استاد حدائق روز سه شنبه 26 تیرماه 1403 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان شرح وظایف مومنان پرداختند.

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيم‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

خب شب يازدهم محرم­الحرام عظم­الله لکم الاجر فی مصيبة مولانا ابی­عبدالله الحسين، خدا از همه ارادتمندان اين عرض ادب و احترام و اخلاص و عشق و تواضع را پذيرا باشد شب گذشته آيه­ای از سوره مبارکه توبه آيه هفتاد و يک زينت بخش مجلس شد، که خداوند سبحان در اين آيه شريفه برای بندگان مؤمن خودش و مؤمنات شرح وظايفی را بيان می­فرمايد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[2] قرآن می­فرمايد مردان مؤمن و زنان مؤمن اولياء يکديگر هستند، دوست يکديگر هستند، ولی يکديگر هستند، نتيجه اين نگاهی اوليائی و دوستی نسبت به يکديگر بنده اگر مؤمن هستم شما را بايد از خودم جدا نبينم، شما اگر مؤمن هستيد من را از خود جدا نبينيد لذا اين­که پيغمبر در روايتی می­فرمايد جامعه مثل يک پيکر واحد است اگر پيکر شما و بدن شما عضوی از آن بيمار شد اين عضو بيمار تأثير می­گذارد روی بقيه اعضايتان، آقا يک دندانش درد گرفته می­گويد ديگر حوصله ندارم، حال ندارم رو چشم اثر می­گذارد رو ظرفيت انسان تأثير می­گذارد اين­که خدا رحمت کند سعدی را می­گويد، بنی­آدم اعضای يک پيکر اند، در اصل هم از يک پدر و مادر هستيم، که در آفرينش ز يک گوهر اند، چون عضوی به درد آورد روزگار، ديگر عضوها را نماند قرار، نگاه مؤمن با مؤمن بايد نگاه اوليائی باشد، نگاه دوستی باشد، و نتيجه اين نگاه می­شود اين­هايي که قرآن می­فرمايد: «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ»[3] اين­ها در بيان خوبی­ها يکديگر را دعوت به خوبی می­کند معروف يعنی هر کاری که خدا می­پسندد ما وقتی يکديگر را دوست داشتيم در راستای تعالی يکديگر بايد تلاش کنيم، من اگر ديدم برادر من، خواهر من، رفيق من، مؤمن در جامعه ما کار شايسته­ای را که بايد انجام بدهد تعلل می­ورزد: «يَأْمُرُونَ»[4] تذکر بدهم: «وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[5] اين دوتا فريضه­ای که متأسفانه الآن در زمان معاصر ما تحليل رفته، يک مقداری تضعيف شده حالا امشب را من استثناءً چندتا مطلب را نسبت به امر به معروف و نهی از منکر محضر عزيزان عرض کنم چون صريح کلام امام حسين هم همين بود: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ»[6] در وصيت­نامه شريف­شان به برادر خود محمدحنفيه نوشتند و سپردند و از مدينه رفتند تصريح فرمودند که اراده من از اين حرکت امر به معروف است، اراده من از اين قيام نهی از منکر بود، خب مؤمنين و مؤمنات بايد به تعبير امروزی­ها حمايت کنند، با اين واژه ادبيات جديد روزانه می­گويند بايد ساپرت کرد همديگر را، تأمين کرد يکديگر را، من شما را شما من را: «الْمُؤْمِنُ‏ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ‏»[7] اين­که مؤمن مرآت مؤمن است آيينه يکی از امتيازاتش اين است که کاستی­ها را نشان می­دهد، و شما وقتی که در برابر آيينه می­ايستيد هدف­تان از نگاه در آيينه آگاهی پيدا کردن بر کاستی­هايتان است اگر کسی بداند وضع او، ظاهر او آراسته است ديگر وقت صرف نمی­کند جلو آيينه بايستد، اين آيينه ضعف­ها را، کاستی­ها را، در ظاهر در لباس، در صورت به ما نشان می­دهد مؤمن بايد همين نقش را ايفا کند من آيينه شما شما آيينه من، يک وقتی من متوجه نيستم اشتباهی می­کنم شما تذکر بده، شما اشتباه کرديد من تذکر بدهم اين می­شود امر به معروف و نهی از منکر، يکديگر را حمايت و تأييد در رشد و تعالی کنيم، اين دوتا دستور و دو ويژگی از مؤمنين.

سوم: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[8] مؤمنين و مؤمنات نماز را برپا می­دارد: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[9] را ما يک شب در همين دهه از امام يازدهم ذکر کرديم که اساساً: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[10]يعنی چه؟ نماز بايد از قبل از نماز، حين نماز، بعد نماز، آدابی که امام عسکری می­فرمايد بايد رعايت بشود اين بشود اقامه: «وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[11] مؤمنون و مؤمنات زکات را هم پرداخت می­کنند، من يک نکته اين­جا محضر عزيزان عرض کنم در بيست و هشت­جا در قرآن نماز با زکات، باهم ذکر شده، اين­ها کنار هم آمده در هر بيست و هشت مورد، خدا اول می­فرمايد: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[12] سپس می­فرمايد: «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[13]يعنی مردم اول عبادت، اول تربيت، اول پرورش فکر و انديشه، بعداً اقتصاد و مال و دارايي و مسائل ديگر يعنی تقدم دارد تربيت بر مسائل اقتصادی، تقدم دارد نماز بر زکات، و اساساً کسانی در زکات دادن موفق­اند که در نمازشان موفق­اند، شما امروز در جامعه ببينيد چه کسانی دستگيری می­کنند از ضعفاء؟ آن­هايي که در بندگی خدا موفق­اند، ما هستند کسانی که از نظر ثروت خدا لطف کرده، دارايي الی ماشاءالله به بستگان خودش هم رحم نمی­کند، ولذا اين نکته را اضافه کنم امروز وظيفه همه ما به عنوان يک جامعه اسلامی مؤمن و مؤمنه و وظيفه مسئولين ما در هر رشته­ای، در هر رسته­ای، در هر بخشی اولاً تقويت و گسترش فرهنگ بندگی است، بندگی خدا اگر شکل گرفت مسائل اقتصادی در مردم حل است، امروز ما مشکلات اقتصادی داريم يک بخشش در مشکلات اعتقادی ماست، شما در همين زمان معاصر ما در همين وضعيت موجود، ما انسان­های متمکن ثروتمند کم نداريم اما بعضی­ها احساس تعهد ندارند، تصورش اين است که مال خودم است دلم خواست هر کاری خواستم می­کنم، اين غلط است اموالی که در اختيار شماست مال خداست، فرصتی که خدا به شما داده متعلق به اوست در يک مقطعی چيزی به شما سپردند، از: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[14]انفاق کنيد، يعنی آنچه که داريد مال خداست؟ «و مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[15]اين دو نکته­ای ديگر.

«وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏»[16] اطاعت می­کنند مؤمنين، مؤمنات از خدا و پيغمبر با اين چهارچوبی که قرآن می­فرمايد در آيه هفتاد و يک سوره توبه اگر کسی اين گونه شد: «أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ‏»[17] خدا می­فرمايد اين­ها با اين مشخصات مشمول رحمت و برکات الهی قرار می­گيرد: «إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيم‏»[18]خداوند مقتدر عزيز و حکيم آگاه و مطلع است، من در اين آيه شريفه امشب را در بحث امر به معروف و نهی از منکر محضر عزيزان نکاتی را عرض کنم که گاهی اوقات از اين­ها غفلت می­شود اولاً در فضيلت امر به معروف و نهی از منکر، رسول­الله فرمود: «مَنْ‏ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ‏ وَ نَهَى‏ عَنِ‏ الْمُنْكَرِ‏»[19] آن­هايي که توفيق دارند امر به معروف می­کنند، نهی از منکر می­کنند اين­ها نمايندگان خدا روی زمين هستند کلام کلام پيامبر است: فَهُوَ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ»[20]آن آمر به معروف آن ناهی از منکر، نماينده خدا روی زمين است: «وَ خَلِيفَةُ رَسُولِه‏»[21]نماينده پيغمبر است بين مردم: «و خليفه کتابه» يافت نشد، نماينده و خليفه قرآن است بين مردم، چقدر جايگاه جايگاه بلند والا و رفيع است اما متأسفانه در امر به معروف و نهی از منکر من دوتا سرفصل را امشب از روايات و آيات يادداشت کردم محضر عزيزان عرض کنم اين تکليف تکليف عمومی است اما ماها می­خواهيم در قالب دعوت به خوبی از نگاه اسلام منی که می­خواهم حرف بزنم، من آمر به معروف يک بخشی از اين­که حرف­هايمان اثر نمی­کند برای اين­که اين چهارچوب­ها رعايت نمی­شود، بنده به عنوان يک دعوت کننده به خوبی، به عنوان يک بازدارنده­ای از بدی من چه صفاتی بايد داشته باشم؟ همه موظف هستيم اما بايد اين­ها را به دست آورد، اين گونه حرف زد تا اثر بکند، می­گويد آقا من امر به معروف کردم فحش دادند، حالا اين­ها را من می­گويم اين جوری گفتيم و نتيجه نگرفتيم، اين جوری تذکر داديم و نشد در روايت داريم آقا امام صادق می­فرمايد يکی از شرائطی که آمرين به معروف و ناهين از منکر در خودشان بايد ايجاد کنند اول عنايت کنيد اين­ها را زيادی بشنويد همه­تان موظف هستيد حرف بزنيد ولی اين­ گونه عمل کنيد، اين گونه عمل کرديد يک بخشی عمده از مسير امر به معروف و نهی از منکر تسهيل می­شود و برای شما مقدور و ممکن است، از ويژگی­های عرض شود آمرين به معروف و ناهين از منکر تلفيق قول و فعل است بنده وقتی می­خواهم چيزی را تذکر بدهم خودم بايد عمل کنم، من خودم اول عامل باشم بعداً تذکر بدهم، آقا می­خواهی دعوت به نماز کنی، خودت نمازت را خوانده باش، دعوت به اخلاق می­خواهی بکنی خودت با اخلاق باش، بنده اگر می­خواهم تذکری بدهم که اين صفت خوب نيست خودم انجام ندهم، من يک سالی بود در جمع از اولياء، اولياء دانش آموزان در يکی از مدارس شيراز دعوت شده بوديم بحث وظايف تربيتی پدر و مادر، مطالبی را من گفتم، بعد از جلسه يک آقايي آمد تحصيلات عاليه هم داشت، گفت حاج­آقا اي کاش اين حرف­ها را من دوازده، سيزده سال قبل شنيده بودم، گفت من دختر خودم را با دست خودم کردم دزد مسلم، پدر است تربيت بلد نيست، مگر هر کسی مادر شد مربّی است بابا ياد بگير اين بچه­ را پاک دادند تحويلت خرابش نکن، پدر در برابر تربيت فرزندت مسئول هستي، ما بعضی­هايمان اين قدری که فکر شکم هستيم، فکر فکر و انديشه نيستيم بعد اين آقا توضيح داد، گفت من پسرم در سن هفت سالگی کلاس اول ابتدای بود يک روز آمدم منزل ديدم اين رفته سر لباس ما دارد يک برگ اسکناس هزار تومنی ور می­دارد، گفت من رسيدم گفتم به اجازه­ای چه کسی؟ چرا اين کار را کردی؟ بچه را کتک زدم به مادرش گفتم، بقيه بچه­های داخل خانه هم فهميدند اين­ها همه­اش اشتباه است، آقا برای ازبين بردن خطا رسوايش نکن، اين بی­چاره، يک اشتباه کردی، تو داری کاری می­کنی که غرق در اشتباهش می­کنی، گفت بعد به بچه گفتم، بچه عذرخواهی کرد، بابا ببخشيد نفهميدم، اشتباه کردم گفتم من بايد بيايم در مدرسه­ات ببينم درس دزدی به شما می­دهند، گفت فردا رفتم مدرسه سر کلاس به معلمش گفتم شما به بچه­هايتان چه ياد می­دهيد؟ اين ديروز داشت از لباس ما پول بر می­داشت، جلو دانش آموزها گفت معلم هم، حالا آن معلم هم بی­تدبير گفت بچه­ها ببينيد اين بچه اشتباه کرد، رفته بدون اجازه پول برداشته چه اخلاقی بدی؟ اين بی­چاره که يک هزار تومن می­خواست بر می­داشت، تازه بر نداشت، در خانه رسوی شد، آبرويش ريخت، در کلاس آبرويش رفت، گفت آقا ديگر در خانه اگر بچه­ها يک چيزی گم می­کردند انگشت اشاره سمت اين بود، تو بر نداشتی؟ گفت الآن اين بچه کلاس سوم ابتدايي است شده دزد حرفه­ای، در جمع فاميلی يک دفعه کيف دو سه نفر می­زند، گفت وای بر تربيت­ات، تو کردی، آقای محترم ما اگر می­خواهيم چيزی را تذکر بدهيم بنده اول خودم رعايت کنيم، قول و فعل تلفيق باشد، مردم وقتی ديدند بنده خودم دارم عمل می­کنم و تذکر می­دهم، می­گويند اين خودش عامل است، اين خودش پايبند است اين تأثير می­گذارد در تأثير کلام من در مخاطب، امام صادق فرمود: «إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ‏ عَنِ‏ الْقُلُوبِ‏ كَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا»[22]اگر کسی عالمی، گوينده­ای، مربی به آنچه می­گويد عمل نکرد، گفتار او بر دل­ها قرار نمی­گيرد، همانند قطرات که روی سنگ قرار نمی­گيرد.

نکته ديگر در روايت داريم آزادگی و آزاد مردی از صفات آمرين به معروف و ناهين از منکر بايد باشد ما می­خواهيم تربيت کنيم، نمی­خواهيم خراب کنيم، من می­خواهم اين آقا اين خانم را جذبش کنم، نمی­خواهم دفعش کنم، لذا يک جوری حرف بزنم که برگردد نه برود بر نگردد، وجود مقدس اهل­البيت در روش­ها و منش­هايشان همين طور بود اين از پا افتاده را می­خواهيد بلند کنيد، نه چنان عمل کنيم که ديگر رو به دين نکند، قرآن می­فرمايد در بيان پيامبر: «إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمين‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُون‏»[23] من پيامبری امانتدار برای شما هستم، تقوی پيشه کنيد و اطاعت کنيد ما بايد امين باشيم، احساس کنند که ما بدخواه نيستيم، ما نمی­خواهيم تخريب کنيم، نمی­خواهيم مچ بگيريم، اين يک نکته ظريفی است که در گفتن­ها، ببين آقا ما هرچه بگوييم مسخره­مان می­کنند خب با يک ادبيات بدی هم می­گوييم تحقير هم می­کنيم اين نتيجه بخش نيست، نکته ديگر قطعاً بايد در بيان معارف و گفتن نيکی­ها و خوبی­ها شرح صدر ضرورت کار است، بله يک جاهايي هم شايد شما همه اين شرائط را رعايت کرديد طرف باز واکنش نشان داد، درصدی بی احترامی کردند، شما برای خدا داريد می­گوييد حضرت موسی وقتی پيغمبر شد از خدا چهار چيز خواست، اين­ها را از خدا بخواهيد: «رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏»[24]  خدايا حالا که پيغمبر شدم شرح صدرم بده، سينه گشاده، ظرفيت بالا، جوش نياوريم، کم نياوريم، اين بی­مهری­ها و قهرها و غيض­ها ما را تند نکند: «رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏ »[25] خدايا کارها را برايم روان کن اين خودش يک پيام دارد، همان طوری که به خدا می­گوييم خدا کار را آسان کن، برادر، خواهر، اگر دست­ات افتاد آسان کن، بعضی­ها ديديد اصلاً مثل اين­که بناشان بر سخت کردن کار است، نامه می­بريد پيش اين آقا دنبال يک مطلبی است که اين را تأخير بيندازد بهانه­ای بياورد کار را عقب بيندازد، مردم کار را روان کنيد، موسی از خدا خواست خدايا کار را برای ما روان کن، همين طور که از خدا اين را تقاضا می­کنيد اگر کار دست­تان است گره به کار نزنيد تسهيل کنيد آن را، سرعت ببخشيد به کارها،: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني ‏يَفْقَهُوا قَوْلي‏»[26] موسی به خدا عرض می­کند خدايا گره از گفتارم بردار، سخنانم را مردم بفهمند، مردم بفهمند من چه می­گويم؟ «‏يَفْقَهُوا قَوْلي‏»[27]سخنانی هم که می­گويم سخنان حکيمانه و فقيهانه خردمندانه باشد اين­ها را ما هم بايد قطعاً شرح صدر که اصلاً شرح صدر آلت رياست است، در روايت داريم: «آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْر»[28]می­خواهيد آقايي کنيد می­خواهيد احترام داشته باشيد، ضريب حوصله و تحمل­تان را بالا ببريد از نکات ديگری که خب قطعاً ما در برخوردمان در جامعه حالا نگرانی­های شما می­بينيد حالا يکش از اين منکراتی که امروز هست بی­حجابی است منکر است ديگر، ما چه کنيم با اين بی­حجابی؟ خب تذکر نمی­دهيم نوعاً بالاخره سکوت می­کنيم و اين اشتباه است بايد تذکر داد ولی تذکر در چهارچوب خودش با همين روش که دين برای تبيين کرده، خواهرها متذکر باشند نسبت به خواهرها، برادرها نسبت به برادرها ولی با يک قول لين با يک شرح صدر، ما رعايت اين­که ما خودمان هم نشان بدهيم رعايت می­کنيم اين اصول را و اين ضوابط را، حسن خلق يکی از ويژگی­های تأثيرگذاری است با اخلاق سخن گفتن، اميرالمؤمنين می­فرمايد مؤمن بايد شادی در چهره­اش باشد، با چهره باز حرف بزنيم با اخلاق سخن بگوييم، برادرم، خواهرم، تکريم کنيم، طرف از شام آمده پيرمرد شامی با امام حسن رو به رو می­شود شروع می­کند توهين کردن به امام حسن، توهين ما بوديم برخورد می­کرديم ما هم واکنش نشان می­داديم الآن بود صورت جلسه کن، پليس صد و ده خبر کن، ادعای حيثيت کن، ياران حضرت همراه امام حسن بودند ما افتخار می­کنيم پيرو اين خانواده هستيم در عمل هم بايد اين گونه بود، آقا ياحسين می­گوييم با حسين باشيم، يا حسين گفتن معونه ندارد با حسين بودن و با حسين ماندن هنر است اين حرف­هايش را که زد ياران حضرت هم می­خواستند برخورد کنند امام فرمودند سکوت کنيد، صحبتش که تمام شد آقا فرمودند برادر عرب، برادر اين دارد توهين می­کند، شما به کدام مخالفت اين جوری حرف زدی نتيجه نگرفتی؟ ما خيلی بخواهيم محترمانه حرف بزنيم، دشنام بدهند می­گوييم خودت هستی، هدف ساختن است، يا هدف خراب کردن است؟ اگر ساختن است راهش همين است امام حسن فرمود ای برادر عرب، دشنام داده، ناسزا گفته، آقا فرمود ای برادر عرب، گوئيا دراين شهر غريبی؟ آقا می­دانستند اين آدم­های بی­ادب در مدينه پيدا نمی­شوند همه امام حسن را می­شناسند سبط رسول­الله است آقا فرمودند اگر در اين شهر جای برای اسکان نداری خانه من در اختيار توست:

کم مباش از درخت سايه فکن، هرکه سنگت زند ثمر بخشش

هرکه بخراشدت جگر به جفا، همچون کان کريم زر بخشش

با تو گويم که چيست غايت حلم، هرکه زهرت دهد شکر بخشش

آقا فرمودند اگر در اين شهر هم کاری داری، که مشکلی دارد حمايت ما را می­طلبد من از تو حمايت می­کنم، ببينيد آقايون با دو سه­تا جمله يک پيرمرد شامی فريب خورده تبليغات بنی­اميه امام در چند دقيقه با چندتا جمله، آقا اين پيرمرد حضرت اين­ها را فرمودند به امام حسن گفت آقا به خدا قسم مدينه وارد نشدم مگر اين­که منفورترين افراد روی زمين نزد من شما بوديد، مردم از تبليغات دشمن غافل نشويد، تبليغات دشمن گاهی اوقات ولی خدا را می­کند ضد خدا، تبليغات گاهی اوقات امام حسين را می­کند خارجی، امروز امام حسين را در کربلا به اسم اسلام کشتند، گفتند حسين ابن علی را می­کشيم به خدا نزديک بشويم اين­ها تبليغات است امروز يورش تبليغاتی سوء دشمن خيلی گسترده­تر است تا پنجاه سال قبل، من نمی­گويم هزار سال قبل، الآن در لباس اين نوجوان­های ما گوشی­های پيشرفته همراه تلفن­های که در آن واحد به هرکجا بخواهد مرتبط است قديم اين جوری نبود، قديم اگر کسی انحراف پيدا می­کرد يک منحرفی بايد می­آمد حرف می­زد الآن در جيب نوجوانت تبليغات سوء مؤمن کار کن، مؤمن به داد امانت­های که خدا برايت داده برس، امام حسن با اين دو سه جمله اين فرد شامی گفت آقا مدينه وارد نشدم مگر اين­که منفورترين انسان­ها روی زمين نزد من شما بوديد، الآن که دارم از شما جدا می­شوم محبوب­ترين فرد روی زمين نزد من شما هستيد، در چند دقيقه؟ با چه گفتاری؟ حالا امام حسن هم می­توانستند يک اشاره کنند بزنيد اين نادان نفهم را مجازاتش کنيد زندانی­اش کنيد، آدم می­شد بابا هدف آدم کردن است، هدف تربيت است، ما متدينين هم بايد در برخوردها يک دقتی کنيم، قطعاً بگوييم ولی زيبا بگوييم آن­گونه که خدا می­خواهد بيان کنيم خدا رحمت کند آيت­الله شهيدمطهری ايشان می­نويسند بعضی­ها به جای امر به معروف امر به منکر می­کنند، می­خواهد طرف را نمازخوان کند، تارک الصلاة می­کند، من جوانی آمد به خود من گفت حاج­آقا نماز شب خواندن­های بابايمان ما را تارک­الصلاه کرد، بابای نماز شب خوان خراب کرده، يعنی اين قدر زشت، بد، مردم آزارانه نماز شب می­خواند که بچه­ها از اصل نماز زده شدند، گاهی اوقات من می­خواهم اين خواهری که فاصله گرفته از دين و حجاب به حجاب نزديکش کنيم کاری می­کنم که اصلاً زده می­شود روش اين است که دين تعريف نموده و قول لين، ما در گفتارهای محترمانه و نرم سخن بگوييم، ببين يکی از ديکتاتورهای بزرگ تاريخ فرعون است يعنی اگر به شما بگويند پنج نفر از منحرف­ترين و خطرناک­ترين افراد تاريخ را نام ببريد يکش فرعون است خدا وقتی به حضرت موسی و هارون می­فرمايد برويد فرعون را ارشاد کنيد، اين ابلاغيه خداست به حضرت موسی و هارون: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى»[29] جناب موسی، جناب هارون حالا با اين فرعون آدم­کش جنايت پيشه می­خواهيد حرف بزنيد نرم حرف بزنيد، لين يعنی با محبت، با احترام، ما گاهی اوقات می­بينيد در همان صدای اول و نظر اول و تذکر اول با خشونت با تندی، شما منحرف­ترين فرد امروز در جامعه ناخن کوچک­ فرعون نمی­شود، فرعون خدا چگونه می­فرمايد حرف بزنيد قول لين، قول لين را فراموش نکنيم البته اين­جا بايد معروف و منکر را هم شناخت، ما تکليف داريم مثل اين­که ما تکليف داريم نماز بخوانيم، ولی بايد نماز هم ياد بگيريم، آشنايي با معروف و منکر فقهاء می­فرمايند شرط واجب است، شرط واجب يعنی بايد بروي ياد بگيری، اگر گفتيد بلد نيستم رفع تکليف نمی­شود ببين در اسلام معروف چه است؟ منکر چيست؟ الآن من خدمت شما بگويم؟ خواهرها زيادی بشنويد، اين را خانم­ها بشنوند و برويد بگوييد، الآن يکی از منکرات بدون تعارف من کراراً عرض کردم اسلام با آرايش مخالف نيست، کلام من را کامل بشنويد، اسلام با زيور آلات مخالف نيست، اسلام با عطريات مخالف نيست، خواهران­ من اسلام با لباس زيبا پوشيدن، رنگ مو، لاک زدن با شرائطش، برای آن خانمی که الآن تکليف به نماز ندارد، نماز نمی­خواهد بخواند حالا لاک می­زند در اين دورانی که، چند روزی که مکلف به نماز نيست، ولی به شرطی که اين ناخن لاک زده را نامحرم نبيند، برای شوهر، برای محرم اين­ها را سلام حرفی ندارد بلکه اسلام می­فرمايد زن مسلمان اگر در کانون خانواده آراستگی، زيبايي، تجملات­ات را به کار گرفتي، اين­ها می­شود عبادت، عبادت عبادت که فقط همه­اش به نماز شب نيست برادر خواهر شما اگر بتوانيد آن گونه عمل کنيد، مردها هم بايد همين باشند آقای محترم، با آن لباس کار، اين از مصاديق اسراف يکی همين است لباس کار و لباس منزل بشود يکی، در روايت داريم همان طور که شم از همسران­تان يک انتظاراتی داريد، همسرانی شما هم از شما يک انتظاراتی در پوشش دارند اسلام با اين­ها مخالف نيست، اسلام می­گويد خواهرم، برادرم، اين آراستگی و زيبايي جايش کانون خانواده است نه اجتماع، اجتماع را خراب نکن، جامعه را آلوده نکن، آسيب به پيکره­ای جامعه نزن، بازتاب اين رعايت نکردن اول گريبان خودت را می­گيرد، جامعه وقتی آسيب ديد بالاخره شما با اين رعايت نکردن­ات مردی را خراب کردی يک دستی بالادستی خانم ديگری شوهر تو را از دست­ات می­برد از اين­ها فراوان:

دست بالای دست بسيار است، چشم و ابروی تو دل کسی را برد، زيباتر از تو دل شوهرت را می­برد

من موارد زياد سراغ دارم در اين موارد وقت نيست که حالا بپردازيم، ببينيد اسلام می­فرمايد اين­ها در جايگاه خودش آرايش برای محرم، در کانون خانواده، خارج از خانواده می­شود معصيت، ما الآن يکی از منکراتی که در بين خانم­ها هم ديده می­شود، من مسأله شرعی را امشب بگويم چون شخصيتی که امروز شهيد شد کربلا رسالتش امر به معروف بود و نهی از منکر، من يکی از منکرات را می­خواهم بگويم که امروز در زن­ها گسترش پيدا کرده، يکی از منکرات نصب ناخن مصنوعی روی دست است، ما در شرع مقدس داريم به اندازه سر سوزنی اگر مانع در اعضای وضوء انسان و غسل انسان باشد اين وضوء اشکال دارد شما وضوء می­خواهيد بگيريد بايد مانع برای رسيدن آب به بشره پوست و ناخن نباشد، حالا اين ناخن را بنده لاک زدم و با همين وضع دارم وضوء می­گيرم، دارم غسل می­کنم خب اين وضوء اشکال دارد اين غسل اشکال دارد بالاتر از آن ناخن­های که ما نصب کردند، بابا مسأله شرعی را بدانيد، خواهری که به امام حسين ارادت داری، خواهری که می­گويي نمازم تعطيل نمی­شود حيف است نماز داری می­خوانی ولی با اين وضعيتی که مشروعيتش زير سؤال است، يک خانمی يک وقت آمد دفتر ما گفت حاج­آقا من نماز شبم هم تعطيل نمی­شود ولی نمی­دانم چرا خدا جواب ما را نمی­دهد؟ چرا خدا پاسخ، هی شروع کرد گله کردن همين طور که داشت صحبت می­کرد من ديدم اين ناخن­های مصنوعی بلند نصب کرده بود گفتم خانم­ها اين­ها ناخن­های طبيعی شماست، يا ناخن­هایي، گفت نه اين­ها را من چسپاندم، گفتم با اين ناخن­ها نماز شب، نماز واجب می­خوانی؟ گفت چه است؟ گفتم چه است؟ خب اين چه نماز شبی است که شما با اين وضعيتی می­خوانید که طهارت نداريد، نماز واجبت در هواست بالا ما مسأله را بفهميم، اين کار را می­کنم که شوهرم را به خودم پايبند کنم، بنياد تزلزل خانواده را رقم زدم، بارها ديدم کسانی که آمدند گله کردند حاج­آقا در جامعه وضعيت، شوهرمان دارد از دست­مان می­رود خود اين خانم رعايت ارزش­های اخلاقی را نمی­کند، خب تو خودت رعايت نکردی داری آسيب می­بينی، زندگی خودت دارد آسيب می­بيند بالاخره ما پاسداری کنيم از ارزش­ها در جامعه، مسأله را بفهميم يک کسی آمد گفت آقا آيت­الله العظمی مکارم گفتند نصب ناخن اشکال ندارد گفتم چرا دروغ می­گويي پشت سر مرجع، من قبل از حج خدمت آيت­الله العظمی مکارم بودم همين مسأله را من مطرح کردم، گفتم آقا در افواه عمومی شايع کردند که من می­دانم که خلاف است اما پرسيدم، از باب: «لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي‏»[30] گفتم بعضی­ها می­گويند آيت­الله العظمی مکارم، گفتند آقا همچون چيزی نيست اشکال دارد، ايشان فقط يک مورد گفتند من تبصره زدم، اگر خانمی شوهری داشته باشد که اين شوهر بگويد خانم اگر لاک نزدی طلاق­ات می­دهم، زندگی متلاشی می­شود، حالا نظر اين مرجع عاليقدر اين است اگر دارد زندگی مختل می­شود به آن­جا رسيد اين­جا ديگر از باب اضطرار است گرچه بقيه مراجع اين را نمی­گويند مرحوم امام می­فرمودند تراز خداست، رضايت شوهرهايتان خانم­ها زمانی ارزش دارد که خدا راضی باشد، رضايت همسرهايتان مردم زمانی ارزش دارد که خدا راضی باشد رضايت همه ما زمانی محترم است که خدا راضی باشد، اگر شيرازی از شما راضی، خدا ناراضی قافيه را باختی، امام حسين آموخت رضايت خدا، امت اسلام با حرکت امام حسين مخالف بود امام ايستاد و حرکت را ادامه داد تا شهادت، خب از منکرات امروز يکی همين است که بين خانم­ها شيوع پيدا کرده، خواهر من تو که خوبی، تو که داری نماز می­خوانی، تو که می­گويي خدا را دوست دارم، خب اين را بايد روشن­اش کرد بابا اين عبادت را کامل کن، اين عشقی که به امام حسين داری در مجلس امام حسين آمدی اگر امام حسين من اهل تملق نيستم، امشب همه اين جمعيت زن و مرد بدون اغراق من می­گويم ما نه به شما به بدهکار، نه شما الحمدلله به ما بدهکار هستيد، اگر نظر امام حسين نبود امشب اين­جا نبوديد، حالا تصادفی آمديد مسافر هستيد، اصحاب هستيد هر شب می­آييد اين­ها را بگذاريد کنار همين­که الآن هستيد عنايـت آن­هاست به ما:

تا که از جانب معشوقه نباشد کششی، کوششی عاشق بی­چاره به جای نرسد

حالا که به ما نظر دارند يک جوری عمل کنيم که ما هم بگوييم لياقت اين نظر داشتن را داريم، البته در گفتن­ها پرهيز کنيم از مبهم گويي، گاهی اوقات حرف هم می­زنيم ولی چنان مبهم می­گوييم که طرف نمی­فهمد چه می­گوييم؟ می­گويد آقا حالا برو کارت را درست کن، خب کجا را درست کند؟ مشکل را شما بگو: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[31] تذکر صريح مؤدبانه محترامه مشفقانه، البته نکته پايانی هم در روايات داريم در بيان ارزش­های دينی بايد صبر و شکيبايي هم داشت.

بله بعضی­ها هم پيدا می­شوند اين­ها واکنش­های غلط نشان می­دهند توهين می­کنند، در برابر اين­ها هم بايد صبوری کرد برای خدا حرف می­زنيم امروز تکليف همه بيان خوبی­ها و معروف­ها و تذکر نسبت به منکرات من يک جريانی را از زمان مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق رضوان الله تعالی عليه نقل کنم از کشف حجاب رضاخانی و عرضم ديگر تمام، يکی از شاگردان ايشان مرحوم حضرت حجت­الاسلام و المسلمين آقای حاج سيدمحمد کشفی که از علمای بزرگ استهبان بود ايشان برای من نقل کرد گفت کشف حجاب رضاخانی آمد رو کار، اوائل کشف حجاب بود بعضی­ها بد عمل کردند يعنی منتظر بودند که يک استارتی زده بشود و چراغ سبزی روشن بشود و اين­ها به اين منويات رضاخان قلدور نظر مثبت بدهند، آقای کشفی گفت با آيت­الله حاج شيخ ابوالحسن حدائق از شاه­چراغ آمديم بيرون داستان مال سال هزار و سيصد و شانزده هجری شمسی است، گفت از حرم احمد ابن موسی آمديم در فلکه شاه چراغ يک فلکه­ای سنگي بوده گفت حرکت کرديم به طرف سر دوزک که ايشان می­خواستند بروند حوزه مدرسه علميه منصوريه گفت يک خانم بی­حجابی داشت سمت ما می­آمد در جهت مقابل ما، گفت آقای حاج شيخ يک لحظه ديدند که اين خانم بی­حجاب است آمد اين خانم از کنار ايشان رد بشود گفت ايشان همين طور که سرشان پايين بود خيلی محترمانه مشفقانه مؤبانه فرمودند دخترم اسلام با آرايش، با زيبايي مخالف نيست اسلام می­گويد زيبايي­هايت را برای محارم­ات استفاده کن اين وضعيت را برای محرمت بهر­ه­بگير و خدا را در نظر بگير گفت همين چندتا کلمه ايشان گفتند آقای کشفی گفت اين خانم بی­ادب برگشت چندتا حرف زشت و سخيف به اين آيت­الله مجتهد زد که اين آقای کشفی گفت من طلبه­ای جوانی بودم اين قدر خجالت کشيدم آرزو کردم ای کاش زمين دهن باز می­کرد من می­رفتم داخل زمين از خجالت بله يک وقتی آقا خوب هم حرف می­زنی آن طرف: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[32] است، آقا ديديد بعضی­ها در خودشان شک می­کنند آقا می­گوييم مسخره­مان می­کنند شما مقام­ات بالاتر است يا رسول­الله؟ ما خاک پای پيغمبر نمی­شويم پيغمبر را مسخره نمی­کردند، به پيغمبر ساحر نمی­گفتند، به پيغمبر مجنون نمی­گفتند؟ در کوچه­های مکه بچه­ها پيغمبر را سنگباران نمی­کردند، در مدينه شکمبه گاو و شتر بر سر پيغمبر، رو سر کدام يکی از ما ريختند اين کار ها را ما خيلی پر توقع هستيم، يک از گل نازک­تر می­گويند به ما قهر می­کنيم به کدام يکی از ما گفتند فرزندت فرزند تو نيست به پيغمبر گفتند اين حرف را، ماريه قبطيه همسر رسول­خدا فرزند به دنيا می­آورد در مدينه منافق­ها خبر جعل کردند پخش کردند مسلمان­ها هم انتشار دادند گفتند اين بچه بچه پيغمبر نيست، به شما گفتند فرزندت فرزند تو نيست، به امام رضا گفتند امام جواد فرزند تو نيست مسلمان ياد بگير از الگوها، شکيبايي را صبر را، يک جاهايي هم حالا يک کسی سر سختی به خرج داد، شما در مسير خودت متزلزل نشو، آقای کشفی گفت اين قدر اين زن بد حرف زد که من آرزو کردم ای کاش من داخل زمين رفته بودم، گفت رفتيم آن خانم هم از آن بر رفت گفت يک مقداری که آمديم جلو من سر حرف را باز کردم با آقای حاج شيخ، گفتم حاج­آقا اين­جا جای نهی از منکر بود ديديد اين به شما چه گفت؟ چه حرف زشتی زد؟ گفت ايشان فرمودند آقای حاج سيدمحمدکشفی می­دانی چرا حرف من اثر نکرد؟ ما که حرف حق زديم ما که برای خدا گفتيم، فرمودند يک جهتش اين است امروز مشکل جامعه ما اين است فرمودند چون من می­گويم شماها ساکت هستيد، اين فردی که دچار منکر شده خانواده ندارد، فاميل ندارد، در جامعه همه می­بينند ساکت، يک نفر تذکر می­دهد محکوم است، در يک جمع فاميلی يک نفر هشدار می­دهد همه سکوت می­کنند، مردم امام حسين در عالم اسلام حرف زد عالم اسلام ساکت شد سيدالشهداء را کشاندند به مقتل، سکوت عالم اسلام شد شهادت سيدالشهداء، اين­ها درسهای تاريخ است.

صلّی الله عليک يا اباعبدالله

امروز عجب روزی بود و امشب عجب شبی است، من در حد اطلاعات ناقص خودم عرض می­کنم برداشت خودم اين است باور خودم هم اين است اگر به من بگويند يکی از سخت­ترين شب­های عمر حضرت زينب را بگوييد من می­گويم سخت­تر از امشب حضرت زينب در عمرش شبی را نديد، از آن شبی که پدرش غريبانه پيکر مادرش را غسل داد و به خاک سپرد، از آن شبی برادرانش غريبانه و مخفيانه پيکر پدر را غسل دادند و تشييع کردند و به خاک سپردند، از آن شبی ليلة الدفن برادرش مجتبی حسن سخت­تر امشب بود، ميان همه دل­ها امان از دل زينب غروب امروز خيمه­ها را آتش زدند به فرموده امام حسين آقا در آن وداع آخر فرمودند تا زنده­ام از خيمه­ها بيرون نياييد مرحوم کاشف الغطاء می­فرمايد از اين حرف امام حسين استفاده می­شود که: «امرهن بحفظ حجاب» يافت نشد، امام حسين امر کرد، فحوای کلام که پوشش­تان را حفظ کنيد خب اين نامردمان بعد از شهادت امام حسين به سمت خيمه­ها آمدند تهديد کردند از خيمه­ها بياييد بيرون اين­ها خارج نشدند يک وقت آتش افکندند به خيمه­ها، حضرت زينب به امام سجاد عرض کردم عزيز برادر خيمه­ها را آتش زدند اين زن و بچه­ها داخل خيمه می­سوزند، آقا فرمودند: «عليکن بالفرار» يافت نشد، امشب دختر اميرالمؤمنين بين خيمه­های نيم سوخته غروب امروز هشت دختر بچه و پسر بچه زير سم اسب­ها شهيد شدند، حالا اين مادرهای داغدار مادرها سلامتی و عافيت داريد بچه­هايتان کنارتان هستند آن مادرها فرزندان­شان زير سم اسب­ها پامال شد که شما امروز شايسته مادری کنيد، شما امروز در مادری­تان بدرخشيد، حالا حضرت زينب اين خانم­های داغديده بخشی همسران شهداء، مادران شهداء، بدن­های مجروح، مضروب امام سجاد می­فرمايد نيمه­های شب بود ديدم عمه­ام بين خيمه­های نيم سوخته نماز شب را نشسته می­خواند، گفتم عمه­جان امشب نمازشب را نشسته می­خوانيد؟ فرمود عزيز برادر آن قدر اين بدن شلاق خورده، آن قدر اين بدن آسيب ديده که قدرت ايستاده نماز شب خواندن ندارد:

خيمه­ها می­سوزد و شمع شب تارم شده، در شب بيماريم آتش پرستارم شده

يک گوشه از وقايع غروب امروز را بگويم، حميد ابن مسلم از واقعه نويس­های عاشورا بود می­گويد وقتی خيمه­ها را آتش زدند، اين زن و بچه­ها رو به صحری گذاشتند يک وقت ديدم يک دختر بچه­­ای لباسش آتش گرفته، اين دختر بچه دارد با شتاب به سمت صحری می­دود هرچه بيشتر می­دود شعله آتش لباسش بيشتر می­شود می­گويد دلم برای اين دختر بچه سوخت، با سرعت به دنبال اين دختر رفتم، خودم را به اين دختر رساندم تا به او رسيدم گفت آی مرد قرآن خوانده­ای يا نه؟ گفتم آری قرآن خوانده­ام، گفت اين آيه قرآن را خوانده­ای؟  «فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَر»[33] يعنی حميد ابن مسلم، من يتيم هستم به خدا بابا ندارم، گفت آتش را خاموش کردم گفتم عزيزم قصد اذيت­ات را نداشتم، اين دختر تشنه دختر آسيب ديده گفت يک ظرف آب آوردم، گفتم آب بنوش، گفت آی مرد من آب نمی­نوشم، گفتم چرا؟ گفت ديدم بابايم را با لب تشنه شهيد کردند، همه بگوييم غريب حسين.

 

[1] توبه71.

[2] توبه71.

[3] توبه71.

[4] توبه71.

[5] توبه71.

[6] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص329.

[7] تحف العقول النص ص173.

[8] توبه71.

[9] توبه71.

[10] توبه71.

[11] توبه71.

[12] توبه71.

[13] توبه71.

[14] بقره3.

[15] بقره3.

[16] توبه71.

[17] توبه71.

[18] توبه71.

[19] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج‏12 ص179.

[20] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج‏12 ص179.

[21] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج‏12 ص179.

[22] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص44.

[23] شعراء107- 108.

[24] طه25.

[25] طه25-27.

[26] طه27-28.

[27] طه28.

[28] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص501.

[29] طه44.

[30] بقره260.

[31] توبه71.

[32] اعراف179.

[33] ضحری9

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه