استاد حدائق یکشنبه 17 تیرماه 1403 مصادف با دومین شب از ماه محرم در مسجد النبی(ص) شیراز به بیان خصوصیات امام حسین(ع) پرداختند.

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

در دومين شب از ماه محرم الحرام هستيم، آيه­ای که تلاوت شد از سوره مبارکه البقره در توصيف انسان­های با تقوی که افراد با تقوی ويژگی­ آن­ها و نشانه آن­ها چيست؟ در اين آيه شريفه خداوند سه ويژگی را نام می­برد آيه قبل، خدا می­فرمايد: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين‏»[2]در قرآن هيچ ترديدی نيست و هيچ شکی نيست که سخن خداست: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ‏»[3] اما چرا اين قرآن بعضی­ها را آدم نمی­کند، در روايت داريم بعضی­ها قرآن می­خوانند و قرآن لعنت­شان می­کند هر قرآن خواندنی هم محترم نيست، حجاج ابن يوسف سقفی لعنة الله عليه حافظ کل قرآن بود اين بيست سال استاندار شد در کوفه از سال هفتاد و پنج تا نود و پنج هجرت صد هزار شيعه را شهيد کرد آيه قرآن می­خواند حکم اعدام می­داد، اين تلاوت قرآن، قرائت قرآن رو چه کسانی اثر می­گذارد؟ قرآن می­فرمايد اين آيات هدايت می­کند کسانی که با تقوی هستند، تأثير می­گذارد روی انسان­های متقی، آن­هايي که تقوی ندارند قرآن هم روی آن­ها تأثير نمی­گذارد بله توهين هم می­کنند بعضاً هم می­شنويم آقا در خانه ما، بستگان ما به قرآن جسارت کرد، به قرآن توهين کرد، در جای جای دنيا قرآن سوزی می­کنند، بنا نيست که اين قرآن رو همه اثر بگذارد، قرآن ناطق امام زمان است قرآن ناطق سيدالشهداء آيا سخن امام حسين روز عاشورا بر اين دلها قفل خورده مردم کوفه اثر گذاشت از نماز صبح تا شهادت حضرت امام نطق­های متعدد و سخنرانی­های متعددی کردند، چند نفر پيوستند به تعداد انگشتان دست صبح تا ظهر به حضرت ملحق نشدند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[4] اين­ها قلب­هايشان مثل اين­که مهر خورده بود، قفل زده شده بود، پذيرا نبودند چرا؟ چون با تقوی نبودند، الآن هم بنده اعتقادم اين است که آقا امام زمان هم به بعضی­ها اگر سخن بگويد زيربار نمی­روند و اينی که حضرت هم تا الآن ظهور نکردند يک جهتش همين است که آن آمادگی عمومی اتفاق نيفتاده ما برای اين­که آيات قرآن بر ما اثر بگذارد حرف حق در ما تأثير بگذارد چه بايد بکنيم، قرآن راهکارش را بيان می­فرمايد در آيه دو، در آيه يک سوره مبارکه البقره: «الم»[5] آيه دو: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين‏»[6] آيه سه خداوند راهکار را بيان می­فرمايد شما اگر می­خواهيد درون شما معنويت پيدا کند حرف حق پذيرا باشيد بعضی­ها ديديد حرف حق به ايشان می­زنی می­گويد آقا اين­ها به من مربوط نيست من در کتم اين حرف­ها نمی­رود هرچه می­خواهی بگو، اين آدم بی­تقواست قرآن می­فرمايد شرط اثرگذاری اين است که شما متقی بشويد، متقی کيست؟ آيه سه ويژگی را نام می­برد: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[7] اعتقاد به جهان آخرت، به عالم غيب، انسان باور داشته باشد که خدايي است ناظر بر او، خدايي است مطلع بر او، ببينيد اين توجه به اين­که ما نظارت کننده داريم و شاهد داريم زندگی­ها را کنترل می­کند، اصلاً در مصائب زندگی آرامش می­دهد به شما، آقا امام حسين وقتی علی­اصغر در آغوش امام حسين هدف تير قرار گرفت صحنه خيلی سختی بود، شما وقتی يک تصويری­های را از مردم غزه می­بينيد، سيمای جمهوری اسلامی نشان می­دهد يک شب داشتند صحنه­های نشان می­داد اين بچه­های شيرخواره که داشتند جان می­دادند يک عده نشسته بودند خانم­ها ديدند دارند گريه می­کند، بچه اين­ها هم نبود بچه ديگری است در يک نقطه ديگر ولی انسانيت است عاطفه است:

تو کز محنت ديگران بی­غمی، نشايد که نامت نهند آدمی

گاهی اوقات بچه خود آدم هم نيست می­بيند اين بچه شيرخواره خورد سال بی­گناه مظلومانه شهيد شد انسان مکدر می­شود، متأثر می­شود تا چه برسد به اين­که انسان فرزند خودش، در آغوش خودش، با تير حلق او را پاره کنند، آن هم در آغوش چه کسی؟ سيدالشهدای که مظهر عاطفه است، اسوه عطوفت است، شما در مهربانی، در عاطفه تراز امام حسين در عصر امام کسی را نداشته شما می­بينيد امام حسين علی­اصغر را روی دست بلند می­کند سر به آسمان بلند می­کند می­گويد: «هَوَّنَ‏ عَلَيَ‏‏»[8] خدايا تحمل اين صحنه برای من، سبک و آسان است چون شما داريد می­بينيد، مردم يکی از چيزهايي که آرام­تان می­کند يکی از چيزهايي که اصلاح­تان می­کند يکی از چيزهايي که اميد می­دهد به شما فراموش نکردن اين است که خدا می­بيند، نباختی ضرر نکردی: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‏»[9] قرآن می­فرمايد انسان نمی­دانی خدا می­بيند حاج­آقا زحمت کشيدی قدرت را ندانستند خدا می­داند کافی است: «كَفى‏ بِاللَّهِ حَسيباً»[10]،  «كَفى‏ بِاللَّهِ وَكيلاً»[11]ولذا اين توجه به اين­که خدا می­بيند اگر در انسان تقويت شد اخلاص انسان می­رود بالا يعنی يک جور می­شود که دوست داريد کارهايتان را جز خدا کسی نفهمد، گاهی اوقات دوست داريد خدمت بکنيد نفهمند کار شماست، بی­سر و صدا کار کنيد خدا رحمت مرحوم آيت­الله والد ما اين­ها درس زندگی است ايشان می­گفتند يک وقتی استاد ما آيت­الله العظمی آقای حاج شيخ بهاء­الدين محلاتی من را صدا زدند اين جريان به قبل از انقلاب بر می­گردد، گفتند يک پول خوبی بود آن زمان، پول قابل توجهی بود ديدم ايشان داخل پاکتی گذاشته بودند گفتند آقای حدائق اين پول را ببر برای فلانی، حالا فلانی چه کسی بود؟ يک آقايي بود از روحانيون اين مخالف آقای حاج شيخ بهاءالدين محلاتی بود قبل از انقلاب هم بر عليه ايشان حرف می­زد مريض شده بود بيماری سخت پيدا کرده بود دستش خالی شده بود روزگاری بدی داشت گفتند آقای حاج شيخ بهاءالدين محلاتی گفتند اين پول را شما بگيريد ببريد برای طرف ولی نگوييد من دادم، اسم من را نياوريد اين می­شود اخلاص آقا يک کاری می­کند اين ور خبر بده، آن ور خبر بده، لوح بزن تقدير نامه بدهيد، هرچه کارها ضريب اخلاصش بيايد پايين­تر دنبال سر و صدا هستيم هرچه مردم اخلاص­­تان برود بالاتر گمنامی را ترجيح می­دهيد: «الْخُمُولُ أَشْهَى‏ إِلَيْهِ‏ مِنَ الشُّهْرَةِ»[12]اميرالمؤمنين می­فرمايد انسان­های مؤمن گمنامی را برايشان حلاوتش بيشتر از شهرت و صداست، حاج­آقا می­گفتند من به آقای حاج­ شيخ بهاءالدين محلاتی گفتم آقا اين پول را من ببرم اگر از من سؤال کرد اين پول مال کيست؟ من چه کنم؟ گفتند اسم من را نياور، گفتند اين پول را من می­بخشم به شما، شما از طرف خودت بده، گفتم نه من اين کار را هم نمی­کنم پول مال شماست می­برم اسم نمی­آورم ولی اگر نپذيرفت و بر گرداند بر می­گردانم حاج­آقا گفتند رفتم ديدن آن آقا در بستر افتاده بود، بعد از احوالپرسی پاکت پول را گذاشتم کنار بسترش ببينيد بزرگ منشی يعنی اين؟ پول برای چه داری می­دهی؟ برای خدا يا برای تعريف؟ اگر برای تعريف است مزدت همين است که دارند تعريفت می­کنند اگر برای خداست خدا زيربار منت تو قرار نمی­گيرد، گفتند من پول را گذاشتم گفتم اين مبلغ پول هست متعلق به شماست، گفتند سؤال کرد گفت مال کيست؟ گفتم آن آقایی که داده گفته من را معرفی نکنيد، گفت مال خودتان که نيست؟ گفتم نه، گفت اگر نگوييد من قبول نمی­کنم گفتم قبول نکرديد من هم پول را بر می­گردانم به طرف چون به من شرط کرده نامش را نبرم، گفتند يک مقداری مکث کرد گفت اين پول مال آيت­الله العظمی محلاتی است؟ گفتم بله، اين­جا که ديگر نبايد دروغ گفت، حاج­آقا خودت نگو نماز شب می­خوانم ولی اگر پرسيدند که شما توفيق نماز شب داری که نبايد دروغ بگويي، خودت از کارهای خيرت پرده­برداری نکن، اما اگر از تو سؤال شد دروغ نگو، آقا شما مثلاً برای فلان کار خير هم کاری کرديد؟ اگر کردي نگو نه، اين نه گفتن­ات دروغ است اين شايد کار خداست خدا به دل او می­اندازد از شما سؤال کند شما جواب بدهيد، در اين جواب دادن خدا شما را معرفی کند، حاج­آقا گفتند سؤال کرد گفت مال آقای آيت­الله العظمی شيخ بهاء­الدين محلاتی است گفتم بله، گفتند ديدم يک قطرات اشکی از کنار چشمش آمد گفت به آقا بگوييد سلام ما را برسانيد بگوييد آخر عمری ما را شرمنده کردی، توجه به اين­که خدا می­داند، خدا می­بيند مردم آرامش­تان می­دهد آقا ما برای فلانی کار کرديم قدر ندانستند اگر برای خدا کار کردی چرا نق می­زنی؟ شما آيت­الله رئيسی را ببينيد در خيلی از اين مصاحبه­هايش اين آيت­الله شهيد رئيس جمهور عزيز خيلی جاها دشنام بهش می­دادند جوسازی می­کردند، در همين جريان شهادت ايشان بعضی­ها به من مراجعه کردند گفتند حاج­آقا خدا ما را می­بخشد ما خيلی پشت سر ايشان تهمت زديم بعد فيلم­هايي که آمد بيرون جرياناتی که ديده شد ديديم سخت در اشتباه است، کاری برای خداست، مردم بدانند يا ندانند؟ مهم نيست در خانه اگر کس است يک حرف بس است. ايمان به اين­که خدا می­داند یعنی وقتی باورت شد، شما اگر کار خيری انجام دادید، خدمت کرديد، محبت کرديد، می‌دانید خدا خواهد ديد.

سردار شهيدباکری حاج مهدی باکری ايشان در حالاتش نقل می­کنند در يک مقطعی در اوائل انقلاب سال­های اول در اروميه شهردار بود، می­گويند سال اولی که ايشان شهردار شد در يکی از محلات اروميه باران سنگينی آمد آب گرفتگی شد، يک بنده­خدايي می­گويد من از خانه­ام آمدم بيرون بروم سرکار ديدم کوچه را کاملاً آب گرفته يک آقايي هم چکمه پوشيده از اين لباس­های بارانی هم تن کرده با يک ميله­ای دارد دنبال راه آب می­گردد اين راه آب­ها را باز کند گفت من داشتم رد می­شدم گفتم اين شهردار فلان فلان شده کجاست؟ قائق بياورد قائق سواری کنيم اين هم محله است که ما داريم، گفت يک لحظه سرش را بلند کرد، گفت آقا الآن که از شخص تنهاي شهردار کاری بر نمی­آيد تو هم بيا کمک کن راه آب را پيدا کنيم گفت من اعتناء نکردم رفتم گفت يکی دو هفته بعد کاری داشتم در شهرداری رفتم گفتند آقای شهردار بايد اجازه بدهد و امضاء کند رفتم داخل اتاق شهردار، ديدم جمعی دور ميز نشستند آن آقايي که دو هفته قبل چکمه پايش بود لباس بارانی تنش بود، پشت ميز نشسته ظاهراً شهردار آن آقاست، گفت اين قدر خجالت کشيدم، ببينيد خدا شهادت را رايگان به کسی نمی­دهد زحمت کشيدی مزد می­گيری، تلاش کردی به نتيجه می­رسی اين­ها را خدا می­بيند چه می­شود يک آدم مسئول اما ذره­ای تکبر ندارد، ذره­ای منيت ندارد وظيفه خودش می­داند چون خدا را ناظر و خاضع می­داند ما امروز بعضی­ها خدا يادشان رفته می­گويد برو هر کاری می­خواهی بکنی بکن، من يک نکته هشدار دهند از امام حسين امشب برايتان بگويم خيلی­ها اين­جا چوب خوردند، امام حسين يکی از نصايحی به حضرت زين­العابدين در آن ساعات پايانی عمرشان کردند، يکش اين بود: «يَا بُنَيَ‏ إِيَّاكَ‏ وَ ظُلْمَ‏ مَنْ‏ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ»[13] پسرم بپرهيز از ستم کردم به کسی که جز خدا پناهگاهی ندارد مردم بترسيد از بی­سوادها، مردم بترسيد از آن­هايي که راه دادگاه را بلد نيستند مردم بترسيد از آن­هايي که حرف زدن سرشان نمی­شود، نمی­تواند از حدش دفاع کند: «لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ»[14] پناهگاهی جز خدا ندارد اين­ها حامی­شان خداست، اين­ها مدافع­شان خداست، وقتی انسان نظارت الهی را در نظر گرفت می­شود. همين سردار باکری می­گويند در جبهه رزمنده­ها می­ديدند سحرگاه اين کفش­هايشان را يک کسی واکس زده، در تيپ­هايشان کنار سنگر از همديگر سؤال می­کردند آقا شما واکس زديد؟ می­گفت خير، کار شماست؟ خير، يک شب يک چند نفر کمين نشستند ببينند کار کيست؟ ديدند شب از نيمه که می­گذرد همه در خواب­اند فرمانده لشکر با يک جعبه واکس و يک برس سنگر به سنگر می­نشيند و کفش­ها را واکس می­زند آقايي يعنی اين، حالا ما عارمان می­شود، گاهی اوقات تواضع بعضی­ها يادشان رفته مردم اگر فراموش نکرديم خدا می­بيند، خدا می­داند خدا می­شنود برای خدا کار کردی ديگر نه انتظار تجليل از ديگران داريد نه انتظار لوح تقدير داريد می­گوييد آن­چه بايد تقدير بکند اوست آن­که بايد بداند اوست، در خانه اگر کس است يک حرف بس است: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[15] آدم­هاي با تقوی اهل اقامه نماز اند با تقوی به کسی می­گويند که نماز را بر پا می­دارد يکی از نشانه­های: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[16]خواهرها، برادرها، نماز اول وقت است يکی از نشانه­هاي: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[17] اين است که نماز در ما اثر بگذارد من بعد از نماز عوض بشوم اگر قبل از نماز به کسی تندی کردم، توهين کردم بعد از نماز عذرخواهی کنم اين: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[18] است نماز را اقامه کنيد.

«وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[19]نشانه سوم از اوصاف انسان­های با تقوی خدا می­فرمايد از آنچه به آن­ها داده­ايم انفاق می­کند پول پرست نيستند، دل به ثروت نسپردند هزينه می­کنند در راه خدا: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[20] من همين­جا يک پرانتز باز کنم از يکی از عزيزان يک تذکری دادند، بعضی­ها به هزينه کردن برای امام حسين ايراد می­گيرند آقا مگر فقير در فاميلت نيست؟ مگر گدا نداريد؟ مگر دختر دم بخت نداريد؟ برای امام حسين اطعام می­­کنی؟ يا همين بحث اربعين را عزيزی می­گفت از همين امروز در اين فضاهای مجازی آقا زيارت اربعين برای چه می­رويد پول­تان را خرج نيازمندان کنيد، خرج فقراء کنيد، خرج ضعفاء کنيد، اتفاقاً من اولاً اين را بگويم خدمت­تان ما يک وقتی شايد حدود بيست سال قبل جلسه­ای بود آيت­الله العظمی مکارم هم بود يک کسی طرح سؤال کرد يکی از علماء، گفت بعضی­ها می­گويند زيارت چرا بعضی­ها هی مرتب زيارت می­روند مرتب سفرهای زيارتی می­روند خب بابا نرو پولش را بده به نيازمند، پولش را بده به فقير گفتند اين حالا اين ديدگاه از نظر شما چيست؟ ايشان فرمودند اين­هايي که می­روند زيارت اهل خير­اند اين­ها می­روند تأمين می­شوند، تقويت می­شوند ياد می­گيرند از آن شخصيتی که به زيارتش رفته­اند در فرصت­های آينده زندگی می­درخشند لذا ايشان می­فرمودند زيارت خانه خدا زيارت قبور ائمه اين­ها سازنده است حالا نسبت به زيارت اربعين شما می­بينيد خرده می­گيرند آقا پول هزينه نکنيد انفاق اين­جا نکنيد فقراء را دريابيد دقيقاً اين حرف­ را کسانی می­زنند که يک جمله نسبت به سفرهای اسرافی اروپا و آنتانيا و ترکيه حرف نمی­زند، شما ببينيد هر روز چقدر مسافر می­رود در کشورهای اروپايي برای تفريح اسلام با تفريح مخالف نيست، اسلام با سياحت مخالف نيست، اما سياحتی که درش گناه دارد اتفاق می­افتد آقا يک هفته می­رود خارج يک هفته نماز قضاء می­آورد، بی­بند و باری را با خودش سوغات می­آورد برای آن­ها يک جمله حرف زده نمی­شود اين ارشاد آن­جا يادشان رفته، آن­جايي که پول دارد بعضاً يا اکثراً در حرام هزينه می­شود سکوت می­کنند برای زيارت امام حسينی که سراسر معنويت، عبادت، رشد و تعالی است شروع می­کنند به خرده گرفتن، من يادم است همان سالی که سال نود و چهار بود در منی آن جريان حادثه در منی اتفاق افتاد ما در منی بوديم بعضی از اين پيامک­ها را می­آوردند ای حاجی مال باخته، ای حاجی جان باخته، مالت را دادی، جانت را دادی فلان کردی، همان سال يک هواپيمايي از ايران به سمت ترکيه می­رفت اين هواپيما سقوط کرد تمام مسافرها مردند يک نفر نگفت این مسافر ترکيه جان باخته، ولی برای سفر خدا شروع می­کنند به خرده­گيری اين کار دشمن است البته اين طبيعی است از دشمن غير از اين انتظار نيست انسان تعجب می­کند که بعضی از ساده لوح­های فريب خورده اين حرف­ها را تکرار می­کنند، سفری که هم در معنويت انسان تأثير می­گذارد هم در زندگی مادی انسان اثر می­گذارد اين سفر را به چالش می­کشد آقا چرا کربلا می­رويد چرا اربعين و حال آن­که با شکوه­ترين حضور مسلمان­ها را شما در اربعين می­بينيد حج امسال يک ميليون و هشتصد و پنجاه هزار حاجی بود اربعين شرکت حجاج شرکت زائران امام حسين به بيست و بيش از بيست ميليون با آن عظمت مردم همه بر خواسته از ميل و رغبت و عشق و علاقه همه می­آيند در صحنه، خب اين ديگر کار دشمن است و شيطنت دشمن که يک­جاهايي که شما انفاق به­جا می­کنيد آقا آمده در يک کار خيری در امر مسجد ساختن مدرسه ساختن، مراکز درمانی، مراکز خدماتی دارد پول هزينه می­کند می­گويند چرا اين کار را می­کنی؟ خب کجا بکند؟ «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[21] اين «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[22] يک پيام هم دارد من يک جمله هم از امام حسين تکميل عرايض جمع­بندی کنم، تکميل عرايض جمع­بندی کنم: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[23] پيام دارد يعنی مردم هرچه داريد مال خداست، منتی نداريد اگر انفاق کرديد، اگر کمک کرديد پول خدا را داريد می­دهيد خواهرم اين ثروتی که داريد برادرم اين اموالی که داريد با خودت به دنيا نياوردی که بگويي مال من است اين­ها را خدا داده، خدا می­فرمايد از آن داده ما قسمتش را در راه ما خرج کن، ما بيشترش هم می­کنيم: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[24]از آنی که ما به شما داديم بدهيد بعد ببينيد خدا با شما چه می­کند؟ اين سه­تا ويژگی را قرآن می­فرمايد نشانه تقواست توجه به نظارت الهی، جديت در عبادت و بندگی و نماز، ارتباط با مردم در انفاق، يک بخش از مشکلات اقتصادی­مان هم ريشه در اين دارد که خدا پول داده دست مردم درست خرج نمی­کنند، من در شيراز سراغ داشتم خانمی ميلياردر بود خواهرزاده­اش بيمار بود در فقر دست و پا می­زد اين کمک نمی­کرد، پيغمبر فرمود اگر فقيری ديديد گرسنه ماند فقيری ديديد برهنه ماند، فقيری ديديد آخرتش را به دنيايش فروخت، به خاطر اين­که ثروتمندها درست به وظايف­شان عمل نمی­کنند، يک بخشی از حق ضعفاء دست اغنياست، اين­ها وظيفه­شان است کمک کنند، پول خدا دست اين­هاست امانت است، امانت سپردند هزينه نمی­کنند مرد خانه خدا بهش داده زن و بچه را می­گذارد در فقر و فلاکت، آقا خدا بهش ثروت داده چهارتا گرفتار در فاميلش هستند دستگيری نمی­کند اين بی­تقوايي است حالا نماز بخواند زيارت بخواند ذکر بگويد قرآن می­فرمايد به وظيفه اقتصادی­ات هم عمل کن، يک جمله از امام حسين بگويم عرايض را جمع­بندی کنم، امام حسين می­فرمايد: «مَنْ‏ جَادَ سَادَ، وَ مَنْ‏ بَخِلَ‏ رَذِل‏»[25] مردم هر کسی که جود و سخاوت به خرج داد به آقايي و عزت می­رسد يعنی همين انفاقی که خدا می­فرمايد بکنيد يکی از آثار و برکات انفاق آقايي است عزت است، اين­های که سخاوتمند اند مردم دوست­شان می­دارند حالا ولو طرف در حداقل دارد کمک می­کند چيزی ندارد ولی در همان جزئی کار دارد خدمت می­کند. ما يک چند سال قبل ماه رمضانی بود در همين مسجد بحث کمک به اين مجموعه مهدويت شد عزيزان ما آمده بودند اين­جا کمک­ها را جمع آوری می­کردند بعد از اتمام مجلس من سوار ماشين شدم بروم ديدم يکی از اين برادران محترم افغانی آمد دنبال سر من تا پاي ماشين يک اسکنان پنج هزار تومنی داد گفت آقای حدائق من در اين شهر غريب هستم کارگر هستم خدا می­داند که بيش از اين ندارم بدهم اين پنج هزار تومن را از من قبول کن، يک کارگری که در اين مملکت غريب است دستش خالی است و خيلی­ها ميلياردی خدا به آن­ها عطا کرده نه خود می­خورند نه می­خوراند مردم می­خواهيد محترم باشيد می­خواهيد در مردن­تان جشن نگيرند تا هستيد، دست سخاوتمند داشته باشيد بعضی­ها رفتن­شان می­شود موجب خوشحالی الحمدلله مرد اين قدر هم گير ما آمد، من جای عرض کردم در تشييع جنازه­ای بود دارالرحمه آقايی مرده بود پسر بزرگش زير تابوت بابايش بشکن می­زد جلو همه، فحش هم به بابايش می­داد يک بابای بخيل ثروت داشت، زن و بچه را گذاشته بود در فشار مرگش شد موجب خوشحالی، بابا خب اين پولی که دست هست حق اين­هاست خرج کن لخت آمدی دنيا شانس بياوری با يک دست کفنی می­روی: «مَنْ‏ جَادَ سَادَ‏»[26] کسانی که جود و سخاوت به خرج می­دهند به سيادت و آقايي می­رسند اصلاً خود همين انفاق کردن محبوبيت می­­آورد، عزت می­آورد: «وَ مَنْ‏ بَخِلَ‏ رَذِل‏»[27] آنی­که بخل می­ورزد پست می­شود آدم­های بخيل ديديد مردم از ايشان منتفرند گاهی اوقات می­بينيد پدر، مادر بخيل است پايگاه ندارد در خانواده­ همه ازش فاصله می­گيرند از افراد بخيل افراد فاصله می­گيرند: «مَنْ‏ بَخِلَ‏ رَذِل‏»[28] آنی که بخل می­ورزد به پستی و رذالت کشانده خواهد شد اين انشاءالله اين درس حضرت که آن­چه خدا به ما داده در راه خدا: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[29] بخشی را انفاق کنيم دستگيری کنيم اين مجالس امام حسين از مصاديق همان انفاق است اطعام­هایی که می­کنيد مجاسی که می­گيريد، دستگيری که می­کنيد، اين­ها خدا عزت می­دهد آبرو می­دهد سربلندی می­دهد ضمن اين­که خدا افزايش هم می­دهد توسعه و برکت هم عطا می­کند.

خب شب دوم ماه محرم از اتفاقاتی که در روز دوم محرم در تاريخ سيدالشهداء و حرکت حضرت اتفاق افتاد رسيدن امام حسين به کربلا بود، آقا فردا کربلا رسيدند در مسير حرکت من تذکری هم که عرض کردم برای اطعام حضرت که از فردا شب شروع می­شود حاج­آقای محمدپور قرار شد دستگاه پوز هم بياوريد خانم­ها ديشب می­گفتند پوز بياوريد.

حالا يک شب جريانی را از آيت­الله والد نقل کنم که خانم­ها آقايون امام حسين يک چوب کبريتش را هم حساب می­­کند حالا نداری هزار تومن ازت می­آيد بدهی هزار تومن، کوتاهی نکن من کفش را دارم می­گويم اين قدر نداری که هزار تومن هم نمی­توانی بدهی نده، همينی هم که داری خير نمی­بينی، آن حداقل­ها: «مِمَّا‏»[30] آنی­که از دستت می­آيد کمک کنی، ببين حضرت چه می­کند؟ امام حسين زيربار منت­تان قرار نمی­گيرد بالاخره اين ايام يک فرصتی است برای همه ما و برای همه مردم که ببينيم چگونه عمل می­کنيم؟ و چگونه کار می­کنيم؟ حالا فردا شب انشاءالله از اول وقت يکی از خواهران محترمه متصدی کار بشوند و انشاءالله قبول زحمت کنند.

آقا فردا رسيدند کربلا از منزلگاه شراف، که حضرت با حرّ رو به رو شدند يک روز مانده بود به ماه محرم، حرّ مأمور بود تحت الحفظ با امام حسين بيايد تا دستور دوم برسد فردا که روز دوم محرم بود دوتا اتفاق با هم عمل شد، يکی آقا رسيدند کربلا ديگر مرکب امام حسين حرکت نکرد، اسب ايستاد حتی اين حيوان در آن عالم تکوين خودش متوجه شد اين سرزمين سرزمين ديگری است با توقف مرکب حضرت پيکی از کوفه رسيد نامه­ای را به حرّ دادند عبيدالله ابن زياد ملعون نوشته بود به مجرد رسيدن اين نامه حسين ابن علی را هرکجا هست متوقف کن، حرّ آمد نزد امام حسين گفت آقا ديگر شما اجازه حرکت نداريد نامه­ای رسيده و من مأمور هستم که شما را اين­جا متوقف کنم تا دستور ديگری برسد آقا از اسب پياده شدند سؤال کردند که اين سرزمين نامش چيست؟ يک کسی گفت آقا اين سرزمين را نينوا می­گويند شخصی گفت قازريات هم می­گويند، شخصی گفت شاطی­الفرات هم گفته می­شود يک کسی گفت آقا من از گذشتگانم شنيدم که به اين سرزمين کرب و بلاء هم گفته می­شود سختی و رنج، آقا از اسب پياده شدند مقدار از خاک کربلا برداشتند بو کردند فرمودند: «واهاً لک يا هذه التربه»، چه تربتی؟ چه خاکی؟ بوی عشق از اين خاک بر خواسته است آقا فرمودند:

بار بگشاييد اين­جا کربلاست، آب و خاکش با دل و جان آشناست

فرمودند همه را پياده کنيد ما همين­جا توقف می­کنيم فقط آقا به حرّ گفتند حرّ گفت من اجازه ندارم شما را کنار نهر فرات اجازه بدهم خيمه­ها را بزنيد در نامه نوشتند اين­ها را با فاصله از آب اجازه بدهيد خيمه بزنند که آقا آمد همين­جایی که خيمه­گاه است خيمه­ها را بر افراشتند وسائل را پياده می­کردند حضرت زينب سراسيمه آمد سمت امام حسين گفت برادر چرا اين­جا پياده شديد؟ چرا اين­جا دستور داديد خيمه­ها را برپا کنند؟ يک مقدار اين صحری دلگير است آقا بايد زينب را آماده کنند فرمودند خواهرم از جنگ با پدر بر می­گشتيم در همين صحری رسيديم پدرم خسته بود درون خيمه استراحت کرده بود سر پدرم در دامان مجتبی حسن بود آقا لحظاتی را خوابيده بودند يکدفعه پدرم از خواب بيدار شد بلند بلند شروع کرد گريستن همه سؤال کردند آقا چه شد گريه می­کنيد؟ آقا فرمودند الآن در عالم خواب ديدم فرشتگان از آسمان آمدند دور اين صحری را نشان گذاری کردند بعد ديدم اين درخت­های نخل در اين صحری همه غرق شد و خون جوشيد، صحری يکپارچه شد دريای از خون و شخصی در بين اين دريای خون فرو می­رفت و بر می­خواست و صدا می­زد: «انا الغريب انا المظلوم»، نگاه کردم ديدم فرزندم حسين است، آقا فرمودند خواهرم: «هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا»[31] خواهرم اين­جا جاي است که بايد خيمه­ها را بر افراشته کرد: «هَاهُنَا مَسْفَكُ‏ دِمَائِنَا»[32] در اين صحری خون ما را روی زمين خواهند ريخت، خواهرم: «مَقْتَلُ رِجَالِنَا»[33] مردهای ما را در اين صحری شهيد می­کنند: «و مذبح اطفالنا»، بچه­های ما را در اين صحری سر می­برند يعنی خواهرم اين­جای صحری مقتل علی­اصغر است، مقتل عون و جعفر است، مقتل اين نور چشمی­های ماست خواهرم: «ههنا حرّقت‏ خيامنا»[34] اين خيمه­های که دارند الآن برپا می­کنند در آينده نزديک آتش به اين خيمه­ها خواهند زد يک جمله ديگر عرضم تمام يک پيام ديگر که اين زينب مخاطبش بود، خواهرم: «ههنا سبيت نسائنا»[35] خواهرم در اين صحری است که خانم­ها را به اسارت می­برند يعنی خواهرم آمده شو برای اسارت همه بگوييم يا حسين.

 

[1] بقره3.

[2] بقر2.

[3] بقر2.

[4] اعراف179.

[5] بقره1.

[6] بقر2.

[7] بقره3.

[8] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص117.

[9] علق14.

[10] نساء6.

[11] نساء81.

[12] تحف العقول النص ص443.

[13] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص331.

[14] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص331.

[15] بقره3.

[16] بقره3.

[17] بقره3.

[18] بقره3.

[19] بقره3.

[20] بقره3.

[21] بقره3.

[22] بقره3.

[23] بقره3.

[24] بقره3.

[25] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص81.

[26] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص81.

[27] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص81.

[28] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص81.

[29] بقره3.

[30] بقره3.

[31] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص81 .

[32] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص81 .

[33] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص383.

[34] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.

[35] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه