استاد حدائق روز یکشنبه 9 مردادماه 1401 مصادف با روز دوم محرم در مهدیه بزرگ شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث «ویژگی های اصحاب الحسین(ع)» پرداختند.

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال اميرالمؤمنين: «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ»[1]

سخن با محوريت آيه شريفه قرآن و وعده حکومت صالحان به بشريت در آينده تاريخ انسان­ها بود، و به همين اعتبار بحثی مطرح شد که ويژگی حکومت صالحان چيست؟ ما الحمدلله خدا را سپاسگذاريم که در عصر و زمانی زندگی می­کنيم که نظام نظام اسلامی است، حکومت حکومت اسلامی است در رأس نظام فقيه عادل دلسوز شما مقايسه­ای کنيد جامعه اسلامی را با جوامع اسلامی ديگر، عربستان را ببينيد ما همين امسال بحث بود تنزل معنوی که دارد در سعودی اتفاق می­­افتد و اين صحبتی که يک قمارخانه بين المللی را در مکه می­خواهند تأسيس کنند، بزرگترين مرکز عياشی را در جده اين هم يک کشور اسلامی است، در رأس سلمان بن سعود، در رأس بعضی از اين کشورهای اسلامی ببينيد آن­های که حج مشرف شديد در روز عرفه صحرای عرفات در دعای عرفه يک از شکرگذاری­های امام حسين است که اين­ را خيلی­های ما يادمان نرود، آقا سيدالشهداء روز عرفه در دعای عرفه به خدا عرض می­کند خدايا تو را سپاس می­گويم که من را در دولت ائمه کفر به دنيا نياوری، اين الحمدلله ندارد ما چقدر در روز می­گوييم الحمدلله ربّ العالمين در نظام جمهوری اسلامی هستيم، بلی کاستی هست، مشکلات هست، اين­ها هم همه بايد کار کنند از گزاران گرفته تا عامه مردم همه بايد تلاش کنند اما در نگاه اوليه يک جامعه اسلامی قطعاً انسان بايد شکر کند اين شکرگذاری را سيدالشهدا اين­که ما در دولت ائمه کفر نيستيم در نظام کفر زندگی نمی­کنيم شکری که من و شما بايد بکنيم اين شکر را شايد از آن­های که قطعاً در اروپا، آمريکا کشورهای که اداره آن­ها و سياستمداران و مجريان مسيحی و يهودی اند انتظار نمی­رود اين نعمت است، در دولت ائمه کفر خدايا ما را خلق نکردی الآن شما شيعيان در ايران به اين راحتی مجلس عزای امام حسين برگزار می­کنيد همين امسال در مدينه حسينيه مرحوم آيت­الله عمری را پلمب کرده بودند فرزند آيت­الله عمری زندان بود بچه­هايش را تبعيد قتيل کرده بودند شيعيان مدينه جرئت نداشتند به سمت شيعيان ايران بيايند علمای را که سال­های گذشته اين­ها ارتباط داشتند می­آمدند دعوت می­کردند در جلسات خودشان می­رفتيم خدا رحمت کند آيت­الله والد در آن حج هشتاد و سه و يکی دو عمره بعد از آن ما مدينه می­رفتيم اين­ها دعوت می­کردند در حسينيه شيعيان در باغ­های مدينه که متعلق به شيعيان بود دوتا حسينيه مردانه و زنانه بود، وسعت هر حسينيه­ای بيش از اين فضای مهديه بود يک حسينيه مردانه يک حسينيه زنانه، جمعيت شيعيان می­آمدند می­­نشستند استفاده می­کردند الآن همه اين­ها را جمع کردند خب اين شکر ندارد شما آزادنه می­آييد شرکت می­کنيد استفاده می­کنيد آن­ها محروم‌اند، خب اين بودن در نظام اسلامی قطعاً بايد انسان سپاسگذاری کند شکرگزاری کند امام برای حاکم اسلامی که معين می­کند که مالک اشتر است، چهارتا دستور کلی را امام برای حکومت داری بيان می­کند مسئولين ما از رئيس جمهور گرفته وزراء استاندارها فرماندارها هرکسی که کار دستش است نگاهشان بايد نگاه اميرالمؤمنين باشد بايد اين چهار برنامه کلی بيايد در ساختار کار، تلاش برای ايجاد اين­ها باشد، امام يک نگاه کلی برای مسئول منصوب خود معين می­کند و برای يک جامعه صالح برنامه می­دهد و بعد امام يک دستورات فردی را به خود مالک می­دهد مسئولين ما آن­جا هم بايد به خودشان نمره بدهند ببينند اين چيزهای که اميرالمؤمنين به مالک می­فرمايد بايد داشته باشی، داری عمل می­کنی، در انتصاب­هايمان بايد اين­ها را ببينيم هرکسی را که نبايد انتصاب کرد بايد اين معيارها درش باشد که در مالک بود و اميرالمؤمنين انتخاب کرد.

نگاه حضرت در خدمت يک مسئول به جامعه اسلامی چهارتا برنامه اساسی را امام نام می­برد حضرت فرمود: «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا»[2] مالک تو را فرستادم که اول ماليات­ها را جمع آوری کنی، خب دولت بايد دستش پور باشد، حالا من رو خود ماليات هم صحبتی داريم ما متأسفانه ساختار مالياتی­مان هم غلط است، يکی از مسئولين بازرسی­ها و تخلفات به خود بنده گفت، گفت آقای حدائق يک کسی آمد هشتصد هزار تومن برايش ماليات بسته بودند شکايت کرد که اين ماليات زياد است حالا من نمی­گويم شغلش چه بود و کجا کار می­کرد گفت رفت در سازمان بازرسی بررسی شد دقت شد هشتصد هزار تومن او شد بيست و پنج مليون، گفت شکايت ديگر گذاشت که آقا من گفتم هشتصد تومن زياد است بيست و پنج مليون، با دقت بيشتر نگاه کردند گفت بالغ بر پانصد مليون شد ماليات سالش، آقا داری از قبل حکومت اسلامی می­خوری بايد پولش را بدهی، شما الآن در همين عربستان طرف خريد می­کند به مجرد خريد پول جنس را گفتند اين قدر است وقتی که می­خواهد پول را بپردازد ماليات را همان­جا ازش کم می­کنند اضافه بر قيمت جنس پول را از او می­گيرند، می­گويد آقا من گفتم ده ريال قبض را می­زنم سيزده ريال اين بقيه­اش ماليات است، ببينيد آقايون اين مفت خوری دولت نيست نگاه اميرالمؤمنين است، جامعه را اگر می­خواهيد اصلاح کنيد کسانی که در همين جامعه درآمد دارند حق آن آقايونی که در سطل­های زباله خم می­شوند و زباله و کارتون جمع می­کنند در اموال آن ملياردرهای است که روز به روز ثروت­هايشان دارد افزوده می­شود، پيغمبر فرمود اگر فقيری ديديد گرسنه ماند، فقيری ديديد برهنه ماند، فقيری ديد آخرتش را به دنيايش فرمود: «فبمنعهم الاغنياء» يافت نشد، چون ثروتمندان نقش خودشان را به خوبی ايفاء نمی­کنند ما در بين ثروتمندها الحمدلله متدينين مؤمن اهل خدمت هستند بحمدالله اما اين گسترش عمومی دارد همه اين جوری هستند، ولی خب يک جايي که بنده از قبل يک حکومت اسلامی، و امنيت نظام اسلامی دارم استفاده می­کنم درآمد گيرم می­آيد کار می­کنم آقا در اين جامعه داری کار می­­کنی، الآن يکی عزيزان ما همين­جا هستند آقازاده ايشان آلمان است چند روز قبل بحث بود با ايشان، گفت آقا فرزند ما می­گويد من هرچه ماهانه گيرم می­آيد نصفش را يکجا دولت بر می­دارد، اين­جا که اين­ کارها نمی­کنند، اين­جا کدام کارمند کدام کارخانه­دار يکجا ماهانه نصف درآمدش را ورداشتند در آلمان دارند اين کار را می­کنند، به آن شدت اسلام قبول ندارد ولی به اين شل و ويلی هم اسلام قبول ندارد بلی ساختار مالياتی بايد اصلاح بشود آن کسی که درآمد دارد حقاً بايد پرداخت کند، يک ضرب المثلی عرب­ها دارد: «من له الغنم فعليه الغرم» هرکسی غنيمتی به او می­رسد بلی مالياتش را هم بايد بدهد شما منفعت گيرت آمده آقا خمس که­ها بايد بدهد؟ همه بايد خمس بدهند؟ خمس مربوط به کسانی است که سال خمسی دارند سال خمسی­شان می­رسد اضافه آوردند می­گويند خمس را بده، پول داری بفرما، ذکات را همه بايد بدهند؟ ذکات اگر زراعتت دامداری، طلا، نقره به نصاب رسيد ذکات بدهد، حج همه بايد همه بروند، حج: «مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً»[3] مستطيع شدی بايد بروی، بعضی­ها می­بينی اصلاً به استطاعت نمی­رسند خدا هم از اين­ها حج نمی­خواهد روزه را همه بايد بروند روزه اگر بدن سالمی داری، توانايي داری، برايت ضرر ندارد می­توانی بروی بايد بروی، ولی اگر کسی بيمار است خدا از او انتظار روزه ندارد، نماز توانايي ايستاده خواندن داری ايستاده بخوان نمی­توانی نشسته بخوان، می­توانی وضوء بگير، آب نيست يا براي تو ضرر دارد تيمم کن، اين دين اسلام است اين طور هم نيست که همه را يک سر و يک دم يک نگاه کنند اميرالمؤمنين به مالک اول نکته­ای که در نگاه کلی و برنامه چهارگانه حکومتی نام می­برد دريافت صحيح ماليات است: «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا»[4] اين­های که بحمدالله منفعت دارند درآمد دارند خدا لطف کرده دارد در اين نظام اسلامی زندگی­اش می­چرخد شکرانه اين توفيقاتی که خدا به او داده کمک کردن به ضعفاء است به جامعه است به حکومت است اين برنامه اول ببينيد مسأله اقتصادی مسأله مهمی است بعد امام ساختارهای ديگر حکومت را نام می­برد اول: «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا»[5].

دومين وظيفه را از آن وظايف چهارگانه، می­فرمايد آقای مالک تو مسئول هستی و تو را منصوب کردم به مصر با دشمنان بايد جهاد کنی، ببينيد بلی کسی که می­خواهد خب با دشمن بستيزد بايد پشتوانه اقتصادی داشته باشد بايد حمايت مالی بشود لذا حضرت از آغاز می­فرمايد مسائل مالی را مديريت کن، ماليات را به جا بگير تا بتوانی در اين کارها موفق باشی، کجا دشمن ستيزی کاری با دشمن جنگ با دشمن هزينه بردار است حداقلش جنگ تبليغاتی دشمن دارد امروز کار می­کند در اين فضاهای مجازی و در اين شبکه­ها و در اين سايت­ها بيداد دارند می­کنند، من يک وقتی در حج يکی از آقايون علماء بود اين هر سال می­رفت لندن برای تبليغ گفت آقای حدائق در خود لندن روزی هزار نشريه منتشر می­شود در اين نشريه­ها يک بخشش عقايد اسلامی ارزش­های اسلامی را اين­ها به چالش می­کشند به سخره می­کشند به دورغ به غلط دشمن دارد کار می­کند جهاد با عدو حمايت می­خواهد حمايت مالی می­خواهد اين حمايت مالی را دولت بايد دستش پور باشد برای اين کار، آن ماليت اگر آمد يک بخشش در برابر دشمن است چه دشمن در برابر او، رويا روی با او در ميدان جنگ چه جهاد با دشمن در عرصه فرهنگی حضرت فرمود و جهاد عدوها من تو را منصوب کردم، دشمن ستيز باشيد حواست باشد جامعه را مملکت را از مضار و زيان دشمن­ها حفظ کن، اين يک رسالت است امروز مسئولين ما مراقب بايد باشند به شيطنت دشمنان آن طرف مرزها دشمن يک وقت دور نزند اين برنامه دومی است که امام برای مالک تنظيم می­کند و اين­ همه مقام معظم رهبری تأکيد دارد به اين­که بصيرت داشته باشيد نسبت به شيطنت­های دشمنان، شما ببينيد بحث حجاب راه می­افتد چه می­کند اين­ها در سراسر دنيا، مصاحبه­ها مطبوعات فيلم­ها نسبت به پيغمبر نسبت به عقايد دين نسبت به احکام دين، کم نمی­گذارند در شيطنت خب اين­جا هم بايد با اين­ها مبارزه کرد، قطعاً کار ضد فرهنگی می­کنند بايد کار فرهنگی کرد کار اقتصادی می­کنند بايد کار اقتصادی کرد خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله العظمی سيدمحسن امين ايشان وقتی بعد از سال­ها تدريس و تحقيق و مقام اجتهاد برگشت لبنان اهل جبل­العامل لبنان بود ديدند ايشان پرداخت به تأسيس مجتمع­های آموزشی از پيش دبستانی تا دبيرستان گفتند شما يک آيت­الله العظمی هستيد بايد برويد حوزه تأسيس کنيد طلبه تربيت کنيد آمديد مدرسه درست کرديد دانش آموز نظارت بر مدرسه ايشان يک جمله عالمانه فرمود امروز آمريکائيها دارند در بيروت لبنان با ايجاد مجتمع­های آموزشی بچه­های مسلمان را می­برند سمت آئين مسيحيت، استادش مسيحی است، مسئولش مسيحی است خدمت کار در مدرسه مسيحی است، دانش آموز مسلمان اين بچه پاک را می­ديد دست اين­ها معلم سر کلاسش مسيحی است دارد شبهه القاء می­کند اين بچه را سپرديد دست آن­ها مسيحی بار می­آيد بعد ايشان فرموده بود: «لاتنشر الهداية الا من حيث تنتشر الضلاله» اين جمله حکيمانه را خوب عنايت کنيد، هدايت در جامعه گسترش پيدا نمی­کند مگر از همان مسيری که گمراهی دارد گسترش پيدا می­کند آقا جواب کتاب منحرف کتاب منحرف است، جواب فيلم انحراف کننده فيلم هدايت کننده است.

من از پيغمبرتان يک خاطره بگويم جنگ احد شد سران کفر ابوسفيان اين­ها بت هبل را آورده بودند در صحنه جنگ، و بت عزی، برای تقويت قلوب مشرکين دو لشکر جلو هم صف­آرايي کردند تقريباً در آستانه شروع جنگ بود ابوسفيان آمد يک کار روانی بکند، به کفار گفت شعار بدهيد بگوييد: «اعْلُ هُبَلُ»[6] هبل برتر است يک خرده دل مسلمان­ها را خالی کند ما هبل را آورديم در صحنه، کفار شروع کردند شعار دادن: «اعْلُ هُبَلُ»[7]  پيغمبر ديد مسلمان­ها ساکت­اند، مردم اين پيغمبر را خدا می­فرمايد الگوست از پيغمبر ياد بگيريد، رسول­الله فرمود مسلمان­ها چرا ساکت هستيد؟ شما هم شعار بدهيد بگوييد: «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ»[8] آن طرف لشکر شعار می­دادند: «اعْلُ هُبَلُ»[9]، «اعْلُ هُبَلُ»[10] اين طرف لشکر شعار می­دادند: «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ»[11] چه زيبا، آن­ها می­گفتن هبل برتر است مسلمان­ها می­گفتند خدا برتر است يعنی در قافيه، در سجع در رديف شعار کفر پيغمبر شعار توحيدی می­دادند اين هنر است دشمن دارد چگونه کار می­کنيد شما نقطه مقابلش اسلامی کار کنيد، ابوسفيان ديد شعار مسلمان­ها آب­دارتر است: «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ»[12]دل کفار را خالی کرد ابوسفيان گفت ديگر شعار ندهيد گفت شعار را عوض کنيد بگوييد: «إن لنا العزى و لا عزى لكم»[13] مابت عزی آورديم شما بت عزی نداريد، مسلمان­ها ديگر ساکت شدند، ديگر «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ»[14]جواب«إن لنا العزى و لا عزى لكم»[15] نبود ديگر باهم نمی­­آمد، تا مسلمان­ها ساکت شدند پيغمبر فرمود مسلمان­ها شما هم جواب بدهيد بگوييد: «الله مولانا و لا مولى لكم»[16] آن­ها می­گفتند: «إن لنا العزى و لا عزى لكم»[17] اين طرف لشکر اسلام شعار می­داد: «الله مولانا و لا مولى لكم»[18]ابوسفيان ديد شعار دوم هم جا ماند گفت شعار ندهيد حمله کنيد پيغمبر هم فرمود حالا هم شما حمله کنيد، جواب سخن سخن است، جواب شعار شعار است، جواب شمشير است، اين پيغمبری است که خدا می­فرمايد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[19] اميرالمؤمنين دومين شاخصه کلی يک حکومت اسلامی را دشمن ستيزی نام می­برد دشمن دورمان نزند دشمن فريب­مان ندهد گاهی اوقات دشمن را نگاه دوستی نکنيد: «جِهَادَ عَدُوِّهَا»[20] اين برنامه دوم، دوتا برنامه ديگر هم حضرت می­گويند من اين را اشاره­ای کنيم تفصيل وظايف فردی را انشاءالله برای مجری صالح که اميرالمؤمنين نام می­برد انشاءالله روزهای آينده: «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»[21] آقا فرمود آقای مالک وظيفه سوم تو استصلاح اهل مصر است يعنی حال مردم را وضع جامعه را خوب کنيد رسالت يک مسئول اصلاح امور اجتماعی است، تربيت مردم پرداختن به کارهای فرهنگی تربيتی معنوی، گاهی اوقات ما فکر می­کنيم فقط رسالت­مان همين است ببينيد اين­جا چهارتا برنامه را امام نام می­برد دريافت درآمدها و ماليات­ها، مبارزه با دشمنان دشمن ستيزی، غفلت نکردن از خطرات آسيب­ها دشمن داريد شما، سوم به داد مردم رسيدن: «اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»[22]هم بعد اقتصادی دارد هم بعد معنوی آقا صلاح و رستگاری معنوی مردم و صلاح و رستگاری مادی مردم اين استصلاح است هم مسائل اقتصادی مردم را برسيد به دادشان، هم مسائل تربيتی و دينی مردم را درست کنيد به طور کلی هر چيزی که در زمينه استصلاح هست، يک حاکم اسلامی و يک کارگزار اسلامی وظيفه دارد در يک اداره مدير کل وظيفه­اش است «اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»[23]بی­تفاوت نباشد، بی­توجه نباشد، يک مسئول وظيفه اوست نسبت به زير مجموعه خودش استصلاح اهل د هم در زمينه مسائل تربيتی هم در زمينه مسائل اقتصادی، و اين هم آقايون دو دوتا چهارتاست، يک کارمند در يک اداره از مدير کل بهتر حرف می­شنود تا يک کسی خارج از آن مجموعه، اين اهل آن­جاست، قطعاً در يک خانه فرزند خانه بهتر پذيرايي سخن پدر است تا سخن همسايه ما وظيفه استصلاح اهل داريم هم بعد اقتصادی و مادی هم بعدی معنوی و تربيتی.

و چهارمين نکته امام فرمود: «وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا»[24] آقای مالک وظيفه­ای تو اين است که در عمران شهرها بلاد کار کنی، کجا اسلام فقط دين آخرت است، عزيزان در قرآن 115 مرتبه خدا از دنيا ياد نموده 115 مرتبه از آخرت خيلی عجيب است، نه کم نه زياد، به همان اندازه که خدا در قرآن از دنيا ياد کرده از آخرت ياد کرده، و خدا به همه ما آموخته از ما اين­گونه بخواهيد: «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»[25] اصلاً دنيا اسلام آمده اول دنيای حسنه را رقم بزند يک کسی آمد گفت اسلام چه گل به سری ما زد، اين اوضاع اين وضعيت اين گرانی، گفتم اين­ها مربوط به اسلام نيست، اين­ها مربوط به تقلب و سوء استفاده افرادی است که به وظايف اسلامی عمل نمی­کند اين­ها را چرا پای اسلام می­گذاری، اين يکی دارد ظلم می­کند که به اسلام عمل نمی­کند چرا خطای اين را پايي حساب اسلام می­گذاريد اسلام يعنی پيغمبر اسلام يعنی اميرالمؤمنين، اسلام يعنی اولوا الامر اسلام يعنی رسول­الله که خدا می­فرمايد اسوه است از او ياد بگيريد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[26] اسلام يعنی پيغمبری که: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[27]هرچه می­گويد بپذيريد و هرچه ترک کرده ترک کنيد اين اسلام است بنده اسلام نيستم، من در اين لباس شايد خطا کردم خطای من را پای اسلام نگذاريد شايد آن آقای مسئول آن مذهبی آن هيئتی آن خواهر آن برادر يک اشتباهی هم کرد من بد مسلمانی هستم ولی اسلام خراب نمی­شود، به يک آقايي که ايراد می­گرفت گفتم اگر شما توانيستيد يک ايراد به شخص پيغمبر يا اميرالمؤمنين يا اهل‌البيت و ائمه معصومين بگيريد من حرف­شما را قبول می­کنيم، خارج از اين­ها همه ما در محل اشتباه هستيم در محل سهو و خطا هستيم معصوم نيستيم لذا نگاه کارگزاران اسلامی اميرالمؤمنين دستور چهارم می­فرمايد آبادی شهرهاست، بايد شهرها رونق پيدا کند اقتصاد رونق پيدا کند، اصلاً اسلام آمده که مردم در رفاه باشند در زحمت نباشند از برکت اين دين، من اين را بگويم عرايض را جمع­بندی کنم شخصی آمد خدمت حضرت صادق عليه­السلام از حضرت سؤال کرد گفت آقا چرا خدا نصاب ذکات را بيشتر از اين بيان نکرده، گفت بيشتر ذکر می­کردند حد نصاب ذکات را يا مثلاً خمس می­گفتند به جاي يک پنجم، يک سوم بدهيد حالا همين يک پنجمش را هم دور از جان شماها خيلی­ها نمی­دهند، آقا هفتاد و هفت سالش بود در سفر عمر در مسجد شجره آمده می­گويد آقای حدائق آقای حدائق، خمس خمس گفتم چه شده؟ خمس پيدا کردی؟ گفت من خمس نمی­دادم گفتم حالا می­خواهی چه کار کنی؟ حالا کمکم کنيد الآن می­خواهم محرم بشوم، گفتم اين­جا ياد خمس بايد بيفتی، هفتاد و هفت سال از عمرت گذشت، خدا رحمت کرد، اگر قبل از عمره مرده بودی جواب خدا را چه می­دادی؟ اين­جا جای حساب خمس است، گوشه­ای مسجد شجره نشستيم حساب خمسش را بکنيم ترس از اين دارد که الآن بگويد: لبيک اللهم لبيک با لباس خمس نداداده محرم بشود، محرم می­شود از احرام بيرون نمی­آيد من يک سالی به آيت­الله والد گفتم بعضی از اين حاجی­ها محرم می­شوند محل نمی­شوند آن را ديگر خدا می­دانيد با اين پولی که با اين لباسی که غصبی است احرامت درست است ولی اعمالت نادرست است، با لباس غصبی نماز خواندی با لباس غصبی طواف کردی، از احرام خارج نشدی، خيلی ساده می­گيريم، به امام صادق گفت آقا چرا نصاب اين­ها بيشتر ذکر نشد فقراء تأمين بشوند، امام صادق فرمود: به همين اندازه­ای که خدا فرموده بدهيد، اگر آن­های که بايد می­دادند می­دادند فقير روی زمين باقی نمی­ماند شما در خود متدينين ببينيد چند درصد خمس می­دهند من متدينين را می­گويم نه مسلمان­ها نه شيعيان، تو متديني، آقا می­گويد حاج آقا ما وصيت کرديم انشاءالله اگر چه شد؟ آن ملک را بفروشند خمس را بدهند خب چرا خودت اين کار را نمی­کنی، چند درصد ذکات می­دهند کشاورزان ما، بعد می­شود اين باران­های که دارد می­آيد، روايت داريم رسول­الله فرمود وقتی باران­ها در تابستان می­بارد و در جای خودش نمی­بارد اين­ها يک تهديد خداست بلی نزول رحمت رحمت است، وقتی باران دعا کنيد اميرالمؤمنين می­فرمايد خدايا تابستان ما را تابستان زمستان ما را زمستان قرار بده، اين تغييرات را می­بينيد، به قول ترک­ها: عملينگين، پا پيچينگين، کارهامان گرفتتمان، اين­ها نتيجه عملکردهاست يک دفعه سيل راه می­افتد زندگی­ها را بهم می­زند تغيير ساختار در طبيعت اين­ها کارها ماهاست دعای کميل شب­های جمعه کدش را بدهم تمام: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاءَ»[28] خدايا به ما ببخش خطاهای که مرتکب شديم و آن خطاها دارد بلا نازل می­کند آن خطاها دارد می­شود اين­ها، بلی خوب­های هم مثل شماها آسيب می­بيند ديگر قاعده بلاء اين است وقتی آمد ديگر تر و خشک را می­برد، خدا به بعضی از انبياء وقتی بلاء می­خواست بيايد می­گفتند هجرت کنيد برويد که باشيد شما را هم دربر می­گيرد زلزله آمد نمازشب خوان می­رود زير آوار تارک الصلاتش هم می­رود زير آوار، سيل آمد خوب را می­برد، بد را هم می­برد خب بسنده کنيم اين چهار دستور کلی حضرت برای حکومت صالحان، ادامه بحث انشاءالله فرصت آينده روز دوم محرم روز حضور اهل البيت کاروان عشق به سرزمين عشق کربلاست.

حر در شراف با امام حسين رو به رو شد، مأمور هم بود که امام حسين را تحت الحفظ ببرد کوفه، وقتی به حضرت گفت من مأمورم شما را به کوفه ببرم، امام فرمودند مادرت به عزايت بنشيند ما را تهديد می­کني، يکی از امتيازات مهم حر که سبب نجاتش شد ادب حرّ بود، ادب سرمايه بزرگ است گفت آقا هرکسی نام مادرم را می­برد نام مادرش را می­بردم اما به خودم اجازه نمی­دهم نام مادر شما را، بعد گفت آقا من مأمورم شما را ببرم حالا نمی­آييد پس من مراقب شما هستم تا دستور بعدی برسد، ديگر همراه حضرت می­آمد سايه به سايه کاروان می­آمد تا رسيد امروز کربلا دوتا اتفاق همزمان افتاد وارد کربلا که شدند مرکب امام حسين علامه مجلسی می­فرمايد ديگر حرکت نکرد اسب هم فهميد چه خبر است اين حيوان هم می­داند که اين­جا سرزمين عشق است اين­جا بهشت روی زمين است مرکب­های ديگری هم آوردند آن مرکب­ها هم حرکت نکردند، همزمان حر آمد گفت آقا نامه­ای به من رسيده ابن زياد گفته جلو حرکت را بگيريم و ديگر اجازه حرکت به شما ندهيم ضمن اين­که ابلاغ شده که شما جای بايد خيمه­هايتان را برپا کنيد که کنار آب نباشد با فاصله باشد، لذا عزيزانی کربلا مشرف شديد، خيمه­گاه تا فرات و شريعه فاصله دارد امام هم قبول کردند گفت بلی آقا هرچه می­خواهيد آب برداريد برداريد ولی من مأمور هستم که شما نزديک آب خيمه­ها را برپا نکنيد، لذا حضرت هم با فاصله خيمه­ها را برپا کردند امام از مرکب پياده شدند سؤال کردند نام اين سرزمين، استفهام استفهام اقراری است امام حسين که کربلا را می­شناسد امام حسين در جريان جنگ صفين، از زبان پدرش شنيده اين­جا چه خبر است، آقا سؤال کردند که بگويند ديگران من و شما امروز استفاده کنيم آقا فرمودند اين سرزمين نامش چيست؟ يکی آمد گفت آقا به اين سرزمين شاطی الفرات می­گويند، فرمودند نام ديگری هم دارد؟ گفتند قاذريات هم گفته می­شود، آقا فرمودند نام ديگری هم دارد گفتند سرزمين عقر هم گفته شده، يکی ديگری گفت آقا نينوا، اسامی متعددی گفتند يک پيرمردی آمد گفت آقا من از گذشتگان و نياکانم سينه به سينه شنيدم که به اين سرزمين کرب و بلاء هم می­گويند، آقا يک مقداری از خاک را برداشتند بوئيدند فرمودند: «واهاً لک يا هذه التربه»[29]، خاک را روی زمين ريختند، فرمودند چه عطری؟ چه بويي؟ بار بگشاييد اين­جا کربلاست، آب و خاکش با دل و جان آشناست

بعد حضرت فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاء»[30] خدايا به تو پناه می­برم از هر رنج و سختی و مشقتی، آقا فرمودند پياده کني خانم­ها را، بچه­ها را خيمه­ها را برپا کنيد من يک گوشه­ای از تاريخ را بخوانم، راوی می­گويد امروز فراموش نمی­کنم زينب را دختر اميرالمؤمنين وقتی می­خواست پياده بشود در طول سفر عباس می­آمد، برادرها می­آمد علی اکبر می­آمد، فرزندان زينب می­آمد خاتون بنی­هاشم می­خواهد پياده بشود به نام محرم­ها می­گفتند برويد کنار دور زينب را می­گرفتند زينب با عزت پياده می­شد، امروز خواهرها دختر اميرالمؤمنين: «نزلت مع کل عز و وقار» يافت نشد، با تمام عزت و عظمت زينب بر خاک کربلا قدم گذاشت زينب وقتی پياده شد شتابان آمد سمت امام حسين گفت برادر چرا اين­جا اجازه توقف دادی؟ اين سرزمين يک خرده دلگير است، جای ديگری امر به توقف می­دادی، آقا بايد اين خواهر را آماده کنند برای عاشورا آماده کنند برای اسارت برای روز يازدهم برای خيام آتش گرفته، آقا يک چندتا مطلب به حضرت زينب فرمودند: «هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا»[31] اين­جا جايي است که بايد خيمه­ها برپا شود: «وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»[32] خواهرم در اين صحری خون ما را روی زمين می­ريزند: «وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا»[33] مردهای ما را به شهادت می­رسانند: «و ذبحت اطفالنا»[34]، بچه­هاي ما را سر می­برند خواهرم خودت را آماده کن، گوئيا امام می­خواهد بفرمايد اين صحری صحرايي است که حنجر علی اصغر هدف تير قرار می­گيرد در اين صحری سر عزيزان خودت را می­برند در اين صحری سر عبدالله ابن الحسن و قاسم‌ابن الحسن را می­برند: «و ذبحت اطفالنا»[35]، امام فرمود تا رسيد به اين­جا زينبم اين خيمه­های که دارند الآن برپا می­کنند در روزهای آينده به آتش کشيده خواهد شد: «وحرقت خيامنا»[36]، خواهرم خودت را آماده کن برای اسارت: «و سبيت نسائنا»[37] از همين صحري شماها را به اسارت مي­برند اسراء را سوار كرد زينب بر مركب حريم ­آل­الله را سوار كرد خواهرش ام گلثوم بعد از ظهر روز يازدهم سوار كرد زينب ديد تنها تنهاست هرگاه مي­خواست سوار شود پياده شود، عباس مي­آمد علي­اكبر مي­آمد، يك وقت يك نگاهي كنار علقمه انداخت، يك نگاهي دشت كربلا صدا زد برادر:

اي همسر زينب رفتيم و خدا حافظ، اي تاج سر زينب رفتيم و خدا حافظ

برادر گر مانده تو را پيكر در كرببلا بي سر، ما با سر بي­معجر رفتيم و خدا حافظ

عرض آخرم حال خوشي پيدا كرديد دعا كنيد فرج امام زمان را سربلندي نظام اسلامي را شفاء بيماران را، ترفيع گذشتگان مان را چگونه اين خواهر را از كربلا بردند يك وقت يكي از عزيزان امام حسين از روي مركب صدا زد بابا برخيز، دارند عمه­ام را با تازيانه كتك مي­زنند:

 مزنيدم مبريدم كه در اين دشت مرا كاري هست، گرچه گل نيست ولي صفحه گلذاري هست

نسئلک و ندعوک باسمک العظيم الاعظم الاعز الاجل الاکرم

پروردگارا به مظلوميت عليا مجلله زينب کبری عواقب امور ما را ختم بخير بفرما

فرج مولايمان صاحب الزمان را نزديک بگردان.

 

[1] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.          

[2] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.          

[3] آل­عمران 97.

[4] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.          

[5] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.          

[6] تفسير القمي ج‏1 ص117.

[7] تفسير القمي ج‏1 ص117.

[8] تفسير القمي ج‏1 ص117.

[9] تفسير القمي ج‏1 ص117.

[10] تفسير القمي ج‏1 ص117.

[11] تفسير القمي ج‏1 ص117.

[12] تفسير القمي ج‏1 ص117.

[13] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏15 ص31.

[14] تفسير القمي ج‏1 ص117.

[15] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏15 ص31.

[16] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏15 ص31.

[17] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏15 ص31.

[18] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏15 ص31.

[19] احزاب 21.

[20] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.         

[21] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.         

[22] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.         

[23] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.         

[24] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.         

[25] بقره 201.

[26] احزاب 21.

[27] حشر 7.

[28] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص844.

[29] اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ج3 ص453

[30] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص 81.

[31] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص81.

[32] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص81.

[33] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ج‏4 ص97.

[34] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.

[35] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.

[36] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.

[37] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه