استاد حدائق روز یکشنبه 17 تیرماه 1403 مصادف با اولین روز از ماه محرم در مهدیه بزرگ شیراز به بیان فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند.

دانلود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

با يک مقدمه من وارد فرمايش نورانی حضرت بشوم روز اول و انشاءالله اين کلام تأثيرگذار و سازنده امام حسين برای ما چراغ راه زندگی قرار بگيرد، يکی از دانشمندان مسيحی تحليلی دارد نسبت به مراسم عزاداری امام حسين دانشمند منصف، و با انصاف تعبيری که می­کند اين است که سيدالشهداء دانشگاه عظيمی به نام تعليم و تربيت تأسيس کرده با اين ويژگی که اين دانشگاه محدوديت سنی ندارد، محدوديت علمی هم ندارد، محدوديت اجتماعی و طبقات اجتماعی هم ندارد، محدوديت زمانی هم ندارد در طول سال برای همه مردم پير و جوان، عالم و جاهل، هر قومی، هر مليتی الآن در اين مجلس جمع محترمی که حاضر هستيد هر کدام دارای يک جايگاه خاص، موقعيت ويژه، همه اين­ عزيزان که محترم هستيد در کنار هم قرار گرفتيد، بعضی­ها در بازار، بعضی­ها در اداره، بعضی­ها در مراکز علمی، و بعضی­ها کارهای ديگر اما همه مجتمع شديم به نام امام حسين اين يکی از ويژگی­های مجالس سيدالشهداست که خيلی از مجالسی که مردم می­گيرند معمولاً به اين گستردگی نيست، پير، جوان، مرد، زن، آشنا نا آشنا ولی متفق در انس با امام حسين اين يکی از امتيازات است و بعد اين دانشمند مسیحی اشاره می­کند که جلسات امام حسين دعوت هم نمی­خواهد يک بيرق مشکی می­زنند، يک پرچم، يک اطلاع رسانی عمومی می­شود، مجلس عزاداری منعقد است مردم با افتخار شرکت می­کنند ولی جلسات ديگر را بايد دعوت­شان کرد آقای فلانی، خانم فلانی، فلان روز، فلان ساعت جلسه است تشريف بياوريد حالا بيايند يا نيايند ولی در مجالس امام حسين همه با افتخار با منت شرکت می­کنند حضور پيدا می­کنند و بهره­ می­برند و اين جلسات در طول سال تکرار می­شوند، من اين را عرض کردم هدفم اين بود نقش اين جلسات بايد سازنده باشد، تأثيرگذار باشد يعنی بنده خودم را عرض می­کنم خطاب به شخص خودم است من آمدنم در مجلس امام حسين و خارج شدنم از مجلس امام حسين بايد متفاوت باشد، بعد از خروج از اين مجلس، احساس تحول کنم، تأثير اين مجلس بر زندگی من، فکر من، نگاه من، کلام من خودش را نشان بدهد اين تأثيرگذاری است، حتی در نماز راوی از امام صادق سؤال کرد يابن رسول­الله نشانه نماز مقبول چيست؟ امام صادق فرمودند نشانه نماز مقبول اين است که حال قبل از نمازت با حال بعد از نمازت فرق بکند يعنی اگر قبل از نماز دلی شکسته بودی، تا سلام نماز دادی دلجوي کنی، اگر قبل از نماز کوتاهی کرده بودی در باره کسی تا سلام نماز دادی عذرخواهی کنی:

همين­جا صلح کن با ما چه لازم که در محشر زما شرمنده باشی

اين نماز مقبول است امام فرمود نماز مقبول اين است من با آن حال و فکر و رفتار اشتباه وارد نماز بشوم با همان حال هم از نماز خارج بشوم، اين کار نکردم، اثری نديدم از اين نماز لذا يک بخشی از مردم که گلايه می­کنند آقا ما از عبادت­مان، از ذکرمان، از دعايمان، از روضه­مان چيزی نديديم چون نگهش نداشتيم، چون تغيير ايجاد نشد، چون تغيير ايجاد نشد، اثر هم ديده نشد، آقا سيدالشهداء در اين مسيری که حرکت کردند از مدينه به مکه و از مکه به سمت عراق و کوفه يک درس را من اين­جا از حضرت بگويم برای همه­مان هم بالاخره مفيد است، حضرت هرکجا مخاطب داشتند سخنرانی می­کردند در بين راه، در مکه، در مسجدالحرام، گاهی اوقات مردم می­فهميدند امام حسين نوه رسول­الله آمده می­آمدند برای ديدن، عرض سلام امام تا فرصت را مقتضی می­ديدند يک سخنرانی يک جمله يک پيام به مردم می­دادند اين برای همه درس است آقايون حرف بزنيد، خانم­ها تا زبان­تان از کار نيفتاده حرف بزنيد، نگو اثر نمی­کند شما به وظيفه­ات عمل کن، دنبال نتيجه نباشيد يکی از درس­های مهم حرکت امام حسين درس عمل به تکليف و درس عمل به وظيفه بود، وظيفه­ات را انجام بده چه می­شود؟ به شما ربطی ندارد، تو خوب بندگی کن نتيجه را خدا خواهد داد، تصميم خوب بگير هرچه شد نگران نباش، امام حسين آموخت به وظيفه عمل کنيم، آقا سيدالشهداء بخشی از ما متدينين گرفتار نتيجه شديم، ديديد بعضی­ها کار خوب نمی­کني؟ می­گويی حاجی چرا کار نمی­کنی؟ آقا فايده ندارد اين­ها قدر نمی­داند اثر ندارد، يک آقايي را من ديدم گفت حالا ما پای صندوق می­آمديم و نيامديم فايده نداشت من يکی بودم، گفتم شما دنبال نتيجه­ای؟ می­شود اين، وظيفه­ات را انجام بده، تو تکليف­ات را انجام بده هرچه شد با اوست، سربلند باش اگر به تکليف­ات عمل کردی، افتخار کن اگر به وظيفه عمل کردی ولو اين عمل به وظيفه آن نتيجه­ای که در ذهنت بود اتفاق نيفتاد اين درس عاشوراست، آقا سيدالشهداء اگر دنبال نتيجه بود کربلا نبايد می­آمد، شما مدينه­النبی پيغمبری که زادگاه امام حسين بود عمده مردم با حرکت امام حسين مخالف بودند البته منطق اين­ها رو حساب سطحی نگری منطق مقبولی بود، اين­ها می­گفتند آقا نرو، کوفی­ها حمايت نمی­کنند، شما را می­کشند بعضی­ها خبرهای از پيغمبر می­دانستند و نهی می­کردند يکی از آن­ها ام­السلمه همسر رسول­خدا بود اين تقريباً جايگاه مادر بزرگی داشت برای امام حسين، آقا امام حسين عازم سفر بودند ديگر داشتند آن­ روزهای که می­خواستند حرکت کنند از مدينه آمد خدمت امام حسين گفت فرزندم کجا می­خواهی بروی؟ آقا فرمودند عراق گفت نرو، من خودم از جدت رسول­الله شنيدم در عراق قطعه قطعه می­کنند تو را، آقا يک نگاهی به ام­السلمه کردند متوجه شدند ام­السلمه متوجه نيست که امام حسين همه چيز را می­داند:

يکی درد و يکی درمان پسندد، يکی وصل و يکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد

ام­السلمه يک خاطره­ای را نقل کرد برای امام حسين گفت عزيزم آقا يک روزی پيغمبر قبل از ظهر بود برای دقايق استراحت آمد در حجره من، در اتاق من به من فرمود ام­السلمه مراقب باش کسی وارد نشود می­خواهم دقايق استراحت کنم قبل از ظهر بود پيامبر خسته بودند، ام­السلمه گفت آقا رسول­الله در اتاق استراحت کردند من آمدم بيرون اتاق پرده انداختم جلو در خودم ايستادم که کسی وارد نشود تا مزاحمت ايجاد نکند اين­ها را برای امام حسين نقل کرد، بعد از گذشت پنجاه و چند سال گفت آقا يک وقتی شما به دنبال جدت بودی، با عجله وارد اتاق شدی، تا ام­السلمه آمد امام حسين را بگيرد از اتاق خارج کند امام حسين در سن دو سه سالگی بودند، دنبال پدر بزرگ می­گشتند، گيرا گرفتند که در اتاق ام­السلمه است ام­السلمه می­گويد تا دنبال امام حسين آمدم ديدم آقا وارد شد خودش را پرتاب کرد روی سينه پيغمبر، پيغمبر خواب بود بيدار شد ام­السلمه می­گويد آمدم حسين را بلند کنم، ديدم رسول­الله دست­ها را آورده دور حسين­اش می­بوسد و می­گريد و می­گويد: «ولدي‏ قتلوك‏ و من شرب الماء منعوك‏»[1]پسرم می­کشند تو را، از آب دادن هم به تو مضايقه می­کنند تشنه می­کشند تو را، گفت آمدم شما را بلند کنم پيغمبر فرمود ام­السلمه آزاد بگذار حسين را روی سينه من بماند، گفتم يا رسول­الله چه کسی حسين را می­کشد؟ اين مطلبی که شما می­فرماييد چه است؟ پيغمبر فرمود ام­السلمه روزگاری خواهد آمد که حسينم را در دشت کربلا تشنه به شهادت می­رساند ام­السلمه گفت مادر من از جدت شنيدم اين اتفاق می­افتد نرو، آقا فرمود: «يَا أُمَّ سَلَمَةَ إِنِّي‏ مَقْتُولٌ»[2]«مذبوحاً ظلماً و عدواناً»، مادر خبر از شهادت به من می­دهی، خودم می­دانم چه خواهد شد؟ خودم می­دانم من را شهيد می­کنند سر از بدنم جدا می­کنند، امام حسين دنبال نتيجه نبود، دنبال وظيفه بود و به محمدحنفيه هم فرمودند ببينيد حتی برادر امام حسين با اين حرکت مخالف بود، محمدحنفيه انسان شجاعی بود، ولی در زمانی که حضرت می­خواستند حرکت بکنند بيمار بود نيمه شب به محمدحنفيه گفتند سيدالشهداء با يک تعداد زن و بچه دارد از مدينه خارج می­شود سريع خودش را در محله بنی­هاشم ديدم آقا سوار اسب­ هستند، زن و بچه­ها هم سوار، زينب سوار شده ام­گلثوم، رقيه، سکينه، همه:

حرم را از حرم کردند بيرون، همه سر گشته­اند در دشت و هامون

عزيزانی که عالم را پناه­اند، برون کردند از کاخ خداوند

محمدحنفيه می­گويد رسيدم در محله بنی­هاشم نيمه شب ديدم آقا سوار بر اسب دارد اين آيه را می­خواند و آهسته آهسته حرکت می­کند: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمين‏»[3] اين آيه سخن موسی است زمانی که از مصر داشت خارج می­شد، يعنی اين قدر فضای مصر را نا امن کرده بودند که فرعون آلوده کرده بود فضا را برای موسی، حضرت موسی می­گويد خدايا ما را از قوم ظالمين حفظ کن، کار به حدی سخت شده بود که اقامت امام حسين در مدينه منوره يک چنين وضعيتی پيدا کرده بود، محمدحنفيه می­گويد دهنه اسب امام را گرفتم گفتم  برادر کجا؟ قبلاً هم گفته بود آقا نرويد عراق، آقا فرمودند دارم می­روم سمت عراق، گفت آقا نرويد، اين کوفی­ها خوش استقبال بد بدرقه­اند، دو مرتبه در تاريخ اين­ها را تجربه کرديد زمان پدر، زمان برادرتان مجتبی حسن، اين­ها خوب ندرخشيدند، ديگر تکرار نکنيد اين تجربه­ را آقا فرمودند: «يا أخي جزاك اللّه‏ خيراً»[4] خدا پاداش خير به تو بدهد: «لقد نصحت‏ و أشرت‏ بالصواب»[5] نصيحت کردی، صواب را گفتی، آن­چه که به ذهن تو می­رسد خير است گفتی، اما مطلب چيز ديگری  است، گفت آقا چه است مطلب؟ آقا فرمودند برادر امشب رفتم کنار قبر پيغمبر، مردم وقتی گير می­افتيد کاری بکنيد که امام حسين کرد، به خوبان درگاه هستی متوسل بشويد در کار ماندی نمی­دانی چه بکنی؟ بگو خدايا به عظمت رسول­الله­ و اهل­البيت راه را برای ما روشن کن، ببين جواب می­دهند يا نمی­دهند؟ در نزدیم که در باز نشد، صدای نزديم که جواب نگرفتيم: کی رفته­ای زدل که تمنا کنم تو را، امام حسين فرمودند آمدم کنار قبر پيغمبر عرض کردم: «اللّهمّ‏ هذا قبر نبيّك‏ محمد، و أنا ابن بنت نبيّك»[6] من هم فرزند دختر پيغمبرت هستم: «و قد حضرني من الأمر ما قد علمت»[7]خدايا يک اتفاقی پيش آمده که شما می­دانيد قاطبه مسلمان­ها مخالف­اند با اين حرکت خدايا به عظمت اين مکان و پيغمبر قسم هرچه رضايت شماست و رضايت پيغمبر است سر راه من قرار بده، آقا امام حسين فرمودند برادر لحظاتی خواب بر من مستولی شد تا خواب بر من مستولی شد پيغمبر را ديدم، رسول­الله در عالم خواب من را در آغوش گرفتند فرمودند: «يا حسين‏ اخرج‏ (إلى‏ العراق‏)»[8] به سوی عراق حرکت کن: «فإنّ اللّه قد شاء أن يراك قتيلا»[9]خدا اراده کرده شما را در خون غلطان ببيند، تا محمدحنفيه اين را شنيد گفت برادر، اگر می­دانی که پايان اين سفر شهادت است زن و بچه­ها را چرا داريد می­بريد، کسی در ميدان جنگی که می­داند کشته می­شود ناموس خودش را نمی­برد، مردم ناموس برای خدا يا خدا برای ناموس، امام حسين آموخت علی­اکبرت را برای خدا دوست بدار، مادر علی­اصغرت را برای خدا بخواه، پدر دخترت را برای خدا، خواهر برادرت را برای خدا، زينب امام حسين را برای خدا می­خواست لذا اين صحنه­ای که تاريخ نقل کرده وقتی زينب در آن جلسه اولی که با بدن قطعه قطعه امام حسين رو به رو شد دست برد زير اين بدن، بدن را بلند کرد سر به آسمان بلند نمود، عرض کرد: «اللهم تقبل هذا القربان»، خدايا اين قربانی را از ما قبول کن ما حسين را برای تو داديم، ما حسين را برای شما دوست می­داشتيم اين درسنامه عاشوراست محبت به هرکسی و برای هر چيزی رنگ الهی بايد به خودش بگيرد، خودتان را هم برای خدا دوست بدارد، علی­عليه­السلام در نهج­البلاغه می­فرمايد انسان­های با تقوی وقتی يک­جايي کوتاهی می­کنند خودشان را زير سؤال می­برند: «فَهُمْ‏ لِأَنْفُسِهِمْ‏ مُتَّهِمُونَ‏»[10] چرا در اين مجلس رفتی؟ چرا اين اخلاق را به خرج دادی، او خودش را هم محاکمه می­کند، چون می­گويد اين رفتار خدا پسندانه نبود، محمدحنفيه گفت آقا زن و بچه­ها را چرا می­بری؟ آقا فرمودند پيغمبر فرمود زن و بچه­ها را هم ببر: «إنّ اللّه قد شاء أن يراهنّ سبايا»[11]خدا اراده کرده اين­ها را در جامه اسارت ببيند زينب بايد بيايد، رقيه بايد بيايد، بايد رقيه بيايد امروز قبر او ملجأ و پناهگاه انسان­های آزاده در شام بشود، زينب بايد بيايد تحول ايجاد کند، در عالم اسلام با حضورش، با بيانش اين عمل به تکليف است اين درس بزرگ عاشوراست مردم به وظيفه عمل کنيد دنبال نتيجه نباشيد، تو دو ات را ضرب در دو بکن جواب چه می­آيد ديگر به شما ربطی ندارد، جواب را بگذار به خدا که حساب کند، خدا ذره المثقال­ها را حساب می­کند، وظيفه­ات است اين­جا کمک کنی، کمک کن حالا آن قدر بداند يا نداند؟ گستاخی بکند يا تکريم بکند دنبال اين نباشد، بابا متأسفانه يکی از آسيب­های که در رفتارها، گفتارها، کردارها مواجه هستيم چون به دنبال نتيجه هستيم گاهاً وظيفه­ها را خوب انجام نمی­دهيم به وظايفه خوب عمل نمی­کنيم می­گوييم چون نتيجه نمی­دهد فايده ندارد، ولکن اين حرف ما اثر ندارد نمی­گويد، اين آقا قدرشناسی نمی­کند کمک نمی­کنيم، شما وظيفه­ات است کمک کنی، خب اين قسمت برويم سر سخن حضرت، آقا هرجا مخاطب می­ديدند حرف می­زدند و حال آن­که خيلی از اين مخاطبين هم می­شنيدند و می­رفتند با حضرت نمی­آمدند اما امام به وظيفه عمل می­کرد از خروج از مدينه تا ورود در مکه و از مکه تا عراق امام هرجا افراد می­آمدند يک جمله نورانی ارشادی بيان می­کرد و اين­ها شده درسنامه­های از سيدالشهداء در تاريخ، من يک جمله­اش را عرض کنم، در يکی از منزلگاه­ها جمعيتی آمدند ديدن امام حسين تا فهميدند نوه رسول­الله در اين صحری خيمه برپا کرده، آمدند آقا تا مخاطب ديدند افراد نشستند از فرصت استفاده کردند: «ايها الناس»[12] يافت نشد، خطاب خطاب عام، ای بشريت نه فقط مسلمان­ها، نه مؤمنين، اي انسان­ها بدانيد که خداوند بشريت و انسان­ها را نيافريد: «مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ»[13]، مگر برای با معرفت شدن، ببينيد آقايون مهندسی، دکتری، آيت­اللهی، اول تاجر بازاری، دانشمندی، هر کسی هستی بگذار کنار، معرفت به خرج بده، سياه باش، افريقايي باش می­شوی جَون اصحاب الحسين، قريشی باش هاشمی باش ولی معرفت نداشته باش با امام حسين نمی­آيي، آنچه که خدا از همه ما انتظار دارد معرفت است، و لذا عبادت پولی است برای رسيدن به اين معرفت، واجبات و ترک محرمات طريقی است برای رسيدن به اين معرفت و اين معرفت را تقويت می­کند، قيمت ما انسان­ها هم در گرو معرفت ماست، اميرالمؤمنين فرمود: «قيمة كل‏ امرء ما يحسنه»[14] قيمت انسان­ها در گرو آن چيزی است که برايش ارزش قائل­اند حالا در خلوت­مان به خودمان نمره بدهيم، می­خواهی بفهمي چقدر می­ارزی؟ ببينيد ارزش در زندگی­تان چيست؟ چه برايتان مهم است، همان قيمت شماست، بعضی­ها يک خانه، بعضی­ها امکانات اقتصادی، بعضی­ها امکانات اجتماعی و غيره، اما بعضی­ها می­بينيد فقط خدا، اميرالمؤمنين ارزش در زندگی­­اش خداست، آقا امام باقر آمده بودند حج اين را من در همين سفر حج هم با حاجی­ها می­گفتم، می­گفتم کنار خانه خدا چيزهای سردستی­ نخواهيد، نسخه زندگی­ات را بپيچ و برگردد، صد را بخواه تا نود درش افتاده باشد، گفتم مردم چيزی بگوييد که پيغمبر فرمود، چيزی بگوييد که امام باقر فرمود و به محضر خدا عرض کرد، آقا امام باقر عليه­السلام کنار کعبه بودند هشام ابن عبدالملک خليفه اموی آمد در مسجدالحرام، خليفه وقت، همان سال والی مدينه يکی از باغات امام باقر را مصادره کرده بود به ظلم، باغ امام باقر را تصاحب کرده بودند ياران حضرت دور حضرت بودند ديدند خليفه آمد داخل، داخل مسجدالحرام يکی از ياران حضرت گفت آقا فرصت خوبی است هشام آمد در مسجدالحرام برويد الآن به هشام طرح موضوع کنيد و طرح شکايت از والی مدينه و شکايت کنيد از اين تصاحب ظالمانه حکم برگشتن باغ را از خليفه بگيرد، حالا خيلی­ها اگر بودند اين کار را می­کردند گاهی اوقات در يک مجلسی نشستيم يک دفعه می­بينی فلان مسئول آمد گرفتاری هم داريم اصلاً يادمان می­رود که مجلس امام حسين است می­گوييم امام حسين رسانده برويم طرح موضوع کنيم تا به حضرت گفت برويد به هشام بگوييد امام فرمود: «ويحک»، وای بر تو، معرفت را ببين، آقا فرمودند من در مسجدالحرام از خدا هم نمی­خواهم باغم را به من برگرداند چه برسد به هشام، گفت آقا شما آمديد مسجدالحرام از خدا چه بخواهيد؟ اين بگو معرفت يعنی اين، امام باقر چقدر قيمت دارد، لايتناهی، چرا؟ چون ارزش در زندگی امام باقر لايتناهی است يعنی حد ندارد، آقا فرمودند من آمده­ام در مسجدالحرام از خدا خدا را بخواهم، من خدا را آمدم جستجو کنم، بگويم خدايا لحظه­ای ما از شما جدا نشويم با خدا بوديد در هر حالی هستيد موفق هستيد، بی­خدا شديد در هر جايگاهی قرار گرفتيد باخته­ايد، امام حسين فرمود مردم: «مَا خَلَقَ الْعِبَادَ»[15]، خدا نيافريد انسان­ها را مگر برای با معرفت شدن، در هر پستی، رشته­ای، رسته­ای جايگاهی که هستيد معرفت خودتان را حفظ کنيد، خارجی، داخلی بعضی­ها الآن سراغ دارم دانشجو آلمان نماز شبش تعطيل نمی­شود معرفت است، طرف هم در شيراز جنت­تراز است تارک الصلاة است در سومين حرم اهل­البيت است نماز بلد نيست:

معرفت از آدميان برده­اند، آدميان را ز ميان برده­اند

امام حسين فرمود اصل با معرفت شدن است: «مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ»[16]، قيمت­تان در گرو معرفت شماست، اين­که بنده چه کسی هستم؟ پدر من کيست؟ فرزند من کيست؟ بگذار کنار، خودت چه کاره­ای؟ عموی پيغمبری بی­معرفتی می­شوی ابولهب، عموی پيغمبری با معرفتی می­شود ابوطالب، دو عمو با دو رويکرد، بی­معرفت با معرفت خدا از ما انتظار معرفت دارد لذا اين اصحاب الحسين را ببينيد شما زندگی اين شهدای کربلا را مطالعه کنيد بيش از يکصد شهيد اين­ها در کنار امام حسين قرار گرفتند با امام حسين به شهادت رسيدند تمام اين­ها در معرفت می­درخشند، غلام سياه ترک با معرفت، غلام سياه آفريقايي با معرفت، غلام ترک با معرفت، ابالفضل العباس با معرفت، علی­اکبر با معرفت، تمام اين شهداء در اين شناخت و معرفت درخشنده­اند: «ما خلق خلق الله الا ليعرفون» بعد آقا دنبال مطلب فرمودند: «فَإِذَا عَرَفُوهُ‏ عَبَدُوهُ‏»[17] معرفت اگر آمد شناخت اگر آمد، بندگی می­آيد، ديديد بعضی­ها در بندگی می­لنگند چون در معرفت می­لنگند نمازش هر وقت شما چرا؟ چون معرفتش کم است، اين­ها بايد معرفت را تقويت بکنند، بعضی­ها ديديد حاضر نيستند به هيچ عنوان واجبات­شان را از دست بدهند تراز خداست، رضايت او برای اين­ها شرط است اين­ها چون معرفت پيدا کردند، اولياء الهی که شما می­بينيد در عبادت­شان در رفتارهايشان، در برنامه­هايشان در نظام زندگی­شان درخشنده­اند چون معرفت دارد، کسی که معرفت دارد تهمت نمی­زند، آدم بی معرفت غيبت می­کند، آدم بی­­معرفت ظلم می­کند آدم بی­معرفت حق کشی می­کند و ناسپاسی می­کند آنی که معرفت دارد ذره­ای به کسی تعدی نمی­کند خلاف نمی­کند، خطا مرتکب نمی­شود آقا فرمود: «فَإِذَا عَرَفُوهُ‏ عَبَدُوهُ‏»[18]ما را آوردند اول برای با معرفت شدند، با معرفت شدی ديگر می­شوی بنده، ديگر نمی­خواهد برايت بگويند نماز بخوان، خودت می­شوی اسوه نمازگزاری يک آقايي در همين شيراز سال­ها قبول بود گفت حاج­آقا يک پسری دارم پانزده سالش است تازه به تکليف رسيده و گفت من بعض شب­ها هم نماز شب می­خوانم پدر چهل و خرده­ای سال داشت گفت بعض شب­ها که بلند می­شوم برای نماز شب می­بينم اين جوان پانزده ساله گوشه سالن سجاده را پهن کرده، در قنوت نماز وتر در العفو­هاست، يعنی حدوداً نيم ساعت از ما جلوتر، دارد تازه نماز وترش را تمام می­کند من پدر می­خواهم بروم وضوء بگيرم بيايم تازه نماز شب بخوانم گفت حاج­آقا گاهی اوقات اين قدر خجالت از خودم می­کشم اين را به خود من گفت، به خودم می­گويم تو در اين سن و سال اين پسرت که بودی نمازهايت يک خط در ميان بود معلوم نبود می­خواندی، نمی­خواندی اما پسرت در سن گذشته­ تو نماز شبش تعطيل نمی­شود تفاوت اين پدر و پسر کجاست؟ مردم جوان­هايتان را اگر با معرفت کرديد ديگر نمی­خواهد بهش بگوييد دروغ نگو، اين خانم اگر با معرفت شد ديگر نمی­خواهد بهش بگويي حجابت را رعايت کن، اين آقا در بازار اگر با معرفت شد ديگر نمی­خواهد بهش بگويي احتکار نکن، او خودش می­شود مجری احکام الهی يک خانمی آمد پيش من اين­ هم سال­ها قبل گفت حاج­آقا دختری دارم از وضع پوشش اين ناراضی هستم ما هرچه می­گوييم اعتناء نمی­کند، اگر اجازه بدهيد يکی دو جلسه بيايد با او نسبت به حجاب صحبت کنيد؟ گفتم عيب ندارد وقت گذاشتيم، جلسه اول اين خانم آمد با دخترش، خب دختر وضع پوشش وضع خوبی نبود، ببينيد خدا همه را به خوبی آفريده من يکی دو روز قبل يک کسی از ما سؤال کرد، گفت آقا شارون را خدا، يک بحثی شد بعد اين سؤال کرد، گفت يعنی شما می­گوييد شارون را خدا هم برای خليفة­الله شدن آفريد گفتم بله، ترامپ نگبتی، اين ترامپ را خدا برای خليفه­الله شدن آفريد، شمر را خدا برای خليفه­الله شدن آفريد، از خير محض شر صادر نمی­شود هر کسی را خدا خلق کرده به خوبی خلق کرده بدی­ها معلول انتخاب­های بد مردم است، خدا حبيب ابن مظاهر را آفريد برای اين­که خليفه­الله بشود و شد، از آن طرف می­بينيد بعضی­ها بريدند فاصله گرفتند، اين دست ماست، و الا طينت­ها پاک است، اين مادر با دختر آمدند ما يک جلسه­ای نيم ساعته نسبت به حجاب صحبت کرديم موکول شد ادامه بحث جلسه ديگر، جلسه دوم آمد نيم ساعت، حضار محترم به اين روز عزيز و به اين ماه محرم قسم جلسه سومی که اين مادر و دختر آمدند برای صحبت حجاب دختر از مادر بهتر بود، دختری که در دوتا نيم ساعت خودش را می­فهمد ما از حجاب چقدر به بچه­هايمان گفتيم نتيجه نگرفتيم، از نماز گفتيم و آثار نماز و نتيجه نگرفتيم؟ امام حسين می­فرمايد معرفت اگر آمد بندگی­ می­آيد يک­جای که مردم در بندگی می­لنگند چون در معرفت دارند لنگ می­زنند نمی­شناسد، شناخت ندارد قدر نمی­داند، شما يک سکه بهار آزادی با يکدانه شکلات، ببريد جلو يک آقای زاده­ای، خانم زاده­ای دو ساله يک پسر بچه دو ساله بگوييد شکلات می­خواهی يا اين سکه؟ می­گويد شکلات، چرا که نمی­شناسد، نمی­داند ارزش اين سکه را آن شيرينی ظاهری شکلات را می­داند و حال آن­که نمی­داند اين سکه پول صدها کيلوی اين شکلات است اگر معرفت آمد امام حسين فرمود بندگی می­آيد و نکته را جمع­بندی کنم، آقا فرمود اگر بندگی آمد، بنده شديد: فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ»[19] مردم اگر بندگی خدا کرديد خدا تأمين­تان می­کند محتاج نمی­شويد گرفتار ديگران نمی­شويد اين­که بعضی­ها می­گويند گيريم، گرفتاريم چون يک­جايي کم گذاشتيم:

بندگی کن تا که سلطانت کنند، تن رهاکن تا همه جانت کنند

خوی حيوانی سزاوار تو نيست، ترک اين خو کن که انسانت کنند

شما هم از مسائل اقتصادی هراس داريد، از آينده­تان بيم داريد، روز کوری، روز پيری، آلزايمر گرفتيم، ام اس گرفتيم، اين­ها را بابا بگذار کنار، خدای امروز خدای فرداست، تو امروز خوب بدرخش ببيند فردا خدا چطور اداره­ات می­کند من با جرأت بگويم و جمله پايانی­ام تا اين لحظه تا اين ساعت در عمر خودم يک نفر را نديدم شما اگر ديديد بياييد به من بگوييد که بگويد من برای خدا خوب عمل به وظيفه کردم اما خدا خوب پاداش نداد، زير هر يارب تو لبيک ماست، خرج کردی برای خدا، خرجت می­کند حرف زدی حفظت می­کند امام حسين آموخت برای خدا خرج شديد عالم را خرجت می­کند عرفه را ديديد اربعين­ها را می­بينيد چه عظمتی است؟ چه عظمتی است؟ در اين ايام اربعين در اين ايام عرفه خدا عالم را به صحنه می­آورد برای امام حسين مردم با عشق با علاقه با افتخار آقايونی که اربعين خانم­های که رفتيد ديد اين عراقی­ها التماستان می­کنند نان ما را بخوريد خانه ما قدم بگذاريد يک ساعت می­روی در خانه­اش استراحت کنی می­بينی کفشت را واکس زده، دستش برسد لباس که احساس می­کند کثيف است می­شورد، مثل يک خادم خدمت­گذار چرا؟ امام حسين برای خدا خرج شد خدا عالم را برای امام حسين خرج کرد: «اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ»[20] اين درسنامه البته حديث يک جمله ديگر دنبال روايت دارد اين بماند وقت ما رو به اتمام فرصت ديگر، کلام حضرت را من تکميل کنم اين درسنامه­ تربيتی که آقا به آن جمعيتی که محضر آقا آمدند و تقاضای يک نصيحتی کردند.

خب روز نخست مجلس، روز اول محرم است، معمولاً در شروع مجالس، عرض توسل به مادر بزرگوارشان فاطمه زهراء و در پايان مراسم عرض توسل به مادرش فاطمه زهراء يکی از علماء خدا رحمت ايشان را می­گفت وجهش هم اين است گاهی اوقات شما در يک جايي دعوت هستيد وقتی وارد می­شويد با اول کسی که برخورد می کنيم و سلام می­کني صاحب مجلس است آقا خوش آمديد، بفرماييد وقتی هم می­خواهيد برويد آخرين کسی که خدا حافظی می­کنی باز صاحب مجلس است، صاحب مجلس حقيقی فاطمه زهراست ما اول عرض ادب به محضر اين بزرگ بانويي که از افتخارات امام حسين روز عاشورا مادرش بود، يکی از حرف­هايي که امام حسين روز عاشورا زدند: «وَ حُجُورٌ طَابَتْ‏ وَ طَهُرَتْ‏»[21] ما در دامن پاک مادری چون فاطمه تربيت شديم کربلا با آن عظمت جلوه­ای از آن خانه ساده فاطمه زهراء و آن دامن پاک است خواهران من اگر فرزندان حسينی می­خواهيد تربيت کنيد فاطمی زندگی کنيد، برادران من اگر فرزندان حسينی می­خواهيد تربيت کنيد علوی زندگی کنيد، امام حسين روز عاشورا هم به پدر و هم به مادر افتخار کرد:

گر نگاهی به ما کند زهراء، دردها را دواء کند زهراء

کم مخواه از عطای بسيارش، کآنچه خواهی عطا کند زهراء

بر دل و جان ما صفا بخشد، گر نگاهی به ما کند زهراء

خب توسلی هم انشاءالله عزيزان ما به فيض خواهد رساند، تشريف دارند آقای يزدانی من مقدمه­ای توسل و عزاداری اين روزها، وقت گذاشتيد امام حسين زيربار منت­تان قرار نمی­گيرد، بعد از صد و بيست سال وقتی رفتيد می­فهميد در اين جلسات چه خبر بوده حيفم می­آيد اين را می­گويم چون روز اول محرم است، بشنويد و استفاده کنيد، حبيب ابن مظاهر اسدی را يکی از علمای بزرگ خواب ديد حبيب را که آقايان و خواهرانی که کربلا رفتيد ورودی حرم امام حسين دربان امام حسين است يعنی گل سرسبد اصحاب امام حسين حبيب است، گل سرسبد بنی­هاشم هم ابالفضل است، و اين دوتا شهيد قبرهايشان جداست يعنی دوتا قبر جداگانه دارند مستقل­اند حبيب جايگاه بزرگی داشت کسی بود که وقتی شهيد شد امام حسين فرمودند شب يک ختم قرآن می­خواند: «لقد کنت تختم القرآن فی ليلة واحده»، يکی از علمای بزرگ می­گويد خواب حبيب را ديدم، گفتم آقای حبيب خيلی خدا برايت لطف کرده، خيلی جايگاه والای داری، دربان خانه امام حسين هستی، هر کسی وارد حرم می­شود اول يک سلام به شما می­کند بعد خارج می­شود مجدداً يک سلام به شما می­کند يکبار می­آيد کنار ضريح اما دوبار تو را می­بيند و سلام می­کند، آقای حبيب ديگر از اين بالاتر هم می­شود در سال ميليون­ها انسان با ارادت و عشق به شما سلام می­کنند حبيب گفت يک آرزوی دارم ولی شدنی نيست گفت چه آرزوی؟ اين را زيادی بشنويد گفت ای کاش می­شد برگردم به دنيا، شرکت در مجالسی که به نام اربابم حسين منعقد است مثل اين جلسات، خدمت کنم به شرکت کنندگان در مجلس عزای حسين مردم حبيب می­داند در اين جلسات چه می­دهند؟ حبيب می­داند چه خبر است؟ حبيب در عالم برزخ غبطه خدمت به مرد و زن در مجلس می­خورد، تا عمر هست استفاده کنيم، تا عمر هست بهره­برداری کنيم، من يکی دو بيت عرض ادب به ساحت مقدس اميرالمؤمنين حال حضرت و زبان حال اميرالمؤمنين را عرض کنم: بودی چراغ خانه­ام، مادر نقش روشنايي خانه دارد وقتی مادر می­رود خانه ديگر آن روشنايي خودش را از دست می­دهد آن­هايي که مادر داريد قدر مادرها را بدانيد، آن­هايي که مادرها رفتند ياد کنيد از آن­ها اين حضور شما در اين جلسات مرهون پاکی پدر و مادرهای شماست:

بودی چراغ خانه­ام، تاريک شده کاشانه­ام، زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من

ای همسر پيروز من، رفتی سيه شد روز من، گويد حسين کو مادرم، خدا نکند سايه مادری از سر خانه­ای کوتاه بشود در آن خانه بچه­های خردسال باشند

گويد حسين کو مادرم، آن مادر غم پرورم، زهرای من زهرای من

 

[1] مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر ج‏4 ص137.

[2] الهداية الكبرى ص203.

[3] قصص21.

[4] قصص21.

[5] قصص21.

[6] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج‏2 ص155.

[7] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج‏2 ص155.

[8] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج‏17-الحسين‏ع ص214.

[9] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج‏17-الحسين‏ع ص214.

[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص304.

[11] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج‏17-الحسين‏ع ص214.

[12] علل الشرائع ج‏1 ص9.

[13] علل الشرائع ج‏1 ص9.

[14] تفسير نور الثقلين ج‏2 ص426.

[15] علل الشرائع ج‏1 ص9.

[16] علل الشرائع ج‏1 ص9.

[17] علل الشرائع ج‏1 ص9.

[18] علل الشرائع ج‏1 ص9.

[19] علل الشرائع ج‏1 ص9.

[20] علل الشرائع ج‏1 ص9.

[21] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص97.

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه