استاد حدائق روز دوشنبه 12 شهریورماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به مناسبت سالروز شهادت پیامبر(ص) به بیان مبحث پیامبر شناسی پرداختند.

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

روز بسیار باعظمت و مهمی است، اختصاص به دو شخصیت برتر در نظام خلقت و اسلام دارد، وجود مقدس رسول الله  و آقا امام مجتبی دارد. گرچه بحث ما در جلسات گذشته با محوریت مروری بر آثار جهل و معرفی جهل و اثرات جاهلانه زیستن در زندگی دنیایی بود و مواردی اشاره شد، اما امروز چون روز پیغمبر است و یکی از روش‌هایی که در جهل زدایی بسیار موثر است تبعیت از الگوهای شایسته است این بحث امروز جادارد. یک وقت بنده خودم بلد نیست و نمی‌دانم، بمن می‌گویند دنبال این آقا برو می‌رسی به مقصد. نقشه ندارم علم ندارم آگاهی ندارم، می‌گویند این آقا می‌داند پس هر کاری او کرد تو هم انجام بده.

از روش‌هایی که می‌توانیم جهل را از زندگی بزداییم و جاهلانه زندگی نکنیم، و عرض کردیم که قیام امام حسین برای جهل‌زدایی بود «لیستنقذ عبادَک من الجَهالة و حیرة الضلالة»[1] یکی از این روش‌های مطمئن و مؤکد که خدا تاکید کرده پیغمبرشناسی است، البته در حد یک جلسه و با بیان ألکَن بنده و اطلاعات حقیر و صغیر بنده و عظمت رسول الله با هم سازگار نیستند، اما

آب دریا را اگر نتوان کشید، هم بقدر تشنگی باید چشید

چون روز پیامبر است من اختصاصاً یکی از آیات شریفه قرآن، آیه 21 سوره احزاب را که خداوند در این آیه تاکید دارد به مومنین و انسان‌ها که الگویتان را بشناسید. و یک حدیث از رسول الله در بکار بستن این حدیث در زندگی‌مان تقدیم کنم.

خداوند می‌فرماید «لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَة»[2] رسول الله یقینا الگوی شایسته‌ای است برای بشریت تا ابدیت. «لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَة»[3] ‌لکم یعنی همه‌ی بشریت، مهندس، دکتر، آیت الله، صنعت‌گر، تاجر، زن، مرد، اروپایی، آسیایی، ملیت‌ها و قومیت‌های مختلف. «لکم» برای همه‌ی انسان‌ها در همه‌ی اعصار تاریخ رسول الله الگو است. «لِمَن کانَ»[4] ‌حالا تاکید برای کسانی که در این جریان و مسیر هستند وجود دارد که این‌ها قطعا باید پیغامبر را بشناسند! رسول الله برای همه‌ی انسان‌ها الگوست خصوصا برای این سه گروهی که خدا نام می‌برد تکلیف است.

اول هر کسی که می‌گوید من به خدا اعتقاد دارم. کسانی که دم از خدا می‌زنند قطعا باید از خدا پیروی کنند. این‌ها در اولویت هستند، من می‌گویم خدا را قبول دارم، پیغمبر بنده‌ی شاخص الهی است. امروز عرفای ما، زُهاد ما، آنهایی که اهل ذکرند اهل ریاضتند، هر کسی که ادعا می‌کند من به خدا اعتقاد دارم خدا را قبول دارم باید پیغمبر را الگو قرار دهد. شما شاید برخورد داشته باشید با کسانی که می‌گویند ما خدا را قبول داریم ولی کاری به اسلام نداریم! دروغ می‌گویند. خدا می‌فرمایند اگر اعتقاد به خدا دارید باید پیغمبر الگویتان باشد، پیغمبر راهنمایتان باشد «لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ»[5] هر کسی که می‌گوید خدا، باید پیغمبر راهنمای او باشد.

دوم قرآن می‌فرماید «وَالْيَوْمَ الْآَخِرَ»[6] کسانی که اعتقاد به قیامت دارند، این‌هایی که می‌گویند قیامتی است معادی است باید از پیغمبر پیروی کنند، معاد باوران باید الگویشان را رسول الله قرار دهند.

سوم «وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»[7] آنهایی که اهل ذکر و تهذیب نفسند و اهل ورد هستند هم باید رسول الله را الگو قرار دهند. بنده ادعا کنم که آقا من اذکاری بلد هستم بعدکاری به پیغمبر نداشته باشم، سیره پیغمبر در زندگی من اثر نداشته باشد، «وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»[8] این جماعتی که خدا نام می‌برد: خدا باوران، معاد باوران و اهل ذکر، خصوصاً باید پیغمبر را بشناسند تا در کارهایشان موفق باشند. آن کسی که ادعا می‌کند که من می‌خواهم بنده‌ی خوبی برای خدا باشم باید پیغمبر را الگو قرار دهد تا موفق شود. آن کسی که بگوید می‌خواهم قیامت خوبی داشته باشم باید ببیند راه چیست و رسول الله چه کرده است! و آنهایی که معتقدند به ذکر و اوراد و اذکار، این‌ها هم باید پیغمبر الگو قرار دهند. و من عرض کنم محضر همه‌ی عزیزان، ما امروزه یک آسیب اجتماعی ما ضعف در الگوشناسی است! این واقعا یکی از ضعف‌های جامعه‌ی اسلامی است. شما این داعش ملعون را ببینید، این جنایت‌هایی که در عالم اسلام کردند، کدام یک از این کارها را پیغمبر انجام می‌داد! کجا رسول الله این اعمال را مرتکب می‌شد! این‌ها ناشی از ضعف الگوشناسی است. ادعا می‌کنند پیغمبر را قبول دارند و روی پرچم‌هایشان نام رسول خدا را هک کردند ولی روش و منش‌ِ آنها چیزی جز تخریب اسلام نیست. این‌ها ضرورت الگوشناسی است.

من چند نکته را ذیل این آیه محضر عزیزان عرض کنم و بعد روایت را تقدیم کنم. خب این‌جا پیغمبر می‌فرماید اسوه و الگو آقا رسول الله است. پیامبر الگوی امیرالمومنین بود پیامبر الگوی فاطمه زهرا بود، این را من دهه‌ی اول محرم عرض کردم عزیزان، از افتخارات امام حسین پیغمبر بود. امام حسین روز عاشورا به پنج چیز افتخار کرد که یکی از آنها پیغمبر بود. «یابی الله»[9] خدا «و رسوله»[10] پیغمبر «و المومنون»[11] انسان‌های پاک و مومن «و حجورٌ طابت و طَهُرَت»[12] دامن پاک مادرم فاطمه «و اُنوفٌ حمیة ونفوسٌ آنیة»[13] تربیت خردمندانه‌ و عالمانه‌ی پدرم علی. حاج آقا می‌خواهی حسینی تربیت کنی علوی زندگی کن. خواهرم می‌خواهی دخترت زینبی تربیت شود و فرزندت حسینی تربیت شود فاطمی زندگی کن. امام حسین روز عاشورا به دامن مادر و تربیت پدر مباهات کرد. بعضی از بزرگان می‌گویند این شناسنامه‌ی امام حسین است. امام حسین چرا امام حسین شد؟ چرا این همه عظمت این همه قدرت و در برابر این همه نفاق و کفر همه چیز را داد عقیده را نداد! می‌گویند امام حسین بنده‌ی خدا، الگوپذیری از پیغمبر، با خوبان و مومنین معاشر، مادری چون فاطمه پدری چون علی می‌شود حسین‌بن علی. خب پیامبر برای همه‌ی بشریت مخصوصا اولیای معصومین الگو و اسوه است، حالا در نهج‌البلاغه خطبه‌های متعدد داریم که امیرالمومنین در بیان شخصیت رسول خدا و تاثیر حضور پیغمبر در جهل‌زدایی جامعه‌ی عربی حق سخن را ادا کرد.

اما نکاتی عرض کنم، چند نکته تفسیری بیان کنم. قرآن می‌فرماید «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ»[14] قد از نظر ادبیات عرب بر سر هر لفظی که بیاید دقیقا معنای تحقیقاً و یقیناً و حتماً در ادبیات فارسی ما را می‌دهد. مثلا شما یک مطلبی را می‌خواهید با اطمینان بگویید می‌گویید حتما اینطور است، یقینا این است و لاغیر، شک نکنید. در ادبیات عرب وقتی واژه‌ی قد بر سر لفظی بیاید یعنی در این دیگر شکی نیست. «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فی رَسولِ الله»[15] یعنی بلاشک و بدون تردید پیغمبر اسوه است و الگوست و نظیر پیغمبر را پیدا نمی‌کنید. این یک مطلب.

نکته دیگر کان فعل ماضی است و در ادبیات عرب داریم که کان معنی استمرار می‌دهد یعنی پیوسته پیغمبر الگوست، پیغمبر الگوی 1400 سال قبل نبوده، پیغمبر الگوی امروز ما تنها نیست، نسل‌های آینده هم رسول الله برای آنها الگوست، این الگو بودن مستمر است، این هم نکته‌ای دیگر.

و از این آیه ما یاد بگیریم، یکی از روش‌های تربیتی ارائه‌ی الگوست، آقا وقتی به جوانت می‌خواهی بگویی اینکار را نکن، یک کسی را نشانش بده که کار خوب را انجام داده، اسلام اگر یک کاری را می‌گوید نکن یک راهی را نشان می‌دهد و می‌گوید این راه دررو است. اسلام اگر می‌فرماید نباید، باید را هم تعریف می‌کند. بشر را متحیر نمی‌کند. اگر می‌فرماید این‌ها را نخورید، خوراک سالم را هم معرفی کرده است، اینگونه حرف نزنید، کلام شایسته را هم معرفی کرده است. لذا یکی از شیوه‌های تربیتی ارائه‌ی الگوست که خداوند هم با همین روش با مسلمانان صحبت می‌کند، ارائه می‌کند رسول الله را بعنوان یک الگوی شایسته برای الگوپذیری مردم از این شخصیت بزرگ. و لذا ما اگر الگوی خوب را امروز در جامعه تعریف نکنیم، جامعه می‌رود بسمت الگوپذیری از انسان‌های آلوده، خوب را معرف نکردیم می‌رود بد را پیدا می‌کند، نمونه‌هایش را هم من در گذشته عرض کردم. جوان 19 ساله پیغمبر نشناخته فلان خواننده‌ی فرانسوی را کرده الگو! وقتی با او صحبت می‌کنی می‌گوید این چیزها را نه پدرم به من گفته نه مادرم نه استادم نه مربی‌ام، و هر چه می‌پرسیدم کسی جوابم را نمی‌گفت. الگو را اگر معرفی کردی دیگر کسی بیراهه نمی‌رود چرا که راه را پیدا کرده است. این اهمیت بحث الگوشناسی است و قطعا طبق آیه شریفه اگر ما پیامبر را الگو قرار دهیم قلب انسان‌ها از ایمان و یاد خدا سرشار خواهد شد و وقتی که کسی رسول الله را الگو قرار می‌دهد، «لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ»[16] شما امید به خدا دارید و وقتی پیروی از این آقا کردید در بندگی خدا قویتر می‌شوید و در خدمات اجتماعی‌ات کوشاتر خواهید شد.

یک نکته لطیف ادبی دیگر هم در این آیه است، این را هم  اضافه کنم و به حدیث بپردازم. خداوند می‌فرماید «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ»[17] خداوند نمی‌فرماید لقد کان لکم لرسول الله! تفاوت این فی و لام چیست؟ فی رسول الله یعنی در پیغمبر برای شما الگو قرار دادیم، لرسول الله یعنی کاملا در همه‌ی شئونات و ابعاد باید طبق پیغمبر عمل کنید و چنین چیزی ممکن نیست. ما نیست در آن حدی که عیناً مثل رسول الله باشیم ولی می‌توانیم در مسیر پیغمبر باشیم. فی رسول الله یعنی در جهت پیغمبر. پیامبر با سرعت لایتناهی به سوی خدا می‌رود، تو با سرعت شصت یا هفتاد برو، می‌توانی در آن راه باشی، نه با آن سرعت ولی در آن مسیر. لرسول الله یعنی عیناً مثل رسول الله باشیم، این کار ما نیست، ما نمی‌توانیم عین رسول الله باشیم. بنده‌ی ضعیف ناقابل نمی‌توانم در همه‌ی ابعاد و شئونات عیناً مثل پیغمبر باشم، اینکه مسلَّم است، ولی آیا می‌توانیم در راه پیغمبر قرار بگیریم؟ بله، فی رسول الله یعنی در مسیر پیغمبر باشیم، جهتی که رسول الله حرکت می‌کرد حرکت کنید، حالا آن سرعت سرعتِ لایتناهی است ما با یک سرعت محدود، ولی خب می‌رسیم به همان مقصدی که پیامبر راهنمایی کرد و ذات مقدسش رسید و ما هم انشاءالله خواهیم رسید. این هم یک مطلب دیگر.

اما حدیث را عرض کنم. این حدیث از آن حدیث بسیار گرانبها و کلیدی است، توصیه‌ی خدا به پیغمبر است! ما پیغمبر را شایسته‌ترین انسان نظامِ خلقت می‌دانیم، در سخنی رسول الله فرمود و مفسرین و محدثین ما آن را نقل کردند. ایشان می‌فرماید «اوصانی ربِّی بتسع»[18] خدا نُه سفارش به من کرد  و این سفارش‌ها را پیامبر به امت کرد، این‌ها توصیه‌های خدا به پیغبر است. توصیه‌های آفریدگار هستی به بهترین انسانِ نظام خلقت است. اول «أوصانی بالاخلاص فی السر و العالنیة»[19] مردم رمز موفقیت کارهایتان این است که کارهایتان رنگ خدایی به خودش بگیرد. دنیایی عبادت بکنید در آن ریا باشد قافیه را باختید. آنچه که رمز نجات است اخلاص است. اخلاص یعنی کارهایتان را جوری انجام دهید که فقط بپسندد، حالا مردم پسندیدند پسندیدند، نپسندیدند مهم نیست، در خانه اگر کس است یک حرف بس است. یک شیراز از شما راضی نباشد اما خدا راضی باشد نگران نباش، در عوض شیراز از شما راضی باشد ولی خدا ناراضی باشد قافیه را باخته‌ای. رمز عظمت پیغمبر اول در اخلاص پیغمبر است، اخلاص یعنی تنزیه العمل أن لایکون لغیر الله فیه نصیب، مردم کارهای را جوری پالایش کنید که غیر خدا در کار شما سهمی نداشته باشد. بله قطعا انسان‌های خالص وقتی کاری می‌کنند خوبان جامعه، نیکان جامعه این‌ها را می‌پسندند و تایید می‌کنند، ولی انگیزه‌ی انجام کار خیر برای انسان خالص رضایت مردم نیست، رضایت خداست. پیغمبر فرمود «بالاخلاص فی السر و العلانیة»[20] حالا این خدانگری کجا باید باشد؟ دو جا، یکی در خلوتتان، جایی که کسی نیست جایی که دوربین نیست جایی که صدایت ضبط نمی‌شود خدا یادت نرود. در آن محیط خلوت که می‌گوید همه از خودند هر چه می‌خواهی بگو، خدا اینجاست «أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرِیدِ»[21] ‌خدا اینجاست «یَحُولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبِهِ»[22] و هنر اخلاص عمدتا در خلوت‌هاست، یوسف در خلوت اخلاص به خرج داد، اولیای الهی در این خلوت‌ها می‌درخشیدند، جایی که می‌گوییم آقا خبری نیست کسی نمی‌فهمد، آبرویمان نمی‌رود، سند درست نمی‌کنند بر علیه ما، آنجا خدا هست «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى»[23] انسان نمی‌دانی خدا تو را می‌بیند! خدا ایران و اروپا ندارد، خدا مجلس عزا و عروسی ندارد، مردم در هر حالی در هر زمانی در هر مکانی خدا ناظر است. خدا به پیغمبر فرمود رسول الله اخلاص را اول در خلوتت و بعد در جلوتت، در اجتماع و بین مردم هم که هستی اخلاص داشته باش. حالا وقتی انسان بین مردم است رعایت می‌کند اما هنر در خلوت‌هاست. لذا داریم در حالات بندگان خوب خدا، خلوت‌هایشان خیلی موفق‌تر از جلوت‌هایشان است. این جمع شاید نمود و ظهور و بروزی ندارد ولی خلوت‌های این‌‌ها را باید دید و خلوت‌های این‌ها را نگریست. اولیا همین‌طور بودند، رهبران الهی همین‌طور بودند، بندگان خوب خدا در خلوت‌های خودشان ارتباط و انس و توجهشان به خداوند به مراتب بیشتر از ظاهرهایشان است. خدا می‌فرماید رسول الله «بالاخلاص فی السر و العالنیة»[24] و لذا اگر کسی مخلص شد دیگر شیطان هم حریفش نیست. شیطان قسم یاد کرد «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»[25] خدایا بعزتت قسم بشریت را فریب می‌دهم ولی بنده‌های مخلَص را حریف نیستم، باید مخلَص شد. این توصیه اول.

دوم «بالعدل فی الرضا و الغضب»[26] خداوند فرمود رسول الله رعایت عدالت را در خشنودی‌ها و عصبانیت فراموش نکن. این هم یک نکته است. مردم فراد و فرود دارند، بعضی‌ها در خوشحالی ظلم می‌کنند، می‌گوید فلانی از خودمان است در تیم ماست فامیل ماست، عیب ندارد، خلافی هم می‌شود چشم‌پوشی کنید. این رعایت عدالت نشد، عدل یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد. مردم سعی کنید هم در رضا و هم در غضب عدالت فراموش نشود. بعضی‌ها در غضب افراط و تفریط می‌کنند، وقتی عصبانی می‌شود تصمیمات عجیبی می‌گیرند. چند روز قبل وصیت‌نامه‌ای آورده بودند متوفَی نوشته بود من خانمم را از ارث محروم کردم و فلان فرزندانم را هم مثل هم بهشان سهم الارث می‌دهم! حالا نمی‌دانم او ناراحت بوده یا عصبانی بوده اینطور نوشته بوده، گفتم شکر خورده و در حکم خدا که نمی‌تواند دست ببرد. مردم تا هستی کار دست شماست، وقتی رفتید کار دست دیگران است. او اگر در زمان حیاطش هر طوری می‌خواست اموالش را تقسیم کند کرده بود، الان که این را بعنوان وصیت نوشته یک سوم بیشتر در آن اجر نمی‌شود، در دو سوم دیگر قاعده ارث می‌آید جلو. حالا در عصبانیت طرف را از ارث محروم می‌کند، در عصبانیت تصمیمی می‌گیرد که خدا راضی نیست! خدا به رسول الله می‌فرماید «العدل فی الرضا و الغضب»[27] در عصبانیت و خشنودی رعایت عدالت فراموش نشود. آقا امیرالمومنین در جریان جنگ صفین وقتی رسیدند به جبهه‌ی اصلی جنگ، مالک اشتر آمد خدمت حضرت و به آقا امیرالمومنین گفت موقعیت خوبی است و این آبی که دارد رد می‌شود را بیاوریم تحت مالکیت خودمان و دشمن نتواند استفاده کند. آقا فرمودند آب حق همه است بگذارید همه استفاده کنند. فضائل اخلاقی فراموش نشود و بخاطر دشمنی نباید چشم را به همه چیز بست. حضرت فرمودند استفاده کنند سپاهیان شام. برعکس آنها آمدند ناجوانمردانه حمله کردند و آن نهری که رد می‌شد را گرفتند و آبی که رد می‌شدند را در اختیار خودشان گرفتند. مالک گفت آقا کاری که من گفتم بکنیم آنها انجام دادند و الان آب دست آنهاست. آقا فرمودند تعدادی نیرو بردارید و دشمن را عقب برانید و آب را آزاد کنید. می‌گویند چند مرتبه این اتفاق افتاد، یاران آقا امیرالمومنین آب را طوری قرار می‌دادند که در دسترس عموم باشد و آنها انحصارطلبی می‌کردند که آب در اختیار خودشان باشد. دفعه سوم آقا فرمودند به آنها شرط کنید که به شرطی عقب می‌نشینیم که همه بتوانند از آب استفاده کنند. ما می‌توانیم شما را محروم کنیم ولی نمی‌کنیم، این یعنی عدالت! آقا اگر با این آدم مخالفی چشم روی همه چیز نبند، سکه‌ی یک پولش نکن، کفر ابلیسش نکن، عدالت داشته باشید، گاهی اوقات با کسی زاویه پیدا می‌کنیم می‌آوریم او را در اسفل السافلین. با کسی همراه می‌شویم می‌بریم او را اعلی علیین! مردم در خشنودی‌ها و رضایت‌ها و عصبانیت‌ها عدالت داشته باشیم.

سوم خداوند فرمود «و القصد فی الغنا و الفقر»[28] در مسائل اقتصادی میانه‌روی داشته باشید، چه در حال فراخ‌دستی و چه در حال تنگدستی. خدا به شما پول داده نباید اسراف کنید، اسراف را خدا دوست ندارد «إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ»[29]‌. آقا پول زحمت‌کشی است، پول خودمان است، دارندگی و برازندگی. این را در یک مجلس عرض کردم، خیلی مهم است در آسیب‌شناسی و دشمن‌شناسی، امام صادق فرمود شیطان می‌گوید من از اولاد آدم اگر خسته شوم سه جا خسته نمی‌شوم، ولمان نمی‌کند، حواسمان باید باشد که ضربه‌فنی شیطان نشویم. این سه جا کجاست؟ «ما أعیانی فی ابن آدم»[30] نسبت به اولاد آدم اگر خسته شوم در این موارد خسته نمی‌شوم. اول شیطان می‌گوید تمام سعیم را می‌کنم تا انسان‌ها درآمدهایشان از حرام باشد، پول حرام بیاورند در سفره‌شان، پول اجحاف پول احتکار پول ظلم، پولی که حقش نیست را بگیرد. اول سعی می‌کنم پولش حرام باشد. می‌گوید اگر اینجا حرف نشدم و طرف درآمدش درآمد پاک و حلال باشد، تمام سعیم را بکار می‌گیرم که این‌ها این درآمد حلالشان را، حقوق الهی را ازش نپردازند! ببینید آقایان شما در برابر اموالتان مسئولید. ما که با این ثروت به دنیا نیامدیم که با این ثروت هم برویم. این‌ها فرصت‌هایی است که خدا به ما داده، به یکی مقام به یکی ثروت به یکی سواد، بعد هم می‌گیرند و در قیامت هم باید نسبت به این‌ها جواب بدهی، می‌گویند آقا اینقدر ما به شما ظرفیت دادیم چکار کردی؟ حالا پول حلال درآوردی و شیطان نتوانست این را ببرد در مسیر حرام، سعی می‌کند این پول حلال حق خدا ازش داده نشود. کشاورز است زحمت کشیده، دامدار است در پرورش این دام زحمت کشیده اما زکات را نمی‌دهد، حقوق الهی را از مالش خارج نمی‌کند. ما فراوان داریم طرف 80 سالش است هنوز می‌گوید خمس چیست؟ بابا داری می‌میری! اصل این جلسات مستحب است، واجب واجب است، ما دلمان برای خودمان بسوزد. یک کسی آمد به پیغمبر گفت یا رسول الله می‌خواهم خدا به من رحم کند چه کنم؟ آقا فرمود به خودت رحم کن، این حکم خدا و آیه شریفه قرآن است. شیطان می‌گوید من در گام دوم اگر در حلال خوری حریف نشدم و این‌ها پول حلال بدست آوردند، سعی می‌کنم از این پول حلال حق الهی ازش پرداخت نشود. بعضی‌ها را اینجا شیطان حریفش نمی‌شود. طرف درآمدش حلال و به دادن حقوق الهی هم مراقب است و دارد می‌دهد. گام سوم، بترسید از اینجا، خیلی‌ها را اینجا شیطان ضربه فنی کرد! دیدید بعضی‌ها را می‌گویند این خرج‌ها چه چیزی است که می‌کنید؟ می‌گوید این پول پولِ زحمت‌کشی است و خمسشان را هم داده‌ام، بابت ریال ریالِ آنها هم عرق کردم و زحمت کشیده‌ام، پول حلال خمس داده، دلم می‌خواهد اسراف کنم. اینجا جایی است که شیطان زمین می‌زند. مردم پول حلالتان را نباید اسراف کنید. مردم ثروت حلالی که حق خدا را هم ازش خارج کردید نباید در مسیری ببرید که خدا نمی‌پسندد. یک جماعتی اینجا زمین‌گیر می‌شود. نماز شب می‌خواند، زیارت عاشورایش ترک نمی‌شود، اما یک جاهایی پول خرج می‌کند که اسلام تایید نمی‌کند. این تذکر شیطان بود. از آن نکاتی است که امام صادق می‌فرماید اعتراف شیطان در ضلالت انسان است. حالا ببینیم کجای این سه تا قرار داریم. اگر الحمدلله از هر سه رد شدیم بگوییم خدایا کمکمان کن تا حالا از هر سه رد شدیم، از این به بعد هم به سلامت زندگی کنیم. پیغمبر می‌فرماید در مسائل اقتصادی خدا به من سفارش کرد «القصد فی الغنا و الفقر»[31] قصد یعنی میانه‌روی، در فراخ‌دستی و تهی‌دستی میانه‌رو باشید. مردم خدا بهتان داد قرار نیست اسراف کنید.

مرحوم آیت الله طبسی می‌گویند یک وقتی یک فقیری رفت درِ خانه‌ی ثروتمندی که کمک بگیرد. آمد در بزند صدای آن آقای ثروتمند بلند بود، داشت با ناراحتی به یکی از کارگران در خانه تندی می‌کرد؟ ناراحتی‌اش بخاطر یک چوب کبریت بود، می‌گفت چرا این چوب کبریت را خراب کردی!  این فقیر بیچاره در پشت در گفت کجا آمده‌ام! یک چوب کبریت این آقا را اینطور بهم ریخته حالا می‌خواهد به من پول بدهد! حالا این همه راه آمده‌ام یک طلبی هم بکنم، در را زد و صاحبخانه آمد دم در. در زد و صاحبخانه آمد دم در، گفت من نیازمندم گرفتارم کمکی کنید. گفت همینجا بایست، رفت داخل و برگشت و یک کمک شایانی این آقا به این فقیر کرد! غذایی آورد و پولی آورد امکاناتی و غذایی آورد، اصلا این فقیر باورش نمی‌شد، گفت آقا من یک سوالی دارم، این صدای شما بود بلند بود داشت به یکی از کارگران منزلتان تندی می‌کردید بخاطر یک چوب کبریت؟ گفت بله، گفت شمایی که بخاطر یک چوب کبرین این همه نارحتتان کرد چطور دلتان آمد این مقدار به ما کمک کنید؟ گفت اشتباه نکن، من ناراحتی‌ام بخاطر اسراف بود. این کارگر یک چوب را بی‌جهت ضایع کرده بود و من بخاطر اسراف ناراحت شده بود چون خدا می‌فرماید «إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ»[32] ‌انفاق به فقیر که اسراف نیست، قرض به خداست! «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»[33] ‌مردم در مسائل اقتصادی نگویید دارندگی و برازندگی، دلمان می‌خواهد! بعضی مجالس در این شهر گرفته می‌شود و چه اسراف‌هایی می‌شود، چه اتلاف‌هایی می‌شود! خوراکی که خیلی‌ها آرزویش را دارند می‌ریزند در سطل! آقایی می‌گفت به تالاری رفتم دیدم همه‌ی این خوراک‌ها را درهم در سطل زباله ریختند! گفتم نکنید من فقرایی سراغ دارم، گفت مسئول آنجا گفت کلاس این رستوران می‌آید پایین، ما شرط کردیم خوراک اضافی باید دور ریخته شود! آن وقت می‌گوییم چرا امام زمان نمی‌آید! مهدی بیا مهدی بیا، این سومین نصیحت.

چهارمین توصیه خدا به پیغمبر: «أن أعفو عمن ظلمنی»[34] این‌ها اخلاق‌های پیغمبر است، اسوه بودن پیغمبر را یاد بگیریم و به آن عمل کنیم، بگذرم از کسانی که به من بدی کردند و ظلم کردند، مردم دل پر کینه با خود به قبر نبرید، دل‌هایتان را پاک کنید. همین امروز به احترام پیغبر اینطور دعا کنید، بگویید خدایا ما از هر کسی که تا به امروز در حق ما بدی کرد گذشتیم، خدایا شما هم می‌توانی کاری کنی که هر کسی که ما در حق آنها بدی کردیم آنها هم از ما بگذرند. بگذریم تا بگذرند. یک کسی غیبت ما را کرده باشد می‌گوییم آن دنیا جلویت را می‌گیریم، بعد در شب قدر می‌گوییم الهی العفو! مرد مومن تو خودت نمی‌گذری بعد می‌خواهی دل‌های دیگران به تو صاف شود! پیغمبر که بود! جنگ احد تمام شد، پیغبر دو تا دندانشان شکسته بود و زخم‌های عمیقی بر بدن پیغمبر وارد شده بود. پیامبر تا آستانه‌ی شهادت پیش رفت، پیامبر ماند امیرالمومنین و چند نفر، این‌ها رفتند پشت کوه احد، حالا عزیزان اگر مدینه مشرف شدید من دیدم آن غار را، پشت کوه احد غاری است که پیامبر به آن پناه برد برای حفظ جانشان. دشمن تا پای غار هم آمد، بعد دیدند دیگر این‌ها نمی‌توانند، علی‌بن ابیطالب و چند نفر دیگر هستند و این‌ها تا جان دارند پیغمبر را رها نمی‌کنند، پیامبر با آن بدن زخم‌آلود که من این را از آیت الله العظمی وحید خراسانی شنیدم، آقایان خانم‌ها این اسلامی که من و شما امروز افتخار به آن می‌کنیم، هزینه‌هایش را پیغمبر داده است، ما یک جراحت بخاطر اسلام روی تنمان نیفتاده، یک از گل نازکتر بهمان می‌گویند قهر می‌کنیم، کار فرهنگی را ول می‌کنیم. آقا قدر نمی‌دانند، رسول الله در احد جراحت‌هایی برداشت! آیت الله العظمی وحید می‌گفتند پارچه را لوله می‌کردند می‌گذاشتند لای این زخم‌ها، یعنی بدن پاره شده بود، گوشت شکافته شده بود، پیامبر با این بدن مجروح و خون‌آلود، دهان پر از خون، در آن غار قرار گرفتند. یکی از یاران پیغمبر گفتند بروم آبی بیاورم و رسول الله دهانشان را بیاورند. می‌گوید از غار آمدم بیرون و رفتم بر بلندای کوه احد، آنجا گودال‌های طبیعی بوده که آب باران تا مدتی در آن گودال‌ها می‌ماند، گفت در گودی سپرم آب برداشتم و از بالای کوه احد آمدم پایین و داخل غار شدم و مقابل رسول الله قرار گرفتم، گفت چهره به چهره‌ی پیغمبر که شدم دیدم لب‌های پیغمبر آهسته دارد بهم می‌خورد، مثل اینکه پیامبر دارد ذکری می‌گوید و حرفی می‌زند. آن فرد می‌گوید گفتم اگر رسول الله لب به نفرین بگشاید احدی از این مشرکین زنده به مکه نمی‌رسند. می‌گوید آمدم نزدیک پیغمبر که چهره به چهره‌ی رسول الله شدم، دیدم پیغمبر پیوسته این را می‌گوید «اللهم اهدِ قومی فإنَّهم لایعلمون»[35] خدایا قومم را هدایت کن این‌ها نمی‌دانند! رسول الله دارد چه کسانی را دعا می‌کند؟ ابوسفیان، مشرکینی که تا پای قتل پیغمبر ایستاده بودند، مردم از رسول الله یاد بگیریم. خدا بزندش، خدا برش دارد! بگوییم خدایا هدایتش کن، این هدایت شود مال خورده‌ات را برمی‌گرداند، این هدایت شود آبروی برده‌ی تو را برمی‌گرداند. خدا رحمت کند آیت الله والد ما را، می‌فرمودند بهشت پر کردن هنر است نه جهنم پر کردن، نفرین‌هایتان جهنم را پر می‌کند، دعاهایتان بهشت را پر می‌کند، دعا به هدایت کنید. حالا کسی فامیل شماست بستگان شماست همکار شماست و اشتباهی کرده، بابا این مسلمان را نفرین نکن، پیغمبر سران شرک را دعا به هدایت کرد و بعضی از این‌ها واقعا آمدند و دعای پیغمبر گرفت. خدا رحمت کند شیخ بهایی فرمود همین دعای پیغمبر در آن غار در احد را امام حسین لحظات آخر در گودی قتلگاه کردند! سیدالشهدایی که عزیزترین عزیزانش را ازش گرفته بودند، در گودی قتلگاه بود، می‌گوید شنیدم حسین پیوسته می‌گوید «اللهم اهد قومی فأنهم لایعلمون» خدایان این‌ها را هدایت کن نمی‌دانند. و دعای امام حسینم شد و کوفی‌ها بعد منقلب شدند بعد منصرف شدند قیام توابین شکل گرفت، قیام مختار شکل گرفت، تحول اتفاق افتاد. پیغمبر می‌فرماید خدا به من فرمود بگذر از کسی که به من ظلم کرده است «أن أعفوَ عمَّن ظلمنی»[36] البته بخشش یک چارچوبی هم دارد، باید پشیمان از ظلم باشد، اگر کسی آمد گفت حاج آقا غیبتت را کردم، در فلان مقطع کم گذاشتیم، خواهرم ببخش، اگر سخت گرفتی به تو سخط می‌گیرند. این را من در جلسه‌ای گذشتم، یادی کنیم از آیت الله العظمی حائری را، خیلی‌ها زیر دین هستند، خیلی‌ها راحت غیبت کردند، پشت سر این عالم فرزانه می‌گفتند باغ شهری‌ها ملک آقای حائری است، شنیدید یا نشنیدید! خدا کند که ما نگفته باشیم، این را حرف را می‌زدند مومنین و متدینین، مسخره می‌کردند، باغ شهری‌های آقای حائری در کجا و کجا، و حال اینکه من از خود ایشان شنیدم که یک وجب از این اراضی مال من نیست، بعدها که ایشان از شیراز رفتند و دوران امام جمعه‌شان پایان پذیرفت و سال 91 و 92 بود، یک خانم متدینه‌ای بود آمد به من مراجعه کرد گفت حاج آقا من پشت سر آقای حائری خیلی غیبت می‌کردم و حالا فهمیدم اشتباه کردم و ایشان سهمی در این‌ها نداشت و یک خدمتی به جامعه می‌کرد. گفت الان دسترسی هم به آیت الله حائری ندارم، چکار کنم می‌خواهم کارم با ایشان به قیامت نکشد، مردم همینجا کارهایتان را صاف کنید، قیامت پدر از اولاد نمی‌گذرد. خانم‌ها قیامت زن و شوهر از هم نمی‌گذرند، همین‌جا صلح کن. اینجا با یک معذرت خواهی، ببخشید و حلال کن تمام می‌شود، دل‌ها نرم می‌شود، ولی قیامت چون همه گیرند می‌گویند حسناتت را باید بردارم تا بگذرم. گفت حاج آقا من آیت الله حائری دسترسی ندارم شما زحمتی بکشید با ایشان اگر تماسی دارید بگویید من چه کنم، من پیگیری کردم و به راننده ایشان تماس گرفتم، گفت با حاج آقا کار دارم در فرصتی که بوجود آمد تماسی بگیرید. تماس گرفته شد و من با ایشان صحبت کردم گفتم حاج آقا یک خانمی به من مراجعه کرده، خانمی متدینه‌ای هم هست، مسجدی مذهبی و مومنه، ولی متاسفانه شیطان اینجا ضربه فنی‌اش کرده، غیبت شما را زیاد کرده، در همین بحث فلاحت در فراغت، الان پشیمان است، این چکار کند شما او را ببخشید و کار او با شما به قیامت نکشد. گفتند آقای حدائق به این خانم بگویید اگر پشیمان است «أن أعفوَ عمَّن ظلمنی»[37] اخلاق نبوی یعنی این، گفتند به این خانم بگویید اگر پشیمان  است برود در صحن احمدبن موسی سر قبر پدرم، یک حمد و سوره بخواند من او را می‌بخشم. چقدر راحت، و این هم پیام دارد، یعنی برو سر قبر متوفی، اینجا نمی‌مانی، این‌ها هم قبل از شما رفتند، این‌ها هم قبل از شما در این شهر کار دستشان بود. گفتم خب آقا حساب این زن تسویه شد، رسیدم بداد مردم شیراز و تمام کسانی که غیبت ایشان را کرده‌اند، قدر روحانیت را بدانید خداوکیلی! گفتم حاج آقا مردم چه خاکی برسرشان کنند، خیلی‌ها غیبت شما را کردند، آنها تکلیفشان چیست؟ گفتند به هر کسی که غیبت من را کرده، شما هم این حرف را به دیگرانی که غیبت کرده‌اند بگویید، برود در حرم احمدبن موسی سر قبر پدرم یک حمد و سوره بخواند می‌گذرم. این اخلاق پیغمبری است. یک کسی می‌گفت رفتم از کسی حلالیت بگیرم، گفتم غیبتت را کردم، پرسید چه گفتی؟ گفتم آقا من این حرف‌ها را زدم، گفت آنهایی که می‌شنیدند چه گفتند؟ گفتم آنها هم این حرف‌ها را گفتند، گفت دیگر تو چه گفتی؟ گفت همه‌تان را واگذار کردم به حضرت عباس، این اخلاق پیغمبری است!

اولا اگر کسی آمد گفت غیبت کردم بیش از این خجالتش ندهید، می‌خواهید امروز همه‌تان را از زیربار همه‌ی این جمع خارج کنم؟ این خدمت به همه‌مان است. آنهایی که در این جمع غیبت همدیگر را کردیم، ما اگر زیر دین همدیگر هستیم بگذریم دلیل بر گذشتنمان هم صلوات بر محمد و آل محمد باشد. از زیر بار دین این جمع آمدیم بیرون، بقیه‌اش را دیگر باید فکر کرد، باید تلاش کرد، اخلاق پیغمبر این بود که «أن أعفوَ عمَّن ظلَمَنی و أصِل عمَّن قطَعنی»[38] پیغمبر فرمود خدا به من فرموده که ارتباطت را با آن فامیلی که ارتباطش را با تو قطع کرده وصل کن، اگر تو نمی‌آید تو برو، آن رحِمی که با تو ارتباط ندارد تو با او ارتباط بگیر، این اخلاق نبوی است.

«و أعطَی من حَرَمنی»[39] عطا کنید به کسانی که به شما ندادند. یک زمانی گیر افتادی رفتی مراجعه کردی گفت برو کمک نکرد، حالا گرفتار شده و به تو مراجعه کرده، دستش را بگیر. شکرانه‌ی اینکه امروز کار دستت است دستگیری کن این ششم.

هفتم پیغمبر فرمود خدا به من سفارش کرد «و أن اکون صَمتی فِکراً»[40] سکتم آمیخته با تفکر باشد. مردم در آن ‌ساعاتی که با کسی نیستید خودتان هستید، در ماشین هستید در خانه هستید در خلوت هستید، یک مرور کنید در گذشته زندگی، یک برنامه‌ریزی برای آینده زندگی‌تان، وقتتان به هدر نرود، در ساکت بودن‌ها و سکوت‌ها و خلوت‌ها، زندگی‌تان را یک مروری بکنید و یک رصدی. سکوت باید آمیخته با تفکر باشد. بعضی‌ها یک لحظه فکر جهت می‌دهد به زندگیشان «و أن اکون صَمتی فِکراً و منطقی ذکرا»[41] رسول الله فرمود خدا به من سفارش کرد وقتی هم حرف می‌زنی سخنت ذکر باشد، ذکر یعنی سبب بیداری خودت و دیگران. یک حرفی بزنید که مایه‌ی تنبُّه هم خودمان بشود و هم دیگران، حرفی نزنیم که بر غفلت و نادانی و جهالت و ظلمت ما بیفزاید.

نهمین توصیه «نظری عبرة»[42]  پیغمبر فرمود خدا به من سفارش کرد که نگاهم نگاه عبرت باشد، مردم به هر چه نگاه می‌کنید به عبرت نگاه کنید، شیراز است، من و شما همه‌مان عبرت هستیم، گاهی اوقات دیدید همدیگر را می‌بینیم می‌گوییم خدا رحمت کند مادربزرگت، پدرت، مادرت را، آقا پیر شدی، اینجوری نبودی، این‌ها همه عبرت است، در و دیوار این شهر، فرد فردِ این جامعه، به هر چه می‌نگرید باید عبرت بگیرید. خدا به پیغمبر می‌فرماید نگاهت باید بشود عبرت، باید بشود درس برای شما. این 9 توصیه از خداوند به این اسوه‌ی بشریت یعنی رسول خاتم.

بسنده کنم، انشاءالله وعده‌ی ما، جمع محترم، علمای محترم، مسئولینی که در خدمتشان هستیم و تشریف داریم، من کراراً عرض کردم این حضور مسئولین در جمع مردم هم مایه‌ی خرسندی است. پیغمبر اول مسئول عالم بود و می‌آمد سراغ مردم، یکی از اخلاقیات پیغمبر این بود که خدا می‌فرماید شما شاهد بودید، یعنی هم بودید، هم بی‌تفاوت نبودید، مردم هم مشکلاتی دارند، من تشکر می‌کنم از جناب دکتر قادری نماینده‌ی محترم مجلس، برادر عزیزمان جناب مهندس طاهری و همکاران محترم، از اداره‌ی برق آقای مهندس حبیبی و عزیزانی که هستند در سمَت‌های مختلف، یک وقت بنده‌ی نوعی هم مشکلی دارم، عزیزی را می‌بینم و عرضه‌ی حال می‌کنم. گرچه من چند روز قبل خدمت دکتر قادری این را گفتم، گلایه‌ای که مکرر از جانب مردم به ما می‌شود، مردم و متدینین از وضعیت اخلاقی جامعه نگران هستند و خدایی هم می‌ترسیم قیامت شرمنده‌ی شهدا شویم، بگویند ما جامعه را سپردیم به شما، شما چه کردید؟ من خدمت برادر عزیزمان جناب دکتر قادری عرض کردم که اسلام مخالف تفریح نیست، اسلام با گناه مخالف است، یک مدیریتی شود که این گناه مثل ویروس دامن جامعه را نگیرد که عزیز دلمان فرمودند برنامه‌ریزی‌هایی شده که دارند کار را می‌برند به سمتی که بشود مدیریت کرد. حال اگر کسی در خلوت خودش گناهی می‌خواهد انجام بدهد خودش می‌داند و خدای خودش، ولی جامعه حق همه است و حق زندگی برای همه است، جامعه‌ی اسلامی و حرمت ارزش‌های دینی باید پاسداری شود. البته من این را هم عرض کنم، مردم فطرتشان پاک است. خدا بد نیافریده است. عرض کردم چند روز قبل که خدا شیطان را هم خدا پاک آفرید. این کشتی سفینة النجاة را بعضی از عزیزان شاید رفته باشید دیده باشید در بلوار شهید چمران، اصرار کردند یکسری از اساتید دانشگاه و اطبا متولی اینکار هستند، چندبار آمدند مسجد که آقا بیایید آنجا یک سری بزنید کار را، من سه شبِ قبل توفیق شد رفتم، خب ساعت ده و خورده‌ای شب بود، البته همه گروهی می‌آمدند، متدینین و مومنین، بعضی‌ها که از نظر پوشش و حجاب ضعیف بودند هم آمده بودند در این کشتی می‌چرخیدند، نوار مداحی هم داشت پخش می‌شد و پوشش می‌داد، آن پل پیاده‌رو سلامت هم کنار کشتی بود، من دیدم بعضی از خانواده‌ها بی‌حجاب روی آن پل با سگِ بغل عکس سلفی می‌گرفتند با سفینة النجاة! خب این صحنه‌ها را هم دیدیدم و چرخیدیم در این کشتی، و آمدند دوستان و اساتید دانشگاه حفظهم الله تعالی که من تقدیر کردم از  این‌ها، یک چای آوردند برای پذیرایی، من گفتم چند دقیقه‌ای می‌خواهم با مردم حرف بزنم. گفتم امکان صحبت هست؟ در آن کشتی سخنرانی هم کسی نکرد، فقط مداحی بود و یا حسین بود، گفتند بله و صدای مداحی را خاموش کردند و میکروفن را آوردند، مردم هم پراکنده بودند در کشتی و من گفتم مزاحمشان نشوید، صدای من را که می‌شنوید. خب من سلامی کردم و گفتم همه‌تان قدر خودتان را بدانید که امام حسین یک نظری داشته که آمدید به این مکان. بنده اهل تملُّق نیستم، یقین بدانید امروز اینجا هستید پیغمبر نظر داشته، شک نکنید، و جواب می‌دهد. حالا چرا ما امروز اینجا هستیم؟ ببینید چکار کردید! دعای خیر پدر و مادرتان، کارهای خودتان، نیت پاکتان است، ذرة المثقال‌ها اثر دارد، حالا آن خانم بی‌حجاب هم آمده و موکب را دارد می‌بیند و شرکت می‌کند، گفتم این نظر سیدالشهداست، این‌ها پدران مهربان امت بشری‌اند. بعد نسبت به این حدیثی که روی پرچم نوشته شده بود «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»[43] گفتم اینکه پیغمبر امام حسین را سفینه و مصباح تعبیر می‌فرماید، نقش کشتی و نقش چراغ چیست؟ ما امام حسین را در بیان پیغمبر بهتر بشناسیم، چند دقیقه‌ای تمثیلی آوردم که کشتی انسان را از غرق شدن در گرداب و امواج حفظ می‌کند، کسانی که با امام حسین هستند در این گرداب‌های زندگی و موج‌های قدرت و ثروت و شهوت غرق نمی‌شوند. مجموعا شاید ده دقیقه نشد، من دیدم بعضی از این خانم‌های بدحجاب دور ما می‌چرخند و هی می‌آیند و می‌روند و هی نگاه می‌کنند، بعد آمدیم بیرون و رفتیم، دیشب برادر عزیزمان آقای شاهچراغی آمد مسجد، گفت حاج آقا یک چیزی از شبِ بعد برایتان بگوییم، گفت شب بعد همان ساعتی که شما داشتید صحبت می‌کردید جمعی از همین جوان‌هایی که ما می‌گوییم از نظر ایمان و اخلاق زاویه گرفتند و فاصله گرفتند آمدند و سراغ شما را می‌گرفتند، می‌گفتند ما امشب آمدیم فقط برای استفاده از صحبت‌های فلانی! دیشب استفاده کردیم. آقای دکتر شاهچراغی می‌گفت من تعجب کردم خدایا این‌ها دنبال چی هستند؟ گفت شاید بعضی از متدینین این حرف را نزدند و دنبال این نیامدند ولی این‌‌ها آمدند. گفت حاج آقا اثر چند جمله دیشبتان این بود که فرداشب این‌ها را آورد در کشتی نجات امام حسین. مومنین روش روشِ پیغمبر است. یک جوان یهودی سه سال با پیغمبر ارتباط داشت و یهودی بود، رسول الله طردش نکردند، دیشب در یک جلسه‌ای عرض کردم، مسلمان‌ها خُرده می‌گرفتند که یا رسول الله به این جوان یهودی بگویید اول اسلام بیاورد بعد او را بپذیرید ولی پیغمبر اعتنا نمی‌کرد، رسول الله کار به او ارجاع می‌داد! یک سالی چند روز از او خبری نشد پیغمبر فرمود این جوان کجاست؟ گفتند یا رسول الله مریض شده در بستر افتاده. رسول الله فرمود برویم عیادتش، عیادت یهودی! وای بر بعضی‌ از ما مردم! طرف در این شیراز برادرش مرد آمد کنار قبر خاک می‌ریخت بر سرش گفت 13 سال برادرم را ندیدم! ما مسلمانیم! پیغمبر با یک جمعی رفتند دم خانه‌ی این یهودی، پدر این یهودی آمد دم در، تا پیغمبر را دیدی، پیغمبر سلام کردند عذرخواهی کردند که من نمی‌دانستم پسر شما مریض است، الان متوجه شدم آمدم دیدن ایشان، اجازه می‌دهید داخل شوم گفت بفرمایید. آمدند کنار جوان یهودی در بستر افتاده‌ی در آستانه‌ی مرگ. فامیل این یهودی اطراف این جوان دور این او ایستاده بودند، پیغمبر آمدند پایین بستر که چهره به چهره‌ی این جوان باشد، چشم به چشم این جوان شود، نفس‌های آخر این جوان بود، یک نگاه به پیغمبر کرد، رسول الله فرمودند سلامٌ علیکم، مردم پیغمبرتان در سلام هیچکس برش سبقت نگرفت، یاد بگیریم از صاحب امروز! پدر سیره‌ات سیره‌ی نبوی است سلام کن به پسرت، استاد به شاگرد، تاجر به شاگردت. این جوان جواب سلام را داد، حالا یهودی‌ها هم دارند نگاه می‌کنند. رسول الله فرمودند قل یا غلام أشهد ان لاإله الا الله! بگو شهادت می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست، سه سال پیغمبر کار کرده، اخلاق دیده، تربیت شده این جوان، این جوان جوانِ با ادبی هم بود، برگشت یک نگاهی به پدرش کرد، دلش با رسول الله بود، می‌خواست ببیند پدر اجازه می‌دهد مسلمان شود، تا نگاه به پدر کرد پدر فهمید و گفت پسرم اگر می‌خواهی مسلمان شوی مختاری. رو کرد به رسول الله گفت اشهد ان لا إله إلا الله و أشهد انَّ محمداً رسول الله، حضار محترم شهادتین را گفت و مرد، تمام کرد و نفس از شمارش افتاد. پیامبر از خانه‌ی آن یهودی آمد بیرون، بیرونِ خانه رسول الله رو کردند به مسلمان‌ها، فرمودند مسلمانان اگر به منِ پیغمبر خُرده می‌گرفتید چرا به یک جوان یهودی شخصیت می‌دهم، چرا به یک جوان یهودی کار ارجاع می‌دهم، من می‌خواستم این ساعات آخر زندگی مسلمان شود و مسلمان بمیرد، جوانان ما بدتر از جوان یهودی‌اند؟ آقا جوانش را آورده در دفتر تا می‌تواند دارد جلوی این جوان به جوانش ناسزا می‌گوید، خدا ریشه‌ات را بردارد، خدا ریشه‌ات را بکند، گفتم پدر برو بیرون بگذار من با این جوان حرف بزنم. به این جوان گفتم ای جوان چه کسی را قبول داری؟ گفت هیچکس، گفتم چه چیزی برایت مهم است؟ گفت هیچکس، گفتم خودت چی؟ گفت خودمم برای خودم ارزشی قائل نیستم. گفتم اگر برای خودت قائل نیستی خیلی متاسفم، تو حداقل برای خودت باید احترام قائل باشی. تا این را گفتم آقایان به این روز بزرگ قسم دیدم سر انداخت زیر گفت حاج آقا من امام زمانم را دوست دارم، من خدا را دوست دارم، اما کاری پدر و مادر با من کردم که زاویه می‌گیرم، این حرف‌هایی که پدرم داشت می‌گفت من می‌گویم ولی از روی اعتقاد نمی‌گویم، این پدر عرصه را بر من تنگ کرده! مردم مراقب باشید.

صلی الله علیک یا رسول الله

امروز در خانه‌ی پیغمبر چه خبر بود؟ کنار بستر رسول الله فاطمه زهراست، فاطمه زهرایی که در عشق او به پدر تاریخ نظیر این دختر را ندیده، هیچ پدر و دختری دیگر روزگار مثل رسول الله و فاطمه را نمی‌بیند. فاطمه زهرا باچشمان اشک آلود نگاه می‌کند و می‌چرخد دور بستر. شیخ صدوق می‌فرماید صدای در خانه بلند شد، صدایی بلند شد «غریبٌ یستأذنُ علی رسول الله أتاذنون للغربا»[44] غریبی هستیم می‌خواهیم خدمت پیغمبر برسیم آیا اجازه می‌دهید خدمت پیغمبر برسیم؟ حضرت زهرا فرمود ای غریب پیغمبر حالش مساعد نیست فرصتی دیگر بیا، ساعتی دیگر دوباره صدا برخواست، یک وقت پیغمبر فرمود دخترم در باز کن «هذا مفرِّق الجماعات هذا منقّض اللذات هذا ملک الموت»[45]  دخترم این مامور بردنِ ماست، فرشته‌ی مرگ است، این هیچ کجا اجازه نمی‌گرفته، برای هیچکس نه قبل از من نه بعد از من، استثنائا برای من دارد احترام می‌گذارد. در گشوده شد، ملک الموت مثل نسیمی آمد کنار پیغمبر، عرض کرد یا رسول الله اگر اجازه بدهید قبض روح کنم اگر اجازه ندهید برگردم، آقا فرمودند خیلی اندوهگین هستم بگذار جبرئیل بیاید. جبرئیل آمد گفت یا رسول الله آسمان‌ها را آزین بستند، ذات مقدس ربوی منتظر آمدن شما به ملکوت اعلی است، پیغمبر فرمود جبرئیل برای امتم چه آوردی؟ یعنی رسول الله می‌فرماید کسی که در مجلس عزای حسینم آمده رهایش کنم؟ جبرئیل عرض کرد خدا می‌فرماید اینقدر اجازه‌ی شفاعت به شما می‌دهیم که از ما راضی شوید، پیغمبر فرمود من دیگر تسلیمم و آماده. در همان لحظات آخر امام حسن و امام حسین آمدند داخل، این دو تا آقازاده رفتند سمت پیغمبر و خودشان را انداختند روی سینه‌ی رسول الله. می‌گویند سنگینی روی سینه‌ی محتضر را بردارد، امیرالمومنین آمد آنها را بردارد، پیغمبر دستش را بغل گشود و حسن و حسینش را در آغوش گرفت. فرمود یا علی آزاد بگذار حسنم را حسینم را. آقا فرمود علی با حسنم ظلم می‌کنند، با حسینم ظلم می‌کنند، بگذار بمانند و برای آخرین بار این‌ها را ببویم و ببوسم، این‌ها من را ببویند و ببوسند. عرضه بداریم یا رسول الله آن حسنی که در آغوش شما بود امروز بدنش تیرباران شد، آن حسینی که در آغوش شما بود در دشت کربلا زیر سم اسب‌ها....

همه بگوییم یا حسین.

 

[1] اقبال الاعمال ج2 ص590

[2] احزاب آیه21

[3] احزاب آیه21

[4] احزاب آیه21

[5] احزاب آیه21

[6] احزاب آیه21

[7] احزاب آیه21

[8] احزاب آیه21

[9] لهوف ص97

[10] لهوف ص97

[11] لهوف ص97

[12] لهوف ص97

[13] لهوف ص97

[14] احزاب آیه21

[15] احزاب آیه21

[16] احزاب آیه21

[17] احزاب آیه21

[18] تحف العقول ص36

[19] تحف العقول ص36

[20] تحف العقول ص36

[21] ق آیه16

[22] انفال آیه24

[23] علق آیه14

[24] تحف العقول ص36

[25] ص آیه 82 و 83

[26] تحف العقول ص36

[27] تحف العقول ص36

[28] تحف العقول ص36

[29] اعراف آیه31

[30] الخصال ج2 ص132

[31] تحف العقول ص36

[32] انعام آیه141

[33] بقره آیه245

[34] تحف العقول ص36

[35] بحارالانوار ج20 ص21

[36] تحف العقول ص36

[37] تحف العقول ص36

[38] تحف العقول ص36

[39] تحف العقول ص36

[40] تحف العقول ص36

[41] تحف العقول ص36

[42] تحف العقول ص36

[43] مثیرالاحزان ص4

[44] مناقب آل ابیطالب علیهم السلام ج3 ص336

[45] مناقب آل ابیطالب علیهم السلام ج3 ص336

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه