استاد حدائق روز چهارشنبه 27 تیرماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند. 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

يکی از درس­های مهم از نهضت و قيام سيدالشهداء درس ظلم ستيزی است و اين­که انسان نسبت هم خودش، همه جامعه­ای که در آن زندگ می­کند مسئول و متعهد است، ما در بحث امر به معروف و نهی از منکر علت وجوب اين است که ما يک تکليف فردی داريم يک تکليف جمعی داريم، در جمعی هم زندگی می­کنيم، جامعه که زندگی می­کنيم هم با کسانی که معاشرت داريم، بايد منويات الهی را ما رعايت کنيم و اگر کوتاهی می­شود تذکر بدهيم آيه­ای که تلاوت شد ترجمه اين آيه را من نکاتی را عرض کنم و چند روايت و نکاتی پيرامون رعايت عدالت و اجتناب و پرهيز از ظلم که خداوند نهی می­نمايد و اين آيه در سوره مبارکه انعام آيه هشتاد و دو ترجمه اين است: «الَّذينَ آمَنُوا»[2] کسانی ايمان آوردند: «وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ»[3] ايمان خودشان را هم با ظلم مخلوط نکردند بالاخره ايمان اين­ها با ظلم آغشته نشد، آميخته نشد با اين شرط: «أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ»[4] امنيت از آن آن­هاست اين­ها در امن و امان به سر می­برند: «وَ هُمْ مُهْتَدُون‏»[5] اين­ها هدايت يافتگان­اند و در مسير هدايت قرار دارند، اين آيه از آيات ولايت در قرآن هم هست يکی از آيات ولايت اگر پرسيدند علی ابن ابی­طالب را در قرآن آيه نام ببريد يکی همين آيه هشتاد و دو سوره مبارکه انعام است، در خطبه غدير پيغمبر به همين آيه هم استناد کردند، شصت و دو آيه پيغمبر در خطبه غدير در ضمن خطبه خواندند که اين­ها آيات ولايت است به استناد فرمايش رسول­الله که در آن سخنرانی غدير پيغمبر فرمودند قرآن ثقل اکبر است، علی ابن ابی­طالب و فرزندان طيب از نسل او ثقل اصغر هستند بعد پيامبر در فضيلت علی ابن ابی­طالب صحبت فرمود که تبعيت از علی عامل نجات، استناد کردند به اين آيه شريفه: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون‏»[6] که مصداق ايمان پاکی که با ظلم آميخته نشد علی ابن ابی­طالب است به عنوان فرد شاخص، البته روايات هم از معصومين داريم که ذيل اين آيه شريفه من يک روايتی را از فرمايشات آقا امام صادق تقديم کنم، شخصی به نام ابی­مريم آمد خدمت آقا امام صادق عليه­السلام از همين آيه شريفه سؤال کرد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ‏»[7] امام صادق فرمودند «يَا أَبَا مَرْيَمَ‏ هَذِهِ‏ وَ اللَّهِ‏ [نَزَلَتْ‏] فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع»[8] امام قسم جلاله خوردند فرمودند به خدا قسم اين آيه در شأن علی است، فقال: يَا أَبَا مَرْيَمَ‏ هَذِهِ‏ وَ اللَّهِ‏ [نَزَلَتْ‏] فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع خَاصَّةً مَا أَلْبَسَ إِيمَانَهُ بِشِرْكٍ وَ لَا ظُلْمٍ وَ لَا كَذِبٍ وَ لَا سَرِقَةٍ وَ لَا خِيَانَةٍ»[9] علی ابن ابی­طالب شخصيتی است که ايمانش آلوده نشد به شرک ترديدی در بندگی خدا و اوامر الهی پيدا نکرد، ما گاهی اوقات ديديد بعضی­ها سال­ها نماز می­خواند می­گويد حالا حاج­آقا ما که نماز هم خوانديم روزه هم رفتيم حالا قيامتی هم هست، آخرتی هم هست، اين­ها همان ترديدها و شرک­هايي است که گاهی اوقات سراغ انسان­ها می­آيد و شخصی هم به امام صادق عرض کرد ما گاهی اوقات دچار اين افکار می­شويم نسبت به معاد، نسبت به کيفر اعمال امام فرمودند وقتی اين افکار سراغتان آمد ذکر: «لا اله الا الله» را بگوييد که اين­ها را کنترل کند، و مديريت کند علی ابن ابی­طالب امام صادق می­فرمايد اصلاً در زندگی نه دچار شرک شد که خود حضرت هم فرمود: «أَنِّي لَمْ‏ أُشْرِكْ‏ بِاللَّهِ‏ طَرْفَةَ عَيْنٍ‏‏»[10] يک چشم بهم زدن در کار خدا و اوامر الهی من دچار ترديد و شرک نشدم خب حضرت می­فرمايد اين آيه نسبت به علی ابن ابي­طالب است که ايمان او نه آميخته به شرک شد و نه ظلم، علی ابن ابی­طالب ظلمی ازش سر نزد: «وَ لَا كَذِبٍ»[11] سخن خلاف و دروغی از علی ابن ابی­طالب شنيده نشد: «وَ لَا سَرِقَةٍ»[12] علی ابن ابی­طالب سرقتی و خيانتی به اموال ديگران از او مشاهده نشد: «وَ لَا خِيَانَةٍ»[13] خيانت هم از علی ابن ابی­طالب ديده نشد، اين آيه هشتاد و دو سوره انعام از آيات ولايت، البته روايت از وجود مقدس آقا امام باقر عليه­السلام هم هست و از ائمه معصومين که تصريح دارند اين آيه تجلی حقيقی­اش نسبت به شخصيت علی ابن ابی­طالب است اما من چند نکته ذيل آيه بگويم و يکی دو روايت در مذمت ظلم که امروز بخشی از ما مردم گرفتار ظلم هستيم حالا بعضی­ها هم نمی­دانند اصلاً ظلم تعريفش يعنی قرار گرفتن چيزها در غير جای خودش، شما حرفی بزنيد که نبايد بزنيد ظلم است، بالاخره سخنی گفتيد آبروی کسی را آسيب زديد، اقدامی کرديد در اين اقدام مال کسی را ضايع کرديد، من همين ديشب يک آقاي از وکلاء البته وکيل متدينی و متشرعی بود که حالا زنگ زد، مجلس روضه­ای بود تمام شد آمد گفت من با شما کار دارم، عجله داشتم گفتم تماس بگير، در مسير زنگ زد گفت آقا يک پرونده­ای است در شيراز که تخلفی شده که حق جمعيتی ضايع شده يعنی بحث يک فرد هم نيست، يک حالا خلاف و کلاه­برداری که جمعی آسيب ديدند گفت وکالت اين را به ما می­خواهند واگذار کنند، طرف از اين جهت که اين­ها سوء استفاده کردند، تخلف کردند حق ضايع شده، شکی نيست، اما ما می­توانيم به استناد بعضی از مفاد قانون کنار هم قرار دادن اين­ها مجازات اين مجرمين را کاهش بدهيم حالا مجرمی که مجازاتش يک مجازات سنگينی است يک درجه تخفيف بگيرد پايين­تر بيايد گفت حالا اصرار هم دارند که ما وکالت را قبول کنم، گفتم آخرت را برای دنيای ديگران خراب نکن گفتم اين کسی که شما می­خواهيد پرونده­اش را قبول کنی مطمئن هستی که ظلم کرد؟ گفت بله، گفت ولی ما راه داريم که بتوانيم در ارائه مستندات به دادگاه به گونه­ای دفاع کنيم که مجازات اين کاهش پيدا کند گفتم اين تعاون در گناه است، اگر تو می­دانی که اين متخلف است و اگر تو می­دانی که اين ظلم کرده از ظالم دفاع نکن، آقايون اين فرمايشات اهل­البيت که برای لای کتاب­ها نيست، علی عليه­السلام در آن آخرين لحظات عمر شريفش خطاب به دو امام بعد از خود و تمام فرزندانش و تمام ارادتمندانش تا دامنه قيامت فرمود: «كُونَا لِلظَّالِمِ‏ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»[14] پيوسته دشمن ظالم باشيد، يار و ياور مظلوم باشيد گفتم آقای محترم تو می­گويي من می­دانم اين ظلم کرده حالا چهار کلمه سواد بلد هستيم چهارتا مفاد قانونی را هم کنار هم می­گذاريم، يک سياه نمايي می­کنيم اين ظالم را از آن مجازاتی که حقش است می­آوريم پايين، ببينيد آقايون گذشت همه­جا خوب است دو جا گذشت کسی حق ندارد بکند، حق نداری، يکی گذشت در اموال عمومی، اموال عمومی که مال شما نيست، اولياء هم نمی­بخشيدند، مال مردم را آسيب زده بايد مکافاتش را پس بدهد، و گذشت در جايي که به اسلام و حکومت اسلامی ضربه خورده اين را هم کسی نمی­تواند ببخشد، بله اين­که بگذريد در اموال شخصی­تان بگذريد بله حالا کسی ظلم کرد آمد بگويد آقا معذرت می­خواهم ببخشيد اشتباه کردم جبران می­کنم اين ديگر تکليف خود شماست اين بحث گذشت و عفو موارد شخصی نه موارد اجتماعی، نه ظلمی که جمعی را دربر گرفته و ما بياييم از ظالم دفاع کنيم ما مراقب باشيم در حمايت­هايمان، حرف زدن­هايمان، اقدامات­مان ظالم پرور نباشيم، گاهی اوقات يک حرف­های می­زنيم، ماليات سنگينی هم دارد، آقا فلانی اين جوری سرش آمده می­گويي حقش است، حقش است می­دانی چطور شد که اين طور شد؟ اين حقش است از مظلوم دفاع کردی يا با مظلوم به ستيز درآمدی؟ گفتم آقای محترم قبول نکن، خدا رحمت کند پدر بزرگ ما را مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ حسن حدائق پدر بزرگ پدری ابوی ما می­گفتند ايشان در درس اخلاق­شان به طلبه­ها اين را تأکيد می­کردند می­گفتند آقايون طلاب اگر کسی قصد جهنم رفتن هم دارد برای خودش برود نه برای ديگران، بابا آخرتت را برای دنيای ديگرن خراب نکن، حالا اين آقا می­خواهد تخفيف مجازات بگيرد شما داري می­شوی واسطه، او می­خواهد از زير مجازات خارج بشود شما می­روی در بند مجازات الهی در قيامت، پيغمبر فرمود مردم از زمانی که می­ميريد تا زمانی که می­رسيد به بهشت هفت مرحله سخت پيشرو داريد حالا بشنويد فکر کارهايتان را بکنيد، هفت مرحله­ای بسيار دشوار رسول­الله فرمود آسان­ترين اين مرحله هفتگانه مردن است: «أهونها الموت‏‏»[15] به پيغمبر عرض کردند يا رسول­الله: «ما اصعبها» يافت نشد، پس سخت­ترينش کدام است؟ رسول­الله فرمود وقتی که در قيامت مردم را می­آورند در ديوان محاسبات الهی و مظلوم­ها می­آيند گريبان اين ظالم را می­گيرند، سخت­ترين مرحله آن­جاست، لذا در يک حديثی هم رسول­الله فرمود مردم می­دانيد ور شکسته کيست؟ «من المفلس» يافت نشد، عرض کردند يا رسول­الله: «من لا درهم و لا دينار له» يافت نشد، کسی که نه طلا دارد نه نقره دارد، پول ندارد دستش خالی است اين نگاه حالا عمومی مردم پيغمبر فرمود ور شکسته اين نيست، ور شکسته کسی است که نمازهايش را خوانده، روزه­هايش را رفته، واجباتش را انجام داده، در انجام واجبات کسری ندارد، اما يک سری مظلمه­های از مردم به گردنش است، غيبت اين را کرده، پشت سر آن حرف زده توهين­ها و جسارت­های کرده، قيامت می­آورند در همين موقع سختی که پيغمبر فرمود ديگر اجرای عدالت است خدا مظهر عدالت است طرف را می­آورند در موقع حساب يکی يکی طلبکارها می­آيند جلو، يکی می­آيد می­گويد آقا اين آبروی ما را برد اين نسبت به ما حرف ناحق زد، پيامبر می­فرمايد قاعده حساب­رسی اين است ديگر آن­جا آقا پول نداری، اين چيزهايي که در دنيا می­بينيد اعتبارش مال دنياست، ماشين و خانه و نقدينگی و تراول و دلار و پوند و مارک و اين­ها مال دنياست اين­ها ديگر سنار قيامت نمی­ارزد ديگر اين­ها می­شود اوراق بی­بهاء اصلاً ديگر اين­ها مطرح هم نيست آن­جا ديگر وجه رايج در قيامت اعمال انسان­هاست قاعده حساب­رسی هم اين جوری است پيغمبر می­فرمايد اگر طلبکار پيدا کردی مطالبات طلبکار را از اعمال حسنه­ات بر می­دارد يکی می­آيد می­گويد آقا اين به من تهمت زد، از حسناتش بر می­دارند می­دهند يکی ديگر می­آيد می­گويد آقا اين در فلان جا با يک کلمه حق ما ضايع شد هی تصفيه می­شود پيغمبر فرمود کار می­رسد به جايي که تمام حسنات اين فرد می­رود هنوز طلبکار ايستاده، رسول­الله فرمود آن وقت قاعده حساب­رسی می­شود اين جوری، می­گويند خب تو هنوز طلبکار داری، روش تغيير می­کند طلبکارهای که ايستادند می­گويند از اين آقا طلب­ داريد، گناهان شما را بر می­دارد از داخل عمل می­گذاريم در نامه عمل اين، بار شما را سبک می­کنيم برای اين­که مظلوم بودی و اين ظالم بود برود در نامه عمل اين، بعد رسول­الله می­فرمايد اين فردی که نماز قضاء نداشت، روزه ترک شده نداشت با گناهانی که در نامه عملش آمد و آن­ها نتيجه ظلمی بود که کرده بود می­برند به سمت دوزخ، خيلی راحت حرف می­زنيم، خيلی راحت قضاوت می­کنيم، شنيدي می­گويند اين را، می­گويند آقای فلانی چنين کرد، پشت سر آيت­الله حارئری چقدر حرف زدند متدينين، بارها من خودم شنيدم آقا اين باغ شهری­ها، ايشان چه باب شهری­های حالا آن­که بنده خدا می­گفت من يک وجب از اين اراضی مال من نيست، و اين طور تهمت زدن خب اين­ها قيامت بايد پس داد، البته من يک خدمتی به مردم شيراز کردم، مردم را از زيربار آيت­الله حائری بيرون آوردم، بقيه افراد را خودتان برويد خارج کنيد خودتان را آيت­الله حائری نجات­تان دادم، گفتم هم جريانش را برايتان، شنيديد يا نشنيديد؟ حالا می­گويم برويد کار کنيد حساب­تان را من با آيت­الله حائری تصفيه کردم بقيه را خودتان برويد تصفيه کنيد، آقا حرفی که می­زنی واقعيت ندارد نگو زبانت را کنترل کن، اين ظلم است يک کلمه می­گويي آبروی طرف را می­بری يک تأييد می­کنی حرف غلط را داری حمايت می­کنی، خب من بارها از خود ايشان شنيده بودم ايشان می­فرمودند من يک وجب از اين اراضی عرض شود که باغ شهری­ها در فراغت متعلق به من نيست ايشان تا زمانی هم که شيراز بود در خانه خانمش بود اصلاً خانه ملکی ايشان نداشت، حالا مردم که نمی­دانستند و شايد هم قبول هم نمی­کردند از ايشان، ايشان دوره امامت جمعه­شان تمام شد و رفتند قم و سال نود و يک بود يک خانم متدينه­ای که اهل قرائت قرآنی که اهل جلسات بود اين به ما زنگ زد گفت آقای حدائق من خيلی غيبت آقای حائری را کردم، نسبت به همين فلاحت در فراغت، در جلسات پيش می­آمد حرف پيش می­آمد ما هم پا پيش بيار معرکه می­شديم زير اين شعله­های حرف­های غلط را بر افروخته می­کرديم گفت الآن متوجه شدم که ايشان اصلاً اين­ها مربوط به اين بنده خدا نبود، ايشان آمد يک فکر بلندی داشت گفت اين زمين­های منابع ملی و مراتعی که هست بياييد اين­ها را بهره­برداری کنيد، تقسيم کنيد عادلانه به کسانی که شرائطش را دارند بدهند، اين­ها هم روزهای تفريح­شان بروند يک تفريح کنند حالا ديگران دارند می­روند در اين باغ شهری­ها استفاده می­کنند دشنامش را به آن بنده خدا می­دادند و من بعض جاها، در تهران جاهای ديگر خيلی­ها تمجيد می­کردند می­گفتند اين فکر بلند ايشان که به عمران و آبادی و صنعت و توليد کمک کرد، باغات زيتون، کارخانه کنسرو زيتون ايشان گفت راه بيندازيد بهره­برداری کنيد اشتغال ايجاد بشود، گفت من خيلی پشت سر ايشان حرف زدم حالا فهميدم اشتباه می­کنم ولی دسترسی به ايشان ندارم، گفت خواهش می­کنم شما اگر تماسی با ايشان داريد از طرف من حلال بودی بطلبيد من چه کار بکنم ايشان من ببخشد آقايون در دنيا با يک غلط کردن می­گذرند ولی قيامت پدر از اولاد نمی­گذرد حالا خواهيد ديد، قيامت زن و شوهر از هم نمی­گذرد برادر و خواهر نمی­گذرند چون گير هستند، چون گرفتار هستند، چون می­بيند اگر بدهکار ماند دوزخ در انتظار اوست می­گويد بگذار اين­جا حقم را تصفيه کنم من جهنم نروم به جهنم که هر کسی می­خواهد برود جهنم، اين در وضع قيامت است: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيه‏ وَ أُمِّهِ وَ أَبيه»[16]‏ من تماس گرفتم، تلفن همراه راننده ايشان را پيدا کرديم و قم زنگ زدم گفتم يک فرصتی که ايشان وقت­شان آزاد است گوشی را بدهيد خدمت­ ايشان بالاخره ارتباط برقرار شد گفتم آقا يک خانمی به ما تماس گرفته و می­گويد غيبت شما را زياد کرده در اين بحث فلاحت در فراغت حالا پی برده به اشتباهش اين چه کار بايد بکند؟ اين می­خواهد قيامت ديگر شما از ايشان شکايت نکند همين­جا تصفيه کنيد نجات بيايد بزرگ منشی را ببينيد اين­ها البته در حقوق فردی است عرض کردم دو جا کسی حق بخشيدن ندارد آسيب به بيت­المال، آسيب به اسلام، حالا اين­جا غيبت يک عالمی کرده اختيار دست آيت­الله حائری است که ببخشيد يا نبخشد؟ اميرالمؤمنين هم می­فرمايد وقتی کسی آمد اظهار کرد پيشمان هستم ببخشيد او را: «الْعَفْوُ عَنِ‏ الْمُقِرِّ لَا عَنِ الْمُصِر»[17]من وقتی به ايشان گفتم ايشان گفتند، اگر پيشيمان است بهش بگوييد برود صحن احمد ابن موسی سر قبر پدرم در شاه­چراغ يک حمد و سوره بخواند هديه به پدرم بکند من از ايشان می­گذرم اين را فرمودند من رسيدم به داد مردم شيراز گفتم تکليف اين خانم حل شد آقا خيلی­ها غيبت شما را کردند اين يکش است بقيه چه بکنند؟ فرمودند هر کسی که غيبت من را کرده، و پيشيمان است برود سر قبر پدرم يک حمد و سوره بخواند به روح پدرم هديه کند ازش می­گذرم، ما از زيربار آيت­الله حائری آن­هايي که غيبت کرده بودند را نجات داديم، آيت­الله­های ديگر، مردم ديگر را خودتان دست و پا کنيد، امروز می­خواهيد از زيربار همديگر نجات پيدا کنيد آن­هايي که راضی هستند که در اين جمع، حالا بدگويي نسبت به يکديگر کردند حالا ظلمی در حق همين حاضرين اگر راضی هستيد بگذريد صلوات بفرستيد، الآن با تأييد اين صلوات از زيربار هم خارج شديد بقيه را ديگر خودتان يک فکری بکنيد که کار به قيامت نرسد، نمازها برود، روزه­ها از کف برود و انسان با گناهان ديگران دوزخی شود، من چند مطلب ذيل اين آيه عرض کنم، آفت ايمان ظلم است: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ»[18]اين يک هشدار هم درش هست که مؤمن می­تواند ظالم باشد، مؤمن می­تواند می­گويد مؤمن هستم ولی ظلم می­کند چه ظلمی؟ يک کلمه تأييد باطل حقش بود، می­گويند آقا فلانی اين طور شد می­گويد بايد سرش بيايد تو می­دانی چرا؟ با همين يک کلمه داری تأييد می­کنی مؤمنين مراقب باشيد ايمان شما با ظلم آميخته نشود آفت ايمان شما ظلم است اين نکته اول و از اين آيه بزرگان هم استفاده می­کنند که حفظ ايمان مهم­تر از خود ايمان است، اين­که بنده اعتقاد دارم وحدانيت الهی را رسالت پيغمبر را، اعتقاد به ائمه دارم اين يک بحث است، حفظ اين مهم­تر است امام باقر فرمود: «الْإِبْقَاءُ عَلَى‏ الْعَمَلِ‏ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ»[19]نگهداشتن کار از انجام کار سخت­تر است اين­که انسان اين اعتقاد را اين پاکی را اين رفتار صحيح را بتواند حفظ کند لذا ما در حج داريم رسول­الله می­فرمايد حاجی تا از حج برگشته به گناه آلوده نشده يعنی حج را حفظ کرده، هر کسی با اين حاجی مصافحه کند مثل اين­که حجرالاسود را استيلام می­کند استيلام با حجر مثل بيعت با خداست، يعنی حج را خراب نکنيد آمدند در مجلس عزای امام حسين يک ساعت دو ساعت انسان وقت می­گذارد اين بسيار عالی است، اما از اين مهم­تر حفظ اين جلسه است من می­توانم معنويت حاصله از اين جلسه را تا لحظه مردن خرابش نکنم، گاهی اوقات هنوز از مجلس بيرون نرفتيم مجلس را در مجلس می­سپاريم و می­رويم، حفظ عمل از انجام عمل سخت­تر و طبق اين آيه شريفه خدا می­فرمايد امنيت و هدايت در پرتو ايمان و عدالت است و لذا حضار محترم در خانه امام زمان هستيد، امام زمان سر فصل تمام کارهايش اول اجرای عدالت است يعنی مبارزه با ظلم است: «يَمْلَأُ الْأَرْضَ‏ قِسْطاً وَ عَدْلًا»[20] امام زمان برای اجرای عدالت می­آيد مردم اگر عدالت را ديدند مسلمان می­شوند، ديديد بعضی­ها از اسلام می­برند می­گويد آقا فلانی، فلان هيئتی کلاه سرمان گذاشت، آن آدم متدين اين جوری کرد ما از اسلام زده شديم، البته اين نگاه نگاه اشتباهی است مردم من و شما الگوی همديگر نيستيم الگو رسول­الله است، الگو اميرالمؤمنين است، الگو سيدالشهداست الگو اهل­البيتی هستند که خدا در تأييد آن­ها می­فرمايد آيه تطهير نازل می­شود و در شأن آن­ها آيه تطهير بيان می­شود آن­ها را ما بايد الگو ببينيم ولی خب اين نگاه سطحی جامعه از يک آدمی که هيئتی است، مسجدی است مذهبی است يک اشتباه می­بينند طرف زده می­شود، جوان می­آيد می­گويد آقا نماز خواندن بابايم ما را تارک الصلات کرد، بابای که نماز می­خواند بداخلاقی می­کند فحش می­دهد ناسزا می­گويد اين چه نمازی است؟ گفتم بابای تو دارد اشتباه می­کند، نماز خواندن اميرالمؤمنين را ببين، نماز خواندن اهل البيت را الگو قرار بده بابای تو که الگو نيست الگو: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»[21] بنده بايد به بچه­هاي خودم هم ياد بدهم بابا من الگو نيستم نگاه الگويي به من نکنيد الگو اهل­البيت هستند، اگر يک جايي هم من تندروی، کندروی کردم کار من را پای اسلام نگذاريد کار من را پای حساب خودم بگذاريد ولی اين نگاه غلط متأسفانه امروز در جامعه ما هست، از يک نفر خطا می­بينيم می­گذاريم پای اسلام اين اشتباه است خب حضار محترم عدالت و امنيت در پرتو رعايت ايمانی است که از ظلم مبراست صاحب الزمان می­آيد عدالت را اجرا کند، و لذا حضرت اجرای عدالت اگر شد: «يَمْلَأُ الْأَرْضَ‏ قِسْطاً وَ عَدْلًا»[22]مردم دنبال ايمان می­آيد لذا در عصر ظهور وقتی امام زمان ظهور می­کند مردم می­بينند آنچه دنبالش بودند می­خواهند شما الآن جريان غزه را ببينيد دنيا بشريت به اعتراض در آمده هر روز تصاويری را نشان می­دهند از سراسر عالم امريکا، در خود انگليستان، خود يهودی­های در فلسطين اشغالی اين­ها دارند اعتراض می­کنند فرياد می­زنند اين ظلم­ها اين جنايت­ها به اين مردم بی­گناه مظلوم اين روحيه فطرت پاک انسانی است خدا همه را پاک آفريده اين­ها همه اعتراض­شان رو ظلم است، خواسته­شان رو اجرای عدالت است امام زمان می­آيد عدالت را اجرا می­کند همه دور حضرت جمع می­شوند من در يک جلسه­ای عرض کردم سالها قبل بود سيمای جمهوری اسلامی صحنه نشان داد از اعتراضات مردم لندن بر عليه يکی از سياست­های انگليستان، خبرنگار اين­ها در يک پارکی از پارک­های لندن زمستان سرد، نم نم برف هم داشت می­باريد خبرنگار جمهوری اسلامی رفت در يک چادر مسافرتی يکی دو نفره، يک خانم دختر جوانی نشسته بود اين زانوها را در بغل گرفته بود می­لرزيد حالا مسيحی بود يهودی بود دارای چه اعتقادی بود، اين خبرنگار رفت در آن چادر نيمه شب در آن سرما، گفت خانم شما برای چه آمديد اين­جا؟ امشب خانه­ات را رها کردي در اين سرمای سخت زيرصفر آمديد اين­جا، گفت آمديم اين­جا که به دولت انگليس بگوييم ما با ظلم مخالف هستيم ما طالب عدالت هستيم، اين همان سرشت­های پاک است تا اين حرف را اين دختر جوان زد يک عده نشسته بودند، گفتم اين خانم را می­بينيد نگاه به سر برهنه­اش نکنيد امام زمان بيايد زير بيرق امام زمان است اين­ها مستضعفين هستند، نديده نشنيده، مجری عدالت وقتی آمد همه دور او حلقه می­زنند، می­پذيرند لذا عزيزان ظلم ستيزی عدالت محوری زيربنای رشد هدايت و امنيت جامعه است شما اگر در جامعه­تان اگر می­خواهيد امنيت اتفاق بيفتد بنده خودم رعايت کنم در حد محدوده خودم ظلم نکنم، در رفتارم، در گفتارم، در اقتصادم، در معاملاتم، ديگران هم همين طور باشند همه تلاش کنند برای عدالت محوری و خدا يک بشارتی می­دهد که آن­هايي که ايمان دارند و ظلم نمی­کنند دلهره ندارند اين­ها يک آرامش خاصی دارند: «أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون‏»[23]يک آرامشی در زندگی اين­هاست گاهی اوقات در سختی­ها هم هستند اما آرام­اند، مريض است اما آرام است آرامش دارد، بعضی­ها همه چيز دارند آرامش ندارند شما واقعه عاشورا را ببينيد اين اسراء ستم شد به اين­ها، ديشب به نظر حقير سخت­ترين شب عمر حضرت زينب بود، خانمی که هفت برادرش را قطعه قطعه کردند، دو پسر، سی خواهرزاده و برادرزاده، بهترين انسان­ها را در اين دشت زير سم اسب­ها پامال شدند مورد جنايت قرار گرفتند، اين خانم­های داغديده، مصيبت­ ديده، خيمه­ها سوخته، اموال به تاراج رفته، اين­ نامردمانی نمی­گفتند چه چيزها را بدهيد؟ آقا زين­العابدين در بيماری سخت بودند طرف آمده اين سجاده زيرپای حضرت را کشيد، امام را پرت کرد و برداشت، چادر از سر زينب به تاراج بردند، از سر دختران امام حسين به چادرها هم رحم نکردند، به دخترها نمی­گفتند گشواره­هايتان را در آوريد، پاره می­کردند می­کشيدند، ديگر کاری نبود که اين­ها نکنند اما آرامش زينب را ببين، امام سجاد می­فرمايد نيمه­های شب ديدم بين اين خيمه­های نيم سوخته، عمه­ام زينب مشغول راز و نياز با خداست، نشسته دارد نماز شب می­خواند، آقا زين­العابدين می­فرمايد به عمه­ام گفتم عمه­جان امشب نماز شب را نشسته می­خوانی، چه شبی؟ شبی که جان واقعی زينب در دشت کربلا پيکرش رها شده، حسين پيکر عريان روی دشت، حضرت زينب فرمود عزيز برادر آن قدر بر اين بدن شلاق زده شده، چون حضرت زينب خودش را سپر اين بچه­ها می­کرد امانتدار است، مسئوليت قبول کرده، اين نامردمان می­زدند حضرت زينب خودش را در برابر اين تازيانه­ها قرار می­داد که بچه­ها آسيب نبينند فرمودند اين قدر اين بدن شلاق خورده که قدرت ايستاده نماز شب خواندن ندارم، چه آرامشی دارد اين خانم؟ چه ايمانی در اين زن است؟ اين همانی است که پيغمبر فرمود علی و عترتش: «أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ»[24]مردم ايمان اگر داشتيد ظلم در زندگی­تان نيامد يک آرامشی به شما می­دهم که در مسير هدايت، فردا اين­ها را می­برند دارالاماره ابن زياد، اين ابن زياد ملعون پليد شروع کرد زخم زبان زدن، سر امام حسين در طشت است زينب دارد می­بيند اين سر را، عزيزان من سراغ داشتم بعضی­ها عزيزی را که از دست می­دهند در همين شيراز طرف ديگر در آن خانه نرفت، بابا نمی­توانم ديگر در اين خانه بروم، اتاق فرزندم را دارم می­بينم وسائلش را دارم می­بينم پدر و مادر نرفتند در آن خانه وسائل را بردند انفاق کردند، خانه فروخته شد اين­ها رفتند در يک منزل ديگر، گاهی اوقات می­گويد اين مصيبت  رسيده­ها تا آثار را نديدند هرچه مال متوفاست جمع کنيد ببريد، سر امام حسين در طشت مقابل حضرت زينب، ابن زياد گفت خانم ديديد خدا با شما چه کرد؟ شما می­گوييد خدا با ماست؟ اگر خدا با شما بود که نبايد حسين کشته می­شد سرش اين­جا؟ شما اسير، حضرت زينب فرمود: «مَا رَأَيْتُ‏ إِلَّا جَمِيلاً»[25] ما از خدا جز زيبايي چيزی نديديم اين سر بريده برای خدا زيبايي است برای ما، اين دست­های بسته برای خدا زيبايي است مردم اگر با خدا بوديد در هر حالی که باشيد موفق هستيد در هر حالی که باشيد پيروز و سرافراز هستيد، فرمود: «مَا رَأَيْتُ‏ إِلَّا جَمِيلاً»[26] من از عدالت خدا هم بگويم، خدا در حديث قدسی می­فرمايد اگر من از ظالم انتقام نگيرم خودم ظالم هستم، آقا زين­العابدين مثل فردا می­فرمايند وقتی سر بابايم را کنار سفره ابن زياد ديدم، گفتم خدايا منتظر عدالتت هستم، پنج سال گذشت امام سجاد سر سفره نهار در مدينه نشسته بودند پيک مختار آمد يک پارچه­ دستمال بسته­ای را گذاشت کنار سفره، گفت دست انتقام خدا از آستين مختار ابن ابوعبيد سقفی خارج شد سر عفريت بنی­اميه از بدن جدا شد، دستمال را باز کردند ديدند سر ابن زياد است امام سجاد همان­جا به سجده رفت، فرمود پنج سال قبل کنار سفره ابن زياد سر پدرم را گذاشته بودند، نانجيب ابن زياد سر حسين می­گذاری کنار سفره­ات دل فرزندان حسين را می­­آزاری، سر ملعونت را کنار سفره فرزند حسين حاضر می­کنيم مردم عالم صاحب  دارد، عالم بزرگتر دارد به نام خدا، خب اين امنيت که می­آيد من اين را اشاره کنم وقت تمام، اگر ايمان با ظلم آغشته نشد از مصاديق امنيت يکی امنيت معنوی است مردم از نظر معنوی يک امنيتی خواهند داشت اين يک، امنيت فردی و اجتماعی اين­ها شقوقات امنيت است شما در جامعه­ای که ايمان هست و ظلم نيست امنيت است در عصر ظهور علی عليه­السلام می­فرمايد اگر يک خانم جوانی ظرفی از گران­ بهاء­ترين جواهرات را رو سر خودش بگيرد که همه ببينيد از مشرق عالم پياده برود مغرب عالم نه کسی به مال اين زن نه کسی به جان اين زن طمع نمی­کند اين امنيت فردی است اگر يک جايي نا امنی است چون ايمان نيست چون ظلم است چون اگر بعضی­ها هم ادعای ايمان می­کنند ظلم هم دارند مرتکب می­شوند امنيت نيست، در عصر ظهور امنيت اجتماعی و فردی حاکم است، امنيت سياسی و انتظامی حاکم می­شود دولتمردان، مسئولان ديگر مراقب­اند قلم­شان، کلام­شان اقدام­شان، عزل و نصب­شان خدا را در نظر می­گيرند، نيروهای زير مجموعه آن­ها احساس امنيت کنند ما در دستگاه قضاء امنيت حقوقی و قضائی ديگر داريم ديگر طرف با يک خيال راحت می­گويد اين پرونده نظر عادلانه داده خواهد شد امنيت حقوقی امنيت قضائی و يک نکته ديگر هم امنيت اقتصادی، اما امروز متأسفانه می­بينيم امنيت اقتصادی از ناحيه بعضی­ها نيست طرف اموالی کسب کرده به هر نحو که می­خواهد عرضه می­کند می­گويد مال خودم است من يادم است در زمان جنگ روغن کمياب شد در همين شيراز انبار يک کسی را گرفتند باز کردند پنج هزار حلب روغن انبار کرده بود، مردم جان بر کف گرفته بودند داشتند دفاع می­کردند در آن آشفته بازار اين بی­انصاف حلب­های روغن را انبار کرده بود چه کسانی اين کارها را می­کنند؟ آن­هايي که ظالم هستند ايمان اگر آميخته با ظلم نشد می­شود امنيت اقتصادی، ديگر شما نگران نيستيد ديگر شما هراس نداريد آقا پول ما را نخورند، پول ما را نبرند آن امنيت می­آيد اين نکاتی که ذيل اين آيه شريفه محضر عزيزان تقديم شد، با اين روايت عرضم را تمام کنم، وجود مقدس آقا اميرالمؤمنين در غررالحکم می­فرمايد: «الظُّلْمُ يُزِلُ‏ الْقَدَمَ‏»[27]اگر کسی گرفتار ظلم شد حالا عرض کرديم در همه شئونات­مان ظلم در رفتارمان، در گفتارمان، در درآمدهايمان، در معاشرت­مان، در اداره­مان، يک وقتی بنده می­شود مسئولی که دارم ظلم می­کنم، بنده می­شوم يک پدری که درست تربيت نمی­کنم می­شوم يک شهروندی که به وظايف خودم عمل نمی­کنم خروجی ظلم علی­عليه­السلام می­فرمايد قدم­های شما را متزلزل می­کند، آن صلابت و استوری را از شما می­گيرد: «وَ يَسْلُبُ النِّعَمَ»[28]نعمت را از شما سلب می­کند: «وَ يُهْلِكُ الْأُمَمَ»[29]امت­ها را به نابودی می­کشاند امام حسين قيام کرد برای مبارزه با ظلم، قيام کرد برای اجرای عدالت، اين يکی از درس­های مهم نهضت عاشوراست که برای ما هم پيام آور است که در زندگی سعی کنيم بحمدلله اين ايمانی که خدا لطف کرده ارادتی که به اهل­البيت داريم گاهی اوقات با يک حرف­هایي ما زمان مرحوم ميرزای شيرازی ديگر وقت گذشت و بماند، ميرزا يک منشی داشت که اين منشی به خاطر يک حرف در بزرخ کشاندنش به عذاب، آدم پاک، سالم خوب فقط يک کلمه آمدند ازش پرسيدند گفتند آقا اين دختر همسايه­تان چه جور دختری است ظلم را می­خواهم بگويم، اين می­خواست که اين دختر را برای پسر خودش خواستگاری کند ترسيد که يک وقتی اين دختر شوهر کند ديگر پسرش بی­زن باشد بابا وقتی ازت می­پرسند آنچه می­دانی بگو زياده نگو، کم نگذار، اين فقط گفت نمی­دانم دختر دختر خوبی بود، دختر پاکی بود، دختر مؤمنه­ای بود، اين برای اين­که دختر شوهر نکند و برای پسرش برود خواستگاری، گفتند اين دختر را تأييد می­کنيد چه جور دختری است؟ گفت نمی­دانم، آنی که آمده بود سؤال کرد گفت اين معلوم می­شود اين آقای حاج جعفر امين که امانتدار ميرزای بزرگ است اين حتماً اين دختر يک مفاسدی دارد که اين می­خواست نگويد با يک نمی­دانم تمامش کرد، قيد آن دختر را آن خواستگار زد و ديگر کسی هم سراغ اين دختر نيامد اين نمی­دانم اين آقا سر زبان­ها افتاد گفتند آقای حاج­ جعفر امين دختر را برای پسرش خودش می­خواست و برای پسرش هم نرفت قسمت جای ديگری شد، سال­ها اي دختر ماند در خانه بی­شوهر اين حاج جعفر امين وقتی از دنيا رفت می­گويند ديدنش در يک تنور آتش، زير و رويش می­کردند گفت به ميرزا بگوييد امان از آن پدر و مادر قصاب، پدر آن دختر قصاب بود در سامراء، که بعد ميرزا آمد و جويا شد ميرزای بزرگ خيلی ناراحت شد اين­ها گفتند يک نمی­دانم اين آقا دختر ما را بدبخت کرد اين­ها ظلم است يک کلمه تأييد می­کنی باطل را، يک کلمه سکوت می­کنی دفاع نکردن از حق را اين ظلم است.

بسنده کنيم صلّی الله عليک يا اباعبدالله، البته خدا می­فرمايد در حديث قدسی ما از مظلوم دفاع می­کنيم شما می­بينيد خداوند از امام حسين دفاع کرد از زينب دفاع کرد از آن سه ساله­ای که در خرابه شام غريبانه دفن شد دفاع شد، شما امروز در خود شام بگرديد سوريه، دمشق، قبر معاويه، قبر يزيد را کسی بلد نيست، اما قبر زينب ملجأ است پناهگاه است قبر حضرت رقيه، شما امروز می­بينيد حمايت الهی را خب امروز روز يازدهم اين نا نجيب­ها صبح تا ظهر جنازه­ها و کشته­های خودشان را بردند دفن کردند، حضرت زينب امروز پيغام داد برای ابن سعد که يک مقدار بيل و کلنگ به ما بدهيد ما هم اجساد شهدايمان را برويم دفن کنيم، ما زن و بچه­ها می­رويم اين پيکرها را به خاک می­سپاريم، پيغام دادند برای حضرت زينب که نامه از ابن زياد آمده اين­ها دفن نمی­کنيد بلکه بدن­های اين­ها را زير اسم­ها بکوبيد اين­ها بمانند در برابر آفتاب تا از بين بروند، خوراک حيوانات بشوند چه کشيد امروز زينب؟ بيش از صد پيکر پاک رها شده روی اين دشت آقا می­بينيد خانم بعد از سال­ها می­رود سر قبر مادرش می­خواهد از هوش برود، زينب تو کيستی؟

زن مگو مرد آفرين روزگار، زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

زن مگو خاک درش نقش جبين، زن مگو دست خدا در آستين

اين­ها پيکرهای منحوس کشتگانشان را که دفن کردند بعد از ظهر مرکب­های آرودند گفتند بايد حرکت کنيد برويم به سمت کوفه می­خواهيم ببريم­ شما را به اسارت، اين­ها آمدند اين زن­ و بچه­ها را سوار مرکب­ها کنند حضرت زينب فرمود برويد کنار ما خودمان اين زن و بچه­ها را سوار می­کنيم دست به اين­ها نزنيد، اين­­ها حرم ­آل­الله هستند دو شيرزن زينب و ام­کلثوم آمدند يکی اين خانم­ها داغديده اين بچه­های کتک خورده را سوار اين مرکب­ها کردند همه سوار شدند نوبت رسيد به اين دو خواهر، حضرت زينب فرمود خواهر تو هم بيا سوار شو، ام­کلثوم را هم سوار کرد، دختر علی تنها ماند نه محرمی، نه برادری، نه فرزندی، مرحوم شوشتری می­فرمايد اين­جا صحنه ساعت اضطرار زينب بود هر وقت اين بزرگ بانو در اين مسير سفر می­خواست سوار بشود عباس می­آمد بچه­های زينب می­آمد زير بغل خاتون بنی­هاشم را می­گرفتند يک وقت زينب يک نگاهی به دشت کربلا کرد، يک نگاهی به پيکر قطعه قطعه برادر کرد، صدا زد: «يا اخی لو خيرت بين المقام و الرحيل» يافت نشد، برادر اگر اختيار دست خودم بود نمی­رفتم کربلايت را رها نمی­کردم اما برادر چه کنم دارند خواهرت را می­برند؟

ای همسفر زينب رفتيم خدا حافظ، ای تاج سر زينب رفتيم خدا حافظ

برادر گرمانده تو را پيکر در کرببلا بی­سر، ما با سر بی­معجر رفتيم خدا حافظ

بگويم چگونه زينب را بردند يک وقت يکی از دختر بچه­های امام حسين از روی مرکب صدا زد گفت بابا بابا بلند شو برخيز دارند عمه­ام را با تازيانه، هم بگوييم يا حسين.

 

[1] انعام82.

[2] انعام82.

[3] انعام82.

[4] انعام82.

[5] انعام82.

[6] انعام82.

[7] انعام82.

[8] تفسير فرات الكوفي ص134.

[9] تفسير فرات الكوفي ص134.

[10] الخصال ج‏2 ص572.

[11] تفسير فرات الكوفي ص134.

[12] تفسير فرات الكوفي ص134.

[13] تفسير فرات الكوفي ص134.

[14] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص421.

[15] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص374.

[16] عبس34-35.

[17] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص55.

[18] انعام82.

[19] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص296.

[20] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ص47.

[21] احزاب33.

[22] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ص47.

[23] انعام82.

[24] انعام82.

[25] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.

[26] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.

[27] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص456.

[28] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص456.

[29] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص456.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه