استاد حدائق روز دوشنبه 18 تیرماه 1403 مصادف با دومین روز از ماه محرم در مهدیه بزرگ شیراز به بیان فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
يکی از بشارتهای که قرآن برای سلامت زندگی دنياي انسانها و قطعاً به دنبال آن اگر دنيا دنيای حسنه شد آخرت موفق و حسنه رقم خواهد خورد و در اين فراز و فرودهای زندگی انسانها آسيب نبينند مسائل اقتصادی، اجتماعی، سياسی، خانوادگی، اخلاقی اينها را از مدار خودش خارج نکند، يک دستورالعملی را خداوند بيان میفرمايد در آيه سی از سوره مبارکه فصلت که اين را ما در زندگی اولياء الهی به وضوح میبينيم که در نهايت معنای کلمه شکل گرفته و کسانی که در تاريخ تأثيرگذار بودند و اينها موفق زندگی کردند و موفق رفتند پای همين سفره تربيت شدهاند، دو نکته را خدا میفرمايد رعايت کنيد و اين از درسنامههای عاشورا هم هست: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ»[1] اولاً ولی نعمتتان را فراموش نکنيد خدا را از ياد نبريد مردم هرچه داريد از اوست، خلقت شما، آبروی شما، امکانات شما بالاخره هرچه در اختيار شماست: «إِنَّا لِلَّهِ»[2] از او به شما رسيده: «وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»[3]دوباره به سوی او بر خواهيد گشت، فرصتهايي را به شما دادهاند و اين را من در بعضی از جلسات عرض کردم به نسبت آنچه که به شما داده شده بايد جواب پس بدهيد، خدا انتظاری که از يک مديرکل دارد از يک کارمند ندارد، خدا انتظاری که از يک وزير دارد از يک مديرکل ندارد، خدا انتظاری که از يک آيـتالله العظمی دارد از يک طلبه ندارد، انتظاری که از يک انسان سالم هست با انتظاری که از يک بيمار، انتظاری که از يک انسان ثروتمند با يک انسان تهی دست، انتظار از يک کسی که چهره زيبا به او داده شده و کسی که اين فرصت را ندارد بالاخره به نسبت آنچه که خدا عطا کرده انسانها مسئوليت دارد و هر کسی بامش بيش برفش بيشتر، ما برای اينکه اين ظرفيتها درست مديريت بشود فراموش نکردن اينکه همه چيز متعلق به ذات مقدس الهی است اصلاً اين عبادت، اين ايمان اين بندگی ما را بايد در همين جهت بياورد، در همين مسير قرار بدهد من يک حديثی را از امام صادق تقديم کنم، در کتاب الروضه من الکافی مرحوم کلينی نقل میکند، يک شخصی آمد خدمت امام صادق از عبادت زياد فردی شروع کرد تعريف کردند، گفت يک آقايي است خيلی نماز میخواند، خيلی عبادت میکند، کارهای عبادیاش خيلی زياد است هی گفت گفت، آقا فرمودند: «كَيْفَ عَقْلُهُ»[4] عقلش چطور است؟ يک وقت میبينيد نماز میخواند به اندازه يک انسان ضعيف برای خدا جايگاه قائل نيست عادت شده اين نماز، معرفت درش نيست گفت آقا اين نماز زياد میخواند، عبادت زياد میکند، شما میفرماييد: «كَيْفَ عَقْلُهُ»[5] آقا فرمودند اصلاً عبادتها روز قيامت به اعتبار درک انسانهاست، شما که میگويي: «مالِكِ يَوْمِ الدِّين»[6]به اندازه پول در کارتات برای خدا ارزش قائل هستيد، آقا میخواهد يک صدقه بدهد میگويد فردا خودمان گير افتاديم چه کسی به دادمان میرسد؟ تو ايمانات به همين پول بيشتر از وعده خداست گاهی اوقات خودمان را رصد بکنيم ببينيم با خدا چگونه هستيم؟ حضرت فرمودند عقل، درک، عقلانيت اينها تأثيرگذار روی عبادت است خدا که کثرت عبادت نمیخواهد خدا معرفت میخواهد آقا رسولالله به اميرالمؤمنين فرمودند يا علی وقتی ديدي مردم به کارهای زياد مشغولاند شما به کارهای خوب بپرداز: «اذا رأيت الناس يشتغلون بکثره العمل و اشتغل انت بصفوة العمل»، همين نماز واجبت را که میخواني خرابش نکن اين صفوت عمل است، حالا هزاران رکعت نماز بنده بخوانم ولی نگهش ندارم اين کثرت عمل است کار خوب را از ما انتظار دارند نه کار زياد را، بعد که حضرت اين را فرمودند فرمودند يک جريانی برايت نقل کنم تا اين مطلب برايت جا بيفتد، آقا فرمودند در يکی از جزائر بنیاسرائيل يک عابدی زندگی میکرد اين خيلی عبادت میکرد بالاخره شب و روزش عبادت و ذکر و نماز و دعا، ثواب اين کارها وقتی میرفت بالا فرشتهها وقتی میديدند میديدند اين آدم با اين هم عبادت يک ثواب اندکی دارد گيرش میآيد ولی بعضیها خوابشان عبادت است، شما ببينيد علی ابن ابیطالب در جنگ خندق يک ضربت شمشير زد، پيامبر در توصيف اين ضربت شمشير فرمود: «لخندق تعدل عبادة الثقلين»[7] از عبادت جن و انس همه يک طرف اين يک ضربت شمشير يک طرف، چرا؟ چون آن شمشير هم در ميدان برای خداست بعضیها در ميدان عبادت خدا را ياد نمیکنند، آقا امام صادق فرمودند آن فرشته وقتی به محضر الهی عرض کرد پروردگارا اين با اين کثرت عبادت اين قلت ثواب، خطاب شد مدتی برو با اين همنشين شو تا دست ات بيايد که چرا، اين فرشته به شکل جوانی شد آمد در همان جزيرهای که اين عابد زندگی میکرد در بنیاسرائيل مهمانش شد اجازه گرفت يک چند روزی هم ماند ديد انصافاً اين عابد شب و روز ندارد مختصر غذايي میخورد همهاش مشغول راز و نياز و زمزمه و نماز و باز اين فرشته چيزی نفهميد بعد از چند روز همنشينی طرح سؤال کرد به اين عابد گفت که آقا شما از خدا هم چيزی میخواهی؟ اين همه خدا را میپرستی، حاجتی هم داری؟ گفت يک حاجت دارم ولی حيف که اين حاجت شدنی نيست، گفت چه حاجتی دارد: «لَيْسَ لِرَبِّنَا بَهِيمَةٌ»[8] ای کاش خدا يک چارپايي داشت، يک حيوانی داشت: «فَلَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ»[9] اگر خدا الاغی داشت: «رَعَيْنَاهُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ»[10]روی اين چمنها و سبزها الاغ خدا را میچراندم که اين چمنها خراب نشود و ضايع نشود استفاده بشود: «فَإِنَّ هَذَا الْحَشِيشَ يَضِيعُ»[11]اين فرشته آمد دستگيرش شد که گفت اين اصلاً با يک نگاه ديگر خدارا میپرستد، معرفت پايين است، به ملکوت رفت از طرف خدا خطاب شد اين کثرت عبادت با آن قلت معرفت بايد عجين بشود ثواب گيرش بيايد اما بعضیها میبينيد میخوابند خوابشان عبادت است، سکوتشان عبادت است سجدهشان عبادت است، معرفت است، اينکه ما فراموش نکنيم همه چيز از خداست: «رَبُّنَا اللَّهُ»[12] اين يک دوم حفظش کنيم: «ثُمَّ اسْتَقامُوا»[13] يعنی آسيب نزنيم خدا رحمت کند مرحوم آيتالله والد ما يک تعبيری داشتند میگفتند يک بخشی از متدينين مشکلشان اين است که ولخرج در معنويات هستند هنوز زيارت عاشورايش تمام نشده نرفته بيرون با دوتا غيبت خرابش میکند، خوب گريه میکنيم، خوب گناه میکنيم مفت از دست میدهيم وقت میگذاريم ضايع میکنيم هنوز حاجی از حج بر نگشته حج را در حج میگذارد و میآيد من بارها ديدم حاجی در عرفات حجش را پياده کرده، در منی حج را زمين گذاشت، همين امسال ما در منی کنار چادر ما کاروانی بود از يک استان ديگری بالاخره اين محازی کاروان ما خانمهای بودند مال آن کاروان خب يک چادر فاصله است حجابش يک پارچهای بود که آن طرف آنها بودند من گرفته بودم بخوابم ديدم اينها شب داشتند حرف میزدند ديدم سراسر غيبت دارند میکنند، من زدم به اين چادر گفتم خانم منی است، غيبتش مکافاتش سنگينتر از شهر شماست حاجی هستی، اين سرزمين سرزمينی که خوابش عبادت است مرحوم آيتالله شوشتری میفرمايد هر زمان و مکانی که قداست ويژه دارد عبادت در آن زمان و مکان ثوابش بيش است، گناه در آن زمان و مکان عقابش ويژه است الآن در اين مکان، اينجا عبادتش با عبادت داخل خانهتان فرق میکند چرا؟ چون اينجا مزيت مکانی هم دارد گاهی اوقات زمانها مزيت دارد دهه اول ذیالحجه است ماه رمضان است ليلة القدر است روز عرفه است زمان زمان ويژه است گاهی اوقات مکان مکان ويژه است، مسجد است حسينيه است مسجدالحرام است، منی است عرفات است، گفتم خانم بيدار نشستيد داريد غيبت میکند، من بحثم استماع غيبت نبود میخواستيم بخوابيم اينها نمیگذارند هم ما بخوابيم، فلانی ديديد ديروز چه کار کرد؟ خانم فلانی اينطور گفت، کجا؟ در حج، خب اين چيزی نمیبيند، اين برگردد هم بگويد من رفتم حج چيزم نشد، نبايد ادعا بکند، نگذاشت بشود، زحمت کشيده هزينه کرده، خرج کرده وقت گذاشته اما همانجا همه را میگذارد زمين عزيزان حفظ کنيد کارهايتان را اگر چهارتا ذکر میگويي خرابش نکن، با اين چشم آبرو پيدا کرده گناه نکن، با اين پای که در مجلس امام حسين آمد جای ديگر شرکت نکن، همان طوری که قاعده است حسنات، خوبیها گناهان را میشويد، گناهان هم حسنات را میشويد اين قاعده کلی است فقط يکجا تبصره خورده، آن يکجا را کسی میتواند بگويد؟ آن کدام گناه هست؟ آن کدام نافرمانی است که هيچ حسنهای پاکش نمیکند؟ و آن کدام حسنه است که هيچ گناهی نمیشويد او را؟ دشمنی اميرالمؤمنين، بغض علی ابن ابیطالب هيچ حسنهای پاکش نمیکند اين استثناست، امروز مخصوصاً پدر و مادرهايتان را ياد کنيد اين سلامت روح شما ناشی از پاکی آنهاست، پيغمبر فرمود: «حبّ علىّ حسنة لا تضرّ معها سيّئة»[14]دوستی علی ابن ابیطالب يک حسنهای است که گناهان به او آسيب نمیزند اين میماند حالا اگر محب اميرالمؤمنين آلوده به گناه هم شد پاسخ گناهان را بايد بدهد مکافات را بايد تحمل کند اما اين محبت را نمیشويد ولی حسنات ديگر شما، نمازتان، روزهتان، حجتان، کارهای خيرتان اگر گناه بعدش اتفاق افتاد از بين میبرد اينها را و دشمن علی ابن ابیطالب گناهی است که هيچ حسنهای پاکش نمیکند، يعنی طرف هر کار نيکی بکند اين بغض اين عداوت از بين نخواهد رفت، الحمدلله که اين حبّ در وجود ماست دليل بر بودنش حضور ماست در اين مجلس و در اين محافل و در اين ايام، خب حضار محترم قرآن میفرمايد ايمان و استقامت يعنی نگهداريد کارها را حفظ کنيد اعمال را نگهداشتن کار بسيار مهم است اگر اين دو تلفيق شد که ما عرض کردم در سيره اهلالبيت اين را میبينيم ائمه اسوه ايمان و استقامتاند يعنی اعتقاد به خدا و نگهداشتن کار، لذا ما میگوييم اولياء معصوماند معصوم يعنی نافرمانی خدا نمیکنند يعنی نه گناه نه فکر گناه، از اينها صادر نمیشود: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»[15]اين باور الهی و توجه به اينکه همه کاره خداست، انسان را آرامش میدهد بريزند در دامنات مغرور نمیشوی، ديگر منيت پيدا نمیکنی، ثروت من، مال من، قدرت من، آبروی من ديگر همه از اوست و در هزينه کردن اينها برای خدا ديگر دستت نمیلرزد مال خدا را داری برای خدا خرج میکنی، يک جايي جمع از خيرين جمع بودند کار خيری بود گفتم آقايون خيرين بياييد از پول خدا برای خدا خرج کنيد بابا روزی که آمدی که با ثروت نيامدی، روزی هم که میرودی که با ثروت نمیروی، اينها يک امانتی است روزی که آمديد که قدرت نداشتيد، روزی که میرويد اين قدرت با شما نمیرود به قول يک اهل دلی گفت اول چيزی که از انسان گرفته میشود به مجرد مردن عنوانهاست تشييع اموات رفتيد ديديد وقتی که میخواهند جنازه را بياورند غسل بدهند يا نماز بخوانند چه میگويند؟ میگويند ميت را آوردند؟ جنازه را آوردند؟ تابوت آمد؟ نمیگويند حاج خانم فلانی را آورديد؟ آيتالله را آورديد؟ آقای مديرکل آمد؟ آقای وزير را آوردند؟ میگويند جنازه را آوردند يعنی اين عنوانها را میگذاری زمين با رفتنت نمیگويند آقای حاج بازار تارجر ميلياردر را آوردند، فقط يک گروهاند که اين عنوان از ايشان گرفته نمیشود و آن شهيد است شهداء را ديديد نمیگويند جنازه را آوردند؟ میگويند شهيد آمد؟ پيکبر شهيد را آرودند؟ خب اين وضع دنياست، فراموش نکنيم اگر فراموش نکرديم دادههای الهی ما را سرگرم نمیکند اينها ايجاد مسئوليت میکند فرصتها، قدرتها، امکانات ضريب مسئوليت را میبرد بالاتر و استقامت، استقامت يعنی حفظ کردن اينها آقا اميرالمؤمنين به رسولالله عرض کرد: «يا رسولالله عظنی»، نصيحتی به من بکنيد پيغمبر فرمود: «قل الله ربّی ثم استقم»، اين نصيحت نصيحت فرد اول نظام خلقت به فرد دوم نظام آفرينش است، اين را بايد با آب طلا تابلو کرد، علی بگو پروردگارم خداست و بر اين باور استقامت داشته باش، اگر بر اين باور استقامت داشتی ديگر سرگرم نمیشوی، سرطان گرفتی نماز قضاء نداری، بعضیها ديديد در اوج سختیها با خدا هستند، ما اين مسائل سيدالشهداء را میشنويم ادب میکنيم احترام میکنيم، گريه میکنيم اما اينها سراسر درس است وجود مقدس ابالفضل العباس اسوه ايمان و استقامت است، آيتالله شوشتری مینويسد لب تشنهترين شهيد کربلا ابالفضل است اين سردار تشنهای که وقتی آمد در فرات مشکل را آب کرد يک کفی از آب را پر کرد در دست، يک درسی به بشريت تا ابديت داد، من تعبيرم اين است حضرت عباس فرات را خجالت داد، بعضیها پول را شرمنده میکند بعضیها مقام را خجالت میدهد، بعضیها دنيا را خجالت میدهد ابالفضل دست را پر کرد آورد بالا، حالا بعضیها اين تعبير تعبير درستی هم نيست میگويند آقا آمد بنوشد پيشيمان شد، اين دون شأن ابالفضل است، شخصيت عباس اين نبود ابالفضل يک درسی به بشريت برای هميشه داد کف آب را پر کرد آورد بالا، حالا يک تعبير اخلاقی عاطفی بعضیها دارند میگويند مرکب آقا هم آب نخورد اين حيوان، اين هم لب به آب نزد بعضیها میگويند آقا آب را آورد بالا که اين مرکب احساس کند که راکب و صاحبش آب نوشيد آب بنوشد که ننوشيد، آقا آب را آوردند بالا چهار هزار تيرانداز دارند اين صحنه را میبينند که اطراف فرات را احاطه کردند يک جمله آقا گفت آب را ريخت روی زمين: «فذكر عطش الحسين عليه السلام»[16] يادی از امام تشنه لبش کرد، يادی از برادر تشنهاش کرد: «فصبّ الماء من يده»[17]آب را روی آب ريخت اين سردار تشنه:
به دريا پا نهاد و خشک لب بيرون شد از دريا، مروت بين جوانمردی نگر غيرت تماشا کن
امروز ما رضايت امام زمان اين قدر برايمان مهم است، میبينيم به خاطر امام زمان اين کار را نمیکنيم، به خاطر امام زمان اين کار را انجام میدهيم، ابالفضل آموخت امام زمانتان را فراموش نکنيد، رضايت امام زمان در زندگیها بشود اصل، و لذا همين سردار استقامت را ببينيد درست راستش را زدند کمين گرفته بودند از نخلستان آقا حرکت کرد که سريعتر برسد، دست راست اين سردار را زدند:
«و اللَّه ان قطعتموا يمينى، انى احامى ابدا عن دينى»[18]
به خدا قسم دست راستم را گرفتيد دينم را نمیتوانيد بگيريد، دست چب را زدند:
«يا نفس لا تخشى من الكفار»[19] چه استقامتی؟ ما يک خار در بدنمان میرود گاهی اوقات يک چيزهايي يادمان میرود دو دست او را زدند با زبان دارد دفاع میکند و همينجا هم من در پرانتز يک درس بگويم ابالفضل آموخت تا دست داری از امامت دفاع کن، دستت را گرفتند زبان که داری حرف بزن، ما نمیزنيم، ما در جمع فاميلیمان نشستيم چيزی که بايد بگوييم نمیگوييم، در جمع دوستان نشستيم اين قدری که ملاحظه خلق خدا را میکنيم ملاحظه امام زمانمان را نمیکنيم، ملاحظه خدا را نمیکنيم، عباس آموخت تا اين خون در بدن جريان دارد تا زبان به کام داری دفاع کن، سخن بگو حمايت کن از دين: «رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ»[20]قرآن میفرمايد شما اگر اينها را رعايت کرديد ما فرشتگان را بر شما نازل میکنيم سهتا اتفاق مبارک برای شما میافتد، اتفاق اول خوف را ما از شماها بر میداريم، ديديد بعضیها اصلاً نگران نيستند فراز و فرودهای دنيا در اينها اثر نمیگذارد خدا رحمت امام در زمان معاصر يکی از چهرههای که مصداق اين آيه بود مرحوم امام بود، امام را سال چهل و دو بعد از آن سخنرانی نيمه شب ريختند در منزل امام امام را گرفتند امام با لباس در منزلشان هم بودند اينها ريختند در بيرونی خانه امام امام را دستگير کردند با يک ماشينی سريع بردند به طرف تهران از جاده بیراهه بردند که مردم قم در تعقيب امام نيايند امام را پس بگيرند، خود امام فرموده بودند من داخل ماشين بودم يک افسر بود يک سرباز بود يک راننده، اينها از جاده بیراهه داشتند ما را میبردند تهران، معلوم نبود سرنوشت چه خواهد شد امام را اعدام میکنند نمیکنند؟ ايشان فرموده من به خودم که رجوع کردم ديدم ذرهای هراس ندارم، اما اين سرباز، افسر، راننده هر سه میترسيدند و میلرزيدند و من اينها را دلداری میدادم که چرا میترسيد؟ چرا ناراحت هستيد؟ خبری نيست، اسير در دست دشمن، دشمن در دست او اسیر، بعد امام فرمودند وقت صبح شد به اين راننده گفتم ماشين را نگهدار من يک نماز صبح بخوانم بعد حرکت کنيم گفت آقا نمیشود ما نمیتوانيم نگهداريم، گفتم نگهداريد من يک تيمم کنم بعد حرکت کنيم، گفتند آقا ما نمیتوانيم گفتم حداقل نگهداريد من از ماشين پياده نمیشوم خم میشوم حاشيه جاده، روی اين خاک حاشيه جاده يک تيمم کنم بعد حرکت کنيد، امام فرمودند به همين اندازه ماشين را نگهداشتند من يک پا را از ماشين گذاشتم بيرون خم شدم حاشيه جاده دست را روی خاک زدم يک تيمم کردم نماز صبح را در راه خواندم امام فرمودند من را بردند تهران در يک سلول انفرادی آرامش را میخواهم بگويم، اينکه خدا میفرمايد خوف ديگر نداريد، آيندهمان چه میشود؟ چه میگذرد؟ بر ما چه خواهد گذشت؟ خدای امروز شما خدای فردای شما هم هست، امام فرمودند رفتم در سلول انفرادی اول کسی که آمد ديدن من سرهنگ مولوی ملعون بود سرهنگ مولوی همان بود که دستور حمله به فيضيه را داد، اين را من از مرحوم آيتالله اديب ابوالزوجه شنيدم، گفتند ما در فيضيه بوديم سربازها ريختند در فيضيه يک عده از طلبهها رفتند طبقه پشت بام فيضيه، گفتند اين سربازها آمدند رو پشت بام طلبهها را میگرفتند سر و ته میکردند با سر رها میکردند کف فيضيه، که خود ايشان ضربه خورده بود تمام اين دندانهای جلو ايشان در آن جريان يورش به فيضيه شکسته بود و دندانها را از دست داده بودند، امام فرمودند که سرهنگ مولوی دستور حمله داده بود يک سخنرانی امام کرده بودند که آن آقايي که دستور حمله به فيضيه را داد که به وقت خودش دستور خواهم داد گوشش را ببرند، منظور امام سرهنگ مولوی ملعون بود امام میفرمودند من در سلول بودم ديدم مولوی با اسلحه کمری آمد در سلول با طعنه گفت حضرت آيتالله اخيراً دستور نداديد گوش کسی را ببرند، خبر بهش رسيده بود، وقتی با خدا هستی هراس نداری، سرهنگ مولوی کيست؟ دنيا بيايد در برابرت صفآرايي کند زانو به زمين نمیزنی، اينیکه گاهی اوقات میترسيم، میلرزيم فراز و فرودهای زندگی عوض میکند بعضیها را، يا ايمان ضعيف اسـت، يا استقامت نيست؟ يا هردو نيست؟ يا هست عجين نشده؟ گفت امام فرمودند وقتی مولوی اين حرف را زد حالا ما میگفتيم اشتباه به سمعتان رساندند مگر ما گوش بر هستيم، راويش خلاف گفته است، امام فرمودند من گفتم وقتش نرسيده وقتش که رسيد، دستور خواهم داد گوشش را ببرند، مرحوم امام فرمودند من يقين داشتم اگر مولوی همانجا اسلحه در میآورد ما را میکشت شاه ترفيع درجهاش میداد، گفتند سرش را انداخت پايين رفت، اين در آن ادبار دنيا به امام، اقبال دنيا امام داشتند میآمدند ايران، هواپيما رو آسمان جمهوری اسلامی قرار گرفت يکی از خبرنگارها اين را گاهی اوقات سيمای جمهوری اسلامی نشان داد، الآن سالهاست ديگر نشان نمیدهند، يک خبرنگاری آمد از امام يک سؤال بکند که البته بعد اين غربیها سوء استفاده کردند از اين حرف امام چون نمیفهميدند اين حرف را، مترجم کنار دست امام بود سخن را ترجمه کرد به امام گفت اين خبرنگار میگويد شما بعد از گذشت پانزده سال داريد بر میگرديد به مملکت ميليونها نفر آمدند استقبال شما در تهران از فرودگاه تا بهشت زهراء الآن چه حالی داريد؟ ما يک هفته میرويم مسافرت میخواهيم برگرديم دست و پايمان میلرزد گاهی اوقات میگوييم شوق زده شديم میخواهيم بستگان ببينيم دوستان ببينيم، در پوست نمیگنجيم، گفت وقتی به امام گفتند الآن چه حالی داريد؟ امام فرمودند هيچی، چون وقت فهميدی آبرو مال خداست بدهند طغيان نمیکنی، بگيرند از تو احساس شکست نمیکنی، که البته عرض کردم از اين سوء استفاده شد گفتند امام به عواطف مردم بیاعتنايي کرده، و حال آنکه امام حال خودش را فرمود، فرمود من حال خودم اين استقبال برای من فراز و فرودی ندارد، اينها نتيجه همان ايمان و استقامت است خوف ديگر نداريد نسبت به آينده نگران نيستيد دلار برود بالا سکه بيايد پايين خدا هست، خدايي که شما را آفريده، خدا به حضرت شعيب فرمود شعيب تمام مردم روی زمين بشوند سوزن فروش همهشان را اداره میکنم:
تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری داند
حزن را هم خدا میفرمايد بر میداريم يعنی ديگر نگران گذشتهتان هم نيستيد چون معيار حال فعلی است ميزان حال فعلی است الآن که با خدا هستی دليل بر اين است که گذشته شما هم اصلاح شده، الآن ما میخواهيم بفهميم نزد خدا چه داريم؟ شيطان خدا لعنت کند شيطان را يکی از کارهايی که شيطان میکند نا اميد کردن کسانی است که میخواهند به سوی خدا بر گردند، میگويد شما با اين کارنامه زشتی گذشتهات اين کارها را کردی حالا رو به خدا آورديد؟ قرآن میفرمايد الآن حالت چطور است؟ الآن خوبی؟ گذشتهات را ما بخشيديم، تراز حال فعلی است نعوذ الآن قافيه را باختی، خوبیهای گذشتهات را ضايع کردی، بعضیها با يک کارنامه درخشان از گذشته تباه کردند و رفتند، بعضیها در گذشته خوب زندگی نکردند اما به خود آمدند و اصلاح کردند و با سربلندی رفتند قرآن میفرمايد اين نگرانیهای آينده، نگرانیهای گذشته که خيلی از مردم میبينيد درگير اين مسائل هستند آينده میشود؟ دختر ما چه سرش خواهد آمد؟ بچهای ما؟ شغلش، خانهاش، مسکناش؟ بابا تو وظيفهات را امروز خوب انجام بده، خدايي که او را آفريده، خدايي را که او را خلق کرده آن خدا مدير است و مدبر است و اداره خواهد کرد تو بندگی و وظيفه را خوب انجام بده، و سوم هم قرآن میفرمايد بشارت بهشت هم داده خواهد شد بشارت به عاقبت بخيری، به سربلندی، سرافرازی اينکه ختم زندگیها به خوبی صورت بپذيرد ما در سيره امام حسين وقتی دقت میکنيم، اين: «رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»[21] در تمام شهداء جمع شده، آقا شب عاشورا خطبه خواندند يک نفر از حضرت جدا نشد، ريزش ياران امام حسين در سعلبيه بود، و در منزلگاه زباله بود وقتی که خبر شهادت مسلم رسيد آنهايي که برای مقاصد دنيايي آمده بودند تا فهميدند سفير امام حسين را در کوفه شهيد کردند و آقا خبر شهادت همراهان و خودش را داد آنهايي که بايد میرفتند رفتند، از منزلگاه زباله هر کسی به امام حسين پيوست ماند تا شهيد شد، ما شب عاشورا نداريم کسی از حضرت جدا شده باشد آقا خطبه خواندند، سخنرانی کردند:
گفت ای گروه هرکه ندارد هوای ما، ره گيرد و برون رود از کربلای ما
نا داده تن به خواری نا کرده ترک سر، نتوان نهاد پای به خلوت سرای ما
تمام اين شهداء با بصيرت کامل و اطلاع کامل ايستادند، شب عاشورا شروع کردند به اظهار ارادت کردند، سخنران اول ابالفضل آقا فرمودند برادر دست برادرهايت را بگير و برو، به امام حسين میگويند ابالفضل گريه کرد: «لا أرانى اللَّه ذلك اليوم»[22] خدا نبيند عباس را در حالی که حسين را تنها گذاشته، زهير صحبت کرد، مسلم ابن عوسجه صحبت کرد، قاسم ابن الحسن اين نوجوان سيزده ساله اين شهيدی که آيتالله شهيد مطهری میفرمايد عقبه جمعيت در خيمه نشسته بود سر کاسههای زانو نيمه ايستاده گردن میکشيد و امام را نگاه میکرد گفت عموجان من هم شهيد میشوم به آقا میگويند تب کردی خواب از سرش میپرد آزمايش مشکوک است ديگر هراس پيدا میکند به اينها دارند میگويند فردا شهيد میشوی سر از پا نمیشناسند، يکی از ياران امام حسين پيرمردی بود میگويند اين آقا اهل شوخی هم نبود شب عاشورا خيلی مزاح میکرد بعضی از اصحاب گفتند امشب شب شوخی کردن نيست، تو شوخی داری میکنی؟ شب آخر عمرت است؟ گفت خدا شاهد است من در زندگی اهل شوخی نبودم اما چون میدانم فردا روز وصال است فردا روز رفتن است در پوست نمیگنجم اينها همان چيزهايي است که میگويند يدرک و لايوصف.
خب امروز کاروان عشق به سرزمين عشق رسيد دوتا اتفاق همزمان صورت پذيرفت اتفاق اول نامهای از ابن زياد ملعون به حرّ رسيد که به مجرد رسيدن اين نامه ادامه حرکت امام حسين را مانع شو، و هرکجا اين نامه رسيد حسين ابن علی را متوقف کن، حرّ در شراف با امام حسين رو به رو شد از شراف همراه حضرت آمد، گفت آقا من نمیگذارم برويد کوفه، مسيرتان را، حرکتتان را منحرف کنيد، لذا امام از منزلگاه شراف جهتشان از کوفه رفت سمت کربلا، همزمانی که اين نامه رسيد مرکب امام حسين هم متوقف شد حرکت نکرد، آقا از کسی سؤال کردند اين سرزمين چه نام دارد؟ گفتند آقا به اين سرزمين نينوا میگويند، حضرت فرمودند نام ديگری دارد، گفتند قازريات، امام فرمودند اسم ديگری هم دارد؟ گفتند شاطیالفرات، سرزمين عقر، يک پيرمردی آمد گفت من از نياکان و گذشتگانم شنيدم به اين صحری کرب و بلاء هم گفته میشود، آقا فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاء»[23]خدايا از هر رنج و سختی به تو پناه میبرم، در سختیها هم رو به او بياوريد تا خدا مديريت کند اين رنجها را آقا پيدا شدند مقدار خاک کربلا را در دست گرفتند آوردند بالا بوئيدند، فرمودند چه تربتی؟ چه خاکی؟ چه عطری؟ خاک را روی زمين ريختند اين خاک بايد بشود شفاء اين خاک آبرو پيدا میکند که در عالم هستی هيچ خاکی مثل اين خاک تأثير ديگر ندارد اين خاک نمازهايتان را رشد میدهد سجده بر تربت امام حسين حجابها هفتگانه را پشت سر میگذارد، آقا فرمودند:
بار بگشاييد اينجا کربلاست، آب و خاکش با دل و جان آشناست
خيمهها را برپا کنيد وقتی که شروع کردند به برپا کردند خيمهها حضرت زينب شتابان آمد سمت امام حسين، گفت برادر چرا اينجا دستور توقف داديد؟ اين صحری يک مقداری دلگير است جای ديگری، چون دستور هم دادند که نزديک آب خيمهها را برپا نکنيد، عزيزانی که کربلا مشرف شديد خيمهگاه تا شريعه فرات خيلی فاصله دارد البته اينها تا روز هفتم هم اجازه میدادند که آب بردارند از روز هفتم آب جيرهبندی محاصره شد، آقا فرمودند خواهرم زينب را آماده کردند زينب میخواهد بشود قافله سالار زينب بعد از امام حسين بايد سکانداری اين کاروان را بکند، بخشی از رسالت را زينب بايد به دوش بگيرد اين خواهر بايد بداند کجاست؟ و در اين سرزمين چه اتفاقاتی خواهد افتاد چندتا نکته را امام حسين از وقايع اين صحرا گفتند و خواهر را آماده کرد: «هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»[24]خواهرم اين صحرا همانجای است که ديگر ادامه سفر نداد توقف کرد، خواهرم اين صحری همان صحرای است که مردها در اين صحرا شهيد میکنند، خواهرم اين صحری همان صحرای است که بچههای ما را سر میبرند در اين صحرا سر قاسم بريده شد، در اين صحرا سر عبدالله ابن حسن بريده شد، سر علیاکبر بر فراز نيزه رفت، سر سيدالشهداء بريده شد، آقا گفتند گفتند بهتر خواهر را آماده کردند، خواهرم: هاهنا... حرّقت خيامنا»[25] خواهرم اين خيمههای که الآن داريم برپا میکنيم در آينده نزديک به آتش کشيده میشود خيمهها را میسوزانند، زينبم: «سبيت نسائنا»[26] در اين صحرا زن و بچهها را به اسارت میگيرند يعنی خواهرم آماده باش برای اسارت همه بگوييم يا حسين.
[1] فصلت30.
[2] بقره156.
[3] بقره156.
[4] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص12.
[5] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص12.
[6] فاتحه4.
[7] عوالم العلوم و المعارف والأحوال-الإمام علي بن أبي طالب عليهما السلام حديثالغدير ص18.
[8] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص12.
[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص12.
[10] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص12.
[11] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص12.
[12] فصلت30.
[13] فصلت30.
[14] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه غفارى ص92.
[15] فصلت30.
[16] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص192.
[17] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص192.
[18] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص61.
[19] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص61.
[20] فصلت30.
[21] فصلت30.
[22] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص102، اين جمله از زهير نقل شده نه ابالفضل.
[23] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص81.
[24] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص383.
[25] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.
[26] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.