روضه حضرت رقیه

 

امروز روز حضرت رقیه است، روز شهادت دخت باب الحوائج امام حسین رقیه است. این خانم کوچک با دستان کوچکش گرههای بزرگ باز می‌کند. امروز برویم در خانه‌ی این عزیز سیدالشهدا

حسین جان کربلا را تو کربلا کردی، خوب و بد را از هم جدا کردی، با خدا ما را آشنا کردی

 

مولا مولا ابی‌عبدالله...

یک یادگار از امام حسین در دمشق ماند، امروز سند افتخار اسلام و شیعه، رقیه و زینب است.

دنیای تزویر و نفاق در سوریه فعالیت می‌کند، آنچه که این مردم را سرپا نگهداشته نام نامی زینب و رقیه است. یک سالی سوریه مشرّف بودم قبر حضرت رقیه، می‌دیدم این زنهای عرب می‌آورند عروسک می‌آورند روی ضریح رقیه. یعنی ای دختر امام حسین، خدا لعنت کند یزید را. یک دختر سه ساله اگر بهانه بگیرد اگر بهانه بگیرد با اسباب بازی باید آرامش کنند، با عروسک آرامش کنند.

آی امان امان عزیز حسین را با سر بریده‌ی حسین ...

اینقدر بابا بابا کرد، اینقدر بابا بابا کرد، همه را به گریه انداخت. حسَب تاریخ مثل سحرگاه نیمه شب امشب، هی صدا می‌زد أبتا أبتا. هر چه کردند آرام نشد. به یزید گفتند یکی از این نازدانه‌های حسینی بهانه‌ی بابا گرفته آرام نمی‌شود. هر چه مادر کرد، آرام نشد، عمه تلاش کرد آرام نشد. یک وقت سر بریده‌ی بابایش را آوردند، غوغایی شده خرابه! بعضی‌ها نقل کردند این طبق را نبرید جلو، ما این بچه را آرامش می کنیم، سر بریده را برگردانید. اما آوردند مقابل رقیه روی زمین گذاشتند. صدا زد عمه من غدا نمی‌خواستم، من بابایم را می‌خواهم.

حاجتمندان مریضدارها گرفتارها! این نازدانه‌ی امام حسین را من خودم دیدم زنهای یهودی شام می‌آمدند حرم حاجت می‌گرفتند.

این نازدانه جواب یهودی‌ها را می‌دهد، شما که عاشق بابایش حسینید. اینها خاندان کرمند، با اهل کتاب و دیگران هم محبت می‌کنند، شما که پیرو جدش امیرالمومنین هستید.

تا روپوش را کنار زد سر بریده‌ی بابایش را دید. با این دستهای کوچکش سر بابا را به سینه گرفت. چند جمله بیشتر با سر بابا سخن نگفت، جان به جان آفرین تسلیم کرد. یا ابتا، من الذی ایتمنی علی صغر سنِّی، بابا چه کسی مرا در این بچگی یتیم کرد! بابا چه کسی محاسنت را با خون سرت رنگین کرد! تو محاسنت آغشته به خون نبود! بابا چه کسی رگهای گلوی تو را برید!

 بابا کوفیا بدند عمم رو زدند بابا، گفتی مهمانیم بابا پاهام رو ببین بابا

من یتیم شدم بابا

یک وقتی دیدند صدا خاموش شد، علامه مجلسی می‌نویسد مادر حضرت رقیه روکرد به حضرت زینب، گفت خانم دیگر صدای دخترم به گوش نمی‌آید. آمدند نزدیک، دیدند سر یکطرف، رقیه هم یک طرف

همه بگید یا حسین

دانلود

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه