استاد حدائق یکشنبه 17 تیرماه 1403 مصادف با دومین شب از ماه محرم در مسجد النبی(ص) شیراز به بیان خصوصیات امام حسین(ع) پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[1].
صدق الله العلی العظيم
در دومين شب از ماه محرم الحرام هستيم، آيهای که تلاوت شد از سوره مبارکه البقره در توصيف انسانهای با تقوی که افراد با تقوی ويژگی آنها و نشانه آنها چيست؟ در اين آيه شريفه خداوند سه ويژگی را نام میبرد آيه قبل، خدا میفرمايد: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين»[2]در قرآن هيچ ترديدی نيست و هيچ شکی نيست که سخن خداست: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ»[3] اما چرا اين قرآن بعضیها را آدم نمیکند، در روايت داريم بعضیها قرآن میخوانند و قرآن لعنتشان میکند هر قرآن خواندنی هم محترم نيست، حجاج ابن يوسف سقفی لعنة الله عليه حافظ کل قرآن بود اين بيست سال استاندار شد در کوفه از سال هفتاد و پنج تا نود و پنج هجرت صد هزار شيعه را شهيد کرد آيه قرآن میخواند حکم اعدام میداد، اين تلاوت قرآن، قرائت قرآن رو چه کسانی اثر میگذارد؟ قرآن میفرمايد اين آيات هدايت میکند کسانی که با تقوی هستند، تأثير میگذارد روی انسانهای متقی، آنهايي که تقوی ندارند قرآن هم روی آنها تأثير نمیگذارد بله توهين هم میکنند بعضاً هم میشنويم آقا در خانه ما، بستگان ما به قرآن جسارت کرد، به قرآن توهين کرد، در جای جای دنيا قرآن سوزی میکنند، بنا نيست که اين قرآن رو همه اثر بگذارد، قرآن ناطق امام زمان است قرآن ناطق سيدالشهداء آيا سخن امام حسين روز عاشورا بر اين دلها قفل خورده مردم کوفه اثر گذاشت از نماز صبح تا شهادت حضرت امام نطقهای متعدد و سخنرانیهای متعددی کردند، چند نفر پيوستند به تعداد انگشتان دست صبح تا ظهر به حضرت ملحق نشدند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[4] اينها قلبهايشان مثل اينکه مهر خورده بود، قفل زده شده بود، پذيرا نبودند چرا؟ چون با تقوی نبودند، الآن هم بنده اعتقادم اين است که آقا امام زمان هم به بعضیها اگر سخن بگويد زيربار نمیروند و اينی که حضرت هم تا الآن ظهور نکردند يک جهتش همين است که آن آمادگی عمومی اتفاق نيفتاده ما برای اينکه آيات قرآن بر ما اثر بگذارد حرف حق در ما تأثير بگذارد چه بايد بکنيم، قرآن راهکارش را بيان میفرمايد در آيه دو، در آيه يک سوره مبارکه البقره: «الم»[5] آيه دو: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين»[6] آيه سه خداوند راهکار را بيان میفرمايد شما اگر میخواهيد درون شما معنويت پيدا کند حرف حق پذيرا باشيد بعضیها ديديد حرف حق به ايشان میزنی میگويد آقا اينها به من مربوط نيست من در کتم اين حرفها نمیرود هرچه میخواهی بگو، اين آدم بیتقواست قرآن میفرمايد شرط اثرگذاری اين است که شما متقی بشويد، متقی کيست؟ آيه سه ويژگی را نام میبرد: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[7] اعتقاد به جهان آخرت، به عالم غيب، انسان باور داشته باشد که خدايي است ناظر بر او، خدايي است مطلع بر او، ببينيد اين توجه به اينکه ما نظارت کننده داريم و شاهد داريم زندگیها را کنترل میکند، اصلاً در مصائب زندگی آرامش میدهد به شما، آقا امام حسين وقتی علیاصغر در آغوش امام حسين هدف تير قرار گرفت صحنه خيلی سختی بود، شما وقتی يک تصويریهای را از مردم غزه میبينيد، سيمای جمهوری اسلامی نشان میدهد يک شب داشتند صحنههای نشان میداد اين بچههای شيرخواره که داشتند جان میدادند يک عده نشسته بودند خانمها ديدند دارند گريه میکند، بچه اينها هم نبود بچه ديگری است در يک نقطه ديگر ولی انسانيت است عاطفه است:
تو کز محنت ديگران بیغمی، نشايد که نامت نهند آدمی
گاهی اوقات بچه خود آدم هم نيست میبيند اين بچه شيرخواره خورد سال بیگناه مظلومانه شهيد شد انسان مکدر میشود، متأثر میشود تا چه برسد به اينکه انسان فرزند خودش، در آغوش خودش، با تير حلق او را پاره کنند، آن هم در آغوش چه کسی؟ سيدالشهدای که مظهر عاطفه است، اسوه عطوفت است، شما در مهربانی، در عاطفه تراز امام حسين در عصر امام کسی را نداشته شما میبينيد امام حسين علیاصغر را روی دست بلند میکند سر به آسمان بلند میکند میگويد: «هَوَّنَ عَلَيَ»[8] خدايا تحمل اين صحنه برای من، سبک و آسان است چون شما داريد میبينيد، مردم يکی از چيزهايي که آرامتان میکند يکی از چيزهايي که اصلاحتان میکند يکی از چيزهايي که اميد میدهد به شما فراموش نکردن اين است که خدا میبيند، نباختی ضرر نکردی: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى»[9] قرآن میفرمايد انسان نمیدانی خدا میبيند حاجآقا زحمت کشيدی قدرت را ندانستند خدا میداند کافی است: «كَفى بِاللَّهِ حَسيباً»[10]، «كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً»[11]ولذا اين توجه به اينکه خدا میبيند اگر در انسان تقويت شد اخلاص انسان میرود بالا يعنی يک جور میشود که دوست داريد کارهايتان را جز خدا کسی نفهمد، گاهی اوقات دوست داريد خدمت بکنيد نفهمند کار شماست، بیسر و صدا کار کنيد خدا رحمت مرحوم آيتالله والد ما اينها درس زندگی است ايشان میگفتند يک وقتی استاد ما آيتالله العظمی آقای حاج شيخ بهاءالدين محلاتی من را صدا زدند اين جريان به قبل از انقلاب بر میگردد، گفتند يک پول خوبی بود آن زمان، پول قابل توجهی بود ديدم ايشان داخل پاکتی گذاشته بودند گفتند آقای حدائق اين پول را ببر برای فلانی، حالا فلانی چه کسی بود؟ يک آقايي بود از روحانيون اين مخالف آقای حاج شيخ بهاءالدين محلاتی بود قبل از انقلاب هم بر عليه ايشان حرف میزد مريض شده بود بيماری سخت پيدا کرده بود دستش خالی شده بود روزگاری بدی داشت گفتند آقای حاج شيخ بهاءالدين محلاتی گفتند اين پول را شما بگيريد ببريد برای طرف ولی نگوييد من دادم، اسم من را نياوريد اين میشود اخلاص آقا يک کاری میکند اين ور خبر بده، آن ور خبر بده، لوح بزن تقدير نامه بدهيد، هرچه کارها ضريب اخلاصش بيايد پايينتر دنبال سر و صدا هستيم هرچه مردم اخلاصتان برود بالاتر گمنامی را ترجيح میدهيد: «الْخُمُولُ أَشْهَى إِلَيْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ»[12]اميرالمؤمنين میفرمايد انسانهای مؤمن گمنامی را برايشان حلاوتش بيشتر از شهرت و صداست، حاجآقا میگفتند من به آقای حاج شيخ بهاءالدين محلاتی گفتم آقا اين پول را من ببرم اگر از من سؤال کرد اين پول مال کيست؟ من چه کنم؟ گفتند اسم من را نياور، گفتند اين پول را من میبخشم به شما، شما از طرف خودت بده، گفتم نه من اين کار را هم نمیکنم پول مال شماست میبرم اسم نمیآورم ولی اگر نپذيرفت و بر گرداند بر میگردانم حاجآقا گفتند رفتم ديدن آن آقا در بستر افتاده بود، بعد از احوالپرسی پاکت پول را گذاشتم کنار بسترش ببينيد بزرگ منشی يعنی اين؟ پول برای چه داری میدهی؟ برای خدا يا برای تعريف؟ اگر برای تعريف است مزدت همين است که دارند تعريفت میکنند اگر برای خداست خدا زيربار منت تو قرار نمیگيرد، گفتند من پول را گذاشتم گفتم اين مبلغ پول هست متعلق به شماست، گفتند سؤال کرد گفت مال کيست؟ گفتم آن آقایی که داده گفته من را معرفی نکنيد، گفت مال خودتان که نيست؟ گفتم نه، گفت اگر نگوييد من قبول نمیکنم گفتم قبول نکرديد من هم پول را بر میگردانم به طرف چون به من شرط کرده نامش را نبرم، گفتند يک مقداری مکث کرد گفت اين پول مال آيتالله العظمی محلاتی است؟ گفتم بله، اينجا که ديگر نبايد دروغ گفت، حاجآقا خودت نگو نماز شب میخوانم ولی اگر پرسيدند که شما توفيق نماز شب داری که نبايد دروغ بگويي، خودت از کارهای خيرت پردهبرداری نکن، اما اگر از تو سؤال شد دروغ نگو، آقا شما مثلاً برای فلان کار خير هم کاری کرديد؟ اگر کردي نگو نه، اين نه گفتنات دروغ است اين شايد کار خداست خدا به دل او میاندازد از شما سؤال کند شما جواب بدهيد، در اين جواب دادن خدا شما را معرفی کند، حاجآقا گفتند سؤال کرد گفت مال آقای آيتالله العظمی شيخ بهاءالدين محلاتی است گفتم بله، گفتند ديدم يک قطرات اشکی از کنار چشمش آمد گفت به آقا بگوييد سلام ما را برسانيد بگوييد آخر عمری ما را شرمنده کردی، توجه به اينکه خدا میداند، خدا میبيند مردم آرامشتان میدهد آقا ما برای فلانی کار کرديم قدر ندانستند اگر برای خدا کار کردی چرا نق میزنی؟ شما آيتالله رئيسی را ببينيد در خيلی از اين مصاحبههايش اين آيتالله شهيد رئيس جمهور عزيز خيلی جاها دشنام بهش میدادند جوسازی میکردند، در همين جريان شهادت ايشان بعضیها به من مراجعه کردند گفتند حاجآقا خدا ما را میبخشد ما خيلی پشت سر ايشان تهمت زديم بعد فيلمهايي که آمد بيرون جرياناتی که ديده شد ديديم سخت در اشتباه است، کاری برای خداست، مردم بدانند يا ندانند؟ مهم نيست در خانه اگر کس است يک حرف بس است. ايمان به اينکه خدا میداند یعنی وقتی باورت شد، شما اگر کار خيری انجام دادید، خدمت کرديد، محبت کرديد، میدانید خدا خواهد ديد.
سردار شهيدباکری حاج مهدی باکری ايشان در حالاتش نقل میکنند در يک مقطعی در اوائل انقلاب سالهای اول در اروميه شهردار بود، میگويند سال اولی که ايشان شهردار شد در يکی از محلات اروميه باران سنگينی آمد آب گرفتگی شد، يک بندهخدايي میگويد من از خانهام آمدم بيرون بروم سرکار ديدم کوچه را کاملاً آب گرفته يک آقايي هم چکمه پوشيده از اين لباسهای بارانی هم تن کرده با يک ميلهای دارد دنبال راه آب میگردد اين راه آبها را باز کند گفت من داشتم رد میشدم گفتم اين شهردار فلان فلان شده کجاست؟ قائق بياورد قائق سواری کنيم اين هم محله است که ما داريم، گفت يک لحظه سرش را بلند کرد، گفت آقا الآن که از شخص تنهاي شهردار کاری بر نمیآيد تو هم بيا کمک کن راه آب را پيدا کنيم گفت من اعتناء نکردم رفتم گفت يکی دو هفته بعد کاری داشتم در شهرداری رفتم گفتند آقای شهردار بايد اجازه بدهد و امضاء کند رفتم داخل اتاق شهردار، ديدم جمعی دور ميز نشستند آن آقايي که دو هفته قبل چکمه پايش بود لباس بارانی تنش بود، پشت ميز نشسته ظاهراً شهردار آن آقاست، گفت اين قدر خجالت کشيدم، ببينيد خدا شهادت را رايگان به کسی نمیدهد زحمت کشيدی مزد میگيری، تلاش کردی به نتيجه میرسی اينها را خدا میبيند چه میشود يک آدم مسئول اما ذرهای تکبر ندارد، ذرهای منيت ندارد وظيفه خودش میداند چون خدا را ناظر و خاضع میداند ما امروز بعضیها خدا يادشان رفته میگويد برو هر کاری میخواهی بکنی بکن، من يک نکته هشدار دهند از امام حسين امشب برايتان بگويم خيلیها اينجا چوب خوردند، امام حسين يکی از نصايحی به حضرت زينالعابدين در آن ساعات پايانی عمرشان کردند، يکش اين بود: «يَا بُنَيَ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ»[13] پسرم بپرهيز از ستم کردم به کسی که جز خدا پناهگاهی ندارد مردم بترسيد از بیسوادها، مردم بترسيد از آنهايي که راه دادگاه را بلد نيستند مردم بترسيد از آنهايي که حرف زدن سرشان نمیشود، نمیتواند از حدش دفاع کند: «لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ»[14] پناهگاهی جز خدا ندارد اينها حامیشان خداست، اينها مدافعشان خداست، وقتی انسان نظارت الهی را در نظر گرفت میشود. همين سردار باکری میگويند در جبهه رزمندهها میديدند سحرگاه اين کفشهايشان را يک کسی واکس زده، در تيپهايشان کنار سنگر از همديگر سؤال میکردند آقا شما واکس زديد؟ میگفت خير، کار شماست؟ خير، يک شب يک چند نفر کمين نشستند ببينند کار کيست؟ ديدند شب از نيمه که میگذرد همه در خواباند فرمانده لشکر با يک جعبه واکس و يک برس سنگر به سنگر مینشيند و کفشها را واکس میزند آقايي يعنی اين، حالا ما عارمان میشود، گاهی اوقات تواضع بعضیها يادشان رفته مردم اگر فراموش نکرديم خدا میبيند، خدا میداند خدا میشنود برای خدا کار کردی ديگر نه انتظار تجليل از ديگران داريد نه انتظار لوح تقدير داريد میگوييد آنچه بايد تقدير بکند اوست آنکه بايد بداند اوست، در خانه اگر کس است يک حرف بس است: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[15] آدمهاي با تقوی اهل اقامه نماز اند با تقوی به کسی میگويند که نماز را بر پا میدارد يکی از نشانههای: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[16]خواهرها، برادرها، نماز اول وقت است يکی از نشانههاي: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[17] اين است که نماز در ما اثر بگذارد من بعد از نماز عوض بشوم اگر قبل از نماز به کسی تندی کردم، توهين کردم بعد از نماز عذرخواهی کنم اين: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[18] است نماز را اقامه کنيد.
«وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[19]نشانه سوم از اوصاف انسانهای با تقوی خدا میفرمايد از آنچه به آنها دادهايم انفاق میکند پول پرست نيستند، دل به ثروت نسپردند هزينه میکنند در راه خدا: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[20] من همينجا يک پرانتز باز کنم از يکی از عزيزان يک تذکری دادند، بعضیها به هزينه کردن برای امام حسين ايراد میگيرند آقا مگر فقير در فاميلت نيست؟ مگر گدا نداريد؟ مگر دختر دم بخت نداريد؟ برای امام حسين اطعام میکنی؟ يا همين بحث اربعين را عزيزی میگفت از همين امروز در اين فضاهای مجازی آقا زيارت اربعين برای چه میرويد پولتان را خرج نيازمندان کنيد، خرج فقراء کنيد، خرج ضعفاء کنيد، اتفاقاً من اولاً اين را بگويم خدمتتان ما يک وقتی شايد حدود بيست سال قبل جلسهای بود آيتالله العظمی مکارم هم بود يک کسی طرح سؤال کرد يکی از علماء، گفت بعضیها میگويند زيارت چرا بعضیها هی مرتب زيارت میروند مرتب سفرهای زيارتی میروند خب بابا نرو پولش را بده به نيازمند، پولش را بده به فقير گفتند اين حالا اين ديدگاه از نظر شما چيست؟ ايشان فرمودند اينهايي که میروند زيارت اهل خيراند اينها میروند تأمين میشوند، تقويت میشوند ياد میگيرند از آن شخصيتی که به زيارتش رفتهاند در فرصتهای آينده زندگی میدرخشند لذا ايشان میفرمودند زيارت خانه خدا زيارت قبور ائمه اينها سازنده است حالا نسبت به زيارت اربعين شما میبينيد خرده میگيرند آقا پول هزينه نکنيد انفاق اينجا نکنيد فقراء را دريابيد دقيقاً اين حرف را کسانی میزنند که يک جمله نسبت به سفرهای اسرافی اروپا و آنتانيا و ترکيه حرف نمیزند، شما ببينيد هر روز چقدر مسافر میرود در کشورهای اروپايي برای تفريح اسلام با تفريح مخالف نيست، اسلام با سياحت مخالف نيست، اما سياحتی که درش گناه دارد اتفاق میافتد آقا يک هفته میرود خارج يک هفته نماز قضاء میآورد، بیبند و باری را با خودش سوغات میآورد برای آنها يک جمله حرف زده نمیشود اين ارشاد آنجا يادشان رفته، آنجايي که پول دارد بعضاً يا اکثراً در حرام هزينه میشود سکوت میکنند برای زيارت امام حسينی که سراسر معنويت، عبادت، رشد و تعالی است شروع میکنند به خرده گرفتن، من يادم است همان سالی که سال نود و چهار بود در منی آن جريان حادثه در منی اتفاق افتاد ما در منی بوديم بعضی از اين پيامکها را میآوردند ای حاجی مال باخته، ای حاجی جان باخته، مالت را دادی، جانت را دادی فلان کردی، همان سال يک هواپيمايي از ايران به سمت ترکيه میرفت اين هواپيما سقوط کرد تمام مسافرها مردند يک نفر نگفت این مسافر ترکيه جان باخته، ولی برای سفر خدا شروع میکنند به خردهگيری اين کار دشمن است البته اين طبيعی است از دشمن غير از اين انتظار نيست انسان تعجب میکند که بعضی از ساده لوحهای فريب خورده اين حرفها را تکرار میکنند، سفری که هم در معنويت انسان تأثير میگذارد هم در زندگی مادی انسان اثر میگذارد اين سفر را به چالش میکشد آقا چرا کربلا میرويد چرا اربعين و حال آنکه با شکوهترين حضور مسلمانها را شما در اربعين میبينيد حج امسال يک ميليون و هشتصد و پنجاه هزار حاجی بود اربعين شرکت حجاج شرکت زائران امام حسين به بيست و بيش از بيست ميليون با آن عظمت مردم همه بر خواسته از ميل و رغبت و عشق و علاقه همه میآيند در صحنه، خب اين ديگر کار دشمن است و شيطنت دشمن که يکجاهايي که شما انفاق بهجا میکنيد آقا آمده در يک کار خيری در امر مسجد ساختن مدرسه ساختن، مراکز درمانی، مراکز خدماتی دارد پول هزينه میکند میگويند چرا اين کار را میکنی؟ خب کجا بکند؟ «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[21] اين «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[22] يک پيام هم دارد من يک جمله هم از امام حسين تکميل عرايض جمعبندی کنم، تکميل عرايض جمعبندی کنم: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[23] پيام دارد يعنی مردم هرچه داريد مال خداست، منتی نداريد اگر انفاق کرديد، اگر کمک کرديد پول خدا را داريد میدهيد خواهرم اين ثروتی که داريد برادرم اين اموالی که داريد با خودت به دنيا نياوردی که بگويي مال من است اينها را خدا داده، خدا میفرمايد از آن داده ما قسمتش را در راه ما خرج کن، ما بيشترش هم میکنيم: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[24]از آنی که ما به شما داديم بدهيد بعد ببينيد خدا با شما چه میکند؟ اين سهتا ويژگی را قرآن میفرمايد نشانه تقواست توجه به نظارت الهی، جديت در عبادت و بندگی و نماز، ارتباط با مردم در انفاق، يک بخش از مشکلات اقتصادیمان هم ريشه در اين دارد که خدا پول داده دست مردم درست خرج نمیکنند، من در شيراز سراغ داشتم خانمی ميلياردر بود خواهرزادهاش بيمار بود در فقر دست و پا میزد اين کمک نمیکرد، پيغمبر فرمود اگر فقيری ديديد گرسنه ماند فقيری ديديد برهنه ماند، فقيری ديديد آخرتش را به دنيايش فروخت، به خاطر اينکه ثروتمندها درست به وظايفشان عمل نمیکنند، يک بخشی از حق ضعفاء دست اغنياست، اينها وظيفهشان است کمک کنند، پول خدا دست اينهاست امانت است، امانت سپردند هزينه نمیکنند مرد خانه خدا بهش داده زن و بچه را میگذارد در فقر و فلاکت، آقا خدا بهش ثروت داده چهارتا گرفتار در فاميلش هستند دستگيری نمیکند اين بیتقوايي است حالا نماز بخواند زيارت بخواند ذکر بگويد قرآن میفرمايد به وظيفه اقتصادیات هم عمل کن، يک جمله از امام حسين بگويم عرايض را جمعبندی کنم، امام حسين میفرمايد: «مَنْ جَادَ سَادَ، وَ مَنْ بَخِلَ رَذِل»[25] مردم هر کسی که جود و سخاوت به خرج داد به آقايي و عزت میرسد يعنی همين انفاقی که خدا میفرمايد بکنيد يکی از آثار و برکات انفاق آقايي است عزت است، اينهای که سخاوتمند اند مردم دوستشان میدارند حالا ولو طرف در حداقل دارد کمک میکند چيزی ندارد ولی در همان جزئی کار دارد خدمت میکند. ما يک چند سال قبل ماه رمضانی بود در همين مسجد بحث کمک به اين مجموعه مهدويت شد عزيزان ما آمده بودند اينجا کمکها را جمع آوری میکردند بعد از اتمام مجلس من سوار ماشين شدم بروم ديدم يکی از اين برادران محترم افغانی آمد دنبال سر من تا پاي ماشين يک اسکنان پنج هزار تومنی داد گفت آقای حدائق من در اين شهر غريب هستم کارگر هستم خدا میداند که بيش از اين ندارم بدهم اين پنج هزار تومن را از من قبول کن، يک کارگری که در اين مملکت غريب است دستش خالی است و خيلیها ميلياردی خدا به آنها عطا کرده نه خود میخورند نه میخوراند مردم میخواهيد محترم باشيد میخواهيد در مردنتان جشن نگيرند تا هستيد، دست سخاوتمند داشته باشيد بعضیها رفتنشان میشود موجب خوشحالی الحمدلله مرد اين قدر هم گير ما آمد، من جای عرض کردم در تشييع جنازهای بود دارالرحمه آقايی مرده بود پسر بزرگش زير تابوت بابايش بشکن میزد جلو همه، فحش هم به بابايش میداد يک بابای بخيل ثروت داشت، زن و بچه را گذاشته بود در فشار مرگش شد موجب خوشحالی، بابا خب اين پولی که دست هست حق اينهاست خرج کن لخت آمدی دنيا شانس بياوری با يک دست کفنی میروی: «مَنْ جَادَ سَادَ»[26] کسانی که جود و سخاوت به خرج میدهند به سيادت و آقايي میرسند اصلاً خود همين انفاق کردن محبوبيت میآورد، عزت میآورد: «وَ مَنْ بَخِلَ رَذِل»[27] آنیکه بخل میورزد پست میشود آدمهای بخيل ديديد مردم از ايشان منتفرند گاهی اوقات میبينيد پدر، مادر بخيل است پايگاه ندارد در خانواده همه ازش فاصله میگيرند از افراد بخيل افراد فاصله میگيرند: «مَنْ بَخِلَ رَذِل»[28] آنی که بخل میورزد به پستی و رذالت کشانده خواهد شد اين انشاءالله اين درس حضرت که آنچه خدا به ما داده در راه خدا: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[29] بخشی را انفاق کنيم دستگيری کنيم اين مجالس امام حسين از مصاديق همان انفاق است اطعامهایی که میکنيد مجاسی که میگيريد، دستگيری که میکنيد، اينها خدا عزت میدهد آبرو میدهد سربلندی میدهد ضمن اينکه خدا افزايش هم میدهد توسعه و برکت هم عطا میکند.
خب شب دوم ماه محرم از اتفاقاتی که در روز دوم محرم در تاريخ سيدالشهداء و حرکت حضرت اتفاق افتاد رسيدن امام حسين به کربلا بود، آقا فردا کربلا رسيدند در مسير حرکت من تذکری هم که عرض کردم برای اطعام حضرت که از فردا شب شروع میشود حاجآقای محمدپور قرار شد دستگاه پوز هم بياوريد خانمها ديشب میگفتند پوز بياوريد.
حالا يک شب جريانی را از آيتالله والد نقل کنم که خانمها آقايون امام حسين يک چوب کبريتش را هم حساب میکند حالا نداری هزار تومن ازت میآيد بدهی هزار تومن، کوتاهی نکن من کفش را دارم میگويم اين قدر نداری که هزار تومن هم نمیتوانی بدهی نده، همينی هم که داری خير نمیبينی، آن حداقلها: «مِمَّا»[30] آنیکه از دستت میآيد کمک کنی، ببين حضرت چه میکند؟ امام حسين زيربار منتتان قرار نمیگيرد بالاخره اين ايام يک فرصتی است برای همه ما و برای همه مردم که ببينيم چگونه عمل میکنيم؟ و چگونه کار میکنيم؟ حالا فردا شب انشاءالله از اول وقت يکی از خواهران محترمه متصدی کار بشوند و انشاءالله قبول زحمت کنند.
آقا فردا رسيدند کربلا از منزلگاه شراف، که حضرت با حرّ رو به رو شدند يک روز مانده بود به ماه محرم، حرّ مأمور بود تحت الحفظ با امام حسين بيايد تا دستور دوم برسد فردا که روز دوم محرم بود دوتا اتفاق با هم عمل شد، يکی آقا رسيدند کربلا ديگر مرکب امام حسين حرکت نکرد، اسب ايستاد حتی اين حيوان در آن عالم تکوين خودش متوجه شد اين سرزمين سرزمين ديگری است با توقف مرکب حضرت پيکی از کوفه رسيد نامهای را به حرّ دادند عبيدالله ابن زياد ملعون نوشته بود به مجرد رسيدن اين نامه حسين ابن علی را هرکجا هست متوقف کن، حرّ آمد نزد امام حسين گفت آقا ديگر شما اجازه حرکت نداريد نامهای رسيده و من مأمور هستم که شما را اينجا متوقف کنم تا دستور ديگری برسد آقا از اسب پياده شدند سؤال کردند که اين سرزمين نامش چيست؟ يک کسی گفت آقا اين سرزمين را نينوا میگويند شخصی گفت قازريات هم میگويند، شخصی گفت شاطیالفرات هم گفته میشود يک کسی گفت آقا من از گذشتگانم شنيدم که به اين سرزمين کرب و بلاء هم گفته میشود سختی و رنج، آقا از اسب پياده شدند مقدار از خاک کربلا برداشتند بو کردند فرمودند: «واهاً لک يا هذه التربه»، چه تربتی؟ چه خاکی؟ بوی عشق از اين خاک بر خواسته است آقا فرمودند:
بار بگشاييد اينجا کربلاست، آب و خاکش با دل و جان آشناست
فرمودند همه را پياده کنيد ما همينجا توقف میکنيم فقط آقا به حرّ گفتند حرّ گفت من اجازه ندارم شما را کنار نهر فرات اجازه بدهم خيمهها را بزنيد در نامه نوشتند اينها را با فاصله از آب اجازه بدهيد خيمه بزنند که آقا آمد همينجایی که خيمهگاه است خيمهها را بر افراشتند وسائل را پياده میکردند حضرت زينب سراسيمه آمد سمت امام حسين گفت برادر چرا اينجا پياده شديد؟ چرا اينجا دستور داديد خيمهها را برپا کنند؟ يک مقدار اين صحری دلگير است آقا بايد زينب را آماده کنند فرمودند خواهرم از جنگ با پدر بر میگشتيم در همين صحری رسيديم پدرم خسته بود درون خيمه استراحت کرده بود سر پدرم در دامان مجتبی حسن بود آقا لحظاتی را خوابيده بودند يکدفعه پدرم از خواب بيدار شد بلند بلند شروع کرد گريستن همه سؤال کردند آقا چه شد گريه میکنيد؟ آقا فرمودند الآن در عالم خواب ديدم فرشتگان از آسمان آمدند دور اين صحری را نشان گذاری کردند بعد ديدم اين درختهای نخل در اين صحری همه غرق شد و خون جوشيد، صحری يکپارچه شد دريای از خون و شخصی در بين اين دريای خون فرو میرفت و بر میخواست و صدا میزد: «انا الغريب انا المظلوم»، نگاه کردم ديدم فرزندم حسين است، آقا فرمودند خواهرم: «هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا»[31] خواهرم اينجا جاي است که بايد خيمهها را بر افراشته کرد: «هَاهُنَا مَسْفَكُ دِمَائِنَا»[32] در اين صحری خون ما را روی زمين خواهند ريخت، خواهرم: «مَقْتَلُ رِجَالِنَا»[33] مردهای ما را در اين صحری شهيد میکنند: «و مذبح اطفالنا»، بچههای ما را در اين صحری سر میبرند يعنی خواهرم اينجای صحری مقتل علیاصغر است، مقتل عون و جعفر است، مقتل اين نور چشمیهای ماست خواهرم: «ههنا حرّقت خيامنا»[34] اين خيمههای که دارند الآن برپا میکنند در آينده نزديک آتش به اين خيمهها خواهند زد يک جمله ديگر عرضم تمام يک پيام ديگر که اين زينب مخاطبش بود، خواهرم: «ههنا سبيت نسائنا»[35] خواهرم در اين صحری است که خانمها را به اسارت میبرند يعنی خواهرم آمده شو برای اسارت همه بگوييم يا حسين.
[1] بقره3.
[2] بقر2.
[3] بقر2.
[4] اعراف179.
[5] بقره1.
[6] بقر2.
[7] بقره3.
[8] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص117.
[9] علق14.
[10] نساء6.
[11] نساء81.
[12] تحف العقول النص ص443.
[13] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص331.
[14] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص331.
[15] بقره3.
[16] بقره3.
[17] بقره3.
[18] بقره3.
[19] بقره3.
[20] بقره3.
[21] بقره3.
[22] بقره3.
[23] بقره3.
[24] بقره3.
[25] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص81.
[26] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص81.
[27] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص81.
[28] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص81.
[29] بقره3.
[30] بقره3.
[31] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص81 .
[32] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص81 .
[33] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص383.
[34] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.
[35] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.