استاد حدائق روز سه شنبه 26 تیرماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان مقام والای شهدا پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»[1].
صدق الله العلی العظيم
چون روز روز عاشوراست روز با عظمتی است مطلبی را که من امروز محضر جمع محترم عرض کنم اشارهای پيرامون آيه شريفهای که قرائت شد و جايگاه رفيع مقام شهداء نزد پروردگار و اينکه ما در برابر شهداء مسئول هستيم و اينها شهيد هستند يعنی حاضراند ناظر اند، و قيامت هم اينها هم شفيعاند و هم شاهد و شهيدند انشاءالله به گونه زندگی کنيم که شرمنده نشويم آيهای که تلاوت شد از سوره مبارکه آلعمران خداوند سبحان در اين آيه شريفه میفرمايد اين گونه تصور نکنيد که کسانی که در راه خدا به شهادت رسيدند و کشته شدند اينها مرده هستند بلکه اينها زندگان حقيقی و نزد پروردگار رزق میخورد در اين آيه سهتا نکته که رمز عظمت شهداء ذکر شده اين اولين هشداری است بر اينکه يک وقتی ما شهداء را با اموات يکسان نبينيم بنده در همين شهر فرزند شهيدی سراغ داشتم میگفت که من در مسائل سخت زندگی گاهی اوقات پدر میآمد به خواب ما قبلش به ما تذکر میداد که در فلان روز اين اتفاق میخواهد بيفتد مراقب باش، اينها بيدارند، آگاهند در جلسهای عرض کردم ما در همين سفر حج اخير در يک جلسهای در مکه معظمه آقای نوری سفير جمهوری اسلامی در زمان دولت آقای هاشمی رفسجانی در عربستان بود ايشان نقل کرد از روحانيون محترم گفت من دورانی که سفير بودم آقای هاشمی رئيس جمهور بود يک سفری آقای هاشمی آمد مدينه و عربستان در مدينه عبدالله ولیعهد بود، گفت قرار بر اين بود که ايشان يک زيارتی از بقيع بکند، وقتی زيارت را گذاشته بودند ساعت ده شب، خلوت باشد، ايشان گفت که ايرانیها فهميده بودند که آقای هاشمی میخواهد برود در بقيع جمعيت عظيمی از زائرها زن و مرد آمده بودند پشت بقيع، آقای هاشمی هم آمد برود ديد ايرانیها ايستادند و تجمع کردند و میخواهند بيايند، دولت مردان وقت، مسئولين گفتند آقا شما فقط میتوانيد برويد و همراهانتان اين جمعيت را ما راه نمیدهيم گفت ايشان هم اخلاق به خرج داد گفت اگر که اينها نيايند من هم بر میگردم، من منصرف شدم از رفتن در بقيع اين جمعيت آمدند بگذاريد اينها هم وارد بشوند گفت اينها هم مجبور شدند تسليم شدند در بقيع را باز کردند و جمعيت عظيم زائرها زن و مرد همه رفتند در قبرستان بقيع راحت کنار قبور ائمه جای جای بقيع و هيچ کس هم مزاحم اينها نبود، گفت بيش از يک ساعت بقيع در اختيار زائران ايرانی بود که بعد هم که آقای هاشمی رفت، بازهم زائرها بودند تا نيم ساعتی بعد از رفتن ايشان حالا منظور اين نکته است گفت آقای هاشمی که داشت از بقيع میرفت بيرون يک خانمی آمد افتاد رو دست و پای آقای هاشمی به گريه کردن، آقای هاشمی گفت که خانم چه کار میکنی؟ بلند شو چرا اين کارها را میکنی؟ گفت من مادر شهيد هستم آمدم زيارت قبر پيغمبر مدينه منوره، ديشب با دل شکسته قبل از خواب با فرزندم در عالم معنويت صحبت کردم، گفتم مادر ما بعد از يک عمر آمديم مدينه و حالا اجازهمان نمیدهند برويم بقيع، شما میگويند شهداء دستشان باز است، شهداء کار از ايشان میآيد، اگر شما کاری ازت میآيد اسبابش را فراهم کن ما برويم بقيع زيارت، گفت اين را من ديشب به فرزندم گفتم اين را آقای نوری سفير نقل میکرد میگفت اين خانم برای آقای هاشمی گفت، گفت خوابيدم در عالم خواب خواب فرزند شهيدم را ديدم، گفت مادر فردا شب ساعت ده شب پشت بقيع باش، رئيس جمهور آقای هاشمی میخواهد برود در بقيع در را باز میکنند همه میروند داخل شما هم برو داخل، قرآن میفرمايد اينها زندهاند سيدالشهداء که سيدالشهداء است و شهدای کربلا حالا من جريانی را هم پايان مجلس بگويم از عنايتی که اهلالبيت دارند اين حضور شما، آمدن شما، ادب شما را آنها متوجه هستند و میبينند و میدانند گفت بعد اين مادر شهيد میخواست تشکر کند از آقای هاشمی، که آقای هاشمی هم گريه کرد وقتی فهميد ايشان مادر شهيد است و شهيد پيام داده که فردا شب در بقيع باز میشود، قرآن میفرمايد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»[2] چندتا نکته رمز عظمت است که اين برای ما درس است قرآن میفرمايد اينها: «في سَبيلِ اللَّهِ»[3] رفتند، «في سَبيلِ اللَّهِ»[4] عزيزان رمز نجات است: «في سَبيلِ اللَّهِ»[5] يعنی اخلاص، يعنی حاجآقا، خواهرم برادرم تلاشت رنگ الهی به خودش بگيرد، آقا امام حسين اصل اين حرکت: «في سَبيلِ اللَّهِ»[6] بود آقا فرمود: «َنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص»[7] ما برای مقاصد دنيايي قيام نکرديم برای فساد و ظلم و گناه حرکت نکرديم هدف اصلاح امت رسولالله بود، هدف طی کردن راه پيغمبر و پيمودن سيره پدرم علی بود اين اخلاص است اميرالمؤمنين میفرمايد: «بِالْإِخْلَاصِ يَكُونُ الْخَلَاصُ»[8] مردم اگر اخلاص داشته باشيد نجات پيدا میکنيد نوع مشکلات مردم در بیاخلاصی است، کار میکنند خدمت میکنند رنگ الهی به خود نمیگيرد اخلاص مرحوم شيخ بهای میفرمايد: «تنزيه العمل ان لايکون لغير الله فيه نصيب» يافت نشد، يعنی کارها را يک جوری تصفيه کنيد که غير خدا در کار شما کسی نقشی نداشته باشد، داری خدمت میکنی به جامعه ولی نه برای مردم برای خدا، به پدر، به مادر، به خانواده، به رفيق، به دوست، به نيازمند، رنگ الهی کار بگيرد، کار اگر رنگ الهی پيدا کرد ماندگار میشود من همينجا يک پرانتز باز کنم يک جمله بگويم شما شايد برخورد کرديد با کسانی که بعضاً از کارهای خير گذشتهشان پيشيمان است ديديد اين آدمها را میگويد بکشند دستی که، حيف از زحمتی که ما برای اينها کشيديم، حيف از وقتی که، اينها يعنی همهاش بیاخلاصی، مردم اگر زمانی از انجام کار خيری پيشيمانی به شراغتان آمد بدانيد برای خدا کار نکرديد خودت را فريب نده، کار برای خدا پيشيمانی درش نيست مردم بپسندند يا نپسندند بپذيرند يا نپذيرند شما پيروز هستيد و موفق ميدان هستيد، میبينيد دختر اميرالمؤمنين حضرت زينب برای خدا آمده در صحنه، و اين را من در يک جلسهای عرض کردم ما در نظام خلقت، در نظام خلقت شما زنی ندارد مثل حضرت زينب اين همه مصيبت ديده باشد حالا صحنههای از تصاوير مسلمانها مظلوم فلسطين و غزه و فرمايشات آيتالله شهيد مطهری ذکر شد، اين حجم مصيبتهای که شهداء ديدند، خانوادههای شهداء ديدند اما زينب در تاريخ نظير ندارد شما کجا سراغ داريد يک خانم در يک صبح تا عصر داغ هفت برادر، دو فرزند سی خواهرزاده و برادرزاده با آن وضعی که اين نامردمان رقم زدند، غروب عاشورا چادر از سر زينب به تاراج رفت تا چادر بر سر شما با افتخار بماند، در غروب امروز که يورش به خيمهها آوردند هشت دختر بچه، و پسر بچه زير سم اسبها به شهادت رسيدند يکی از اين دختر بچهها گشواره را از گوشش کشيده بودند گوش مجروح با کعب نی به پشت او زده بودند به صورت نقش زمين از هوش رفته بود سر اين نازدانه حسينی در دامن حضرت زينب بود، حالا يا حضرت رقيه بود يا فاطمه بنت الحسين بود حضرت زينب اين دختر را به هوش آورد فرمود عزيزم برخيز برويم دنبال بقيه بچهها بگرديم در اين صحری بقيه را پيدا کنيم، ديگر مدير قافله سرپرست اين قافله زينب است عزيزان اين اسلامی که به اين راحتی ما مسلمان هستيم و افتخار میکنيم مؤنهاش را اولياء دادند، ما يک جا يک توهين به ما میشود میکشيم عقب ديگر کار نمیکنيم، آقا قدر نمیدانند تحويل نمیگيرند، توهين کردند، آبرومان رفت که مثل حضرت زينب در نظام خلقت برای دين ايستاد در بين بانوان، چه کسی مثل سيدالشهداء هزينه شد برای اسلام ما پای سفره آماده نشستيم، حضرت زينب وقتی به اين نازدانه فرمودند عزيزم برخيز تا برويم به دنبال بقيه بچهها بگرديم اين دختر بچه امام حسين دختر خردسال عرض کردم: «يا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسي»[9] عمهجان يک پارچهای هست سرم را بپوشم میدانيد حضرت زينب چه فرمود فرمود: «يا بنتاه و عمتك مثلك»[10] چادر از سر عمهات هم بردند به عمه تو هم رحم نکردند، خب اينها مؤنه دادند همين حضرت زينب با اين حجم مصائب وقتی روز دوازدهم محرم در دارالاماره ابن زياد قرار میگيرد و ابن زياد شروع کرد به زخم زبان زدن سر مطهر سيدالشهداء در طشت است اسراء در بند ايستاده گفت خانم شما که میگوييد خدا با ماست کجاست ياری خدا؟ اين حرف را امروز بعضیها میزنند میگويند خدا کجاست مردم غزه در اين وضعيت هستند خدا کجاست؟ شما که دم از خدا میزنيد اين مشکلاتی که احاطه کرده جامعه را، من روز گذشته عرض کردم يک بخش قضيه قضا و قدر است آزمونهای الهی است مؤمن بايد در برابر قضا و قدر تسليم باشی، سيدالشهداء چه خطای کرده بود که بايد با اين وضع به شهادت برسد، اين قضا و قدری است که ترفيع درجه امام حسين را رقم زد عظمت زينب را بالا برد ابن زياد وقتی اين حرفهای مغرضانه را شروع کرد گفتن، حضرت زينب يک جمله فرمود، فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»[11]ما از خدا جز زيبايي چيزی نديديم اين اخلاص است آقا برای خدا کتک خوردی اجر داری، برای خدا ناسزا شنيدی مأجور هستی، برای خدا سختی تحمل کردی خدا زيربار منت تو قرار نخواهد گرفت، حضرت زينب فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»[12] امشب شب يازدهم من بارها عرض کردم اگر از من سؤال کنند سختترين شب عمر حضرت زينب چه شبی بود؟ من در حد تحقيقات و اطلاعات اندک خودم عرض میکنم، از آن شبی که غريبانه پدرش مادر را غسل داد و به خاک سپرد از آن شبی که پدر مخفيانه و غريبانه غسل داده شد و مخفيانه و غريبانه به خاک سپرده شد، از آن شب ليلة الدفن برادرش مجتبی حسن از همه اينها سختتر امشب بود در عمر زينب، امشب شب خاصی است اين بانو داغ شهداء و عزيزانی ديده که بدنهای اينها عريان روی زمين رها شده، سرهای اينها را به غارت و غنيمت بردند خيمهها آتش گرفته، زن و بچهها داغديده شلاق خورده، امام سجاد میفرمايد نيمههای شب بود ديدم لا به لای خيمههای نيم سوخته عمهام زينب نماز شب را نشسته میخواند، گفتم عمهجان امشب عظمت خدا نزد شما پايين آمده؟ نماز شب را نشسته میخوانی؟ گفت عزيز برادر آن قدر بر اين بدن تازيانه زده شده، آن قدر اين بدن آسيب ديده که قدرت ايستاده نماز شب خواندن ندارد اينها چه داشتند که اين جوری بودند؟ در اينها چه بود اين گونه ايستادند پای اعتقاد همه چيز دادند عقيده را ندادند؟ اخلاص، اخلاص يعنی تنزيه العمل، درس عاشورا درس اخلاص است، «تنزيه العمل ان لايکون لغير الله فيه نصيب» يافت نشد، مردم کارهايتان را يک جوری پالايش بکنيد که غير خدا در کار شما کسی نقشی نداشته باشد حالا مردم کار خوب شما را تعريف کردند تأييد کردند کردند، برای تأييد مردم شما کار نکنيد، شما برای خدا کار کنيد اين پيام عاشورا بود، امام حسين برای خدا آمد به صحنه و حال آنکه عالم اسلام با اين حرکت مخالف بود، نزديکان امام حسين تذکر دادند آقا نرويد کربلا اما امام رضايت الهی را در اين حرکت میبيند و میآيد آقا رسولالله در سخنی میفرمايد خداوند نهتا سفارش به من کرد من يکی را عرض کنم: «أَوْصَانِي رَبِّي بِتِسْعٍ»[13] خدا نه دستور به من داد، و من هم امت اسلام را به اين دستورات نهگانه سفارش میکنم يکی از آن دستورها اين است: «بِالْإِخْلَاصِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[14] خدا را در خلوت و جلوت فراموش نکنيد، در هر حالی که هستيد کارهايتان، برنامههايتان، زندگیتان رنگ الهی به خود بگيرد، لذا همين اخلاص سبب رهايي و نجات انسانها میشود، شما شيطان به فرموده مرحوم حضرت امام فرمودند استاد ما آيتالله شاه آبادی بزرگ فرموده بود شيطان برای انحراف همه انسانها قسم به خيانت خورده: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين»[15]سوگند خورد شيطان همه را فريب میدهم، بعد ديد اين اجمعين مؤنه دارد اجمعين انبياء درش هستند، اجمعين اولياء هستند، يک تبصره زد گفت: «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين»[16] مخلصها را نمیتوانم فريب بدهم ولی مخلصها را فريب میدهم، اينجا بزرگان میگويند تفاوت بين مخلِص و مخلَص در اين است مخلِص به کسی میگويند که در گرفتاریها و بحرانها به ياد خداست میبينيد طرف تا مريض صعب العلاج دارد نذر میکند، تا يک گرهی به زندگیاش میافتد آقا دعايمان کنيد طرف آمد به امام سجاد گفت آقا ما گرفتار هستيم دعا کنيد ما را آقا فرمودند ما دعايتان میکنيم ولی چرا در گرفتاریها به ياد ما هستی؟ چرا ائمه را فقط در گرفتاریها میشناسيد، نذریتان فقط برای رفع گرفتاری است؟ يک کسی به شما اظهار دوستی و مودت بکند زمانی که کار دارد وقتی کار ندارد سراغ شما را نگيرد اين زيبنده نيست امام فرمودند وقتی گرفتار هم نيستيد از ما ياد کنيد، محبت يعنی اين، مخلِصها کسانی هستند که در گرفتاریهای به ياد اهلالبيت هستند نذر میکند، توسل پيدا میکند، نماز شب میخواند زيارت میرود چون يک مشکلی دارد گرفتاری اقتصادی است گرفتاری خانوادگی است، بيمار دارد متوسل میشود آنها خاندان کرماند جواب هم میدهند خداوند هم پاسخ میدهد اما ارزش واقعی به توسل و ارتباط در اين است که در همه حالتان به ياد اهلالبيت و خدا باشيد، مخلَص به کسانی میگويند که در هر حالی به يادخدا هستند، يعنی ما در سلامتی يا در بيماری، در فراخدستی، يا در تهیدستی، در مشکلات زندگی يا زمانی که مشکلات ندارند اينها از يادخدا غافل نمیشوند و از توسل به ذيل عنايت اهلالبيت فارغ نمیشوند شيطان میگويد من اينها را نمیتوانم فريب بدهم، اينهايي که پيوسته هستند با اولياء و خدا، آنهايي که مقطعی هستند میشود اينها را در آن زمانی که مشکل ندارند: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغىأَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»[17] انسانها طغيان میکنند وقتی که خودشان را بینياز میبينند بر گرديم به اصل بحث، اولين امتياز را خدا میفرمايد انسانهای که شهيد شدند و خون اينها ريخته شد اينها: «في سَبيلِ اللَّهِ»[18]رفتند آن کسی که برای خدا جانش را تقديم میکند اين را مرده مپنداريد اين زندگان حقيقی هستند و جاويدانهگان تاريخاند: «بَلْ أَحْياءٌ»[19]درس اول درس اخلاص برای خدا به صحنه رفتن خدا را در زندگی ديدن البته من اين را عرض کنم باب شهادت بسته نيست، ما مواردی داريم که پيغمبر میفرمايد اينها اجر شهيد دارند اگر کسی برای خدا، برای تأمين زندگی خانوادهاش تلاش بکند با رنگ الهی اخلاص اگر بميرد شهيد مرده است، اگر کسی در راه تحصيل علم و دانشی که برای خدا دارد علم را فرا میگيرد بميرد شهيد مرده است، ما دانشجويي که برای خدا دارد تحصيل میکند، طلبهای که برای خدا دارد تحصيل میکند، دانش آموزی که برای خدا دانش میاندوزد اگر با آن انگيزه الهی در دوران تحصيل مرد: «مَاتَ شَهِيداً»[20] من اين را بگويم قدر خودتان را بدانيد، اين حديث را شش فاطمه نام در سلسله سندش هستند حضرت فاطمه معصومه از فاطمه دختر امام صادق، از فاطمه دختر امام باقر، از فاطمه دختر امام سجاد، از فاطمه دختر امام حسين از زينب کبری از فاطمه بنت محمد(ص) از رسولالله نقل میکنند حديث اين است امروز يک دعای ويژهای به پدر و مادرهايتان بکنيد که اين پاکی و اين نکتهای که من الآن میگويم از پاکی و سرشت پاک پدر و مادرهايتان است: قال رسولالله، حالا بعضیها میگويند در باب شهادت بسته است، نه شهادت به معنای اتم، شهيد شدن در ميدان نبرد شما میتوانيد اجر شهيد ببريد: «الا و من مات علی حب آل محمد مات شهيداً» يافت نشد، پيامبر میفرمايد اگر کسی با محبت خاندان رسول بميرد شهيد مرده است، از خدا بخواهد اين محبت بماند اجر شهيد میدهند آن شهيدی که خداوند تجليل میکند قطعاً اين محبت خاندان رسالت هم اخلاص میخواهد کسی اخلاص نداشته باشد، اين محبت از دست میرود لذا يک گروههایي را هم ما در روايات داريم که اينها اجر شهيد میبرند شهيد رمز عظمتش اول در اخلاص، در اينکه خدا را در نظر میگيرد و پيغمبر فرمود خداوند به من سفارش کرد: «بِالْإِخْلَاصِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[21] رسولالله در خلوت و در جلوت بين مردم و در تنهايي خدا را فراموش نکنيد، اين توصيه خدا به پيغمبر است ما در همه حالات زندگیمان دوران کارمان، بازنشستگیمان، سلامتیمان، مريضیمان: «فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[22] همهجا يادخدا و نام خدا فراموش نشود قرآن میفرمايد اينها: «قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ»[23] يعنی اخلاص داشتند، و با شهيد خدا میفرمايد ما اين معامله را میکنيم زنده هستند اينها: «أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»[24] شهداء نزد خدا رزق میخورند من يکی دو روايت را محضر عزيزان عرض کنم، در کتاب شريف بحار جلد نود و هفت، مقدمه اين را بگويم زمان رسولالله يک وقت پيغمبر در کوچههای مدينه داشتند عبور میکردند يک کسی داشت دعا میکرد و میرفت دعايش هم اين بود: «اللهم انّی اسئلک خير ما تسئل» يافت نشد، يعنی خدايا از تو میخواهم بهترين چيزی که از تو خواستند خيلی دعا دعای زيبايي است حواله میکنيم به خداوند حاجتمان را خدايا بهترين چيزی که از تو خواستند به ما بده، میگفت و میرفت پيامبر شنيدند، رسولالله رو کردند به اصحاب فرمودند دعای اين جوان اگر بخواهد به اجابت برسد جز شهادت پاسخ ديگری ندارد، «خير ماتسئل» يافت نشد، شهادت است حالا اين روايات را بشنويد امروز ادب کرديد به محضر شهداء آمديد و مجلس شهداء اميرالمؤمنين میفرمايد: «وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ»[25] به آن خدايي که جان پسر ابیطالب در اختيار اوست يعنی سوگند به خدا، آقا میخواهد چه را بفرمايد، حضرت میفرمايد: «لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ»[26] هزار مرتبه شمشير بر بدنم زده شود: «أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ»[27] برای من تحملش آسانتر از اين است که در بستر بميرم، آقا اميرالمؤمنين میداند شهادت در راه خدا چه مزيتی؟ چه ثوابی چه برکاتی دارد؟ آقا میفرمايد هزار بار شمشير به اين بدن بخورد تحملش برای من آسانتر است که من علی در بستر، يعنی مرگ من، رفتن من در راه رضايت الهی باشد.
نکته ديگری هم آقا اميرالمؤمنين میفرمايد در نهجالبلاغه خطبه بيست و سه امام يک تقاضاهايي را از خدا میکنند: «نَسْأَلُ اللَّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ»[28]اين تقاضای اميرالمؤمنين است خدايا ما از شما منازل شهداء را میخواهم يعنی جايگاه شهداء را به ما عنايت کنيد: «وَ مُعَايَشَةَ السُّعَدَاءِ»[29] و عيش انسانهای سعادتمند: «وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِيَاء»[30] ما با انبياء رفاقت کنيم، پيامبر میفرمايد قيامت وقتی بهشتیها در بهشت، دوزخیها هم در دوزخ قرار گرفتند هيچ کدام از بهشتیها آرزوی برگشت به دنيا را ديگر ندارند چون سختیهای را گذراندند مردن، شب اول قبر، محاسبه در قبر، حضور در برزخ، آمدن در قيامت، محاسبه اعمال، عبور از صراط، و خود صراط هم مواقف سختی دارد، با اين سختی مراحل را طی کردند ديگر کسی آرزوی برگشت به دنيا را ندارند من گاهی اوقات اين دانشجوهايي که نفر ممتاز میشوند در کنکور به بعضیها صحبت کردم میگويم شما حاضر هستيد دوباره اين آزمون تکرار بشود يکبار ديگر يک امتحان ديگر بدهيد میگويند میگويند معلوم نيست ما اين رتبهای که الآن آورديم اين موقعيت دوباره به دست بيايد، قطعاً بهشتیها چون مراحل سختی را سپری کردند ديگر آرزوی بر گشت نمیکنند جز شهداء، تنها گروهی که از بهشتيان آرزو میکنند ای کاش میشد دوباره خدا ما را بياورد در دنيا دوباره اين مراحل تکرار بشود و مسيرها را طی کنيم پيغمبر میفرمايد شهداء هستند، وقتی از اينها سؤال میکنند چرا؟ اينها جواب میدهند از لحظه شهادت تا رسيدن به بهشت آن قدر الطاف الهی را ما مشاهده کرديم و برخورد کرديم که دوست داريم اينها دوباره تکرار شود، دعای افتتاح را که میخوانيد شبهای رمضان اين کلام کلام ولیعصر است: «وَ قَتْلًا فِي سَبِيلِكَ فَوَفِّقْ لَنَا»[31] خدايا کشته شدن در راه خودت را به ما عنايت کن، حالا بناست برويم به نحوی برويم که پايان اين زندگی با آن مدارج عاليه امتيازات معنوی برويم، در روايتی داريم که وجود مقدس آقا رسولالله فرمودند شهيد وقتی میخواهد شهيد بشود آن لحظه شهادت من اين را میگويم اين را بايد درکش کرد، وصف به تعبير امام: «يدرک و لايوصف» يک چيزهايي را بايد رسيد تا فهميد، شما گاهی اوقات به اين بچههای خردسال يک سری مسائلی میگوييد که قابل درک مثلاً اينها نيست سخت است هزم اينها، اين از مسائلی است که انسان بايد برسد به آن جايگاه تا بفهمد، از رسولالله فرمودند شهداء در ميدان جنگ وقتی که با اين وضع به شهادت میرسند ابالفضل دست راستش را از بدن امروز جدا کردند:
«و اللّه إن قطعتم يميني، إني احامي أبدا عن ديني»[32]
دست چپ را زدند:
«يا نفس لا تخشي من الكفار، و أبشري برحمة الجبار»[33]
و سائر شهداء در رويارويي با خصم خمر به ابرو نياوردند اين چه حالی است؟ اين چه معنويتی است؟ پيغمبر فرمود آنهايي که برای خدا تلاش میکنند لحظهای شهادت و جراحاتی که بر آنها وارد میشود خدا اين قدر لطف میکند که پيامبر اين دوتا انگشت را فشار دادند گفتند به همين اندازه که شما دوتا انگشتتان را بهم فشار میدهيد شهيد لحظه شهادت احساس میکند و میرود و شيرينترين و گواراترين لحظه برای شهيد لحظه شهادت است به تعبير بعضیها گواراترين لحظه عمر سيدالشهداء در گودی قتلگاه بود، گواراترين لحظه عمر ابالفضل کنار علقمه بود اعضاء را دارد تقديم میکند رجز میخواند با رشادت و شجاعت میگويد اينها لطف الهی است اينها احياء اند: «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»[34] شهداء نزد پروردگار رزق میخورند: «عِنْدَ رَبِّهِمْ»[35] را عزيزان هر جای قرآن داريم: «عِنْدَ رَبِّه»[36]، «عِنْدَ رَبِّهِمْ»[37] يعنی پاداش بیحساب.
خب روز عاشوراست البته سخن ديگری هم پيامبر دارند که شهداء خداوند چندتا ويژگی به اينها میدهد، اولين ويژگی: «أَوَّلُ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِهِ مَغْفُورٌ لَهُ كُلُّ ذَنْبٍ»[38] اولين قطره خونی که از شهيد بر زمين میغلطد تمام گناهانش را میبخشد اين يک: «أَنْ يُرَى مَنْزِلَتَهُ»[39] جايگاهش را همان لحظه در بهشت نشان میدهند میگويند شما برای ما آمديد، جانت را برای ما در دست گرفتی، ما در همين شهر عزيزان شهدای داشتيم که از زندگی، خانواده گذشتند شهيد در ميدان جنگ بود، خانمش باردار بود تماس گرفت جویای حال همسر شد، گفتند خانمات ماههای آخر بارداری است برگردد کنار همسر باش، گفت الآن جبهه را نمیشود ترک کرد من همسرم را به خدا سپردم، مدت بعد تمام گرفت گفتند خدا يک پسر برايت داده بيا پسرت را ببين، گفت الآن امکان برگشت برای من نيست ببينيد اخلاص، نگاه رضايت الهی، مصلحت جامعه را و اسلام را ديدند گفت فقط يک عکسی از اين فرزند نوزاد برايم بفرست يک عکسی برای شهيد فرستادند اين عکس در جيب شهيد بود در يک عملياتی اين شهيد به شهادت رسيد از اموال و وسائلی که برای پدر و مادر شهيد و خانواده شهيد آوردند عکس اين نوزاد آغشته به خونی بود که شهيد در جيب خود داشت ما قيامت شرمنده اينها نباشيم، ما در برابر اين نظام مسئول هستيم، در برابر شهداء مسئول هستيم اينها رفتند عزيزان خودشان را زندگی را به خدا سپردند و جان بر کف گرفتند، قيامت ماها نقش آفرينی کنيم در استمرار اهداف شما و پيامبر فرمود از ويژگیهای که خدا به شهداء میدهد: «يؤمن من الفزع الاکبر» يافت نشد، از آن فزع قيامت اينها در امان هستند: «و من العذاب القبر» يافت نشد، عذاب قبر را از شهيد بر میدارند: «و يحلی حلة الايمان» يافت نشد، جامعه ايمان را بر قامت اينها در قيامت میافکند اينها از برکاتی که خداوند به شهداء مرحمت میکند و از آيه شريفهای که تلاوت شد شهادت پايان زندگانی نيست بلکه آغاز حيات است:
زنده را زنده نگويند که مرگ از پی اوست، بلکه زنده است شهيدی که حياتش ز قفاست
و شهادت باختن نيست يافتن است، در مسير خدا جان را تقديم کرديد يافتهايد و فی سبيلالله اگر کارهای ما قرار گرفت کارها ارزشمند میشود.
سلام بر تمامی شهداء، سلام بر سيد شهداء، سلام بر شهداء کربلا
«السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ»[40]
من يک جريانی يکی از عزيزان گفتند اشاره کنيد، چون روز عاشوراست بگويم قدر خودتان را بدانيد اين آمدنهايتان را امام حسين دارد میبيند و جوابتان میدهد، به خودتان خدمت کرديد آمديد، شما میآمديد و نمیآمديد امام حسين شأن و جايگاهش محفوظ است ما آمديم که از سفره خان حضرتش بهره بگيريم، يکی از عزيزان گفتند آقا آن جريانی که شم از آيتالله والدتان نقل کرديد و دوباره يک تکراری کنيد، مرحوم آيتالله والد میگفتند زمان مرحوم جدما يکی از تجار شيرازی در شيراز اين داستان مال مثلاً حدود هشتاد، نود سال قبل است، گفتند اين آقا برنامهاش اين بود هر سال دهه اول محرم در منزلش مجلس روضه امام حسين میگرفت و شب عاشورا هم اطعام میداد شام میداد اين برنامه هرسالهاش بود از متدينين بود يک سال توفيق شد که اين دهه اول محرم برود کربلا، حالا شرائطی جور شد کاروانی میخواستند بروند اين آقا فرزندانش را صدا زد، به پسرها و فرزندانش سفار کرد گفت من دارم کربلا امسال دهه اول خودم نيستم اما شما در پذيرايي، در رسيدگی، در اهتمام مجلس فروگذاری نکنيد، من همه چيز را هم آماده کردم، برنج را گرفتم، وسائل مورد نياز را گرفتم، تنباکوی درجه يکی که ايشان شبها قليان درست میکردند در مجلس، تنباکوی درجه يک گرفتم گذاشتم، کارها را به نحو شايسته مثل زمانی که خودم بودم انجام بدهيد من خودم نيستم ولی شما برنامه را مديريت کنيد اين آقا میرود کربلا اين را برای مرحوم جد ما نقل کرده بود، گفت من شب عاشورا بود در صحن و سرای امام حسين عزادارها میآمدند عزاداری میکردند من هم گوشهای از صحن نشسته بودم اين خيلی عزاداران را مشاهده میکردم بعد رفتم در فکر، گفتم من امشب اگر شيراز بودم در مجلس عزای امام حسين بهتر بود يا امشب کربلا بودن اين سؤال آمد در ذهنم بعد خودم را قانع کردم گفتم همه اين تلاشها برای حضرت سيدالشهداست و اين توفيق بزرگی است که آمدی کربلا ببينيد عزيزان من اين را هم اشاره کنم امروز بعد از ظهر آقا امام صادق میفرمايد سيدالشهداء وقتی در گودی قتلگاه قرار گرفتند يکی از فرشتگان بزرگ الهی به نام منصور از خدا اجازه گرفت به ياری حسين بشتابد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ»[41] اينها با چهار هزار فرشته آمدند کنار گودی قتلگاه منظور به امام حسين عرض کرد که آقا آمديم برای کمک اجازه بدهيد اينها را از روی زمين بر چينيم، آقا فرمودند من نيازی به کمک شما نداريم، اينها رفتند کنار شاهد شهادت امام حسين شدند، منصور از خداوند تقاضا کرد که ديگر به ما اجازه بدهيد ما تا قيام قيامت کربلا بمانيم ديگر به ملکوت بر نگرديم امام صادق میفرمايد هر کسی میرود کربلا اين چهار هزار فرشته میروند استقبالش تا در کربلاست از او ديدن میکنند، در مراجعت بدرقه میکنند او را، و تا قيام قيامت هر کسی کربلا رفته اينها به ياد او در جوار تربت امام حسين نائب اند در زيارت، چه عظمتی دارد سيدالشهداء اين آقا گفت من خودم را قانع کردم که بابا کنار تربت امام حسين بودن: «روضه من رياض الجنه» يافت نشد، اين مزد آن کارهای گذشتهات است که برايت دادند قانع شدم که بودن در کربلا شب عاشورا يک مزيت ويژه است بعد اين سؤال در ذهنم آمد آيا امام حسين اين کار ما را هم قبول کرده، آن شب از نيمه گذشته بود يک لحظه گوشه صحن خوابم برد ديدم اين قسمت حرم و صحن و سرا شده يک صحرای وسيع، تختی قرار دادند آقا امام حسين روی تخت نشسته شخصيتی در جوار امام حسين ايستاده گفتند قمر بنیهاشم است، گفت آقا فرمودند کسانی که در اين دهه به ما خدمت کردند اسامی آنها را بخوانيد، گفت توماری آوردند چه کسی چه کرده؟ شروع کردند گزارش دادن، تومار اول خوانده شد تومار دوم، گفت يک وقتی آقا امام حسين فرمودند برای آن تاجر شيرازی بنويسيد امسال برای ما برنج اين هر سال میگفت مثلاً من صد من پخت میکردم آقا فرمودند امسال پختاش پنجاه من، گفت روغن درجه يک حيوانی خريده بودم گذاشته بودم به بچههايم گفته بودم روغن درجه يک صرف غذای امام حسين کنيد، گفتند برنج امسال نصف آن پخت هر سال، روغن روغن درجه دو کار کرد بنويسيد، تنباکو هم تنباکوی درجه دو مصرف کرده، گفت بعد حضرت فرمودند به ابالفضل العباس اين را هم بنويسيد آشپزش هم يک نخ کبريت، درود خدا بر تو ای حسين اين گفت از خواب بيدار شدم، خدايا ما برنج صد من بود، امام حسين فرمودند پنجاه من، روغن درجه يک من گرفته بودم، تنباکو درجه يک، گفت اين فکر ذهنم را گرفت، من نوشتم گزارش خواب ايشان وقتی میآيد شيراز بچههايش را صدا میزند میگويد من يک سؤال دارم میگويد امسال چه کار کرديد؟ مجلس عزای امام حسين را میگويند مجلس را گرفتيم، پخت را چه کار کرديد؟ گفتند پخت هم کرديم چقدر؟ گفتند بابا امسال برنج نصف کرديم گفتيم نصف ديگرش را بگذاريم برای مجلس خودت که میآيند ديد و بازديدت، گفت الله اکبر، اين اولی، گفت من روغن درجه گرفته بودم روغن درجه يک چه شد؟ گفتند گفتيم آن حيف است در مجلس امام حسين خرج بشود برای مهمانهای خودت خرج کنيم برای مجلس امام حسين رفتيم روغن درجه دو خريديم، گفتم تنباکو چه شد؟ گفتند تنباکوی درجه را هم دست نزديم برای ديد و بازديدهای خودت گذاشتيم برای مجلس امام حسين رفتيم تنباکوی درجه دو گرفتيم، گفت اينها حل شد، گفت آشپز را بگوييد بيايد، آشپز را آوردند به آشپز گفت شما شب عاشورا چه کار کردي؟ چک کرد، گفت من وقتی که میخواستم آتش زير اين دگها را روشن کنم دلم شکست، گفتم يا حسين اگر من هم داشتم میکردم، دستم خالی است نمیتوانم ندارم، اما اي حسين اين کبريت، قوت کبريت مال شخص خودم است من میخواهم آتش زير دگ طبخ غذای شما را با کبريت خودم روشن کنم، گفت يک وقت کبريت زدم گفتم يا حسين و روشن کردم.
حسينجان کربلا را تو کربلا کردی، با خدا ما را آشنا کردی
خوب و بد را از هم جدا کردی، ای حسين جانم ای حسين جانم
به ياد همه در گذشتگان ای حسين جانم
با شروع روز جنگ آغاز شد، عجب روزی است امروز يک يک ياران سيدالشهداء اجازه گرفتند با ادب به ميدان رفتند به شهادت رسيدند آقا پيکر يک يک شهداء را به خيام حرم میآورد که به اين بدنها توهين نشود، بنیهاشم هم رفتند، علیاکبر رفت، قاسم رفت، عباس رفت، همه رفتند، سيدالشهداء تنها مانده، آقا به خانمها فرمود تا حسين زنده است از خيمه خارج نشويد مرحوم آيتالله کاشف الغطا مینويسد از اين تذکر امام استفاده میشود: «امرهن بحفظ الحجاب» يعنی خانمها پوششتان را رعايت کنيد تا حسين زنده است در خيمه بمانيد آقا به مصاف دشمن میرفت بر میگشت پشت خيمهها بلند صدا میزد: «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم» يافت نشد، اين زن و بچهها آرام میگرفتند حسين زنده است، آقا زنده است، حضرت زينب داخل خيمه کنار پيکر زينالعابدين و بستر حضرت يک وقت امام سجاد فرمود، عمه دامن خيمه را بالا بزن، دامن خيمه را بالا زدند ديدند باد مخالف وزيدن گرفت، زمين کربلا به جنبش درآمد امام فرمود عمه عمه من را بلند کن، عمه شمشير من را بياور، عزيز برادر، صدا زد عمهجان مگر صدای مظلومانه بابايم را نمیشنوی، حضار محترم مرحوم آيتالله شوشتری مینويسد يکی از مواقع اضطرار زينب امروز بعد از ظهر رو تله زينبيه بود خاتون بنیهاشم با پای برهنه به سمت ميدان دويد هرچه میدويد حسين را نمیبيند آمد رو تله زينبيه:
خودم ديدم ز بالای بلندی، که محبوب خدا را سر بريدند
حسين جانم، حسين جانم
يک وقت زينب رو کرد به ابن سعد يابن سعد أ يقتل ابوعبدالله دارند حسين را میکشند نگاه میکنيد، جواب زينب را ندادند، دختر اميرالمؤمنين مضطر شد، دستها را روی سر گرفت رو به سمت کرد صدا زد: «وَا مُحَمَّدَاهْ وَا عَلِيَّاهْ وَا حُسَيْنَاهْ»[42] چه ديد؟ ديد شمر بر روی سينه حسين، همه بگوييم يا حسين.
[1] آلعمران169.
[2] آلعمران169.
[3] آلعمران169.
[4] آلعمران169.
[5] آلعمران169.
[6] آلعمران169.
[7] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص329.
[8] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص468.
[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص61.
[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص61.
[11] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.
[12] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.
[13] تحف العقول النص ص36.
[14] تحف العقول النص ص36.
[15] ص82.
[16] ص83.
[17] علق6-7.
[18] آلعمران169.
[19] آلعمران169.
[20] مصباح الشريعة ص169.
[21] تحف العقول النص ص36.
[22] تحف العقول النص ص36.
[23] آلعمران169.
[24] آلعمران169.
[25] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص180.
[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص180.
[27] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص180.
[28] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص65.
[29] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص65.
[30] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص65.
[31] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج1 ص61.
[32] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص192.
[33] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص192.
[34] آلعمران169.
[35] آلعمران169.
[36] بقره112.
[37] آلعمران169.
[38] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج2 ص363.
[39] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج2 ص363.
[40] المزار (للشهيد الاول) ص183.
[41] آلعمران169.
[42] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص82.