استاد حدائق روز چهارشنبه 27 تیرماه 1403 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان شرح وظایف مومنان پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم»[1].
صدق الله العلی العظيم
آيهای که تلاوت شد آيه هفتم از سوره مبارکه محمد(ص) که ما تجلی اين آيه را در تاريخ نسبت به اولياء الهی مشاهده کرديم و يکی زا اين اولياء الهی حضرت اباعبدالله الحسين است که امام حسين به اعتبار اين آيه و مطالبی که خداوند در اين آيه میفرمايد وعده الهی را نسبت به سيدالشهداء محقق و عملی میبينيد، ترجمه آيه اين است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»[2]ای کسانی که ايمان آورديد اگر خدا را ياری کرديد، خدا هم شما را ياری میکند: «وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم»[3] گامهای شما را هم خدا میفرمايد ما استوار میکنيم و قدمهايتان را با ثبات قرار میدهيم، هم ياری میکنيم هم شما را در مسير زندگی ثابت قدم میداريم، ما نسبت به حضرت اباعبدالله میبينيم در يک مقطعی سيدالشهداء برای دفاع از ارزشهای الهی قيام کرد و برای اين دفاع حضرت همه چيز خودش را تقديم کرد، و ياری خدا را شما امروز داريد مشاهده میکنيد، ما از همين الآن امروز سيمای جمهوری اسلامی اعلان میکرد که خيلی عظيمی از علاقمندان به زيارت اربعين دارند ثبت نام میکنند، آماری که امروز يکی از مسئولين در سيمای جمهوری اسلامی میداد، میگفت ما داريم میرسانيم پروازهای هوايي را به روز صد پرواز به عراق ای حسين تو چه کردهای؟ که مردم وقت میگذارند پول میدهند با افتخار، پير، جوان، مرد، زن برای شما میآيند الآن از اوائل ماه صفر اين حرکت دارد شروع میشود به عشق اربعين، تا بعد از ماه صفر خب اين عظمتی است که خداوند به امام حسين عنايت کرده و اين همه بر میگردد به ياری کردن خدا، اينجا من چند نکته را خدمت عزيزان عرض کنم اولاً بعضیها شايد سؤال برايشان پيش بيايد مگر خدا محتاج کمک کردن ماست و اين ياری کردن خدا معنايش چيست؟ ما در ذهنمان وقتی میگوييم کسی را کمک کنيم يعنی احتياج دارد که کمکش کني، میگويي آقا به داد فلان برس، فلانی را کمک کن، اين کمک کردن يک برداشت است يکی هم کمک کردن و نصرت خداست، نصرت خدا با نصرت مردم فرق میکند، نصرت خدا يعنی حرف شنويي از خدا، همينکه حرف خدا را میشنويد، همينکه اوامر الهی را اجراء میکنيد اين میشود ياری کردن خدا، و الا خداوند ذات مقتدر قادر قاهر بشريت عددی نيستند برای اينکه يا تهديد باشند برای خدا يا اينکه از آن جهت نقطه تقويت باشند ما اگر اطاعت کرديم و تبعيت از فرامين الهی کرديم ما خودمان به خودمان خدمت کرديم پس اين نصرت الهی يعنی اطاعت از پروردگار همين نماز خواندن شما من يک روايت از فرمايشات امام باقر را تقديم کنم خدا شما، آقا امام باقر میفرمايد: «ذِكْرُ اللَّهِ لِأَهْلِ الصَّلَاةِ أَكْبَرُ مِنْ ذِكْرِهِمْ إِيَّاهُ»[4] ببين شما وقتی يک وقت مشغول نماز هستيد، داريد از خدا ياد میکنيد، امام باقر میفرمايد در حال نماز که هستيد اين قدری که در حال نماز خدا به ياد شماست شما به ياد خدا نيستيد، توجه و لطف خدا را میخواهيد جذب کنيد نماز بخوانيد، شما يک نماز داري میخوانی بيش از آنکه شما رو به خدا آورديد و متوجه هستيد، خدا به شما عنايت دارد و متوجه هست، لذا در عبادتها هم ما بهره میبريم ما لطف الهی را به سمت خود جذب و کسب میکنيم، پس اينکه خدا میفرمايد: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»[5] ياری کنيد خدا نيازی به ياری بشر ندارد بشر اگر میخواهی مورد نصرت قرار بگيری اين يک پيام است آقا خدا چرا کمکمان نمیکند میگويند اوامر خدا را گوش کنيد، فرامين الهی را شما انجام بده ببين خدا چه میکند با شما؟ اين و لذا لازمه ايمان که خدا میفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»[6] اقدام عملی در جهت گسترش دين خداست اگر من میگويم دين دارم ايمان دارم بايد تلاش کنم دين خدا را گسترش بدهم، همان کاری که امام حسين کرد امام حسين اسوه مؤمنين است لذا حضرت نتيجه اين ايمان گسترش دين است، حضرت وقتی میبيند دين خدا دارد آسيب میبيند: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَ الْحَقَ لَا يُعْمَلُ بِهِ»[7] امام فرمود نمیبينيد که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی صورت نمیگيرد دين رفته در حاشيه، امام برای گسترش دين خدا اقدام عملی کرد اين همان میشود ياری پروردگار و لذا ما هم در خانوادهمان، در جامعهمان، بين دوستانمان، محيط کارمان اگر يکجايي ديديم که دين خدا دارد کمرنگ میشود الآن عزيزی سؤال کردند شغل آزاد داشتند مشورت میکردند که ما گاهی اوقات افرادی میآيند در مغازه ما شئونات اسلامی رعايت نمیکند، گفتم هر کسی در حد خودش بايد حرف بزند ولی محترمانه، مؤدبانه ما حرفمان را بزنيم صحبتمان را بکنيم پذيرفتند الحمدلله نپذيرفتند خدا اجر میدهد و خدا بیپاداش نمیگذارد، نکته ديگر ما پاداشهای الهی و مجازاتهای الهی با عملکرد هماهنگ است يعنی شما احسان کرديد خدا يقيناً پاداش میدهد، خطا کرديد و جبران نکرديد آثار آن خطا را هم انسان خواهد ديد، در تاريخ کربلا مینويسند اينهای که آمدند در قتل امام حسين اقدام کردند و شرکت کردند همه اينها قبل از آخرتشان در دنيا به اشد عذاب مجازات شدند، بالاخره اگر کسی خطایی کرد جبران نکرد، توبه نکرد يقيناً در دنيا مکافات میشود امام باقر سلامالله عليه میفرمايد که سهتا گناه است که اينها قبل از آخرت مردم در دنيا چوبش را میخورد اگر اصلاح نکردند، يک ستم به مردم: «الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ»[8] کلاه سر مردم گذاشتيد چوبش را میخوريد، آبرو بردی ضربهاش را خواهی خورد، مگر اينکه انسان برگردد جبران کند، اصلاح کند، يکی ستم به مردم: «وَ الْمُجَازِي الْإِحْسَانَ بِكُفْر»[9] پاداش خوبی را به بدی دادن، اين هم نکبت دارد اگر به کسی، فردی احسان کرد و او برگشت بدی جواب داد، منتظر باشيد مکافات کارش را خواهد ديد اين قاعدهای است که بالاخره خوبی را به بدی پاسخ ديدن در همين دنيا آثارش را میبيند و سوم: «الْعَاقُّ وَالِدَيْهِ»[10] اگر کسی عاق پدر و مادر شد محال است قبل از مردم آسيب کار خودش را نبيند اين سهتا از آن گناهان خطرناکی است که امام باقر میفرمايد در دنيا افراد مکافات میشوند يک بخشی از مجازاتها میرود برای عالم آخرت و حسابرسیهای قيامت اما بعضیها در همين دنيا من جمله اين سه موردی که امام تأکيد میفرمايد لذا از اين آيه استفاده میشود که پاداشها و کيفرها متناسب با عملکرد انسانهاست، و ما اگر میخواهيم الطاف خدا را دريافت کنيم بايد تلاش کنيم: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»[11] کار نمیکنيم میگوييم چرا خدا نمیدهد:
نابرده رنج گنج ميسر نمیشود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
حبيب ابن مظاهر شد اصحاب الحسين، سليمان ابن صرد ابن خزاعی هم دعوت کرده بود، هم حبيب امضاء کرد و دعوت کرد هم سليمان ابن صرد دعوت کرد و امضاء هردو هم کشته شدند يکی شهيد در رکاب امام، يکی نيامد ترديد پيدا کرد تعلل کرد بعداً به عنوان تائبين و توابيون قيام کردند کشته شدند، اصلاً سليمان ابن صرد کجا؟ حبيب ابن مظاهر کجا؟ بالاخره ما اگر میخواهيم الطاف الهی را دريافت کنيم، تلاشما، کوششما، سعیما تأثيرگذار است در دريافتی ما از پروردگار، آنهايي که بيشتر: «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[12]قرآن میفرمايد انسانها در گرو سعی و تلاششان بهرهمند میشوند اين هم نکته ديگر لذا ما اگر انتظار داريم که خداوند ما را ياری کند، قطعاً بايد تلاش و کوشش کنيم، بايد جديت کنيم، نصرت الهی در گرو سعی و تلاشماست در حالات يکی از انبياء بنیاسرائيل دارد که شخصی در زمان پيغمبر بيمار شده بود، ولی دکتر نمیرفت گفت خدايا دکتر نمیروم تا خوب کني، خداوند به آن پيغمبر آن زمان وحی فرستاد برويد بهش بگوييد خوبت نمیکنم تا دکتر بروی، بايد کار کرد، آقا میخواهي عالم بشوی بايد درس بخوانی میخواهی ثروت پيدا کنی بايد زحمت بکشی حالا خدا برکت میدهد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[13]محبوبيت میخواهی بايد در مسير رضايت خدا، کارهای که خدا میپسندد را انجام بدهيم، ببين در فرزندان اميرالمؤمنين شما يک فرزند اميرالمؤمنين غير از امام حسين و امام حسن که اينها افتخار بشريت هستند، يک فرزند اميرالمؤمنين ابالفضل است، يک فرزند اميرالمؤمنين هم محمدحنفيه است عبيدالله ابن علی است اينها کربلا نيامدند ابالفضل آمد هردو هم اينها فرزندان اميرالمؤمنين شما ببينيد ابالفضل به کجا رسيد؟ محمدحنفيه به کجا رسيد؟ الآن از شما بپرسم قبر محمدحنفيه کجاست؟ اصلاً فکر اين هم هستيد، روز ولادتش کی هست؟ وفاتش کی هست؟ ولی ابالفضل ولادتش را ارج مینهيم، چهارم شعبان، شهادتش را تجليل میکنيم عاشورا، هردو پدر اميرالمؤمنين بود، پدر علیعليهالسلام است اين نمیشود که خدا بفرمايد حالا ديگر خوب و بد همه مقامات داريد اين در گرو اين است که ما اگر میخواهيم نصرت الهی شامل حالمان بشود قطعاً بايد تلاش کرد بايد کوشش کرد، وجود مقدس قمر بنیهاشم در کنار امام حسين اين مجاهدتها را میکند میشود باب الحوائج، محمدحنفيه حالا کسالت داشت بيمار بود، نتوانست بيايد امام حسين هم وصيتنامهشان را نوشتند به او سپردند اما زمين تا آسمان اين دو برادر از نظر جايگاه، از نظر نگاه اجتماعی نزد مردم متفاوت هستند، يکی دو مطلب ديگر هم عرض کنم.
قرآن میفرمايد اگر آمديد و خدا را ياری کرديد، خدا هم شما را ياری میکند و کار ديگری که برای شما رقم میخورد: «يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم»[14]خدا میفرمايد ما ثابت قدمتان میکنيم بعضیها ديديد متزلزل هستند، گاهی اوقات میبيند در يک کارهای میبرند، ترديد میکنند، میخواهيد مردم در عقيدهتان، در ايمانتان ثابت قدم باشيد، متزلزل نباشيد: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ»[15]خدا را ياری کنيد اينهايي که آمدند با امام حسين کربلا، يکی زهير ابن قين، زهير شب عاشورا به امام حسين گفت آقا به خدا قسم دوست داشتم خدا هزار مرتبه من را خلق میکرد در راه شما میجنگيدم کشته میشدم، دوباره خدا زنده میکرد من را دوباره میجنگيدم کشته میشدم تا هزار مرتبه دست از شما بر نمیداشتم، ولی بعضیها برای حفظجانشان نيامدند فهميدند امام حسين کربلاست، از کوفه خارج نشدند، بعضیها دانستند سيدالشهداء دارد از مدينه میرود همراهی نکردند، بعضیها در مکه امام حسين را ديدند و سخنان حضرت را شنيدند ولی ثابت قدم نبودند، میآمدند دست امام حسين را هم میبوسيدند: «السلام عليک يابن رسولالله» حالا خيلی میخواستند اظهار ارادت کنند میگفتند آقا نرويد اينها همراهی نمیکنند، همان حرفی که عبيدالله حرّ جعفی به امام حسين زد گفت آقا من خودم اصلاً از کوفه آمدم بيرون که در اين مسائل و درگيریها نباشم شما هم نرويد، حالا اصرار داريد میخواهيد برويد شمشيرم را میدهم، اسبم را میدهم، زرهام را هم میدهم آقا فرمودند من به اينها نياز ندارم خودت آمدي آمدی، نيامدی ما احتياج به اينها نداريم، اين ثابت قدم بودن بعضیها میبينيد در يک مقطعی يک دفعه وا میدهند، يک دفعه عوض میشوند ترديد میکنند، يکجايي که بايد استوار و محکم بماند يک دفعه، ما الآن هم داريم بعضیها زمان اول انقلاب نهج البلاغه شرح میکردند در سيمای جمهوری اسلامی، الآن در امريکا پيغمبر را دارند میبرند زير سؤال، بعضیها در زمان پيغمبر درخشيدند، اما در زمان اميرالمؤمنين بر اميرالمؤمنين شمشير کشيدند، مثل زبير، مثل طلحه، در يک مقطعی خوب بودند، در يک مقطعی ثابت قدم نبودند، مردم اگر در همه شئونات زندگیتان ياری خدا بشود اصل، رضايت خدا را فراموش نکنيد، خدا در اين فراز و فرودهای دنيا حفظتان میکند ياری میکند شما را قدمهای شما را ثابت نگه میدارد، من الآن که خدمت شما هستم خانمها شما بشنويد، آقايي آمد گفت عروس من امريکا در مقطع دکترای بيولوژی شد نفر او، گفت من خودم بودم امريکا، گفت يک روز جشن گرفته بودند در دانشگاه دانشجوهای ممتاز را در هر رشتهای میخواستند به اينها لوح تقدير بدهند، عروسما هم دانشجو برتر دکترای بيولوژی بود و ضمناً مدرکهايشان را هم به ايشان بدهند، در يک جشن رسمی، تلويزيون امريکا داشت پخش میکرد همزمان دنيا هم میبينند، اين پدر شوهر اين خانم میگفت من در مجلس در آن جشن، در آن تالاری در امريکا، گفت ديدم آمدند به عروسم گفتند الآن که صدايت میزنم میآيي رو سن، دوتا کار شما بايد بکنيد، اول مقنعهات را در بياور، دوربينهای دنيا دارند ضبط میکنند، شما بايد سرت را برهنه کنی يک، دوم بعد از اينکه لوح افتخار را گرفتی، خبرنگارها آمدند سمتات نگويي من مسلمان هستم، میخواهی بگويي ايرانی هستم بگو، اما اسم اسلام را نياور، اين آقا گفت حاجآقا عروس من تا اين را شنيد اين: «يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم»[16]يعنی اين، خدا اين جوری کمک میکند، گفت اگر گرفتن اين لوح تقدير به بهای برداشتن حجابم برای دقايقی و کتمان اسلام برای لحظاتی است من اين لوح تقدير را نمیخواهم، صدا هم نزديد که نمیآيم، ما امروز در جامعه به بعضیها به اجبار بايد بگوييم مراقبت باش، چه تفاوتی است بين آن خانم و بعضی از خانمها اينها تفاوتشان کجاست؟ آن بنده خداست اين هم بنده خداست او انسان است اين هم انسان است آن چه کرده که اين گونه است در کفرستان، میگويد مقنعهام را بر نمیدارم بعضیها در سومين حرم اهلالبيت، حيا را ...! تفاوت کجاست؟ خدا را ياد کرديد خدا يادت میکند، با خدا بودی خدا با تو است و در سختترين مقاطع حفظت میکند، خدا را فراموش کرديد در مقدسترين اماکين باشيد زمين میخوريد اين همين وعده الهی است: «يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم»[17]و يک نکته پايانی هم من عرض کنم پاداشهايي که خداوند عنايت میکند، يقيناً بيش از عملکرد ماست خدا مثل بشر نيست ما دو دوتا چهارتايمان خيلی قوی است آقا چند ساعت کار کردی؟ مزدت اين قدر است، کی آمدی؟ کنتر میاندازد، امروز ديرتر آمديد ساعت کاریات ديرتر زده شد اين روش بشر است ما دقيق حساب میکنيم، رسيدگی میکنيم کارکرد افراد را، ساعت افراد را، در ادارات، کارهای شخصی، کارخانهها اما خدا را ببينيد خدا پاداشی که میدهد بيش از آنچه که ما عمل کرديم میدهد خدا میفرمايد اگر صدقهای دادی ما ده برابر میدهيم شما کدام انسان را دارد که بگويد اين جوری ما پاداش میدهيم: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[18]خدا میفرمايد ياریام کردي، حرف شنيدی، ما هم ياریات میکنيم، خب اين شد مقابل به مثل، ولی: «يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم»[19]اقدامت را هم، گامهايت را هم استوار میکنيم، حفظت میکنيم اين نمازی که آمدی خواندی، هم ياری خداست، و يقيناً خدا در بازتاب اين نماز، اين بندگی، اين صدقه اين اخلاص اين صله رحم، در مسير زندگی حفظتان میکند و کمکتان میکند: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم»[20]در واقعه عاشورا تجلی وعده الهی را ما نسبت به امام حسين و اصحاب و بازماندگان حضرت میبينيم زينب برای خدا آمدی به صحنه، ما ياری میکنيم تو را ثابت قدم میکنيم تو را زن چقدر عظمت پيدا میکند، عرضم را تمام کنم.
يک خانمی ساليان قبل در يک جريانی در پنج دقيقه شوهر و پسر شانزده ساله جلوش مردند، خب اين حرفها راحت است زدنش ولی در مقام آزمايش خيلی سخت است خانم از خانمهای متدينه مؤمنه شوهرش هيئتی، آدم خوب، پسر شانزدهاش میگفت اين نماز اول وقتش تعطيل نمیشد جوان با اخلاق، جوان متدين خوب، میگفت صبح جمعهای بود شوهرم از هيئت آمد تابستان بود گفتيم آقا غذا پختيم وسائل آماده کرديم برويم بيرون تفريح، گفت هرچه شوهرم گفت من حال ندارم شما برويد گفتيم نه بايد باهم برويم، گفت وسائل را گذاشتيم در ماشين و رفتيم اطراف بند بهمن، اين داستان مال شايد حدود هفده هجده سال قبل است، گفت يک جايي آب رودخانه رد میشد سايهای بود، نگهداشت شوهرم داشت وسائل را پياده میکرديم، پسر ما تا آمد پايين هوا خيلی گرم بود لباسش را درآورد رفت در رودخانه پريد در آب رفت و بالا نيامد، ظاهراً آنجا گردابی بوده که اين میرود و آب او را میکشد و میبرد، گفت من اين صحنه را که ديدم به شوهرم گفتم آقا بچه رفت نيامد، بالا گفت شوهرم با لباس پريد در آب آن هم رفت نيامد، گفت نيم ساعت بعد در مسير جريان رودخانه جسد هردو به دست آمد خانم خانم متدينهای بود در همين دفتر مسجد هم آمد، که بعد گفتند واقعاً دارد اين زن روانی میشود ما برای تسليت رفتيم، اهل وجوه، اهل خمس، رفتم ديدن اين خانوار اين خانم گفت من در ايمانم دارد خلل ايجاد میشود ترديد میکنم اين مصيبت با اين سختی شوهرم اهل دعای ندبه اهل نماز شب، پسر شانزده سالهام نماز اول وقتش تعطيل نمیشد برای من خانم با حجاب چادری چرا اين اتفاق بيفتد؟ گفتم خانم مقام شما برتر است يا حضرت زينب؟ اين خانم ساکت شد و گريه کرد گفت من کجا و زينب کجا؟ گفتم مصيبتی که تو ديدی سختتر بود يا مصيبتی که حضرت زينب ديد؟ تو دو تا عزيزت آن هم تازه دم آب رفت بعد هم آوردند نه به بدنشان توهين شد، نه عريان شد نه قطعه قطعه شد زينب هفت برادر، دو فرزند، سی خواهرزاده و برادرزاده با آن بدنها چه کردند؟ و بعد با خود زينب چه کردند؟ جسارت، بیادبی، توهين، گفتم خانم هر مصيبتی که دليل بر بیمهری نيست، يک وقتی ترفيع درجه است، امروز بعد از ظهر کاروان اسراء را حرکت دادند از کربلا بنا به روايت روز دوازده محرم هم شهادت حضرت زينالعابدين هم هست، خب آقا زينالعابدين امروز در کاروان اسراء بودند، اينها صبح تا ظهر اجساد خبيث کشتگان خودشان را دفن کردند حضرت زينب فرمودند به ما بيل و کلنگ بدهيد ما زن و بچهها اين بدنهاي شهدايمان را دفن کنيم، اين نامردمان اين اجازه را ندادند گفتند دستور از ابن زياد آمده اين بدنها بايد عريان در برابر آفتاب بماند، تا وحوش و حيوانات اينها را از بين ببرند، به بدن امام حسين هم اين نامردمان رحم نکردند، امروز بعد از ظهر مرکبها را آرودند اسراء را ببرند، آمدند اين زن و بچههای داغديده را سوار مرکبها کنند، دختر اميرالمؤمنين زينب آمد جلو گفت برويد عقب اينها ناموس آلالله هستند دست به اين زن و بچهها نزنيد، ما خودمان اينها را سوار میکنيم، دو شيرزاده، دو علیزاده، زينب و امکلثوم، زير بغل يک يک اين خانمها و بچههای داغديدهای شلاق خورده گرفتند و سوار کردند، نوبت رسيد به اين دو خواهر، حضرت زينب فرمود خواهرم امکلثوم تو هم بيا سوار شو، زير بغل امکلثوم را گرفت سوار کرد، زينب تک و تنهاست نوبت به اين خواهر رسيد، خواهری که ديشب نماز شبش را نشسته خواند آن قدر اين بدن شلاق خورده، هر جای که در اين سفر حضرت زينب میخواست از مرکب پياده بشود و سواره بشود عباس میآمد برادرها میآمدند علیاکبر میآمد، فرزندان زينب دور خاتون بنیهاشم را میگرفتند پياده و سواره میکردند اما يک نگاهی کرد ديد نه برادری، نه محرمی اين يکی از آن ساعتهای اضطرار حضرت زينب بود، يک نگاهی به دشت کربلا انداخت به پيکر عريان برادر:
ای همسفر زينب رفتيم خدا حافظ، ای تاج سر زينب رفتيم خدا حافظ
برادر گر مانده تو را پيکر در کرببلا بیسر، ما با سر بیمعجر رفتيم خدا حافظ
صدا زد: «يا اخی لو خيرت بين المقام و الرحيل» يافت نشد، برادر اگر اختيار دست خواهرت بود، کربلا را ترک نمیکردم، پيکرت را تنها نمیگذاشتم، اما چه کنم دارند خواهرت را به اسارات میبرند، حسینیها امروز بعد از ظهر چگونه زينب را از کربلا حرکت دادند؟ يک وقت يکی از دختر بچههای امام حسين از رو مرکب خطاب به سمت دشت کربلا کرد، صدای بابا زد، صدا زد بابا برخيز، دارند عمهام را با تازيانه کتک میزنند:
مزنيدم مبريدم که در اين دشت مرا کاری هست، گرچه گل نيست ولی صفحه گلزاری هست
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، اللهم تقبل منا.
[1] محمد7.
[2] محمد7.
[3] محمد7.
[4] محمد7.
[5] محمد7.
[6] محمد7.
[7] تحف العقول النص ص245.
[8] مجموعة ورام ج2 ص78.
[9] مجموعة ورام ج2 ص78.
[10] مجموعة ورام ج2 ص78.
[11] محمد7.
[12] نجم39.
[13] طلاق2.
[14] محمد7.
[15] محمد7.
[16] محمد7.
[17] محمد7.
[18] انعام160.
[19] محمد7.
[20] محمد7.