استاد حدائق روز چهارشنبه 27 تیرماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون»[1]
صدق الله العلی العظيم
يکی از درسهای مهم از نهضت و قيام سيدالشهداء درس ظلم ستيزی است و اينکه انسان نسبت هم خودش، همه جامعهای که در آن زندگ میکند مسئول و متعهد است، ما در بحث امر به معروف و نهی از منکر علت وجوب اين است که ما يک تکليف فردی داريم يک تکليف جمعی داريم، در جمعی هم زندگی میکنيم، جامعه که زندگی میکنيم هم با کسانی که معاشرت داريم، بايد منويات الهی را ما رعايت کنيم و اگر کوتاهی میشود تذکر بدهيم آيهای که تلاوت شد ترجمه اين آيه را من نکاتی را عرض کنم و چند روايت و نکاتی پيرامون رعايت عدالت و اجتناب و پرهيز از ظلم که خداوند نهی مینمايد و اين آيه در سوره مبارکه انعام آيه هشتاد و دو ترجمه اين است: «الَّذينَ آمَنُوا»[2] کسانی ايمان آوردند: «وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ»[3] ايمان خودشان را هم با ظلم مخلوط نکردند بالاخره ايمان اينها با ظلم آغشته نشد، آميخته نشد با اين شرط: «أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ»[4] امنيت از آن آنهاست اينها در امن و امان به سر میبرند: «وَ هُمْ مُهْتَدُون»[5] اينها هدايت يافتگاناند و در مسير هدايت قرار دارند، اين آيه از آيات ولايت در قرآن هم هست يکی از آيات ولايت اگر پرسيدند علی ابن ابیطالب را در قرآن آيه نام ببريد يکی همين آيه هشتاد و دو سوره مبارکه انعام است، در خطبه غدير پيغمبر به همين آيه هم استناد کردند، شصت و دو آيه پيغمبر در خطبه غدير در ضمن خطبه خواندند که اينها آيات ولايت است به استناد فرمايش رسولالله که در آن سخنرانی غدير پيغمبر فرمودند قرآن ثقل اکبر است، علی ابن ابیطالب و فرزندان طيب از نسل او ثقل اصغر هستند بعد پيامبر در فضيلت علی ابن ابیطالب صحبت فرمود که تبعيت از علی عامل نجات، استناد کردند به اين آيه شريفه: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون»[6] که مصداق ايمان پاکی که با ظلم آميخته نشد علی ابن ابیطالب است به عنوان فرد شاخص، البته روايات هم از معصومين داريم که ذيل اين آيه شريفه من يک روايتی را از فرمايشات آقا امام صادق تقديم کنم، شخصی به نام ابیمريم آمد خدمت آقا امام صادق عليهالسلام از همين آيه شريفه سؤال کرد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ»[7] امام صادق فرمودند «يَا أَبَا مَرْيَمَ هَذِهِ وَ اللَّهِ [نَزَلَتْ] فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع»[8] امام قسم جلاله خوردند فرمودند به خدا قسم اين آيه در شأن علی است، فقال: يَا أَبَا مَرْيَمَ هَذِهِ وَ اللَّهِ [نَزَلَتْ] فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع خَاصَّةً مَا أَلْبَسَ إِيمَانَهُ بِشِرْكٍ وَ لَا ظُلْمٍ وَ لَا كَذِبٍ وَ لَا سَرِقَةٍ وَ لَا خِيَانَةٍ»[9] علی ابن ابیطالب شخصيتی است که ايمانش آلوده نشد به شرک ترديدی در بندگی خدا و اوامر الهی پيدا نکرد، ما گاهی اوقات ديديد بعضیها سالها نماز میخواند میگويد حالا حاجآقا ما که نماز هم خوانديم روزه هم رفتيم حالا قيامتی هم هست، آخرتی هم هست، اينها همان ترديدها و شرکهايي است که گاهی اوقات سراغ انسانها میآيد و شخصی هم به امام صادق عرض کرد ما گاهی اوقات دچار اين افکار میشويم نسبت به معاد، نسبت به کيفر اعمال امام فرمودند وقتی اين افکار سراغتان آمد ذکر: «لا اله الا الله» را بگوييد که اينها را کنترل کند، و مديريت کند علی ابن ابیطالب امام صادق میفرمايد اصلاً در زندگی نه دچار شرک شد که خود حضرت هم فرمود: «أَنِّي لَمْ أُشْرِكْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ»[10] يک چشم بهم زدن در کار خدا و اوامر الهی من دچار ترديد و شرک نشدم خب حضرت میفرمايد اين آيه نسبت به علی ابن ابيطالب است که ايمان او نه آميخته به شرک شد و نه ظلم، علی ابن ابیطالب ظلمی ازش سر نزد: «وَ لَا كَذِبٍ»[11] سخن خلاف و دروغی از علی ابن ابیطالب شنيده نشد: «وَ لَا سَرِقَةٍ»[12] علی ابن ابیطالب سرقتی و خيانتی به اموال ديگران از او مشاهده نشد: «وَ لَا خِيَانَةٍ»[13] خيانت هم از علی ابن ابیطالب ديده نشد، اين آيه هشتاد و دو سوره انعام از آيات ولايت، البته روايت از وجود مقدس آقا امام باقر عليهالسلام هم هست و از ائمه معصومين که تصريح دارند اين آيه تجلی حقيقیاش نسبت به شخصيت علی ابن ابیطالب است اما من چند نکته ذيل آيه بگويم و يکی دو روايت در مذمت ظلم که امروز بخشی از ما مردم گرفتار ظلم هستيم حالا بعضیها هم نمیدانند اصلاً ظلم تعريفش يعنی قرار گرفتن چيزها در غير جای خودش، شما حرفی بزنيد که نبايد بزنيد ظلم است، بالاخره سخنی گفتيد آبروی کسی را آسيب زديد، اقدامی کرديد در اين اقدام مال کسی را ضايع کرديد، من همين ديشب يک آقاي از وکلاء البته وکيل متدينی و متشرعی بود که حالا زنگ زد، مجلس روضهای بود تمام شد آمد گفت من با شما کار دارم، عجله داشتم گفتم تماس بگير، در مسير زنگ زد گفت آقا يک پروندهای است در شيراز که تخلفی شده که حق جمعيتی ضايع شده يعنی بحث يک فرد هم نيست، يک حالا خلاف و کلاهبرداری که جمعی آسيب ديدند گفت وکالت اين را به ما میخواهند واگذار کنند، طرف از اين جهت که اينها سوء استفاده کردند، تخلف کردند حق ضايع شده، شکی نيست، اما ما میتوانيم به استناد بعضی از مفاد قانون کنار هم قرار دادن اينها مجازات اين مجرمين را کاهش بدهيم حالا مجرمی که مجازاتش يک مجازات سنگينی است يک درجه تخفيف بگيرد پايينتر بيايد گفت حالا اصرار هم دارند که ما وکالت را قبول کنم، گفتم آخرت را برای دنيای ديگران خراب نکن گفتم اين کسی که شما میخواهيد پروندهاش را قبول کنی مطمئن هستی که ظلم کرد؟ گفت بله، گفت ولی ما راه داريم که بتوانيم در ارائه مستندات به دادگاه به گونهای دفاع کنيم که مجازات اين کاهش پيدا کند گفتم اين تعاون در گناه است، اگر تو میدانی که اين متخلف است و اگر تو میدانی که اين ظلم کرده از ظالم دفاع نکن، آقايون اين فرمايشات اهلالبيت که برای لای کتابها نيست، علی عليهالسلام در آن آخرين لحظات عمر شريفش خطاب به دو امام بعد از خود و تمام فرزندانش و تمام ارادتمندانش تا دامنه قيامت فرمود: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»[14] پيوسته دشمن ظالم باشيد، يار و ياور مظلوم باشيد گفتم آقای محترم تو میگويي من میدانم اين ظلم کرده حالا چهار کلمه سواد بلد هستيم چهارتا مفاد قانونی را هم کنار هم میگذاريم، يک سياه نمايي میکنيم اين ظالم را از آن مجازاتی که حقش است میآوريم پايين، ببينيد آقايون گذشت همهجا خوب است دو جا گذشت کسی حق ندارد بکند، حق نداری، يکی گذشت در اموال عمومی، اموال عمومی که مال شما نيست، اولياء هم نمیبخشيدند، مال مردم را آسيب زده بايد مکافاتش را پس بدهد، و گذشت در جايي که به اسلام و حکومت اسلامی ضربه خورده اين را هم کسی نمیتواند ببخشد، بله اينکه بگذريد در اموال شخصیتان بگذريد بله حالا کسی ظلم کرد آمد بگويد آقا معذرت میخواهم ببخشيد اشتباه کردم جبران میکنم اين ديگر تکليف خود شماست اين بحث گذشت و عفو موارد شخصی نه موارد اجتماعی، نه ظلمی که جمعی را دربر گرفته و ما بياييم از ظالم دفاع کنيم ما مراقب باشيم در حمايتهايمان، حرف زدنهايمان، اقداماتمان ظالم پرور نباشيم، گاهی اوقات يک حرفهای میزنيم، ماليات سنگينی هم دارد، آقا فلانی اين جوری سرش آمده میگويي حقش است، حقش است میدانی چطور شد که اين طور شد؟ اين حقش است از مظلوم دفاع کردی يا با مظلوم به ستيز درآمدی؟ گفتم آقای محترم قبول نکن، خدا رحمت کند پدر بزرگ ما را مرحوم آيتالله آقای حاج شيخ حسن حدائق پدر بزرگ پدری ابوی ما میگفتند ايشان در درس اخلاقشان به طلبهها اين را تأکيد میکردند میگفتند آقايون طلاب اگر کسی قصد جهنم رفتن هم دارد برای خودش برود نه برای ديگران، بابا آخرتت را برای دنيای ديگرن خراب نکن، حالا اين آقا میخواهد تخفيف مجازات بگيرد شما داري میشوی واسطه، او میخواهد از زير مجازات خارج بشود شما میروی در بند مجازات الهی در قيامت، پيغمبر فرمود مردم از زمانی که میميريد تا زمانی که میرسيد به بهشت هفت مرحله سخت پيشرو داريد حالا بشنويد فکر کارهايتان را بکنيد، هفت مرحلهای بسيار دشوار رسولالله فرمود آسانترين اين مرحله هفتگانه مردن است: «أهونها الموت»[15] به پيغمبر عرض کردند يا رسولالله: «ما اصعبها» يافت نشد، پس سختترينش کدام است؟ رسولالله فرمود وقتی که در قيامت مردم را میآورند در ديوان محاسبات الهی و مظلومها میآيند گريبان اين ظالم را میگيرند، سختترين مرحله آنجاست، لذا در يک حديثی هم رسولالله فرمود مردم میدانيد ور شکسته کيست؟ «من المفلس» يافت نشد، عرض کردند يا رسولالله: «من لا درهم و لا دينار له» يافت نشد، کسی که نه طلا دارد نه نقره دارد، پول ندارد دستش خالی است اين نگاه حالا عمومی مردم پيغمبر فرمود ور شکسته اين نيست، ور شکسته کسی است که نمازهايش را خوانده، روزههايش را رفته، واجباتش را انجام داده، در انجام واجبات کسری ندارد، اما يک سری مظلمههای از مردم به گردنش است، غيبت اين را کرده، پشت سر آن حرف زده توهينها و جسارتهای کرده، قيامت میآورند در همين موقع سختی که پيغمبر فرمود ديگر اجرای عدالت است خدا مظهر عدالت است طرف را میآورند در موقع حساب يکی يکی طلبکارها میآيند جلو، يکی میآيد میگويد آقا اين آبروی ما را برد اين نسبت به ما حرف ناحق زد، پيامبر میفرمايد قاعده حسابرسی اين است ديگر آنجا آقا پول نداری، اين چيزهايي که در دنيا میبينيد اعتبارش مال دنياست، ماشين و خانه و نقدينگی و تراول و دلار و پوند و مارک و اينها مال دنياست اينها ديگر سنار قيامت نمیارزد ديگر اينها میشود اوراق بیبهاء اصلاً ديگر اينها مطرح هم نيست آنجا ديگر وجه رايج در قيامت اعمال انسانهاست قاعده حسابرسی هم اين جوری است پيغمبر میفرمايد اگر طلبکار پيدا کردی مطالبات طلبکار را از اعمال حسنهات بر میدارد يکی میآيد میگويد آقا اين به من تهمت زد، از حسناتش بر میدارند میدهند يکی ديگر میآيد میگويد آقا اين در فلان جا با يک کلمه حق ما ضايع شد هی تصفيه میشود پيغمبر فرمود کار میرسد به جايي که تمام حسنات اين فرد میرود هنوز طلبکار ايستاده، رسولالله فرمود آن وقت قاعده حسابرسی میشود اين جوری، میگويند خب تو هنوز طلبکار داری، روش تغيير میکند طلبکارهای که ايستادند میگويند از اين آقا طلب داريد، گناهان شما را بر میدارد از داخل عمل میگذاريم در نامه عمل اين، بار شما را سبک میکنيم برای اينکه مظلوم بودی و اين ظالم بود برود در نامه عمل اين، بعد رسولالله میفرمايد اين فردی که نماز قضاء نداشت، روزه ترک شده نداشت با گناهانی که در نامه عملش آمد و آنها نتيجه ظلمی بود که کرده بود میبرند به سمت دوزخ، خيلی راحت حرف میزنيم، خيلی راحت قضاوت میکنيم، شنيدي میگويند اين را، میگويند آقای فلانی چنين کرد، پشت سر آيتالله حارئری چقدر حرف زدند متدينين، بارها من خودم شنيدم آقا اين باغ شهریها، ايشان چه باب شهریهای حالا آنکه بنده خدا میگفت من يک وجب از اين اراضی مال من نيست، و اين طور تهمت زدن خب اينها قيامت بايد پس داد، البته من يک خدمتی به مردم شيراز کردم، مردم را از زيربار آيتالله حائری بيرون آوردم، بقيه افراد را خودتان برويد خارج کنيد خودتان را آيتالله حائری نجاتتان دادم، گفتم هم جريانش را برايتان، شنيديد يا نشنيديد؟ حالا میگويم برويد کار کنيد حسابتان را من با آيتالله حائری تصفيه کردم بقيه را خودتان برويد تصفيه کنيد، آقا حرفی که میزنی واقعيت ندارد نگو زبانت را کنترل کن، اين ظلم است يک کلمه میگويي آبروی طرف را میبری يک تأييد میکنی حرف غلط را داری حمايت میکنی، خب من بارها از خود ايشان شنيده بودم ايشان میفرمودند من يک وجب از اين اراضی عرض شود که باغ شهریها در فراغت متعلق به من نيست ايشان تا زمانی هم که شيراز بود در خانه خانمش بود اصلاً خانه ملکی ايشان نداشت، حالا مردم که نمیدانستند و شايد هم قبول هم نمیکردند از ايشان، ايشان دوره امامت جمعهشان تمام شد و رفتند قم و سال نود و يک بود يک خانم متدينهای که اهل قرائت قرآنی که اهل جلسات بود اين به ما زنگ زد گفت آقای حدائق من خيلی غيبت آقای حائری را کردم، نسبت به همين فلاحت در فراغت، در جلسات پيش میآمد حرف پيش میآمد ما هم پا پيش بيار معرکه میشديم زير اين شعلههای حرفهای غلط را بر افروخته میکرديم گفت الآن متوجه شدم که ايشان اصلاً اينها مربوط به اين بنده خدا نبود، ايشان آمد يک فکر بلندی داشت گفت اين زمينهای منابع ملی و مراتعی که هست بياييد اينها را بهرهبرداری کنيد، تقسيم کنيد عادلانه به کسانی که شرائطش را دارند بدهند، اينها هم روزهای تفريحشان بروند يک تفريح کنند حالا ديگران دارند میروند در اين باغ شهریها استفاده میکنند دشنامش را به آن بنده خدا میدادند و من بعض جاها، در تهران جاهای ديگر خيلیها تمجيد میکردند میگفتند اين فکر بلند ايشان که به عمران و آبادی و صنعت و توليد کمک کرد، باغات زيتون، کارخانه کنسرو زيتون ايشان گفت راه بيندازيد بهرهبرداری کنيد اشتغال ايجاد بشود، گفت من خيلی پشت سر ايشان حرف زدم حالا فهميدم اشتباه میکنم ولی دسترسی به ايشان ندارم، گفت خواهش میکنم شما اگر تماسی با ايشان داريد از طرف من حلال بودی بطلبيد من چه کار بکنم ايشان من ببخشد آقايون در دنيا با يک غلط کردن میگذرند ولی قيامت پدر از اولاد نمیگذرد حالا خواهيد ديد، قيامت زن و شوهر از هم نمیگذرد برادر و خواهر نمیگذرند چون گير هستند، چون گرفتار هستند، چون میبيند اگر بدهکار ماند دوزخ در انتظار اوست میگويد بگذار اينجا حقم را تصفيه کنم من جهنم نروم به جهنم که هر کسی میخواهد برود جهنم، اين در وضع قيامت است: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيه وَ أُمِّهِ وَ أَبيه»[16] من تماس گرفتم، تلفن همراه راننده ايشان را پيدا کرديم و قم زنگ زدم گفتم يک فرصتی که ايشان وقتشان آزاد است گوشی را بدهيد خدمت ايشان بالاخره ارتباط برقرار شد گفتم آقا يک خانمی به ما تماس گرفته و میگويد غيبت شما را زياد کرده در اين بحث فلاحت در فراغت حالا پی برده به اشتباهش اين چه کار بايد بکند؟ اين میخواهد قيامت ديگر شما از ايشان شکايت نکند همينجا تصفيه کنيد نجات بيايد بزرگ منشی را ببينيد اينها البته در حقوق فردی است عرض کردم دو جا کسی حق بخشيدن ندارد آسيب به بيتالمال، آسيب به اسلام، حالا اينجا غيبت يک عالمی کرده اختيار دست آيتالله حائری است که ببخشيد يا نبخشد؟ اميرالمؤمنين هم میفرمايد وقتی کسی آمد اظهار کرد پيشمان هستم ببخشيد او را: «الْعَفْوُ عَنِ الْمُقِرِّ لَا عَنِ الْمُصِر»[17]من وقتی به ايشان گفتم ايشان گفتند، اگر پيشيمان است بهش بگوييد برود صحن احمد ابن موسی سر قبر پدرم در شاهچراغ يک حمد و سوره بخواند هديه به پدرم بکند من از ايشان میگذرم اين را فرمودند من رسيدم به داد مردم شيراز گفتم تکليف اين خانم حل شد آقا خيلیها غيبت شما را کردند اين يکش است بقيه چه بکنند؟ فرمودند هر کسی که غيبت من را کرده، و پيشيمان است برود سر قبر پدرم يک حمد و سوره بخواند به روح پدرم هديه کند ازش میگذرم، ما از زيربار آيتالله حائری آنهايي که غيبت کرده بودند را نجات داديم، آيتاللههای ديگر، مردم ديگر را خودتان دست و پا کنيد، امروز میخواهيد از زيربار همديگر نجات پيدا کنيد آنهايي که راضی هستند که در اين جمع، حالا بدگويي نسبت به يکديگر کردند حالا ظلمی در حق همين حاضرين اگر راضی هستيد بگذريد صلوات بفرستيد، الآن با تأييد اين صلوات از زيربار هم خارج شديد بقيه را ديگر خودتان يک فکری بکنيد که کار به قيامت نرسد، نمازها برود، روزهها از کف برود و انسان با گناهان ديگران دوزخی شود، من چند مطلب ذيل اين آيه عرض کنم، آفت ايمان ظلم است: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ»[18]اين يک هشدار هم درش هست که مؤمن میتواند ظالم باشد، مؤمن میتواند میگويد مؤمن هستم ولی ظلم میکند چه ظلمی؟ يک کلمه تأييد باطل حقش بود، میگويند آقا فلانی اين طور شد میگويد بايد سرش بيايد تو میدانی چرا؟ با همين يک کلمه داری تأييد میکنی مؤمنين مراقب باشيد ايمان شما با ظلم آميخته نشود آفت ايمان شما ظلم است اين نکته اول و از اين آيه بزرگان هم استفاده میکنند که حفظ ايمان مهمتر از خود ايمان است، اينکه بنده اعتقاد دارم وحدانيت الهی را رسالت پيغمبر را، اعتقاد به ائمه دارم اين يک بحث است، حفظ اين مهمتر است امام باقر فرمود: «الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ»[19]نگهداشتن کار از انجام کار سختتر است اينکه انسان اين اعتقاد را اين پاکی را اين رفتار صحيح را بتواند حفظ کند لذا ما در حج داريم رسولالله میفرمايد حاجی تا از حج برگشته به گناه آلوده نشده يعنی حج را حفظ کرده، هر کسی با اين حاجی مصافحه کند مثل اينکه حجرالاسود را استيلام میکند استيلام با حجر مثل بيعت با خداست، يعنی حج را خراب نکنيد آمدند در مجلس عزای امام حسين يک ساعت دو ساعت انسان وقت میگذارد اين بسيار عالی است، اما از اين مهمتر حفظ اين جلسه است من میتوانم معنويت حاصله از اين جلسه را تا لحظه مردن خرابش نکنم، گاهی اوقات هنوز از مجلس بيرون نرفتيم مجلس را در مجلس میسپاريم و میرويم، حفظ عمل از انجام عمل سختتر و طبق اين آيه شريفه خدا میفرمايد امنيت و هدايت در پرتو ايمان و عدالت است و لذا حضار محترم در خانه امام زمان هستيد، امام زمان سر فصل تمام کارهايش اول اجرای عدالت است يعنی مبارزه با ظلم است: «يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا»[20] امام زمان برای اجرای عدالت میآيد مردم اگر عدالت را ديدند مسلمان میشوند، ديديد بعضیها از اسلام میبرند میگويد آقا فلانی، فلان هيئتی کلاه سرمان گذاشت، آن آدم متدين اين جوری کرد ما از اسلام زده شديم، البته اين نگاه نگاه اشتباهی است مردم من و شما الگوی همديگر نيستيم الگو رسولالله است، الگو اميرالمؤمنين است، الگو سيدالشهداست الگو اهلالبيتی هستند که خدا در تأييد آنها میفرمايد آيه تطهير نازل میشود و در شأن آنها آيه تطهير بيان میشود آنها را ما بايد الگو ببينيم ولی خب اين نگاه سطحی جامعه از يک آدمی که هيئتی است، مسجدی است مذهبی است يک اشتباه میبينند طرف زده میشود، جوان میآيد میگويد آقا نماز خواندن بابايم ما را تارک الصلات کرد، بابای که نماز میخواند بداخلاقی میکند فحش میدهد ناسزا میگويد اين چه نمازی است؟ گفتم بابای تو دارد اشتباه میکند، نماز خواندن اميرالمؤمنين را ببين، نماز خواندن اهل البيت را الگو قرار بده بابای تو که الگو نيست الگو: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»[21] بنده بايد به بچههاي خودم هم ياد بدهم بابا من الگو نيستم نگاه الگويي به من نکنيد الگو اهلالبيت هستند، اگر يک جايي هم من تندروی، کندروی کردم کار من را پای اسلام نگذاريد کار من را پای حساب خودم بگذاريد ولی اين نگاه غلط متأسفانه امروز در جامعه ما هست، از يک نفر خطا میبينيم میگذاريم پای اسلام اين اشتباه است خب حضار محترم عدالت و امنيت در پرتو رعايت ايمانی است که از ظلم مبراست صاحب الزمان میآيد عدالت را اجرا کند، و لذا حضرت اجرای عدالت اگر شد: «يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا»[22]مردم دنبال ايمان میآيد لذا در عصر ظهور وقتی امام زمان ظهور میکند مردم میبينند آنچه دنبالش بودند میخواهند شما الآن جريان غزه را ببينيد دنيا بشريت به اعتراض در آمده هر روز تصاويری را نشان میدهند از سراسر عالم امريکا، در خود انگليستان، خود يهودیهای در فلسطين اشغالی اينها دارند اعتراض میکنند فرياد میزنند اين ظلمها اين جنايتها به اين مردم بیگناه مظلوم اين روحيه فطرت پاک انسانی است خدا همه را پاک آفريده اينها همه اعتراضشان رو ظلم است، خواستهشان رو اجرای عدالت است امام زمان میآيد عدالت را اجرا میکند همه دور حضرت جمع میشوند من در يک جلسهای عرض کردم سالها قبل بود سيمای جمهوری اسلامی صحنه نشان داد از اعتراضات مردم لندن بر عليه يکی از سياستهای انگليستان، خبرنگار اينها در يک پارکی از پارکهای لندن زمستان سرد، نم نم برف هم داشت میباريد خبرنگار جمهوری اسلامی رفت در يک چادر مسافرتی يکی دو نفره، يک خانم دختر جوانی نشسته بود اين زانوها را در بغل گرفته بود میلرزيد حالا مسيحی بود يهودی بود دارای چه اعتقادی بود، اين خبرنگار رفت در آن چادر نيمه شب در آن سرما، گفت خانم شما برای چه آمديد اينجا؟ امشب خانهات را رها کردي در اين سرمای سخت زيرصفر آمديد اينجا، گفت آمديم اينجا که به دولت انگليس بگوييم ما با ظلم مخالف هستيم ما طالب عدالت هستيم، اين همان سرشتهای پاک است تا اين حرف را اين دختر جوان زد يک عده نشسته بودند، گفتم اين خانم را میبينيد نگاه به سر برهنهاش نکنيد امام زمان بيايد زير بيرق امام زمان است اينها مستضعفين هستند، نديده نشنيده، مجری عدالت وقتی آمد همه دور او حلقه میزنند، میپذيرند لذا عزيزان ظلم ستيزی عدالت محوری زيربنای رشد هدايت و امنيت جامعه است شما اگر در جامعهتان اگر میخواهيد امنيت اتفاق بيفتد بنده خودم رعايت کنم در حد محدوده خودم ظلم نکنم، در رفتارم، در گفتارم، در اقتصادم، در معاملاتم، ديگران هم همين طور باشند همه تلاش کنند برای عدالت محوری و خدا يک بشارتی میدهد که آنهايي که ايمان دارند و ظلم نمیکنند دلهره ندارند اينها يک آرامش خاصی دارند: «أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون»[23]يک آرامشی در زندگی اينهاست گاهی اوقات در سختیها هم هستند اما آراماند، مريض است اما آرام است آرامش دارد، بعضیها همه چيز دارند آرامش ندارند شما واقعه عاشورا را ببينيد اين اسراء ستم شد به اينها، ديشب به نظر حقير سختترين شب عمر حضرت زينب بود، خانمی که هفت برادرش را قطعه قطعه کردند، دو پسر، سی خواهرزاده و برادرزاده، بهترين انسانها را در اين دشت زير سم اسبها پامال شدند مورد جنايت قرار گرفتند، اين خانمهای داغديده، مصيبت ديده، خيمهها سوخته، اموال به تاراج رفته، اين نامردمانی نمیگفتند چه چيزها را بدهيد؟ آقا زينالعابدين در بيماری سخت بودند طرف آمده اين سجاده زيرپای حضرت را کشيد، امام را پرت کرد و برداشت، چادر از سر زينب به تاراج بردند، از سر دختران امام حسين به چادرها هم رحم نکردند، به دخترها نمیگفتند گشوارههايتان را در آوريد، پاره میکردند میکشيدند، ديگر کاری نبود که اينها نکنند اما آرامش زينب را ببين، امام سجاد میفرمايد نيمههای شب ديدم بين اين خيمههای نيم سوخته، عمهام زينب مشغول راز و نياز با خداست، نشسته دارد نماز شب میخواند، آقا زينالعابدين میفرمايد به عمهام گفتم عمهجان امشب نماز شب را نشسته میخوانی، چه شبی؟ شبی که جان واقعی زينب در دشت کربلا پيکرش رها شده، حسين پيکر عريان روی دشت، حضرت زينب فرمود عزيز برادر آن قدر بر اين بدن شلاق زده شده، چون حضرت زينب خودش را سپر اين بچهها میکرد امانتدار است، مسئوليت قبول کرده، اين نامردمان میزدند حضرت زينب خودش را در برابر اين تازيانهها قرار میداد که بچهها آسيب نبينند فرمودند اين قدر اين بدن شلاق خورده که قدرت ايستاده نماز شب خواندن ندارم، چه آرامشی دارد اين خانم؟ چه ايمانی در اين زن است؟ اين همانی است که پيغمبر فرمود علی و عترتش: «أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ»[24]مردم ايمان اگر داشتيد ظلم در زندگیتان نيامد يک آرامشی به شما میدهم که در مسير هدايت، فردا اينها را میبرند دارالاماره ابن زياد، اين ابن زياد ملعون پليد شروع کرد زخم زبان زدن، سر امام حسين در طشت است زينب دارد میبيند اين سر را، عزيزان من سراغ داشتم بعضیها عزيزی را که از دست میدهند در همين شيراز طرف ديگر در آن خانه نرفت، بابا نمیتوانم ديگر در اين خانه بروم، اتاق فرزندم را دارم میبينم وسائلش را دارم میبينم پدر و مادر نرفتند در آن خانه وسائل را بردند انفاق کردند، خانه فروخته شد اينها رفتند در يک منزل ديگر، گاهی اوقات میگويد اين مصيبت رسيدهها تا آثار را نديدند هرچه مال متوفاست جمع کنيد ببريد، سر امام حسين در طشت مقابل حضرت زينب، ابن زياد گفت خانم ديديد خدا با شما چه کرد؟ شما میگوييد خدا با ماست؟ اگر خدا با شما بود که نبايد حسين کشته میشد سرش اينجا؟ شما اسير، حضرت زينب فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»[25] ما از خدا جز زيبايي چيزی نديديم اين سر بريده برای خدا زيبايي است برای ما، اين دستهای بسته برای خدا زيبايي است مردم اگر با خدا بوديد در هر حالی که باشيد موفق هستيد در هر حالی که باشيد پيروز و سرافراز هستيد، فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»[26] من از عدالت خدا هم بگويم، خدا در حديث قدسی میفرمايد اگر من از ظالم انتقام نگيرم خودم ظالم هستم، آقا زينالعابدين مثل فردا میفرمايند وقتی سر بابايم را کنار سفره ابن زياد ديدم، گفتم خدايا منتظر عدالتت هستم، پنج سال گذشت امام سجاد سر سفره نهار در مدينه نشسته بودند پيک مختار آمد يک پارچه دستمال بستهای را گذاشت کنار سفره، گفت دست انتقام خدا از آستين مختار ابن ابوعبيد سقفی خارج شد سر عفريت بنیاميه از بدن جدا شد، دستمال را باز کردند ديدند سر ابن زياد است امام سجاد همانجا به سجده رفت، فرمود پنج سال قبل کنار سفره ابن زياد سر پدرم را گذاشته بودند، نانجيب ابن زياد سر حسين میگذاری کنار سفرهات دل فرزندان حسين را میآزاری، سر ملعونت را کنار سفره فرزند حسين حاضر میکنيم مردم عالم صاحب دارد، عالم بزرگتر دارد به نام خدا، خب اين امنيت که میآيد من اين را اشاره کنم وقت تمام، اگر ايمان با ظلم آغشته نشد از مصاديق امنيت يکی امنيت معنوی است مردم از نظر معنوی يک امنيتی خواهند داشت اين يک، امنيت فردی و اجتماعی اينها شقوقات امنيت است شما در جامعهای که ايمان هست و ظلم نيست امنيت است در عصر ظهور علی عليهالسلام میفرمايد اگر يک خانم جوانی ظرفی از گران بهاءترين جواهرات را رو سر خودش بگيرد که همه ببينيد از مشرق عالم پياده برود مغرب عالم نه کسی به مال اين زن نه کسی به جان اين زن طمع نمیکند اين امنيت فردی است اگر يک جايي نا امنی است چون ايمان نيست چون ظلم است چون اگر بعضیها هم ادعای ايمان میکنند ظلم هم دارند مرتکب میشوند امنيت نيست، در عصر ظهور امنيت اجتماعی و فردی حاکم است، امنيت سياسی و انتظامی حاکم میشود دولتمردان، مسئولان ديگر مراقباند قلمشان، کلامشان اقدامشان، عزل و نصبشان خدا را در نظر میگيرند، نيروهای زير مجموعه آنها احساس امنيت کنند ما در دستگاه قضاء امنيت حقوقی و قضائی ديگر داريم ديگر طرف با يک خيال راحت میگويد اين پرونده نظر عادلانه داده خواهد شد امنيت حقوقی امنيت قضائی و يک نکته ديگر هم امنيت اقتصادی، اما امروز متأسفانه میبينيم امنيت اقتصادی از ناحيه بعضیها نيست طرف اموالی کسب کرده به هر نحو که میخواهد عرضه میکند میگويد مال خودم است من يادم است در زمان جنگ روغن کمياب شد در همين شيراز انبار يک کسی را گرفتند باز کردند پنج هزار حلب روغن انبار کرده بود، مردم جان بر کف گرفته بودند داشتند دفاع میکردند در آن آشفته بازار اين بیانصاف حلبهای روغن را انبار کرده بود چه کسانی اين کارها را میکنند؟ آنهايي که ظالم هستند ايمان اگر آميخته با ظلم نشد میشود امنيت اقتصادی، ديگر شما نگران نيستيد ديگر شما هراس نداريد آقا پول ما را نخورند، پول ما را نبرند آن امنيت میآيد اين نکاتی که ذيل اين آيه شريفه محضر عزيزان تقديم شد، با اين روايت عرضم را تمام کنم، وجود مقدس آقا اميرالمؤمنين در غررالحکم میفرمايد: «الظُّلْمُ يُزِلُ الْقَدَمَ»[27]اگر کسی گرفتار ظلم شد حالا عرض کرديم در همه شئوناتمان ظلم در رفتارمان، در گفتارمان، در درآمدهايمان، در معاشرتمان، در ادارهمان، يک وقتی بنده میشود مسئولی که دارم ظلم میکنم، بنده میشوم يک پدری که درست تربيت نمیکنم میشوم يک شهروندی که به وظايف خودم عمل نمیکنم خروجی ظلم علیعليهالسلام میفرمايد قدمهای شما را متزلزل میکند، آن صلابت و استوری را از شما میگيرد: «وَ يَسْلُبُ النِّعَمَ»[28]نعمت را از شما سلب میکند: «وَ يُهْلِكُ الْأُمَمَ»[29]امتها را به نابودی میکشاند امام حسين قيام کرد برای مبارزه با ظلم، قيام کرد برای اجرای عدالت، اين يکی از درسهای مهم نهضت عاشوراست که برای ما هم پيام آور است که در زندگی سعی کنيم بحمدلله اين ايمانی که خدا لطف کرده ارادتی که به اهلالبيت داريم گاهی اوقات با يک حرفهایي ما زمان مرحوم ميرزای شيرازی ديگر وقت گذشت و بماند، ميرزا يک منشی داشت که اين منشی به خاطر يک حرف در بزرخ کشاندنش به عذاب، آدم پاک، سالم خوب فقط يک کلمه آمدند ازش پرسيدند گفتند آقا اين دختر همسايهتان چه جور دختری است ظلم را میخواهم بگويم، اين میخواست که اين دختر را برای پسر خودش خواستگاری کند ترسيد که يک وقتی اين دختر شوهر کند ديگر پسرش بیزن باشد بابا وقتی ازت میپرسند آنچه میدانی بگو زياده نگو، کم نگذار، اين فقط گفت نمیدانم دختر دختر خوبی بود، دختر پاکی بود، دختر مؤمنهای بود، اين برای اينکه دختر شوهر نکند و برای پسرش برود خواستگاری، گفتند اين دختر را تأييد میکنيد چه جور دختری است؟ گفت نمیدانم، آنی که آمده بود سؤال کرد گفت اين معلوم میشود اين آقای حاج جعفر امين که امانتدار ميرزای بزرگ است اين حتماً اين دختر يک مفاسدی دارد که اين میخواست نگويد با يک نمیدانم تمامش کرد، قيد آن دختر را آن خواستگار زد و ديگر کسی هم سراغ اين دختر نيامد اين نمیدانم اين آقا سر زبانها افتاد گفتند آقای حاج جعفر امين دختر را برای پسرش خودش میخواست و برای پسرش هم نرفت قسمت جای ديگری شد، سالها اي دختر ماند در خانه بیشوهر اين حاج جعفر امين وقتی از دنيا رفت میگويند ديدنش در يک تنور آتش، زير و رويش میکردند گفت به ميرزا بگوييد امان از آن پدر و مادر قصاب، پدر آن دختر قصاب بود در سامراء، که بعد ميرزا آمد و جويا شد ميرزای بزرگ خيلی ناراحت شد اينها گفتند يک نمیدانم اين آقا دختر ما را بدبخت کرد اينها ظلم است يک کلمه تأييد میکنی باطل را، يک کلمه سکوت میکنی دفاع نکردن از حق را اين ظلم است.
بسنده کنيم صلّی الله عليک يا اباعبدالله، البته خدا میفرمايد در حديث قدسی ما از مظلوم دفاع میکنيم شما میبينيد خداوند از امام حسين دفاع کرد از زينب دفاع کرد از آن سه سالهای که در خرابه شام غريبانه دفن شد دفاع شد، شما امروز در خود شام بگرديد سوريه، دمشق، قبر معاويه، قبر يزيد را کسی بلد نيست، اما قبر زينب ملجأ است پناهگاه است قبر حضرت رقيه، شما امروز میبينيد حمايت الهی را خب امروز روز يازدهم اين نا نجيبها صبح تا ظهر جنازهها و کشتههای خودشان را بردند دفن کردند، حضرت زينب امروز پيغام داد برای ابن سعد که يک مقدار بيل و کلنگ به ما بدهيد ما هم اجساد شهدايمان را برويم دفن کنيم، ما زن و بچهها میرويم اين پيکرها را به خاک میسپاريم، پيغام دادند برای حضرت زينب که نامه از ابن زياد آمده اينها دفن نمیکنيد بلکه بدنهای اينها را زير اسمها بکوبيد اينها بمانند در برابر آفتاب تا از بين بروند، خوراک حيوانات بشوند چه کشيد امروز زينب؟ بيش از صد پيکر پاک رها شده روی اين دشت آقا میبينيد خانم بعد از سالها میرود سر قبر مادرش میخواهد از هوش برود، زينب تو کيستی؟
زن مگو مرد آفرين روزگار، زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبين، زن مگو دست خدا در آستين
اينها پيکرهای منحوس کشتگانشان را که دفن کردند بعد از ظهر مرکبهای آرودند گفتند بايد حرکت کنيد برويم به سمت کوفه میخواهيم ببريم شما را به اسارت، اينها آمدند اين زن و بچهها را سوار مرکبها کنند حضرت زينب فرمود برويد کنار ما خودمان اين زن و بچهها را سوار میکنيم دست به اينها نزنيد، اينها حرم آلالله هستند دو شيرزن زينب و امکلثوم آمدند يکی اين خانمها داغديده اين بچههای کتک خورده را سوار اين مرکبها کردند همه سوار شدند نوبت رسيد به اين دو خواهر، حضرت زينب فرمود خواهر تو هم بيا سوار شو، امکلثوم را هم سوار کرد، دختر علی تنها ماند نه محرمی، نه برادری، نه فرزندی، مرحوم شوشتری میفرمايد اينجا صحنه ساعت اضطرار زينب بود هر وقت اين بزرگ بانو در اين مسير سفر میخواست سوار بشود عباس میآمد بچههای زينب میآمد زير بغل خاتون بنیهاشم را میگرفتند يک وقت زينب يک نگاهی به دشت کربلا کرد، يک نگاهی به پيکر قطعه قطعه برادر کرد، صدا زد: «يا اخی لو خيرت بين المقام و الرحيل» يافت نشد، برادر اگر اختيار دست خودم بود نمیرفتم کربلايت را رها نمیکردم اما برادر چه کنم دارند خواهرت را میبرند؟
ای همسفر زينب رفتيم خدا حافظ، ای تاج سر زينب رفتيم خدا حافظ
برادر گرمانده تو را پيکر در کرببلا بیسر، ما با سر بیمعجر رفتيم خدا حافظ
بگويم چگونه زينب را بردند يک وقت يکی از دختر بچههای امام حسين از روی مرکب صدا زد گفت بابا بابا بلند شو برخيز دارند عمهام را با تازيانه، هم بگوييم يا حسين.
[1] انعام82.
[2] انعام82.
[3] انعام82.
[4] انعام82.
[5] انعام82.
[6] انعام82.
[7] انعام82.
[8] تفسير فرات الكوفي ص134.
[9] تفسير فرات الكوفي ص134.
[10] الخصال ج2 ص572.
[11] تفسير فرات الكوفي ص134.
[12] تفسير فرات الكوفي ص134.
[13] تفسير فرات الكوفي ص134.
[14] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص421.
[15] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص374.
[16] عبس34-35.
[17] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص55.
[18] انعام82.
[19] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص296.
[20] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ص47.
[21] احزاب33.
[22] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ص47.
[23] انعام82.
[24] انعام82.
[25] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.
[26] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.
[27] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص456.
[28] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص456.
[29] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص456.