و جان بر کف گرفتیم و آسایش امروز ما و اقتصاد ما و سیاست ما و جامعهی ما همه چیز ما مدیون ایثار دیروز شهداء هستیم و بعد امروز در برابر انظار بخشی از مردم به ناموس شهید توهین کنند. این انشاء الله خواستهی همهی مردم است از مسئولین و دستگاههای قضایی و اجرایی و انتظامی اینها یک تلنگری است و جامعه را حواسمان باشد این نظام جمهوری اسلامی در همین استان ما 15هزار شهید جان خود را تقدیم کردند تا این عزت امروز ما رقم بخورد، این ارزشهای دینی امروز داره بهش عمل میشود. این را هم عزیزان ما، مسئولین ما، اولیای امر دقت داشته باشند. همانطوری که در برابر محسنین باید با احسان و نیکوکاری و خطاکاران برخورد کرد، در اینموارد هم باید بیدار بود! اصلا جایگاه عفو جایگاه خاص خودش را دارد، جایی باید بخشید که طرف اظهار پشیمانی و ندامت کند.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
خاطرهای را من از یکی از سفرهای زیارتی سوریه خدمت شما حضار عرض کنم، همین بشود مقدمهی روضه و توسل ما. یک سالی اوائل پاییز بود، ما مشرف بودیم سوریه، هوای دمشق هوای سردی بود. برای نماز صبح رفتیم حرم حضرت رقیه، در را باز نکرده بودند، وقت اذان در باز میشد. یک جمعیتی بیرون درِ صحن در کوچه و بازار ایستاده بودند منتظر بودند در باز شوند و برای نماز صبح بروند داخل. من دیدم بین این جمعیت پنج شش تا خانم بیحجاب هستند، یعنی سرشان چادر و مقنعه نبود، حتی پاهایشان برهنه بود، با اینکه هوای سردی بود دستهای اینها هم عریان بود. من تعجب کردم که خدایا اینها چه نوع مسلمانهایی هستند که با این شکل آمدند زیارت حضرت رقیه دختر امام حسین! خب در باز شد زائران رفتند داخل صحن، من حواسم بود ببینم اینها کجا میروند چه مسلمانهایی هستند، برای خودم سوال بود، شاید بشود یک باب گفتگویی باز کرد صحبت کرد رقیه را معرفی کرد که اینها دردشان حجاب بود. دختر سیدالشهدا را عصر عاشورا با کعب نی زده بودند نقش زمین شده بود، وقتی سرش روی دامن حضرت زینب بود و بهوش آمد بجای اینکه بگوید عمه تشنهام عمه بدنم آسیب دیده، عمه پدرم را شهید کردهاند عمه اموالمان را دزدیدند، گفت «یا عمتاه هل لکِ خرقة أستُرُ بها رأسی»[21] پارچهای هست سرم را بپوشانم؟ دختران اهلالبیت، دختران سیدالشهدا دغدغهشان این بود. ایشان از کتک و شلاق گله نمیکرد، از اینکه چرا حجابشان برداشته شد ناراحت بودند.
دیدم این چند تا خانم رفتند در اتاق نگهبانی حرم خادم به اینها لباسهای بلندی داد مثل پالتوی کلاهدار، این لباسها را پوشیدند و کلاهها را به سر کشیدند و کاملا پوشیده شدند، این لباسها تا پشت پای اینها را پوشاند. این چند زن رفتند داخل حرم. من رفتم سراغ خادم، سلام کردم گفتم: هنَّ مِن نساء المسلمات؟ اینها زنهای مسلمان بودند؟ خادم گفت نه، هنَّ مِن نساء الیهود. اینها از زنهای یهودی دمشق هستند. گفتم زنهای یهودی دمشق این وقت صبح حرم حضرت رقیه چکار میکنند؟ آن خادم گفت: یهودیهای شام وقتی در زندگی میمانند، گره بکارشان میافتد، درمانده میشوند، یک سحری میآیند حرم حضرت رقیه، یک سلام میکنند، حاجت میگیرند برمیگردند!
من سخنم با شماها این است، این دردانهی امام حسین که امروز به شهادت رسید جواب زنهای یهودی شام را میدهد، جواب شیعیان حسین را نمیدهد، جواب نوکران پدرش را نمیدهد! دیشب هم کسی از تهران تماس گرفت گفت یک دختر 23 سالهای است تومر مغزی دارد دکترها جوابش کردهاند. سالمها مریضها را دعا کنید، الحمدلله اگر مشکلی ندارید مشکلدارها را دعا کنید. برای سربلندی و عزت و سرافرازی این نظام دعا کنید. برای عاقبت بخیری خودتان دعا کنید. خدایا ما را شرمندهی امام زمانمان نکن. خدایا قلب مهدی فاطمه را از ما خشنود کن.
نیمههای شب این نازدانه بیدار شد، صدا میزد بابا بابا...، شد یک تنه روضهخوان خرابه، همه را به گریه انداخت، خرابه غوغایی شد، به یزید گفتند یکی از نازدانههای حسین بهانهی بابا را گرفته، گفت سر بریدهی بابا را برایش ببرید. یکی از سنتهایی که زنهای دمشقی این است که وقتی نذر حضرت رقیه میکنند عروسک میآورند، عروسک میآورند روی ضریح، یعنی یزید خدا لعنتت کند یک دختر سه ساله را با عروسک باید ساکت کنند نه با سر بریده.
وقتی سر بابا را مقابلش گذاشتند، تصورش این بود که برایش غذا آوردند، گفت عمه من غذا نمیخواستم من بابایم را میخواستم، عقیلهی بنیهاشم فرمود فرمود عزیزم روپوش روی طبق را بردار. روپوش را کنار زد، یک وقتی دید یک سر بریدهای در میان طبق است! با این دستان کوچک سر بریده را به سینه چسباند. چند جمله بیشتر نگفت:
«یا أبتاه من الذی قطع وریدَیک»[22] بابا چه کسی رگهای تو را برید!
«من الذی خضبک بدمائک»[23] چه کسی محاسن تو را با خون سرت رنگین کرد!
«من الذی أیتمَنی علی صغَر سنی»[24] چه کسی من را در این کودکی یتیم کرد!
عمه بیا گمشده پیدا شده، از طبقی نور هویدا شده
خدا را به مظلومیت دردانهی امام حسین قسم بدهید فرج امام زمان را نزدیک کند.
پدر فدای سر نورانیات، سنگ جفا که زد به پیشانیات
بس که دویدم عقب قافله ، پای من از ره شده پر آبله
یک وقت دیدند دیگر صدایی به گوش نمیرسد. مادر حضرت رقیه آمد خدمت علیامخدره زینب گفت دیگر صدای دخترم نمیآید، آمدند نزدیک دیدند سر یک طرف رقیه هم یک طرف
همه بگوییم یا حسین...
یا رب الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة
یا رب الحجة اشف صدر الحجة بظهور الحجة
اللهم عجل لولیک الفرج و سهِّل له المخرَج و أوسِع له المنهج
پروردگارا به عظمت حضرت رقیه فرج امام زمانمان برسان
قلب شریفش از کردار و گفتار ما مسرور و خشنود بفرما
خدمت گذاران به اسلام و مسلمین، علمای عاملین، مقام معظم رهبری، خدمتگذاران به نظام ما، جمع حاضر ما از جمیع فتن محفوظ بدار
[1] اعراف، آیه199
[2] نهجالبلاغه نامه53
[3] نهجالبلاغه نامه53
[4] جامع الاخبار(للشعیری) ص130
[5] جامع الاخبار(للشعیری) ص130
[6] واقعه، آیه69
[7] نهجالبلاغه خطبه متقین
[8] نهجالبلاغه خطبه متقین
[9] نهجالبلاغه خطبه متقین
[10] جامع الاخبار(للشعیری) ص130
[11] جامع الاخبار(للشعیری) ص130
[12] تحریم، آیه6
[13] تحریم، آیه6
[14] ارشاد القلوب ج1 ص192
[15] جامع الاخبار(للشعیری) ص130
[16] جامع الاخبار(للشعیری) ص130
[17] طه آیه82
[18] طه آیه82
[19] طه آیه82
[20] بقره آیه216
[21] مقتل الحسین مقرّم ص300
[22] نفسم المهموم ص456
[23] نفسم المهموم ص456
[24] نفسم المهموم ص456