استاد حدائق روز پنجشنبه 13 مردادماه 1401 مصادف با شب هفتم محرم در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث « درس های نهضت سیدالشهدا(ع)» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم»[1].
صدق الله العلی العظيم
من يکی از دوتا تذکر را قبل ا ورود به بحث امشب بشارت دادندک ه پرچم بارگاه ملکوتی حضرت ابالفضل العباس هم زينت بخش مجلس و محفل ماست گرچه اينجا هستيم حالا اين هم لطف اهلالبيت است، ما هر پارچهای را نمیبسويم هر ديوار و ديواری هم کسی نمیبوسد، يک وقتی حاجآقای والد ما مرحوم آيتالله حدائق میگفتند يک سحرگاهی بود پشت در حرم پيغمبر قبل از انقلاب نشسته بودم که در حرم باز بشود برای نماز صبح بروم در روضه جا بگيرم گفتند يک سنی مصری کنار دست من نشسته بودم بعد که متوجه شد ما شيعه هستيم گفت شما مشرک هستيد گفتم چرا؟ گفت شما يک چيزهای را میبوسيد که نبايد بوسيد، حاجآقا میگفتند قرآن در دستم بود قرآن را دادم دستش قرآن بوسيد، گفتم چرا بوسيدی؟ گفت: لانتسابه الی کلام الله، چون اين قرآن انتساب به خدا دارد گفتم ما هم هر کتابی را نمیبوسيم، شما کتاب داستان را میبوسی، کتاب شعر را میبوسی، قرآن را میبوسی هر کاغذی که بوسيدنی نيست بعض کاغذها را بايد آتش زد، گفتند بهش گفتم ما هر در و ديواری نمیبوسيم آجری که بر کنار قبر رسولخدا گذاشته میشود به احترام آن قبر محترم است هر خاکی خوردنی است خاک کربلا: «فِيهِ شِفَاءً»[2] گفتم شما میگوييد ما مشرک ما همانطور که قرآن «لانتسابه الی کلام الله» شما الآن اين مسجد در و ديوار اين مسجد محترم است گاهی اوقات بعضیها در مسجد را میبوسند شما در خانه خودتان را تا حالا بوسيديد خدا وکيلی، چندبار خانه خودتان را بوسيديد مگر خولی باشد، میگويند عقلش را از دست داده هر آهنی بوسيدنی نيست آهنی که شرف پيدا میکند و میشود درب ورودی خانه خدا به آن اعتبار قيمت پيدا میکند لذا ما هر پارچهای را هم نمیبوسيم شما لباس خودتان را هم نمیبوسيد اما پرچمی که بر بلندای بارگاه ابالفضل بر افراشته شده شرف پيدا کرده همين پارچه در کارخانه آمده بيرون چهار مترش میشود بلندای حرم ابالفضل و گنبد ابالفضل بيرق، پارچههای ديگر هم میرود يک جاهای ديگر، اين شرف پيدا میکند.
خب امشب بشارت دادند زحمت کشيدند يکی از عزيزان محترمی ما تشکر میکنند از اينکه معنويت مضاعفی به مجلس عنايت میشود در پايانی حالا وقت سخنرانی عزيزان بهره بگيرند بگوييم يا ابالفضل دور هستيم گرچه دستمان نمیرسد الآن کربلا اما سپاسگزاريم که آن پرچمی که خيالهای آرزو میکنند بر بلندی گنبد میبيند اشک میريزند بزرگوار آن بزرگواران اين است که در دسترس ما امشب قرار بگيرد اين يک نکته، يک نکته هم ضمن تشکر از زحمات همه شما عزيزان برادران عزيز خواهران محترمه که هم حضور پيدا میکنيد گرمی بخش مجلس سيدالشهداء هستيد، ببينيد آقايون هفت شب گذشت بياييد و نياييد بقيهاش هم میگذرد استفاده کنيد و نکنيد عمر تمام میشود اينها در کارنامههايتان میماند اينها ثبت میشود و اينها بعداً جواب در يافت میکنی، اينکه الحمدلله اهتمام میورزيد ادب میکنيد جزاکم الله خيراً عزيزان ما هم در هيئت آلياسين هم هيئت شهدای مسجدالنبی که در پذيرای، رسيدگی محبت اطعام عزاداری زحمت میکشند به قول مرحوم آيتالله والد ما خوبی کار اين است که خدا میبيند برای خوبها، عيب کار هم اين است که خدا میبيند برای بدها، بدها عيبکارشان اين است خدا ناظر است، خوبها حسن کارشان اين است خدا میبيند و اين بحث اطعام هم که عزيزمان آقای هاشمی نسب شبها تذکر میدهند من همين امروز است يک کسی از تهران زنگ زد يک آقای مهندسی بود گفت آقا يک پولی میخواهيم بدهيم برای طبل مجلس عزای امام حسين، گفتم برای امام حسين هر کاری بکنيد ارزشمند است گفت کار بهتر چه است؟ گفتم از من نظر میخواهيد گفت بلی گفتم اطعام، اطعام از طبل خريدن خيلی ثوابش بهتر است، چرا؟ اطعام موضوعيت دارد عزيزان ديديد در ماه رمضان روز اول ماه رمضان دعای پيغمبر اين است: «اللهم ارزقنی... اطعام الطعام»[3]، خدايا در اين ماه رمضان توفيق بده بتوانيم اطعام طعام کنيم طعام نه خوراک نپخته است طعام يعنی خوراک طبخ شده قابل مصرف آنی که میخواهی بخوری بده، همان برنجی که خانم پوختی يک بخشش هم اطعام کن، حالا يک وقت بنده شرائط طبخ ندارم خب عزيزان ما دارند زحمت میکشند اين مسئوليت را قبول میکنند بعضیها هم دلش میخواهند خدا رحمت کند ابوی ما را میگفتند کارهای خير را محدود در گروهی خاصی نکنيد من بارها ناظر بودم، يک وقتی کمکی برای يک جايي میخواستند يک دفعه يک کسی میگفت حاجآقا همه را من میدهم حاجآقا هم میگفتند نه، شما يک مقدارش را بده بگذار ديگران هم شريک بشوند اين باب خير را از بقيه نگيريد در همان حداقلها حالا هرکسی هرچه میتواند هزار تومن، صد تومن کمتر، من برای دانشگاه امام زمان يک وقتی تقاضای کمک در يک جلسه کردم يک پسربچه هفت ساله آمد سر جا نماز يک هزار تومنی آورد با شرمندگی، اشک در چشمهايش حلقه زده بود من در آن جلسه گفتم اينها صد و سی مليون قرض میخواهند صدتا يک تومنی آورد هزارتا يک تومنی که همين کار نوجوان اين آقازاده سبب شد بقيه آمدند سرخط، حالا اطعام طعام من به آن عزيز گفتم اطعام طعام موضوعيت دارد آن هم برای سيدالشهداء که ائمه توصيه کردند حالا در حد توانش هرچه طرف میتواند بالاخره اين پولها را بايد بگذاريد و به سلامتی برويد، روی سنگ غسالخانه هم میتکاندتان، من انگشتر سراغ داشتم دست ميت تا قيچی آهنبری نياوردند نبريدند، ميت را غسل ندادند! خانمها النگوهايتان را در میآورند اين زيور آلاتتان را ازتان میگيرند میگويند دنيا با دو صحنه شما مواجه هستيد، يا اميرالمؤمنين فرمود: «المال للوارث او للحوادث» يافت نشد، دارائیهايتان را يا وارث میبرد خيلی حواست جمع است نبرند نخورند در حساب بانک ريال به ريالت را مراقب هستی بعد از 120 سال ورثه مینشينند پای سفرهاش يا يک وقتی فراز و نشيبهای روزگار حوادث ازت میگيرند يک دفعه میگويند آقا ورشکست شد ثروت رفت دارائی رفت لذا از اين دو سرنوشت چيز ديگری در انتظار دارای ما نيست، ای که دستت میرسد کاری بکن، بالاخره اين شبهای باقی مانده را عزيزانی که مايل هستند دوست دارند بعضیها میگويند شرائطش را را نداريم امکانات پختش را نداريم خب دوستان دارند زحمت میکشند شرائطی فراهم کردند و عرض پايانیام خدا يکی از علتهای که به فرعون فرصت داد، فرعون ديکتاتور فرعون آدم کش وقتی موسی به خدا عرض کردم خدايا چرا به فرعون فرصت داديد، خدا سهتا کار را نام برد که فرعون اينها را انجام میداد حالا ما معمولاً از فرعون بدیهايش را شنيديم يکی از دانه درشتهای جنايتکاران تاريخ بشريت فرعون است اما ببينيد خدا کار خوب را هم میبيند خدا میفرمايد ما ذرة المثقال کار خوبتان را بیجواب نمیگذاريم، ذرة المثقال کار بدتان هم بیپاسخ نمیماند اين آيه را داشته باشيد زيادی بشنويد در حافظهتان حفظ کنيد پيغمبر فرمود ترسناکترين آيه قرآن اين آيه است: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»[4] خدا میفرمايد ذرهای از مثقال کار خوب نشانتان میدهيم ذرة المثقال کار شرّ هم خواهيد ديد، فرعون آدم بد قطعاً مجازات هم شد قيامت هم مجازات خواهد شد اما چندتا کار خوب میکرد! يکی اين بود اطعام طعام میکرد فرعون آدم کشی ديکتاتوری ادعای خدای میکرد نان رسانی را دوست داشت اطعام طعام را دوست داشت حالا طرف فاسد شرابخور بیبند و بار، لامذهب اگر اطعام طعام کند که خدا بايد اجر اين را در دنيا بدهد آخرت ديگر اجر گيرش نمیآيد چون آخرت هرکه انتظار جواب از خدا داشته باشد، بايد ايمان داشته باشد پاداشهای آخرت به شرط ايمان است اما پاداش دنيايي اگر کسی ايمان هم نداشته باشد خدا زيربار منتش قرار نمیگيرد خدا همينجا تصفيه و حساب میکند لذا اين فرصت اطعام طعام آنهم شما مؤمنين آنهم برای امام حسين آنهم دهه اول محرم، صلواتی ختم کنيد.
سخن از آزادگی در درسنامه سيدالشهداء بود بدينجا رسيديم که بشر برای رسيدن به آزادگی بايد طريق امام حسين را بپيمايد کاری که حضرت کرد عملی که امام انجام داد و حضرت سيدالشهداء رمز آزادگی خودش را در پنج اصل نام برد که ما برای اينکه اماممان را بهتر بشناسيم خودمان را بهتر درک کنيم حسين کيست؟ چرا امام حسين امام حسين شد؟ در سيدالشهداء چه بود؟ اينها درسهای اين ايام است اينها بايد از اين به بعد کاربردی بشود در زندگی ما، يک درس مهم که حضرت عاشورا اشاره فرمود درس بندگی بود، آقا فرمود من بنده خدا هستم بندگی عزيزان بزرگتان میکند بندگی عزتتان میدهد هرچه بندهتر شديد دنيا با همه وسعتش نزد شما کوچک میشود. معنای بزرگ شدن شما اين نيست که ملياردر میشويد بعضیها دستشان خالی است اما دنيا را به نظر نمیآورد پول را خجالت میدهد، آب را خجالت میدهد عباس فرات را خجالت داد، لب تشنهترين شهيد کربلا ابالفضل بود آقا متصدی آب بود از روز هفتم محرم مثل فردا آب محاصره شد ديگر نگذاشتند اينها آب به راحتی بردارند، با زحمت آب میبردند علی اکبر جمعی را بر میداشت حمله میکرد به يک قست از شريعه نيروها را عقب میراندند مشکها را پر میکردند میآوردند يا شبانه میرفتند مخفيانه آب میآوردند از روز هفتم آب محاصره شد، اوج عطش عاشورا بود که ديگر امکان آب رساندن نبود، متولی آب سقا عباس است، مديريت توزيع آب به دست ابالفضل است، هوای گرم صحرای کربلا، اين بچهها وقتی تشنه میشدند میآمدند سراغ ابالفضل ساقی است ساقی عطشانهای کربلاست، ديديد يک وقت کار به يک کسی داری میگويي مسئولش کيست؟ میگويد آقای فلانی ديگر سراغ کس ديگر نمیروی آقای فلانی مشکل ما را حل کن، اين بچهها میآمدند سراغ قمر بنی هاشم خب آب جيره بندی شده بود سهميه بندی بود آقا از سهميه آب خودش میداد به بچهها لذا به تعبير خيلی از بزرگان در بين شهدای کربلا از همه تشنهتر ابالفضل بود اما ببينيد بندگی چقدر آدم را بزرگ میکند اين سردار تشنه بعد از ظهر عاشورا وقتی وارد فرات شد آب تا زير شکم اسب ابالفضل آمده بالا سردار تشنه کربلا بعضیها به غلط اين حرف حرف درستی نيست گرچی بعضیها زدند من قبول ندارم، بعضیها به غلط میگويند قمر بنی هاشم کفی از آب پر کرد آورد بنوشد پيشيمان شد آب را ريخت اين دون شأن ابالفضل است من اين را يک نوع توهين به مقام قمر بنی هاشم میدانم عباس شخصيتی نبود که بخواهند آب بنوشد بعد پيشيمان بشود عباس به بشريت تا ابديت درس داد، به بشريت تا ابديت، آبی را در دست کرد آورد بالا چهار هزار تيرانداز نگهبانان فرات دارند ابالفضل را نگاه میکنند حضرت در محاصره چهار هراز تيرانداز است کفی از آب اين سردار تشنه آورد بالا همه ديدند آب در کف دستتان عباس است فاصلهای با لبهاي او ندارد میدانيد اين آقا چه کرد؟ بزرگی يعنی اين، بشر بنده شدی میشوی عباس: «فذکر عطش اخيه الحسين»[5]يادی از لب تشنه امامش و برادرش حسين کرد: «فصب الماء علي الماء»[6] آب را روی آب ريخت:
به دريا پا نهاد و خشک لب بيرون شد از دريا، مروت بين جوانمردی نگر غيرت تماشا کن
ابالفضل فرات را خجالت داد، آب را شرمنده کرد دشمن را خجالت زده کرد ما برای آب نمیجنگيم، من آب نزديک لبهايم بود، جنگ ما جنگی برای آب نيست جنگ ما جنگی برای تربيت است انسانيت است بندگی است، بزرگی است، چقدر اين بشر بزرگ میشود؟ چقدر اين بشر عظمت پيدا میکند؟ اينها همهاش در پرتو بندگی است، مردم هرچه به خدا نزديکتر بشويد عزت و عظمتتان میرود بالاتر، گاهی اوقات میبينيد طرف در اوج بيماری است، اما در اواج آرامش است چون با خدا وصل است چون ياری خدا کردی خدا ياريت میکند همان دردش هم میشود لذت، همان تشنگی هم میشود لذت، البته اينها را بايد انسان برسد ديديد يک وقتی کسی را خيلی دوست میداريد من يک نمونهاش را بگويم که در زندگیهايتان تجربه شده مخصوصاً مادرها، مادرها بچهات را دوست میداری، گاهی اوقات برای خوابيدن فرزند حاضر هستی، بیخوابی را با لذت تجربه کنی، میگويند خانم بخواب، میگويي نه من همينکه بيدار باشم لذت میبرم، بچه بخوابد، میگويند آقا خسته شدی میگويد آقا بگذار بچهام در آرامش باشد ما خسته بشويم اين خستگی برای ما لذت آور است اين اگر شکل گرفت آمد در قالب بندگی طرف سرطان میگيرد در آرامش است میگويي برای خداست دستش خالی است آرام است دنيا به سمتش میآيد آرام است اين بندگی.
اصل دوم امام حسين فرمود تبعيت از رسولالله آيه سوره مبارکه توبه زينت بخش مجلس شد که خداوند پيغمبر را در اين آيه پنج ويژگی نام میبرد اشارهای شب گذشته شد تکميل کنم امشب و عرض کردم محضر همه عزيزان که امام حسينی که سفره عزا و مجلس عزايش برپاست خود حضرت روز عاشورا فرمود يک از اسرار عظمت من درس گرفتن از پيغمبر بود، مسلمانها پيغمبرتان را بشناسيد جوانها رسولالله را بشناسيد الگو پيغمبر است، الگو من نيستم، ديديد بعضیها میگويند آقا فلان آخوند فلان کار کرد اصلاً اسلام را ولش کن، فلان هيئتی اين طور کرد ول کن، فلان مسجدی با ما اين برخورد کرد ديگر مسجد نمیرويم آقا الگوی تو که آن مسجدی و هيئتی و روحانی و مسئول نيست الگوی همه ما را خدا میفرمايد رسولالله است پيغمبرت را بشناس دنباله روی از رسولالله بکن خطای من را پای حساب اسلام نگذار، در يک مجلسی بودم ديدم يک جوانی دنبال سر من آمد موی بلند گذاشته بود ديدم يک انجيل پالتويي آورد گفت من آقا دو مرتبه اين انجيل را از اول تا آخر خواندم و خيلی لذت بردم، يک نگاهش کردم، گفتم شما کجا زندگی میکنيد گفت من شيراز، ببينيد زير پوست اين شهر چه محروميتهای چه مظلوميتهای دارد اتفاق میافتد اين جوان جوان پاکی است اما کسی نبوده بهش با زبان خوش راهنمايي کند حالا در اوصاف پيغمبر میگويم رفتار پيغمبر چه بود و ما چه میکنيم، گفتم شما کجا زندگی میکنی؟ گفت شيراز، گفت دينت؟ گفت من مسلمان هستم ولی دارم مردد میشوم میخواهم مسيحی بشوم، گفتم چند دور انجيل را خواندی؟ گفت دو مرتبه از اول تا آخر، گفتم چند مرتبه قرآن خواندی گفت هيچی، گفتم خود مسلمان ناشده کافر شدی، تو يک دور قرآن را ترجمهاش را خواندی، يک مرتبه، دو مرتبه تو انجيل را خواندی گفتم اما يک جمله از اي انجيلی که تو دو مرتبه از آغاز تا پايان خواندی بگو، که زيباتر از آن بهتر از آن در قرآن گفته نشده من هم با تو میآييم چرا ما اين جوری عمل کنيم، چرا قرآن مهجور بشوی، قرآن شده کتاب مقدس در مجلس عروسی بگذارند جلو عروس و داماد، در خانههايمان بگذاريم دزد نيايد، در ماشينمان بگذاريم چپ نکنيم، يک قرآن کوچکی هم در جيب بگذاريم چشم نخوريم، برای اين است؟ قرآن کتاب زندگی است، گفتم يک جمله از انجيل بگو که زيباتر از آن در قرآن نيست گفتم يک جمله از عيسی مسيح بگو که بهتر از آن پيغمبر ما نگفته باشد، اگر اهل منطق هستی، اگر اهل سخن زيبايي؟ قرآن ما احتجاج میکند: «فَبَشِّرْ عِباد الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[7] رسولالله بشارت ده، کسانی که حرفها را میشنوند بهترينها را انتخاب میکنند، اسلام میگويد تابع سخن بهتر باش تابع کار شايستهتر اگر من به عنوان مسلمان رفتارم بد است من بد مسلمانی هستم اسلام بد نمیشود اسلام يعنی قرآن، اسلام يعنی پيغمبر، اسلام يعنی پيغمبر اسلام يعنی اهلالبيتی که خدا در شأن نزول آنها آيه نازل کرده و يکی از آن اهل البيت سيدالشهداء است، اسلام يعنی حسين ابن علی: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»[8]، خب اين پيغمبری که ما بايد بشناسيم چگونه بود؟ قرآن میفرمايد رسولالله مردمی بود از خود شما بود بين شما بود، مسئولين ما بايد مردمی باشند اتاقهای در بسته نشانه مسئول موفق نيست، آنی که از در پشتی میرود از در پشتی میآيد اين روش روش پيغمبر نيست، پيغمبر کوچه به کوچه خانه به خانه به دنبال مردم بود مردم سر بلند باشيد و افتخار کنيد که پيشوايي شما اميرالمؤمنين است، حضرت از جنگ صفين برگشت خسته جنگ بود ماهها در جنگ بود تا امام وارد کوفه شد مستقيم رفت در بازار، گفتند آقا بعد از مدتها از يک جنگ طاقت فرسا برگشتيد برويد استراحت کنيد، میدانيد علی چه فرمود ما علی را نشناختيم، آقا فرمود میترسم از اينکه در اين مدتی که کوفه نبودم کسانی مشکلاتی داشته باشند که به خاطر نبودن من مشکل آنها حل نشده، میخواهم در بازار بگردم اگر کسی گير و گرفتاری دارد ما را ببيند و ما مشکلش را حل کنم، شيعه اينگونه باش، لذا من در جمع مسئولين شورای اداری استان به مسئولين عرض کردم گفتم اگر در مساجد هم میرويد تاريک نرويد تاريک بياييد فلان مدير کل آمده نشسته کسی هم نمیداند که اين آقا که است؟ اعلان کن خودت را معرفی کن بيا به امام جماعت بگو من مدير کل فلان مجموعه هستم امشب آمدم در مسجد شما اعلان کنيد هرکه در مجموعه ما گيری دارد، گرفتاری دارد من امشب هستم، اين اخلاق پيغمبری است همه ما بايد اين جوری باشيم، پدر آن قدر سرگرم دنيا شده که هفته به هفته بچههايش را نمیبيند پيغمبر اينگونه بود، رفتار ما با نوجوانها و بچههايمان رفتار پيغمبری است، خدايش ما باشيم باشيم که اين کارها را نمیکنيم رسولالله روی منبر بود مشغول سخنرانی، صدای گريه حسين از خانه فاطمه بلند شد، فاصله مسجد و خانه يک ديوار بود عزيزانی که مدينه مشرف شديد بيت اميرالمؤمنين و مسجد يک ديوار فاصله بود: «وَ سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَهُ»[9] وقتی که امر الهی نازل شد که تمام درهای در مسجد باز میشود ببنديد فقط در خانه علی باز باشد، رسولالله سخنرانی را رها کرد از منبر آمد پايين رفت در خانه فاطمه حسينش را بغل گرفت آمد روی منبر نشست ادامه سخنرانی ما رفتارمان با بچهها اين جوری هست، حالا آقا که میشود حسين؟ که هم میشود پيغمبر؟ ولی اخلاق پيغمبری داشته باش، با فرزندت پيامبر بارها ديده شده بود در حال سجده بودند امام حسين يک وقت آمد سجده آخر، افتاد رو شانه پيغمبر رسولالله يک مقدار جماعت بود، نماز جماعت، رسولالله سجده را طول داد که حسين برخيزد بلند نشد آقا حضرت دست را آوردند از پشت سر حسين را گرفتند نشستند يک دست در کمر حسين يک دست رو پاشان تشهد دادند و سلام دادند، ما میگوييم بچهها را در مسجد نياوريد، بچه حواسمان را پرت میکنی، بابا کجای کار هستی؟ اين جوری میخواهيد نسل نمازخوان تربيت کنيد، پيامبر در حال نماز ظهر بود رکعت دوم صدای گريه بچهای از داخل خانمها بلند شد، خانمی بچهای شيرخوار، اين خانمهای که بچهها را میآورند آقايون که بچهها را میآورند بايد به اينها جايزه بدهيد، بايد تشويقشان کنيد خب اين نسل نوجوان ما اگر نيايند کی بيايند؟ چرا بعضیها تنگ نظرند مسجد جای چه کسانی است؟ اينها نسل آينده هستند، صدای گريه يک بچه شيرخوارهای از داخل زنها بلند شد پيامبر در حال نماز جماعت بود معلوم است خب مادر آن بچه هم در جماعت بود از رکعت دوم پيغمبر نماز را با سرعت تمام کرد دو رکعت پايانی را با سرعت به اقل اذکار رسولالله اکتفاء کرد نماز که تمام شد مسلمانها تعجب کردند چه پيغمبر اين دو رکعت را با سرعت به اتمام رساند، يا رسولالله اتفاقی افتاد؟ پيغمبر فرمود: مگر صدای گريهای بچهای را از بخش خانمها نشنيديد من متوجه شدم مادرش در حال نماز بود با سرعت نماز را تمام کردم که مادر به فرزندش برسد اين اخلاق پيغمبری، رسولالله آمد مسجد چندتا بچهای زير سن تکليف صف اول کنار هم نشسته بودند حالا ما بوديم بچه برو صف عقب نمازها را خراب میکنی، که گفت بيايي مسجد، پناه بر خدا میدانيد پيغمبر چه کار کرد؟ مسلمانها ياد بگيريد، رسولالله آمدند ديدند خب اينها کنار دست هم نشستند اتصال جماعت بهم میخورد با مهربانی با اخلاق يکی يکی از اين بچهها را بوسيدند بلند کردند يک در ميان نشاندند با فاصله بين اينها يک فرد مکلف که اتصال جماعت بهم نخورد ياد بگيريد اسوه رسولالله است ما چرا گاهی اوقات در جلساتمان جوانها نوجوانها کمرنگ اند، چون روشما روش پيغمبری نيست، يک جوان يهودی بود پيغمبر را خيلی دوست داشت اما يهودی بود، میآمد خدمت رسولالله پيغمبر هم تحويل میگرفتند شما را به خدا قسم جوانهای امروز ما بدتر از يهودی هستند، نکنيد با اين اخلاق زشت، با اين برخوردهای غلط يهودی بود يعنی از نظر اعتقادی پيغمبر را قبول نداشت ولی از نظر اخلاقی پيغمبر را قبول داشت پيغمبر را موسی میدانست ولی رسولالله را به عنوان يک انسان موفق شايسته قبول داشت اين میآمد خدمت رسولالله پيغمبر هم تحويلش میگرفتند وقتی آمد با روی خوش مسلمانها سختشان میآمد يا رسولالله اين يهودی است اين اگر شما را به پيامبری قبول کرد شهادتين را گفت بعد تحويلش بگيريد ما همين کار را میکنيم، آقا زلفت را درست کن بعد بيا هيئت، اين چه قيافهای است که داری، اول به همهتان بگويم به قيافه نمره ندهيد به ريش نيست به انگشتر و تسبيح نيست به جای مهر در پيشانی نيست به دل پاک است و تقواست ما تقواهای همديگر را خبر نداريم امام رضا فرمود مؤمن واقعی هرکه را میبيند میگويد از من بهتر است، اين نگاه نگاه اهلالبيت است، بعد حضرت میفرمايد مردم از دو دسته خارج نيستند يا ظاهرشان از شما بهتر است بگوييد خدايا ما را هم مثل اينها قرار بده، يا ظاهر طرف از شما ضعيفتر است عقبتر است، بدتر است خواهر با حجاب با آن خانم بد حجاب اگر رو به رو شدی نگو من بهتر هستم، بگو شايد اين خانم بد حجاب بدحجابش بد است ظاهری آشفته دارد اما باطن آراسته داشته باشد که آن باطن آراسته اين کلام امام رضاست ظاهر آشفتهاش را درست کند و من ظاهرم آراسته است اما يک آشفتگی درونی داشته باشم که بزند ظاهر آراستهام را خراب کند اين تربيت دينی است، اين جوان يهودی میآمد محضر رسولالله سه سال اين جوان میآمد و میرفت مسلمانها هم خرده میگرفتند يا رسولالله تحويلش نگيريد، تازه پيغمبر کار به ایشان میدادند، میگفتند برو به فلانی بگو بيايد، برو اين را بده به فلان شخص شخصيت بهش میدادند، سه سال گذشت يک چند روز ازش خبری نشد اين را هم باز بگويم خدمت همهتان در حالات رسولالله دارد پيغمبر اگر کسی را سه روز نمیديدند سه روز ياد بگيريد سراغش را میگرفتند فلانی کجاست؟ پيدايش نيست، اگر میگفتند مسافرت است رسولالله برای سلامتیاش دعا میکردند، اگر میگفتند مريض است پيغمبر میگفتند برويم ديدنش اگر میگفتند در شهر است هستش نمیتواند بيايد سمت شما گرفتار است، میگفتند سلامش را برسان ما گاهی اوقات يک دفعه آگهی سرسال طرف را رو ديوار میبينيم ای! آقای فلانی مرد میگويند يک سال زير خروارها خاک است، اين مسلمانی است، فلانی که رحمت خدا رفت، میگويند بابا سالهاست فوت کرد پيغمبر اين گونه بود، پيغمبر سه روز کسی را نمیديد سراغش را میگرفت: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[10]، اين جوان يهودی، دو سه روز پيدايش نشد بعد از سه سال که میرفت و میآمد سولالله فرمودند مسلمانها اين جوان يهودی کجاست؟ گفتند يا رسولالله مريض سخت شده دارد میميرد، گفتند چرا زودتر نگفتيد برويم سراغش جمع از مسلمانها را پيغمبر راه انداخت آمدند خانه آن يهودی در زدند پدر آن يهودی آمد دم در حضرت فرمودند عذرخواهی میکنم من نفهميدم الآن متوجه شدم که جوان شما مريض است؟ ديدن که؟ يهودی، آقا سيزده سال برادر با برادر در يک شهر، بعد خبرش میدهند برادرت مرد بعد از سيزده سال میآيد کنار قبرش شيون میکند اين جور مسلمان هستی، نکند اين شبها بياييم اينجا صله رحم از حال خواهر و برادر بیخبر، فقط بگوييم يا حسين ولی با حسين نباشيم با حسين بودن يعنی الگو پذيری از پيغمبر پيامبر آمدند در خانه يهودی اين جوان در بستر افتاده بود نفسهای آخرش بود حال سختی داشت طائفهاش هم همه يهودیها دور بسترش جمع بودند رسولالله پايين بستر که چهره به چهره بيفتند ايستادند يک نگاهی به جوان کردند سلام کردند باز يکی از درسهای پيغمبر هيچ کس در سلام کردن بر پيغمبر سبقت نمیگرفت ما اينقدر باد شديم غرور کرديم در خانه میآييم انتظار داريم همه بهمان سلام کنند سلامت خوردی، خب بیانصاف اگر سلام خوب است چرا تو سلام نمیکنی؟ آقای مدير تو چرا به آبدارچیات سلام نمیکنی، پدر تو چرا به فرزندت سلام نمیکنی؟ مگر رسولالله پيش قدم در سلام نبود، ما در خيلی از زوايای زندگیمان فاصله گرفتيم رسولالله وارد شدند به اين جوان يهودی سلام کردند اين جوان يک وقت چشمهايش را باز کرد نفسهای آخر بود، پيغمبر را ديد جواب سلام را داد رسولالله سه سال کار کرده حالا موقع برداشت است سه سال کشت کرده حالا موقع درو است پيغمبر فرمود «قل يا غلام اشهد ان لا اله الا الله» جوان بگو شهادت میدهم خدايي جز خداي يگانه نيست جوانی با ادبی بود برگشت يک نگاهی به پدرش کرد، نگاه نگاه اجازه بود دلش با پيغمبر بود اما میخواست پدرش هم راضی باشد پدر فهميد گفت پسرم اگر میخواهی مسلمان بشوی، مسلمان بشو، رو کرد به رسولالله گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسولالله» شهادتين را گفت جان داد، تمام مرد پيغمبر از خانه آن يهودی آمدند بيرون، بيرون خانه آن يهودی رو کردند به مسلمانها فرمودند مسلمانان اگر به من پيغمبر خرده میگرفتيد چرا به يک جوان يهودی شخصيت میدهم او را تحويل میگيرم به او کار ارجاع میکنم من میخواستم اين لحظات آخر عمر مسلمان بميرد بعضیها را آقايون پيغمبر بيست سال روی اينها کار کرد تا مسلمان شدند، يکی مثل سلمان بالای درخت نخل بود تا پيغمبر ديد مسلمان شد در يک لحظه، بعضیها بيست سال، اخلاق پيغمبری را سيره کنيم بسنده کنم.
شب هفتم محرم و امشب دست توسل همه ارادتمندان به ساحت مقدس شيرخواره سيدالشهداء و باب الحوائج کربلا در کربلا دوتا شهيد اينها باب الحوائجاند خرسال علی اصغر بزرگسالها ابالفضل، انشاءالله استفاده کامل خواهيد کرد عزيزمان جناب آقای حاج حسين آقای مؤمنی و دوستان و شما به فيض خواهيد رساند يک مؤرخ فرانسوی است يک تحليلی دارد روی منجيان عالم، حالا آن از نگاه مسيحيت خودش میگويد میگويد سهتا منجی در دنيا درخشيدند سقراط در آتن، عيسی در فلسطين، حسين ابن علی در عراق، بعد میگويد در بين اين سه منجی با عظمتتر از همه حسين است مسيحی است، اما قلم را با انصاف میآورد روی کاغذ، بعد يک تحليلی دارد روی مظلوميت اين منجیها، میگويد در بين اين سه منجی مظلومترين منجی حسين است و میگويد دليل بر مظلوميت حسين شهادت طفل شيرخواره حسين است میگويند وقتی صدای: «هل من ناصر ينصرنی» یافت نشد، آقا بلند شد صدای گريه علی اصغر هم از خيمه بلند شد، يک لبيکی به بابا گفت يعنی بابا تو هنوز تنها نشدی يک سرباز شيرخواره داری هنوز هستم من که جان را قربان کنم، خيلی علی بیتاب شده بود تشنگی عطش، من يک جمله بگويم دلها آماده بشود امام حسين وقتی علی اصغر را آوردند طرف دشمن گفتند نمیبينيد دارد تلظی میکند، تلظی يک معنايش اين است ماهی را ديديد وقتی از آب میاندازند در خشکی دارد جان میدهد هی اين پهلو آن پهلو میشود تا جان میدهد حسينیها علی در قنداقه هی اين پهلو آن پهلو میشد يک معنای ديگر تلظی بگويم مادرها بسوزيد آماده بشويد بچهای شيرخواره وقتی گرسنه میشود با گريه گرسنگیاش را اعلان میکند اگر به اين بچه رسيدگی نشد اين قدر گريه کرد که ديگر توان را از دست داد میبينيد با دهان دنبال غذا میگرده، هی گردن میکشد سر به اين طرف سر به آن طرف، به دنبال شير به دنبال غذا، به دنبال سينه مادر، آقا آمد پشت خيمه صدا زد خواهرم زينب علی را بياور، سيدالشهداء ديد اين بچه بیتاب شده از تشنگی آقا برای اينکه به اين نامردمان اتمام حجت کند که نگويند حسين ما نمیدانستيم طفل شيرخواره تو تشنه است، آقا فرمود: «يا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل[11] اما ترونه کيف يتلظی عطشاً» يافت نشد:
اينکه به اين کودکی گناه ندارد، يا که سر رزم اين سپاه ندارد
بلکه دل افسرده است و آه ندارد، راه دهيد آنکه را پناه ندارد
خدا لعنت کند عمر سعد را رو کرد به حرمله گفت حرمله چرا جواب حسين را نمیدهی، حرمله گفت پدر را هدف بگيرم يا طفل را؟ گفت مگر سفيدی زير گلوی علی را نمیبينی، وای وای ز سوز تير چنان دست و پای خود گم کرد که خواست ناله کند در عوض تبسم کرد همه بگوييم غريب حسين.
[1] توبه 128.
[2] الكافي (ط - الإسلامية) ج6 ص266.
[3] دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان
[4] زلزله 7- 8.
[5] حماسة مولانا ابيالفضل العباس بن اميرالمومنين قمر بني هاشم صاحب لواء الحسين، ص222.
[6] حماسة مولانا ابيالفضل العباس بن اميرالمومنين قمر بني هاشم صاحب لواء الحسين، ص222.
[7] زمر 17- 18.
[8] احزاب 33.
[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج39 ص31.
[10] احزاب 21.
[11] وقعة الطف ص246.