استاد حدائق روز چهارشنبه 27 تیرماه 1403 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان شرح وظایف مومنان پرداختند.

 

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

آيه­ای که تلاوت شد آيه هفتم از سوره مبارکه محمد(ص) که ما تجلی اين آيه را در تاريخ نسبت به اولياء الهی مشاهده کرديم و يکی زا اين اولياء الهی حضرت اباعبدالله الحسين است که امام حسين به اعتبار اين آيه و مطالبی که خداوند در اين آيه می­فرمايد وعده الهی را نسبت به سيدالشهداء محقق و عملی می­بينيد، ترجمه آيه اين است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ‏»[2]ای کسانی که ايمان آورديد اگر خدا را ياری کرديد، خدا هم شما را ياری می­کند: «وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم‏»[3] گام­های شما را هم خدا می­فرمايد ما استوار می­کنيم و قدم­هايتان را با ثبات قرار می­دهيم، هم ياری می­کنيم هم شما را در مسير زندگی ثابت قدم می­داريم، ما نسبت به حضرت اباعبدالله می­بينيم در يک مقطعی سيدالشهداء برای دفاع از ارزش­های الهی قيام کرد و برای اين دفاع حضرت همه چيز خودش را تقديم کرد، و ياری خدا را شما امروز داريد مشاهده می­کنيد، ما از همين الآن امروز سيمای جمهوری اسلامی اعلان می­کرد که خيلی عظيمی از علاقمندان به زيارت اربعين دارند ثبت نام می­کنند، آماری که امروز يکی از مسئولين در سيمای جمهوری اسلامی می­داد، می­گفت ما داريم می­رسانيم پروازهای هوايي را به روز صد پرواز به عراق ای حسين تو چه کرده­ای؟ که  مردم وقت می­گذارند پول می­دهند با افتخار، پير، جوان، مرد، زن برای شما می­آيند الآن از اوائل ماه صفر اين حرکت دارد شروع می­شود به عشق اربعين، تا بعد از ماه صفر خب اين عظمتی است که خداوند به امام حسين عنايت کرده و اين همه بر می­گردد به ياری کردن خدا، اين­جا من چند نکته را خدمت عزيزان عرض کنم اولاً بعضی­ها شايد سؤال برايشان پيش بيايد مگر خدا محتاج کمک کردن ماست و اين ياری کردن خدا معنايش چيست؟ ما در ذهن­مان وقتی می­گوييم کسی را کمک کنيم يعنی احتياج دارد که کمکش کني، می­گويي آقا به داد فلان برس، فلانی را کمک کن، اين کمک کردن يک برداشت است يکی هم کمک کردن و نصرت خداست، نصرت خدا با نصرت مردم فرق می­کند، نصرت خدا يعنی حرف شنويي از خدا، همين­که حرف خدا را می­شنويد، همين­که اوامر الهی را اجراء می­کنيد اين می­شود ياری کردن خدا، و الا خداوند ذات مقتدر قادر قاهر بشريت عددی نيستند برای اين­که يا تهديد باشند برای خدا يا اين­که از آن جهت نقطه تقويت باشند ما اگر اطاعت کرديم و تبعيت از فرامين الهی کرديم ما خودمان به خودمان خدمت کرديم پس اين نصرت الهی يعنی اطاعت از پروردگار همين نماز خواندن شما من يک روايت از فرمايشات امام باقر را تقديم کنم خدا شما، آقا امام باقر می­فرمايد: «ذِكْرُ اللَّهِ لِأَهْلِ الصَّلَاةِ أَكْبَرُ مِنْ‏ ذِكْرِهِمْ‏ إِيَّاهُ‏»[4] ببين شما وقتی يک وقت مشغول نماز هستيد، داريد از خدا ياد می­کنيد، امام باقر می­فرمايد در حال نماز که هستيد اين قدری که در حال نماز خدا به ياد شماست شما به ياد خدا نيستيد، توجه و لطف خدا را می­خواهيد جذب کنيد نماز بخوانيد، شما يک نماز داري می­خوانی بيش از آن­که شما رو به خدا آورديد و متوجه هستيد، خدا به شما عنايت دارد و متوجه هست، لذا در عبادت­ها هم ما بهره­ می­بريم ما لطف الهی را به سمت خود جذب و کسب می­کنيم، پس اين­که خدا می­فرمايد: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»[5] ياری کنيد خدا نيازی به ياری بشر ندارد بشر اگر می­خواهی مورد نصرت قرار بگيری اين يک پيام است آقا خدا چرا کمک­مان نمی­کند می­گويند اوامر خدا را گوش کنيد، فرامين الهی را شما انجام بده ببين خدا چه می­کند با شما؟ اين و لذا لازمه ايمان که خدا می­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»[6] اقدام عملی در جهت گسترش دين خداست اگر من می­گويم دين دارم ايمان دارم بايد تلاش کنم دين خدا را گسترش بدهم، همان کاری که امام حسين کرد امام حسين اسوه مؤمنين است لذا حضرت نتيجه اين ايمان گسترش دين است، حضرت وقتی می­بيند دين خدا دارد آسيب می­بيند: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَ‏ الْحَقَ‏ لَا يُعْمَلُ‏ بِهِ‏»[7] امام فرمود نمی­بينيد که به حق عمل نمی­شود و از باطل نهی صورت نمی­گيرد دين رفته در حاشيه، امام برای گسترش دين خدا اقدام عملی کرد اين همان می­شود ياری پروردگار و لذا ما هم در خانواده­مان، در جامعه­مان، بين دوستان­مان، محيط کارمان اگر يک­جايي ديديم که دين خدا دارد کمرنگ می­شود الآن عزيزی سؤال کردند شغل آزاد داشتند مشورت می­کردند که ما گاهی اوقات افرادی می­آيند در مغازه ما شئونات اسلامی رعايت نمی­کند، گفتم هر کسی در حد خودش بايد حرف بزند ولی محترمانه، مؤدبانه ما حرف­مان را بزنيم صحبت­مان را بکنيم پذيرفتند الحمدلله نپذيرفتند خدا اجر می­دهد و خدا بی­پاداش نمی­گذارد، نکته ديگر ما پاداش­های الهی و مجازات­های الهی با عملکرد هماهنگ است يعنی شما احسان کرديد خدا يقيناً پاداش می­دهد، خطا کرديد و جبران نکرديد آثار آن خطا را هم انسان خواهد ديد، در تاريخ کربلا می­نويسند اين­های که آمدند در قتل امام حسين اقدام کردند و شرکت کردند همه اين­ها قبل از آخرت­شان در دنيا به اشد عذاب مجازات شدند، بالاخره اگر کسی خطایی کرد جبران نکرد، توبه نکرد يقيناً در دنيا مکافات می­شود امام باقر سلام­الله عليه می­فرمايد که سه­تا گناه است که اين­ها قبل از آخرت مردم در دنيا چوبش را می­خورد اگر اصلاح نکردند، يک ستم به مردم: «الْبَغْيُ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏»[8] کلاه سر مردم گذاشتيد چوبش را می­خوريد، آبرو بردی ضربه­اش را خواهی خورد، مگر اين­که انسان برگردد جبران کند، اصلاح کند، يکی ستم به مردم: «وَ الْمُجَازِي الْإِحْسَانَ‏ بِكُفْر»[9] پاداش خوبی را به بدی دادن، اين هم نکبت دارد اگر به کسی، فردی احسان کرد و او برگشت بدی جواب داد، منتظر باشيد مکافات کارش را خواهد ديد اين قاعده­ای است که بالاخره خوبی را به بدی پاسخ ديدن در همين دنيا آثارش را می­بيند و سوم: «الْعَاقُّ وَالِدَيْهِ»[10] اگر کسی عاق پدر و مادر شد محال است قبل از مردم آسيب کار خودش را نبيند اين سه­تا از آن گناهان خطرناکی است که امام باقر می­فرمايد در دنيا افراد مکافات می­شوند يک بخشی از مجازات­ها می­رود برای عالم آخرت و حساب­رسی­های قيامت اما بعضی­ها در همين دنيا من جمله اين سه موردی که امام تأکيد می­فرمايد لذا از اين آيه استفاده می­شود که پاداش­ها و کيفرها متناسب با عملکرد انسان­هاست،  و ما اگر می­خواهيم الطاف خدا را دريافت کنيم بايد تلاش کنيم: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»[11] کار نمی­کنيم می­گوييم چرا خدا نمی­دهد:

نابرده رنج گنج ميسر نمی­شود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

حبيب ابن مظاهر شد اصحاب الحسين، سليمان ابن صرد ابن خزاعی هم دعوت کرده بود، هم حبيب امضاء کرد و دعوت کرد هم سليمان ابن صرد دعوت کرد و امضاء هردو هم کشته شدند يکی شهيد در رکاب امام، يکی نيامد ترديد پيدا کرد تعلل کرد بعداً به عنوان تائبين و توابيون قيام کردند کشته شدند، اصلاً سليمان ابن صرد کجا؟ حبيب ابن مظاهر کجا؟ بالاخره ما اگر می­خواهيم الطاف الهی را دريافت کنيم، تلاش­ما، کوشش­ما، سعی­ما تأثيرگذار است در دريافتی ما از پروردگار، آن­هايي که بيشتر: «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[12]قرآن می­فرمايد انسان­ها در گرو سعی و تلاش­شان بهره­مند می­شوند اين هم نکته ديگر لذا ما اگر انتظار داريم که خداوند ما را ياری کند، قطعاً بايد تلاش و کوشش کنيم، بايد جديت کنيم، نصرت الهی در گرو سعی و تلاش­ماست در حالات يکی از انبياء بنی­اسرائيل دارد که شخصی در زمان پيغمبر بيمار شده بود، ولی دکتر نمی­رفت گفت خدايا دکتر نمی­روم تا خوب کني، خداوند به آن پيغمبر آن زمان وحی فرستاد برويد بهش بگوييد خوبت نمی­کنم تا دکتر بروی، بايد کار کرد، آقا می­خواهي عالم بشوی بايد درس بخوانی می­خواهی ثروت پيدا کنی بايد زحمت بکشی حالا خدا برکت می­دهد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[13]محبوبيت می­خواهی بايد در مسير رضايت خدا، کارهای که خدا می­پسندد را انجام بدهيم، ببين در فرزندان اميرالمؤمنين شما يک فرزند اميرالمؤمنين غير از امام حسين و امام حسن که اين­ها افتخار بشريت هستند، يک فرزند اميرالمؤمنين ابالفضل است، يک فرزند اميرالمؤمنين هم محمدحنفيه است عبيدالله ابن علی است اين­ها کربلا نيامدند ابالفضل آمد هردو هم اين­ها فرزندان اميرالمؤمنين شما ببينيد ابالفضل به کجا رسيد؟ محمدحنفيه به کجا رسيد؟ الآن از شما بپرسم قبر محمدحنفيه کجاست؟ اصلاً فکر اين هم هستيد، روز ولادتش کی هست؟ وفاتش کی هست؟ ولی ابالفضل ولادتش را ارج می­نهيم، چهارم شعبان، شهادتش را تجليل می­کنيم عاشورا، هردو پدر اميرالمؤمنين بود، پدر علی­عليه­­السلام است اين نمی­شود که خدا بفرمايد حالا ديگر خوب و بد همه مقامات داريد اين در گرو اين است که ما اگر می­خواهيم نصرت الهی شامل حال­مان بشود قطعاً بايد تلاش کرد بايد کوشش کرد، وجود مقدس قمر بنی­هاشم در کنار امام حسين اين مجاهدت­ها را می­کند می­شود باب الحوائج، محمدحنفيه حالا کسالت داشت بيمار بود، نتوانست بيايد امام حسين هم وصيت­نامه­شان را نوشتند به او سپردند اما زمين تا آسمان اين دو برادر از نظر جايگاه، از نظر نگاه اجتماعی نزد مردم متفاوت هستند، يکی دو مطلب ديگر هم عرض کنم.

قرآن می­فرمايد اگر آمديد و خدا را ياری کرديد، خدا هم شما را ياری می­کند و کار ديگری که برای شما رقم می­خورد: «يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم‏»[14]خدا می­فرمايد ما ثابت قدم­تان می­کنيم بعضی­ها ديديد متزلزل هستند، گاهی اوقات می­بيند در يک کارهای می­برند، ترديد می­کنند، می­خواهيد مردم در عقيده­تان، در ايمان­تان ثابت قدم باشيد، متزلزل نباشيد: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ‏»[15]خدا را ياری کنيد اين­هايي که آمدند با امام حسين کربلا، يکی زهير ابن قين، زهير شب عاشورا به امام حسين گفت آقا به خدا قسم دوست داشتم خدا هزار مرتبه من را خلق می­کرد در راه شما می­جنگيدم کشته می­شدم، دوباره خدا زنده می­کرد من را دوباره می­جنگيدم کشته می­شدم تا هزار مرتبه دست از شما بر نمی­داشتم، ولی بعضی­ها برای حفظ­جان­شان نيامدند فهميدند امام حسين کربلاست، از کوفه خارج نشدند، بعضی­ها دانستند سيدالشهداء دارد از مدينه می­رود همراهی نکردند، بعضی­ها در مکه امام حسين را ديدند و سخنان حضرت را شنيدند ولی ثابت قدم نبودند، می­آمدند دست امام حسين را هم می­بوسيدند: «السلام عليک يابن رسول­الله» حالا خيلی می­خواستند اظهار ارادت کنند می­گفتند آقا نرويد اين­ها همراهی نمی­کنند، همان حرفی که عبيدالله حرّ جعفی به امام حسين زد گفت آقا من خودم اصلاً از کوفه آمدم بيرون که در اين مسائل و درگيری­ها نباشم شما هم نرويد، حالا اصرار داريد می­خواهيد برويد شمشيرم را می­دهم، اسبم را می­دهم، زره­ام را هم می­دهم آقا فرمودند من به اين­ها نياز ندارم خودت آمدي آمدی، نيامدی ما احتياج به اين­ها نداريم، اين ثابت قدم بودن بعضی­ها می­بينيد در يک مقطعی يک دفعه وا می­دهند، يک دفعه عوض می­شوند ترديد می­کنند، يک­جايي که بايد استوار و محکم بماند يک دفعه، ما الآن هم داريم بعضی­ها زمان اول انقلاب نهج البلاغه شرح می­کردند در سيمای جمهوری اسلامی، الآن در امريکا پيغمبر را دارند می­برند زير سؤال، بعضی­ها در زمان پيغمبر درخشيدند، اما در زمان اميرالمؤمنين بر اميرالمؤمنين شمشير کشيدند، مثل زبير، مثل طلحه، در يک مقطعی خوب بودند، در يک مقطعی ثابت قدم نبودند، مردم اگر در همه شئونات زندگی­تان ياری خدا بشود اصل، رضايت خدا را فراموش نکنيد، خدا در اين فراز و فرودهای دنيا حفظ­تان می­کند ياری می­کند شما را قدم­های شما را ثابت نگه می­دارد، من الآن که خدمت شما هستم خانم­ها شما بشنويد، آقايي آمد گفت عروس من امريکا در مقطع دکترای بيولوژی شد نفر او، گفت من خودم بودم امريکا، گفت يک روز جشن گرفته بودند در دانشگاه دانشجوهای ممتاز را در هر رشته­ای می­خواستند به اين­ها لوح تقدير بدهند، عروس­ما هم دانشجو برتر دکترای بيولوژی بود و ضمناً مدرک­هايشان را هم به ايشان بدهند، در يک جشن رسمی، تلويزيون امريکا داشت پخش می­کرد همزمان دنيا هم می­بينند، اين پدر شوهر اين خانم می­گفت من در مجلس در آن جشن، در آن تالاری در امريکا، گفت ديدم آمدند به عروسم گفتند الآن که صدايت می­زنم می­آيي رو سن، دوتا کار شما بايد بکنيد، اول مقنعه­ات را در بياور، دوربين­های دنيا دارند ضبط می­کنند، شما بايد سرت را برهنه کنی يک، دوم بعد از اين­که لوح افتخار را گرفتی، خبرنگارها آمدند سمت­ات نگويي من مسلمان هستم، می­خواهی بگويي ايرانی هستم بگو، اما اسم اسلام را نياور، اين آقا گفت حاج­آقا عروس من تا اين را شنيد اين: «يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم‏»[16]يعنی اين، خدا اين جوری کمک می­کند، گفت اگر گرفتن اين لوح تقدير به بهای برداشتن حجابم برای دقايقی و کتمان اسلام برای لحظاتی است من اين لوح تقدير را نمی­خواهم، صدا هم نزديد که نمی­آيم، ما امروز در جامعه­ به بعضی­ها به اجبار بايد بگوييم مراقبت باش، چه تفاوتی است بين آن خانم و بعضی از خانم­ها اين­ها تفاوت­شان کجاست؟ آن بنده خداست اين هم بنده خداست او انسان است اين هم انسان است آن چه کرده که اين گونه است در کفرستان، می­گويد مقنعه­ام را بر نمی­دارم بعضی­ها در سومين حرم اهل­البيت، حيا را ...! تفاوت کجاست؟ خدا را ياد کرديد خدا يادت می­کند، با خدا بودی خدا با تو است و در سخت­ترين مقاطع حفظت می­کند، خدا را فراموش کرديد در مقدس­ترين اماکين باشيد زمين می­خوريد اين همين وعده الهی است: «يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم‏»[17]و يک نکته پايانی هم من عرض کنم پاداش­هايي که خداوند عنايت می­کند، يقيناً بيش از عملکرد ماست خدا مثل بشر نيست ما دو دوتا چهارتايمان خيلی قوی است آقا چند ساعت کار کردی؟ مزدت اين قدر است، کی آمدی؟ کنتر می­اندازد، امروز ديرتر آمديد ساعت­ کاری­ات ديرتر زده شد اين روش بشر است ما دقيق حساب می­کنيم، رسيدگی می­کنيم کارکرد افراد را، ساعت افراد را، در ادارات، کارهای شخصی، کارخانه­ها اما خدا را ببينيد خدا پاداشی که می­دهد بيش از آنچه که ما عمل کرديم می­دهد خدا می­فرمايد اگر صدقه­ای دادی ما ده برابر می­دهيم شما کدام انسان را دارد که بگويد اين جوری ما پاداش می­دهيم: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[18]خدا می­فرمايد ياری­ام کردي، حرف شنيدی، ما هم ياری­ات می­کنيم، خب اين شد مقابل به مثل، ولی: «يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم‏»[19]اقدامت را هم، گام­هايت را هم استوار می­کنيم، حفظت می­کنيم اين نمازی که آمدی خواندی، هم ياری خداست، و يقيناً خدا در بازتاب اين نماز، اين بندگی، اين صدقه اين اخلاص اين صله رحم، در مسير زندگی حفظتان می­کند و کمک­تان می­کند: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم‏»[20]در واقعه عاشورا تجلی وعده الهی را ما نسبت به امام حسين و اصحاب و بازماندگان حضرت می­بينيم زينب برای خدا آمدی به صحنه، ما ياری می­کنيم تو را ثابت قدم می­کنيم تو را زن چقدر عظمت پيدا می­کند، عرضم را تمام کنم.

يک خانمی ساليان قبل در يک جريانی در پنج دقيقه شوهر و پسر شانزده­ ساله­ جلوش مردند، خب اين حرف­ها راحت است زدنش ولی در مقام آزمايش خيلی سخت است خانم از خانم­های متدينه مؤمنه شوهرش هيئتی، آدم خوب، پسر شانزده­اش می­گفت اين نماز اول وقتش تعطيل نمی­شد جوان با اخلاق، جوان متدين خوب، می­گفت صبح جمعه­ای بود شوهرم از هيئت آمد تابستان بود گفتيم آقا غذا پختيم وسائل آماده کرديم برويم بيرون تفريح، گفت هرچه شوهرم گفت من حال ندارم شما برويد گفتيم نه بايد باهم برويم، گفت وسائل را گذاشتيم در ماشين و رفتيم اطراف بند بهمن، اين داستان مال شايد حدود هفده هجده سال قبل است، گفت يک جايي آب رودخانه رد می­شد سايه­ای بود، نگهداشت شوهرم داشت وسائل را پياده می­کرديم، پسر ما تا آمد پايين هوا خيلی گرم بود لباسش را درآورد رفت در رودخانه پريد در آب رفت و بالا نيامد، ظاهراً آن­جا گردابی بوده که اين می­رود و آب او را می­کشد و می­برد، گفت من اين صحنه را که ديدم به شوهرم گفتم آقا بچه رفت نيامد، بالا گفت شوهرم با لباس پريد در آب آن هم رفت نيامد، گفت نيم ساعت بعد در مسير جريان رودخانه جسد هردو به دست آمد خانم خانم متدينه­ای بود در همين دفتر مسجد هم آمد، که بعد گفتند واقعاً دارد اين زن روانی می­شود ما برای تسليت رفتيم، اهل وجوه، اهل خمس، رفتم ديدن اين خانوار اين خانم گفت من در ايمانم دارد خلل ايجاد می­شود ترديد می­کنم اين مصيبت با اين سختی شوهرم اهل دعای ندبه اهل نماز شب، پسر شانزده ساله­ام نماز اول وقتش تعطيل نمی­شد برای من خانم با حجاب چادری چرا اين اتفاق بيفتد؟ گفتم خانم مقام شما برتر است يا حضرت زينب؟ اين خانم ساکت شد و گريه کرد گفت من کجا و زينب کجا؟ گفتم مصيبتی که تو ديدی سخت­تر بود يا مصيبتی که حضرت زينب ديد؟ تو دو تا عزيزت آن هم تازه دم آب رفت بعد هم آوردند نه به بدنشان توهين شد، نه عريان شد نه قطعه قطعه شد زينب هفت برادر، دو فرزند، سی خواهرزاده و برادرزاده با آن بدن­ها چه کردند؟ و بعد با خود زينب چه کردند؟ جسارت، بی­ادبی، توهين، گفتم خانم هر مصيبتی که دليل بر بی­مهری نيست، يک وقتی ترفيع درجه است، امروز بعد از ظهر کاروان اسراء را حرکت دادند از کربلا بنا به روايت روز دوازده محرم هم شهادت حضرت زين­العابدين هم هست، خب آقا زين­العابدين امروز در کاروان اسراء بودند، اين­ها صبح تا ظهر اجساد خبيث کشتگان خودشان را دفن کردند حضرت زينب فرمودند به ما بيل و کلنگ بدهيد ما زن و بچه­ها اين بدن­هاي شهدايمان را دفن کنيم، اين نامردمان اين اجازه را ندادند گفتند دستور از ابن زياد آمده اين بدن­ها بايد عريان در برابر آفتاب بماند، تا وحوش و حيوانات اين­ها را از بين ببرند، به بدن امام حسين هم اين نامردمان رحم نکردند، امروز بعد از ظهر مرکب­ها را آرودند اسراء را ببرند، آمدند اين زن و بچه­های داغديده را سوار مرکب­ها کنند، دختر اميرالمؤمنين زينب آمد جلو گفت برويد عقب اين­ها ناموس آل­الله هستند دست به اين زن و بچه­ها نزنيد، ما خودمان اين­ها را سوار می­کنيم، دو شيرزاده، دو علی­زاده، زينب و ام­کلثوم، زير بغل يک يک اين خانم­ها و بچه­های داغديده­ای شلاق خورده گرفتند و سوار کردند، نوبت رسيد به اين دو خواهر، حضرت زينب فرمود خواهرم ام­کلثوم تو هم بيا سوار شو، زير بغل ام­کلثوم را گرفت سوار کرد، زينب تک و تنهاست نوبت به اين خواهر رسيد، خواهری که ديشب نماز شبش را نشسته خواند آن قدر اين بدن شلاق خورده، هر جای که در اين سفر حضرت زينب می­خواست از مرکب پياده بشود و سواره بشود عباس می­آمد برادرها می­آمدند علی­اکبر می­آمد، فرزندان زينب دور خاتون بنی­هاشم را می­گرفتند پياده و سواره می­کردند اما يک نگاهی کرد ديد نه برادری، نه محرمی اين يکی از آن ساعت­های اضطرار حضرت زينب بود، يک نگاهی به دشت کربلا انداخت به پيکر عريان برادر:

 ای همسفر زينب رفتيم خدا حافظ، ای تاج سر زينب رفتيم خدا حافظ

برادر گر مانده تو را پيکر در کرببلا بی­سر، ما با سر بی­معجر رفتيم خدا حافظ

صدا زد: «يا اخی لو خيرت بين المقام و الرحيل» يافت نشد، برادر اگر اختيار دست خواهرت بود، کربلا را ترک نمی­کردم، پيکرت را تنها نمی­گذاشتم، اما چه کنم دارند خواهرت را به اسارات می­برند، حسینی­ها امروز بعد از ظهر چگونه زينب را از کربلا حرکت دادند؟ يک وقت يکی از دختر بچه­های امام حسين از رو مرکب خطاب به سمت دشت کربلا کرد، صدای بابا زد، صدا زد بابا برخيز، دارند عمه­ام را با تازيانه کتک می­زنند:

مزنيدم مبريدم که در اين دشت مرا کاری هست، گرچه گل نيست ولی صفحه گلزاری هست

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، اللهم تقبل منا.

 

[1] محمد7.

[2] محمد7.

[3] محمد7.

[4] محمد7.

[5] محمد7.

[6] محمد7.

[7] تحف العقول النص ص245.

[8] مجموعة ورام ج‏2 ص78.

[9] مجموعة ورام ج‏2 ص78.

[10] مجموعة ورام ج‏2 ص78.

[11] محمد7.

[12] نجم39.

[13] طلاق2.

[14] محمد7.

[15] محمد7.

[16] محمد7.

[17] محمد7.

[18] انعام160.

[19] محمد7.

[20] محمد7.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه