استاد حدائق روز یکشنبه 4 شهریور ماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
يک مشکلی هم ما در دعاهايمان همين است گاهی اوقات اضافه و حذف میکنيم امام سه بار میگويد: «يَا رَبِ يَا رَبِ يَا رَبِ»[1] ديگر نچربانش، بابا ترکيب دعاها را بهم نزن، بهم زدی ديگر آنیکه امام توصيه فرموده نمیشود، بله يا ربّ گفتن بسيار خوب اما در قالب دعا، من همينجا داخل پرانتز نکتهای عرض کنم، ما يک دعا کميلی در آن ماههای آخر عمر مرحوم آيتالله آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق از ايشان ضبط شده بود در منزل، ايشان ديگر مسجد نمیرفتند، ضعف داشتند، يک چند نفر از مؤمنين هم آمده بودند خدمت ايشان که ايشان دعای کميل بخوانند و ديگران استفاده کنند و بهره ببرند، قبل از دعا، داماد ايشان مرحوم حضرت حجتالاسلام آقای عالم زاده يک توسلی پيدا میکند و بالاخره عرض شود که ذکری میگويد، دعا که ايشان شروع کردند، همين دعای کميل با همين ترتيب بدون اضافه و کم، دعا را میخوانند تا آخر بعد از پايان دعا دوباره توسل و راز و نياز بالاخره متوصل شدن به اهلالبيت اين قاعده دعاست میگويند آقا هفت مرتبه اين را بگوييد، به قول عزيزی میگفت که آقا يک وقتی به شما میگويند چهل قدم بردار، قدم چهلم زيرپای شما مثلاً گنجی است، شما چهل و يک قدم برداشتی گذر کردی، سی و نه قدم برداشتی نرسيدی، اين ترکيب در نحوه اجرا دعا خيلی مهم است، زيارت اربعين خود اربعين اصلاً عدد خاصی است، ما آثار و برکاتی را در رواياتمان نسبت به زيارت اربعين داريم که ذکر شده و خود عدد اربعين میگويند اگر میخواهيد دعايتان مستجاب بشود اول چهل مؤمن را دعا کنيد، ياد کنيد بعداً خودتان را ياد کنيد، و لذا در قنوت نماز شب چهل مؤمن، میگويند چهل، يکی گفت آقا پنجاهتا بشود، گفتم شما صدتا دعا کن ديگر اثر چهلتا را ندارد، اين ترتيب آن نظر بايد رعايت شود، اگر کسی چهل روز مراقبت کند از حال خودش، هم مداومت کند در تربيت نفسانی خودش، روايت داريم رسولالله میفرمايد خدا چشمههای جوشان حکمت را در درون او میجوشاند و بر زبان او جاری میشود، مراقبت چهل روز در رفتار، گفتار، نگاه، اعمال بعد ببينيد خدا با انسان چه میکند؟ که حافظ هم میگويد:
که ای صوف شب چراغانگه شود صاف، که در شيشه بماند اربعينی
اين را میگويند همان معرفت انسانهاست، معرفت شما وقتی به کمال میرسد به زلاليت میرسد که چهل روز مراقبت و مواظبت بر همه اعمالتان بکنيد، چهل روز آن گونه باشيم که خدا میخواهد بعد ببينيد خداوند چه میکند؟ «من أخلص للَّه أربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه»[2] خدا اين چشمهها جوشان را میجوشاند از درون او بر زبان او جاری میشود، حالا عرض کردم موارد فراوانی داريم نسبت به عدد چهل، حضرت موسی را چهل شب در طور نگه میدارد: «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً»[3] اين چهل روز اقامت موسی در طور بعد الواح و پيامهای الهی بر قلب موسی نازل میشود و برای بنیاسرائيل ابلاغ میشود، در بين زيارات سيدالشهداء يکی از زيارات که تأکيد شده همين زيارت اربعين است اين زيارت اربعين بعضی از بزرگان تقسيم بندی کردند چهارده فصل در همين زيارتی است که شما خوانديد، يعنی چهارده عنوان جدا، در يک قسمت شما يک بيوگرافی از امام حسين ياد میکنيد، امام حسين کيست؟ چند جمله امام صادق شهادت میدهد، فرزند رسولخداست بعد شجره نامهای از امام حسين، اهداف قيام امام حسين، وظايف مردم، آسيبی که جامعه ديده بود و در برابر امام حسين درست به وظايف عمل نکردند، من امروز اين قسمت را که شايد بحث دقيقاً ضرورت جامعه ما هم هست و امروز ما با اين مشکل مواجه هستيم، کاری که امام حسين در سال شصت و يک هجرت با آن نگاه آغاز کرد به فرموده امام صادق ما امروز هم داريم در جامعه مشاهده میکنيم، همان آسيبها را همان مشکلات را و همان فاصله گرفتنها را به شکل ديگر و به شکل جديد، اين قسمت از زيارت اربعين تبيين اهداف امام حسين است، که اصلاً اين قيام، اين انقلاب اين حرکت چرا؟ و برای چه؟ اين چه مسأله مهمی بود که امام از همه چيز خودش برای اين هدف هزينه کرد، میگويند شخصی محضر آقا امام عصر مشرف شد از حضرت سؤال کرد، که آقا برای من اين سؤال هست که چرا خدا اين همه به امام حسين عزت و آبرو داده، من در جلسهای شب گذشته عرض کردم قطعاً مقام امام حسين از مقام رسولالله بالاتر نيست، مقام امام حسين از مقام اميرالمؤمنين بالاتر نيست بلا شک اما يک عظمتی و ويژگیهايي در امام حسين است که در ديگران نيست، خود رسولالله میفرمايد در يک حديثی که از ويژگیهای حسين: «إِجَابَةَ الدُّعَاءِ تَحْتَ قُبَّتِهِ»[4] اجابت تحت قبه حسين، اين از ويژگیهای امام حسين است شما اين اجابت دعا را در بقيع نداريد، در حرم رسولالله به اين صراحت ذکر نشده، در حرمهای ائمه تصريح نشده، ولی تحت قبه امام حسين اجابت دعا تأکيد پيغمبر است: «إِجَابَةَ الدُّعَاءِ تَحْتَ قُبَّتِهِ»[5]اين يک عزتی است که امام حسين دارد، در حالات امام عسکری دارد که آقا کسالتی داشتند، يکی را مأمور کردند هزينه کردند، پول دادند، فرمودند برو شما کربلا تحت قبه حسين برای سلامتی من دعا کن، يکی از کارهای خوبی هم که بعضی از عزيزان میکردند در همين ايام اربعين من شاهد بودم بعضیها خودشان امکان رفتن برايشان نبود حالا يا سلامتی جسمی يا مسائلی، مشکلاتی اينها بعضیها را مأمور میکردند آقا يک بخشی ما هزينه به شما میدهيم، آنجا تحت ما را دعا کن، خب اين سيره اهلالبيت هم بود آقا خدا برايت داده، حالا خودت نمیروی يکی را راهنمايي کن، کمک کن، مساعدت کن، او برود و او تو را ياد کند، سيره ائمه بوده، راوی به امام عسکری کرد که آقا شما امام هستيد، سيدالشهداء هم امام هستند شما داريد میفرستيد کربلا دعا کنند؟ آقا فرمود خدا يک اثری در تحت قبه حسين قرار داده که جای ديگری نيست پيغمبر فرمود حسين ابن علی اجابت دعا تحت قبه اوست: «الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ»[6] اين از مختصات امام حسين است، شفاء در تربت امام حسين است تربتهای ديگر را توصيه نکردند که شما به قصد شما بخوريد اما صريح کلام رسولالله است و کلام معصومين و اول کسی که بر تربت امام حسين به عنوان تربت استفاده کرد برای نماز خود آقا زينالعابدين بود که مقدار از خاک کربلا را با خودشان بردند و اين روش و سيره شد برای عموم شيعيان، اينها از ويژگیهای امام حسين است، حالا پيغمبر میفرمايد و ائمه هم از نسل حسين هستند اين ويژگیها چرا؟ اين شخص وقتی از امام عصر سؤال کرد، آقا فرمودند حسين ابن علی جد ما، ولیعصر فرمودند در راه خدا هرچه داشت اهداء کرد، همه چيز را به طبق اخلاص آورد و خب طبق وعده الهی خداوند بايد ده برابر عنايت کند، آقا فرمودند هرچه خدا به حسين ابن علی عنايت فرموده در دنيا اينها معامله يک به يک است، نهبرابر اين را خدا در قيامت عنايت میکند، در قيامت خواهيد ديد ما يک عزيزی از اهل علم مدتی در کما رفت، همين زندگی پس از زندگی که من از ايشان هم خواهش کردم که اين را با سيمای جمهوری اسلامی تماس بگيريد مشاهداتتان را عنوان کنيد، يکی از چيزهايي که ايشان عنوان کرد، حکومت در عالم برزخ حکومت امام حسين است، همه کاره سيدالشهداست، گفت من را که برگرداندند به دنيا، من در عالم برزخ بودم خيلی از بزرگان را هم ديده بود، مرحوم آيتالله والد را ديده بود، مرحوم آيتالله حاج سيدمحمدباقر ابطحی را ديده بود، سردار سليمانی را میگفت چه جايگاهی در برزخ دارد، و برو و بيايي دارد، گفت يک وقتی پيکی آمد، گفت که آقا علی ابن موسیالرضا شما را میخواهد، گفت ما را بردند محضر امام رضا نور از چهره حضرت تلألؤ میکرد عرض سلام کردم، آقا فرمودند بايد برگردی به دنيا، من از جدم رسولالله، از جدم امام حسين اين کلام امام رضا بوده من از جدم امام حسين تقاضا کردم که اجازه بدهند تو برگردي و آقا قبول کردند امام رضا میفرمودند، گفتم آقا من نمیخواهم برگردم، فرمودند مادرت به من متوسل شده بايد برگردي، گفت به امر امام رضا ما را برگرداندند بعد هم که از مادر پرسيدم فهميدم مادر رفته بود، پنجره فولاد مشهد آنجا بست نشسته بود متوسل به امام رضا شده بود، حالا عرضم اين است که جايگاه سيدالشهداء امام زمان فرمودند اين همه عظمت اين اربعين را شما ببينيد حج با اين عظمت اصلاً عدد و رقمش قابل مقايسه با زوار الحسين نيست با اين اشتياق مردم از سراسر دنيا حرکت میکنند با افتخار هزينه میکنند، اينها لطفی است که خدا در حق امام حسين کرد، از آن جهت امام حسين به وظيفه عمل کرد، سيدالشهداء هرچه داشت به طبق اخلاص آورد و خداوند هم پاداش امام حسين را به اکمل وجود داد، خب در اين قسمت زيارت اربعين که هدف از نهضت امام حسين چه بود؟ آقا امام صادق میفرمايد: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[7] حجت را امام حسين بر بشريت تمام کرد، امام حسين حالا تعبير عاميانه بنده اين است آب پاکی رو دست همه ريخت، مردم ديگر کسی قيامت برای کوتاهیهايش حرف برای گفتن ندارد، ديگر نمیتوانيم توجيه کنيم سهلنگاریها را، آقا چرا نماز اول وقت نخواندی؟ مشتری داشتيم، جلسه داشتيم، گير بوديم، مشغوليات من زياد بود، میگويند بابا سيدالشهداء روز عاشورا وسط جنگ در اوج نبرد وقت داخل میشود حضرت اقامه نماز میکند، کسی میتواند برای نماز به تأخير افتادهاش حرف برای گفتن داشته باشد، اگر نماز امام حسين را نشان بدهند، گرچه تربيت يافتگان مکتب امام حسين هم همين است، من کراراً اين را عرض کردم سردار سليمانی يک فيلمی ازش پخش شد در جنگ با داعشیها در صحرای سوريه ظهر شد وسط جبهه در صحری با چند نفر ايستاد نماز اول وقت خواند، آقا وضعيت شما بحرانیتر از وضعيت سيدالشهداء روز عاشورا زير تيربار دشمن بود، ما گاهی اوقات بعد پرچم امام حسين را بالای سردر مغازهمان میزنيم ولی نمازمان را با تأخير میخوانيم، بنده لباس مشکی بپوشم ولی در واجباتم بلنگم، اصلاً اين اربعينها، اين ايام بايد تحول ايجاد کند، امام حسين چرا قيام کرد؟ قيام کرد که فقط برای او سينه زده شود؟ قيام کرد که برای او فقط اشک ريخته شود؟ قيام کرد که فقط برای او اطعامی صورت بگيرد؟ دوتا نکته اساسی را امام صادق به عنوان اهداف قيام امام حسين نام میبرند که من يک چند روزی پيرامون اينها بايد بحث را باز کرد و صحبت کرد و ما خودمان را منطبق کنيم آيا با اين اهداف امام حسين همسو هستيم؟ نکند ما هم در اين زمان معاصر فاصله داريم از آن منويات امام حسين نسبت به امام زمانمان، ما هم دور هستيم، ما هم فاصله گرفتيم اين آسيب است اگر باشد، حجت را امام صادق میفرمايد تمام کرد: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ»[8] در خيرخواهی امام کم نگذاشت، اسوه خيرخواهی است سيدالشهداء در دستگيری، در دلسوزی: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ»[9] امام حسين در راه اين هدف جانش را داد، البته من اين را عرض کنم گاهی اوقات میبينيد درمان يک بيمار با يکدانه قرص است حالا مريض سختتر شد يک دوره بايد دارو مصرف کند اين بيمار اگر رسيدگی بهش نشد، يا رسيدگی به خودش نکرد میبينيد کار به جايي میرسد که اين بيمار بايد برود اتاق عمل تيغ جراحی شايد بتواند سلامتی را برگرداند، بعضی اوقات است که آن جراحی هم مفيد فايده نيست اين ديگر بايد برود ديگر زندگی برای او معنی ندارد. عزيزان در زمان امام حسين پنجاه سال از ارتحال رسولالله گذشت، انحرافی که در امت اسلام ايجاد شد و شکافی که اتفاق افتاد کار به جايي رسيد که ديگر موعظه و نصيحت کارساز نبود، جامعه نياز داشت که يک شوک عظيمی به اين جامعه وارد بشود و اين مسلمانهای خفته از خواب غفلت برخيزند و آن نبود جز شهادت سيدالشهداء يعنی کار به جايي رسيد که ولیخدا بايد به مسلخ کشانده شود و اين آسيب است برای جامعه، و اين هم علت داشت، جهالت، نادانی، ضلالت تدريجاً اگر رشد پيدا کرد میرسد به جايي که سخن ولیخدا مؤثر نمیشود، آقا امام حسين اين همه سخنرانی کردند در مدينه، در بين راه، مکه معظمه در مسير عراق در روز عاشورا مردم میشنيدند بیاعتنا بودند، اينکه بعضیها میگويند سخن چون از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند اين کليت ندارد آنیکه بر دلش مینشيند آن هم بايد قابليت داشته باشد، شما خودتان تجربه کرديد، بعضی جاها آيه قرآن میخوانيد مسخره میکنند.
همين ديروز خانمی آمده بود پيش ما داشت از وضع زندگیاش میگفت، میگفت شوهرم من میگويد من فقط خدا را قبول دارم، اسم بقيه معصومين را هم با بیادبی میبرد میگويد هيچ کدام از اينها را هم قبول ندارم، قرآن را هم قبول ندارم، فقط خدا آن هم خدايي که تو میدانی نه، خداي خودم که میدانم گفتم اين آدم دروغگويي است گفت حاجآقا درد اين است که اين آدم در نوجوانی و آغاز جوانیاش آدم خوبی بود، مردم بترسيم از اين انحرافی که شيطان در بعضیها ايجاد میکند، گفت اين در سن هجده، نوزده سالگیاش نماز اول وقت میخواند روزه میرفت، الآن همه را گذاشته کنار اين انحراف است و اگر به داد اين نرسم میرسد به جايي که ديگر تمام ارزشها برای او منکوب میشود در زمان امام حسين همينطور شد سخن ولیخدا در اين مردم اثر نگذاشت، لذا میگويند سخن طرف مقابل هم بايد ظرفيت داشته باشد، اين را هم من شما مؤمنين و مؤمنات بگويم اگر يک جايي حرف حقی زديد مسخرهتان کردند در خودتان شک نکنيد، به طرف يقين پيدا کنيد که وجود او: لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[10]حرف اگر حرف حق است ولی آنها حق پذير نيستند شما در حقانيت خودت ترديد نکن، در باطل آنها يقين کن، اين اتفاق در روز عاشورا افتاد در زمان امام حسين افتاد، کار به جايي رسيد که بايد خون مطهر امام حسين به اين جامعه يک حيات دوباره ببخشد کار به جايي رسيد که اين سر بريده بايد بيدار کند اين مردم را، اين بدن عريان بايد بيدار کند، اين زن و بچه اسير بايد احياگر بشوند، هزينه هزينه بالای بود علت نادانی و ضلالت جامعه اسلامی، کار به اينجا رسيد که ولیخدا بايد اينجا هزينه بشود تا اين جامعه برگردد: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[11] لذا امام حسين همه چيز را هزينه کرد از همه چيز گذشت:
بارلاها اين سرم اين پيکرم، اين علمدار رشيد اين اکبرم
هرچه داشت امام حسين تقديم کرد در راه خدا و خداوند هم پاداش سيدالشهداء را میبينيد هم در دنيا و انشاءالله در آخرت عظمت امام حسين و عنايت سيدالشهداء که شاعر میگويد:
بخشودگی اهل گنه در صف محشر، وابسته به يک گردش چشمان حسين است
اين سيدالشهدای که سختترين آزمون را سپری کرد خداوند هم آن جايگاه ويژه را مرحمت میکند: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ»[12] امام حسين اسوره خيرخواهی بود، در دلسوزی امام کم نگذاشت، اين درس است برای همه ما، همان طور که امام ما مظهر دلسوزی بود ما هم اين خصيصه را داشته باشيم، ما هم نسبت به يکديگر بیتفاوت نباشيم برای امام حسين اگر عزاداری میکنيم نکند در بستگانمان، دوستانمان، همسايگانمان کسانی باشند که نياز داشته باشند به خيرخواهی ما و ما مساعدت نکنيم، حالا خيرخواهی هم همهاش مالی نيست، يک وقتی انسان با نصيحت، با ورود در يک مسألهای يک مشکلی را حل میکند، مسألهای را مرتفع میکند اين نگاه نگاه دلسوزانه است امام حسين اين قيام به خاطر همان نگاه خيرخواهانه و دلسوزانه حضرت بود که بنده که دم از امام حسين میزنم بايد اين خصيصه در من باشد، اين واژه غلط و اشتباهی که گاهی اوقات ما میشنويم بعضیها اظهار میکنند، آقا مشکل خودت است، خودت میدانی به ما مربوط نيست میخواستی نکنی، اين حرفها را میزنيم اين بيانگر خيرخواهی نيست انسان خيرخواه، حالا اين اشتباه کرد، گرفتار شد، شما اگر میتوانيد با علمت، با موقعيتات، با ثروتات گرهی را باز کنی از روی خيرخواهی بیتفاوت نباش: «مَنَحَ النُّصْحَ»[13] اين نصح شما در هم آيات قرآن و هم در روايات يک جايگاه ويژه دارد، در نسبت به حضرت هود، خداوند میفرمايد: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمين»[14]حضرت هود میفرمايد من پيام خدا را دارم به شما میرسانم و من انسان ناصح، خيرخواه و امين امانتدار هستم، اين جزء صفات همه اولياء الهی است يعنی خداوند کسانی را به نمايندگی بر میگزيند که دلسوزترين افراد به حال جامعه باشد اصلاً امام را امام رضا اين گونه تعريف میفرمايد: «الْوَالِدُ الشَّفِيقُ»[15] امام يعنی پدر مهربان، من به بعضیها میگويم میگويم میخواهيد محبت امام زمان را به خودتان بفهميد، رو کاغذ بنويسيد محبت خودم به خودم، ضرب در بینهايت مساوی است با محبت ولیخدا به من، ما کی خودمان را به اندازه امام زمانمان دوست میداريم، من يک جمله را در يک جلسهای گفتم، اينجا بگويم مرحوم شيخ بهايي نقل میکند ببينيد امام حسين کيست؟ اسوه مهرورزی است در آن ساعات پايانی عمر امام حسين که حضرت ديگر در گودی قتلگاه بودند يعنی دقايق قبل از شهادت، شخصی میگويد آمدم کنار گودی قتلگاه ديدم سيدالشهداء دارد يک ذکری را تکرار میکند، ذکری که پدر بزرگش در احد اين را میفرمود اين ذکر رسولالله بود دعای پيغمبر بود در جريان جنگ احد بعد از شکست جنگ و جراحت پيغمبر شکسته شدن دندان رسولالله پيامبر به غاری پناه بردند، با يک تعداد معدودی و علی ابن ابیطالب آنجا قرار گرفتند اينها تا پای قتل پيغمبر هم ايستاده بودند رسولالله در آن غار وقتی آب آوردند پيامبر دهانشان و صورتشان را شستشو بدهند، شخصی که آب آورده بود مقابل رسولالله میگويد شنيدم پيغمبر اين را هی دارند تکرار میکنند: «اللَّهُمَ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُون»[16]خدايا قوم من را هدايت کن اينها نمیدانند، منظور«قومی» چه کسانی بودند؟ ابوسفيان، هند جگرخوار، سران قريش، کفاری که شمشير کشيده بودند و تا پای قتل پيغمبر ايستاده بودند ما آقا با رفيقش ميانهاش میخورد بهم میگويد خدا به روز سياه بنشاند تو را، اين راه امام حسين بود، اين روش پيغمبر است:
کريمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند
مرحوم شيخ بهايي میگويد آن فرد آمد کنار گودی قتلگاه میگويد شنيدم آن ذکری که از پيغمبر نقل شده سيدالشهداء در لحظات آخر داشت به خدا عرض میکرد: «اللَّهُمَ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُون»[17]خدايا اين جمعيت را هدايتشان کن اينها نمیدانند، کدام جمعيت؟ جمعيتی که شمشير کشيدند برای قتل امام حسين، جمعيتی که جلو چشمان امام حسين عزيزانش را قطعه قطعه کردند و الآن عزم بر شهادت او دارند، آقا فرهنگنامه امام حسين يعنی اين، يا حسين گفتن آسان با حسين بودن مشکل، ما اين روحيه را امروز داريم، آقا پولت را خوردند بگو آقا پولت را خوردند بگو خدايا هدايتش کن، اين هدايت بشود پولت را بر میگرداند، ظلم بهت کرده، اگر دعا به هدايت کردی، اين جبران میکند، دعا کنيد مردم تربيت بشوند مردم رشد کنند، واگذارت به خدا، روز سياه پيش روی تو باشد و از اين تعابيری که بعضیها بر سر زبان جاری میکند، اينها با منطق اهلالبيت نمیسازد ائمه مظهر خيرخواهی بودند: «وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ»[18]حالا من رو اين، جانش را امام صادق میفرمايد تقديم کرد امام حسين تا جامعه از اين دو معضل نجات پيدا کند: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[19] بشريت اصلاً هدف قيام امام حسين همين بود، مردم را از نادانی و گمراهی، اصلاً زمينه گمراهی هم نادانی است بنده وقتی نفهميدم و ندانستم میروم در مسير ضلالت و انحراف، نمیدانم حق چيست؟ با ناحق همراه میشوم امام حسين قيام کردند که اين دو مطلب برچيده شود و اين معضل جامعه اسلامی زمان معاصر ايشان، که من اعتقادم اين است حالا بحث میکنيم آيات را، روايات را در روزهای آينده که قرآن انسانهای نادان را چه کسانی تعريف میکند؟ و چه عواملی موجب انسانها میشود؟ و موجب ضلالت انسانها میشود و از نگاه قرآن و روايات راه برون رفت از اينها چيست؟ ما تلاش کنيم برای خودسازی خودمان، نشود جامعه به جايي برسد که يک امام معصوم بايد با خانوادهاش هزينه بشوند تا اين جامعه از اين درد و مرض سرطانی رهايي پيدا کند، حالا نشانههای انسانهای جاهل چيست؟ در روايات و در آيات انشاءالله در روزهای پيش رو به شرط حيات چون جزء اهداف قيام امام حسين است مبسوطاً به اينها پرداخته شود، من اينجا اين قسمت را تکميل کنم، امام حسين اسوه خيرخواهی بود من به يک حديث اکتفاء میکنم و به خودمان رجوع کنيم ببينيد ما هم خيرخواهی هستيم يا نيستيم؟ اگر امروز که روز اربعين است اين صفت خيرخواهی که در امام حسين بود در ما هم هست: «الحمدلله ربّ العالمين» اگر در ما نيست به استمداد از زيارت اربعين و سيدالشهداء تلاش کنيم در اين فرصتهای باقی مانده زندگانی اين صفت خيرخواهی در ما ايجاد شود، پيامبر چهارتا ويژگی را نام میبرند به عنوان نشانههای انسانهای خيرخواه ناصح و دلسوز که عرض کردم اين جزء صفات همه انبياء و اولياء الهی است خصوصاً سيدالشهداء ابالفضل العباس در زيارتها اين واژه ناصح بودن: «وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِ الْمُرْسَلِ»[20]زيارت حضرت ابالفضل شما مشاهده میکنيد چهارتا ويژگی است، يک انسانها دلسوز و ناصح و خيرخواه، اينها: «يَقْضِي بِالْحَقِّ»[21]قضاوتشان، رأیشان، نظرشان، حرفشان حق است اينها ناحق نمیگويند زور نمیگويند، کلامی که انجام میدهند، سخنی که میگويند، تصميمی که میگيرند، خدا پسندانه است: ما دقت کنيم در قضاوتهايمان، در تصميمگيريهايمان، رضايت خدا حرف اول باشد اين يک: «يُعْطِي الْحَقَ مِنْ نَفْسِهِ»[22] انسانهای خيرخواه و ناصح اينها اول حق را از خودشان هزينه میکنند، يعنی خود عمل میکنند سپس ديگران را دعوت به عمل میکنند، آقا امام حسين خودشان پياده شدند اقامه نماز کردند، ياران حضرت هم اقتداء کردند و اين درس را هم امام به بشريت دادند، شما در بين شهدای بنیهاشم اول شهيد علیاکبر است امام اجازه را اول به علیاکبر دادند، و حال آنکه شهدای ديگری بودند از بنیهاشم، امام تقدم را: «يُعْطِي الْحَقَ مِنْ نَفْسِهِ»[23]آقا ابتداءً به علیاکبر اين ويژگی که ما خودمان اگر حقی هم میگوييم، مجری و عاملش اولاً خودمان باشيم، لذا در مسائل تربيتی هم پدر و مادر آنچه از فرزندانشان انتظار دارند اول خودشان عمل کنند، ادب را دوست میداريد ادب را در رفتارتان ياد بدهيد احترام به بزرگتر را از فرزندانتان انتظار داريد در برابر ديدگاه بچههای خود به بزرگترها احترام بگذاريد، يعنی اين رفتار صحيح را وقتی کوچکترها از بزرگترها ديدند حق را مشاهده کردند اينها درس میگيرند اينها میآموزند اين مطلب را: «يُعْطِي الْحَقَ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[24] از ويژگیهايي کسانی که دغدغه خيرخواهی دارند و دلسوز هستند برای مردم آنچه را میپسندند که برای خود میپسندند يعنی اينها رضايتشان برای ديگران همانی است که برای خودشان است مردم را جداي از خود نمیبينند، لذا قرآن میفرمايد: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[25] شما در انفاقتان اگر از«مِمَّا تُحِبُّونَ»[26] انفاق کرديد اين نشانه دلسوزی است اين نشانه خيرخواهی است يعنی آنچه که بنده برای خودم احترام را میپسندم احترام بگذارم، رفع مشکل را دوست دارم مشکلات ديگران را برطرف کنم، بالاخره هر چيزی که برای خودم میپسندم، در نامه سی و يک نهجالبلاغه اميرالمؤمنين به امام حسن همين نکته را اشاره میفرمايد، میفرمايد پسرم: «يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ»[27]پسرم نفست را بين خودت و مردم بکن ترازو، اين نفس را بکن تراز، در يک کفهای اين ترازو آنچه خودت میپسندی قرار بده، در کفه ديگر و معادل آن برای مردم، هرچه برای خودت دوست داری، آقا دوست داريد فرصتتان بدهند، حالا اين بنده خدايي گرفتار شده بدهکار شماست فرصتش بدهيد، تا خدا فرصت بدهد: سخت میگيرد جهان بر مردمان سخت گير، در ظاهراً کتاب نوادر تاريخی يا منتخب التواريخ يک جريانی را نقل میکند که يک آقايي بود از معتمدين و محترمين در شهر مرو اين بنده خدا بيمار شد، در بيماری دچار مشکلات اقتصادی شد و ورشکسته شد اين ثروت را که شماها با خودتان نياورديد که با خودتان ببريد يک چند صباحی دستتان است و لذا میگويند اگر میخواهيد نعمت برايتان بماند راهش اين است اميرالمؤمنين میفرمايد: «اعدل تدام لک القدره» يافت نشد، با عدالت عمل کن، تا قدرت برايت بماند، آبرويت اگر میخواهيد بماند سلامتی، ثروت، موقعيت بعضیها بر دلها حاکم هستند نه بر تنها، اين موقعيت داشته باشد، اجتماعی يا نداشته باشد محبوبيت دارد اگر میخواهيد اين امکاناتی که خدا به شما داده پايدار بماند با عدالت رفتار کنيد با عدالت يعنی درست استفاده کنيد، از اين نعمت خدا سوء استفاده نکنيد در حرام هزينه نکنيد تا برايتان بماند، حالا اين بنده خدا بيمار شد، در اين بيماری هم ورشکسته شد و در مريضی از دنيا رفت حجم طلبکارها به خانواده اين بنده خدا، خانمش هم علويه بود و چندتا بچه صغير و کوچک، مطالبات مردم اين خانم هم تحت فشار بود ديد آبرو در خطر است مجبور شد از مرو هجرت کند، اين زن دست بچههايش را گرفت، خب بدهکار هم شوهر بود چيزی هم نمانده بود که از اموال شوهر به طلبکارها بدهند، اين خانم آمد در شهر بلخ، زمستان بود عصری بود اين زن بيچاره با چندتا بچههای يتيم، دنبال يک جايي میگشت، رفت يک خرابهای را پيدا کرد اين بچهها را گذاشت در خرابه، رفت داخل شهر يک غذايي چيزی برای اين بچههای گرسنه پيدا کند، همينطور که داشت میگشت رفت در بازار ديد يک آقايي از بازاریهای بازار بلخ نشسته عدهای از بازاریها هم دورش جمعاند و اين دارد احکام تجارت را برای اينها میگويد، معلوم است آدم متشرعی بود، مسألهدان بود داشت مسائل تجارت را میگفت بايدها و نبايدها، اين خانم گفت خب اين آدم مسألهدان و متدينی است ما کمک از اين بگيريم، آقا امام حسين هم میفرمايند وقتی حاجتی میخواهيد ببريد نزد چند نفر ببريد يکش کسی باشد که کريم باشد، يا اينکه خداترس باشد آنیکه خداترس است به وظيفه عمل میکند اين ايستاد و جلسه آن آقا که تمام شد رفت سراغ آن آقای تاجر گفت من يک خانمی هستم با چندتا بچهای يتيم در فلان خرابهای شهر اسکان پيدا کرديم، غريب هستيم در اين شهر بچهها گرسنهاند چيزی ندارند هوا هم سرد است يک کمکی به ما بکنيد، ضمناً من علويه هم هستم سيده هستم، اين آقايي حالا مسألهدانی، بازاري به ظاهر متدين گفت برو دوتا شاهد بياور که بگويند تو سيده هستی تا من مثلاً از سهم سادات کمکت کنم، اين خانم سر را انداخت پايين و با خجالت حرکت کرد و رفت به سمت آن محل اسکان بچهها در مسير يک آقايي را ديد که مسئول به اصطلاح امنيت شهر بود، حالا ما میگوييم حالا امروز میگوييم نيروی انتظامی، آن موقع مثل همين شرطهها و پليسها بالاخره اين کار امنيتی را انجام میداد با دوتا از نيروهای خودش داشت قدم میزد رفت سراغ آن مسئول نظامی به آن آقا که اصلاً اعتماد هم نمیکرد که حالا در تاريخ هم دارد که اصلاً آن طرف بالاخره مسلمان هم نبود گبر بود آتش پرست بود، رفت بهش گفت که من يک خانم غريبی هستم چندتا بچه صغير داريم در اين شهر وارد شديم در آن خرابه و ما کسی را نداريم اگر میشود يک کمکی به ما بکنيد که شما حالا سر جوخه اينها هستيد مسئول اينها هستيد، تا به اين فرد اين را گفت حالا با اينکه بابا گبر است اما خدا همه را انسان آفريده خدا به همه ظرفيت خوب شدن داده، خدا نتانياهو را هم برای خوب شدن آفريد، اگر بد شد علتها را بايد جويا شد خدا بد نيافريده، بدیها از عملکردهای انسانهاست يکدفعه اين آقايي که حالا گبر هم بود، رئيس شرطهها و پليسهای آن شهر بود، تا به اين گفت من يک خانمی هستم، علويه هستم حالا نمیدانست که اين هم گبر است اين خانم، و اگر میشود مساعدتی کنيد، به يکی از اين مأمورها گفت آدرس اين خرابه را دقيق بگير، الآن من دستور میدهم رسيدگی کنند، سريع اين آقا رفت منزل به خانمش گفت خانم آماده شو، يک خانمی است در اين شهر غريب است با بچههای يتيم اينها را جمع کن، بياور منزل و به اينها اسکان بدهيد، حمامشان کنيد، غذا به ايشان بدهيد با احترام کامل اينها را نگهداريد، اينها همان خيرخواهی است که تجلیاش در اولياء خداست: «وَ مَنَحَ النُّصْحَ»[28] اين هم رفت و انجام داد و خب آن شب آن تاجری که به ظاهر مسألهدان و متدين بود شب خوابيد و خواب ديد، خواب ديد صحرای قيامت برپاست مردم در يک اضطراب شديد، همه در گريز، همه در تلاش، رسولالله روی بلندی ايستادند همه سعی میکنند خودشان را به پيغمبر نزديک کنند، و پيغمبر يک عنايتی کند اينها را از آن هراس و وحشت قيامت رهايي ببخشد آن آقای تاجری بلخی میگويد من هم سعی کردم با زحمت يک مقدار رفتم جلو، يک وقت خطاب به رسولالله کردم، گفتم يا رسولالله من هم مسلمان هستم، گفت بلند گفتم که پيغمبر يک توجهی کنند و عنايتی کنند، گفت رسولالله برگشتند و يک نگاهی به من کردند، فرمودند برو دوتا شاهد بياور که مسلمان هستی، گفت يا رسولالله در اين صحرای وانفسای قيامت که از آغاز دنيا تا الآن همه آمدند من چه کسی را پيدا کنم شهادت بدهد من مسلمان هستم؟ پيامبر فرمودند آن خانم علويه بیچاره در شهر بلخ از کجا دوتا شاهد بياورد، که شهادت بدهد که علويه است اين از وحشت از خواب بيدار شد، سراسيمه دنبال کرد تحقيق کرد رفت سراغ آن خرابه و جستجو کرد فهميد که اين خانم با بچهها رفتند در خانه آن داروغه شهر! داروغه بود آن آقا، داروغهای که گبر هم هست، رفت نيمه شب در خانه داروغه را زد داروغه آمد دم در، گفت اين خانم با بچههايش در خانه شما هستند؟ گفت بله، گفت اينها را بده تحويل، تو گبری اينها مسلمان هستند، اينها را من میخواهم ببرم منزل، گفت اولاً من برايت بگويم من اسلام آوردم، من مسلمان شدم، چيزی ديدی، خوابی ديدی؟ بعد توضيح داد، گفت من هرچه بگويي بدهی میدهم، اجازه بده اينها بيايند منزل من، گفت دنيا را به من بدهی، اينها را تحويل تو ديگر نمیدهم، گفت من امشب وقتی اينها را آوردم منزل به خانمم گفتم در محبت کم مگذار، ببين گبر است، میگويد اين خانم مسلمان است انسان است، اينیکه اميرالمؤمنين فرمود هرچه برای خودت میپسندی برای ديگران بپسند، دوست داری ناموست در سرما در خرابه بماند، ناموس مردم را مثل ناموس خودت بدان، دختر مردم را مثل دختر خودت بدان، دوست داری يک وقتی به خاطر گرفتاری، مشکلاتی آبرو به خطر بيفتد، آنهايي که آبرويشان به خطر افتاده کمک کنيد، اين میشود همان خيرخواهی گفت من ديشب وقتی آمدم منزل به خانمم گفتم چه کردی؟ گفت اينها را حمام کردم، لباسهايشان را عوض کردم، شامی هم به ايشان دادم همه خوابيدند، گفت من داخل اتاق تا سر گذاشتم روی بالشت، خواب قيامت را ديدم و خواب ديدم که تو در عالم خواب آمدی به پيغمبر گفتی من مسلمان هستم، رسولالله فرمودند برو دوتا شاهد بياور و بعد اشاره به من کردند گفتند اين داروغه اين بانوی علويه را بدون شاهد پذيرفت و اکرام کرد و تو که مسلمان بودی اين کار را نکردی، گفت من وقتی از خواب بيدار شدم، خيلی گريه کردم خانمم را صدا زدم گفتم برو اين خانم را بيدار کن، صدايش بزن، گفت همان نيمه شب بيدار شد اين خانم، گفتم خانم معذرت میخواهم شهادتين را به ما بگو، ما میخواهيم اين نيمه شب مسلمان بشويم، گفت اين خانم شهادتين را گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسولالله» اين صفت خيرخواهی است که خدا در نهاد انسانها هم قرار داده: يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[29] ما جوانهای ديگران را ناموس ديگران را، مشکلات ديگران را از خودمان جدا نبينيم: «وَ لَا يَعْتَدِي عَلَى أَحَد»[30]خيرخواهان ظلم نمیکنند، ستم نمیکنند، خطای شما از آنها نسبت به مردم مشاهده نمیکنيد، بسنده کنيم انشاءالله اين تفصيل کلام امام صادق در اين قسمت زيارت اربعين و اينکه آثار آسيبهای جهل و ظلم برای جامعه چقدر سنگين تمام میشود که حالا من نمونههای مصداقی را هم در روزهای آينده عرض خواهيم کرد، فرصت آينده.
امروز اربعين سال شصت و يک جابر با اينکه نابينا شده بود آمد اين پيرمرد صحابی رسولالله که توفيق زيارت هفت معصوم را داشت، با جمعی از شيعيان آمد در فرات غسل کرد لباس تميز پوشيد قدمها را آهسته برداشت، آمد کنار تربت سيدالشهداء سه بار امام را صدا زد از روی عشق و ارادت از هوش رفت، آب آوردند جابر را به هوش آوردند، جابر معرفتش بالاست، يک وقتی به امام حسين عرض کرد: «أ حبيب لايجب حبيبه» يافت نشد، آيا میشود دوستی جواب دوستش را ندهد، آقا ما هر وقت سلام میکرديم جواب دريافت میکرديم، معرفت بالاست جابر امام را حي و ميت نمیداند، او معتقد است که امام حی است خصوصاً سيدالشهداء که شهيد است، اما يک مکثی کرد يک پردهبرداری از اوج جنايات بنیاميه کرد، گفت جابر چگونه انتظار جواب داری از حسينی که بين سر و بدن او فرسنگها فاصله است يک اشارهای به حجم جناياتی که بنیاميه کردند يک وقت يکی از همراهان جابر گفت از سمت شام گرد و غباری برخواست، جابر گفت برويد خبر بياورد يک وقت مأموران حکومت نباشند، شخص رفت برگشت گفت جابر کاروان عشق دارد به سرزمين عشق بر میگردد:
شميم جان فضای کوی بابم، مرا اندر مشام جان برآمد
گمانم کربلا شد عمه نزديک، که بوی مشک و ناب عنبر آيد
انشاءالله به فيض برسانند عزيز ما:
هنوز ای عمه از گهواره گور، صدای شيرخواره اصغر آيد
مهار ناقه را يکدم رها کن، که استقبال خواهر اکبر آيد
همه بگوييم يا حسين.
[1] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص849.
[2] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص738.
[3] اعراف142.
[4] عدة الداعي و نجاح الساعي ص57.
[5] عدة الداعي و نجاح الساعي ص57.
[6] عدة الداعي و نجاح الساعي ص57.
[7] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[8] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[9] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[10] اعراف179.
[11] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[12] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[13] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[14] اعراف68.
[15] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص200.
[16] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج20 ص117.
[17] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج20 ص117.
[18] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[19] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[20] كامل الزيارات النص ص256.
[21] تحف العقول النص ص20.
[22] تحف العقول النص ص20.
[23] تحف العقول النص ص20.
[24] تحف العقول النص ص20.
[25] آلعمران92.
[26] آلعمران92.
[27] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص397.
[28] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[29] تحف العقول النص ص20.
[30] تحف العقول النص ص20.