استاد حدائق روز یکشنبه 4 شهریور ماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند.

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

يک مشکلی هم ما در دعاهايمان همين است گاهی اوقات اضافه و حذف می­کنيم امام سه بار می­گويد: «يَا رَبِ‏ يَا رَبِ‏ يَا رَبِ»[1] ديگر نچربانش، بابا ترکيب دعاها را بهم نزن، بهم زدی ديگر آنی­که امام توصيه فرموده نمی­شود، بله يا ربّ گفتن بسيار خوب اما در قالب دعا، من همين­جا داخل پرانتز نکته­ای عرض کنم، ما يک دعا کميلی در آن ماه­های آخر عمر مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق از ايشان ضبط شده بود در منزل، ايشان ديگر مسجد نمی­رفتند، ضعف داشتند، يک چند نفر از مؤمنين هم آمده بودند خدمت ايشان که ايشان دعای کميل بخوانند و ديگران استفاده کنند و بهره ببرند، قبل از دعا، داماد ايشان مرحوم حضرت حجت­الاسلام آقای عالم زاده يک توسلی پيدا می­کند و بالاخره عرض شود که ذکری می­گويد، دعا که ايشان شروع کردند، همين دعای کميل با همين ترتيب بدون اضافه و کم، دعا را می­خوانند تا آخر بعد از پايان دعا دوباره توسل و راز و نياز  بالاخره متوصل شدن به اهل­البيت اين قاعده دعاست می­گويند آقا هفت مرتبه اين را بگوييد، به قول عزيزی می­گفت که آقا يک وقتی به شما می­گويند چهل قدم بردار، قدم چهلم زيرپای شما مثلاً گنجی است، شما چهل و يک قدم برداشتی گذر کردی، سی و نه قدم برداشتی نرسيدی، اين ترکيب در نحوه اجرا دعا خيلی مهم است، زيارت اربعين خود اربعين اصلاً عدد خاصی است، ما آثار و برکاتی را در روايات­مان نسبت به زيارت اربعين داريم که ذکر شده و خود عدد اربعين می­گويند اگر می­خواهيد دعايتان مستجاب بشود اول چهل مؤمن را دعا کنيد، ياد کنيد بعداً خودتان را ياد کنيد، و لذا در قنوت نماز شب چهل مؤمن، می­گويند چهل، يکی گفت آقا پنجاه­تا بشود، گفتم شما صدتا دعا کن ديگر اثر چهل­تا را ندارد، اين ترتيب آن نظر بايد رعايت شود، اگر کسی چهل روز مراقبت کند از حال خودش، هم مداومت کند در تربيت نفسانی خودش، روايت داريم رسول­الله می­فرمايد خدا چشمه­های جوشان حکمت را در درون او می­جوشاند و بر زبان او جاری می­شود، مراقبت چهل روز در رفتار، گفتار، نگاه، اعمال بعد ببينيد خدا با انسان چه می­کند؟ که حافظ هم می­گويد:

که ای صوف شب چراغان­گه شود صاف، که در شيشه بماند اربعينی

اين­ را می­گويند همان معرفت انسان­هاست، معرفت شما وقتی به کمال می­رسد به زلاليت می­رسد که چهل روز مراقبت و مواظبت بر همه اعمالتان بکنيد، چهل روز آن گونه باشيم که خدا می­خواهد بعد ببينيد خداوند چه می­کند؟ «من‏ أخلص‏ للَّه‏ أربعين‏ صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه»[2] خدا اين چشمه­ها جوشان را می­جوشاند از درون او بر زبان او جاری می­شود، حالا عرض کردم موارد فراوانی داريم نسبت به عدد چهل، حضرت موسی را چهل شب در طور نگه می­دارد: «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً»[3] اين چهل روز اقامت موسی در طور بعد الواح و پيام­های الهی بر قلب موسی نازل می­شود و برای بنی­اسرائيل ابلاغ می­شود، در بين زيارات سيدالشهداء يکی از زيارات که تأکيد شده همين زيارت اربعين است اين زيارت اربعين بعضی از بزرگان تقسيم بندی­ کردند چهارده فصل در همين زيارتی است که شما خوانديد، يعنی چهارده عنوان جدا، در يک قسمت شما يک بيوگرافی از امام حسين ياد می­کنيد، امام حسين کيست؟ چند جمله امام صادق شهادت می­دهد، فرزند رسول­خداست بعد شجره نامه­ای از امام حسين، اهداف قيام امام حسين، وظايف مردم، آسيبی که جامعه ديده بود و در برابر امام حسين درست به وظايف عمل نکردند، من امروز اين قسمت را که شايد بحث دقيقاً ضرورت جامعه ما هم هست و امروز ما با اين مشکل مواجه هستيم، کاری که امام حسين در سال شصت و يک هجرت با آن نگاه آغاز کرد به فرموده امام صادق ما امروز هم داريم در جامعه مشاهده می­کنيم، همان آسيب­ها را همان مشکلات را و همان فاصله گرفتن­ها را به شکل ديگر و به شکل جديد، اين قسمت از زيارت اربعين تبيين اهداف امام حسين است، که اصلاً اين قيام، اين انقلاب اين حرکت چرا؟ و برای چه؟ اين چه مسأله مهمی بود که امام از همه چيز خودش برای اين هدف هزينه کرد، می­گويند شخصی محضر آقا امام عصر مشرف شد از حضرت سؤال کرد، که آقا برای من اين سؤال هست که چرا خدا اين همه به امام حسين عزت و آبرو داده، من در جلسه­ای شب گذشته عرض کردم قطعاً مقام امام حسين از مقام رسول­الله بالاتر نيست، مقام امام حسين از مقام اميرالمؤمنين بالاتر نيست بلا شک اما يک عظمتی و ويژگی­هايي در امام حسين است که در ديگران نيست، خود رسول­الله می­فرمايد در يک حديثی که از ويژگی­های حسين: «إِجَابَةَ الدُّعَاءِ تَحْتَ‏ قُبَّتِهِ»[4] اجابت تحت قبه حسين، اين از ويژگی­های امام حسين است شما اين اجابت دعا را در بقيع نداريد، در حرم  رسول­الله به اين صراحت ذکر نشده، در حرم­های ائمه تصريح نشده، ولی تحت قبه امام حسين اجابت دعا تأکيد پيغمبر است: «إِجَابَةَ الدُّعَاءِ تَحْتَ‏ قُبَّتِهِ»[5]اين يک عزتی است که امام حسين دارد، در حالات امام عسکری دارد که آقا کسالتی داشتند، يکی را مأمور کردند هزينه کردند، پول دادند، فرمودند برو شما کربلا تحت قبه حسين برای سلامتی من دعا کن، يکی از کارهای خوبی هم که بعضی از عزيزان می­کردند در همين ايام اربعين من شاهد بودم بعضی­ها خودشان امکان رفتن برايشان نبود حالا يا سلامتی جسمی يا مسائلی، مشکلاتی اين­ها بعضی­ها را مأمور می­کردند آقا يک بخشی ما هزينه به شما می­دهيم، آن­جا تحت ما را دعا کن، خب اين سيره اهل­البيت هم بود آقا خدا برايت داده، حالا خودت نمی­روی يکی را راهنمايي کن، کمک کن، مساعدت کن، او برود و او تو را ياد کند، سيره ائمه بوده، راوی به امام عسکری کرد که آقا شما امام هستيد، سيدالشهداء هم امام هستند شما داريد می­فرستيد کربلا دعا کنند؟ آقا فرمود خدا يک اثری در تحت قبه حسين قرار داده که جای ديگری نيست پيغمبر فرمود حسين ابن علی اجابت دعا تحت قبه اوست: «الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ»[6] اين از مختصات امام حسين است، شفاء در تربت امام حسين است تربت­های ديگر را توصيه نکردند که شما به قصد شما بخوريد اما صريح کلام رسول­الله است و کلام معصومين و اول کسی که بر تربت امام حسين به عنوان تربت استفاده کرد برای نماز خود آقا زين­العابدين بود که مقدار از خاک کربلا را با خودشان بردند و اين روش و سيره شد برای عموم شيعيان، اين­ها از ويژگی­های امام حسين است، حالا پيغمبر می­فرمايد و ائمه هم از نسل حسين هستند اين ويژگی­ها چرا؟ اين شخص وقتی از امام عصر سؤال کرد، آقا فرمودند حسين ابن علی جد ما، ولی­عصر فرمودند در راه خدا هرچه داشت اهداء کرد، همه چيز را به طبق اخلاص آورد و خب طبق وعده الهی خداوند بايد ده برابر عنايت کند، آقا فرمودند هرچه خدا به حسين ابن علی عنايت فرموده در دنيا اين­ها معامله يک به يک است، نه­برابر اين را خدا در قيامت عنايت می­کند، در قيامت خواهيد ديد ما يک عزيزی از اهل علم مدتی در کما رفت، همين زندگی پس از زندگی که من از ايشان هم خواهش کردم که اين را با سيمای جمهوری اسلامی تماس بگيريد مشاهدات­تان را عنوان کنيد، يکی از چيزهايي که ايشان عنوان کرد، حکومت در عالم برزخ حکومت امام حسين است، همه کاره سيدالشهداست، گفت من را که برگرداندند به دنيا، من در عالم برزخ بودم خيلی از بزرگان را هم ديده بود، مرحوم آيت­الله والد را ديده بود، مرحوم آيت­الله حاج سيدمحمدباقر ابطحی را ديده بود، سردار سليمانی را می­گفت چه جايگاهی در برزخ دارد، و برو و بيايي دارد، گفت يک وقتی پيکی آمد، گفت که آقا علی­ ابن موسی­الرضا شما را می­خواهد، گفت ما را بردند محضر امام رضا نور از چهره حضرت تلألؤ می­کرد عرض سلام کردم، آقا فرمودند بايد برگردی به دنيا، من از جدم رسول­الله، از جدم امام حسين اين کلام امام رضا بوده من از جدم امام حسين تقاضا کردم که اجازه بدهند تو برگردي و آقا قبول کردند امام رضا می­فرمودند، گفتم آقا من نمی­خواهم برگردم، فرمودند مادرت به من متوسل شده بايد برگردي، گفت به امر امام رضا ما را برگرداندند بعد هم که از مادر پرسيدم فهميدم مادر رفته بود، پنجره فولاد مشهد آن­جا بست نشسته بود متوسل به امام رضا شده بود، حالا عرضم اين است که جايگاه سيدالشهداء امام زمان فرمودند اين همه عظمت اين اربعين را شما ببينيد حج با اين عظمت اصلاً عدد و رقمش قابل مقايسه با زوار الحسين نيست با اين اشتياق مردم از سراسر دنيا حرکت می­کنند با افتخار هزينه می­کنند، اين­ها لطفی است که خدا در حق امام حسين کرد، از آن جهت امام حسين به وظيفه عمل کرد، سيدالشهداء هرچه داشت به طبق اخلاص آورد و خداوند هم پاداش امام حسين را به اکمل وجود داد، خب در اين قسمت زيارت اربعين که هدف از نهضت امام حسين چه بود؟ آقا امام صادق می­فرمايد: «فَأَعْذَرَ فِي‏ الدُّعَاءِ»[7] حجت را امام حسين بر بشريت تمام کرد، امام حسين حالا تعبير عاميانه بنده اين است آب پاکی رو دست همه ريخت، مردم ديگر کسی قيامت برای کوتاهی­هايش حرف برای گفتن ندارد، ديگر نمی­توانيم توجيه کنيم سهلنگاری­ها را، آقا چرا نماز اول وقت نخواندی؟ مشتری داشتيم، جلسه داشتيم، گير بوديم، مشغوليات من زياد بود، می­گويند بابا سيدالشهداء روز عاشورا وسط جنگ در اوج نبرد وقت داخل می­شود حضرت اقامه نماز می­کند، کسی می­تواند برای نماز به تأخير افتاده­اش حرف برای گفتن داشته باشد، اگر نماز امام حسين را نشان بدهند، گرچه تربيت يافتگان مکتب امام حسين هم همين است، من کراراً اين را عرض کردم سردار سليمانی يک فيلمی ازش پخش شد در جنگ با داعشی­ها در صحرای سوريه ظهر شد وسط جبهه در صحری با چند نفر ايستاد نماز اول وقت خواند، آقا وضعيت شما بحرانی­تر از وضعيت سيدالشهداء روز عاشورا زير تيربار دشمن بود، ما گاهی اوقات بعد پرچم امام حسين را بالای سردر مغازه­مان می­زنيم ولی نمازمان را با تأخير می­خوانيم، بنده لباس مشکی بپوشم ولی در واجباتم بلنگم، اصلاً اين اربعين­ها، اين ايام بايد تحول ايجاد کند، امام حسين چرا قيام کرد؟ قيام کرد که فقط برای او سينه زده شود؟ قيام کرد که برای او فقط اشک ريخته شود؟ قيام کرد که فقط برای او اطعامی صورت بگيرد؟ دوتا نکته اساسی را امام صادق به عنوان اهداف قيام امام حسين نام می­برند که من يک چند روزی پيرامون اين­ها بايد بحث را باز کرد و صحبت کرد و ما خودمان را منطبق کنيم آيا با اين اهداف امام حسين همسو هستيم؟ نکند ما هم در اين زمان معاصر فاصله داريم از آن منويات امام حسين نسبت به امام زمان­مان، ما هم دور هستيم، ما هم فاصله گرفتيم اين آسيب است اگر باشد، حجت را امام صادق می­فرمايد تمام کرد: «فَأَعْذَرَ فِي‏ الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ»[8] در خيرخواهی امام کم نگذاشت، اسوه خيرخواهی است سيدالشهداء در دستگيری، در دلسوزی: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ»[9] امام حسين در راه اين هدف جانش را داد، البته من اين را عرض کنم گاهی اوقات می­بينيد درمان يک بيمار با يکدانه قرص است حالا مريض سخت­تر شد يک دوره بايد دارو مصرف کند اين بيمار اگر رسيدگی بهش نشد، يا رسيدگی به خودش نکرد می­بينيد کار به جايي می­رسد که اين بيمار بايد برود اتاق عمل تيغ جراحی شايد بتواند سلامتی را برگرداند، بعضی اوقات است که آن جراحی هم مفيد فايده نيست اين ديگر بايد برود ديگر زندگی برای او معنی ندارد. عزيزان در زمان امام حسين پنجاه سال از ارتحال رسول­الله گذشت، انحرافی که در امت اسلام ايجاد شد و شکافی که اتفاق افتاد کار به جايي رسيد که ديگر موعظه و نصيحت کارساز نبود، جامعه نياز داشت که يک شوک عظيمی به اين جامعه وارد بشود و اين مسلمان­های خفته از خواب غفلت برخيزند و آن نبود جز شهادت سيدالشهداء يعنی کار به جايي رسيد که ولی­خدا بايد به مسلخ کشانده شود و اين آسيب است برای جامعه، و اين هم علت داشت، جهالت، نادانی، ضلالت تدريجاً اگر رشد پيدا کرد می­رسد به جايي که سخن ولی­خدا مؤثر نمی­شود، آقا امام حسين اين همه سخنرانی کردند در مدينه، در بين راه، مکه معظمه در مسير عراق در روز عاشورا مردم می­شنيدند بی­اعتنا بودند، اين­که بعضی­ها می­گويند سخن چون از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند اين کليت ندارد آنی­که بر دلش می­نشيند آن هم بايد قابليت داشته باشد، شما خودتان تجربه کرديد، بعضی جاها آيه قرآن می­خوانيد مسخره می­کنند.

همين ديروز خانمی آمده بود پيش ما داشت از وضع زندگی­اش می­گفت، می­گفت شوهرم من می­گويد من فقط خدا را قبول دارم، اسم بقيه معصومين را هم با بی­ادبی می­برد می­گويد هيچ کدام از اين­ها را هم قبول ندارم، قرآن را هم قبول ندارم، فقط خدا آن­ هم خدايي که تو می­دانی نه، خداي خودم که می­دانم گفتم اين آدم دروغگويي است گفت حاج­آقا درد اين است که اين آدم در نوجوانی و آغاز جوانی­اش آدم خوبی بود، مردم بترسيم از اين انحرافی که شيطان در بعضی­ها ايجاد می­کند، گفت اين در سن هجده، نوزده سالگی­اش نماز اول وقت می­خواند روزه می­رفت، الآن همه را گذاشته کنار اين انحراف است و اگر به داد اين نرسم می­رسد به جايي که ديگر تمام ارزش­ها برای او منکوب می­شود در زمان امام حسين همينطور شد سخن ولی­خدا در اين مردم اثر نگذاشت، لذا می­گويند سخن طرف مقابل هم بايد ظرفيت داشته باشد، اين را هم من شما مؤمنين و مؤمنات بگويم اگر يک جايي حرف حقی زديد مسخره­تان کردند در خودتان شک نکنيد، به طرف يقين پيدا کنيد که وجود او: لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[10]حرف اگر حرف حق است ولی آن­ها حق پذير نيستند شما در حقانيت خودت ترديد نکن، در باطل­ آن­ها يقين کن، اين اتفاق در روز عاشورا افتاد در زمان امام حسين افتاد، کار به جايي رسيد که بايد خون مطهر امام حسين به اين جامعه يک حيات دوباره ببخشد کار به جايي رسيد که اين سر بريده بايد بيدار کند اين مردم را، اين بدن عريان بايد بيدار کند، اين زن و بچه اسير بايد احياگر بشوند، هزينه هزينه بالای بود علت نادانی و ضلالت جامعه اسلامی، کار به اين­جا رسيد که ولی­خدا بايد اين­جا هزينه بشود تا اين جامعه برگردد: «فَأَعْذَرَ فِي‏ الدُّعَاءِ»[11] لذا امام حسين همه چيز را هزينه کرد از همه چيز گذشت:

بارلاها اين سرم اين پيکرم، اين علمدار رشيد اين اکبرم

هرچه داشت امام حسين تقديم کرد در راه خدا و خداوند هم پاداش سيدالشهداء را می­بينيد هم در دنيا و انشاءالله در آخرت عظمت امام حسين و عنايت سيدالشهداء که شاعر می­گويد:

بخشودگی اهل گنه در صف محشر، وابسته به يک گردش چشمان حسين است

اين سيدالشهدای که سخت­ترين آزمون را سپری کرد خداوند هم آن جايگاه ويژه را مرحمت می­کند: «فَأَعْذَرَ فِي‏ الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ»[12] امام حسين اسوره خيرخواهی بود، در دلسوزی امام کم نگذاشت، اين درس است برای همه ما، همان طور که امام ما مظهر دلسوزی بود ما هم اين خصيصه را داشته باشيم، ما هم نسبت به يکديگر بی­تفاوت نباشيم برای امام حسين اگر عزاداری می­کنيم نکند در بستگان­مان، دوستان­مان، همسايگان­مان کسانی باشند که نياز داشته باشند به خيرخواهی ما و ما مساعدت نکنيم، حالا خيرخواهی هم همه­اش مالی نيست، يک وقتی انسان با نصيحت، با ورود در يک مسأله­ای يک مشکلی را حل می­کند، مسأله­ای را مرتفع می­کند اين نگاه نگاه دلسوزانه است امام حسين اين قيام به خاطر همان نگاه خيرخواهانه و دلسوزانه حضرت بود که بنده که دم از امام حسين می­زنم بايد اين خصيصه در من باشد، اين واژه غلط و اشتباهی که گاهی اوقات ما می­شنويم بعضی­ها اظهار می­کنند، آقا مشکل خودت است، خودت می­دانی به ما مربوط نيست می­خواستی نکنی، اين حرف­ها را می­زنيم اين بيانگر خيرخواهی نيست انسان خيرخواه، حالا اين اشتباه کرد، گرفتار شد، شما اگر می­توانيد با علمت، با موقعيت­ات، با ثروت­ات گرهی را باز کنی از روی خيرخواهی بی­تفاوت نباش: «مَنَحَ النُّصْحَ»[13] اين نصح شما در هم آيات قرآن و هم در روايات يک جايگاه ويژه دارد، در نسبت به حضرت هود، خداوند می­فرمايد: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمين»[14]حضرت هود می­فرمايد من پيام خدا را دارم به شما می­رسانم و من انسان ناصح، خيرخواه و امين امانتدار هستم، اين جزء صفات همه اولياء الهی است يعنی خداوند کسانی را به نمايندگی بر می­گزيند که دلسوزترين افراد به حال جامعه باشد اصلاً امام را امام رضا اين گونه تعريف می­فرمايد: «الْوَالِدُ الشَّفِيقُ»[15] امام يعنی پدر مهربان، من به بعضی­ها می­گويم می­گويم می­خواهيد محبت امام زمان را به خودتان بفهميد، رو کاغذ بنويسيد محبت خودم به خودم، ضرب در بی­نهايت مساوی است با محبت ولی­خدا به من، ما کی خودمان را به اندازه امام زمان­مان دوست می­داريم، من يک جمله را در يک جلسه­ای گفتم، اين­جا بگويم مرحوم شيخ بهايي نقل می­کند ببينيد امام حسين کيست؟ اسوه مهرورزی است در آن ساعات پايانی عمر امام حسين که حضرت ديگر در گودی قتلگاه بودند يعنی دقايق قبل از شهادت، شخصی می­گويد آمدم کنار گودی قتلگاه ديدم سيدالشهداء دارد يک ذکری را تکرار می­کند، ذکری که پدر بزرگش در احد اين را می­فرمود اين ذکر رسول­الله بود دعای پيغمبر بود در جريان جنگ احد بعد از شکست جنگ و جراحت پيغمبر شکسته شدن دندان رسول­الله پيامبر به غاری پناه بردند، با يک تعداد معدودی و علی ابن ابی­طالب آن­جا قرار گرفتند اين­ها تا پای قتل پيغمبر هم ايستاده بودند رسول­الله در آن غار وقتی آب آوردند پيامبر دهان­شان و صورت­شان را شستشو بدهند، شخصی که آب آورده بود مقابل رسول­الله می­گويد شنيدم پيغمبر اين را هی دارند تکرار می­کنند: «اللَّهُمَ‏ اهْدِ قَوْمِي‏ فَإِنَّهُمْ‏ لَا يَعْلَمُون»[16]خدايا قوم من را هدايت کن اين­ها نمی­دانند، منظور«قومی» چه کسانی بودند؟ ابوسفيان، هند جگرخوار، سران قريش، کفاری که شمشير کشيده بودند و تا پای قتل پيغمبر ايستاده بودند ما آقا با رفيقش ميانه­اش می­خورد بهم می­گويد خدا به روز سياه بنشاند تو را، اين راه امام حسين بود، اين روش پيغمبر است:

کريمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند

مرحوم شيخ بهايي می­گويد آن فرد آمد کنار گودی قتلگاه می­گويد شنيدم آن ذکری که از پيغمبر نقل شده سيدالشهداء در لحظات آخر داشت به خدا عرض می­کرد: «اللَّهُمَ‏ اهْدِ قَوْمِي‏ فَإِنَّهُمْ‏ لَا يَعْلَمُون»[17]خدايا اين جمعيت را هدايت­شان کن اين­ها نمی­دانند، کدام جمعيت؟ جمعيتی که شمشير کشيدند برای قتل امام حسين، جمعيتی که جلو چشمان امام حسين عزيزانش را قطعه قطعه کردند و الآن عزم بر شهادت او دارند، آقا فرهنگ­نامه امام حسين يعنی اين، يا حسين گفتن آسان با حسين بودن مشکل، ما اين روحيه را امروز داريم، آقا پولت را خوردند بگو آقا پولت را خوردند بگو خدايا هدايتش کن، اين هدايت بشود پولت را بر می­گرداند، ظلم بهت کرده، اگر دعا به هدايت کردی، اين جبران می­کند، دعا کنيد مردم تربيت بشوند مردم رشد کنند، واگذارت به خدا، روز سياه پيش روی تو باشد و از اين تعابيری که بعضی­ها بر سر زبان جاری می­کند، اين­ها با منطق اهل­­البيت نمی­سازد ائمه مظهر خيرخواهی بودند: «وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ»[18]حالا من رو اين، جانش را امام صادق می­فرمايد تقديم کرد امام حسين تا جامعه از اين دو معضل نجات پيدا کند: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[19] بشريت اصلاً هدف قيام امام حسين همين بود، مردم را از نادانی و گمراهی، اصلاً زمينه گمراهی هم نادانی است بنده وقتی نفهميدم و ندانستم می­روم در مسير ضلالت و انحراف، نمی­دانم حق چيست؟ با ناحق همراه می­شوم امام حسين قيام کردند که اين دو مطلب برچيده شود و اين معضل جامعه اسلامی زمان معاصر ايشان، که من اعتقادم اين است حالا بحث می­کنيم آيات را، روايات را در روزهای آينده که قرآن انسان­های نادان را چه کسانی تعريف می­کند؟ و چه عواملی موجب انسان­ها می­شود؟ و موجب ضلالت انسان­ها می­شود و از نگاه قرآن و روايات راه برون رفت از اين­ها چيست؟ ما تلاش کنيم برای خودسازی خودمان، نشود جامعه به جايي برسد که يک امام معصوم بايد با خانواده­اش هزينه بشوند تا اين جامعه از اين درد و مرض سرطانی رهايي پيدا کند، حالا نشانه­های انسان­های جاهل چيست؟ در روايات و در آيات انشاءالله در روزهای پيش رو به شرط حيات چون جزء اهداف قيام امام حسين است مبسوطاً به اين­ها پرداخته شود، من اين­جا اين قسمت را تکميل کنم، امام حسين اسوه خيرخواهی بود من به يک حديث اکتفاء می­کنم و به خودمان رجوع کنيم ببينيد ما هم خيرخواهی هستيم يا نيستيم؟ اگر امروز که روز اربعين است اين صفت خيرخواهی که در امام حسين بود در ما هم هست: «الحمدلله ربّ العالمين» اگر در ما نيست به استمداد از زيارت اربعين و سيدالشهداء تلاش کنيم در اين فرصت­های باقی مانده زندگانی اين صفت خيرخواهی در ما ايجاد شود، پيامبر چهارتا ويژگی را نام می­برند به عنوان نشانه­های انسان­های خيرخواه ناصح و دلسوز که عرض کردم اين جزء صفات همه انبياء و اولياء الهی است خصوصاً سيدالشهداء ابالفضل العباس در زيارت­ها اين واژه ناصح بودن: «وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ‏ النَّبِيِ‏ الْمُرْسَلِ»[20]زيارت حضرت ابالفضل شما مشاهده می­کنيد چهارتا ويژگی است، يک انسان­ها دلسوز و ناصح و خيرخواه، اين­ها: «يَقْضِي بِالْحَقِّ»[21]قضاوت­شان، رأی­شان، نظرشان، حرف­شان حق است اين­ها ناحق نمی­گويند زور نمی­گويند، کلامی که انجام می­دهند، سخنی که می­گويند، تصميمی که می­گيرند، خدا پسندانه است: ما دقت کنيم در قضاوت­هايمان، در تصميم­گيري­هايمان، رضايت خدا حرف اول باشد اين يک: «يُعْطِي‏ الْحَقَ‏ مِنْ‏ نَفْسِهِ‏»[22] انسان­های خيرخواه و ناصح اين­ها اول حق را از خودشان هزينه می­کنند، يعنی خود عمل می­کنند سپس ديگران را دعوت به عمل می­کنند، آقا امام حسين خودشان پياده شدند اقامه نماز کردند، ياران حضرت هم اقتداء کردند و اين درس را هم امام به بشريت دادند، شما در بين شهدای بنی­هاشم اول شهيد علی­اکبر است امام اجازه را اول به علی­اکبر دادند، و حال آن­که شهدای ديگری بودند از بنی­هاشم، امام تقدم را: «يُعْطِي‏ الْحَقَ‏ مِنْ‏ نَفْسِهِ‏»[23]آقا ابتداءً به علی­اکبر اين ويژگی که ما خودمان اگر حقی هم می­گوييم، مجری و عاملش اولاً خودمان باشيم، لذا در مسائل تربيتی هم پدر و مادر آنچه از فرزندان­شان انتظار دارند اول خودشان عمل کنند، ادب را دوست می­داريد ادب را در رفتارتان ياد بدهيد احترام به بزرگتر را از فرزندان­تان انتظار داريد در برابر ديدگاه بچه­های خود به بزرگترها احترام بگذاريد، يعنی اين رفتار صحيح را وقتی کوچک­ترها از بزرگ­ترها ديدند حق را مشاهده کردند اين­ها درس می­گيرند اين­ها می­آموزند اين مطلب را: «يُعْطِي‏ الْحَقَ‏ مِنْ‏ نَفْسِهِ وَ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ‏»[24] از ويژگی­هايي کسانی که دغدغه خيرخواهی دارند و دلسوز هستند برای مردم آنچه را می­پسندند که برای خود می­پسندند يعنی اين­ها رضايت­شان برای ديگران همانی است که برای خودشان است مردم را جداي از خود نمی­بينند، لذا قرآن می­فرمايد: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[25] شما در انفاق­تان اگر از«مِمَّا تُحِبُّونَ»[26] انفاق کرديد اين نشانه دلسوزی است اين نشانه خيرخواهی است يعنی آنچه که بنده برای خودم احترام را می­پسندم احترام بگذارم، رفع مشکل را دوست دارم مشکلات ديگران را برطرف کنم، بالاخره هر چيزی که برای خودم می­پسندم، در نامه سی و يک نهج­البلاغه اميرالمؤمنين به امام حسن همين نکته را اشاره می­فرمايد، می­فرمايد پسرم: «يَا بُنَيَّ اجْعَلْ‏ نَفْسَكَ‏ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ»[27]پسرم نفست را بين خودت و مردم بکن ترازو، اين نفس را بکن تراز، در يک کفه­ای اين ترازو آنچه خودت می­پسندی قرار بده، در کفه ديگر و معادل آن برای مردم، هرچه برای خودت دوست داری، آقا دوست داريد فرصت­تان بدهند، حالا اين بنده خدايي گرفتار شده بدهکار شماست فرصتش بدهيد، تا خدا فرصت بدهد: سخت می­گيرد جهان بر مردمان سخت گير، در ظاهراً کتاب نوادر تاريخی يا منتخب التواريخ يک جريانی را نقل می­کند که يک آقايي بود از معتمدين و محترمين در شهر مرو اين بنده خدا بيمار شد، در بيماری دچار مشکلات اقتصادی شد و ورشکسته شد اين ثروت را که شماها با خودتان نياورديد که با خودتان ببريد يک چند صباحی دست­تان است و لذا می­گويند اگر می­خواهيد نعمت برايتان بماند راهش اين است اميرالمؤمنين می­فرمايد: «اعدل تدام لک القدره» يافت نشد، با عدالت عمل کن، تا قدرت برايت بماند، آبرويت اگر می­خواهيد بماند سلامتی، ثروت، موقعيت بعضی­ها بر دلها حاکم هستند نه بر تنها، اين موقعيت داشته باشد، اجتماعی يا نداشته باشد محبوبيت دارد اگر می­خواهيد اين امکاناتی که خدا به شما داده پايدار بماند با عدالت رفتار کنيد با عدالت يعنی درست استفاده کنيد، از اين نعمت خدا سوء استفاده نکنيد در حرام هزينه نکنيد تا برايتان بماند، حالا اين بنده خدا بيمار شد، در اين بيماری هم ورشکسته شد و در مريضی از دنيا رفت حجم طلب­کارها به خانواده اين بنده خدا، خانمش هم علويه بود و چندتا بچه صغير و کوچک، مطالبات مردم اين خانم هم تحت فشار بود ديد آبرو در خطر است مجبور شد از مرو هجرت کند، اين زن دست بچه­هايش را گرفت، خب بدهکار هم شوهر بود چيزی هم نمانده بود که از اموال شوهر به طلب­کارها بدهند، اين خانم آمد در شهر بلخ، زمستان بود عصری بود اين زن بيچاره با چندتا بچه­های يتيم، دنبال يک جايي می­گشت، رفت يک خرابه­ای را پيدا کرد اين بچه­ها را گذاشت در خرابه، رفت داخل شهر يک غذايي چيزی برای اين بچه­های گرسنه پيدا کند، همين‎طور که داشت می­گشت رفت در بازار ديد يک آقايي از بازاری­های بازار بلخ نشسته عده­ای از بازاری­ها هم دورش جمع­اند و اين دارد احکام تجارت را برای اين­ها می­گويد، معلوم است آدم متشرعی بود، مسأله­دان بود داشت مسائل تجارت را می­گفت بايدها و نبايدها، اين خانم گفت خب اين آدم مسأله­دان و متدينی است ما کمک از اين بگيريم، آقا امام حسين هم می­فرمايند وقتی حاجتی می­خواهيد ببريد نزد چند نفر ببريد يکش کسی باشد که کريم باشد، يا اين­که خداترس باشد آنی­که خداترس است به وظيفه عمل می­کند اين ايستاد و جلسه آن آقا که تمام شد رفت سراغ آن آقای تاجر گفت من يک خانمی هستم با چندتا بچه­ای يتيم در فلان خرابه­ای شهر اسکان پيدا کرديم، غريب هستيم در اين شهر بچه­ها گرسنه­اند چيزی ندارند هوا هم سرد است يک کمکی به ما بکنيد، ضمناً من علويه هم هستم سيده هستم، اين آقايي حالا مسأله­دانی، بازاري به ظاهر متدين گفت برو دوتا شاهد بياور که بگويند تو سيده هستی تا من مثلاً از سهم سادات کمکت کنم، اين خانم سر را انداخت پايين و با خجالت حرکت کرد و رفت به سمت آن محل اسکان بچه­ها در مسير يک آقايي را ديد که مسئول به اصطلاح امنيت شهر بود، حالا ما می­گوييم حالا امروز می­گوييم نيروی انتظامی، آن موقع مثل همين شرطه­ها و پليس­ها بالاخره اين کار امنيتی را انجام می­داد با دوتا از نيروهای خودش داشت قدم می­زد رفت سراغ آن مسئول نظامی به آن آقا که اصلاً اعتماد هم نمی­کرد که حالا در تاريخ هم دارد که اصلاً آن طرف بالاخره مسلمان هم نبود گبر بود آتش پرست بود، رفت بهش گفت که من يک خانم غريبی هستم چندتا بچه صغير داريم در اين شهر وارد شديم در آن خرابه و ما کسی را نداريم اگر می­شود يک کمکی به ما بکنيد که شما حالا سر جوخه اين­ها هستيد مسئول اين­ها هستيد، تا به اين فرد اين را گفت حالا با اين­که بابا گبر است اما خدا همه را انسان آفريده خدا به همه ظرفيت خوب شدن داده، خدا نتانياهو را هم برای خوب شدن آفريد، اگر بد شد علت­ها را بايد جويا شد خدا بد نيافريده، بدی­ها از عملکردهای انسان­هاست يکدفعه اين آقايي که حالا گبر هم بود، رئيس شرطه­ها و پليس­های آن شهر بود، تا به اين گفت من يک خانمی هستم، علويه هستم حالا نمی­دانست که اين هم گبر است اين خانم، و اگر می­شود مساعدتی کنيد، به يکی از اين مأمورها گفت آدرس اين خرابه را دقيق بگير، الآن من دستور می­دهم رسيدگی کنند، سريع اين آقا رفت منزل به خانمش گفت خانم آماده شو، يک خانمی است در اين شهر غريب است با بچه­های يتيم اين­ها را جمع کن، بياور منزل و به اين­ها اسکان بدهيد، حمام­شان کنيد، غذا به ايشان بدهيد با احترام کامل اين­ها را نگهداريد، اين­ها همان خيرخواهی است که تجلی­اش در اولياء خداست: «وَ مَنَحَ النُّصْحَ»[28] اين هم رفت و انجام داد و خب آن شب آن تاجری که به ظاهر مسأله­دان و متدين بود شب خوابيد و خواب ديد، خواب ديد صحرای قيامت برپاست مردم در يک اضطراب شديد، همه در گريز، همه در تلاش، رسول­الله روی بلندی ايستادند همه سعی می­کنند خودشان را به پيغمبر نزديک کنند، و پيغمبر يک عنايتی کند اين­ها را از آن هراس و وحشت قيامت رهايي ببخشد آن آقای تاجری بلخی می­گويد من هم سعی کردم با زحمت يک مقدار رفتم جلو، يک وقت خطاب به رسول­الله کردم، گفتم يا رسول­الله من هم مسلمان هستم، گفت بلند گفتم که پيغمبر يک توجهی کنند و عنايتی کنند، گفت رسول­الله برگشتند و يک نگاهی به من کردند، فرمودند برو دوتا شاهد بياور که مسلمان هستی، گفت يا رسول­الله در اين صحرای وانفسای قيامت که از آغاز دنيا تا الآن همه آمدند من چه کسی را پيدا کنم شهادت بدهد من مسلمان هستم؟ پيامبر فرمودند آن خانم علويه بی­چاره در شهر بلخ از کجا دوتا شاهد بياورد، که شهادت بدهد که علويه است اين از وحشت از خواب بيدار شد، سراسيمه دنبال کرد تحقيق کرد رفت سراغ آن خرابه و جستجو کرد فهميد که اين خانم با بچه­ها رفتند در خانه آن داروغه شهر! داروغه بود آن آقا، داروغه­ای که گبر هم هست، رفت نيمه شب در خانه داروغه را زد داروغه آمد دم در، گفت اين خانم با بچه­هايش در خانه شما هستند؟ گفت بله، گفت اين­ها را بده تحويل، تو گبری اين­ها مسلمان هستند، اين­ها را من می­خواهم ببرم منزل، گفت اولاً من برايت بگويم من اسلام آوردم، من مسلمان شدم، چيزی ديدی، خوابی ديدی؟ بعد توضيح داد، گفت من هرچه بگويي بدهی می­دهم، اجازه بده اين­ها بيايند منزل من، گفت دنيا را به من بدهی، اين­ها را تحويل تو ديگر نمی­دهم، گفت من امشب وقتی اين­ها را آوردم منزل به خانمم گفتم در محبت کم مگذار، ببين گبر است، می­گويد اين خانم مسلمان است انسان است، اينی­که اميرالمؤمنين فرمود هرچه برای خودت می­پسندی برای ديگران بپسند، دوست داری ناموست در سرما در خرابه بماند، ناموس مردم را مثل ناموس خودت بدان، دختر مردم را مثل دختر خودت بدان، دوست داری يک وقتی به خاطر گرفتاری، مشکلاتی آبرو به خطر بيفتد، آن­هايي که آبرويشان به خطر افتاده کمک کنيد، اين می­شود همان خيرخواهی گفت من ديشب وقتی آمدم منزل به خانمم گفتم چه کردی؟ گفت اين­ها را حمام کردم، لباس­هايشان را عوض کردم، شامی هم به ايشان دادم همه خوابيدند، گفت من داخل اتاق تا سر گذاشتم روی بالشت، خواب قيامت را ديدم و خواب ديدم که تو در عالم خواب آمدی به پيغمبر گفتی من مسلمان هستم، رسول­الله فرمودند برو دوتا شاهد بياور و بعد اشاره به من کردند گفتند اين داروغه اين بانوی علويه را بدون شاهد پذيرفت و اکرام کرد و تو که مسلمان بودی اين کار را نکردی، گفت من وقتی از خواب بيدار شدم، خيلی گريه کردم خانمم را صدا زدم گفتم برو اين خانم را بيدار کن، صدايش بزن، گفت همان نيمه شب بيدار شد اين خانم، گفتم خانم معذرت می­خواهم شهادتين را به ما بگو، ما می­خواهيم اين نيمه شب مسلمان بشويم، گفت اين خانم شهادتين را گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول­الله» اين صفت خيرخواهی است که خدا در نهاد انسان­ها هم قرار داده: يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[29] ما جوان­های ديگران را ناموس ديگران را، مشکلات ديگران را از خودمان جدا نبينيم: «وَ لَا يَعْتَدِي عَلَى أَحَد»[30]خيرخواهان ظلم نمی­کنند، ستم نمی­کنند، خطای شما از آن­ها نسبت به مردم مشاهده نمی­کنيد، بسنده کنيم انشاءالله اين تفصيل کلام امام صادق در اين قسمت زيارت اربعين و اين­که آثار آسيب­های جهل و ظلم برای جامعه چقدر سنگين تمام می­شود که حالا من نمونه­های مصداقی را هم در روزهای آينده عرض خواهيم کرد، فرصت آينده.

امروز اربعين سال شصت و يک جابر با اين­که نابينا شده بود آمد اين پيرمرد صحابی رسول­الله که توفيق زيارت هفت معصوم را داشت، با جمعی از شيعيان آمد در فرات غسل کرد لباس تميز پوشيد قد­م­ها را آهسته برداشت، آمد کنار تربت سيدالشهداء سه بار امام را صدا زد از روی عشق و ارادت از هوش رفت، آب آوردند جابر را به هوش آوردند، جابر معرفتش بالاست، يک وقتی به امام حسين عرض کرد: «أ حبيب لايجب حبيبه» يافت نشد، آيا می­شود دوستی جواب دوستش را ندهد، آقا ما هر وقت سلام می­کرديم جواب دريافت می­کرديم، معرفت بالاست جابر امام را حي و ميت نمی­داند، او معتقد است که امام حی است خصوصاً سيدالشهداء که شهيد است، اما يک مکثی کرد يک پرده­برداری از اوج جنايات بنی­اميه کرد، گفت جابر چگونه انتظار جواب داری از حسينی که بين سر و بدن او فرسنگ­ها فاصله است يک اشاره­ای به حجم جناياتی که بنی­اميه کردند يک وقت يکی از همراهان جابر گفت از سمت شام گرد و غباری برخواست، جابر گفت برويد خبر بياورد يک وقت مأموران حکومت نباشند، شخص رفت برگشت گفت جابر کاروان عشق دارد به سرزمين عشق بر می­گردد:

شميم جان فضای کوی بابم، مرا اندر مشام جان برآمد

گمانم کربلا شد عمه نزديک، که بوی مشک و ناب عنبر آيد

انشاءالله به فيض برسانند عزيز ما:

هنوز ای عمه از گهواره گور، صدای شيرخواره اصغر آيد

مهار ناقه را يکدم رها کن، که استقبال خواهر اکبر آيد

همه بگوييم يا حسين.

 

[1] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص849.

[2] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص738.

[3] اعراف142.

[4] عدة الداعي و نجاح الساعي ص57.

[5] عدة الداعي و نجاح الساعي ص57.

[6] عدة الداعي و نجاح الساعي ص57.

[7] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[8] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[9] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[10] اعراف179.

[11] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[12] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[13] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[14] اعراف68.

[15] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص200.

[16] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏20 ص117.

[17] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏20 ص117.

[18] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[19] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[20] كامل الزيارات النص ص256.

[21] تحف العقول النص ص20.

[22] تحف العقول النص ص20.

[23] تحف العقول النص ص20.

[24] تحف العقول النص ص20.

[25] ­آل­عمران92.

[26] ­آل­عمران92.

[27] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص397.

[28] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[29] تحف العقول النص ص20.

[30] تحف العقول النص ص20.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه