استاد حدائق روز دوشنبه 5 شهریور ماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند.

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الصادق عليه­الصلاه و السلام فی زيارة الاربعين: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[1]

روز گذشته عرض کرديم در زيارت اربعين چهارده فصل جداگانه است که امام صادق نکاتی را تفصيلاً بيان می­فرمايد يک قسمت از اين فراز زيارت اربعين نسبت به هدف قيام امام حسين و آثار اين قيام در احياء جامعه بشری که حضرت در زيارت اربعينی که ديروز خوانديد و موفق شديد امام صادق عرض می­کند حسين ابن علی حجت را تمام کرد، راه زندگی کردن را امام حسين آموخت، دنيا نمی­ارزد برای شصت و هفتاد سال زندگی انسان با ظلم و ستم و همراهی با گنهکار عمر را بگذراند، بالاخره بايد تشريف ببريد اين­جا جای ماندن نيست خود حضرت هم در سخنانشان اشاره فرمودند: «إِنِّي‏ لَا أَرَى‏ الْمَوْتَ‏ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً»[2] مردن و رفتن را جز سعادت چيزی نمی­بينم و زندگی با ظالمينی که با خدا زاويه دارند جز سرافکندگی، خسران، ضرر، زيان چيز ديگری نيست، آقا امام صادق می­فرمايند: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[3] امام حسين درس زندگی را آموخت، با اين جهاد و با اين قيام و با اهداء جانش و عزيزانش روش چگونه زيستن را به بشريت ياد داد: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[4] بشريت را از نادانی رهايي بخشيد و از ضلالت و گمراهی خارج می­کند، شما نهضت امام حسين را من اين را بگويم بعد وارد اصل بحث بشوم، ما جريان نهضت سيدالشهداء را که می­بينيد شروع بيداری از رفتن اسراء به اسارت است همين حضور اسراء در روز دوازدهم محرم در کوفه شد تحول، اين انقلاب توابيون، قيام مختار، سليمان ابن صرد خزاغی و خيلی از کارشناسان تاريخ می­گويند بعد از واقعه عاشورا هر انقلابی که در سراسر عالم اسلام شکل گرفت الگوپذيری کردند از قيام امام حسين، مردم ياد گرفتند جان شما محترم­تر از جان حسين ابن علی نيست، شما جايگاه­تان بالاتر از جايگاه حسين نيست، ناموس شما محترم­تر از ناموس امام حسين نيستند امام حسين روش چگونه زيستن را به بشريت آموخت لذا از همان کوفه اين جهل زدايي آغاز شد که ابی­مخنف می­گويد وقتی که زينب در بازار کوفه خطبه می­خواند، زن و مرد گريه می­کردند: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[5] اين اسراء را هرجا بردند شد بيداری، شد آگاهی، هرجا سر امام حسين را توقف دادند شد پايگاه تربيت ما در شهر بعلبک من ديدم اين­جا را در بعلبک لبنان منطقه­ای است که تمام مردم می­آيند و آن­جا حضور پيدا می­کنند، ادب می­کنند، نماز می­خوانند، يک جايي است معروف به رأس الحسين است که بين مردم لبنان اين گونه شهرت دارد که اسراء را که می­بردند به سمت شام چون در بردن اسراء اسراء را يک دوری چرخاندند در عالم اسلام اين­ها می­خواستند مانور بدهند که ما قدرت­مان، عظمت­مان چنين است اما همين کار بنی­اميه شد شکست اين­ها، عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد: «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ»[6]دشمن می­خواهد نور را خاموش کند، خدا نور را تمام می­کند، الآن در بعلبک برويد همان قسمتی که مسمی است به رأس الحسين مردم می­آيند در آن­جا يک برکه­ آبی هم هست، يک اتاقی است بين مردم مشهور است که اين­جا سر مطهر امام حسين نگهداری شده، اصلاً شده يک پايگاه در لبنان، شما در همان بعلبک اين را هم باز من از نزديک ديدم، قبر خوله بنت الحسين، در بعضی از نقل­ها داريم که يکی از همسران امام حسين باردار بود در همين منطقه بعلبک در بردن اسراء اين بچه به دنيا آمد و مرد، امکانات نبود اين­ها اسير بودند اين بچه تازه به دنيا آمده­ای دختر در بعلبک دفن شد، شاهچراغ را ديديد، گنبد و بارگاه و صحن و سراء مثل همين تشکيلات در بعلبک قبر خوله بنت الحسين، زمانی که رفتيم برای زيارت، يک اتفاق مبارکی هم افتاد، آقای طباطبايي بود از علمای لبنان بود، همزمان خانواده بودند اين­ها زيدی مذهب بودند، شانزده هفده نفر، زن و مرد، پير و جوان آمده بودند اين­ها شيعه بشوند که آمدند داخل حرم کنار قبر دختر امام حسين که آقای طباطبايي سؤال کرد، گفتند ما يک بيمار سختی داشتيم که دکترها مأيوس از درمانش بودند، خانم جوانی بود که اين بيمار شده بود و شبهه سرطان داشت دکترها مأيوس بودند اين­ها متوسل شده بودند به اين عزيز امام حسين که اگر مريض ما شفاء پيدا کرد ما همه می­شويم شيعه اثنی عشری و من شاهد تشرف­شان به تشيع آن­جا بودم، اين­ها درس­های زندگی است امام حسين نه در زمان خودش، در گذر تاريخ احياگر فکر و انديشه بشری شد، شما می­بينيد گاندی آتش پرست در کتاب خودش خطاب به مردم هندوستان می­نويسد مردم هند من برای شما ارمغان جديدی نياوردم، اگر شما را از يوغ ظلم بريتانيای کبير رهايي بخشيدم راهی را پيمودم که آن شهيد خفته به خون در کربلا پيمود: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[7] بنده­های خدا را امام حسين نجات داد از جهل، آموخت چگونه زندگی کنيد، حالا بنده اگر شيعه هستم روشم مشکل دارد من مشکل دارم امام حسين: «فَأَعْذَرَ فِي‏ الدُّعَاءِ»[8] حجت را تمام کرد، راه را نشان داد روش را آموخت به بشريت و لذا می­گويند هر انقلابی که در عالم اسلام و بشريت شکل گرفت اين­ها مسلمان­ها الگوپذيری کردند از نهضت سيدالشهداء، شما همين انقلاب اسلامی­تان شروعش از محرم بود مردم با ياد امام حسين با نام امام حسين کار را آغاز کردند، سال چهل و دو در محرم بود يعنی ياد امام حسين و ذکر سيدالشهداء به مردم يک نيروی ديگر و انرژی ديگری بخشيد، لذا از اين فرصت­ها استفاده کنيد، از اين جلسات بهره وافی ببريد امام قيام کرد تا بشريت را از جهل و نادانی، ظلمت و گمراهی رهايي بخشيد که اين رهايي هم اتفاق افتاد، اسراء بردند شام در شام تحول ايجاد شد، شامی که ورود اسراء به شام هزار زن رقاصه دور کجاوه زينب می­کوبيدند و می­رقصيدند، ظرف چند روز چنان اين شام متحول شد که يزيد احساس خطر کرد، دارد که اين­ زن­هاي شامی که رقاصه­گری می­کردند، می­آمدند کنار خرابه از حضرت زينب عذرخواهی می­کردند، خانم ما نمی­دانستيم شما دودمان رسول­الله هستيد، به ما گفته بودند مردان شما خارجی هستند، به ما گفته بودند مردان شما بر عليه خدا قيام کردند، عذرخواهی می­کردند رسيدگی می­کردند، يزيد ديد وضع وضع عجيبی شد: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[9] آقا زين­العابدين يک خطبه می­خواند در مسجد جامع اموی اين خطبه شايد از نظر زمانی حالا بخواهيم ارزيابی کنيم، بيست دقيقه هم طول نکشيده اين هم برای همه ما درس است بابا مخاطب­ات يزيد هم که هست حرف بزن ما گاهی اوقات سکوت می­کنيم حرف نمی­زنيم امام سجاد در مجلسی که مخاطب يزيد است، مخاطب امويان هستند و کسانی هستند که به عنوان سرور و شادی و پای کوبی آمدند پای منبر، امام رفت منبر، وقتی حضرت رفتند پسر يزيد هم نشسته بود آقا يک خطبه­ای خواندند خودشان را معرفی کردند، روشنگری کردند: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[10]جهل­زدايي کردند کار به جايي رسيد که يزيد متوسل شد به مؤذن گفت اذان بگوييد سخن زين­العابدين را قطع کنيد، با اذان گفتن سخن او را قطع کنيد، يزيد هم حالا شگردش اين بود که امام پرخاش کنند به مؤذن و يزيد بگويد اين­ها محارب­اند اين­ها اصلاً خدا را قبول ندارند، دارد به اذان­گو توهين می­کند که اين­ اتفاق هم آن­­که يزيد در ذهنش بود نيفتاد، کار به جايي رسيد که معاويه ابن يزيد پسر يزيد رو کرد به پدرش گفت تو اعلان کرده بودی اين­ها خارجی هستند، اين­ها محارب هستند، اين آقا که می­گويد جدم به دو قبله نماز می­خواند، علی که در قنوت نمازها مردم لعنتش می­کردند اين آقا می­گويد در خانه خدا به دنيا آمد: «الضارب‏ بالسيفين‏، الطاعن بالرمحين‏»[11]با دو شمشير جهاد می­کرد، با دو نيزه نبرد می­کرد، اين فضای بود که بنی­اميه در شام ايجاد کرده بودند، می­گويند اين پسر به عنوان اعتراض از مجلس مسجد خارج شد، خروجی مسجد مادرش جلوش را گرفت، گفت کجا داری می­روی؟ پدرت نشسته، خليفه نشسته اين رفتن تو به صورت اعتراض زيبنده نيست، بعد يک جمله اين پسر به مادر گفت، گفت مادر اين­ها را اعلان کرده بودند خارجی هستند، اين­ها فرزندان پيغمبر هستند، اين­ها نسل رسول­الله هستند، مادر يک جمله زشتی به پسر گفت، گفت ای کاش چنين بودی و چنين می­شدی و به دنيا نمی­آمدی، اين پسر گفت اي کاش اين­ها را که تو گفتی می­بودم و امروز شاهد نبودم که لکه ننگ شهادت حسين برای ما رقم بخورد اين آثار جهل­ زدايي است لذا همين شام را هم سر مطهر، حضور اسراء احياء کرد: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[12]حالا من يک اشاره هم روی جهل کنم، جهل در قرآن در دوجا استعمال شده، يعنی در دو عنوان، يکی جهل در برابر عقل، يکی جهل در برابر علم، بعضی­ها جاهل هستند نمی­دانند، جاهلی که نمی­داند خب بايد آگاهش کرد، بايد به آن گفت يک بخشی از مردمی که زمان اهل­البيت بودند اين­ها جاهل بودند زمان پيغمبر نمی­دانستند، اين­ها را بايد اطلاع رسانی کرد بايد به اين­ها تذکر داد، راهنمايي کرد تا راه را پيدا کنند، اما بعضی­ها هستند جاهل در برابر عقلانيت هستند، سواد دارد علم دارد، اما از خرد و عقلش استفاده نمی­کند، می­گويد ما خودمان می­دانيم ما خودمان بلد هستيم، بلد هم هست پيروی نمی­کند اين هم جاهل است، خداوند علمای يهود را که در قرآن مذمت می­فرمايد: «قَوْمٌ تَجْهَلُون‏»[13]اين­ها جاهل در برابر عقل بودند نه جاهل در برابر علم، اين­ها می­دانستند پيامبر پيامبر حق است از خرد و عقل استفاده نمی­کردند، و امروز هم ما مواجه هستيم با اين دو نوع جهل، بعضی­ها نادان هستند، بعضی­ها از خرد و عقلشان استفاده نمی­کنند، هردو آسيب می­زند هردو خطر است و لذا اگر کسی از خرد و عقلش استفاده نکرد و زمينه ساز ضلالت می­شود، در همان نادانی هم زمينه ساز ضلالت می­شود، انسان وقتی نفهميد به وظيفه عمل نمی­کند، به وظيفه عمل نکرد در مسير گمراهی قرار می­گيرد، بنده اگر از عقل و خرد خودم درست استفاده نکردم، گرچه حالا عقل را امام صادق هم تعريف دارند برايش، امروز بعضی­ها عقل را، زرنگی و زيرکی و بالاخره عرض شود که به هر نحو زندگی کردن و گليم خود را از آب کشيدن به هر نرخی اين را می­گويند عقل، گاهی اوقات مثال هم می­زنيم فلانی يک آقايي آمد پيش من، گفت من پنج سال آمدم در بازار به اندازه تجار پنجاه ساله ثروت جمع کردم، گفتم انشاءالله که از حلال به دست آورده باشی در حلال هم مصرف کنی، حالا تلاش کردی، کوشش کردی، زحمت کشيدی، اما يک چيزی برايت بگويم، بالاخره پنج سال آمدی در بازار، پنجاه سال به اندازه تجار ثروت جمع کردی، تمام اين ثروت جمع شده­ات بخواهی يک­جا بدهی، جای يک سال از اين پنج سال ديگر برايت بر نمی­گردانند، جای يک ماه، يک روز، يک ساعت يک دقيقه، گفتم آقا اين ثروت را تو ارزان به دست نياوردی؟ مردم خانم­ها، آقايون به هرچه تا الآن رسيديد با گذر عمرتان رسيديد، مفت به دست نيامده، شما يک سرمايه­ای داديد که ديگر جبران ناپذير است: «وَ الْعَصْر إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْر»[14]حالا بعضی­ها می­گويند آقا ما زرنگ هستيم، ما اين کارها را کرديم، بابا تو يک چيزی در قبالش دادی که اين­هایي که به دست آوردی جبران آن از دست رفته­ات نمی­کند و آن عمرشماست، گفتم خيلی هم خوشبين نباش، سرمايه به دست آوردی، سرمايه­ای که عمرت را داده­ای تا به اين ثروت رسيدی، به سواد رسيديد عمر دادید، به موقعيت اجتماعی رسيديد عمر داديد، و اين عمر سرمايه ز کف رفت و تجارت ننموديد، خب اين می­شود اين ضلالت انسان يا در برابر نادانی، يا در برابر خرد و عقلانيت، شخصی به امام صادق عرض کرد آقا عقل چيست؟ حالا اين عقل که اگر بهش توجه نشد، انسان می­شود جاهل آقا فرمودند: «الْعَقْلُ‏ مَا عُبِدَ بِهِ‏ الرَّحْمَنُ‏ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[15] عقل يعنی اين­که تلاش شما، کوشش شما در مسير بندگی خدا و فعاليت­های شما با نگاه آخرت بينی باشد اين را می­گويند آدم عاقل، عاقل يعنی کسی که زندگی­اش را که شما می­بينيد مخالفت با خدا درش نباشد، حالا اين­جا يک حديث از رسول­الله بگويم پيغمبر فرمود: «الْجَاهِلَ‏ مَنْ‏ عَصَى‏ اللَّهَ»[16] جاهل کسی است که نافرمانی خدا می­کند، هر کسی امروز شما ديديد دارد با خدا نافرمانی می­کند جاهل است، طبق فرمايش رسول­الله ولو دانشگاهی، حوزوی، بازاری، هيئتی، زيارت عاشورا بخواند ولی گناه هم بکند، تحصيلات عاليه داشته باشد ولی در رفتارش نافرمانی خدا ببينيد اين را می­گويند جاهل، اين عاقل نيست: «الْجَاهِلَ‏ مَنْ‏ عَصَى‏ اللَّهَ»[17]پيغمبر فرمود جاهل کسی است که نافرمانی خدا می­کند: «وَ إِنْ كَانَ جَمِيلَ الْمَنْظَرِ عَظِيمَ الْخَطَرِ»[18]اگرچه از نظر قيافه خيلی زيباست، اگرچه از نظر جايگاه اجتماعی­ پايگاهش خيلی بالاست مقام عالی دارد رتبه والای دارد، مسئوليت مهمی دارد، اما همين­که ازش گناه ديد اين می­شود جاهل، قيافه و هيکل و اندام ورزيده­ای دارد، اما دارد نافرمانی خدا می­کند اين را می­گويند جاهل اين کلام رسول­الله است، نقطه مقابل عاقل است عاقل يعنی کسی که اطاعت خدا می­کند: «الْعَقْلُ‏ مَا عُبِدَ بِهِ‏ الرَّحْمَنُ‏ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[19]حالا ما به خودمن نمره بدهيم، ببينيم چقدر عاقل هستيم؟ و چقدر در جهل هستيم؟ عزيزان به همان اندازه که بندگی خدا می­کنيد دليل بر عقلانيت شماست، عاقل آن است که در اين گذرگاه­های سخت زندگی، در اين دو راهه­های که بايد انتخاب دقيق بکند راهی را بر می­گزيند که خدا راضی است بعد امام صادق فرمود: «الْعَقْلُ‏ مَا عُبِدَ بِهِ‏ الرَّحْمَنُ‏ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[20]سؤال کننده يک سؤالی پرسيد گفت آقا: «فَمَا الَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ؟»[21]آنی­که در معاويه بود چه بود؟ خب معاويه را هم خيلی­ها می­گفتند الآن هم بعضی­ها ديدگاه غلط­شان اين است، امروز بعضی از آدم­های متقلب را می­گويند عاقل آنی­که به هر نحوی دارد زندگی می­کند و از هر طريقی ثروت اندوزی می­کند بعضی­ها به غلط می­گويند عاقل اين نگاه آن زمان هم بود گفت اگر عقل يعنی بندگی خدا، آخرت نگری: «فَمَا الَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ؟»[22]پس آنی­که در معاويه بود چه بود؟ معاويه جنگ باخته صفين را با قرآن بالای نيزه کردن کرد پيروزی، آن دقيقه وقت اضافی جنگ که کار تمام بود مالک رسيده بود به خيمه معاويه با آن ترفند شيطنت آميزی که قرآن­ها رفت بالای نيزه روند جنگ را عوض کرد، گفت آقا به اين چه می­گويد؟ معاويه پس چيست؟ آقا فرمودند اين شيطنت است، اين مکر است، خدعه است: «هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ»[23]مردم شيطنت و خدعه و نيرنگ را عقل نبينيد، آن کسی که با مکر و دغل و دروغ و اجحاف بار خودش را می­بندد اين را اسمش عقل نگذاريد، اين را عاقل نگوييد، عاقل يعنی کسی که تسليم خداست، ما يک جاهايي بعضی­ها می­بينيد با صداقت تجارت می­کنند می­گويند آقا اين عقل ندارد، اين عقل ندارد؟ عاقل اين است، يکی از فرزندان­ما می­گفت رفته بودم در بازار وکيل چند سال قبل در يک مغازه­ای اين آقا هست، خدا طول عمر بهش بدهد، گفت رفتم روغن چرخ خياطی بگيرم، ديدم چندتا نرخ زده روی اين روغن­ها يکی يک مبلغ، يکی يک مبلغ بيشتر، يکی يک مبلغ بيشتر، گفت من سؤال کردم گفتم اين روغن­ها کيفيتش فرق می­کند؟ گفت نه، گفتم چرا قيمت­هايش فرق می­کند عاقل اين است، نه آنی­که مردم را سر کيسه می­کند، آن را پيغمبر می­فرمايد جاهل است، امروز بعضی­ها ادای دينداری در می­آورند ولی متأسفانه روش­شان روش جهالت است گفت من سؤال کردم، گفتم اين روغن­ها همه يکی است؟ گفت بله، گفتم چرا قيمت­ها فرق می­کند؟ گفت اين روغنی که ارزان­تر است از همه ارزان­تر است، اين را من يک سال و نيم قبل خريدم، به سود يک سال و نيم قبل دارم می­فروشم من اين را بگذاريد بعد يک جمله جمع بندی کنم، ايمان­هايمان ضعيف است بعضی­ها ايمان­هايمان می­لنگد، ببينيد ايمان کامل يعنی اين، گفت اين روغن دوم که يک خرده قيمت گران­تر شده اين داستان بازار وکيل شيراز شماست، اين مال هزار و چهار صد سال قبل نيست، مال همين وضع امروز است، گفت اين روغن دوم من مدتی بعد خريدم قيمت گران­تر شده به نسبت خريد سود رويش کشيدم، اين روغن آخری هم اخيراً خريدم به نسبت خريدم سود کشيدم، اين فرزند ما می­گفت من گفتم، آقا خب تا اين روغن ارزان هست، کسی آن گران را از شما می­خرد؟ گفت نه، گفت مسلم است وقت طرف بيايد ارزان را می­خرد، اين گفت من گفتم که خب اول اين روغن گرانت را می­خرم به پاس تشکر از شما، اين هم کار خداست، از همان گران بده، آن ارزان را بگذار ديگران بيايند ببرند که مشتری دارند، گفت بعد سؤال کردم آقا اين جوری که کار می­کنی ور شکست نمی­شوی؟ گفت خدا چه کاره است؟ اين يادمان رفته، آقا ما جنس سال گذشته را به قيمت گذشته بدهيم که ورشکست می­شويم مگر خدا در قرآن نمی­فرمايد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[24]بابا تو تقوی داشته باش من گشايش در زندگی­ات ايجاد می­کنم، قرآن را شب­های قدر به سر می­گيريم ولی در زندگی زيرپا لگدمال می­کنيم اين باور را داريم گاهی اوقات به اندازه پول در کارتمان به خدا ايمان داريم شما يک نفر را بياوريد بگوييد من با صداقت برای خدا کار کردم خدا جواب نداد، نوع اين ورشکستگی­ها، مال باختگی­ها، شکست­ها ناشی از همان مسير جهل و جهالت است عاقل يعنی اين: «مَا عُبِدَ بِهِ‏ الرَّحْمَنُ‏ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[25] خب امام حسين قيام کرد برای همين منظور انقلاب حضرت شکل گرفت تا بشريت از جهل خلاصی پيدا کند، تا بشريت از گمراهی و ضلالت، نجات پيدا کند، من يک جمله ديگر هم عرض کنم اين­جا تکميل کنم عرايض را، انسان­هايي که در ضلالت قرار می­گيرند کسانی که می­دانند جهل در برابر عقل، جهل در برابر علم، خب اين­ها بالاخره جاهل­هایي که نمی­دانند می­گويند آقا به اين­ها آموزش بدهيد آگاهی بدهيد، اطلاع بدهيد لذا در قرآن هم جهل در برابر علم اگر طرف تقصيری ندارد توبيخی در کار نيست خدا می­فرمايد: «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف»[26]اين آيه مال فقرايي است اين قدر مناعت طبع دارند که ديگران وقتی اين­ها را می­بينند فکر می­کنند اين­ها ثروتمند هستند، همين تعبير عاميانه ما می­گويند طرف با سيلی صورتش را سرخ نگه داشته، طرف می­بيند فکر نمی­کند که اين نيازمند است فکر نمی­کند که اين محتاج است: «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف»[27]جاهل می­گويد اين ثروتمند است از بس اين فقير عفت دارد، تعفف دارد کرامت ذاتی دارد، خب اين­جا بنده اگر نشناختم و ندانستم خدا هم توبيخ نمی­کند، ما در روايت داريم که اگر واقعاً کسی بداند شخصی نيامند است و بی­توجه به نياز او باشد بله مکافات و مجازات در انتظار اوست، اينی­که خدا به همه­مان فرصت می­دهد شايد در همين شهر، در همين جامعه بعضی­ها هم شب­های گرسنه می­خوابند و ما بی­اطلاع هستيم، خب اين جهل ما را خدا می­بخشد می­گويند نمی­دانستی، گرچه ما مسئوليت داريم که اين آگاهی را در خودمان ايجاد کنيم، يک جهل در برابر عقل است آن­جايي که در برابر خرد است يعنی می­داند، عقلانيت را به کار نمی­برد می­شود غافل، اطلاع دارد آگاهی دارد، اما غفلت به سراغ او می­آيد حالا انسان­های غافل را هم می­گويند چهارتا ويژگی دارند، خود اين غفلت واژه غين، فاء، لام، تاء، اين چهارتا پيام درش است علمای علم اخلاق می­گويند غفلت غين­اش غرور است، چرا بعضی­ها با اين­که می­دانند حق چيست پيروی نمی­کند؟ غرور دارد، حالا يا سواد مغرورش کرده، يا قدرت مغرورش کرده، يا ثروت مغرورش کرده يا زيبايي مغرورش کرده، دچار غرور شده اين غرور با اين­که می­داند حق چيست؟ اما در برابر حق مقاومت می­کند يکی غرور، صفت بسيار بدی است که مردم داده­های الهی مغرور­تان نکند، امام سجاد در دعای مکارم الاخلاق به خدا عرض می­کند، خدايا ثروتم را افزوده مکن مگر اين­که هرچه اين ثروت افزايش پيدا می­کند در وجود خودم نسبت به شما محتاج­تر بشوم، پول خوب می­داند کدام پول است ثروتمندها به خودشان نمره بدهند، ببينند هرچه پول­هايشان بيشتر می­شود بندگی­هايشان هم بيشتر شده، عبادت­شان هم بيشتر شده، ثروت آمده بندگی هم آمد، بدا به حال آن ثروتمندی که بگويد از زمانی که پول آمد ديگر بندگی خدا رفت در حاشيه، سابقاً نمازهايمان در مسجد بود حالا به ثروت رسيديم، چهارتا مغازه زدم، ديگر نماهايمان هم معلوم نيست کی می­خوانيم؟ اين ثروت نکبت است، اين ثروت برای انسان مفيد سعادت نيست امام سجاد عرض می­کند خدايا ثروت را زياد مکن مگر اين­که هرچه زيادتر می­شود در وجود خودم احساس نياز بيشتر به شما بکنيم اين در ثروت.

در مقام امام عرض می­کند خدايا جايگاهم را در جامعه بالا مبر: «وَ لَا تَرْفَعْنِي‏ فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا»[28]مگر اين­که به موازات اين بالا رفتن مقام افت درونی پيدا کنم، بله مسئولين ما کسانی دست اندرکار هستند، اين­ها خودشان را نمره بدهند، ببين اين آقا از زمانی که مدير کل شد تواضعش بيشتر شد، اين آقا از زمانی که فرمانده شد تواضعش بيشتر شد من نسبت به گذشته خودم افتاده­تر شدم، پدر عزير، خواهر محترمه در اين رشد و جايگاه اجتماعی افت درونی ايجاد شده، اگر شده اين مقام مقام عالی است: «وَ لَا تَرْفَعْنِي‏ فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا»[29]لذا برای جلوگيری از غرور می­گويند آقا مراقب باشيد اين افزايش­ها اين رشدها بايد متناسب با او افت باطنی پيدا کنيد، من يک دعا از حضرت زهراء بگويم قنوت نماز شب حضرت زهراء اين هم مزد امروز ما اين دعا را بگوييد در دعاهايتان يک قسمت اولش را بگويم: «اللَّهُمَ‏ ذَلِّلْ‏ نَفْسِي‏ فِي نَفْسِي وَ عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي»[30] حضرت زهراء به خدا عرض می­کند خدايا خودم را در خودم پايين بياور، خودت را در خودم بالا ببر، مردم رو خودتان خيلی حساب باز نکنيد، هرچه مردم رو شما بيشتر حساب باز می­کنند شما رو خودتان، من چه کسی هستم؟ ما يکی را ده­تا می­کنيم از هر انگشت­مان هنرها می­بارد، خيالی نيست نگران نباش مشکل حل است، بابا از خدا بخواهيد در خودتان بياييد پايين، ذلت نفسی نه ذلت جمعی، ذلت در جامعه بد است، اما ذلت در نفس انسان ارزشمند است و از خدا بخواهيد پيوسته يادخدا و عظمت خدا در وجود شما برود بالا: «وَ عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي»[31]خدايا لحظه به لحظه شأنيت شما در من بالا برود، آدم­های غافل يکی غرور پيدا می­کنند، دوم فراموشی، اين­هايي که غافل در جهل برابر عقل است، اين­ها دچار فراموشی می­شوند فراموش می­کنند آقا، بابا اين کار خطا بود، می­دانستيد چرا انجام داديد؟ می­گويد يادم رفته بود، سوم لجاجت، اين­ها از خصيصه­های انسان­های جاهل است که از نظر علم علم دارند اما عقلانيت را به کار نمی­برند، لجاجت و لج­بازی، چهار توجيه­گری حالا کار خلاف هم کرده، می­گويند خطاست اين کار شروع می­کند به توجيه کردن می­گويد حالا شما می­گوييد نه اين حقش بود، می­گويند آقا اين حرف را نبايد می­زدی؟ می­گويد نه جايش بود، شروع می­کند توجيه کردن خب، يک وقتی خدا رحمت کند آيت­الله حائری شادی روح­شان يک صلوات بفرستيد، يک وقتی يک­جايي ايشان سخنرانی می­کردند، رحمت­الله عليه رحمة واسعه، يک سه ربع ساعتی صحبت کردند، بعد گفتند همه اين­هايي که گفتم مقدمه بود حالا می­خواهيم برويم سر ذی­المقدمه، مردم گفتند آقا خسته­مان شد ذی المقدمه را بگذاريد روز ديگر، ما هم امروز همه اين­هايي که گفتيم برای ورود به اين بحث بود اصل بحث ما نسبت به آثار جهل در وجود انسان­ها، ما خودمان را يک ويزيتی بکنيم ببينيم خدايي­اش جاهل نيستيم؟ اين جلسات ما را عالم کرد يا نکرد؟ اين زيارت­ها ما را در راه آورد يا نياورد؟ من از نگاه قرآن آياتی را، چون سال گذشته حالا اگر عزيزانی که حضور ذهن داشتيد ما بحث همين: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[32] بحث شد انسان­هاي جاهل معرفی شدند آياتی از قرآن ذکر شد، راه درمان جهل گفته شد، يک بحث باقی ماند و آن بحث هم آثار جهل در وجود انسان­ها از نگاه قرآن است، ما از کجا بفهميم که رگ رگه­های جهل در ما هست؟ يک وقتی امکان دارد زيارت عاشورا می­خوانم ولی جاهل هستم، نماز شب می­خوانم ولی جاهل هستم، ذکر می­گويم ولی جاهل هستم، اين آسيب­هايي که خدا هشدار داده، اين هم انشاءالله بحثی است که چون حالا ديگر وقت هم به پايان رسيد، بحث ما در اين روزهای باقی­مانده با محوريت زيارت اربعين و رجوع به قرآن و آثار جهل در وجود انسان­ها آياتی را ما محضر عزيزان تقديم می­کنيم.

ايام ايامی است که اسراء در کربلا هستند، در تاريخ مرحوم سيد ابن طاووس صاحب معالی­السبطين می­نويسد سه روز اسراء کربلا ماندند کربلا کربلايي شد، اين زن و بچه­ها داغديده آمده بودند و در دشت کربلا شب و روز اشک می­ريختند در فراق و فقدان عزيزان­شان، بعد از سه روز حضرت زينب آمد به امام سجاد گفت عزيز برادر نگران اين زن و بچه­ها هستيم، اين­ها بمانند اين­ها تلف می­شوند اين­ها شب و روزشان اشک است و زاری است و نوحه است، چندتا وداع اين­ها در تاريخ در زندگی امام حسين ثبت شده که وداع­های بسيار حزن انگيزی بوده، يکی وداع امام حسين وقتی از مدينه می­خواستند خارج بشوند کنار قبر پيغمبر و کنار قبر مادرش فاطمه زهراء که خيلی وداع حزن انگيزی بود، يکی وداع امام حسين آقا وقتی که آمدند پشت خيمه­ها آن وداع آخر با اهل حرم، يکی وداع اسراء روز يازدهم با بدن شهداء، و يکی هم وداع اسراء بعد از سه روز در اربعين و بعد از اربعين کربلا ماندند و اين­ها وقتی می­خواستند از کربلا بروند آقا امام سجاد تکليف کردند بنا به پيشنهاد حضرت زينب که همه آماده بشويد برگرديم به سمت مدينه ديگر کافی است ماندند در کربلا، حضرت سکينه تمام اسراء را آورد کنار قبر امام حسين دو بيت شعر خواند روضه من، همين عزيزما جناب حاج­آقای يقطين فيض کامل­تر و بهتر را خواهند داد، اين نوحه سرايي است که اين دختر خوش ذوق در لحظات وداع با قبر پدر در جمع اسراء کرد: «الا يا کربلاء نبقک جسماً، بلا غسل و لا کفن دفيناً» يافت نشد، کربلا داريم می­رويم يک پيکری را اين­جا گذاشتيم نه غسلش دادند، نه کفنش کردند، در کربلا به خاک سپرده شد: «الا يا کربلا ندعک روحاً لاحمد و الوصی مع الامينا» يافت نشد، کربلا ما داريم می­رويم روح­مان را اين­جا گذاشتيم، جان­مان را اين­جا سپرديم، کسی را سپرديم که برای پيغمبر و برای وصی پيغمبر روح اين­ها بود، با امين­مان با زين­العابدين داريم می­رويم، همه بگوييم يا حسين.

 

[1] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[2] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص192.

[3] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[4] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[5] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[6] صف8.

[7] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[8] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[9] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[10] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[11] نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة عليهم السلام ص156.

[12] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[13] اعراف138.

[14] عصر1-2.

[15] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.

[16] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏1 ص160.

[17] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏1 ص160.

[18] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏1 ص160.

[19] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.

[20] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.

[21] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.

[22] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.

[23] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.

[24] طلاق2.

[25] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.

[26] بقره273.

[27] بقره273.

[28] الصحيفة السجادية ص92.

[29] الصحيفة السجادية ص92.

[30] مهج الدعوات و منهج العبادات ص141.

[31] مهج الدعوات و منهج العبادات ص141.

[32] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه