استاد حدائق روز دوشنبه 25 تیرماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان ویژگی حضرت ابوالفضل العباس(ع) به عنوان تسلیم در برابر خداوند پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
روز تاسوعای حسينی است و در همه جای عالم امروز دست توسل و عرض ادب به ساحت مقدس قمر بنیهاشم متوجه هست، يکی از ويژگیهای بارز حضرت ابالفضل که وجود مقدس امام صادق عليهالسلام در آن زيارتی که عزيزانی که مشرف شديد کربلا در اين کتيبههای در صحن اين زيارت مکتوب شده اين زيارت را قرائت میکنيد قسمتی از فراز اين زيارت اين است: «أَشْهَدُ لَكَ ... الْوَفَاءِ»[1] اين شهادت امام صادق است شهادت میدهم برای تو اي عمو به وفاداری و تسليم و تصديق: «وَ النَّصِيحَةِ»[2] اين چهار ويژگی را امام شهادت میدهند در آن زيارت نامه که ابالفضل اسوه و الگوست من نسبت به بحث تسليم امروز در محضر شما عزيزان مطالبی را عرض کنم که تمامی شهداء کربلا که با امام ماندند اينها نمونههای کاملی از تسليم بودند، در پيشگاه خدا، اولاً آيه را تسليم را يک اشارهای کنم اميرالمؤمنين میفرمايد: «التَّسْلِيمُ أَنْ لَا تَتَّهِمَ»[3] تسليم يعنی اينکه خدا را متهم نکنی، بعضیها ديديد آقا اين چه خدايي است؟ چرا اين جوری شد؟ آقا فضولی موقوف، سر در نمیآوری، ولی ساکت باش، حالا من عرض خواهم کرد ما انسانها در زندگی در يکی از سه حالت قرار داريم امام صادق میفرمايد در اين حالات که قرار میگيريم حواسمان باشد درست عمل کنيم، آدم تسليم خدا را متهم نمیکند، گاهی اوقات فراز و فرود اقتصادی پيش میآيد شروع میکند ناسزا گفتن، مسائل خانوادگی است، مريض میشود اعتراض و انتقاد، ما نماز میخوانديم ما عبادت میکرديم ما حج رفتيم ما بايد اين جوری سرمان بيايد اين آدم آدم تسليم نيست، تسليم ابالفضل است لب تشنهترين شهيد کربلاست، دست راستش را میزنند میفرمايد:
«و اللّه إن قطعتم يميني، إني احامي أبدا عن ديني»[4]
حالا آقا بگويد آقا خدايا من فرزند علی ابن ابیطالب مدافع ولايت حامی امامت بايد اين جوری سر ما بيايد دست ما را بايد بزنند، بايد تسليم بود حالا اينجا قضا و قدر است آزمونهای الهی است در آزمونها میگويند بايد صبر کنيد تسليم باشيد در آزمونها که کاری هم به اعمال ما ندارد اين امتحان خداست، آقا مرحوم حضرت امام هم سرطان گرفتند، حالا چون انسان خوبی هستيم مريض نبايد بشويم، امام باقر هم مريض میشد امام صادق هم بيمار میشد، ما بگوييم خدايا چون ما بنده خوبی هستيم اصلاً نبايد مشکل سمت ما بياييد و اين سردار بزرگ دست چپ او را وقتی زدند: «يا نفس لا تخشي من الكفار»[5] اين مقام تسليم است، ابالفضل آموخت دستهايتان را برای خدا بخواهيد نه خدا را برای سلامتیتان، خودتان را برای خدا بخواهيد نه خدا را برای خود، تيرباران میکنند او را تسليم است، تا زبان در دهان او کار میکند از امامش دفاع میکند و اين يک درس بزرگ عاشوراست، مردم ابالفضل آموخت تا میتوانيد توان داريد، دست داريد، از امامتان، از دينتان از ولايت دفاع کنيد، دستهايتان را گرفتند زبانتان کار میکند حرف بزند تا اين جان در پيکر است در مسير رضای خدا بهره بگيريد، اين آيه شريفه را من چند نکته عرض کنم آيه سوره مبارکه البقره آيه صد و دوازده قرآن میفرمايد: «بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ»[6] کسانی که تسليم خدا هستند اسلام میآورند و نيکوکار اند اين دوتا گزينه را دقت کنيد، مسلمان بودن اصلاً مسلمان که میگويند مسلمان يعنی تسليم خداست، مسلمان يعنی کسی که زبانش برای خداست، چشماش برای خداست، فکرش برای خداست، از اين فکر هر گونهای استفاده نمیکند با اين ثروت هر نوع اقدامی نمیکند او ثروت را تسليم در برابر خداست، در معاملات حرام وارد نمیشود در مجالس حرام شرکت نمیکند، حقی را ضايع نمیکند چون تسليم است: «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ»[7] رسولالله میفرمايد مسلمان کسی است که مسلمانهای ديگر از دست و زبان او در امان باشيد ببينيد آنهايي که مردم از زبان اينها در امان هستند، از دست اينها در امان هستند، اينها مسلمان هستند، ديديد بعضیها را میترسند میگويد آقا هيچی نگو اين کار دستش است بیچارهمان میکند در اسلام آن فرد بايد تجديد نظر کرد، اگر يک وقتی از شما ترسيدند به خاطر قدرتتان، اگر يک وقتی از شما حساب بردند به خاطر زبانتان، به خاطر ثروتتان، به خاطر موقعيتتان اين اسلام محل بحث است شما اول قدرتمند عالم هم که باشيد نبايد از تو هراس داشته باشد، مسلمان تسليم خداست ظلم نمیکند خطا نمیکند و آن کسی که تسليم نيست مسلمان نيست قرآن میفرمايد آنهايي که تسليم خدا هستند و محسن هستند، نيکوکار بالاخره حالا بعضیها رعايت رضايت الهی را در رفتار فردی میکنند اما در روابط اجتماعی تعلل میکنند، خدا به او ثروتی داده، موقعيتی داده، امکاناتی عطا کرده ولی کمک نمیکند احسان به ديگران نمیکند اين هم خطاست، قرآن میفرمايد هم اسلام و تسليم در پيشگاه خدا هم احسان و نيکوکاری نسبت به مردم، خروجی مسلمانیتان بايد خدمات اجتماعیتان باشد، خروجی اينکه من تسليم خدا هستم خدمت برای خدا به خلق خدا، بنده در يک حاشيهای، زاويهای بنشينم بگويم هر کسی به کار خودش عيسی به دينش، موسی به دينش، اصلاً اين با فرهنگنامه اسلام نمیسازد اين منطق منطق امام حسين نبود، امام حسين بیتفاوت به وضع جامعه نبوده حضرت وقتی احساس کرد جامعه اسلامی دارد آسيب اساسی میبيند خودش را عزيزانش را آبرويش را همه را به صحنه آورد: «وَ هُوَ مُحْسِنٌ»[8] اين احسان بود به عالم اسلام حال آنکه اگر امام حسين سکوت کرده بودند بنیاميه کار چندانی به حضرت نداشتند فقط مطمئن میشدند امام بر عليه اينها جوسازی نمیکند موضع نمیگيرد: «وَ هُوَ مُحْسِنٌ»[9] ما نسبت به اجتماعمان نسبت به جامعهمان در حدی که خدا به ما داده بايد احسان کنيم، حالا ببينيد حدود هم متفاوت است يکی تمکن بيشتری دارد احسانش بايد بيشتر باشد، يکی تمکن کمتری دارد احسان به نسبت تمکناش، مديريتها احسانهايشان بايد بيشتر، ثروتمندها احسانشان بيشتر، آنهايي که در جامعه يک جايگاههای دارند از اين آبرو و اعتبارات در احسان به مردم نبايد مضايقه کنند، خب قرآن میفرمايد اگر اين تسليم بودن در پيشگاه خدا و احسان نسبت به خلق خدا باهم عجين شد خدا میفرمايد اجر اينها نزد ماست من محضر عزيزان عرض کنم در قرآن هرکجا خدا میفرمايد اجر نزد ماست يعنی خداوند تبيين نمیفرمايد کلی بيان میفرمايد يعنی غير از خداوند حد اين ثواب را کسی نمیداند شما شهداء را ببينيد خدا میفرمايد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»[10]اينها: «عِنْدَ رَبِّهِمْ»[11] «يُرْزَقُون»[12]هستند حد رزق شهداء چقدر است؟ ما نمیفهميم خدا میفرمايد اجرش را خدا میداند: «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»[13]نزد خدا رزق میخورند: «فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ»[14]اگر شما تسليم شديد در اين آيه شريفه و نيکوکاری و احسانتان را هم با مردم داشتيد، اين محسن اسم فاعل است ادباء میفرمايند از اين محسن استمرار هم فهميده میشود، نيکوکاری مقطعی هم به درد نمیخورد، نيکوکاری بايد جزء سرشت انسان بشود در حدی که خدا به شما لطف کرده پيوستگی بايد داشته باشيد نيکوکاری مقطعی که حالا ما در يک مقطعی خدمتی کرديم ديگر بس است، آقا هر روز داری از نعمت خدا بهره میبری، هرروز داری از اين ثروت استفاده میکني، هر روز داری از اين آبرو بهره میگيری، هر روز داری از اين مقام، از حياتات و زندگیات لذا هر روز بايد نيکوکاری شيوه شما و روش شما و منش شما بشود اين استمرار احسان در کنار آن تسليم بودن در پيشگاه خدا خدا میفرمايد اولين پاداش اجر اينها نزد خداست ولی نگفتنی است اين قابل توصيف نيست اينها را خدا میداند چگونه پاداش بدهد، ابالفضل: «فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ»[15]، سيدالشهداء: «فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ»[16] آنهايي که در اين دو ويژگی درخشيدند خدا میداند با اينها چه خواهد کرد پروردگار: «وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»[17]از برکات تسليم بودن و احسان کردن يکش هم آرامش در زندگی است، من کراراً محضر عزيزان عرض کردم آرامش با آسايش فرق میکند، آسايش يعنی همين تجهيزات پيشرفته امروزی، خانمهای محترمه ماشينهای تمام اتوماتيک ظرفشويي و لباسشويي آسايش است، ولی اينها آرامش در زندگی آورده بعض خانهها از نظر تجهيزات نگفتنی است اما از نظر آرامش فکری اصلاً آرامش در آن خانه نيست، ثروت الی ماشاءالله ولی شب بايد با آرام بخش بخوابی مردم برای رسيدن به آرامش در آسايش دارند میدوند و اين خطاست، مردم خانههای آنچنانی، امکانات فراوان، تجهيزات روز اينها را اسلام مخالف نيست اما اينها به تنهايي آرامش برای شما نمیآورد، آرامش در پرتو بندگی خداست: «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»[18]يادخدا آرامتان میکند و الا دنيا و ثروت و مظاهر دنيايي اينها جز ايجاد و افزايش اضطراب ثمرهای ديگری ندارد اگر انسان از خدا غافل بشود قرآن میفرمايد آرامش در زندگی شما در پرتو همين تسليم بودن شما و در پرتو همين احسان کردن شما و نيکوکاری شماست: «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ»[19] ديگر شما نگران آينده نيستيد: «وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»[20]نگران گذشته زندگی هم نخواهيد بود نه خوف و نه حزن شما را رنج نخواهد داد بعضیها ديديد در کمال آرامش هستند مصداق انسان تسليم شما در امتهای گذشته انبياء بودند حضرت ايوب میگويند کل اين آزمونی که برای حضرت ايوب رقم رخورد در چند ساعت اتفاق افتاد، ايوب از ثروتمندان بزرگ زمان خود بود شيطان به خدا عرض کرد خدايا اين ايوبی که اين همه عبادت میکند فرزندان پسر متعددی به ايشان دادی، ثروت فراوان، دهها هکتار زمين، هزاران رأس گوسفند و گاو و شتر زمينهای زير کشت به هر کسی اين را بدهيد عبادت میکند، به ايوب داديد ايوب عبادت نکند چه بکند؟ اين منطق شيطان بود از طرف خداوند خطاب شد که ما به تو ثابت میکنيم که ايوب ما را برای خومان میخواهد، میگويند بعد از ظهری حضرت ايوب نشسته بود، يک دفعه يک پيکی آمد گفت جناب ايوب تمام پسرهايت در اتاقی نشسته بودند سقف تخريب شد بر سر اينها، همه در جا مردند، تسليم ايوب است: «أَنْ لَا تَتَّهِمَ»[21] حالا بگوييم خدايا حالا ما که پيغمبری داريم میکنيم، فرمانت را میبرم، بچههای ما را میبري، خدايا زورت به ما رسيد، يک خانمی گفت حاجآقا از تهران داشتيم میآمديم تصادف کرديم در تمام اين مسافرها من يک چشمام را از دست دادم ديگر نماز نمیخوانم، گفتم تو از اول نماز برای چشمهايت میخواندی خودت را بازی نده، گفت چرا فقط من؟ گفتم فضولی موقوف مقام مقام قضاست، تسليم باش من اين روايت امام صادق را برايتان بخوانم حواسهايتان جمع باشد ببينيد کجايش هستيد در اين سهجا کجا تشريف داريد اين روايت را مرحوم علامه مجلسی در جلد هفتم بحار نقل میکند، امام صادق فرمود انسانها بين يکی از اين سه حالت هستند حالا مرور کنيد در خودتان ببينيد کجا قرار گرفتيد: «بَيْنَ بَلَاءٍ وَ قَضَاءٍ وَ نِعْمَةٍ»[22] يا انسانها در بلاء هستند بلاء منشأش گناه و خطاست بلاء آثار نافرمانی خداست، يا انسانها گرفتار بلاء هستند يا درگير قضا و قدر هستند، قضا و قدر آنجاست که طرف آقا میگويد آقا من نماز قضاء هم ندارم خمس هم دادم، خلاف هم نمیکنم گناهی هم نکردم پاک زندگی کردم چرا من گرفتار شدم؟ اينجا همانجايي است که بايد تسليم باشی، اينجا تقدير الهی است اينجا آزمون است، اينجا میخواهند بيازمايند تو را با امام حسين تا کجا هستي؟ با خدا تا کجا؟ در گرفتاریها هم حاضر هستيد بگوييد خدا، يا فقط در فراخ دستی و رفاه با خدا هستيد؟ امام فرمود يا انسانها در بلاء هستند يا در قضاء يا در نعمت، نعمت هم شکل سوم است گرفتاری نداريد مشکلات نداريد، الحمدلله زندگی بر وفق مراد شما دارد میگذرد اين نعمت است، بعد امام میفرمايد در هر کدام از اين سه حالت يک تکليف داری، حضرت میفرمايد: «فَعَلَيْهِ لِلْبَلَاءِ مِنَ اللَّهِ الصَّبْرُ فَرِيضَةً»[23] مردم اگر در بلاء گرفتار شديد بايد صبر کنيد، اينجا بايد صبوری کرد اين بلاء آمده به اعتبار آن تعللها، کوتاهیها نافرمانیها اينجا بايد ديگر صبوری کرد و شکيبايي به خرج داد: «وَ عَلَيْهِ لِلْقَضَاءِ مِنَ اللَّهِ التَّسْلِيمُ فَرِيضَةً»[24]آنجايي که قضاست ما حکمتش را نمیدانيم ما علتش را نمیدانيم، مثلاً اين خانم تصادف کرده يک چشم از دست داده، خودش هم میگويد من کوتاهی نکردم در واجباتم، در تکاليفام آقا امام حسين چه کرده بود که سختترين مصيبتها برای حضرت برسد اين يک آزمون است، پيغمبر فرمود: «لَا يَوْمَ كَيَوْمِك»[25]ای حسين روزی مثل روزی تو نخواهد رسيد، اميرالمؤمنين اين را فرمود، امام حسين اين را فرمود، حضرت زهراء اين را فرمود خب سيدالشهدای که پيغمبر میفرمايد در فضائل امام حسين بر کتيبه عرش با قلم قدرت الهی مطلب نوشته شده اين امام حسين بايد در اين سختیها، مشکلات، گرفتاریها، اين يک نوع آزمون وقضائيست و امام حسين در پرتو سرافرازی از اين آزمون: «رَحْمَةُ اللَّهِ الْوَاسِعَةُ»[26] میشود، مردم در قضا و قدرها اگر تسليم بوديد رشد میکنيد، نق نزديد، ناسپاسی نکرديد، خدا رحمت کند مرحوم حضرت آيتالله والد ما را اين روزهای آخر آيتالله دستغيب میگفتند من رفتم ديدن ايشان در بيمارستان در ICU میگفتند شلينگ در دهن ايشان بود سيروم به ايشان وصل بود خب حال حال سختی بود گفتند من يک احوال پرسی کردم گفتم آقا حالتان چطور است، حالا شلينگ هم در دهن ايشان بود، گفتند به زحمت ايشان يک خرده لبهايشان را آرودند نزديک هم و اين جمله را گفتند گفتند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»[27]حالا بگويند آقا ما يک عمر خدمت به دين کرديم، خدمت به اهلالبيت کرديم حوزهداری کرديم، طلبه پروری کرديم خدايا بايد اين جور بيفتم در تخت بيمارستان خدا حاجآقا محکت میزند يک صبح سالمی تا صبح چشم باز نمیکنی امتحان است، يک صبح تا صبح هم چشم رو هم نمیگذاری امتحان است، يک شب از درد خوابت نمیبرد میخواهند ببينند چه کار میکنی؟ سلامتی امتحان، بيماری امتحان، ثروت امتحان، فقر امتحان، جوانی امتحان، پيری امتحان، عزلت امتحان، شهرت امتحان، در اين مواردی که ما خودمان نمیفهميم چرا؟ بايد تسليم بود، ابالفضل تسليم است امام صادق میفرمايد عموی ما ابالفضل اسوه تسليم بود تسليم بودن جای که قضا و قدر است فرد کارش را خوب انجام داده، خوب درخشيده اما بايد تسليم بود در برابر مقدرات الهی و تقديرات الهی و سوم حضرت میفرمايد: «وَ عَلَيْهِ لِلنِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ الشُّكْرُ فَرِيضَةً»[28]حالت سوم انشاءالله در بلاء نيستيد گرفتار قضا و قدر نشديد در نعمت هستيد، تن سالم، زندگی خوب، امکانات خوب، آرامش فکری، بابا شکر کن، زبانت به شکر و به حمد مأنوس باشد باز اين جمله را من از ايشان نقل کنم مرحوم والد ما میفرمودند اگر میخواهيد شاکر بشويد اين را از امروز عملی کنيد میفرمودند از خودتان شروع کنيد، آقا چشمات میبيند، بگو: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»[29]پايت سالم است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»[30]، قلبت سالم است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»[31]اين گوشها میشنود امروز آمدي در مهديه روز تاسوعا توفيق پيدا کردي بيايي شکر کن تا فردا هم بيايي قاعده اين است: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديد»[32]خدا میفرمايد سپاسگزاری کرديد زيادش میکنيم، کفران کرديد عذاب سخت است، آقا اين چه زندگی که ما داريم؟ اين چه وضعی است که ما داريم؟ ناشکر ناسپاس همينی هم که داری از دست میدهی، ما در خودمان مرور کنيم آقا کبدت سالم است قلبت سالم است، پدر خوب، مادر خوب، خانواده خوب، آقا مسلمان هستيم، شيعه هستيم اين شکر ندارد، زنده هستيم شکر ندارد اصلاً ما در خودمان يک چرخی بزنيم لحظهای زبانتان از حمد خدا متوقف نمیشود ميلياردها سلول زنده در اين بدن دارند کار میکنند تا ما زندگی میکنيم، همان که سعدی میگويد:
بنده همان که به که ز تقصير خوش عذر به درگاه خدای آورد، حقش شکر را نمیتوانيم اداء کنيم ولی ترک شکر هم نکنيم، بالاخره مردم از اين سه حالت خارج نيستند يا در بلاء هستند، يا در قضا هستند يا در نعمت در بلاء صبوری و شکيبايي، در قضاء تسليم بودن، در نعمت امام میفرمايد شکر و سپاسگزاری از الطاف الهی اين سه حالتی که حضرت میفرمايند.
من نکته ديگری را هم خدمت عزيزان عرض کنم در يک سخنی خدا به حضرت داود میفرمايد: «دَاوُدُ تُرِيدُ وَ أُرِيدُ»[33] يک چيزی تو میخواهی، يک چيزی من میخواهی، اين را هم زيادی بشنويد: «تُرِيدُ وَ أُرِيدُ»[34] بنا نيست که هرچه هم گفتيد خداوند اجرايي کند خدا حکيم علی الاطلاق است يک وقت يک چيزی داری میخواهی که به ضرر شماست به زيان شماست، يک چيزی دوست میداری که شرّ است: «عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ»[35] از خدای حکيم داری میخواهيد من يک وقتی يکی از اين آقايون بازاریهای شيراز گفت حاجآقا ما دنبال يک معاملهای بوديم که جوش بخورد با يک کسی متاعی را میخواستم بخرم که آن آقا فروشنده نبود نمیفروخت و ما هم دلمان رفته بود برای خريد اين کالای سنگين، و آن حاضر نمیشد گفت به فکرم آمد که يک بليط هواپيما بگيرم بروم مشهد از امام رضا بخواهم که اين معامله را جوش بدهد خدا وکيلی ببينيد مشهد میرويم امام رضا کار دلالی بکند، بعضیها صليقه هم ندارند آقا در اين مکانهای مقدس چيزی بخواهيد که اولياء خواستند بگوييد خدايا يک لحظه ما را از خودت و اين اولياء جدا نکن حالا برای يک معامله، گفت بليط گرفتم رفتم مشهد، شب اول، شب دوم، شب سوم، در حرم امام رضا میگفت اين داستان همين شهرهاست اينها مال لای کتابها نيست، گفتم آقا يک عنايتی کنيد اين طرف بيايد پای معامله جنس را به ما بفروشد، گفت سه شب گفتيم امام رضا هم عنايتی نکردند، امام رضا که میداند بابا اين ضرر توست مثل اينکه فرزند ديديد فرزند از پدر و مادر يک غذايي میخواهد که پدر میداند مادر میداند اين غذا برايش بد است گريه میکند برايش نمیدهد، بعد آنیکه نمیداند میگويد عجب پدر سنگين دلی، مادر بیانصافی اين بچه دارد اشک میريزد بده به او، میگويد من بيشتر از اينها را حاضر هستم برايش خرج کنم ولی اينی که میخواهد ضرر دارد، من چون دوستش میدارم نمیدهم آقايون بعضی از ندادنها محبت است، بعضی از آن چيزهايي که به دستتان نرسيده لطف است ما نمیدانيم گفت شب سوم از حرم آقا کنار ضريح رفتم به آن سمت که قسمت مقابل حضرت و قبر شيخ بهايي است گفت يکدفعه نظرم افتاد به قبر شيخ بهايي گفتم جناب شيخ بهايي ما يک حاجتی داريم آمديم اينجا شما آبرو داريد در خانه امام رضا يک دفعه شما يک کاری بکن، حالا حضرت سرشان شلوغ است زائر دورشان زياد است يک کار بکن، اين معامله جوش بخورد، گفت از کنار قبر شيخ آمديم در صحن تلفن همراه ما زنگ خورد خود آن آقای که صاحب متاع بود گفت آقا من حاضر هستم برای فروش اجناس آماده است کجايي؟ گفتم سريع من میآيم شيراز، گفتم بنازم به شيخ بهايي ما سه شب معطل امام رضا هستيم آقا سرش خيلی شلوغه، شيخ بهايي، گفت آمدم از امام رضا هم خدا حافظی کردم گفتم آقا ما ممنون هستيم ديگر شيخ بهايي کار را انجام داد خدا حافظ گفت بليط گرفتيم آمديم شيراز و فردا معامله انجام شد و گفت دو هفته گذشت، يک ضرر هنگفتی در اين جنس کردم يک دفعه بازار آمد پايين، گفت يک تلنگر خوردم نادان، تا از امام رضا داری میخواهی، امام رضا اين ضرر را میدانست، شيخ بهائی اشک تو را دارد میبيند فردايت را که نمیبيند امام رضا ولیالله الاعظم است میداند حقايق را، گفت دوباره يک بليط گرفتم رفتم مشهد، گفت رفتم گفتم آقا امام رضا معذرت میخواهم فقط آمدم عذرخواهی کنم از آن زيارت قبل نيامدم بگويم دوباره معامله برگردد من آدم شدم و فهميدم آنچه را بايد بفهمم، من معذرت میخواهم از اينکه آمدم مشهد برای اينکه يک معاملهای را شما مثلاً برای ما جوش بدهيد و اين شد يک درس برای ما، خب خدا به حضرت داود میفرمايد داود يک چيز تو میخواهی و يک چيز ما میخواهيم: «وَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا أُرِيدُ»[36] آنچه میشود که خدا میخواهد مقدرات الهی جامه عمل میپوشيد، حالا در اين مقدرات الهی: «فَإِنْ أَسْلَمْتَ لِمَا أُرِيدُ أَعْطَيْتُكَ مَا تُرِيدُ»[37] اگر تسليم شدی نسبت به آنچه من میخواهم کفايت میکنم تو را در آنچه تو میخواهی کمکت میکنيم تو تسليم باش تو بندگی بکن، ابالفضل را خدا کفايت کرد، من يک جمله از اميرالمؤمنين بگويم آقا اميرالمؤمنين میفرمايد بندگان خدا لحظه شهادتشان شيرينترين لحظه زندگیشان است اين همانی که خدا میفرمايد: «أَعْطَيْتُكَ»[38] ما روضه دست قطع شده میخوانيم ولی قاعدتاً دست است استخوان است عصب است ولی طبق آن فرمايش اميرالمؤمنين خدا وجدی، لذتی به ابالفضل میدهد که اين دست جدا شده در راه خدا برای او شيرين است و اين شعر گويای همان است: «و اللّه إن قطعتم يميني»[39] شما بندگی بکنيد ببينيد خدا چگونه خدايي میکند، شما تسليم باشيد خدا کفايتتان میکند، کفايتتان میکند يک وقت در همان بيماری بيماری برای شما میشود لذت آفرين مصيبت برای شما میشود لذت، ايوب میشود ساعات بعد از خبر فوت بچههايش خبر آوردند گفتند کلدانیها حمله کردند تمام مزارع زير کشت شما را به آتش کشيدند ايوب گفت همه چيز مال خداست ما تسليم هستيم در برابر مقدرات خدا، ساعات بعد خبر آوردند گفتند آقا تمام گوسفندها و شترهای شما به غارت رفت ايوب گفت همه متعلق به خداست، زندگی کاملاً از دست رفت نوه حضرت يوسف عيال حضرت ايوب است شيطان گفت خدا تن سالم به ايوب دادی شکر میکند، بيماری سراغ ايوب آمد بيماری سختی که مردم ترسيدند که ايوب بيماریاش آنها را بيمار کند ايوب را از شهر کردند بيرون، در يک خرابه اين پيغمبر خدا با خانمش زندگی میکرد خدا خطاب به ابليس فرمود اين ايوب تن سالم برای تن سالم ما را نمیخواست، ما يک برگه آزمايشی بدهند دستمان آقا آزمايشت مشکوک است خدايا چرا؟ امام حسين؟ حق ما اين بود ما اين همه زحمت کشيديم بايد اين جوری جواب میداديد تسليم نيستيم که بعد دارد که بعضی از بزرگان شهر گفتند برويم ايوب را نصيحت کنيم بگوييم که آقا اگر گناهی کردی که خودت خبر داری استغفار کن تا خدا ببخشد تو را، پناه بر خدا، اينها بلند شدند آمدند در آن خرابه گفتند ايوب خودت از حال خودت با خبر هستی، اگر خطای کردی، گناهی کردی استغفار کن تا خدا ببخشد تو را تا اين مصائب از تو بر طرف بشود يک جوانی در ميان اينها بود گفت اين چه حرفی است داريد میزنيد به پيغمبر خدا؟ اين توهين به ايوب است که آيوب آزرده خاطر شد از آن خرابه آمد بيرون، سر به آسمان بلند کرد گفت خدايا میدانی که تا کنون برای دنيايم از شما چيزی طلب نکردم خيلی حرف است ما يک بخشی عمده از خواستههايمان دنيايي است تا اين را حضرت ايوب گفت تودهای ابری بالای سر ايوب در آسمان قرار گرفت از ابر صدا برخواست ايوب اگر تا کنون از ما دنيا نخواستهای اين را هم ما به تو داديم، امروز اينجا هستی لطف اوست، اهل خير هستي لطف اوست، خدماتی داشتی لطف اوست اين همه آوازهها از شه بود، اين را هم ما به تو داديم که از ما دنيا نخواستی، که ديگر بعد دوباره زندگی برگشت سلامتی بر گشت، بچهها برگشتند اموال ايوب برگشت و در اين آزمونی که با رعايت تسليم بودن و متهم نکردن خدا سرافراز بيرون آمد خدا به داود میفرمايد اگر تسليم بودی در برابر آنچه من نظرم هست کفايت میکنم در آنچه میخواهی: «وَ إِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِمَا أُرِيدُ»[40] اما اگر در برار خواسته خدا تسليم نشدی: «أَتْعَبْتُكَ فِيمَا تُرِيدُ»[41] به تعب میافتی در رسيدن به آنچه میخواهی اگر تسليم نشدی، زندگی برايت سخت میشود اين ثروت و دنيا برايت سخت خواهد شد بعد خدا میفرمايد: «ثُمَّ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا أُرِيدُ»[42]سپس نمیرسی به آنچه که فقط من میخواهم اين مقام تسليم شخصيتی که امروز به پاس احترام در خانه او آمدهايم امام صادق عليهالسلام میفرمايد اسوه تسليم، در برابر تقديرات الهی تسليم، من يک جريانی را از زمان ميرزای شيرازی هم بگويم مقدمه توسل ما و يک توسلی پيدا کنيم روز تاسوعاست مرحوم ميرزا محمدحسن شيرازی بزرگ محرّم تنباکو افتخار روحانيت شيعه و افتخار شيرازیها، فارسیها در قرن دوازدهم، ميراز يک سال پياده ايام محرم از سامراء با جماعتی از علمای بزرگ حرکت کرد به سمت کربلا خب در مسير راه که قبائل و طوائف عرب میفهميدند شخصيت اول روحانيت شيعه و جماعتی از علما دارند میآيند در مسير، روستاها، شهرها به استقبال مردم میآمدند خير مقدم میگفتند از آقا دعوت میکردند قدم بنهيد خانه ما، منزل ما، در اين مسيری که میآمدند به يک روستايي رسيدند که اهالی روستا آمدند استقبال در بين اينها خب مردم عرض سلام میکردند به ميرزای شيرازی ميرزا محمدحسن يک خانم عربی آمد يک سلام خاصی کرد، گفت: «السلام عليک يا خادم العباس»، ميرزا تعجب کرد از اين نوع سلام، در خيمه بزرگ قبيله و رئيس قبيله که رفتند ساعتی را استراحت کنند، ميرزای شيرازی فرمود يک خانمی به من يک سلامی کرد برای من اولين بار بود که اين جوری سلام میشنيدم: «السلام عليک يا خادم العباس» رئيس قبيله گفت آقا اين خواهر ماست اگر اجازه بدهيد خودش بيايد علت اين نوع سلام کردن را بگويد آن خانم را خبر کردند آمد در خيمه محضر ميرزا، ميرزای شيرازی گفت خانم چرا با اين لفظ شما سلام کرديد؟ گفت من به هر کسی که خيلی ارادت دارم میگويم: «السلام عليک يا خادم العباس» ايشان سؤال کرد که چرا؟ گفت من سالها قبل برادر من که رئيس قبيله است که الآن حاضر است، اين يک بيماری سختی پيدا کرد، اطباء اين را معاينه کردند دارو دادند ولی روز به روز حال او بدتر شد امروز هم مريضها را دعا کنيد چندتا مريضاند گفتند سرطانی هستند دکتر جواب کرده هستند، از اين دکتر جواب کردهها را خيلی ابالفضل شفاء داده من بارها گفتم اطباء محترم، در حد سوادشان اين نظر را میدهند، اولياء در حد توانشان کار میکنند، ميرزا وقتی سؤال کرد، آن خانم گفت برادر من مريض شد بيماری روز به روز سخت و سختتر و همه مأيوس و داروها هم جواب نمیکرد و افاقه نمیکرد تا اينکه برادر من رفت در بیهوشی، به تعبير امروزیها در کما، ديگر ساعات آخر عمر است، گفت طبيب گفت که اين را در بستر گذاشتيد در حالت بیهوشی است دامنهای خيمه را بالا بزنيد که هوا جريان کند، و ديگر منتظر باشيد تا اجل برسد تا مرگ او برسد، گفت من وقتی که ديدم کاملاً همه مأيوس از درمان برادرم هستند ببينيد يکی از نشانههای استجابت دعا را برايتان بگويم امام صادق میفرمايد تا وقتی که دعا میکنی، خدا يکی است دهتای ديگر کنار ياد خدا هستند، دعا استجابت نمیشود، امام صادق فرمود وقتی که دلتان را میتکانيد از ديگران، و خالصانه رو به خدا میکنيد آن لحظه لحظه استجابت است و يک نشانه ديگرش هم جاری شدن اشک از چشمان است، دل را از غير او ببريم و اشکت جاری بشود آن ساعت را غنيمت بشمار و الا ما بگوييم يا الله، شب قدر آمديم دعا میکنيم به دهتای ديگر هم سفارش کرديم يازدهميناش خداست نمیشود اين، آنچه که بايد بشود گفت دلم شکسته شد رو به سمت کربلای حسينی کردم خدا را قسم دادم به امام حسين و ابالفضل که اين برادر ما را که دکترها مأيوس هستند شفاء داده شود گفت همين طوری که داشتم التماس میکردم روی بلندی قبيله ما تپهای بود دو نفر آشکار شدند ديدم دو شخصيت بزرگ روی اين تپه ايستادند از صحبتهايي که بين اينها رد و بدل شد، متوجه شدم يکی سيدالشهداست يکی ابالفضل است گفت با التجاء و خواهش کامل گفتم يا ابالفضل برادر من را شما واسطه بشويد شفاء يابد شما آبرو داريد، گفت شروع کردم التماس کردن آقا قمر بنیهاشم رو کردند به سيدالشهداء فرمودند برادر اين شفاء برادرش از من میخواهد شما نزد ساحت مقدس ربوبيت واسطه بشويد خدا يک فرصت دوباره به اين برادر اين زن بدهد گفت اينها را من میشنيدم، حالا دارد برای ميرزای شيرازی نقل میکند گفت آقا امام حسين فرمودند برادر ديگر عمر اين به پايان رسيده شفاعت و وساطت هم فايدهای ندارد اين بايد برود گفت تا اين را من شنيدم پافشاریام بيشتر شد التجاء و التماسم بيشتر شد دوباره قمر بنیهاشم مطلب را عرض کردند به امام حسين و سيدالشهداء همان جواب را دوباره به ابالفضل گفتند، گفت پافشاری کردم اصرار کردم و التجاء يک دفعه ديدم قمر بنیهاشم رو کرد به امام حسين عرض کرد يا اباعبدالله اگر مصلحت اين است که اين مرد از دنيا برود و نماند از خداوند تقاضا کنيد عنوان باب الحوائجی را از من بردارد، مردم يک توقعی از ما دارد اگر مصلحت است شفاء پيدا کند اگر مصلحت نيست عنوان باب الحوائجی را از ما بردارد گفت تا اين را ابالفضل عرض کرد ديدم امام حسين گريستند فرمودند برادر خدا سلامت را میرساند میفرمايد اين عنوان تا دامنه قيامت برای تو باقی است ما به خاطر شما برادر اين زن را شفاء داديم گفت تا اين را فرمودند من برگشتم عقب نگاهی به خيمه کردم ديدم برادری که در حال بیهوشی بود در بستر نشسته سلامتی را يافته، گفت جناب ميرزای شيرازی از آن روز به بعد به هر کسی که خيلی ارادت دارم میگويم: «السلام عليک يا خادم العباس» سلام بر تو ای خدمتگذار ابالفضل نمیدانم امروز کار داريد يا نداريد؟ مشکل داريد يا نداريد؟ گذشتگان ارحام، مرحومين، ذوی الحقوق را ياد کنيد مجلس امروز هم به ياد دو عزيز منعقد است خدا رحمت کند مرحوم آقای حاج احمدآقای مصلح و مرحوم کربلای حسين مصلح فرزند ايشان که انشاءالله اين دو عزيز هم امروز پای سفره خان سيدالشهداء قرار بگيرند و همه بانيان خيری که منشأ خير هستند در رشد و تعالی محافل اهلالبيت گفت ميرزا من از آن به بعد به هر کسی خيلی ارادت دارم میگويم: «السلام عليک يا خادم العباس» آقا امام رضا میفرمايد روز قيامت وقتی مادر ما فاطمه زهراء میآيد صحرای محشر خطاب به محشريان میفرمايد: «کفانا للشفاعه يدان مقطوعتان ولدی العباس» يافت نشد، برای شفاعت دو دست بريده پسرم عباس کافی است، کيست اين ابالفضل که فاطمه زهراء امالائمه النجباء قيامت ابزار شفاعتش را دستهای بريده عباس قرار میدهد حالا نمیدانم حاجت داری يا نداری؟
ای پناه بیپناهان يا ابالفضل يا ابالفضل، ای شفيع پر گناهان يا ابالفضل يا ابالفضل
همه امروز بشويم ذاکر ابالفضل اين صداهای به دردتان میخورد شب اول قبر، اين صداها به دادتان میرسد روز قيامت:
يا ابالفضل يا ابالفضل
به ياد همه در گذشتگانمان، يا ابالفضل
مرحوم آيتالله شوشتری مینويسد لب تشنهترين شهيد کربلا ابالفضل بود از روز هفتم که آب سهميه بندی شد اين بچهها میآمدند میگفتند عمو آب آب خود را به اين عزيزان میداد وقتی وارد فرات شد نگاه به اين آب کرد، کفی از اين آب را در دست آورد بالا يادی از لب تشنه حسين کرد آبها را روی آب ريخت: «فذكر عطش الحسين»[43] يادی از لب تشنه برادر کرد، لب تشنه از فرات خارج شد:
مهربانتر از تو مولا کس نديده يا ابالفضل، تشنه لبتر از تو سقا کس نديده يا ابالفضل
جانم: يا ابالفضل
ای فرات از تو خجيل تو از سکينه يا ابالفضل، آقا فرات را خجالت داد، آب را شرمنده کرد.
ای فرات از تو خجيل تو از سکينه يا ابالفضل، ای اميد دسته گلهای مدينه يا ابالفضل
يک جمله روضه بخوانم سيدالشهداء با شتاب آمد کنار ابالفضل:
نه دست در بدن مرا نه غسل و نه کفن مرا، نه حالت سخن مرا بيا حسين برادرم
عزيزان تا عباس زنده بود دشمن جرأت نزديک شدن به خيمهها را نداشت، يک وقت امام ديدند دشمن دارد به خيمهها نزديک میشود آقا بدن عباس را رها کرد سوار بر مرکب شد با شتاب آمد جانب خيمهها اين زن و بچهها در خطر بودند تا امام نزديک خيمهها شد اين دختر بچهها آمدند استقبال، يک وقت سکينه آمد گفت بابا: «اين عمّی العباس» يافت نشد، عمو رفته بود آب بياورد، عموی ما کجاست؟ امام جواب زن و بچهها را نداد اما مینويسند کاری امام کرد صدای ناله همه برخواست، ديدند آقا رفت داخل خيمه ابالفضل عمود خيمه را روی زمين خواباند همه بگوييم يا حسين.
[1] كامل الزيارات النص ص256.
[2] كامل الزيارات النص ص256.
[3] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص45.
[4] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص192.
[5] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص192.
[6] بقره112.
[7] من لا يحضره الفقيه ج4 ص362.
[8] بقره112.
[9] بقره112.
[10] آلعمران169.
[11] آلعمران169.
[12] آلعمران169.
[13] آلعمران169.
[14] بقره112.
[15] بقره112.
[16] بقره112.
[17] بقره112.
[18] رعد28.
[19] بقره112.
[20] بقره112.
[21] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص45.
[22] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج79 ص129.
[23] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج79 ص129.
[24] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج79 ص129.
[25] الأمالي( للصدوق) النص ص116، از پيامبر يافت نشد، بيشتر منابع از امام حسن نقل کردهاند.
[26] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج27 ص138.
[27] فاتحه2.
[28] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج79 ص129.
[29] فاتحه2.
[30] فاتحه2.
[31] فاتحه2.
[32] ابراهيم7.
[33] التوحيد (للصدوق) ص337.
[34] التوحيد (للصدوق) ص337.
[35] بقره216.
[36] التوحيد (للصدوق) ص337.
[37] التوحيد (للصدوق) ص337.
[38] التوحيد (للصدوق) ص337.
[39] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص192.
[40] التوحيد (للصدوق) ص337.
[41] التوحيد (للصدوق) ص337.
[42] التوحيد (للصدوق) ص337.
[43] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص192.