استاد حدائق روز چهارشنبه 19 مردادماه 1401 مصادف با شب سیزدهم محرم در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث « درس های نهضت سیدالشهدا(ع)» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکیم «أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[1] صدق الله العلی العظیم
شب گذشته آیهای از سورهی مبارکه بقره زینب بخش مجلس گردید با این مقدمه که یکی از درسهای آموزندهی از واقعهی عاشورا درس صبر و شکیبایی در مسائل دنیایی است آن حجم عظیم سختیها و مصیبتهایی که متوجه امام حسین و اهل بیت حضرت شد و اینها با شکیبایی و صبوری در برابر این رخدادهای تلخ سربلند خارج شدند، اشاره کردیم که خداوند میفرماید: ما بندگان خود را در دنیا به 5 نوع مورد آزمایش قرار میدهیم از امتحانات الهی، ترس از امتحانات الهی، گرسنگی از امتحانات الهی، نقص اموال بخشی از ثروتها از دست میرود، همین ورشکستگیها و مشکلات اقتصادی و این هم یک آزمون از امتحانات الهی است یا بیماریها و کسالتها و مریضیها و ثمرات، این پنج نوع امتحان را خداوند میفرماید: آزمونهایی است که انسانها میبیند و ممکن است بعضی از انسانها در 5 نوع مورد آزمون قرار بگیرند که وجود مقدس سیدالشهداء همینطور بود، البته این نکته را عرض کنم شاید در ذهن بعضی از عزیزان این سؤال پیش بیاید که ما در رفتارهای اجتماعی معمولاً امتحان را برای فهمیدن خودمان میگیریم، استاد امتحان میگیرد که چه کسی درس خوانده و چه کسی نخوانده است این روال امتحان بشری است ولی امتحان خدا از خلق برای این نیست که خدا متوجه بشود، خدا متوجه است از بدو خلقت تا قیامت ما.
جهاتی در این آزمونهای الهی لحاظ شده است 1ـ تربیت انسانها در پرتو این آزمونها، کما اینکه همین آزمونهای ظاهری دنیایی هم که در مدارس امتحان میگیرند مثل دانشگاهها و مراکز علمی و این خود یک آماده سازی و زمینهسازی برای رشد و تربیت علمی بهتر آن شاگرد است. یک مدرسه و کلاس درس را رها کنند و نه بپرسند نه امتحان بگیرند اینها آن رشد واقعی را پیدا نمیکند، استاد دغدغهمند این امتحانها را میگیرند که پرورش پیدا کنند، در پرتو این امتحانات از نظر علمی آن رشد واقعی را پیدا کنند، یک جهت آزمون الهی رشد بشر است، بشر در پرتو این آزمونها است که به مقام میرسد، سیدالشهداء به خاطر همین آزمونها شد رحمت الله الواسعة و لذاست که وقتی که حضرت زهرا دارد که پیغمبر در آن دوران طفولیت امام حسین و حتی قبل از طفولیت، مرحوم مجلسی میگوید: زهرای مرضیه زمانی که بر حسین بن علی باردار بود به پیغمبر عرض کرد این طفل در شکم من گاهی اوقات زمزمههایی را از او میشنوم، «أنا العطشان»[2] طفل در رحم مادر! که پیامبر از واقعهی عاشورا و کربلا یاد کردند که حضرت زهرا عرض کرد پدرجان نمیتوان از خدا تقاضا کرد که این اتفاقات سخت برای حسین بن علی جامهی عمل نپوشد. پیغمبر فرمود: دخترم مقاماتی را برای حسین بن علی در نظر گرفته است که راه رسیدن به این مقامات گذر از این آزمونهای سخت است، امام حسین آموخت در برابر هجمهی سنگین مصیبتها چگونه شکیبا و استوار و باصلابت برای خدا شکوفایی کرد، این یک جهت امتحان است ما خودمان رشد میکنیم، ما خودمان پرورش پیدا میکنیم، یک جهت دیگر یک اتمام حجتی بر افراد است دیدید در همین آزمونهای ظاهری این برگهی امتحان سند است، مثلا درس نخواندی این برگهی آزمون توست، حرفت چیه؟! شما درس خواندید و این سند شماست و نتیجهی تحصیل و تعلم شما این برگه. لذا خود این رفتارهای ما سندی برای خود ماست، برای خود ما میشود سند که ما کنندهی کار بودیم یا نبودیم.
کربلا سند است برای حبیب بن مظاهر، کربلا سند است برای عبیدالله حرّ، آنجا به نفع حبیب و آنجا بر علیه عبیدالله حرّ، برای کوفیها سند است، برای سلیمان بن صرد خذاعی سند است، این هم یک جهت دیگر
خدا میفرماید ما این آزمونها را قرار میدهیم اما «وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ»[3] رسول الله صابرین را بشارت ده، زیباترین و خلاصه ترین تعریف از صابرین همین تعریف است که خدا در قرآن میفرماید. اگر از مابپرسند صابر کیست بگوییم « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[4] صابر کسی است که مرامنامهاش این است «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[5] اگر مردم میخواهید در برابر نوع مصائب و مشکلات حالا در این 5 نوعی خدا نام برد یا مشکلات اقتصادی و مشکلات بدنی، تهدیدهای اجتماعی و سختیها و تنگناها، از دست رفتن ثمرات، میخواهید شکیبا باشید باید فرهنگنامهی زندگیتان این باشد همه چیز از خداست و بازگشت همه چیز به سوی اوست، این شما را شکیبا میکند، این وابستگیها کار دست انسانها میدهد دست و پای خودم، فرزند، خانه، مال خودم. بابا همه چیز از خداست، این نگاه اگر آمد میشود ابالفضل دست راست او را میزنند، دست چپ او را میزنند «یا نفس تخش من الکفار»[6] اصلا هراسی ندارد به خود هم وابسته نیست چون خود را هم از خدا میداند، اما بعضیها با مختصر کسالت و مشکلاتی در زمینهی اقتصادی یک مقداری اجناس بالا پایین میشود آقا در اعتقاداتمان دچار خلل میشویم، ایشان فرهنگ إنا لله را نیاموخته، مردم باورمان باشد کهاز خود چیزی نداریم، همه چیز متعلق به خداست، همه چیز امانت اوست و دراختیار ماست، ما امانتدار هستیم و وجود ما هم امانت الهی است در برابر این امانت تا هست باید مسئولیت آن را بپذیریم و به شایستگی عمل کنیم، راه روبرو شدن با نوع سختیها «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[7] است لذا این فرهنگ اگر آمد سرطان بگیرد در اعتقاداتش خللی ایجاد نمیشود، من در یک مجلسی عرض کردم یکی از اصحاب مسجدالنبی ما شبها آنجا نماز است ایشان دو سه سال سرطان سخت کبد گرفت اصحاب نمیدانستند من از حالش باخبر بودم خدا رحمتش کند تا آن روزهای آخر نماز جماعتش تعطیل نمیشد، با زحمت هم میآمد و حالا مردم نمیدانستند این آقا سخت بیمار است گاهی اوقات میگفتم حاج آقا شما استراحت در منزل بکنید برای شما بهتر نیست، گفت: آقای حدائق تا میتوانم به توفیق جماعت برسم میخواهم استفاده کنم این إنا لله است، بعضیها با یک تب نمازشان را ترک میکنند،شخصی آمد گفت: ما در اتوبوس بودیم و اتوبوس چپ کرد من یک چشمم آسیب دید و نابینا شدم دیگر همه چیز را کنار گذاشتم و گفتم خدایا زورت به من رسید؟ 40 نفر در این اتوبوس بودند چپ شدند هیچ کس مشکل پیدا نکردند، دیواری کوتاهتر از ما ندیدی؟ این چشم را مال خودش میداند و فکر میکند مالک چشم است در برابر صاحب نعمت میایستد، ببینید نگاه امانتداری و این یک رکن است و در قرآن هم داریم تمام انبیاء الهی یکی از ویژگیهایشان امانتداری است و خودشان را امانت میدانستند لذا از هزینه شدن برای صاحب امانت هراس نداشتند، مثلا بگویند این پول مال آقای فلانی است هر جوری که آن صاحب امانت بخواهد شما هزینه میکنید، و بگویند یک بخش را به فلانی بدهید و شما این کار را میکنید و اعتراضی نمیکنید و تازه وقتی هزینه میکنید خوشحال هستید که بار مسئولیتمان سبک شد.
زمانی که بحث کارت خوانها بود و پول بیشتر جابجا میشد در یکی از بانکها رفته بودیم دیدیم آقای تحویلدار پشت این جایی که نشسته بود مالامال اسکناس روی هم بود گفتم: آقا شما وقتی پول برایتان میآید خوشحال میشوید. گفت: وقتی پول میآید ما عزاداریم، مسئولیت دارد و این امانت است و باید دقت کنیم و درست تحویل بگیریم و تحویل بدهیم، خوشحالی ما زمانی است که پشت دست ما شلوغ نیست، مردم این نگاه امانتداری است، با این نگرش طرف ذرهای تعلق نمیگیرد. یک جریانی دربارهی نگاه امانتداری عرض کنم و نگاه باور «إنّا لله..» مرحوم علامهی نراقی ملا احمد، عزیزانی که نجف مشرف شدید در ایوان العلماء حدود 18 نفر از بزرگان روحانیت شیعه دفن هستند که دو نفر از این 18 نفر پدر و پسر ملا مهدی نراقی و ملا احمد در ایوان العلماء دفن هستند. ملا مهدی صاحب کتاب معراج السعاده و ملا احمد صاحب کتاب جامع السعادات دو تا از دائرة المعارفهای اخلاقی این پدر و پسر نوشتند.
این کتاب معراج السعاده به فارسی و معراج السعادات به عربی است، یک درویشی معراج السعادهی نراقی به دستش رسید و در این کتاب درج شده است که دل به دنیا نبندید دنیا گذرا است و همه چیز امانت است و توصیههای اخلاقی بسیار خوب این بزرگوار نوشتند، این درویش خیلی شیفتهی صاحب کتاب شدگفت: ما برویم آقا و این مؤلف را ببینیم، به کاشان به منزل آقای نراقی رفتند و خانهای که نشانش دادند دید یک خانهی بزرگ پر رفت و آمد و مردم رفت و آمد دارند پذیرایی از مردم میشود این در ذهنیت خودش این بود که صاحب کتاب در یک خرابهای نشسته است و نان خشک و جویی میخورد چون نوشته دل به دنیا نبندید در مذمت وابستگی به دنیا مطالب نوشته ولی خودش خانهی آنچنانی و زندگی آنچنانی دارد، آمد با مرحوم نراقی روبرو شد و یکی دو سه روز مهمان نراقی بود، منتظر فرصتی بود که نراقی را نصیحت کند، یک روز همینطور که نشسته بودند بدون مقدمه به مرحوم نراقی گفت: آقا به کربلا برویم؟ حالا تصور ذهنیاش این بود که من اشتغالات و درس و مراجعات داریم یا جوابش منفی است و اگر جوابش مثبت باشد ده روز فرصت میخواهد برای مدیریت کارها ولی مرحوم نراقی گفت: باشه به کربلا برویم الان.
مردم اینطوری زندگی کند اگر حضرت ملکالموت بیاید وبگوید برویم آخرت؟ خدا وکیلی چند نفر آماده هستید؟ یکی دختر میخواهد شوهر بدهد، بدهی داریم، چکهایمان پاس نشده، ولی ملکالموت اینها را نمیپذیرد. این آیت الله عبا را روی دوشش انداخت فقط رفت داخل به اهل خانه گفت و خداحافظی کرد و از خانه بیرون آمدند تا 3 فرسخی کاشان به یک منزلگاهی رسیدند برای استراحت پیاده شدند درویش گفت: آقا من این کشکولم را در خانهی شما جا گذاشتم شما همینجا بمانید من بروم کشکولم را بردارم و بیا، مرحوم نراقی گفت: ما 3 فرسخ از کاشان بیرون آمدیم عمر سرمایهی گرانبهای جبرانناپذیر است، من اینجا محضر عزیزان بگویم هر چه تا امشب به دست آوردید اگر حاضر بشوید همه را بدهید یک روز از این عمر گذشته را به شما برگردانند نمیشود، فکر نکنید خیلی زرنگ هستید به این چیزهایی که امشب رسیدید عمری خرج کردید که دیگر جبرانناپذیر است، «وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»[8] مفت به دست نیاوردی، به سواد، به ثروت، مقام، زندگی، خانواده رایگان نرسیدی یک سرمایهی جبرانناپذیری را هزینه کردید، نراقی گفت: عمر است 3 فرسخ طی کردی، کشکول در خانهی من جامانده است من تقدیم میکنم در مراجعت سالم تحویلت میدهم، درویش گفت: من کشکول لازم دارم، نراقی گفت: کربلا میرویم یک کشکول برایت میخرم. تبرک هم است. درویش گفت: کشکول خودم را میخواهم، اینجا مهم است کشکول من، ساعت من، لباس من، کفش من، این منیتها مرحوم امام فرمود: اینها منشأ بدبختی است.
اگر دل از علائق کنده باشی، به منزل بار خود افکنده باشی
چنان گرم از بساط خاک بگذر، که شمع مردم آینده باشی
فلکها را توانی پشت سر دید، به نور عشق اگر زنده باشی
گفت: آقا من کشکول خودم را میخواهم به کاشان برگشتند درویش کشکول را برداشت، حالا برویم، نراقی گفت: من با تو سفر نمیآیم، آقا رفاقت آداب دارد یکی از جاههایی که نهی شده است در دوستی و رفاقت با افراد وابستهی به دنیا باعث آسیب اخلاقی میشود، ایشان فرمود: من با تو نمیآیم.
من شما را یک نصیحت میکنم، شما روزی که بر من مهمان شدی فکر کردید این خانه و رفت و آمدها ما را سرگرم کرده است من همهی اینها را امانت خدا میدانم و وابسته نیستم و لذا وقتی گفتی به کربلا برویم گفتم برویم ولی تو از دنیا هیچ نداری جز یک کشکول، حاضر شدی برای کشکول از کربلا بگذری و خود این نگاه عدم وابستگی سبب میشود انسان استدبار دنیا او را متکبر و سرگرم نکند، استدبار دنیا او را متزلزل و محزون نکند، در همه حال به وظیفهی خود عمل میکند، «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[9] شهداء کربلا مرامنامهشان همین بود و بزرگان عالم نگاهشان همین بود یعنی «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[10]، دنبالهی آیه ببینید عزیزان خیلی از موارد ما در قرآن داریم خدا شرط میکند شاید هدایت بشوید، خدا میفرماید کارها را رعایت بکنید و عمل صالح «لعلهم یهتدون»[11] شاید هدایت بشوید، اما در این آیه به صراحت خدا میفرماید کسانی که صابرند هدایت شده هستند«أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[12] قطعا هدایت شده هستند یعنی کسی که صابر باشد نگاهش به دنیا نگاه امانت باشد در زمرهی هدایتشدگان است، و این آیه بشارت زیبایی دارد امام صادق علیه السلام میفرماید: اگر برای شخص مصیبترسیده هیچ اجر و ثوابی نبود جز اینکه خداوند میفرماید درود من خدا و رحمت من خدا بر مصیبترسیدهی صبور، عزیزان مستحضر هستید در قرآن یک جا خدا بر شخص پیغمبر میفرماید: صلوات من بر او «إن الله و ملائکته یصلون علی نبی یا أیها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» خدا میفرماید: إنّ الله؛ خدا و ملائکه صلوات میفرستد. جای دیگر در همین آیهی 157 خدا میفرماید: « أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[13] چقدر این شخص صبور و شکیبا ارزش و قیمت پیدا میکند که در طراز صلواتی قرار میگیرد که خدا بر شخص پیغمبر میفرستد اینجا خدا هم صلواتش شامل حال شما میشود، این یک عظمت لذا اینهایی که مصیبت دیده هستند و صبور هستند، مصیبت سخت است حالا عزیزی را از دست داده است سلامتی یا ثروت ورشکست شده است ولی در برابر این ورشکستگی و بیماری و مصیبت ناسپاسی و کفران نمیکند، خدا میفرماید: حالا که به این معرفت رسیدی و اینها را از ما میدانی و خودت را کنترل میکنی درود ما بر تو باد. صلوات ما متوجه شماست و رحمت ما هم شامل حال شما باد ما رحمتمان را هم شامل حال شما میکنیم و هدایتیافتگان واقعی صابرین هستند صابر با این تعریفی که خدا در قرآن میفرماید. لذا در زندگی هم دیدید که افرادی که در رویارویی با سختیها و مصائب و مشکلات گاهی اوقات در بحران سختیها و مصیبتها هستند آقایی بود میگفت حاج آقا مادر ما سرطان استخوان گرفت و پناه بر خدا سرطان استخوان یکی از بیماریهای سخت است چون استخوان شاکلهی اصلی بدن است و درد زیادی دارد. گفت: مادر را دکتر میبردم روزهای آخرعمرش بود، طبیب میدید مادر ما عادی است، دکتر معالجش گفت: این مادر شما اینجا ساکت است یا در خانه هم ساکت است، گفتم: آقای دکتر ما در منزل گهگاهی صدای مادر بلند میشود آن هم صدایش بلند میشود میگوید : الحمدالله رب العالمین، دکتر گفت: این دردی که مادر شما میکشد خانه را باید روی سرش بگذارد، اما ببینید معرفت وقتی آمد میگوید استخوان مال اوست و در راه او هزینه میشود الحمدالله رب العالمین، دنیا را از او بگیرند، فرق امیرالمؤمنین در محراب عبادت میکشد «فزت رب الکعبه»[14] آقا فرق شکافته شده است بدن مجروح شده است، امام میفرماید: به خدا سوگند رستگار شدم. در اوج مصیبتها و تلخیها شکیبایی، استواری، صلابت و بردباری را، اینها برای گذران این زندگی دنیایی است.
یک جمله از امیرالمؤمنین عرض کنم: این صبری که قرآن اشاره میکند دارای سه مرحله است و در سه جا قرآن 5 نوع امتحان را نام میبرد، این را در قالب سه گانه بگذارید 1ـ صبر در برابر مصیبت، 2ـ صبر در برابر طاعت، 3ـ صبر در برابر گناه
این سه جا تأکید شده است که صبور باشید، در برابر مصیبت اگر میخواهید صبور باشید امیرالمؤمنین میفرماید: «من زهد فی الدنیا هانت علیه المصیبات»[15]، زهد همان إنا لله... زاهد یعنی کسی که وابستگی به تعلقات دنیایی ندارد، وقتی وابسته به دنیا نشدی و ما فیها، زمانی که از شما گرفته میشود احساس شکست نمیکنی، راهکار رسیدن به صبر در برابر مصیبتها زهد است، «من زهد فی الدنیا هانت علیه المصیبات»[16]
بالاتر از آن صبر در طاعت است، مثل نماز، روزه، خمس، زکات، حج سختشان است، حوصله ندارند دستشان به کار خیر نمیرود چرا؟ چون صبر ندارد، وابسته به خود شده است، وابسته به ثروت، دنیا و نمیتواند دل بکند، راهش چیست؟ در طاعت حضرت میفرماید: اگر میخواهید صبور باشید «من ترقّب الموت سارع إلی الخیرات»[17] مردم مردن یادتان نرود این زندگی برایتان نمیماند باید بگذارید و بروید شیراز را گذاشتند و تحویل ما دادند و من و شما هم باید بسپاریم و بدهیم تحویل آیندهها، باور ندارید قلم روی کاغذ بیاورید ببینید در طایفهی خودمان چند نفر بودند و الان نیستند از دوران طفولیت چه کسانی بودند و الان به رحمت خدا رفتند، اگر مردن یادتان نرود در انجام تکالیف سستی نمیکنید، اصلا یاد مرگ انسانها را در طراز تقوا قرار میدهد، فراموش نکردن اینکه روزی باید گذاشت و از این دنیا رفت و نکتهی پایانی صبر در برابر گناه است علی علیه السلام میفرماید: دو چیز یادتان نرود تا در دنیا سربلند و موفق بیرون بیایی در این آزمونهای سخت، بهشت و جهنم را، بهشت جای پاکان است، آلودگان جایی در بهشت ندارند
دوزخ جای آلودگان است، از جهنم میترسی با رفتارمان خودمان را جهنمی نکنیم، حضرت میفرماید «من اشتاق إلی الجنةسلا عن الشهوات و من اشفق الی النار رجع من المحرمات»[18]. یکی از علتهایی که دعا مستجاب نمیشود را من بگویم. خدمت رسول الله آمدند و گفتند چرا دعاها مستجاب نمیشود. پیغمبر فرمود: به ده دلیل، یکی از آن دهتا علت این است پیغمبر فرمود: «إدعیتم مخافاة من النار»[19] ادعا کردی که از جهنم میترسم «رمیتم ابدانکم فیها»[20] بدنهایتان را آتش گرفته است. در شیراز بگردید یک نفر را پیدا کنید بگوید من دوست دارم جهنمی باشم؟! آدم عاقل سوختن، عذاب و شکنجه و مجازات را برنمیتابد، همین که بگویید من از آتش و مجازات و عقاب میرسم گفتارش و رفتارش و معاشرتت او را به سمت جهنم میبرد. پیامبر فرمودادعا کردی از جهنم میترسی ولی بدنهارا جهنمی کردی این را جلوی اجابت دعا را میگیرد.
خب مثل فردا سیزدهم محرم اتفاقی که افتاد طایفهی بنی اسد به کربلا برگشتند، آقا امام حسین روز دوم محرم که به کربلا رسیدند یکی از کارهایی که حضرت کردند طایفهی بنی اسد در منطقهی کربلا زندگی میکردند، آقا بزرگان اینها را خواستند فرمودند: من در روزهای آینده در این صحرا به شهادت میرسم اولا میخواهم زمین را از شما میخرم گفتند: کار و تجارت و زندگیمان اینجاست کجا برویم. حضرت فرمود: من از شما میخرم و اجازهی تصرف را به شما میدهم من میخواهم در ملک خودم دفن بشوم، ملک مباح! امام سکههای طلایی را آوردند، اراضی کربلا را بعضیها را میگویند یک فرسخ در یک فرسخ امام خریداری کردند لذا کربلا هر کسی میرفت در ملک امام حسین است یعنی مهمان سیدالشهداء هستی در ملک حضرت وارد میشوی.
آقا فرمودند مثل گذشته زندگی و تجارت کنی من راضی هستم بعد حضرت این جمله را فرمودند من در این صحرا به شهادت میرسم اگر اینجا ماندید و صدای نالهی مظلومانهی من را شنیدید باید یاری کنید و یاری نکردید در پیشگاه خدا مسئول هستید اگر بنای جنگیدن ندارید الان کوچ کنید بروید بعداً برگردید ببینید امام نمیخواهد جهنمی درست بشود، امام دوست دارد اینها گرفتار بشوند.
امام به همه گفتند بروید و هیچ کس را تکلیف به ماندن نکرد، طایفهی بنی اسد گفتند: ما میرویم و پول زمینها را گرفتند کوچ کردند فردا 13 محرم برگشتند یعنی بعد از گذشت ده روز آمدند دوباره خیمهها را برپا کردند خانمها طایفهی بنی اسد آمدند از فرات آب بردارند به چادرها ببرند، اینها در مسیر دیدند وسط صحرا اجسادی عریان و قطعه قطعه بیسر رها شده است و اینها مشک را زمین گذاشتند و برگشتند. واقعا درود خدا بر این زنان باغیرت طایفهی بنی اسد، آمدند به مردها گفتند ما صحنههای عجیبی دیدیم بدنهای قطعه قطعه عریان روی زمین افتاده است، بیایید اینها را به خاک بسپاریم.
مردان بنی اسد گفتند ما میترسیم اگر بنا بود اینها دفن بشود حکومت دفن کرده بود پس معلوم است که باید اینها به این نحو بماند، بعد حکومت ما را مجازات میکند، این زنها گفتند: اگر شما نیایید ما خودمان میرویم. به غیرت مردان بنی اسد برخورد اینها حرکت کردند و بین این اجساد میگردند معمولاً یک بدن را وقتی میخواهند شناسایی کنند از سر یا لباس شناسایی میشود، اینها نه لباس و نه سر داشتند، بنی اسد متحیر بودند که این بدنها مال کیست. دیدند از جانب کوفه سواری میآید آقا زین العابدین زندان کوفه بود ولی با ولایت تکوینیهی الهیه امام از زندان کوفه آمد کربلا، از مرکب پیاده شدند به سمت بنی اسد آمدند من این بدنها را میشناسم و آقا بین این اجساد قدم میزد و رسید به یک پیکر قطعه قطعه بیسر، آقا دست به سینه گرفت و فرمود: صلی الله علیک یا أبتاه یا اباعبدالله، بقتلک العیون الشامیین و بقتلک فرح بنوامیّه» درود خدا بر تو ای پدر ای حسین با شهادت شما شامیها خوشحال شدند، بنی امیه چشمشان روشن شده است.
به آقا درخاکسپاری شهدا کمک میکردند ولی دو شهید را اجازهی کمک ندادند یکی پیکر عمویش عباس بود یکی هم پیکر مطهر سیدالشهداء. به بنی اسد گفتند: یک قطعه بوریا بیاورید و آوردند و پیکر قطعه قطعهی پدر را روی بوریا گذاشت
ای قطعه بوریا تو به به چه باصفایی داماد مصطفایی آغوش مرتضایی
آمدند کمک کنند ولی امام اجازه نداد. گفتند: کسانی هستند که من را کمک میکند، رسول الله به من کمک میکند، امیرالمؤمنین مرا یاری میرساند، ملائکه الله کمک میکنند، پیکر بابا را در قبر گذاشت، بنی اسد دور قبر ایستادند دارند نگاه میکنند، مرده را باید صورتش را به خاک بسپارد، حسینیها حسین که سر به بدن ندارد، یک وقت دیدند آقا دست برد و رگهای بریده را روی خاک گذاشت. همه بگویید یا حسین
[1]. بقره، آیه157
[2] لبیب مضمون، موسوعه کربلا، ج1 ص207
[3]. بقره، آیه155
[4] .بقره، آیه156
[5] .بقره، آیه156
[6] در سوگ امیر آزادی ص258
[7] .بقره، آیه156
[8] عصر، آیه1_2
[9] .بقره، آیه156
[10] .بقره، آیه156
[11] انبیا آیه31
[12] بقره، آیه157
[13] بقره، آیه157
[14] مرآة العقول ج10 ص387
[15] الکافی ج2 ص50
[16] الکافی ج2 ص50
[17] غررالحکم ص625
[18] الکافی ج2 ص50
[19] تحریر مواعظ العددیه ص515
[20] تحریر مواعظ العددیه ص515