استاد حدائق روز سه شنبه 26 تیرماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان مقام والای شهدا پرداختند. 

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

چون روز روز عاشوراست روز با عظمتی است مطلبی را که من امروز محضر جمع محترم عرض کنم اشاره­ای پيرامون آيه شريفه­ای که قرائت شد و جايگاه رفيع مقام شهداء نزد پروردگار و اين­که ما در برابر شهداء مسئول هستيم و اين­ها شهيد هستند يعنی حاضر­اند ناظر اند، و قيامت هم اين­ها هم شفيع­اند و هم شاهد و شهيد­ند انشاءالله به گونه­ زندگی کنيم که شرمنده نشويم آيه­ای که تلاوت شد از سوره مبارکه آل­عمران خداوند سبحان در اين آيه شريفه می­فرمايد اين گونه تصور نکنيد که کسانی که در راه خدا به شهادت رسيدند و کشته شدند اين­ها مرده هستند بلکه اين­ها زندگان حقيقی و نزد پروردگار رزق می­خورد در اين آيه سه­تا نکته که رمز عظمت شهداء ذکر شده اين اولين هشداری است بر اين­که يک وقتی ما شهداء را با اموات يکسان نبينيم بنده در همين شهر فرزند شهيدی سراغ داشتم می­گفت که من در مسائل سخت زندگی گاهی اوقات پدر می­آمد به خواب ما قبلش به ما تذکر می­داد که در فلان روز اين اتفاق می­خواهد بيفتد مراقب باش، اين­ها بيدارند، آگاهند در جلسه­ای عرض کردم ما در همين سفر حج اخير در يک جلسه­ای در مکه معظمه آقای نوری سفير جمهوری اسلامی در زمان دولت آقای هاشمی رفسجانی در عربستان بود ايشان نقل کرد از روحانيون محترم گفت من دورانی که سفير بودم آقای هاشمی رئيس جمهور بود يک سفری آقای هاشمی آمد مدينه و عربستان در مدينه عبدالله ولی­عهد بود، گفت قرار بر اين بود که ايشان يک زيارتی از بقيع بکند، وقتی زيارت را گذاشته بودند ساعت ده شب، خلوت باشد، ايشان گفت که ايرانی­ها فهميده بودند که آقای هاشمی می­خواهد برود در بقيع جمعيت عظيمی از زائرها زن و مرد آمده بودند پشت بقيع، آقای هاشمی هم آمد برود ديد ايرانی­ها ايستادند و تجمع کردند و می­خواهند بيايند، دولت مردان وقت، مسئولين گفتند آقا شما فقط می­توانيد برويد و همراهانتان اين جمعيت را ما راه نمی­دهيم گفت ايشان هم اخلاق به خرج داد گفت اگر که اين­ها نيايند من هم بر می­گردم، من منصرف شدم از رفتن در بقيع اين جمعيت آمدند بگذاريد اين­ها هم وارد بشوند گفت اين­ها هم مجبور شدند تسليم شدند در بقيع را باز کردند و جمعيت عظيم زائرها زن و مرد همه رفتند در قبرستان بقيع راحت کنار قبور ائمه جای جای بقيع و هيچ کس هم مزاحم اين­ها نبود، گفت بيش از يک ساعت بقيع در اختيار زائران ايرانی بود که بعد هم که آقای هاشمی رفت، بازهم زائرها بودند تا نيم ساعتی بعد از رفتن ايشان حالا منظور اين نکته است گفت آقای هاشمی که داشت از بقيع می­رفت بيرون يک خانمی آمد افتاد رو دست و پای آقای هاشمی به گريه کردن، آقای هاشمی گفت که خانم چه کار می­کنی؟ بلند شو چرا اين کارها را می­کنی؟ گفت من مادر شهيد هستم آمدم زيارت قبر پيغمبر مدينه منوره، ديشب با دل شکسته قبل از خواب با فرزندم در عالم معنويت صحبت کردم، گفتم مادر ما بعد از يک عمر آمديم مدينه و حالا اجازه­مان نمی­دهند برويم بقيع، شما می­گويند شهداء دست­شان باز است، شهداء کار از ايشان می­آيد، اگر شما کاری ازت می­آيد اسبابش را فراهم کن ما برويم بقيع زيارت، گفت اين را من ديشب به فرزندم گفتم اين را آقای نوری سفير نقل می­کرد می­گفت اين خانم برای آقای هاشمی گفت، گفت خوابيدم در عالم خواب خواب فرزند شهيدم را ديدم، گفت مادر فردا شب ساعت ده شب پشت بقيع باش، رئيس جمهور آقای هاشمی می­خواهد برود در بقيع در را باز می­کنند همه می­روند داخل شما هم برو داخل، قرآن می­فرمايد اين­ها زنده­اند سيدالشهداء که سيدالشهداء است و شهدای کربلا حالا من جريانی را هم پايان مجلس بگويم از عنايتی که اهل­البيت دارند اين حضور شما، آمدن شما، ادب شما را آن­ها متوجه هستند و می­بينند و می­دانند گفت بعد اين مادر شهيد می­خواست تشکر کند از آقای هاشمی، که آقای هاشمی هم گريه کرد وقتی فهميد ايشان مادر شهيد است و شهيد پيام داده که فردا شب در بقيع باز می­شود، قرآن می­فرمايد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون‏»[2] چندتا نکته رمز عظمت است که اين برای ما درس است قرآن می­فرمايد اين­ها: «في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[3] رفتند، «في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[4] عزيزان رمز نجات است: «في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[5] يعنی اخلاص، يعنی حاج­آقا، خواهرم برادرم تلاشت رنگ الهی به خودش بگيرد، آقا امام حسين اصل اين حرکت: «في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[6] بود آقا فرمود: «َنِّي‏ لَمْ‏ أَخْرُجْ‏ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص»[7] ما برای مقاصد دنيايي قيام نکرديم برای فساد و ظلم و گناه حرکت نکرديم هدف اصلاح امت رسول­الله بود، هدف طی کردن راه پيغمبر و پيمودن سيره پدرم علی بود اين اخلاص است اميرالمؤمنين می­فرمايد: «بِالْإِخْلَاصِ‏ يَكُونُ‏ الْخَلَاصُ‏»[8] مردم اگر اخلاص داشته باشيد نجات پيدا می­کنيد نوع مشکلات مردم در بی­اخلاصی است، کار می­کنند خدمت می­کنند رنگ الهی به خود نمی­گيرد اخلاص مرحوم شيخ بهای می­فرمايد: «تنزيه العمل ان لايکون لغير الله فيه نصيب» يافت نشد، يعنی کارها را يک جوری تصفيه کنيد که غير خدا در کار شما کسی نقشی نداشته باشد، داری خدمت می­کنی به جامعه ولی نه برای مردم برای خدا، به پدر، به مادر، به خانواده، به رفيق، به دوست، به نيازمند، رنگ الهی کار بگيرد، کار اگر رنگ الهی پيدا کرد ماندگار می­شود من همين­جا يک پرانتز باز کنم يک جمله بگويم شما شايد برخورد کرديد با کسانی که بعضاً از کارهای خير گذشته­شان پيشيمان است ديديد اين آدم­ها را می­گويد بکشند دستی که، حيف از زحمتی که ما برای اين­ها کشيديم، حيف از وقتی که، اين­ها يعنی همه­اش بی­اخلاصی، مردم اگر زمانی از انجام کار خيری پيشيمانی به شراغتان آمد بدانيد برای خدا کار نکرديد خودت را فريب نده، کار برای خدا پيشيمانی درش نيست مردم بپسندند يا نپسندند بپذيرند يا نپذيرند شما پيروز هستيد و موفق ميدان هستيد، می­بينيد دختر اميرالمؤمنين حضرت زينب برای خدا آمده در صحنه، و اين را من در يک جلسه­ای عرض کردم ما در نظام خلقت، در نظام خلقت شما زنی ندارد مثل حضرت زينب اين همه مصيبت ديده باشد حالا صحنه­های از تصاوير مسلمان­ها مظلوم فلسطين و غزه و فرمايشات آيت­الله شهيد مطهری ذکر شد، اين حجم مصيبت­های که شهداء ديدند، خانواده­های شهداء ديدند اما زينب در تاريخ نظير ندارد شما کجا سراغ داريد يک خانم در يک صبح تا عصر داغ هفت برادر، دو فرزند سی خواهرزاده و برادرزاده با آن وضعی که اين نامردمان رقم زدند، غروب عاشورا چادر از سر زينب به تاراج رفت تا چادر بر سر شما با افتخار بماند، در غروب امروز که يورش به خيمه­ها آوردند هشت دختر بچه، و پسر بچه زير سم اسب­ها به شهادت رسيدند يکی از اين دختر بچه­ها گشواره را از گوشش کشيده بودند گوش مجروح با کعب نی به پشت او زده بودند به صورت نقش زمين از هوش رفته بود سر اين نازدانه حسينی در دامن حضرت زينب بود، حالا يا حضرت رقيه بود يا فاطمه بنت الحسين بود حضرت زينب اين دختر را به هوش آورد فرمود عزيزم برخيز برويم دنبال بقيه بچه­ها بگرديم در اين صحری بقيه را پيدا کنيم، ديگر مدير قافله سرپرست اين قافله زينب است عزيزان اين اسلامی که به اين راحتی ما مسلمان هستيم و افتخار می­کنيم مؤنه­اش را اولياء دادند، ما يک جا يک توهين به ما می­شود می­کشيم عقب ديگر کار نمی­کنيم، آقا قدر نمی­دانند تحويل نمی­گيرند، توهين کردند، آبرومان رفت که مثل حضرت زينب در نظام خلقت برای دين ايستاد در بين بانوان، چه کسی مثل سيدالشهداء هزينه شد برای اسلام ما پای سفره آماده نشستيم، حضرت زينب وقتی به اين نازدانه فرمودند عزيزم برخيز تا برويم به دنبال بقيه بچه­ها بگرديم اين دختر بچه امام حسين دختر خردسال عرض کردم: «يا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسي»[9] عمه­جان يک پارچه­ای هست سرم را بپوشم می­دانيد حضرت زينب چه فرمود فرمود: «يا بنتاه و عمتك مثلك»[10] چادر از سر عمه­ات هم بردند به عمه تو هم رحم نکردند، خب اين­ها مؤنه دادند همين حضرت زينب با اين حجم مصائب وقتی روز دوازدهم محرم در دارالاماره ابن زياد قرار می­گيرد و ابن زياد شروع کرد به زخم زبان زدن سر مطهر سيدالشهداء در طشت است اسراء در بند ايستاده گفت خانم شما که می­گوييد خدا با ماست کجاست ياری خدا؟ اين حرف را امروز بعضی­ها می­زنند می­گويند خدا کجاست مردم غزه در اين وضعيت هستند خدا کجاست؟ شما که دم از خدا می­زنيد اين مشکلاتی که احاطه کرده جامعه را، من روز گذشته عرض کردم يک بخش قضيه قضا و قدر است آزمون­های الهی است مؤمن بايد در برابر قضا و قدر تسليم باشی، سيدالشهداء چه خطای کرده بود که بايد با اين وضع به شهادت برسد، اين قضا و قدری است که ترفيع درجه امام حسين را رقم زد عظمت زينب را بالا برد ابن زياد وقتی اين حرف­های مغرضانه را شروع کرد گفتن، حضرت زينب يک جمله فرمود، فرمود: «مَا رَأَيْتُ‏ إِلَّا جَمِيلاً»[11]ما از خدا جز زيبايي چيزی نديديم اين اخلاص است آقا برای خدا کتک خوردی اجر داری، برای خدا ناسزا شنيدی مأجور هستی، برای خدا سختی تحمل کردی خدا زيربار منت تو قرار نخواهد گرفت، حضرت زينب فرمود: «مَا رَأَيْتُ‏ إِلَّا جَمِيلاً»[12] امشب شب يازدهم من بارها عرض کردم اگر از من سؤال کنند سخت­ترين شب عمر حضرت زينب چه شبی بود؟ من در حد تحقيقات و اطلاعات اندک خودم عرض می­کنم، از آن شبی که غريبانه پدرش مادر را غسل داد و به خاک سپرد از آن شبی که پدر مخفيانه و غريبانه غسل داده شد و مخفيانه و غريبانه به خاک سپرده شد، از آن شب ليلة الدفن برادرش مجتبی حسن از همه اين­ها سخت­تر امشب بود در عمر زينب، امشب شب خاصی است اين بانو داغ شهداء و عزيزانی ديده که بدن­های اين­ها عريان روی زمين رها شده، سرهای اين­ها را به غارت و غنيمت بردند خيمه­ها آتش گرفته، زن و بچه­ها داغديده شلاق خورده، امام سجاد می­فرمايد نيمه­های شب بود ديدم لا به لای خيمه­های نيم سوخته عمه­ام زينب نماز شب را نشسته می­خواند، گفتم عمه­جان امشب عظمت خدا نزد شما پايين آمده؟ نماز شب را نشسته می­خوانی؟ گفت عزيز برادر آن قدر بر اين بدن تازيانه زده شده، آن قدر اين بدن آسيب ديده که قدرت ايستاده نماز شب خواندن ندارد اين­ها چه داشتند که اين جوری بودند؟ در اين­ها چه بود اين گونه ايستادند پای اعتقاد همه چيز دادند عقيده را ندادند؟ اخلاص، اخلاص يعنی تنزيه العمل، درس عاشورا درس اخلاص است، «تنزيه العمل ان لايکون لغير الله فيه نصيب» يافت نشد، مردم کارهايتان را يک جوری پالايش بکنيد که غير خدا در کار شما کسی نقشی نداشته باشد حالا مردم کار خوب شما را تعريف کردند تأييد کردند کردند، برای تأييد مردم شما کار نکنيد، شما برای خدا کار کنيد اين پيام عاشورا بود، امام حسين برای خدا آمد به صحنه و حال آن­که عالم اسلام با اين حرکت مخالف بود، نزديکان امام حسين تذکر دادند آقا نرويد کربلا اما امام رضايت الهی را در اين حرکت می­بيند و می­آيد آقا رسول­الله در سخنی می­فرمايد خداوند نه­تا سفارش به من کرد من يکی را عرض کنم: «أَوْصَانِي‏ رَبِّي‏ بِتِسْعٍ»[13] خدا نه دستور به من داد، و من هم امت اسلام را به اين دستورات نه­گانه سفارش می­کنم يکی از آن دستورها اين است: «بِالْإِخْلَاصِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[14] خدا را در خلوت و جلوت فراموش نکنيد، در هر حالی که هستيد کارهايتان، برنامه­هايتان، زندگی­تان رنگ الهی به خود بگيرد، لذا همين اخلاص سبب رهايي و نجات انسان­ها می­شود، شما شيطان به فرموده مرحوم حضرت امام فرمودند استاد ما آيت­الله شاه آبادی بزرگ فرموده بود شيطان برای انحراف همه انسان­ها قسم به خيانت خورده: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين»[15]سوگند خورد شيطان همه را فريب می­دهم، بعد ديد اين اجمعين مؤنه دارد اجمعين انبياء درش هستند، اجمعين اولياء هستند، يک تبصره زد گفت: «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين‏»[16] مخلص­ها را نمی­توانم فريب بدهم ولی مخلص­ها را فريب می­دهم، اين­جا بزرگان می­گويند تفاوت بين مخلِص و مخلَص در اين است مخلِص به کسی می­گويند که در گرفتاری­ها و بحران­ها به ياد خداست می­بينيد طرف تا مريض صعب العلاج دارد نذر می­کند، تا يک گرهی به زندگی­اش می­افتد آقا دعايمان کنيد طرف آمد به امام سجاد گفت آقا ما گرفتار هستيم دعا کنيد ما را آقا فرمودند ما دعايتان می­کنيم ولی چرا در گرفتاری­ها به ياد ما هستی؟ چرا ائمه را فقط در گرفتاری­ها می­شناسيد، نذری­تان فقط برای رفع گرفتاری است؟ يک کسی به شما اظهار دوستی و مودت بکند زمانی که کار دارد وقتی کار ندارد سراغ شما را نگيرد اين زيبنده نيست امام فرمودند وقتی گرفتار هم نيستيد از ما ياد کنيد، محبت يعنی اين، مخلِص­ها کسانی هستند که در گرفتاری­های به ياد اهل­البيت هستند نذر می­کند، توسل پيدا می­کند، نماز شب می­خواند زيارت می­رود چون يک مشکلی دارد گرفتاری اقتصادی است گرفتاری خانوادگی است، بيمار دارد متوسل می­شود آن­ها خاندان کرم­اند جواب هم می­دهند خداوند هم پاسخ می­دهد اما ارزش واقعی به توسل و ارتباط در اين است که در همه حالتان به ياد اهل­البيت و خدا باشيد، مخلَص به کسانی می­گويند که در هر حالی به يادخدا هستند، يعنی ما در سلامتی يا در بيماری، در فراخدستی، يا در تهیدستی، در مشکلات زندگی يا زمانی که مشکلات ندارند اين­ها از يادخدا غافل نمی­شوند و از توسل به ذيل عنايت اهل­البيت فارغ نمی­شوند شيطان می­گويد من اين­ها را نمی­توانم فريب بدهم، اين­هايي که پيوسته هستند با اولياء و خدا، آن­هايي که مقطعی هستند می­شود اين­ها را در آن زمانی که مشکل ندارند: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»[17] انسان­ها طغيان می­کنند وقتی که خودشان را بی­نياز می­بينند بر گرديم به اصل بحث، اولين امتياز را خدا می­فرمايد انسان­های که شهيد شدند و خون اين­ها ريخته شد اين­ها: «في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[18]رفتند آن کسی که برای خدا جانش را تقديم می­کند اين را مرده مپنداريد اين زندگان حقيقی هستند و جاويدانه­گان تاريخ­اند: «بَلْ أَحْياءٌ‏»[19]درس اول درس اخلاص برای خدا به صحنه رفتن خدا را در زندگی ديدن البته من اين را عرض کنم باب شهادت بسته نيست، ما مواردی داريم که پيغمبر می­فرمايد اين­ها اجر شهيد دارند اگر کسی برای خدا، برای تأمين زندگی خانواده­اش تلاش بکند با رنگ الهی اخلاص اگر بميرد شهيد مرده است، اگر کسی در راه تحصيل علم و دانشی که برای خدا دارد علم را فرا می­گيرد بميرد شهيد مرده است، ما دانشجويي که برای خدا دارد تحصيل می­کند، طلبه­ای که برای خدا دارد تحصيل می­کند، دانش آموزی که برای خدا دانش می­اندوزد اگر با آن انگيزه الهی در دوران تحصيل مرد: «مَاتَ‏ شَهِيداً»[20] من اين را بگويم قدر خودتان را بدانيد، اين حديث را شش فاطمه نام در سلسله سندش هستند حضرت فاطمه معصومه از فاطمه دختر امام صادق، از فاطمه دختر امام باقر، از فاطمه دختر امام سجاد، از فاطمه دختر امام حسين از زينب کبری از فاطمه بنت محمد(ص) از رسول­الله نقل می­کنند حديث اين است امروز يک دعای ويژه­ای به پدر و مادرهايتان بکنيد که اين پاکی و اين نکته­ای که من الآن می­گويم از پاکی و سرشت پاک پدر و مادرهايتان است: قال رسول­الله، حالا بعضی­ها می­گويند در باب شهادت بسته است، نه شهادت به معنای اتم، شهيد شدن در ميدان نبرد شما می­توانيد اجر شهيد ببريد: «الا و من مات علی حب آل محمد مات شهيداً» يافت نشد، پيامبر می­فرمايد اگر کسی با محبت خاندان رسول بميرد شهيد مرده است، از خدا بخواهد اين محبت بماند اجر شهيد می­دهند آن شهيدی که خداوند تجليل می­کند قطعاً اين محبت خاندان رسالت هم اخلاص می­خواهد کسی اخلاص نداشته باشد، اين محبت از دست می­رود لذا يک گروه­هایي را هم ما در روايات داريم که اين­ها اجر شهيد می­برند شهيد رمز عظمتش اول در اخلاص، در اين­که خدا را در نظر می­گيرد و پيغمبر فرمود خداوند به من سفارش کرد: «بِالْإِخْلَاصِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[21] رسول­الله در خلوت و در جلوت بين مردم و در تنهايي خدا را فراموش نکنيد، اين توصيه خدا به پيغمبر است ما در همه حالات زندگی­مان دوران کارمان، بازنشستگی­مان، سلامتی­مان، مريضی­مان: «فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[22] همه­جا يادخدا و نام خدا فراموش نشود قرآن می­فرمايد اين­ها: «قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[23] يعنی اخلاص داشتند، و با شهيد خدا می­فرمايد ما اين معامله را می­کنيم زنده هستند اين­ها: «أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون‏»[24] شهداء نزد خدا رزق می­خورند من يکی دو روايت را محضر عزيزان عرض کنم، در کتاب شريف بحار جلد نود و هفت، مقدمه اين را بگويم زمان رسول­الله يک وقت پيغمبر در کوچه­های مدينه داشتند عبور می­کردند يک کسی داشت دعا می­کرد و می­رفت دعايش هم اين بود: «اللهم انّی اسئلک خير ما تسئل» يافت نشد، يعنی خدايا از تو می­خواهم بهترين چيزی که از تو خواستند خيلی دعا دعای زيبايي است حواله می­کنيم به خداوند حاجت­مان را خدايا بهترين چيزی که از تو خواستند به ما بده، می­گفت و می­رفت پيامبر شنيدند، رسول­الله رو کردند به اصحاب فرمودند دعای اين جوان اگر بخواهد به اجابت برسد جز شهادت پاسخ ديگری ندارد، «خير ماتسئل» يافت نشد، شهادت است حالا اين روايات را بشنويد امروز ادب کرديد به محضر شهداء آمديد و مجلس شهداء اميرالمؤمنين می­فرمايد: «وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ»[25] به آن خدايي که جان پسر ابی­طالب در اختيار اوست يعنی سوگند به خدا، آقا می­خواهد چه را بفرمايد، حضرت می­فرمايد: «لَأَلْفُ‏ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ»[26] هزار مرتبه شمشير بر بدنم زده شود: «أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ»[27] برای من تحملش آسان­تر از اين است که در بستر بميرم، آقا اميرالمؤمنين می­داند شهادت در راه خدا چه مزيتی؟ چه ثوابی چه برکاتی دارد؟ آقا می­فرمايد هزار بار شمشير به اين بدن بخورد تحملش برای من آسا­ن­تر است که من علی در بستر، يعنی مرگ من، رفتن من در راه رضايت الهی باشد.

نکته ديگری هم آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد در نهج­البلاغه خطبه بيست و سه امام يک تقاضاهايي را از خدا می­کنند: «نَسْأَلُ اللَّهَ مَنَازِلَ‏ الشُّهَدَاءِ»[28]اين تقاضای اميرالمؤمنين است خدايا ما از شما منازل شهداء را می­خواهم يعنی جايگاه شهداء را به ما عنايت کنيد: «وَ مُعَايَشَةَ السُّعَدَاءِ»[29] و عيش انسان­های سعادتمند: «وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِيَاء»[30] ما با انبياء رفاقت کنيم، پيامبر می­فرمايد قيامت وقتی بهشتی­ها در بهشت، دوزخی­ها هم در دوزخ قرار گرفتند هيچ کدام از بهشتی­ها آرزوی برگشت به دنيا را ديگر ندارند چون سختی­های را گذراندند مردن، شب اول قبر، محاسبه در قبر، حضور در برزخ، آمدن در قيامت، محاسبه اعمال، عبور از صراط، و خود صراط هم مواقف سختی دارد، با اين سختی مراحل را طی کردند ديگر کسی آرزوی برگشت به دنيا را ندارند من گاهی اوقات اين دانشجوهايي که نفر ممتاز می­شوند در کنکور به بعضی­ها صحبت کردم می­گويم شما حاضر هستيد دوباره اين آزمون تکرار بشود يکبار ديگر يک امتحان ديگر بدهيد می­گويند می­گويند معلوم نيست ما اين رتبه­ای که الآن آورديم اين موقعيت دوباره به دست بيايد، قطعاً بهشتی­ها چون مراحل سختی را سپری کردند ديگر آرزوی بر گشت نمی­کنند جز شهداء، تنها گروهی که از بهشتيان آرزو می­کنند ای کاش می­شد دوباره خدا ما را بياورد در دنيا دوباره اين مراحل تکرار بشود و مسيرها را طی کنيم پيغمبر می­فرمايد شهداء هستند، وقتی از اين­ها سؤال می­کنند چرا؟ اين­ها جواب می­دهند از لحظه شهادت تا رسيدن به بهشت آن قدر الطاف الهی را ما مشاهده کرديم و برخورد کرديم که دوست داريم اين­ها دوباره تکرار شود، دعای افتتاح را که می­خوانيد شب­های رمضان اين کلام کلام ولی­عصر است: «وَ قَتْلًا فِي‏ سَبِيلِكَ‏ فَوَفِّقْ‏ لَنَا»[31] خدايا کشته شدن در راه خودت را به ما عنايت کن، حالا بناست برويم به نحوی برويم که پايان اين زندگی با آن مدارج عاليه امتيازات معنوی برويم، در روايتی داريم که وجود مقدس آقا رسول­الله فرمودند شهيد وقتی می­خواهد شهيد بشود آن لحظه شهادت من اين را می­گويم اين را بايد درکش کرد، وصف به تعبير امام: «يدرک و لايوصف» يک چيزهايي را بايد رسيد تا فهميد، شما گاهی اوقات به اين بچه­های خردسال يک سری مسائلی می­گوييد که قابل درک مثلاً اين­ها نيست سخت است هزم اين­ها، اين از مسائلی است که انسان بايد برسد به آن جايگاه تا بفهمد، از رسول­الله فرمودند شهداء در ميدان جنگ وقتی که با اين وضع به شهادت می­رسند ابالفضل دست راستش را از بدن امروز جدا کردند:

«و اللّه إن قطعتم يميني، إني‏ احامي‏ أبدا عن ديني»[32]

دست چپ را زدند:

«يا نفس لا تخشي من الكفار، و أبشري برحمة الجبار»[33]

و سائر شهداء در رويارويي با خصم خمر به ابرو نياوردند اين چه حالی است؟ اين چه معنويتی است؟ پيغمبر فرمود آن­هايي که برای خدا تلاش می­کنند لحظه­ای شهادت و جراحاتی که بر آن­ها وارد می­شود خدا اين قدر لطف می­کند که پيامبر اين دوتا انگشت را فشار دادند گفتند به همين اندازه که شما دوتا انگشت­تان را بهم فشار می­دهيد شهيد لحظه شهادت احساس می­کند و می­رود و شيرين­ترين و گواراترين لحظه برای شهيد لحظه شهادت است به تعبير بعضی­ها گواراترين لحظه عمر سيدالشهداء در گودی قتلگاه بود، گواراترين لحظه عمر ابالفضل کنار علقمه بود اعضاء را دارد تقديم می­کند رجز می­خواند با رشادت و شجاعت می­گويد اين­ها لطف الهی است اين­ها احياء اند: «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون‏»[34] شهداء نزد پروردگار رزق می­خورند: «عِنْدَ رَبِّهِمْ‏»[35] را عزيزان هر جای قرآن داريم: «عِنْدَ رَبِّه‏»[36]، «عِنْدَ رَبِّهِمْ‏»[37] يعنی پاداش بی­حساب.

خب روز عاشوراست البته سخن ديگری هم پيامبر دارند که شهداء خداوند چندتا ويژگی به اين­ها می­دهد، اولين ويژگی: «أَوَّلُ قَطْرَةٍ مِنْ‏ دَمِهِ‏ مَغْفُورٌ لَهُ كُلُّ ذَنْبٍ»[38] اولين قطره­ خونی که از شهيد بر زمين می­غلطد تمام گناهانش را می­بخشد اين يک: «أَنْ يُرَى مَنْزِلَتَهُ»[39] جايگاهش را همان لحظه در بهشت نشان می­دهند می­گويند شما برای ما آمديد، جانت را برای ما در دست گرفتی، ما در همين شهر عزيزان شهدای داشتيم که از زندگی، خانواده گذشتند شهيد در ميدان جنگ بود، خانمش باردار بود تماس گرفت جویای حال همسر شد، گفتند خانم­ات ماه­های آخر بارداری است برگردد کنار همسر باش، گفت الآن جبهه را نمی­شود ترک کرد من همسرم را به خدا سپردم، مدت بعد تمام گرفت گفتند خدا يک پسر برايت داده بيا پسرت را ببين، گفت الآن امکان برگشت برای من نيست ببينيد اخلاص، نگاه رضايت الهی، مصلحت جامعه را و اسلام را ديدند گفت فقط يک عکسی از اين فرزند نوزاد برايم بفرست يک عکسی برای شهيد فرستادند اين عکس در جيب شهيد بود در يک عملياتی اين شهيد به شهادت رسيد از اموال و وسائلی که برای پدر و مادر شهيد و خانواده شهيد آوردند عکس اين نوزاد آغشته به خونی بود که شهيد در جيب خود داشت ما قيامت شرمنده اين­ها نباشيم، ما در برابر اين نظام مسئول هستيم، در برابر شهداء مسئول هستيم اين­ها رفتند عزيزان خودشان را زندگی را به خدا سپردند و جان بر کف گرفتند، قيامت ماها نقش آفرينی کنيم در استمرار اهداف شما و پيامبر فرمود از ويژگی­های که خدا به شهداء می­دهد: «يؤمن من الفزع الاکبر» يافت نشد، از آن فزع قيامت اين­ها در امان هستند: «و من العذاب القبر» يافت نشد، عذاب قبر را از شهيد بر می­دارند: «و يحلی حلة الايمان» يافت نشد، جامعه ايمان را بر قامت اين­ها در قيامت می­افکند اين­ها از برکاتی که خداوند به شهداء مرحمت می­کند و از آيه شريفه­ای که تلاوت شد شهادت پايان زندگانی نيست بلکه آغاز حيات است:

زنده را زنده نگويند که مرگ از پی اوست، بلکه زنده است شهيدی که حياتش ز قفاست

و شهادت باختن نيست يافتن است، در مسير خدا جان را تقديم کرديد يافته­ايد و فی سبيل­الله اگر کارهای ما قرار گرفت کارها ارزشمند می­شود.

سلام بر تمامی شهداء، سلام بر سيد شهداء، سلام بر شهداء کربلا

«السَّلَامُ‏ عَلَى‏ الْحُسَيْنِ‏ وَ عَلَى‏ عَلِيِ‏ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ»[40]

من يک جريانی يکی از عزيزان گفتند اشاره کنيد، چون روز عاشوراست بگويم قدر خودتان را بدانيد اين آمدن­هايتان را امام حسين دارد می­بيند و جواب­تان می­دهد، به خودتان خدمت کرديد آمديد، شما می­آمديد و نمی­آمديد امام حسين شأن و جايگاهش محفوظ است ما آمديم که از سفره خان حضرتش بهره بگيريم، يکی از عزيزان گفتند آقا آن جريانی که شم از آيت­الله والدتان نقل کرديد و دوباره يک تکراری کنيد، مرحوم آيت­الله والد می­گفتند زمان مرحوم جدما يکی از تجار شيرازی در شيراز اين داستان مال مثلاً حدود هشتاد، نود سال قبل است، گفتند اين آقا برنامه­اش اين بود هر سال دهه اول محرم در منزلش مجلس روضه امام حسين می­گرفت و شب عاشورا هم اطعام می­داد شام می­داد اين برنامه هرساله­اش بود از متدينين بود يک سال توفيق شد که اين دهه اول محرم برود کربلا، حالا شرائطی جور شد کاروانی می­خواستند بروند اين آقا فرزندانش را صدا زد، به پسرها و فرزندانش سفار کرد گفت من دارم کربلا امسال دهه اول خودم نيستم اما شما در پذيرايي، در رسيدگی، در اهتمام مجلس فروگذاری نکنيد، من همه چيز را هم آماده کردم، برنج را گرفتم، وسائل مورد نياز را گرفتم، تنباکوی درجه يکی که ايشان شب­ها قليان درست می­کردند در مجلس، تنباکوی درجه يک گرفتم گذاشتم، کارها را به نحو شايسته مثل زمانی که خودم بودم انجام بدهيد من خودم نيستم ولی شما برنامه را مديريت کنيد اين آقا می­رود کربلا اين را برای مرحوم جد ما نقل کرده بود، گفت من شب عاشورا بود در صحن و سرای امام حسين عزادارها می­آمدند عزاداری می­کردند من هم گوشه­ای از صحن نشسته بودم اين خيلی عزاداران را مشاهده می­کردم بعد رفتم در فکر، گفتم من امشب اگر شيراز بودم در مجلس عزای امام حسين بهتر بود يا امشب کربلا بودن اين سؤال آمد در ذهنم بعد خودم را قانع کردم گفتم همه اين تلاش­ها برای حضرت سيدالشهداست و اين توفيق بزرگی است که آمدی کربلا ببينيد عزيزان من اين را هم اشاره کنم امروز بعد از ظهر آقا امام صادق می­فرمايد سيدالشهداء وقتی در گودی قتلگاه قرار گرفتند يکی از فرشتگان بزرگ الهی به نام منصور از خدا اجازه گرفت به ياری حسين بشتابد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ‏»[41] اين­ها با چهار هزار فرشته آمدند کنار گودی قتلگاه منظور به امام حسين عرض کرد که آقا آمديم برای کمک اجازه بدهيد اين­ها را از روی زمين بر چينيم، آقا فرمودند من نيازی به کمک شما نداريم، اين­ها رفتند کنار شاهد شهادت امام حسين شدند، منصور از خداوند تقاضا کرد که ديگر به ما اجازه بدهيد ما تا قيام قيامت کربلا بمانيم ديگر به ملکوت بر نگرديم امام صادق می­فرمايد هر کسی می­رود کربلا اين چهار هزار فرشته می­روند استقبالش تا در کربلاست از او ديدن می­کنند، در مراجعت بدرقه می­کنند او را، و تا قيام قيامت هر کسی کربلا رفته اين­ها به ياد او در جوار تربت امام حسين نائب اند در زيارت، چه عظمتی دارد سيدالشهداء اين آقا گفت من خودم را قانع کردم که بابا کنار تربت امام حسين بودن: «روضه من رياض الجنه» يافت نشد، اين مزد آن کارهای گذشته­ات است که برايت دادند قانع شدم که بودن در کربلا شب عاشورا يک مزيت ويژه است بعد اين سؤال در ذهنم آمد آيا امام حسين اين کار ما را هم قبول کرده، آن شب از نيمه گذشته بود يک لحظه گوشه صحن خوابم برد ديدم اين قسمت حرم و صحن و سرا شده يک صحرای وسيع، تختی قرار دادند آقا امام حسين روی تخت نشسته شخصيتی در جوار امام حسين ايستاده گفتند قمر بنی­هاشم است، گفت آقا فرمودند کسانی که در اين دهه به ما خدمت کردند اسامی آن­ها را بخوانيد، گفت توماری آوردند چه کسی چه کرده؟ شروع کردند گزارش دادن، تومار اول خوانده شد تومار دوم، گفت يک وقتی آقا امام حسين فرمودند برای آن تاجر شيرازی بنويسيد امسال برای ما برنج اين هر سال می­گفت مثلاً من صد من پخت می­کردم آقا فرمودند امسال پخت­اش پنجاه من، گفت روغن درجه يک حيوانی خريده بودم گذاشته بودم به بچه­هايم گفته بودم روغن درجه يک صرف غذای امام حسين کنيد، گفتند برنج امسال نصف آن پخت هر سال، روغن روغن درجه دو کار کرد بنويسيد، تنباکو هم تنباکوی درجه دو مصرف کرده، گفت بعد حضرت فرمودند به ابالفضل العباس اين را هم بنويسيد آشپزش هم يک نخ کبريت، درود خدا بر تو ای حسين اين گفت از خواب بيدار شدم، خدايا ما برنج صد من بود، امام حسين فرمودند پنجاه من، روغن درجه يک من گرفته بودم، تنباکو درجه يک، گفت اين فکر ذهنم را گرفت، من نوشتم گزارش خواب ايشان وقتی می­آيد شيراز بچه­هايش را صدا می­زند می­گويد من يک سؤال دارم می­گويد امسال چه کار کرديد؟ مجلس عزای امام حسين را می­گويند مجلس را گرفتيم، پخت را چه کار کرديد؟ گفتند پخت هم کرديم چقدر؟ گفتند بابا امسال برنج نصف کرديم گفتيم نصف ديگرش را بگذاريم برای مجلس خودت که می­آيند ديد و بازديدت، گفت الله اکبر، اين اولی، گفت من روغن درجه گرفته بودم روغن درجه يک چه شد؟ گفتند گفتيم آن حيف است در مجلس امام حسين خرج بشود برای مهمان­های خودت خرج کنيم برای مجلس امام حسين رفتيم روغن درجه دو خريديم، گفتم تنباکو چه شد؟ گفتند تنباکوی درجه را هم دست نزديم برای ديد و بازديدهای خودت گذاشتيم برای مجلس امام حسين رفتيم تنباکوی درجه دو گرفتيم، گفت اين­ها حل شد، گفت آشپز را بگوييد بيايد، آشپز را آوردند به آشپز گفت شما شب عاشورا چه کار کردي؟ چک کرد، گفت من وقتی که می­خواستم آتش زير اين دگ­ها را روشن کنم دلم شکست، گفتم يا حسين اگر من هم داشتم می­کردم، دستم خالی است نمی­توانم ندارم، اما اي حسين اين کبريت، قوت کبريت مال شخص خودم است من می­خواهم آتش زير دگ طبخ غذای شما را با کبريت خودم روشن کنم، گفت يک وقت کبريت زدم گفتم يا حسين و روشن کردم.

حسين­جان کربلا را تو کربلا کردی، با خدا ما را آشنا کردی

خوب و بد را از هم جدا کردی، ای حسين جانم ای حسين جانم

به ياد همه در گذشتگان ای حسين جانم

با شروع روز جنگ آغاز شد، عجب روزی است امروز يک يک ياران سيدالشهداء اجازه گرفتند با ادب به ميدان رفتند به شهادت رسيدند آقا پيکر يک يک شهداء را به خيام حرم می­آورد که به اين بدن­ها توهين نشود، بنی­هاشم هم رفتند، علی­اکبر رفت، قاسم رفت، عباس رفت، همه رفتند، سيدالشهداء تنها مانده، آقا به خانم­ها فرمود تا حسين زنده است از خيمه خارج نشويد مرحوم آيت­الله کاشف الغطا می­نويسد از اين تذکر امام استفاده می­شود: «امرهن بحفظ الحجاب» يعنی خانم­ها پوشش­تان را رعايت کنيد تا حسين زنده است در خيمه بمانيد آقا به مصاف دشمن می­رفت بر می­گشت پشت خيمه­ها بلند صدا می­زد: «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم» يافت نشد، اين زن­ و بچه­ها آرام می­گرفتند حسين زنده است، آقا زنده است، حضرت زينب داخل خيمه کنار پيکر زين­العابدين و بستر حضرت يک وقت امام سجاد فرمود، عمه دامن خيمه را بالا بزن، دامن خيمه را بالا زدند ديدند باد مخالف وزيدن گرفت، زمين کربلا به جنبش درآمد امام فرمود عمه عمه من را بلند کن، عمه شمشير من را بياور، عزيز برادر، صدا زد عمه­جان مگر صدای مظلومانه بابايم را نمی­شنوی، حضار محترم مرحوم آيت­الله شوشتری می­نويسد يکی از مواقع اضطرار زينب امروز بعد از ظهر رو تله زينبيه بود خاتون بنی­هاشم با پای برهنه به سمت ميدان دويد هرچه می­دويد حسين را نمی­بيند آمد رو تله زينبيه:

خودم ديدم ز بالای بلندی، که محبوب خدا را سر بريدند

حسين جانم، حسين جانم

يک وقت زينب رو کرد به ابن سعد يابن سعد أ يقتل ابوعبدالله دارند حسين را می­کشند نگاه می­کنيد، جواب زينب را ندادند، دختر اميرالمؤمنين مضطر شد، دست­ها را روی سر گرفت رو به سمت کرد صدا زد: «وَا مُحَمَّدَاهْ‏ وَا عَلِيَّاهْ وَا حُسَيْنَاهْ»[42] چه ديد؟ ديد شمر بر روی سينه حسين، همه بگوييم يا حسين.

 

[1] آل­عمران169.

[2] آل­عمران169.

[3] آل­عمران169.

[4] آل­عمران169.

[5] آل­عمران169.

[6] آل­عمران169.

[7] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص329.

[8] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص468.

[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏45 ص61.

[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏45 ص61.

[11] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.

[12] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.

[13] تحف العقول النص ص36.

[14] تحف العقول النص ص36.

[15] ص82.

[16] ص83.

[17] علق6-7.

[18] آل­عمران169.

[19] آل­عمران169.

[20] مصباح الشريعة ص169.

[21] تحف العقول النص ص36.

[22] تحف العقول النص ص36.

[23] آل­عمران169.

[24] آل­عمران169.

[25] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص180.

[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص180.

[27] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص180.

[28] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص65.

[29] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص65.

[30] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص65.

[31] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج‏1 ص61.

[32] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج‏3 ص192.

[33] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج‏3 ص192.

[34] آل­عمران169.

[35] آل­عمران169.

[36] بقره112.

[37] آل­عمران169.

[38] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج‏2 ص363.

[39] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج‏2 ص363.

[40] المزار (للشهيد الاول) ص183.

[41] آل­عمران169.

[42] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص82.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه