استاد حدائق روز پنج شنبه 15 شهریور ماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان سلسله مباحث آثار جهل در زندگی پرداختند.

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمين‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

اين جريان ليلة المبيتی که امروز در سال چهاردهم بعثت رسول­الله اتفاق افتاد يکی از وقايع اول ربيع الاول هجرت رسول­الله است از مکه به سوی مدينه، و عجيب اين است که در تاريخ ابولهب که عموی رسول­الله بود مديريت می­کرد اين جريان توطئه ترور را خيلی عجيب است، يک عمو می­شود ابوطالب، يک عمو می­شود حمزه سيدالشهداء يکی هم می­شود ابولهب اين طرح را می­گويند ابولهب داد، گفت شب مراقبت کنيد طلوع صبح پيغمبر را بکشيد، بشر اگر از حال خودت غافل شدی نزديک به پيغمبر برجسته عالم هم باشی شيطان می­برد تو را در مسير ضلالت. خب اين ليلة المبيت حالا من بر زبانم جاری شد يک اشاره­ای هم بکنم از عظمت اميرالمؤمنين در اين ليلة المبيت، دشمن روشی که برای پيغمبر به کار گرفتند الآن هم برای جوامع اسلامی مخصوصاً نظام جمهوری اسلامی دارند اين کار را می­کنند، بعضی­ها اين را توجه ندارند، کار دشمن اول تهديد است شما را می­خواهد از برنامه­هايتان متوقف کند، تهديد می­کند، تطميع می­کنند بعضی­ها با تطميع تسليم می­شوند بعضی­ها با تهديد تسليم می­شوند شروع بعثت رسول­الله پيغمبر را آمدند تطميع کنند گفتند رياست می­خواهی رياست حجاز را به تو واگذار می­کنيم، دنبال کسب ثروت هستی ثروت­های جمع می­کنيم شما را می­کنيم اول ثروتمند حجاز، اگر دنبال شهوترانی هستی زيباترين زنان عرب را برايت می­آوريم، دست بردار از اين­که مردم را دعوت به يکتاپرستی می­کنی، آقا دنبال چه هستی؟ مقام، ثروت، شهوت؟ پيغمبر به فکر کوتاه اين­ها خنديد و تبسم کرد، حضرت فرمود اگر خورشيد را در کف دست راست من ماه را در کف دست چپ من، حکومت بر دنيا را به من واگذار کنيد از هدفم دست بر نمی­داريم، اين­ها ديگر از اين جهت نا اميد شدند که اين تطميع اثرگذار نيست رفتند در قالب تهديد، سه سال رسول­الله را در شعب ابی­طالب محاصره اقتصادی کردند، همين وضعی که ما الآن در نظام جمهوری اسلامی از آغاز سال­های اول انقلاب داريم، آقا پای خدا می­گوييد بايد استقامت کنيد: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»[2] می­گوييد خدا، اهل­البيت هزينه دارد بالاخره بايد تلاش کرد، دشمن هم کوشش می­کند شما را از هدف­تان باز دارد اين در زمان رسول­خدا بود محاصره اقتصادی به حدی بود که اهل­البيت پيغمبر در شعب ابی­طالب، شعب ابی­طالب عزيزانی که حج مشرف شديد ضلع وجه کعبه شعب است يعنی کعبه چهار ضلع دارد مهم­ترين ضلع کعبه آن ضلعی است که باب کعبه درش هست مقابل مقام حضرت ابراهيم اين قسمت تا دامنه کوه شعب ابی­طالب بود يعنی خاندان آل­هاشم اين­جا زندگی می­کردند، خانه حضرت خديجه انتهای کوه مروه بود، زادگاه پيغمبر در خود همين شعب است، مولد النبی، هنوز اين اثر باقی است حالا خدا توفيق ندهد به اين وهابی­های ملعون که اين اثر را هم از بين ببرند که الآن به عنوان مکتبه معروف است کتابخانه است، خود آقا اميرالمؤمنين، زهرای مرضيه، ابوطالب، حمزه سيدالشهداء همه در همين شعب زندگی می­کردند در همين­ جايگاه  اين­ها را محاصره اقتصادی کردند يعنی ممنون کردند، کسی مراوده با اين­ها ندارد، حق معامله ندارد اين­ها را گذاشتند در تحريم شديد اقتصادی، آقا يک وقت پول هست جنس برايت نمی­فروشند، جنس داری مشتری نداری، مردم اين اسلام امروز من و شما محاصره اقتصادی­اش را اميرالمؤمنين و اهل­بيت و پيغمبر تحمل کردند اين قدر اين محاصره شديد بود و اين ارتباط ظالمانه قوی بود که دارد صدای گريه بچه­های گرسنه شعب کنار کعبه به گوش می­رسد، بچه­های خردسال مسلمانان ناله می­کردند از گرسنگی، اميرالمؤمنين می­فرمايد من نيمه شب­ها مخفيانه می­رفتم در خانه بعضی از دوستان پدرم مخفيانه يک مقدار آذوقه می­گرفتند، غذايي می­گرفتيم می­رسانديم به اين افراد مسلمان شريفی که در شعب قرار گرفتند و گرسنگی را برای خدا دارند تحمل می­کنند، سه سال اين وضعيت بود که در پايان اين دوره سه ساله حضرت ابوطالب از دنيا رفت، حضرت خديجه از دنيا رفت، اين­که در حالات حضرت زهراء دارد که حضرت زهراء را هر کسی ملاقات می­کرد چهره حضرت زهراء اندوهگين بود چون از بدو تولد حضرت زهراء جفاء ديده بود و ظلم ديده بود تا زمانی که به شهادت رسيد اين­ها ديدند محاصره اقتصادی هم جواب نداد، يک جلسه­ای گرفتند و تصميم نهايي برای تکليف پيغمبر را روشن کنند، در روايت دارد شيطان به صورت يک پيرمردی پشمينه پوشی آمد در جلسه سران قريش، اين­ها داشتند فکر می­کردند چه کنيم با اين پيغمبر؟ سه سال محاصره اقتصادی جواب نداد، مردم را از پذيرش اسلام منصرف نکرد، سختی­ها کارساز نبود، چه روشی را پيش بگيريم؟ شيطان گفت من يک طرحی دارم که اگر شما اجراء کنيد ديگر نجات پيدا می­کنيد، تطميع اثر نکرد، تهديد اثر نکرد، آمدند در مرحله آخر قتل پيغمبر، شيطان گفت راه فقط اين است که پيغمبر را بکشيد، پيغمبر را از سر راه خودتان برداريد ترور، اين همين جريانی که شما در نظام جمهوری اسلامی هم ديديد اين شگرد دشمنان بوده در گذشته، الآن هم همين است الآن هم دشمن هرجا احساس خطر بکنيد از کسی که نتواند او را با تطميع و با تهديد متوقف کند با کشتن او را از صحنه خارج می­کند، شما در همين نظام جمهوری اسلام چقدر شهيد دادید، همين رئيس جمهور فقيد شهيد رجايي و باهنر، آيت­الله شهيدبهشتی و همراهانشان، شهدای محراب، اين­ها در همين جريان بودند در همين مسيری که اين­ها ديگر می­ديدند حريف اين­ها نمی­شوند جز برداشتن اين­ها اين کار بوده در گذشته هم بوده الآن هم دشمنان فضيلت و انسانيت اين کارها را می­کنند شيطان اين طرح را داد و گفت بعد قريشی­ها گفتند خب پيغمبر از دودمان آل­هاشم است ما پيغمبر را بکشيم، بنی­هاشم مطالبه­گری می­کنند پيغمبر را، بعد آن قاتل بايد قصاص بشود و کسی جرأت نمی­کند پيغمبر را بکشد و بعد کشته بشود شيطان اين طرح را داد، گفت چهل نفر از چهل قبيله مشترکاً وارد بشوند پيغمبر را بکشند، يک نفر نکشت و بنی­هاشم نمی­توانند با چهل قبيله قريش درگير بشوند و چهل نفر را قصاص کنند به خاطر يک نفر، ببينيد افکار شيطانی اين­که ما گفتيم يکی از راه­های ضلالت، جهالت تبعيت از شيطان است: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ»[3] کار شيطان اين است در مسائل اقتصادی می­ترساند شما را می­گويد فقير می­شويد در مسائل اخلاقی و رفتاری می­برد شما را سمت گناه، گفت چهل نفر ورود پيدا کنند از چهل قبيله بعد اين­ها ناگزير هستند که خون بهای پيغمبر را بگيرند شما هم حاضر هستيد برای برداشتن پيغمبر هر هزينه­ای بشود هزينه کنيد اين طرح مصوب شد، در اول ربيع الاول اين توطئه بنا شد اجرايي بشود حالا عظمت اميرالمؤمنين را ببينيد خب خديجه که به لقاء الهی پيوسته، پيغمبر در خانه­شان بودند خانه حالا انشاءالله يک وقتی در مکه همديگر را ديديم حدود خانه خديجه را نشان بدهم کجا بود؟ انتهای کوه مروه، خانه حضرت خديجه بود پيامبر در خانه بودند اميرالمؤمنين در خدمت رسول­الله امين وحی جبرئيل نازل شد يا رسول­الله امشب توطئه ترور شما طراحی شد و خداوند می­فرمايند امشب هجرت کنيد به سمت مدينه منوره، چون قبائل اوس و خزرج هم از رسول­الله دعوت کرده بودند برای حضور در مدينه و برای اين­که مشرکين متوجه نشوند که شما در منزل نيستيد علی ابن ابی­طالب در بستر شما جای شما بخوابند، پيامبر يک پارچه­ای سبزی داشتند شب­ها روی خودشان می­کشيدند، رسول­الله فرمودند يا علی امشب شيعه افتخار کن به اين امام، سر بلند باش به اين امامت آقا فرمودند يا علی امشب برنامه قتل من را طراحی کردند و از طرف پروردگار امر شده که من هجرت کنم از مکه و برای اين­که اين­ها متوجه نشوند که من در منزل نيستم، چون پيامبر در صحن حياط بستر را پهن می­کردند اين­ها هم از پشت بام ديدبانی می­دادند کشيک می­کشيدند بيرون منزل خانه را کنترل کرده بودند هم راه ورود به منزل هم از پشت بام رصد می­کردند حضور پيغمبر را و بودن پيغمبر را پيامبر فرمودند امين وحی نازل شده من بايد بروم و شما جای من در بستر بخوابيد رسول­الله فرمودند اين­ها توطئه ترور ما را دارند می­خواهند من را بکشد، خدا وکيلی ما بوديم چه کار می­کرديم؟ می­گفتيم يا رسول­الله خيلی خوب حرف می­زديم می­گفتيم يا رسول­الله ما را هم با خودتان ببريد ما می­خواهيم کفش جلوپايتان جفت کنيم، آبی دست­تان بدهيم، حيف­ما نه من از شما جدا نمی­شوم، جانم به فدايت در رکابت، حالا يک خرده ايمان­ها ضعيف­تر بود می­گفتيم اصلاً ما از اين اسلام گذشتيم رسول­الله جان ما مهم نيست جان شما مهم است، ما بمانيم کشته بشويم شما زنده خارج بشويد اين چه اسلامی است؟ شما ايمان اميرالمؤمنين را ببينيد اميرالمؤمنين فقط يک سؤال از پيغمبر پرسيد، عرض کرد يا رسول­الله من بخوابم در بستر شما به سلامت می­روی؟ پيغمبر فرمودند بله، ديگر حضرت از جان خودش نپرسيد که آيا من در اين جريان می­مانم يا شهيد می­شوم؟ اين­که پيغمبر فرمود مؤمن واقعی کسی است که من پيغمبر را بيشتر از خودش دوست بدارد بچه­های من را بيشتر از بچه­های خودش، اين نشانه ايمان است ما قال رسول­الله بر افکار و ايده­های شخصی­مان حاکم هست اگر يک جايي روايت خواندند اين روايت با روش ما مخالفت دارد ما تسليم هستيم؟ اين ايمان است، امروز رضايت امام زمان از رضايت فرزندانمان مهم­تر هست کاری اگر می­خواهيم بکنيم ببينيد امام زمان چه می­پسندد ولذا اميرالمؤمنين مؤمن واقعی است چون در ليلة المبيت جان پيغمبر را بر جان خودش ترجيح داد و اين جريان را هم بگويم باز در صفين دارد در يکی از روزهای سخت جنگ صفين آقا اميرالمؤمنين به محمد حنفيه فرمودند تعداد نيرو وردار به ميمنه لشکر شام حمله کن، محمدحنفيه با يک جمعی از نيروها حمله کرد دشمن را عقب راند، بعد از ساعتی برگشت آمد سمت اميرالمؤمنين خسته بود بالاخره فرماندهی کرده، آقا تقدير کردند، تشکر کردند فرمودند پسرم تعداد نيروی تازه نفس ديگری را بردار به ميسره لشکر شام حمله کن دشمن از سمت چپ دارد نفوذ می­کند، محمدحنفيه هم رجل شجاعی بود در همان صفين هم آقا فرمودند: «أَعِرِ اللَّهَ‏ جُمْجُمَتَكَ‏»[4] جمجمه­ات را به خدا بسپار، جمعی را برداشت به سمت چپ لشکر شام حمله کرد درگير شد دشمن را عقب راند، بعد از ساعتی دوباره برگشت خدمت اميرالمؤمنين گزارش جنگ بدهد، آقا فرمودند پسرم تعداد ديگر نيرو بردار به قلب لشکر شام يورش ببر، محمد حنفيه گريه کرد، گفت پدرجان من فرزند شما هستم، حسن و حسين هم فرزندان شما هستند، دو مرتبه مسئوليت سخت فرماندهی را به من داديد ولی به حسن و حسين نداديد، آقا اميرالمؤمنين محمد را در آغوش گرفتند فرمودند پسرم، بوسيدند محمد را، فرمودند تو پسر منی، حسن و حسين فرزندان رسول­الله هستند من بچه­های خودم را فدای بچه­های پيغمبر می­کنم خودت را با حسن و حسين نسنج، می­گويي چرا به آن­ها مسئوليت فرماندهی نمی­دهی؟ من همه بچه­هايم را قربان حسن و حسين می­کنم اين ايمان است، حاج­آقا شب عروسی بچه­ات امام زمان از تو راضی است در برنامه­های زندگی­مان رضايت فرزند رسول­الله مهم است يا رضايت بچه­های خودمان، پيغمبر فرمود مؤمن واقعی کسی است که رضايت فرزندان پيغمبر برايش مهم­تر از فرزندان خودش و رضايت پيغمبر مهم­تر از رضای خودش اميرالمؤمنين چنين بود، آقا در بستر ليله المبيت خوابيدند اين هم يک نکته از حضرت اباذر برايتان بگويم اباذر پيغمبر فرمود آسمان سايه نيفکند و زمين دربر نگرفت راستگوتر از اباذر را يعنی بعد از سلسله معصومين شما اباذر يک انسان راستگو حتی در سخت­ترين حالات زندگی، يکی از مصاديقش اين بود در ليلة المبيت اباذر هم در خانه بود پيغمبر حرکت کردند از خانه خارج بشوند خانه پيغمبر بيرون منزل کنترل می­شد نيروهای قريش مسلح کنترل می­کردند ورودی­ها، خروجی­ها از پشت بام اميرالمؤمنين در بستر خوابيدند آن رو انداز پيغمبر را روی خودشان کشيدند اباذر هم به امر به پيغمبر پيغمبر را روی دوش گرفت و يک پارچه­ای انداخت روی پيغمبر که ديده نشود که چه کسی يا چه چيزی بر پشت اباذر است از خانه پيغمبر آمد بيرون، آمد اين سران قريشی که بيرون خانه در تاريکی بودند می­ديدند اباذر غفاری دارد می­آيد يک چيزی هم رو پشتش است يک چيزی بر دوش اوست، جلو اباذر را گرفتند چه رو دوشت است ما بوديم چه می­گفتيم؟ ده­ها حرف می­زديم که ذهن اين­ها را از پيغمبر منصرف کنيم، اباذر با صراحت گفت پيغمبر است، نه اين­که می­خواست پيغمبر را تحويل بدهد اصلاً در قاموس اباذر دروغ گفتن نيست اباذر ايمان دارد به اين سخن پيغمبر که: «النجاة في‏ الصدق‏»[5] کی واقعيت گفتيم خدا حمايت نکرد، حالا ما بوديم صدها توجيه می­آورديم که بگوييم آقا جان پيغمبر از همه چيز مهم­تر آقا در دو راهی بين خدا و پيغمبر اصلاً ما پيغمبر را هم برای خدا دوست می­داريم، بچه­هايمان را اين جوری تربيت کنيم، يک پرانتز باز کنم يک روز رسول­الله نشسته بودند يک پدری با پسر هفت، هشت ساله­اش آمد خدمت رسول­الله پيغمبر اين پسر را تحويل گرفتند، تکريم کردند محبت کردند، بعد فرمودند پسرجان من را بيشتر دوست می­داری؟ يا پدرت را؟ تربيت خوب اين است، گفت يا رسول­الله من شما را بيش از پدرم دوست می­دارم، جلو بابايش هم گفت و اين را هم به همه بگويم اگر يک روزی حاج­آقا، حاج خانم، گفت مادر من فاطمه زهراء را از شما بيشتر دوست می­دارم دست اين بچه را ببوس اين بچه رهايت نمی­کند، پدر عزيز اگر فرزندت گفت بابا من امام زمان را از تو بيشتر دوست می­دارم اين بچه حامی­ات هست اين بچه به تو ظلم نخواهد کرد، پيغمبر فرمودند من را بيشتر دوست می­داری يا پدر را؟ گفت شما را، حضرت فرمودند چرا؟ ببين يک بچه هفت، هشت ساله چه استدلال زيبايي کرد اين می­رساند که اين ظرفيت در بچه­ها هست استفاده نمی­کنيم، گفت يا رسول­الله من احترام به پدر را از شما آموختيم، گفت اصلاً ادب به پدر را از مکتب شما ياد گرفتيم پس شما را بيشتر دوست می­داريم، پيغمبر فرمودند آفرين بر تو، تجليل کردند، تحسين کردند، بعد رسول­الله سؤال دوم را پرسيدند فرمودند من را بيشتر دوست می­داری يا خدا را؟ حالا خدا وکيلی ما بوديم می­گفتيم هردو، خدا خداست پيغمبر هم پيغمبر خداست، تا اين سؤال را رسول­الله پرسيدند گفت يا رسول­الله ما شما را هم برای خدا دوست می­داريم، پيامبر اين بچه را بوسيدند تکريم کردند فرمودند مسلمانان بچه­هايتان را مثل اين تربيت کنيد، شما احترامی که برای اميرالمؤمنين قائل هستيد به خاطر خداست اين عرض ادبی که در دو ماه عزاداری محرم و صفر نسبت به امام حسين کرديد چون امام حسين ثارالله است به خاطر خدا قيام کرد، شما اين ادب و تکريم را برای محمدحنفيه کرديد؟ آن هم فرزند اميرالمؤمنين بود آن هم برادر امام حسين بود اصلاً در طول سال داريد يک مجلس برای محمدحنفيه گرفته شود، عبيدالله ابن علی گرفته شود، اين­ها هم بچه­های اميرالمؤمنين بودند ولی با امام حسين به هر دليلی نيامدند شما تکريمی که برای ابالفضل العباس می­کنيد برای ساير فرزندان اميرالمؤمنين، تکريم نيست به خاطر بندگی است، به ابالفضل می­گوييد: «السَّلَامُ‏ عَلَيْكَ‏ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِح»[6] شما بنده صالح خدا بودي، اباذر غفاری پيغمبر رو دوشش است آقا چه کسی است رو دوش شما؟ گفت رسول­الله، کار خدا را ببينيد:

بنازم خداوند پيروز را، پريروز و ديروز و امروز را

تو راست بگو، مديريت برنامه­اش با خدا، خدا ذهن اين کفار قريش را منحرف کرد، اين­ها گفتند اباذر هم ما را دست انداخت، اين حتماً فهميده که ما می­خواهيم امشب پيغمبر را بکشيم دارد سر به سر ما می­گذارد، اين اگر پيغمبر رو دوشش بود به اين راحتی می­داد تحويل، گفتند آقا برو، برو بابا به کارت برس، حتی نکردند گوشه اين پارچه را بزنند بالا ببينند چه است رو دوش اباذر؟ اباذر هم رفت از مکه خارج شد اين­ها وقتی طلوع فجر وارد خانه پيغمبر که شدند هجوم آوردند اين چهل نفر؟ شمشيرها رفت بالا بياييد پايين اميرالمؤمنين هم خوابيده بودند اين پارچه سبز هم رو حضرت بود يکدفعه ابوجهل گفت که پارچه را بزنيد کنار می­خواهم آخرين لحظات عمر پيغمبر عجز را در چهره­اش ببينم! عجب آدم خبيثی بوده اين ابوجهل، گفت بزنيد کنار تا من ببينم نعوذ بالله ذلت و عجز رسول­الله را، اين­ها پارچه را زدند کنار ديدند علی ابن ابی­طالب است شمشيرها رفته بود بالا آقا اميرالمؤمنين برخواستند شمشيری کنار دست­شان بود، به اميرالمؤمنين گفتند پيغمبر کجاست؟ حضرت فرمود پيغمبر رو دوش اباذر از خانه خارج شد: «النجاة في‏ الصدق‏»[7] اين توطئه ترور در ليله المبيت خدا خنثی­اش کرد، حالا آيه دارد و شأن نزول من فقط خواستم ادب امروز را هم رعايت کرده باشم اين واقعه تاريخی که در سال چهاردهم بعثت رسول­الله اتفاق افتاد هم که اين يکی از افتخارات اميرالمؤمنين در عالم اسلام است که شيعه و سنی معترف­اند و معتقدند که اميرالمؤمنين با جانش جهاد کرد برای پيغمبر.

خب در ادامه عرايض گذشته آثار جهل مواردی را عرض کرديم در دور شدن انسان­ها از خدا بت­پرستی، در انکار ارزش­های دينی از آثار جهل رواج اختلاف و تفرقه جامعه، اين اختلافاتی که گاهی اوقات هست نتيجه­اش جهل است بنده می­خواهم خدمت کنم به جامعه، ديگری هم می­خواهد خدمت کند ولی با هم زاويه گرفتيم من کراراً عرض کردم حالا مساجد ما، هيئت­های ما، گروه­های ما، محافل سياسی­ما بله افکار، تلاش­ها، رويکردها محترم برای هر گروهی اما وحدت رويه، نگاه نهايي بايد يکسان باشد خدای نکرده تخريب نکنيم يکديگر را و از آثار جهالت هم ناسپاسی و کفر و دور شدن از خداست اين هم جهل است اصلاً امام حسين قيام کرد که اين­ها را بزدايد، مظاهر بت­پرستی را مظاهر نفاق را، مظاهر تفرقه را، مظاهر کفر را، من در اين دو روز باقی مانده يک اشاره­ای کنم، حالا درد را گفتيم درمان هم از نگاه قرآن يک اشاره­ای کنيم، سيدالشهداء برای درمان قيام کرد، ما چه کنيم جهل را درمان کنيم، اين جهالت با اين همه آسيب­ها کنترل بشود يکی از روش­های درمان جهل در قرآن که آياتی اشاره شده و يک آيه را از سوره مبارکه حجرات امروز اشاره خواهيم کرد، تحقيق و تبيين است برای مبارزه با جهل و درمان جهل، می­گويند آقا سؤال کن: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»[8] نمی­دانی بپرس، سؤال کن، بدون آگاهی تصميم نگير، بدون آگاهی حرف نزن: «وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ‏ وَ إِنْ‏ قَلَّ مَا تَعْلَمُ»[9] اصلاً از توصيه­های اميرالمؤمنين هم به امام حسن مجتبی همين است، پسرم حرف می­خواهی بزنی حرف از روی آگاهی باشد، می­گويند اين جوری شنيده­ايم، اين­ها را بگذار کنار، ما می­خواهيم جهل را درمان کنيم، راه درمان جهل تحقيق است، تبيين است، سؤال کنيم بپرسيم اين جلو جهالت را می­گيرد. آيه­ای که ابتدای خطبه قرائت شد، آيه شش از سوره مبارکه حجرات اين آيه يک شأن نزولی هم دارد که پيامبر اکرم شخصی را به نام وليد ابن عقبه، مأمور کرد برای دريافت زکات از قبيله بنی­المصطلق، وليد ابن عقبه يک خصومتی در جاهليت با قبيله بنی المصطلق داشت اين­ها يک بالاخره مسائلی ستيز و دعوی که کار به کشته شدن شده بود کار بين قبيله وليد ابن عقبه و قبيله بنی المصطلق بود اين مأمور شد از طرف رسول­الله برود زکات آن قبيله را جمع آوری کند وقتی رفت به سمت آن قبيله يک هراسی هم در دل مردم قبيله بنی المصطلق افتاد که نکند اين وليد ابن عقبه­ای که با ما خصومت دارد حالا هم نماينده رسول­الله است يک وقت از اين جايگاهش سوء استفاده کند، جبران کند و تلافی کند آن مسأله جاهليت را مردم بنی المصطلق احترام کردند بیچاره­ها از منطقه و قبيله آمدند بيرون آمدند استقبال وليد ابن عقبه، گفتند يک احترامی بکنيم که فکر نکند ما هنوز خصومت به دل داريم گذشته گذشت، اين­ها آمدند استقبال وليد ابن عقبه ترسيد فکر کرد اين­ها آمدند بکشدش، ديد همه اين­ها از منطقه­شان قبيله­شان آمدند بيرون دارند می­آيند هراس پيدا کرد که اين­ها تصميم قتلش دارند برگشت اصلاً با اين­ها هم صحبت نکرد، با شتاب آمد سمت مدينه به پيغمبر گفت يا رسول­الله اين­ها که زکات نمی­دهند اين­ها دارند شورش می­کنند اين­ها در آستانه قيام هستند و حرکت به سوی مدينه هستند پيامبر از اين­ خبر خيلی ناراحت شد رسول­الله اعلان کردند مسلمان­ها آماده باشيد برای برخورد با قبيله بنی المصطلق، اين آيه نازل شد حالا يکی دوتا ابهام در آيه هست من عرض می­کنم آيه نازل شد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»[10] اين جماعت مؤمنين: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ»[11] اگر يک فرد فاسقی خبری برای شما آورد، فاسق يعنی کسی که از دين خارج شده، يعنی مظاهر دينی را گذاشته کنار، يعنی اگر کسی بيايد بگويد آقا ما نماز نمی­خوانيم فاسق است اگر کسی بگويد که آقا حج چه است؟ فسق است اين­ها مظاهر فسق است می­گويند اين خروج از باورهای دينی، قرآن می­فرمايد اگر يک انسانی که خودش نشان می­دهد که حالا من فاسق هستم، رفتار او، گفتار او، عملکرد او بيانگر فسق است رو حرف اين تحقيق کنيد، زود تصميم نگيريد، قرآن می­فرمايد: «فَتَبَيَّنُوا»[12]تحقيق کرده تصميم بگيريد: «أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ»[13] يک وقت شما با يک جمعيتی با حرف اين فاسق رو به رو می­شويد برخورد می­کنيد که: «فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمين‏»[14] بعد پيشيمان می­شويد می­بينيد اين حرف اساس نداشت ريشه نداشت، پايه­ای نداشت و اين حرف دروغ بود، خب اين دستور آيه نازل شد آيه شش سوره مبارکه حجرات سؤال اين است اين را بعضی­ها می­پرسند آقا پيغمبر می­دانست وليد ابن عقبه فاسق است يا خير؟ اگر رسول­الله می­دانست چرا فرستاد؟ اگر رسول­الله نمی­دانست تا خدا ابلاغ کرد چرا می­گوييد معصوم علم دارد علم لدنّی دارد؟ اميرالمؤمنين می­داند ابن ملجم قاتل اوست يا خير؟ اگر نمی­داند پس ادعای علم لدنّی نبايد کرد برای اولياء، اگر می­داند چرا حضرتی که می­داند ابن ملجم قاتل است در مسجد کوفه بيدارش می­کند پاشو نمازت را  بخوان، حالا آن­که اين ساعت بعد حضرت را شهيد می­کند، علی ابن موسی­الرضا می­داند اين انگور مسموم است از دست مأمون می­گيرند يا خير؟ اگر امام می­داند چرا انگور مسموم ميل می­کند؟ و اگر امام نمی­داند چرا ادعای علم لدنّی می­کند؟ و ساير ائمه، آقا امام مجتبی می­داند اين شير مسموم است يا نمی­داند؟ اين يک سؤالی است ما در سيره معصومين هم فراوان ديديم از اين مصاديق، چرا ائمه اگر می­دانند استفاده می­کنند؟ مگر قرآن نمی­فرمايد مراقب باشيد: «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»[15] خودتان را به قتل نيندازيد، انفس خودتان را به زحمت نيندازيد خب اين­جا چرا ائمه رعايت نکردند و اگر هم نمی­دانستند يک بحث ديگری است، پاسخ من عرض کنم، نسبت به همين آيه و شخص رسول­الله که اين تعميم هم دارد در بقيه اولياء.

نکته اول اين­که تمام اولياء الهی از آدم بياييد تا خاتم و ائمه معصومين تا امام عسکری اين­ها مأمور به ظاهر بودند مأمور به ظاهر يعنی چه؟ يعنی ظاهر طرف ظاهر عدالت گونه­ای است و حال آن­که شايد باطنش خلل دارد اين­ها روی ظاهر تصميم می­گرفتند برنامه ريزی می­کردند اميرالمؤمنين برای اهواز استاندار معين می­کند اين استاندار بعد متخلف می­شود بعد حضرت فرمودند مکافات و مجازاتش کنيد، خب آقا اميرالمؤمنين شما می­دانيد اين استاندار آينده خلاف می­کند؟ بله، خب چرا کسی که آينده خلاف می­کند می­گذاريد سرکار؟! اولاً جامعه اين فرد را عادل می­دانست اولياء الهی مأمور به ظاهر هستند لذا بعضی از بزرگان می­گويند تنها حجت الهی که در اجراء و حکومت داری مأمور به باطن است امام زمان است، امام زمان وقتی که ظهور می­کند ديگر شما در دولت مهدوی نداريد امام زمان يک مدير بگذارد سرکار بعد عزلش کند، يک تصميمی امام زمان بگيرد و بعد اين تصميم امام به دلايلی و شرائطی اين تصميم را نقض کند، اما در زمان ائمه داشتيم آقا امام حسن فرمانده ارشد معين می­کند برای جنگ با معاويه، اين فرمانده خودش را می­فروشد به معاويه با هزار سکه طلا جبهه جنگ را رها می­کند امام حسن می­داند اما اين کسی که امام الآن معين می­کند جامعه هم او را آدم خوبی می­داند، و لذا اولياء الهی پرده برداری از اسرار نهانی مردم نمی­کردند تا خدا پرده برداری کند، پيغمبر می­داند وليد ابن عقبه فاسق است اما جامعه او را عادل می­داند، لذا پيغمبر او را مأمور می­کند به اخذ زکات بعد که آيه فسق او نازل می­شود رسول­الله اعلان می­کند اين فاسق است اين يک نکته­ای است که حالا توجه داشته باشيم، گاهی اوقات اين تصميمات که بعضی­ها می­گويند آقا پيغمبر نمی­دانست خدا فاسق را می­فرستد بعد اين فاسق خدا می­فرمايد فاسق است، يک جهت ديگر هم که بعضی از مفسرين ذيل اين آيه اشاره می­کنند می­گويند پيامبر می­دانست که وليد ابن عقبه دچار فسق می­شود اما زمانی که وليد ابن عقبه را برای اخذ زکات فرستادند آن لحظه مسئوليت فاسق نبود، شما ببينيد يک کسی الآن می­بينيد مؤمن است يک ساعت ديگر يکدفعه می­شود فاسق گناه می­کند می­شود فسق، اصلاً خود گناه يعنی فسق، يعنی خروج از ايمان، آقا الآن آدم خوبی است يک ساعت بعد دارد غيبت می­کند شد فاسق، خود غيبت انسان را فاسق می­کند، چون نهی الهی است: «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»[16] لذا پيامبر می­دانستند که اين آيه فسق برايش نازل می­شود ولی الآنی که رسول­الله دارند او را می­فرستند صلاحيت مسئوليت دارد و فسق نداشته اين دوتا نکته را ذيل اين آيه شايد ايجاد سؤال بکند، لذا آقا امام رضا هم اگر از دست مأمون انگور سمی می­گيرد هر کسی جای امام رضا بود اين انگور را می­گرفت امام رضا مأمور به ظاهر بود انگور آراسته که هيچ تصوری نمی­شود بر اين­که مسموم است، مأمون دارد تعارف می­کند مأمون دارد تعارف می­کند امام مأمور به ظاهر است و ظاهر امر اين است که انگور سالم است حالا در حقيقت انگور مسموم است لذا امام به همين ظاهر عمل می­کند و تکليفی هم نيست شما در جريان حضرت خضر و حضرت موسی در آن جريان ملاقات خضر مأمور به باطن، موسی مأمور به ظاهر اصلاً موسی شگفت زده می­شود حضرت خضر سيلی می­زند در صورت يک جوانی، جوان می­افتد می­ميرد موسی ايراد گرفت آقا چرا کشتی اين را؟ خب ظاهراً هر کسی هم بود به حضرت خضر ايراد می­گرفت ما بوديم 110 خبر می­کرديم، می­گفتيم آقا اين­که پيغمبر خداست هم آدم کشت، حالا حضرت موسی پيغمبر بود گفت آقا چرا کشتی؟ گفت جناب موسی من يک چيزی می­دانم که تو نمی­دانی، يعنی مأمور به باطن هستم تو ظاهر، که بعد هم توضيح داد حضرت خضر گفت اين جوان اول يک آدمی کشته بود بايد کشته می­شد قاتل بود، من مأمور به باطن بودم قتل او برايم محرز بود قاتل بايد مکافات بشود و بعد يک پدر و مادر پيری هم دارد اگر به اين فرصت داده می­شد اين­ها را هم آلوده می­کرد لذا شر اين جمع می­شد بهتر از ماندنش بود اين هم بايد قصاص می­شد و هم فرصت دادن به او خراب شدن پدر و مادرش بود خب اين آيه آيه شش سوره مبارکه حجرات که خداوند راه درمان جهل را می­فرمايد تحقيق و تبيين است، مؤمنين وقتی فاسقی برای شما خبری آورد: «فَتَبَيَّنُوا»[17] تحقيق کنيد، من چندتا مطلب را هم از اين آيه شريفه درس­های اين آيه را محضر عزيزان عرض کنم اولاً اين برای همه ما درس است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»[18] مؤمن­ها زودباور نباشيد، مؤمن­ها تا يک خبری برايتان دادند بهم نريزيد تحقيق کنيد، آقا می­گويند فلانی اين کار کرده، می­گويند فلانی خورد، فلانی برد، بابا نگو شايعه پراکنی نکن، اين شايعه پراکنی کار دشمن است قيامت بايد جواب بدهيم اين حرف­ها را يک خرده با دقت با تبيين، با تحقيق، ما حرفی را نپذيريم خدا هم امر می­فرمايد مؤمنين بايد اهل بررسی تحقيق باشند زودباور نباشند تا يک شايعه­ای را می­شنويم زود اين شايعه را بهش شاخ و برگ بدهيم گسترش بدهيم کاری بکنيم که اصلاً فرصت از آدم­های خوبی ارزشمند گرفته شود.

مطلب ديگر که عرض کنم محضر عزيزان خب در اين آيه شريفه استفاده می­شود که همه اصحاب پيغمبر هم آدم­های عادل و مؤمنی نبودند در اصحاب پيغمبر فاسق هم بودند بله يک مقطعی مؤمن بودند يک مقطعی فاسق شدند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ»[19] «إِنْ جاءَكُمْ»[20] يعنی از بين خودشما کسی پيدا بشود که فاسق بشود، پس مؤمن هم می­تواند فاسق بشود ما ضمانت نامه دست­مان ندادند امروز مؤمن هستيم ايمانت را بايد حفظ کنی، گاهی اوقات با يک جمله ايمان از بين می­رود با يک شايعه پراکنی، لذا هر حرفی را نگوييم هر سخنی را منتشر نکنيم مگر اين­که مطلع و اطلاعات کامل داشته باشيد.

يک مطلب ديگر هم عرض کنم البته کسانی که فتنه­گری می­­کنند من اين­جا يک جمله­ای را هم باز بگويم که چون در چند آيه بعد از اين آيه در همين سوره حجرات، خداوند نهی می­کند مؤمنين را از تجسس، حالا اين­جا سؤال است در اين آيه خداوند می­فرمايد تحقيق کنيد، در آن آيه خداوند می­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا»[21] اصلاً از نواهی قرآن نسبت به مؤمنين پرهيز از تجسس است تبيين چيست؟ تجسس چيست؟ اين­جا تضاد نيست؟ می­گويند آقا چند آيه بعد خداوند نهی می­کند که بالاخره مؤمنين پرهيز کنيد از تجسس، از گمان بد: «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»[22] خداوند يک سری تذکرات را در چند آيه بعد در سوره حجرات عنوان می­فرمايد در اين آيه خدا می­فرمايد تبيين تحقق، در آن آيه می­فرمايد تجسس ممنون، من اين را هم اشاره کنم، تجسس در امورات شخصی است، فضولی در کار مردم نکنيد، اين بد است، سرکشی در زندگی­های مردم خطاست، اين­که خدا می­فرمايد تجسس آقا فلانی چه می­خورد؟ اين­ها در خانه­شان چه خبر است؟ ماشين زيرپايش را از کجا آورد؟ به شما چه؟ لباس تنش اين­ها می­روند مسافرت، کجا می­روند؟ پيدايشان نيست؟ آقا فضولی نکن، در زندگی مردم سرکشی ممنوع، تجسس ممنوع، تبيين و تحقيق در مسائل اجتماعی است در مسائلی که بازتابش جامعه را درگير می­کند بله آن­جا بايد تحقيق کرد، مردم در مسائلی که اجتماع با او درگير است تحقيق کرده حرف بزنيد، در مسائلی که مسائل شخصی است آن­جا می­گويند تجسس نکن، ورود پيدا نکن، دخالت در زندگی­های افراد نکن، مگر اين­که انعکاس کار بيايد بشود اجتماعی، لذا اين­که برای رفع جهالت تحقيق کنيد تحقيق در مسائلی که بازتاب اجتماعی پيدا می­کند اين هم مطلب ديگر.

نکته ديگر بگويم حالا چند مطلب مهم ديگر ذيل اين آيه انشاءالله بماند در اين آيه شريفه اصل در اسلام بنا بر اعتماد و اطمينان است اصل بنا بر اعتماد است، اما جايي که فرد فسقش روشن است اين­جا می­گويند تحقيق کن، يک شخصی آمد خدمت امام صادق عليه­السلام گفت آقا ما از کجا بفهميم که اين­ گوشت­های که در بازار می­خريم اين­ها بسم­الله گفتند و ذبح کردند؟ شما يقين داريد در قصابی می­رويد گشت تهيه می­کنيد مطمئن هستيد که اين قصاب، اين ذابح، اين صاحب مغازه موقع ذبح بسم­الله گفته چند درصد مردم مطمئن هستند حالا قليلی باشند کسانی که خودشان گوسفند تهيه کنند، نظارت کنند بسم­الله بگويد يکی از شرائط طهارت و حليت گوشت اين است که تذکيه بشود گوسفند رو به قبله، اوداج اربعه رو به قبله، ذابح قبل از ذبح بسم­الله بگويد، طرف آمد به امام صادق گفت آقا ما از کجا بدانيم اين گوشت­های که می­خريم شما حالا مرغ می­خريد گوشت می­خريد اين­ها بسم­الله گفتند، ما که نبوديم، آقا فرمودند جامعه اسلامی بايد بنابر اعتماد باشد حمل بر صحت بکن آقا فرمودند از کجا داری گوشت می­خری؟ گفت در بازار مسلمان­ها، فرمودند بازار مسلمان­ها محکوم به حليت است اين اصل بنابر اعتماد است بنابر حليت است بنده از دست کسی دارم متاعی را می­خرم جبرئيل به من نازل شده که اين متاع را مالک است اين؟ خير، يقين صد درصد دارم که اين جنسی که دارد می­فروشد واقعاً مالک است؟ خير، اما اسلام می­فرمايد اماره يد است، جنس دست اين است ظاهرش هم ظاهر فاسد و فاسقی نيست اعتماد کن، ما خيلی از کارهای اجتماعی­مان همين است لذا اصل در اسلام بنابر اعتماد است مگر اين­که آن طرفی که مقابل شماست فاسق باشد، اين­جا ديگر بايد بنا را بر تبيين و تحقيق گذاشت حالا مطالب ديگر هم در همين راستا انشاءالله و يک جمع بندی بحث را در جلسه آينده روز جمعه محضر عزيزان عرض خواهيم کرد انشاءالله که خداوند از همه پذيرا باشد جمع محترم برادران عزيز، خواهران محترمه، همه عزيزانی که در اين دو ماهی که گذشت زحمت کشيديد حضور يافتيد چه با حضورتان، چه با مساعدت­تان، تجليل کرديد از مجالس اهل­البيت قطعاً اين­ها ذخيره می­شود برای عالم برزخ و قيامت همه­ما، انشاءالله که خروج ما از ماه صفر خروج از همه کاستی­ها و ورود ما به ماه ربيع ورود در رحمت و غفران و برکات الهی باشد، از همه عزيزان تشکر می­کنيم برادران عزيز، خواهران محترمه، برادر عزيزمان جناب آقای مهندس طاهری هم که روزها در خدمت­شان هستيم و ايشان خودشان به من گفتند، که من اگر کسی در مجموعه من کار دارد آمدم بگوييد مشکلی من می­توانم حل کنم حل کنم، بارها من ديدم و واقعاً بايد مسئولين ما همين گونه عمل کنند که وقتی می­آيند معرفی بشوند و اگر کسی در زمينه کار ايشان در صنعت نفت مشکلی دارد تشريف دارند مشکلات را حل می­کنند، ساير مسئولين ما هم بايد به همين نحو انشاءالله بدرخشيم در راستای خدمت به مردم، خب عرض سلامی کنيم به محضر مقدس مولايمان صاحب­الزمان، دو ماه عزاداری کرديم:

مولا بيا، مولا بيا، ای مهدی زهراء بيا

هجری تو ما را خسته کرد، چون مرغ پر بشکسته کرد

قسمت نشد آخر لقاء ای مهدی زهراء بيا

مولا بيا مولا بيا، ای مهدی زهراء بيا

آقا جان خون شد دل ياران تو، از سوزش هجران تو

تا کی تويي در اختفاء، ای مهدی زهراء بيا

مولا بيا مولا بيا، ای مهدی زهراء بيا

به به، اين هم روضه اين ايام بعد از ارتحال پيغمبر همين يک بيت روضه من عرضم تمام:

بازوی زهرای جوان، اين ايام همان ايامی است که يورش به بيت ولايت برده شد، بازوی زهرای جوان، رأس شه لب تشنه­گان، گويند و با شور و نوا، ای مهدی زهراء بيا، مولا بيا مولا بيا، ای مهدری زهراء بيا

بياد همه در گذشتگان­مان، مولا بيا مولا،

اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.

 

[1] حجرات6.

[2] احقاف13.

[3] بقره267.

[4] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص55.

[5] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏70 ص14.

[6] كامل الزيارات النص ص257.

[7] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏70 ص14.

[8] انبياء7.

[9] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص397.

[10] حجرات6.

[11] حجرات6.

[12] حجرات6.

[13] حجرات6.

[14] حجرات6.

[15] بقره195.

[16] حجرات12.

[17] حجرات6.

[18] حجرات6.

[19] حجرات6.

[20] حجرات6.

[21] حجرات12.

[22] حجرات12.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه