استاد حدائق روز چهارشنبه 20 تیرماه 1403 در مراسم بزرگداشت آیت الله حاج شیخ محمدرضا حدائق(ره) در مهدیه بزرگ شیراز به این سوال که دلیل انحرافی برخی از دینداران چیست پرداختند.

 

دانلود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله حکيم فی کتابه الکريم: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً»[1]

صدق الله العلی العظيم

مجلس امروز را چون مصادف با بيستم تيرماه و ششمين سال در گذشت مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ محمدرضا حدائق که کلنگ شروع اين مجموعه را ايشان زدند، بنيانگذار اين بناء مقدس اين عزيز بود و آثارش را هم می­بينند امروز اين حضور اين شرکت شما برادران عزيز، خواهران محترمه و اين بهره­برداری­های معنوی ايشان، از اين آثار و برکات متنعم و بهره­مند خواهند بود، که پيامبر فرمود: «مَنْ‏ سَنَ‏ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْر مَنْ عَمِلَ بِهَا»[2] کسانی که سنت­هاي خيری را تأسيس می­کنند تا زمانی که اين بنا و اين سنت برپاست و مردم بهره می­برند آن­ها هم در آن عالم بهره­مند اند و استفاده می­کنند.

من ادامه عرايض گذشته را نکاتی محضر عزيزان عرض کنم از همه عزيزانی که محبت نموديد امروز را، گرچه ادب شما و تکريم شما نسبت به مجلس سيدالشهداست بنده هم به نيابت از طرف فاميل از برادران عزيزان، خواهران محترمه مخصوصاً ويژه امروز را هم تشکر و تقدير داريم مسئولين محترمی که در مجلس شرف حضور دارند، برادر عزيزمان جناب آقای دکتر اسدی شهردار محترم و مکرم و معاونين محترم ايشان برادر عزيزمان جناب آقای دکتر قادری، نماينده محترم مجلس، و همه شما عزيزان که همه از خوبان و نيکان و معتقدين و خواهران محترمه سخن پيرامون اين موضوع بود که چرا در جامعه ما شاهد دين گريزی هستيم؟ و بعضی­ها از ارزش­های دينی فاصله می­گيرد علت کجاست؟ با علت بايد مبارزه کرد نه با معلول، اين ضعف مسائل اخلاقی اين­ها معلول است علت را بايد جويا شد، به همين اعتبار آياتی از سوره مبارکه فرقان قرائت شد که يکی از اسرار تزلزل اعتقادی و رفتاری و اخلاقی معاشرت با نا اهلان است، اين دوستی و رفاقت و مجالست با کسانی که اسلام اين­ها را شايسته دوستی نمی­داند آسيب می­زنند به انسان، تعبير آقا علی­ ابن موسی­الرضا اين است طبع شما بدی می­دزدد شما نمی­فهمي، سال­ها بعد می­فهمي که ديگر آسيب ديدی، گاهی اوقات گذشته را مرور می­کند می­بيند يک توفيقاتی در گذشته داشت که الآن ديگر آن توفيقات در او نيست اين­ها نتيجه همين ارتباط گرفتن با کسانی است که از نظر اسلام و دين صلاحيت دوستی را ندارد روايتی را محضر عزيزان تقديم کرديم که بخشی از اين روايت ماند و اين روايت توصيه چند امام به امام بعد از خود است، آقا زين­العابدين به امام باقر، امام باقر به امام صادق سفارش می­کند که فرزندم با اين پنج گروه ارتباط نگيريد، البته من اين را هم محضر عزيزان عرض کنم اخلاق اسلامی اقتضاء می­کند با همه با احترام برخورد کنيم، ولو آن­هايي که عقيده شما مخالف­اند، يهودی است، مسيحی است، شما مسلمان هستی، شما با اخلاق رفتار کن، اخلاق اجتماعی و ادب در رفتار اين يک بحث است دوستی و رفاقت يک بحث ديگر است، آقا با مخاطب­ات بد رفتاری نکن، اما با اين مخاطب دوستی کردن شرائطی دارد، بنده فروشنده­ام، بنده مسئول هستم، در جامعه هستم با مردم می­خواهم حرف بزنم با يک ادبيات سالم و درست، ديگر خود آقا امام باقر که نام­شان در مجلس بود من يک گوشه­ای از زندگی حضرت عرض کنم يک فرد نصرانی آمد خدمت امام، از روی توهين و عناد و تعمد به حضرت گفت شما باقر هستيد يا بقر؟ آقا فرمودند پدرم نام من را باقر ناميده من باقر هستم، بقر نيستم، ما بوديم بر آشفته می­شديم، به يک کسی توهين کنند بگويند تا گاو هستی، می­گويد آباء و اجدادت است، ديد نتوانست امام را بهم بريزد گفت شما فرزند آن خانمی هستيد که در آشپزخانه کار می­کرد، خانم­ها هنر يک زن در کانون خانواده مديريت خانه اين يک ارزشی برای زن است، اين کسر شأن نيست يک وقت يک خانمی گفت ما عمرمان همه­اش در آشپزخانه گذشت، گفتم برای چه کسی گذشت؟ برای چه کسی کار کردی؟ برای خدا در خانه کار کردی عبادت است، برای تعريف و مقبوليت نزد ديگران کار کردی خدا در حاشيه بود اين عبادت نيست، عبادت يعنی اين­که هر کاری که خدا بپسندد کار معقولی که خدا بپسندد می­شود عبادت و اين شعر سعدی را من ديدم بعضی­ها بد معنی می­کند، سعدی می­گويد:

عبادت به جز خدمت خلق نيست، به تسبيح و سجاده و دلق نيست

در هردو نيم بيت سعدی، من اين را با خيلی از ادباء و صاحب­نظران صحبت کردم با آن مرام نامه سعدی و فکر سعدی اين تفسير منطبق با واقعيت است و روايات ما، سعدی در هردو نيم بيت مرز عبادت را بر می­دارد، عبادت به جز خدمت خلق نيست، عبادت که فقط خدمت خلق نيست، خدمت خلق جزء از عبادت است قسمتی از عبادت است، همه عبادت نيست، امروز بعضی­ها به همين استناد می­کنند می­گويد برو به مردم خدمت کن، نماز نخوان، پول حج­ات را بده به فقراء حج نرو، الآن شما ببينيد اربعين هنوز نيامده در اين فضاهای مجازی دشمن دارد کار می­کند، آقا پولتان را می­بريد کربلا برای چه؟ بدهيد به مردم عبادت يعنی خدمت خلق، سعدی هم می­گويد عبادت به جز خدمت خلق نيست بابا بفهم سعدی چه می­گويد؟ سعدی می­گويد عبادت فقط منحصر در خدمت خلق نيست، بله يک گوشه، يک جلوه از عبادت خدمت به مردم است اين يک قسمت عبادت است، به تسبيح و سجاده و دلق نيست، تسبيح و سجاده و دلق هم عبادت است اما همه عبادت نيست، بنده بپردازم به نماز، بپردازم به روزه، بپردازم به روزه، بپردازم به قرآن، کارهای مردم را رها کنم رفع مشکلات مردم را فراموش کنم خب اين هم عبادت نيست، عبادت يک قسمتش نماز است، حج است، زيارت است، قرآن است، همه عبادت نيست عبادت پس چه است؟ عبادت يعنی هر کاری مشروعی که خدا بپسندد عبادت است، آمدن شما در اين مجلس عبادت است، خواب، بخوابيد برای خدا عبادت است مجلس امروز به ياد مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق هم هست که ايشان متوفای در همين تيرماه بودند سال هزار و سيصد و چهل و هفت يعنی حدود پنجاه و شش سال قبل من يک جريانی از مرحوم آيت­الله والد از ايشان نقل کنم حالا اين­جا بحث رسيد، ايشان يک درسی داشتند بعد از نماز صبح در مسجد علمدار محله لب آب، يکی از درس­هايشان را بعد از نماز صبح می­گفتند حاج­آقا می­فرمودند که شاگردها می­آمدند نماز صبح را که ايشان می­خواندند تمام می­شود حلقه درس در مسجد برپا می­شد يک آقايي بود خدا رحمتش کند به نام حاج­آقای موجدپور اين کارمند اداره بود و فرد بسيار موفقی بود يکی از فرزندانش هم در دفاع مقدس شهيد شد يعنی ابوالشهيد شد، پدر شهيد بود، من آقايون خيلی برايم عجيب بود دوران طفوليت ما قبل از انقلاب زمان طاغوت اين آقای موجدپور با پول کارمندی آن دوره می­رفت چندتا نان شيرينی می­گرفت می­آورد اين­ها را تکه تکه می­کرد داخل ظرف می­گذاشت بچه­های که صبح می­آمدند نماز تشويق­شان می­کرد، پول­هايت در سپرده می­خوابد خرج اسلام نمی­شود، با همين نان شيرينی­ها اين تابستان­ها بچه­ها را می­کشيد داخل مسجد در حد خودش، قيامت اين­ها را خدا می­آورد پای ميزان اعمال، خدا می­فرمايد يک کارمند ساده بود اين کار را می­کرد، تو چه کردی؟ تو داشتی؟ به تو داده بوديم تو چه کردی؟ و اين حرف امام را فراموش نکنيم امام می­فرمودند خدا ميزان الاعمال هر کسی را خدا کسی مثل خودش قرار می­دهد، ميزان الاعمال يک روحانی يک روحانی، يک نظامی يک نظامی، يک اداری يک اداری، يک دانشگاهی يک دانشگاهی، يک خانم خانه­دار يک خانم خانه­دار، قيامت اگر کسی بخواهد بگويد خدايا بهتر از اين نمی­شد کار کرد می­گويند فلانی زمان تو، شهر تو، همکار تو، او بهتر زيست چرا تو عقب ماندی؟

ساعتی ميزان اينی ساعتی موزون آن، ساعتی ميزان خود شو تا شوی موزون خويش

حاج­آقای والد من از ايشان شنيدم از حاج­آقای شيخ الاسلامی هم شنيدم از مرحوم آقای آيت­اللهی هم شنيدم اين نکته­ای را که الآن خدمت­تان عرض می­کنم اين آقای موجدپور چايي دم می­کرد می­آورد بعد از درس پذيرايي کند گفتند آقای حاج­ شيخ يک روز سينی چايي را که آورد گفتند آقايون طلاب اين آقای موجدپور می­تواند با اين چای کردنش ثواب عبادت کسب کند و من و شما هم با چای نوشيدن­مان ثواب عبادت کسب کنيم، آقا سفره پهن است، استفاده کننده کم است، مردم لحظه به لحظه زندگی­تان را می­توانيد بکنيد عبادت ثانيه به ثانيه زندگی­تان را بکنيد عبادت خوابتان بشود عبادت، روايت هم داريم بعضی­ها خواب­شان هم عبادت است بعد ايشان توضيح داده بودند حالا چای نوشيدن عبادت است؟ گفت ايشان فرموده بودند اگر اين آقای موجدپور چايي دم کرده با اين نيت که خدايا ما چايي دم می­کنيم می­آوريم برای يک عده اهل علم اين­ها چايي بنوشند رفع خستگی­شان بشود بتوانند بهتر به مطالعات علمی و خدمات اجتماعی بپردازند با آن نگاه اين چايي می­شود عبادت ولی يک وقت خدا را فاکتور می­گيريم می­گوييم آقا خدا کنار، می­آوريم که آقا خوشش بيايد تعريف­مان کند اين می­شود دنيايي بعد فرمودند ما هم می­توانيم از نوشيدن اين چايي کسب عبادت کنيم بنده اگر چايي بنوشم خدايا می­نوشم اين کار را نمی­توانيم سر سفره غذا بکنيم؟ موقع خواب نمی­توانيم اين نيت را بکنيم اين­که دست ماست فرمودند ما چايي بنوشيم با اين نيت که خدايا می­نوشيم رفع خستگی بشود بتوانيم بهتر در مسير شما زندگی کنيم اين چايي نوشيدن هم می­شود عبادت، می­خواهی بخوابی خدايا می­خوابم تا به اين بدن استراحتی بدهم دوباره بيدار بشوم دوباره در مسير رضای شما کار کنم و تلاش کنم می­شود عبادت اين­که علامه مجلسی می­فرمايد هر کاری که برای خداست، ولو ظاهر کار دنيايي است آخرتی است، و هر کاری که برای خدا نيست ولو ظاهر کار آخرتی است دنيايي است يعنی بنده قرآن بخوانم برای اين­که تعريفم کنند، نماز بخوانم برای اين­که تمجيدم کنند، انفاق کنم برای اين­که لوح تقدير برايم بدهند اين می­شود دنيايي اين همان نيتی است که: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ‏ بِالنِّيَّاتِ‏»[3] خب اين برگرديم به اصل بحث از علت­های آسيب­پذيری مردم معاشرت با کسانی است که اين­ها صلاحيت و شايستگی معاشرت ندارند البته عرض کردم در رفتار بايد رفتار شايسته باشد، همان روشی که امام باقر به کار گرفتند به حضرت توهين می­کند امام با روی باز فرمودند من باقر هستم بقر نيستم، به مادر حضرت يک توهينی کرد مادر شما در آشپزخانه کار می­کرده، امام فرمودند مادر من اگر در آشپزخانه کار می­کرده: «ذلک حرفتها»، اين شغل خانم­هاست اين نقد نيست نقص نيست حسن است، اين اکتفاء نکرد حرف سومی زد که توهين بود گفت شما فرزند آن خانم بد زبان، بد اخلاقی چند جمله گفت اين­جا ديگر هر کسی جای امام باقر بود کوتاه نمی­آمد حالا يا يک سيلی به صورتش می­نواخت يا صد و ده خبر می­کرد صورت جلسه می­کرد، آن هم چه مادری؟ فاطمه بنت الحسن امام صادق می­فرمايد: «لم ير فی آل الحسن مثلها»، در نسل امام حسن نظير اين خانم ديده نشده، خانمی با کمال، حافظ قرآن، خانمی که همسر امام، دختر امام، عروس امام، نوه امام، مادر امام، مادر بزرگ امام، اين منحصر به فرد است، شما هيچ کدام از مادران در بيت ولايت اين ويژگی را ندارد با شش امام مرتبط، نوه اميرالمؤمنين، دختر امام مجتبی، عروس سيدالشهداء، همسر زين­العابدين، مادر امام باقر، مادر بزرگ امام صادق با آن فضائلی که ايشان بالذات داشت، اين را هم باز من جمله را بگويم خدمت­تان خدا رحمت کند آيت­الله والد می­فرمودند از امام باقر به بعد شما به هر کدام از ائمه و امام زاده­ها خطاب يابن الحسن بکنيد درست است بقيع رفتی به امام باقر بگوييد: «السلام عليک يابن الحسن و يابن الحسين» از امام باقر تمام ائمه سادات حسنی و حسينی­اند امام زمان هم سيد حسنی است هم سيد حسينی است، مشهد رفتيد به امام رضا بگوييد: «السلام عليک يابن»، احمد ابن موسی، شاهچراغ که می­رويد سلام به شاهچراغ می­کنيد: «السلام عليک يابن الحسين الشهيد» قبل از آن می­گوييد: «السلام عليک يابن الحسن و يابن الحسين» حضرت احمد ابن موسی سيد حسنی و حسينی است، سيد علاء­الدين حسين، ائمه­ای از امام باقر به بعد که اين­ها به واسطه همين فاطمه بنت­الحسن وقتی توهين سوم کرد امام فرمودند اين مطالب را بس کن ببينيد رفتار صحيح در برخورد با افراد مغرض امام فرمودند اگر اين صحبت­های که تو نسبت به مادر ما کردی، در مادر ماست خدا مادر ما را ببخشد و بيامرزد و حال آن­که داشت تهمت می­زد دروغ می­گفت، اما اگر اين مطالبی که گفتی در مادر ما نيست خدا تو را ببخشد و بيامرزد، آقايان خانم ها با چه کسی که عناد داشت اين گونه با اين ادبيات ما حرف زديم تغيير نکرد، ما حداقلش می­گوييم واگذارت به خدا، قيامتی هم هست جلوت را می­گيريم امام نفرمود واگذارت به خدا، امام می­خواهد تربيت کند، امام می­خواهد هدايت کند اين منحرف را، آقا فرمودند اگر تو اشتباه می­کنی، خدا تو را ببخشد، اگر تو راست می­گويي خدا مادر ما را ببخشد همين جمله اين نصرانی عوض شد، گفت آقا هرچه گفتم خودم شايسته آن بودم، و خاندان شما از اين مسائل مبری، مسلمان شد، اين در اخلاق اجتماعی ما و در روابط ما با مردم حتی با مغرضينی که قصد تخريب دارد ديگر ما بدتر از ابوسفيان که نداريم ابوسفيان را پيغمبر بعد از جنگ احد در آن غاری که حضرت رفته بودند دعا به هدايتش کردند: «اللَّهُمَ‏ اهْدِ قَوْمِي‏ فَإِنَّهُمْ‏ لَا يَعْلَمُون‏»[4] خدايا هدايت کن اين­ها را خدا رحمت کند باز آيت­الله والد باز اين را هم من از ايشان بگويم حالا روز سالگرد ايشان است می­فرمودند بهشت پر کردن هنر است، جهنم پر کردن هنر نيست، در دعای ابوحمزه هم می­خوانيم امام سجاد به خدا عرض می­کند خدايا اگر ما را بهشتی کردی، رضايت پيامبر شما رقم می­خورد و اگر ما را دوزخ بردی شيطان خوشحال می­شود و خدايا به عزت و جلالت قسم می­دانم خشنودی پيغمبر از خشنودی شيطان نزد شما محبوب­تر است ما پيغمبر را خوشحال کنيم اين: «إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَ إِنْ‏ أَدْخَلْتَنِي‏ الْجَنَّةَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ»[5] لذا ما در حرف­ها، دعاها، گفتارها سعی کنيم بهشتی را زياد کنيم و بهشت را پر کنيم گاهی اوقات نفرين­هايمان جهنم را پر می­کند حالا بعضی­ها عناد دارند صد درصد زاويه دارند دشمن­اند آن يک بحثی است اما اين­های که فريب خوردند در جامعه ما هستند، در کنار ما هستند، بستگان ما هستند اين را دعا به هدايت کنيم.

خب در اين حديث نورانی که از امام زين­العابدين ذکر شد چند گروه را برحذر می­دارند از معاشرت با اين­ها اين همان­ آسيب­هايي است که امروز سبب شده بعضی­ها دين گريز شدند بعضی­ها از ارزش­های دينی فاصله گرفتند و عرض کردم خدمت عزيزان معاشرت با اين جماعت­ها سن و سال نمی­شناسد رتبه و مقام نمی­شناسد بعضی­ها می­بينيد در يک مقطع­های يک دفعه فاصله می­گيرند از آن چه بودند و انتظار می­رفت يک گروه امام فرمودند گنهکاران­اند از گنهکاران فاصله بگيريد، آدم فاسقی که حرمت خدا را رعايت نکرده، يقيناً حرمت شما را رعايت نخواهد کرد اين يک، آنی که خدا برايش محترم نيست، مؤمن احترام بگذاريد به خاطر خدا، خدا در حاشيه است يقيناً ما در حاشيه هستيم دوم آقا فرمودند پسرم با انسان­های دروغگو هم ارتباط نگيريد آدمی که دروغ می­گويد مثل سراب است دور را نزديک می­کند، نزديک را برای شما دور می­کند اين انسان هم صلاحيت و شايستگی رفاقت را ندارد، کسی که دورغگوی او برای ما محرز است، سوم امام فرمودند پسرم با بخيل دوستی نکن: «لاتصاحبن­ بخيلاً»، انسان­های بخيل در نياز شما را رها می­کند آن لحظه­ای که بايد کمک کند نمی­کند دارد نمی­دهد، اين بخل صفت ناپسندی است که در کسی اگر بود صلاحيت رفاقت و دوستی نيست، چهارم امام فرمودند با انسان­های احمق، با کسانی که از روی درايت و عقل سخن نمی­گويند و تصميمات آن­ها برگرفته از عقل نيست با آن­ها هم در ارتباط­ها دقت کنيد و پنجم امام فرمودند با قاطع رحم، با قاطع رحم هم ارتباط نگيريد قاطع رحم حضرت فرمودند در سه­جای قرآن ديدم خدا اين­ها را لعنت کرده، کسانی که قطع رحم می­کند آن کسی که حرمت پدر خودش را مادر خودش را بستگان خودش را رعايت نمی­کند يقيناً حرمت داری نمی­کند نسبت به ديگران، آقا می­آيد من پدرم را، مادرم را چنين گفتم، چنان کردم اين صلاحيت دوستی ندارد، صلاحيت رفاقت ندارد، حالا من خاطره يادم آمد از مرحوم آيت­الله والد اين خاطره مربوط به تقريباً حدود پنجاه سال قبل است من شايد هفت، هشت سالم بود در خدمت ايشان رفتيم ديدن يک از بستگان­شان آن بستگان قطع ارتباط کرد، اين­ها درس زندگی است که می­خواهم بگويم، آن خانواده از منسوبين ايشان بودند ولی آن­ها حالا بی­جهت ارتباط­شان را با همه قطع کرده بودند و من هم نمی­دانستم حاج­آقا آمدند در آن خانه در زدند، زنگ زدند پسر آن خانواده پسر بزرگی بود، حالا آن را هم خدا رحمت کند همه رفته­گان را آمد و پشت در گفت چه کسی هستيد؟ آقا گفتند من هستم آمدم برای صله رحم، گفت مزاحم نشويد برويد فرمودند من می­خواهم يک سلامی بکنم به رحم خودم، گفت آقا مزاحمت ايجاد نکنيد برويد من خيلی برايم گران تمام شد، درست هم آشنا نبودم با آن­ها اين­ها چه فرد بی­ادبی، ايشان آمدند با احترام می­گويند می­خواهم يک ديداری کنم آن هم با بی­ادبی در باز نکرد، در برگشتن در آن عالم ناپختگی خودم گفتم آقا اين کجا بود ما رفتيم؟ شما يک جاهايي التماس­تان می­کنند بياييد خانه ما قدم بگذاريد نمی­رويد اين­جا می­آييد در باز نمی­کنند؟ گفتند بابا من به وظيفه­ام عمل کردم، من برای خدا آمدم نه برای اين­ها به تکليفم عمل کردم اين­ها در باز نکردند نکردند بالاخره اين­ها اخلاق اسلامی است و اين­ها ويژگی­های ارزشمند است خود ايشان می­فرمودند بزرگ شدن اين تعبير ايشان بود خمره رنگريزی نيست که بزنند در آورند مثلاً يک آيت­الله بيايد بيرون يک شخصيت مذهبی متدين، يک انسان خدوم اين­ها زحمت کشيدند، کار کردند و من خدا را شاهد می­گيرم در پنجاه و چهار سال دوره آشنايي با ايشان و پدر ما بودند در خدمت ايشان بوديم يک غيبت من از ايشان نشنيدم آيت­الله يعنی اين، يک بداخلاقی من از ايشان نديدم ايشان گاهی اوقات در مجالسی هم که بودند اگر غيبت می­شد اول نهی می­کردند می­گفتند آقا غيبت نکنيد اگر طرف اعتناء نمی­کرد بلند می­شدند از مجلس می­رفتند، خيلی­ها تجربه­اش را داريد، عزيزانی که در مجلس هستند با حاج­آقا محشور بوديد فرصت­ها را از دست نمی­دادند تا مخاطب داشتند حالا در ماشين، در مجلس، جای نشسته بودند می­گفتند آقا از کجا می­خواهيد من سخنی، روايتی، آيه­ای برايتان بگويم يک موضوعی بگوييد من آيه­اش را، روايتش را برايتان بخوانم ملائکه­ها را بياورم در مجلس تعبير ايشان اين بود اين همين سيره اهل­البيت است من روزهای نخست مجلس عرض کردم عزيزان امام حسين در مسير حرکت هرجا امام مخاطب داشت سخن گفت، ما يک مخاطب­های خوبی هم داريم حرف نمی­زنيم، در جلسه فاميلی نشستيم سخن نمی­گوييم، بلد هستيم سکوت می­کنيم شبهه می­شنويم جواب نمی­دهيم اين بد است، سيدالشهداء هرجا با مردم مواجه می­شد حتی روز عاشورا امام نماز صبحش را که خواندند سخنرانی کردند جنگ شروع شد سخنرانی کردند، تا داخل گودی قتلگاه امام داشت صحبت می­کرد، حالا مردم پذيرفتند نپذيرفتند آن يک بحث است بحث عمل به تکليف که درس عاشوراست اين­که ما از اين فرصت­ها استفاده کنيم در اين جامعه­ای که امروز دشمن دارد کار می­کند در اين فضاهای مجازی بر عليه ارزش­های دينی آمدند به صحنه به تعبير مقام معظم رهبری بالاخره تهاجم فرهنگی نيست قتل عام فرهنگی است، ما بعضی­هايمان جوان­هايمان، نوجوان­هايمان را رها کرديم اين­ها اسير اين شبهات و القائات دشمن­اند بنده هم فرزندم را خدا پاک تحويلم دادم، دقت نکردم از دست دادم رفت بعد هم می­گوييم آقا جامعه چنين و چنان خب ما وظيفه داريم اين آموزه­های که اهل­البيت بيان فرمودند را ما به کار بگيريم من يک جمله از آيه را يک اشاره­ای عرض کنم جمع­بندی کنم مطالب را و يک مطلبی را تکميل عرايض و عرضم تمام در اين آيه بيست و هفت سوره فرقان که خداوند می­فرمايد: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً»[6] اصلاً قيامت سرای است که وجدان­ها بيدار می­شود در دنيا بعضی از مردم وجدان­هايشان خفته است حالا وجدان خفته را برايتان می­گويم، ديديد گاهی اوقات به بعضی­ها می­گوييد آقا ما گرفتار هستيم می­گويد خودت می­دانی اين وجدان خفته است، آقا گير افتاديم می­گويد به من ربطی ندارد مشکل خودت است، آقا فرصتم بده دارم می­برد من را زندان، می­گويم من اين چيزها سرم نمی­شود در همين مجلس، سال گذشته يک بنده خدا خانمی آمد، گفت حاج­آقا فلانی شما را می­شناسد ما مستأجر هستيم خواهش کنيد يک فرصتی به ما بدهد يک ماه به ما فرصت بدهد ما داريم آواره می­شويم وسائل ما را بيرون نريزد، من گفتم به آن آقا بگوييد بيايد به آن خانم هم گفتم فردا شما بياييد، آن خانم آمد و آن آقا هم آمد، آقا يا حسين گفتن هنر نيست، با حسين باش، پخت می­کنی برای امام حسين، صدها من برنج پخت کن اين کاری که می­کنی می­زنی خرابش می­کنی، از همين در آقا آمد آن خانم هم آمد گفتم آقای فلانی مستأجر شماست؟ گفت بله، من اين زن متدينه­ای است گرفتار آمده مشکل دارد کمک کن فرصت بده، گفت حاج­آقا من ديگر فرصت نمی­دهم، گفتم خانه خانه امام زمان است مجلس مجلس امام حسين است به احترام امام زمان و امام حسين فرصت بده، گفت حاج­آقا من فرصت نمی­دهم، بعد گفت من شما هرچه بگوييد قبول می­کنم ولی اين­جا من کار خودم را می­کنم گفتم شعار خلاف هم نده، من الآن دارم به شما می­گويم يک فرصت به اين بده، و نداد و آن بیچاره را بلند کرد يکی دو روز قبل از يک کسی پرسيدم گفتم آن­ها چه؟ گفت حاج­آقا بی­چاره شدند و نابود شدند اين­ها وجدان­های خفته است مردم، اميرالمؤمنين می­فرمايد وقتی دنيا آورد شما را لخت آوردن شما را، وقتی شما را می­برند با يک دست کفنی می­برد شما را، اين­هايي که در دنيا به شما دادند مال دنياست اين­ها امانت الهی است رياست، ثروت، آبرو، سواد، قلم، قدرت اين­ها مال دنياست بعضی­ها وجدان­هايشان خفته است، گاهی اوقات می­بينيد دل طرف را هم می­­شکند طرف را متأثر می­کند ولی کمک نمی­کند اما در قيامت ديگر وجدان همه بشريت بيدار می­شود دليلش هم اين آيه شريفه که خداوند می­فرمايد، ظالمين تأثر می­خورند و تحسر و تأسف بر اين­که چرا ما با پيامبر همراه نشديم آن­جا وجدان بيدار می­شود وجدان خفته اما در دنيا اين وجدان به خواب رفته، گاهی اوقات در رفتارها و وظايف و عواطف آن­گونه که بايد باشيم نيستيم: « يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ»[7] ظالم می­گويد اي کاش ما رسول بوديم: «يا وَيْلَتى‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً»[8] ای کاش با فلانی رفيق نشده بوديم آن رفيق بد ما را از ياد خدا دور داشت ما را از خدا غافل کرد بسنده کنم اين حالا بخشی از حالا آسيب­های اجتماعی که بحث ما بود، نکات ديگری ذيل اين آيه را انشاءالله فرصت­های آينده محضر عزيزان تقديم خواهيم کرد، من چندتا عزيزان ديشب امروز اصرار کردند که آقا يکی دو جريان را از مرحوم آقای حاج شيخ و مرحوم آيت­الله والد من يک جريان را عرض کنم حالا چون مجلس به نام اين بزرگان هست، و به ياد اين­ها منعقد است خدا رحمت کند همه بزرگانی که از جامعه ما روحانيت ما، به رحمت الهی پيوستند خدا رحمت کند حضرت آيت­الله آقای حاج سيدمحمد مهدی دستغيب، حضرت آيت­الله فاله­سيری که از منسوبين و آيت­الله طوبايي آيت­الله اديب، خدا رحمت کند حضرت حجت­الاسلام و المسلمين حاج­آقای مؤيد الاسلام پدر بزرگ مادری ما و خدا رحمت کند مرحوم حضرت حجت­الاسلام و المسلمين آقای حاج شيخ محمد آيت­اللهی را و همه­ای، مرحوم حضرت حجت­الاسلام و المسلمين آقای حاج سيد جلال الدين واعظی، من يک جريان را که حالا عزيزان خيلی اصرار داشتند محضر عزيزان اشاره کنم جريان خريداری بيت مرحوم آقای حاج شيخ که خود آيت­الله والد شاهد بودند، ابوی می­فرمودند من در سن پانزده شانزده سالگی بودم منزل اوليه مرحوم آيت­الله آقای حاج­ شيخ ابوالحسن اين­ها را دارم می­گويم که بدانيد صاحب داريد امام داريد پدر داريد، جواب­مان نمی­دهند چون درست صدا نمی­زنيم:

گفت پيغمبر که هر کس زد دری، عاقبت زان در برون آيد سری

ابوی می­فرمودند منزل سابق اين­ها پشت مدرسه منصوريه بود که الآن آن خانه هست، يک خانه صد و چهل، پنجاه متری بود خانه کوچکی، آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق فرزندان­شان نه­تا فرزند داشتند در آن خانه ديگر زندگی سخت بود، ابوی می­گفتند که يک کسی می­خواست برود مشهد ايشان يک توقيعی برای ولی­عصر نوشتند دادند به آن گفتند ببر در ضريح امام رضا بينداز، چون حالا نامه برای حضرت داشتند، نامه­ای برای حضرت، حالا نامه را می­گويند يا بايد در مسير آب داد، يا اين­که در يکی از ضريح­های مطهر انداخت، دادند گفتند اين نامه را در ضريح مطهر امام رضا بيندازيد بعد از مدتی آقای بود در شيراز حالا خدا رحمت کند همه رفته­گان را مرحوم آقای حاج سيدحسام الدين منصوری ايشان در کار املاک بود خانه پيدا می­کرد بالاخره کارهای دلالی مسکن داشت، گفتند يک وقت آمد خدمت مرحوم آقای حاج شيخ گفت که آقا دوتا خانه من ديدم شما بياييد ببينيد بپسنديد يکش را ما بدهيم به شما و بخريد گفتند آقای حاج شيخ آمدند هردو خانه را ديدند آن خانه­ای که درش استقرار پيدا کردند که ديگر ساليان متمادی در همان منزل بودند اين خانه را پسنديدند اما قيمت خانه به قيمت آن وقت سه هزار تومن بود، سه هزار تومن قيمت خانه بود خانه خودشان را قيمت گذاری کردند نهصد تومن، و ششصد تومن هم داشتند دادند نصف پول خانه پرداخت شد، آن خانم ببينيد انصاف اين است، حالا امروز اگر بود می­گفت حالا سود روزانه­اش را می­کشم رويش کی می­خواهيد پول را پس بدهيد اين کار را می­کنيم يا نمی­کنيم؟ همين ديروز يک آقايي آمد گفت يک کسی زيارت عاشورا می­خواند يک پولی داده دست ما قرض، گفته شش ماهه می­خواهی اين قدر بايد بگذاری رويش بدهی، سه ماهه می­خواهی اين قدر بايد بدهی، بعضی­ها خودمان را بازی داديم، وعده خدا يادمان رفته، تسويلات شيطانی را اجراء می­کنيم گفتند آن خانم با ايمان گفت آقای حاج شيخ من خانه را در اختيار شما قرار می­دهم، نصف پول خانه را پرداخت کرديد يک سال به شما فرصت می­دهم اين هزار و پانصد تومن باقی مانده را بدهيد پرداخت کرديد سند کامل خانه را به نام شما، و اگر تا يک سال پول خانه را نپرداختيد باقی مانده را من سه دنگ خانه را به نام شما می­کنم سه دنگ ديگر را هم حالا يا می­فروشم يا به اجاره شما می­دهم؟ گفتند توافق کردند و تمام شد، حالا نگفت که آقا بابت اين سه دنگی که مال من است شما اجاره بدهيد، گفتند يک سال گذشت حاج­آقا فرمودند يک صبح اول وقتی بود ديدم در خانه را در می­زنند آمدم در منزل ديدم آن خانم صاحب­خانه است گفت به آقايتان بگوييد مروز موعد سال رسيده و آمديم برويم محضر، گفتند من گفتم آقا اين خانم آمده دم در صاحب­خانه فرمودند دعوتش کنيد بياييد داخل منزل به مادرتان هم بگوييد يک چايي، پذيرايي ازش بکند من الآن می­آيم، گفتند آمدم آن خانم را دعوت کردم آمد داخل و نشست و والده ما هم رفتند برايش چايي بردند، گفتند می­خواستم ببينم پدرم چه می­کند؟ و ايشان می­خواهد، می­دانستم که ايشان هيچ پول هم ندارند و ايشان خيلی هم محتاط بودند که از سهم امام در امورات زندگی­شان استفاده نمی­کردند گفتند ديدم پدرم آمدند در حياط منزل سر حوض آب، يک وضوء گرفتند رفتند داخل اتاق، رو سجاده ايستادند الله اکبر مشغول به نماز شد، حاج­آقا گفتند من تعجب کردم اين خانم صاحب­خانه آمده پولش را می­خواهد می­خواهد برود محضر ايشان ايستادند به نماز، گفتند از تسبيحی که دست ايشان بود و دانه­ها را می­انداختند متوجه شدم نماز استغاثه به امام عصر را دارند می­خوانند: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين‏»[9] اين را دارند تکرار می­کنند گفتند نماز که تمام شد تا سلام نماز داده شد صدای درب منزل بلند شد، گفتند خود ايشان ما می­رفتيم در را باز می­کرديم وقتی در می­زدند کسی جز ما که در منزل بوديم و پسر خانه بوديم گفتند يک وقتی صدا زدند محمد محمد بابا نرو من خودم می­روم، گفتند ديدم پدرم با شتاب سر بی­عمامه رفتند در منزل حالا منزل آقای حاج شيخ آقايونی که ديده بوديد يک دهليزی بود که دالانی داشت که آن­جا يک خرده دالان تاريک هم بود بعد در می­خورد می­آمد در منزل، گفتند من ديدم پدرم رفتند از داخل حياط هم ديده نمی­شد در بعد از لحظاتی يک بسته­ای دست ايشان بود آمدند رفتند در اتاق به خانم صاحب­خانه گفتند برويم محضر، گفتند رفتند آن روز محضر، پول خانم را دادند سند به نام ايشان شد گذشت تا بعد از بيست روز گفتند يک آقايي را آورده بودند پرده کرباسی درست می­کرد برای جلو در اتاق­ها داشت پرده می­دخت يک آقای خيمه دوزی بود، حاج­آقا گفتند هم داخل حياط بودم يکدفعه پدرم من را صدا زدند گفتند بابا بيا بيا، گفتند اين را که می­گويم که بدانی ما صاحب­ داريم، ما بی­کس نيستيم آن روز يادت است خانم صاحب­خانه آمد؟ گفتم بله، گفتند من پولی در خانه نداشتم، اين­که گفتم ببريد داخل اتاق ازش پذيرايي کنيد وضوء گرفتم گفتم پدر مهربان امت امام زمان است از اين پدر خواستيد و پدر کمک نکرد صدا زديم و جواب نگرفتيم، گفتند به وظيفه­ام عمل می­کنم آمدم وضوء گرفتم در اتاق دو رکعت نماز استغاثه خواندم و گفتم آقا اگر شما می­پسنديد ما صاحب­خانه بشويم اگر شما نمی­پسنديد ما هرچه شما می­پسنديد ما راضی هستيم:

من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد

گفتند من اين را گفتم نماز را خواندم در زدند متوجه شدم که از ناحيه حضرت­اند، گفتند به همين اندازه برايم پدرم نقل کرد، گفتند آمدم دم در ديدم آقايي است اين دستمال بسته را به من داده­اند که پر از پول بود فرمودند آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق احتياط نکنيد اين پول نه وجوهات است نه مظالم است، نه زکات است اين پول متعلق به شخص شماست بابت بدهی منزلتان پرداخت کنيد، حاج­آقا می­گفتند ابوی ما به هيچ کس هم نگفته بودند من بدهکارم عنوان هم نکرده بودند می­گفتند آمدم داخل اتاق باز کردم ديدم هزار و هفتصد تومن در بسته است هزار و پانصد تومنش را بابت بديهی داديم و دويست تومن باقی مانده را هم خرج نيازهای منزل کردند پرده و فرش و چيزهاي ديگر:

کی رفته­ای زدل که تمنا کنم تو را، اين اعتقاد به همين صلوات­های که خدمت­تان تقديم شد اين الهامی در سفر حج به ايشان بود که وقتی ايشان فوت کردند به خواب يکی از بزرگان آمده بودند فرموده بودند من گنجينه­ای را گذاشتم و رفتم در ايام کرونا يک خانم متدينه­ای مؤمنه­ای در اوج کرونا گفت حاج­آقا من خواب پدرتان را ديدم مجلس عظيمی بود آقای حاج شيخ محمدرضای حدائق رو منبرنشسته بودند همه ساکت و محزون به خاطر کرونا، يک دفعه آقای حاج شيخ گفتند با اين مسأله پيش آمده چه می­کنيد؟ منظورشان کرونا بود گفت گفتند آقا زندگی­ها فشل و فلج شد کارها تعطيل شده ارتباط­ها تعطيل شد يادتان هست، مساجدتان، مجالس­تان، محافل­تان همه تحت تأثير قرار گرفت گفت آيت­الله آقای حاج شيخ محمدرضا حدائق گفتند من يک ذکری می­خوانم با من بخوانيد تا اين بليه مرتفع شود گفت شروع کردم همين صلوات نامه را خواندند گيرتان آمد، بگوييد بله، خانم­ها چه؟ خب الحمدلله بخوانيد اين را اين اکسر اعظم است.

خب اين­ها در خانه امام زمان خادمی کرده بودند من در اين قسمت از بحثم عزيزان­ما هم هستند در مجلس انشاءالله به فيض می­رسانند من دو سه بيت حالا نام حضرت آمد و آقا پدر مهربان امت، بگوييم امام زمان:

دلبسته­ام مرا ز سر خويش وا مکن، از خود مرا جدا کن و از خود جدا مکن

هرگز مگويم­ات که بيا دست من بگير، عمری گرفته­ای ز عنايت رها مکن

انشاءالله مجلس روضه تا روز سيزده محرم هم برپاست عزيزان برادران عزيز خواهران محترمه هم خودشان ديگران را هم دعوت به شرکت در مجالسی که در اين ايام در جای جای شهر منعقد می­شود و يکی از آن مجالس هم همين مجلس صبح­ها در اين ساعتی که برپاست:

من با تو پيش از آمدنم امام زمان آشنا شدم، ای آشنا مفارقت آشنا مکن

زبان حال خودمان را به آقا بگوييم نامه اعمال­مان را به آقا هر هفته عرضه می­کنند:

تنها به نزد تو بود تومار جرم من، اين مژده بسته را به روی خلق وا مکن

يابن الحسن يابن الحسن.  

 

[1] فرقان27.

[2] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏5 ص9.

[3] مصباح الشريعة ص53.

[4] الخرائج و الجرائح ج‏1 ص164.

[5] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص596.

[6] فرقان27.

[7] فرقان27.

[8] فرقان28.

[9] فاتحه5.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه