استاد حدائق روز شنبه 23 تیرماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

يکی از درس­های مهم از حرکت و قيام سيدالشهداء درس بندگی است، و تمامی کسانی با حضرت همراه شدند و با حضرت ماندند تا به شهادت رسيدند اين­ها اسوه بندگی بودند و آن­هايي که دارای هر موقعيت و جايگاهی بودند ولی به هنگام عمل نکردند اين­ها ضعف در بندگی داشتند در آيات متعددی ما در قرآن داريم که اصلاً رسالت انبياء هم برای همين بود که انسان­ها را به بندگی خدا آشنا کند، خدا به پيغمبر می­فرمايد: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي‏ إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون‏»[2] رسول­الله ما هيچ پيامبری را هم قبل از شما نفرستاديم مگر اين­که مجموعه انبياء هدف و رسالت­شان مردم را به بندگی آشنا کردن بود، حالا بنده باشيد دارای هر پستی، مقامی، جايگاهی، در هر نقطه­ای از عالم باشيد وجودتان منشأ خير است و برکت، اگر انسان بنده نباشد در مقدس­ترين مکان­ها می­شود فتنه­، ببينيد ابوجهل متولد مکه در مکه بزرگ شد عنصر استکبار، ابوسفيان متولد مکه است مکه حرم امن الهی است  بعضی­ها در مدينه با پيغمبر بودند اما در اعتقاد با رسول­الله نبودند بعضی­ها فرسنگ­ها فاصله داشتند ولی اين­ها از نظر فکر با پيامبر همراه و همسو بودند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي‏ إِلَيْهِ»[3] همه انبياء آمدند که بشريت را به بندگی آشنا کنند: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون‏»[4] مسير بندگی را طی کند اين بندگی اگر آمد فرد در هر مقطعی، در هر جايگاهی می­درخشد همين بيانات مقام معظم رهبری که الآن پخش شد شريح قاضی وابستگی دنيا که متضاد بندگی بود او را گرفت از معنويت، شريح در يک مقطعی هم در زمان اميرالمؤمنين هم قضاوت می­کرد در زمان خليفه سوم جايگاه مهمی داشت، اما وابستگی کار دست انسان می­دهد حالا بندگی را من اشاره­ای هم خواهيم کرد در يک روايتی محضر عزيزان در ذيل اين آيه شريفه، خب هدف انبياء اين بود که انسان­ها را به بندگی آشنا کند، سيدالشهداء هم قيام کرد که مردم را به خودشان آشنا کند، وظايف خودشان را فراموش نکنند اين ظلم پذيری­ها و گناه طلبی­ها همه ناشی از فاصله گرفتن از ارکان بندگی است در آيه­ای که تلاوت شد آيه بيست و يک سوره مبارکه البقره خداوند خطاب به عموم بشريت: «يا أَيُّهَا النَّاسُ‏»[5] خطاب به جماعت مسلمان­ها نيست، خطاب به جماعت مؤمنين نيست خطاب به قاطبه بشريت است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ»[6] ای بشريت خدا را پرستش کنيد، خدايي که شما را آفريده: «وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ‏»[7] و خدايي که نياکان شما را آفريد، گذشتگان شما را هم خداوند خلق کرد: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏»[8] من چند نکته را ذيل اين آيه شريفه محضر عزيزان اشاره کنم.

نکته اول اين­که بعضی­ها می­گويند آقا ما عبادت کنيم به کجا برسيم؟ بندگی خدا ما را به کجا می­رساند؟ در اين آيه شريفه خداوند می­فرمايد بندگی شما را به تقوی می­رساند آقا می­خواهی متقی بشوی، با تقوی بشوی، راه با تقوی شدن بندگی است، راه با تقوی شدن در نظر گرفتن رضايت خداست، مثل اين­که کسی می­گويد من می­خواهم دارای تحصيلات عاليه بشوم می­گويند بايد زحمت بکشی بايد بخوانی، بايد تلاش کنی تا برسی به آن­جا آن کسی که می­خواهد يک سلامت جسمی را برای خودش رقم بزند بايد اصول سلامتی و بهداشت را رعايت کند و کسی که طالب با تقوی شدن است راهش بندگی خداست محال است کسی با تارک الصلاتی متقی بشود اين غير تصور است که کسی بگويد من واجبات خدا را انجام نمی­دهم ولی متقی هستم صريح قرآن می­فرمايد آيه شريفه: «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ»[9] خدا را پرستش کنيد: «وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏»[10]اين آفريدگار مهربان­تان را فراموش نکنيد که هم آفريدگار شما هم آفريدگار نياکان شماست اين بندگی و اين عبادت شما را می­رساند به مقام تقوی، چند نکته را هم عرض کنم يکی اين­که در اين آيه و آيات ديگر در قرآن داريم که دعوت انبياء عمومی است انبياء برای هدايت بشريت آمدند برای يک قوم، برای يک ملت، برای يک جماعت نيامدند، اين­که بعضی­ها عناد دارند که آقا پيغمبر پيغمبر عرب­هاست ما عجم هستيم، پيامبر پيغمبر بشريت است، بله رسول­الله متولد در مکه است شروع کار از مکه است، عيسی متولد در فلسطين است شروع کار از فلسطين است، موسی متولد مصر است آغاز کار او از مصر است، اما دائره تبليغ و هدايت اين­ها گسترده است به وسعت بشريت، از آن زادگاه خود بر خواستند و هدايت کردند انسان­ها را و نگاه دين هم همين است که اين نگاه نژاد پرستی اين­ها ضعف ايمان است، ما ترک هستيم شما لور هستيد، ما بلوچ هستيم شما عرب هستيد، ما اروپايي هستيم، اين­ها را بايد ريخت دور: «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏»[11] هنوز بعضی­ها اين رگ رگه­های نژادپرستی را دارند فلانی از خودمان است بعد زيارت عاشورا هم می­خواند پارتی بازی می­کند بعد می­گويد آقا قوم و قبيله، ايل و تبار ماست بابا قرآن می­فرمايد همه از يک پدر و مادر هستيد، بلال سياه افريقای می­آيد در کنار اباذر قرار می­گيرد، سلمان فارسی می­شود گل سرسبد اصحاب که عجم است آنچه معيار است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[12] نژاد ما دليل بر معيار فضيلت نداريم، حتی سيادت، حتی موقعيت­های عالی، فرزند پيغمبر بودن، خدا می­فرمايد اين­ها لازمه­اش تقواست، پسر پيغمبر خدا شدی بی­تقوی شدی می­شوی کنعان سيل می­برد تو را اين نگاه توحيدی است که اسلام می­فرمايد همه از يک پدر و مادر هستيد حالا اين قبائل و طوائف و گروه­های مختلف اين­ها برای: «لِتَعارَفُوا»[13] معرفت شما بيشتر بشود که از يک پدر و مادر اين نسل گسترده، و اين چهره­های مختلف خدا از يک پدر و مادر آفريده و خلق کرده اين هم متأسفانه ضعف ايمان است که گاهی اوقات ما مزيت­ها را در همين ظواهر دنيايي ببينيم انبياء برای هدايت تمامی بشريت آمدند: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا» خطاب به بشريت و عامه انسان­هاست، من اين­جا يک جمله­ای را عرض کنم که گاهی اوقات از ما می­پرسند و مورد سؤال قرار می­گيريم آقا ما عبادت کنيم برای چه؟ خدا که محتاج نيست، خدا که نيازی به عبادت ما ندارد اين حرف اشتباه غلط بر سر زبان بعضی­ها شما می­بينيد جاری می­شود، قرآن می­فرمايد يکی از فلسفه­های عبادت شکرگزاری است، اصلاً شکرگزاری است، شکرگزاری که خدا می­پسندد خدا تأمين نموده و خدا تعليم نموده که اين گونه بپرستيد خدا را لذا ما می­گوييم برای شکرگزاری است اصلاً اين نماز اين تکاليف واجبی که انجام می­دهيم يک نوع قدرشناسی از زحمات الهی  است که اين را گاهی اوقات بعضی­ها نمی­بينند اين نعمت خلقت را بعضی­ها يادشان رفته، می­گويد آقا مگر خدا چه کرده برای ما؟ همين­که الآن هستيم، همين­که امروز اين­جا هستيم اين شکر ندارد، همين­که خدا ما را قابل دانست و ما را خلق کرد و از کتم عدم به زندگی و حيات دنيايي آورد اين لطف الهی است و خدا شکرگزاری را در همين بندگی تعريف می­فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ‏»[14]اين بالاخره فلسفه عبادت در حقيقت يک نوع شکرگزاری از الطاف الهی است، از موهبت­های الهی است لذا اولياء الهی گاهی اوقات نعمت­های که حاصل می­شد اين­ها بلند می­شدند دو رکعت نماز می­خواندند به پاس تشکر، به پاس سپاس و اولين نعمتی که خدا به همه ما عنايت فرموده همين نعمت آفرينش است اين را هم باز ما غافل هستيم آقا خدا به ما چه داده؟ خدا چه کرده که ما بخواهيم نماز بخوانيم؟ می­گويند همين­که نفس می­کشی، همين­که هستی، همين­که حضور داري اين نعمت نيست؟ اين آفرينش تو اين بودن تو امروز نعمت نيست، تا هستی از اين نعمت قدردانی کن و سپاسگزاری کن بله بعد که رفتی ديگر از تو نمی­خواهند ولی هستی داری بهره می­بری از اين نعمت اين حضور ما اين بدن ما دليل بر لطف خداست، يقيناً خدا همه را دوست می­داشته که خلق کرده، خدا فرعون را هم دوست می­داشت، خدا نمرود را هم دوست می­داشت، خدا هر کسی را آفريد آفريد که اين­ها نماينده خدا و خليفه خدا روی زمين بشوند اين­ها اگر فاصله گرفتند از ارزش­ها نتيجه عملکرد و انتخاب غلط آن­ها  بود حضرت موسی به خدا عرض کردم پروردگارا چرا فرعون را مجازات نمی­کنيد با اين استکبار، با اين همه جنايت، خطاب شد موسی، فرعون وظيفه بندگی را فراموش کرده، ما که خدای فرعون هستيم وظيفه خدايي را فراموش نکرديم: کريمان با بدان هم بد نکردند، خب اين هم نکته ديگر که ما اولين نعمتی که خدا به همه عنايت فرموده همين خلقت ماست و در کنار اين خلقت امکاناتی که در اختيار ماست حالا اين­ها نسبی است، بعضی­ها ثروت، بعضی­ها مقام، بعضی­ها شهرت اين­ها فرصت­هايي است که خدا در اختيار بنده­هايش قرار داده و از اين­ها بايد انسان سپاسگزاری کند، قدرشناسی کند، يک نکته ديگر هم عرض کنم و يک روايتی را تکميل عرايضم در نشانه­های بندگی که خدا می­فرمايد بندگی کنيد، خدمت عزيزان تقديم کنم.

حضار محترم يک هشدار در اين آيه است، که قرآن می­فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏»[15]اين عبادت شما را بايد به تقوی برساند: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏»[16]از اين: «لَعَلَّكُمْ‏»[17] مفسرين می­فرمايند استفاده می­شود که بخشی از عبادت­ها هم غرور آفرين است، يعنی انسان را با تقوی نمی­کند نماز می­خواند، غرور پيدا می­کند، صدقه می­دهد دور می­شود از خدا، عبادت خدا را کرده متکبر شده، نتيجه اثرگذاری عبادت­های شما در رساندن شما به تقواست اگر کسی عبادت، بندگی خدا به ظاهر دارد عبادت انجام می­دهد موجب احساس غرور و خودمحوری و خودبهترين شد اين آن عبادتی که خدا می­خواهد نيست لذا هر عبادتی انسان­ها را با تقوی نمی­کند و تقوی ساز نيست بله در تاريخ داشتيد معاويه ابن ابی­سفيان ملعون می­گويد نماز جماعت صبح­اش تعطيل نمی­شد، حجاج ابن يوسف سقفی ملعون بيست سال استاندار کوفه شد صد هزار شيعه را کشت، بالاخره هر عبادتی، هر تلاوت قرآنی، خدا رحمت کند علامه طباطبايي را می­فرمايد در صدر اسلام زمان پيغمبر در جريان مسجد ضرار پيامبر رفتند جنگ، منافقين با پول يهودی­ها آمدند مسجد ساختند به قصد تخريب و تضعيف اسلام، مگر هر مسجدی که به نام مسجد است محترم است، يک مسجد می­شود مسجد ضرار که پيامبر در بازگشت به سمت مدينه جبرئيل آيه نازل کرد در سوره مبارکه توبه است: «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً»[18] رسول­الله در غياب شما مسجدی ساختند که به ضرر مسلمين است برای شکاف، تفرقه، نفاق اين مسجد ساخته شده، اين مسجد را دستور بدهيد تخريب شود پيامبر اولين کاری که کردند وارد مدينه شدند فرمودند مسجد را خراب کنيد آثار مسجد را به آتش بکشيد و مکان آن مسجدی که اين­ها می­گفتند مسجد است را بکنيد مزبله دانی مدينه چرا؟ چون اين با يک قصد ديگری ساخته شده گاهی اوقات طرف يک بنای می­سازد ولی با يک هدف ديگر نماز می­خواند با يک قصد ديگر خروجی نماز آن نيست که بايد باشد لذا اين نکته را هم توجه کنيم که به عبادت­های خودمان مغرور نشويم يک وقت می­بينيد بعضی از عبادت­ها تقوی ساز نيست، طرف زيارت می­رود غرور پيدا می­کند، ما اين توفيقات را داريم شماها نداريد، با اين عبادت بايد متقی­ات کند، تو هرچه بيشتر خدمت می­کنی بايد فروتن­تر، افتاده­تر و متواضع­تر قرآن می­فرمايد خدا را بپرستيد و بندگی کنيد در اين­که بندگی چيست؟ من يک حديثی را از احاديث قدسيه که در کتاب ارشادالقلوب مرحوم ديلمی است صفحه دويست و پنج که از پيام­های الهی است در آن حديث قدسی به پيغمبر، که رسول­الله در حديث معراج خداوند خطاب به پيغمبر کرد: «يَا أَحْمَدُ هَلْ‏ تَدْرِي‏ مَتَى‏ يَكُونُ لِيَ الْعَبْدُ عَابِداً»[19]می­دانی که بنده کی عابد می­شود؟ انسان­ها کی بنده می­شوند اصلاً عابد به چه می­گويند؟ همين­که من فقط نماز بخوانم عابد هستم، يکی دو روزی قبل يک آقايي گفت ما از يکی از هيئات شيراز گفت ما داشتيم هيئت­مان را می­برديم در مسجد يک هيئت ديگر بود اين نه راه می­داد ما رد بشويم نه حرکت می­کرد تذکر داديم شروع کردند ناسزا گفتند به ما حالا لباس مشکی هم برای امام حسين پوشيديم زنجير هم داريم می­زنيم اما از اخلاق امام حسين کاملاً دور هستيم، گفت کاری کرد که اين هيئت می­خواست برگردد بسته بودند خيابان را راه هم نمی­دادند تا بعضی از اين مسئولين هيئات آمدند تذکر دادند با قاطعيت برخورد کردند اين­ها راه دادند ما حسينی هستيم، اخلاق امام حسين چه بود؟ اين­های که با امام حسين ماندند عاشورا شهيد شدند همه بنده بودند آيا اين اوصافی را که خداوند در اين حديث قدسی به پيامبر می­فرمايد را من من اشاره کنم، اين­ها را شما در اصحاب الحسين می­بينيد اين­ها اصحاب المهدی در عصر ظهور اين صفات را دارند و هر کسی که اين صفات را دارد امروز می­تواند مفتخر باشد که من اگر کربلا عاشورا بودم با امام حسين بودم پيامبر می­فرمايد خطاب به امر الهی که خدا خطاب کردند که عابد واقعی، و بنده حقيقی کيست؟ پيامبر عرض کرد: «لَا يَا رَبِّ»[20] خدايا نمی­دانم بفرماييد: «قَالَ إِذَا اجْتَمَعَ فِيهِ سَبْعُ خِصَالٍ»[21] هفت­تا ويژگی اگر در کسی جمع شد اين همان صفات بندگی درش تحقق يافته اين می­شود همانی که بالاخره انسان را می­برد به سمت تقوی و پارسايي حالا اين­ها اگر در ما هست خدا را سپاسگزاری کنيم و از خدا بخواهيم برايمان بماند اگر نيست از خدا بخواهيم به عظمت امام حسين توفيق بدهد در اين فرصت­های پيشروی زندگانی اين­ها را کسب کنيد، يکی از آن صفات هفتگانه خداوند به پيغمبر می­فرمايد: «وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ»[22] بنده کسی است وقتی می­گويد من بنده خدا هستم اين بندگی ديگر او را از حرام باز می­دارد ديگر حرام انجام نمی­دهد او هرچه خدا نمی­پسندد را ترک می­کند: «يَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ»[23]آن کسی که می­گويد من بنده­ام و نافرمانی خدا را هم دارد انجام می­دهد اين دارد خلاف می­گويد شما به يک کسی می­گوييد آقا من به شما ارادت دارم بعد در رفتار با او مخالفت می­کني، در گفتار اظهار ادب و احترام در عملکرد مخالفت با فرد اين را نمی­گويند ارادت، لذا نشانه بندگی را خداوند به پيغمبر می­فرمايد اول: «وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ»[24]هرچه که خدا حرام می­داند خودتان را باز داريد در گفتارها، در رفتارها، در روابط اجتماعی، هرچه که خدا نمی­پسندد شما انجام ندهيد اين را می­گويند بنده دوم: «وَ صَمْتٌ يَكُفُّهُ عَمَّا لَا يَعْنِيهِ»[25] از نشانه­های بندگان خدا اين است که آن چيزهايي که فايده ندارد با سکوت خودشان را کنترل می­کنند ما گاهی اوقات حرف می­زنيم يک ساعت حرف می­زنيم ضبطش کنند در اين يک ساعت می­بينی غيبت­ها، تهمت­ها، افترائها، تأييد باطل اگر چيزی فايده­ای درش نيست: «صَمْتٌ»[26] سکوت و خاموشی را بايد انتخاب کرد يعنی در گفتار هم مديريت در گفتار داشته باشيد حالا طرف می­بينيد که آقا عبادت زياد به جا می­آورد اما زبان هم کنترل نيست مديريت نمی­شود من يک وقتی از يکی از عزيزان هيئت فدائيان ابالفضل شنيدم ايشان می­گفت که آقای بود در هيئت فدائيان ابالفضل اين خيلی زحمت می­کشيد تلاش می­کرد، می­آمد در هيئت اول وقت می­آمد آخر از همه می­رفت اما وقتی عصبانی هم می­شد ناسزا زياد می­گفت فحش می­داد، حالا هيئتی بود، در عصبانيت ديگر کنترل زبان نداشت، گفت به مرحوم آيت­الله العظمی آقای حاج سيدنورالدين الحسينی الهاشمی گفته بودند که اين آقا اين مشکل را دارد گاهی اوقات ناراحت که می­شود ناسزا می­گويد و نبايد بگويد کسی که برای امام حسين دارد وقت می­گذارد زحمت می­کشد گاهی وقت ايشان صدايش زدند آمد گفتند فلانی تو آدم خوبی هستی زحمت هم زياد می­کشی، حيف است اين زحمات­ات را گاهی اوقات  با يک حرف ناشايست تباه می­کنی و خراب می­کنی، گفت خوب که ايشان نصيحتش کردند بعد رو کرد به آيت­الله حاج سيدنورالدين حسينی گفت آقا به جدت قسم گاهی اوقات فحش دادن از نان خوردن واجب­تر است، خب اين با تقوا نيست بنده هم نيست، اين حمالی خوب می­کند، بردار و بگذار خوب می­کند اما آنچه خدا می­خواهد نيست خروجی اين محافل بايد ما را ببرد به سمتی که خدا می­پسندد امام حسين شخصيتی بود که سراپا مرضی خدا بود روش امام حسين، گفتار سيدالشهداء معاشرت با مردم اين بايد درس بشود برای انسان­ها، خانم دختر دانشجويي سال­ها قبل به من مراجعه کرد، گفت آقا اين مادر ما روز و شب در جلسات هستند اين جلسه، آن جلسه، اين مجلس، آن مجلس گفت ولی وقتی در خانه با پدرم حرفش می­شود هرچه دم دستش بيايد پرت می­کند حالا قرآن باشد، مفاتيح باشد ديگر فرق نمی­گذارد آن خانمی که مفاتيح و قرآن را با پاراجور يکی می­بيند حالا رو سر هم بگيرد: «بک يا الله، بمحمد» مفاتيح را از اول تا آخر بخوانيم اما از معارف اين ادعيه فاصله گرفته باشيم اين چه ارزشی دارد، زبان­هايتان را کنترل کنيد تا بنده شويد، مديريت زبان، سوم: «وَ خَوْفٌ يَزْدَادُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ بُكَائِهِ»[27] انسان­های بنده اين­ها دچا يک خوفی هستند و يک ترسی هستند اين ترس ارزشمند است امام صادق فرمود مؤمن بايد بين خوف و رجاء باشد، نه اميد مطلق، نه ترس مطلق بين خوف و رجاء به همان اندازه که اميدوار هستيم الطاف الهی شامل حال ما بشود به همان اندازه هراس داشته باشيم که يک وقتی آلودگی­ها، لغزش­ها، گناهان ما را دور نکند امروز را شاکر هستيم در مجلس عزای امام حسين آمده­ايم اين اميد اما يک هراسی هم داشته باشيم خدايا نکند فردا اين توفيق از ما سلب بشود بعضی­ها در يک مقطعی خوب بودند در يک مقطعی بريدند رها کردند اين خوف، خوفی از ذات مقدس ربوی که: «يَزْدَادُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ بُكَائِهِ»[28]سبب می­شود که بکاء اين را و گريه اين را در خانه خدا افزايش می­دهد، آقا اميرالمؤمنين نيمه­های شب بود در نخلستان بنی­نجار مدينه يکی از مسلمان­ها می­گويد من صدای زمزمه مناجاتی را شنيدم در تاريکی شب زمان رسول­الله بود تا يک دفعه مناجات به اين­جا رسيد: «آهِ مِنْ‏ قِلَّةِ الزَّادِ»[29] «طول الامل و بعد الطريق»، آه از اين زاد و توشه اندک آه از اين آرزوهای زياد و آه از اين راه طولانی می­گويد صدا خاموش شد می­گويد آمدم ديدم علی ابن ابی­طالب فکر کردم حضرت از دنيا رفته­اند می­گويد سراسيمه وحشت زده خودم را رساندم مدينه آمدم در خانه حضرت زهراء را کوبيدم خودم را معرفی کردم گفتم در نخلستان بنی­نجار بودم علی عليه­السلام از خوف خدا قالب تهی کرد، گفت حضرت زهراء فرمودند علی از دنيا نرفته اين حال هر شب علی است:

شب شنيده است مناجات علی، حالا آقا می­گويد ما برای رفتن آخرت کفش­هايمان جفت است، کفش­ها جفت است چه کار کردی؟ حالا يک حجی رفتی، غرور پيدا کردی؟ چهار شاهی مال دنيا هم صدقه دادی مغرور شدی؟ معلوم است اين­ها قبول است به تو تضمين دادند، نا اميد نباش اما مغرور هم نشو، علی عليه­السلام فرمود يکی از چيزهايي که جز خدا کسی نمی­داند قبول اعمال است که خدا می­داند کدام کار قبول و کدام کار مردود است لذا نه نا اميد شويم و نه از آن طرف اميدوار مطلق.

از نکات ديگر خداوند خطاب به پيغمبر فرمايد: «وَ حَيَاءٌ يَسْتَحِي مِنِّي فِي الْخَلَاءِ»[30] نشانه بنده اين است که در خلوت­هايش از خدا خجالت می­کشد مردم در اين مهديه رعايت شئونات اسلامی کردن و با حياء بودن خيلی هنر نيست در شهر در حضور ديگران خب بنده برای حالا حفظ آبرو و ديگری و ديگری رعايت می­کنيم اما در آن خلوتی که هيچ کس نيست و خداست انسان رعايت حياء بکند: «وَ حَيَاءٌ يَسْتَحِي مِنِّي فِي الْخَلَاءِ»[31] در آن خلوت­ها بنده اين است، بنده در آن خلوتش هم مراقب است که خدا ناظر است و خدا شاهد است آنچه که سبب نجات حضرت يوسف شد در خلوتش با ذليخا حياء در خلوت بود، کار تمام بود زليخا اسباب گناه را مهيا کرده بود درها بسته بود، آن وقت اين­جا حضرت يوسف از خدا کمک خواست و خدا هم به توسط کفرآميز ترين شئ موجود به داد يوسف رسيد که حضرت يوسف ديد ذليخا دستمالی را روی آن چيزی انداخت، گفت چه بود اين؟ گفت اين بت آمون است من جلو بت شرم می­کنم که گناه بکنم، همين شد عامل نجات يوسف حضرت يوسف فرمود تو از يک بت فاقد شعور خجالت می­کشی من از خدا حياء نکنم، اين حيای در خلوت نشانه بندگی است البته استعانت هم از خدا بخواهيم يوسف از خدا کمک خواست و خدا کمکش کرد بعضاً ما صدا نمی­زنيم که جواب نمی­شنويم در نمی­زنيم که در گشوده نشده، اين: «حَيَاءٌ يَسْتَحِي مِنِّي فِي الْخَلَاءِ»[32]«وَ أَكْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ»[33] اين: «أَكْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ»[34]يعنی در خوردن­هايتان هم به اندازه ضرورت بخوريد مراقب باشيد پرخوری کردن، افراط کردن، اسراف کردن، هر غذايي خوردن اين­ها زيانبار است عزيزان سيدالشهداء روز عاشورا يک خطبه خواندند، اين همه خطبه خواندند از مجموع اين جمعيت به تعدادی انگشت دست روز عاشورا به امام بر نگشتند، حالا ما بگوييم سخن چون از دل بر آيد لاجرم بر دل نشيند ولی اين طور نيست سيدالشهداء از دل سخن برخواسته بود چرا بر دل اين جماعت ننشست، خود حضرت فلسفه­اش را بيان کردند علتش را عنوان کردند فرمودند: «فَقَدْ مُلِئَتْ‏ بُطُونُكُمْ‏ مِنَ الْحَرَامِ»[35] شکم­هايتان از حرام پر شده، شکمی که از حرام پر شد سخن ولی­خدا هم درش اثر نمی­کند، امروز يکی از آسيب­های اجتماعی ما درآمدهای نامشروع است، پول­های که جايز نيست گرفتنش و ما می­ستانيم حالا من تفصيلش را نمی­گويم اين­جا هم صلاح نيست گفته شود، ولی در بخش بخش جامعه من وظيفه­ام است کاری انجام بدهم زياده طلبی می­کنم، زياده خواهی می­کنم اضافه از اين بیچاره می­گيرم اين می­شود لقمه حرام اين را حاجی­آقا آوردی در سفره زندگی قرار دادی فردا يک اولادی برايت بزرگ می­شود که شانس بياوری می­گذاردت خانه سالمندان، روی خودت اثر می­گذارد عبادت­ات ديگر آن عبادت نيست، بعد گله می­کند آقا نمی­دانيم چرا سلب توفيق شده ما سابق توفيق نماز شب داشتيم حالا نمی­خوانيم سابق زيارت عاشورا می­ خوانديم حالا ترک شد اين کارهای خوب را انجام می­داديم ديگر انجام داده نمی­شود چه خورده­ای؟ پای چه سفره­ای نشسته­ای؟ اين دقت در مسائل مالی، از نشانه­های بندگان خوب خداست که يک لقمه در روايت داريم لقمه شبهه­ناک تا چهل شبانه روز حال عبادت را از شما می­گيرد: «فَقَدْ مُلِئَتْ‏ بُطُونُكُمْ‏ مِنَ الْحَرَامِ»[36] اين هشدار امام حسين بود به جماعت کوفی­ها در روز عاشورا، لذا در اين روايت هم بنده کسی است: «أَكْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ»[37] آنی که ضرورت است بنا نيست هر چيزی را بخوريم، بنا نيست پای هر سفره­ای نشست و هر غذايي را وارد شکم کرد که اميرالمؤمنين می­فرمايد بدترين گناه گناهی است که گوشت بروياند يعنی بيايد در فيزيک بدن انسان، و داخل وجود انسان بشود و اثر بگذارد روی معنويت­ها اين را هم دقت کنيم آن حکيم برجسته تاريخ حضرت لقمان که خدا در قرآن می­فرمايد لقمان حکيم است، به پسرش گفت پسرم وقتی پای سفره غذا می­نشينی حلقت را بپا، يعنی چه؟ يعنی يکی در کيفيت غذا يکی در کميت غذا، پرخوری نکن کميت، حلال خوری کن کيفيت، چه داری می­خوردی؟ غذای کيست؟ از کجا آمده اين پول، يک وقت حال عبادت تو را سلب می­کند معنويت تو را ساقط می­کند و يکی دو نکته ديگر.

«يُبْغِضُ الدُّنْيَا لِبُغْضِي لَهَا»[38] بنده کسی است که به دنيا دل نبسته بغض دنيا دارد به خاطر اين­که خداوند نسبت به اين دنيا به عنوان يک جايگاهی که انسان دوست بدارد نظر الهی اين نيست دنيا قنطره است، دنيا گذرگاه است دنيا محل عبور است بعضی­ها اين محل موقتی را دوست می­دارند نگاه­تان به دنيا به عنوان يک گذرگاه و يک منزلگاه موقت باشد دنيا نزد محبوب نشود در دنيا باشيد ولی با دنيا نباشيد و ويژگی پايانی: «وَ يُحِبُّ الْأَخْيَارَ لِحُبِّي إِيَّاهُمْ»[39] بندگان واقعی کسانی­اند که خوبان را دوست می­دارند به خاطر اين­که خدا آن­ها را دوست می­دارد با کسانی رفيق باشيد که آن­ها بنده خدا هستند يعنی اصلاً تراز و معيار دوستی­ها بايد الهی بشود و اگر هم فاصله می­گيريم به خاطر خدا فاصله بگيريم، اخيار را و نيکان را دوست بداريم.

خب بسنده کنم:  «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ‏»[40] در جريان نهضت امام حسين يکی از درس­های مهم درس عبوديت بود همه کسانی که با حضرت آمدند و ماندند و شهيد شدند اين­ها همه در مسير بندگی انسان­های موفق و سرافراز و شايسته بودند، خب بسنده کنيم روز هفتم است و امروز را عرض سلامی به محضر مقدس آن شيرخواره امام حسين علی­اصغر پيدا کنيم و عرض ادبی، حاج­آقای نگهبان هم تشريف دارند آقای نگهبان امروز، خب در بين اين شهدای کربلا، قاسم ابن حسن، عبدالله ابن حسن اين نوجوان­های که اين­ها همه در عين حال سن کم اسوه بندگی بودند اين­ها رضايت الهی و منويات الهی برای اين­ها از همه چيز مهم­تر بود من يک عرض سلامی به ساحت مقدس حضرت علی­اصغر اين آقازاده­ای که در اوج عطش او را به آغوش پدر سپردند و از باب الحوائج­های کربلا علی­اصغر است انشاءالله که خداوند به عظمت اين نازدانه امام حسين مشکلات جامعه بشری، جامعه اسلامی، ملت مظلوم غزه، فلسطين، لبنان، يمن را از زير يوغ ظلم و ستم ظالم­های تاريخ رهايي و خلاصی عنايت کنند اين آقازاده خيلی آبرو دارد خيلی­ها به توسط علی­اصغر حاجت گرفتند يکی از اتفاقات که افتاد حالا گاهی اوقات در اين اشعار بعضی­ها می­گويند که سر علی­اصغر بالای نيزه رفت اين اشتباه است، علی­اصغر به سر مبارکش جسارت نشد، سيدالشهداء دفن کردند بدن علی را، چون امام می­دانستند که اين بدن­ها را زير سم اسب­ها پامال می­کنند پيکر اين آقازاده شش ماهه تحمل آن جسارت و جنايت اين نامردمان را نداشت امام بدن را پشت خيمه­ها دفن کردند امام سجاد در روز سيزدهم محرم که برای خاکسپاری آمدند بنی­اسد می­گويند ديديم زين­العابدين وقتی که پيکر سيدالشهداء را در قبر گذاشت، عزيزان کربلا ديديد فاصله است بين قبر سيدالشهداء و خيمه­گاه يک فاصله نسبتاً زيادی است آقا فرمودند صبر کنيد، رفتند سمت خيمه­گاه پشت خيمه­های نيم سوخته حضرت خاک را کنار زدند، پيکر علی را روی سينه امام حسين گذاشتند:

اين­که ببين کودکی گناه ندارد، يا که سر رزم اين سپاه ندارد

بلکه دل افسرده است و آه ندارد،  راه دهيد آن­که را پناه ندارد

من يک گوشه­ای از تاريخ را بگويم دل­ها آماده بشود برای عزاداری بهتر، راوی آمد به امام سجاد در مدينه گفت آقا دست انتقام خدا از آستين مختار بيرون آمده، مختار دارد قصاص می­کند جنايت کاران عاشورا را آقا فرمودند از حرمله چه خبر؟ گفت آقا چرا سراغ از حرمله می­گيريد؟ آقا فرمودند حرمله چندتا تير داشت دل ما اهل­البيت را شکسته، با يک تير به چشمان عباس، با يک تير به حنجر علی­اصغر، با يک تير ديگر به سينه مبارک حسين، همه بگوييم يا حسين.

 

[1] بقره21.

[2] انبياء25.

[3] انبياء25.

[4] انبياء25.

[5] بقره21.

[6] بقره21.

[7] بقره21.

[8] بقره21.

[9] بقره21.

[10] بقره21.

[11] حجرات13.

[12] حجرات13.

[13] حجرات13.

[14] بقره21.

[15] بقره21.

[16] بقره21.

[17] بقره21.

[18] توبه107.

[19] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[20] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[21] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[22] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[23] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[24] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[25] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[26] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[27] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[28] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[29] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص481.

[30] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[31] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[32] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[33] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[34] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[35] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏45 ص8.

[36] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏45 ص8.

[37] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[38] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[39] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص205.

[40] بقره21.

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه