استاد حدائق روز یکشنبه 17 تیرماه 1403 مصادف با اولین روز از ماه محرم در مهدیه بزرگ شیراز به بیان فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
با يک مقدمه من وارد فرمايش نورانی حضرت بشوم روز اول و انشاءالله اين کلام تأثيرگذار و سازنده امام حسين برای ما چراغ راه زندگی قرار بگيرد، يکی از دانشمندان مسيحی تحليلی دارد نسبت به مراسم عزاداری امام حسين دانشمند منصف، و با انصاف تعبيری که میکند اين است که سيدالشهداء دانشگاه عظيمی به نام تعليم و تربيت تأسيس کرده با اين ويژگی که اين دانشگاه محدوديت سنی ندارد، محدوديت علمی هم ندارد، محدوديت اجتماعی و طبقات اجتماعی هم ندارد، محدوديت زمانی هم ندارد در طول سال برای همه مردم پير و جوان، عالم و جاهل، هر قومی، هر مليتی الآن در اين مجلس جمع محترمی که حاضر هستيد هر کدام دارای يک جايگاه خاص، موقعيت ويژه، همه اين عزيزان که محترم هستيد در کنار هم قرار گرفتيد، بعضیها در بازار، بعضیها در اداره، بعضیها در مراکز علمی، و بعضیها کارهای ديگر اما همه مجتمع شديم به نام امام حسين اين يکی از ويژگیهای مجالس سيدالشهداست که خيلی از مجالسی که مردم میگيرند معمولاً به اين گستردگی نيست، پير، جوان، مرد، زن، آشنا نا آشنا ولی متفق در انس با امام حسين اين يکی از امتيازات است و بعد اين دانشمند مسیحی اشاره میکند که جلسات امام حسين دعوت هم نمیخواهد يک بيرق مشکی میزنند، يک پرچم، يک اطلاع رسانی عمومی میشود، مجلس عزاداری منعقد است مردم با افتخار شرکت میکنند ولی جلسات ديگر را بايد دعوتشان کرد آقای فلانی، خانم فلانی، فلان روز، فلان ساعت جلسه است تشريف بياوريد حالا بيايند يا نيايند ولی در مجالس امام حسين همه با افتخار با منت شرکت میکنند حضور پيدا میکنند و بهره میبرند و اين جلسات در طول سال تکرار میشوند، من اين را عرض کردم هدفم اين بود نقش اين جلسات بايد سازنده باشد، تأثيرگذار باشد يعنی بنده خودم را عرض میکنم خطاب به شخص خودم است من آمدنم در مجلس امام حسين و خارج شدنم از مجلس امام حسين بايد متفاوت باشد، بعد از خروج از اين مجلس، احساس تحول کنم، تأثير اين مجلس بر زندگی من، فکر من، نگاه من، کلام من خودش را نشان بدهد اين تأثيرگذاری است، حتی در نماز راوی از امام صادق سؤال کرد يابن رسولالله نشانه نماز مقبول چيست؟ امام صادق فرمودند نشانه نماز مقبول اين است که حال قبل از نمازت با حال بعد از نمازت فرق بکند يعنی اگر قبل از نماز دلی شکسته بودی، تا سلام نماز دادی دلجوي کنی، اگر قبل از نماز کوتاهی کرده بودی در باره کسی تا سلام نماز دادی عذرخواهی کنی:
همينجا صلح کن با ما چه لازم که در محشر زما شرمنده باشی
اين نماز مقبول است امام فرمود نماز مقبول اين است من با آن حال و فکر و رفتار اشتباه وارد نماز بشوم با همان حال هم از نماز خارج بشوم، اين کار نکردم، اثری نديدم از اين نماز لذا يک بخشی از مردم که گلايه میکنند آقا ما از عبادتمان، از ذکرمان، از دعايمان، از روضهمان چيزی نديديم چون نگهش نداشتيم، چون تغيير ايجاد نشد، چون تغيير ايجاد نشد، اثر هم ديده نشد، آقا سيدالشهداء در اين مسيری که حرکت کردند از مدينه به مکه و از مکه به سمت عراق و کوفه يک درس را من اينجا از حضرت بگويم برای همهمان هم بالاخره مفيد است، حضرت هرکجا مخاطب داشتند سخنرانی میکردند در بين راه، در مکه، در مسجدالحرام، گاهی اوقات مردم میفهميدند امام حسين نوه رسولالله آمده میآمدند برای ديدن، عرض سلام امام تا فرصت را مقتضی میديدند يک سخنرانی يک جمله يک پيام به مردم میدادند اين برای همه درس است آقايون حرف بزنيد، خانمها تا زبانتان از کار نيفتاده حرف بزنيد، نگو اثر نمیکند شما به وظيفهات عمل کن، دنبال نتيجه نباشيد يکی از درسهای مهم حرکت امام حسين درس عمل به تکليف و درس عمل به وظيفه بود، وظيفهات را انجام بده چه میشود؟ به شما ربطی ندارد، تو خوب بندگی کن نتيجه را خدا خواهد داد، تصميم خوب بگير هرچه شد نگران نباش، امام حسين آموخت به وظيفه عمل کنيم، آقا سيدالشهداء بخشی از ما متدينين گرفتار نتيجه شديم، ديديد بعضیها کار خوب نمیکني؟ میگويی حاجی چرا کار نمیکنی؟ آقا فايده ندارد اينها قدر نمیداند اثر ندارد، يک آقايي را من ديدم گفت حالا ما پای صندوق میآمديم و نيامديم فايده نداشت من يکی بودم، گفتم شما دنبال نتيجهای؟ میشود اين، وظيفهات را انجام بده، تو تکليفات را انجام بده هرچه شد با اوست، سربلند باش اگر به تکليفات عمل کردی، افتخار کن اگر به وظيفه عمل کردی ولو اين عمل به وظيفه آن نتيجهای که در ذهنت بود اتفاق نيفتاد اين درس عاشوراست، آقا سيدالشهداء اگر دنبال نتيجه بود کربلا نبايد میآمد، شما مدينهالنبی پيغمبری که زادگاه امام حسين بود عمده مردم با حرکت امام حسين مخالف بودند البته منطق اينها رو حساب سطحی نگری منطق مقبولی بود، اينها میگفتند آقا نرو، کوفیها حمايت نمیکنند، شما را میکشند بعضیها خبرهای از پيغمبر میدانستند و نهی میکردند يکی از آنها امالسلمه همسر رسولخدا بود اين تقريباً جايگاه مادر بزرگی داشت برای امام حسين، آقا امام حسين عازم سفر بودند ديگر داشتند آن روزهای که میخواستند حرکت کنند از مدينه آمد خدمت امام حسين گفت فرزندم کجا میخواهی بروی؟ آقا فرمودند عراق گفت نرو، من خودم از جدت رسولالله شنيدم در عراق قطعه قطعه میکنند تو را، آقا يک نگاهی به امالسلمه کردند متوجه شدند امالسلمه متوجه نيست که امام حسين همه چيز را میداند:
يکی درد و يکی درمان پسندد، يکی وصل و يکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد
امالسلمه يک خاطرهای را نقل کرد برای امام حسين گفت عزيزم آقا يک روزی پيغمبر قبل از ظهر بود برای دقايق استراحت آمد در حجره من، در اتاق من به من فرمود امالسلمه مراقب باش کسی وارد نشود میخواهم دقايق استراحت کنم قبل از ظهر بود پيامبر خسته بودند، امالسلمه گفت آقا رسولالله در اتاق استراحت کردند من آمدم بيرون اتاق پرده انداختم جلو در خودم ايستادم که کسی وارد نشود تا مزاحمت ايجاد نکند اينها را برای امام حسين نقل کرد، بعد از گذشت پنجاه و چند سال گفت آقا يک وقتی شما به دنبال جدت بودی، با عجله وارد اتاق شدی، تا امالسلمه آمد امام حسين را بگيرد از اتاق خارج کند امام حسين در سن دو سه سالگی بودند، دنبال پدر بزرگ میگشتند، گيرا گرفتند که در اتاق امالسلمه است امالسلمه میگويد تا دنبال امام حسين آمدم ديدم آقا وارد شد خودش را پرتاب کرد روی سينه پيغمبر، پيغمبر خواب بود بيدار شد امالسلمه میگويد آمدم حسين را بلند کنم، ديدم رسولالله دستها را آورده دور حسيناش میبوسد و میگريد و میگويد: «ولدي قتلوك و من شرب الماء منعوك»[1]پسرم میکشند تو را، از آب دادن هم به تو مضايقه میکنند تشنه میکشند تو را، گفت آمدم شما را بلند کنم پيغمبر فرمود امالسلمه آزاد بگذار حسين را روی سينه من بماند، گفتم يا رسولالله چه کسی حسين را میکشد؟ اين مطلبی که شما میفرماييد چه است؟ پيغمبر فرمود امالسلمه روزگاری خواهد آمد که حسينم را در دشت کربلا تشنه به شهادت میرساند امالسلمه گفت مادر من از جدت شنيدم اين اتفاق میافتد نرو، آقا فرمود: «يَا أُمَّ سَلَمَةَ إِنِّي مَقْتُولٌ»[2]«مذبوحاً ظلماً و عدواناً»، مادر خبر از شهادت به من میدهی، خودم میدانم چه خواهد شد؟ خودم میدانم من را شهيد میکنند سر از بدنم جدا میکنند، امام حسين دنبال نتيجه نبود، دنبال وظيفه بود و به محمدحنفيه هم فرمودند ببينيد حتی برادر امام حسين با اين حرکت مخالف بود، محمدحنفيه انسان شجاعی بود، ولی در زمانی که حضرت میخواستند حرکت بکنند بيمار بود نيمه شب به محمدحنفيه گفتند سيدالشهداء با يک تعداد زن و بچه دارد از مدينه خارج میشود سريع خودش را در محله بنیهاشم ديدم آقا سوار اسب هستند، زن و بچهها هم سوار، زينب سوار شده امگلثوم، رقيه، سکينه، همه:
حرم را از حرم کردند بيرون، همه سر گشتهاند در دشت و هامون
عزيزانی که عالم را پناهاند، برون کردند از کاخ خداوند
محمدحنفيه میگويد رسيدم در محله بنیهاشم نيمه شب ديدم آقا سوار بر اسب دارد اين آيه را میخواند و آهسته آهسته حرکت میکند: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمين»[3] اين آيه سخن موسی است زمانی که از مصر داشت خارج میشد، يعنی اين قدر فضای مصر را نا امن کرده بودند که فرعون آلوده کرده بود فضا را برای موسی، حضرت موسی میگويد خدايا ما را از قوم ظالمين حفظ کن، کار به حدی سخت شده بود که اقامت امام حسين در مدينه منوره يک چنين وضعيتی پيدا کرده بود، محمدحنفيه میگويد دهنه اسب امام را گرفتم گفتم برادر کجا؟ قبلاً هم گفته بود آقا نرويد عراق، آقا فرمودند دارم میروم سمت عراق، گفت آقا نرويد، اين کوفیها خوش استقبال بد بدرقهاند، دو مرتبه در تاريخ اينها را تجربه کرديد زمان پدر، زمان برادرتان مجتبی حسن، اينها خوب ندرخشيدند، ديگر تکرار نکنيد اين تجربه را آقا فرمودند: «يا أخي جزاك اللّه خيراً»[4] خدا پاداش خير به تو بدهد: «لقد نصحت و أشرت بالصواب»[5] نصيحت کردی، صواب را گفتی، آنچه که به ذهن تو میرسد خير است گفتی، اما مطلب چيز ديگری است، گفت آقا چه است مطلب؟ آقا فرمودند برادر امشب رفتم کنار قبر پيغمبر، مردم وقتی گير میافتيد کاری بکنيد که امام حسين کرد، به خوبان درگاه هستی متوسل بشويد در کار ماندی نمیدانی چه بکنی؟ بگو خدايا به عظمت رسولالله و اهلالبيت راه را برای ما روشن کن، ببين جواب میدهند يا نمیدهند؟ در نزدیم که در باز نشد، صدای نزديم که جواب نگرفتيم: کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را، امام حسين فرمودند آمدم کنار قبر پيغمبر عرض کردم: «اللّهمّ هذا قبر نبيّك محمد، و أنا ابن بنت نبيّك»[6] من هم فرزند دختر پيغمبرت هستم: «و قد حضرني من الأمر ما قد علمت»[7]خدايا يک اتفاقی پيش آمده که شما میدانيد قاطبه مسلمانها مخالفاند با اين حرکت خدايا به عظمت اين مکان و پيغمبر قسم هرچه رضايت شماست و رضايت پيغمبر است سر راه من قرار بده، آقا امام حسين فرمودند برادر لحظاتی خواب بر من مستولی شد تا خواب بر من مستولی شد پيغمبر را ديدم، رسولالله در عالم خواب من را در آغوش گرفتند فرمودند: «يا حسين اخرج (إلى العراق)»[8] به سوی عراق حرکت کن: «فإنّ اللّه قد شاء أن يراك قتيلا»[9]خدا اراده کرده شما را در خون غلطان ببيند، تا محمدحنفيه اين را شنيد گفت برادر، اگر میدانی که پايان اين سفر شهادت است زن و بچهها را چرا داريد میبريد، کسی در ميدان جنگی که میداند کشته میشود ناموس خودش را نمیبرد، مردم ناموس برای خدا يا خدا برای ناموس، امام حسين آموخت علیاکبرت را برای خدا دوست بدار، مادر علیاصغرت را برای خدا بخواه، پدر دخترت را برای خدا، خواهر برادرت را برای خدا، زينب امام حسين را برای خدا میخواست لذا اين صحنهای که تاريخ نقل کرده وقتی زينب در آن جلسه اولی که با بدن قطعه قطعه امام حسين رو به رو شد دست برد زير اين بدن، بدن را بلند کرد سر به آسمان بلند نمود، عرض کرد: «اللهم تقبل هذا القربان»، خدايا اين قربانی را از ما قبول کن ما حسين را برای تو داديم، ما حسين را برای شما دوست میداشتيم اين درسنامه عاشوراست محبت به هرکسی و برای هر چيزی رنگ الهی بايد به خودش بگيرد، خودتان را هم برای خدا دوست بدارد، علیعليهالسلام در نهجالبلاغه میفرمايد انسانهای با تقوی وقتی يکجايي کوتاهی میکنند خودشان را زير سؤال میبرند: «فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ»[10] چرا در اين مجلس رفتی؟ چرا اين اخلاق را به خرج دادی، او خودش را هم محاکمه میکند، چون میگويد اين رفتار خدا پسندانه نبود، محمدحنفيه گفت آقا زن و بچهها را چرا میبری؟ آقا فرمودند پيغمبر فرمود زن و بچهها را هم ببر: «إنّ اللّه قد شاء أن يراهنّ سبايا»[11]خدا اراده کرده اينها را در جامه اسارت ببيند زينب بايد بيايد، رقيه بايد بيايد، بايد رقيه بيايد امروز قبر او ملجأ و پناهگاه انسانهای آزاده در شام بشود، زينب بايد بيايد تحول ايجاد کند، در عالم اسلام با حضورش، با بيانش اين عمل به تکليف است اين درس بزرگ عاشوراست مردم به وظيفه عمل کنيد دنبال نتيجه نباشيد، تو دو ات را ضرب در دو بکن جواب چه میآيد ديگر به شما ربطی ندارد، جواب را بگذار به خدا که حساب کند، خدا ذره المثقالها را حساب میکند، وظيفهات است اينجا کمک کنی، کمک کن حالا آن قدر بداند يا نداند؟ گستاخی بکند يا تکريم بکند دنبال اين نباشد، بابا متأسفانه يکی از آسيبهای که در رفتارها، گفتارها، کردارها مواجه هستيم چون به دنبال نتيجه هستيم گاهاً وظيفهها را خوب انجام نمیدهيم به وظايفه خوب عمل نمیکنيم میگوييم چون نتيجه نمیدهد فايده ندارد، ولکن اين حرف ما اثر ندارد نمیگويد، اين آقا قدرشناسی نمیکند کمک نمیکنيم، شما وظيفهات است کمک کنی، خب اين قسمت برويم سر سخن حضرت، آقا هرجا مخاطب میديدند حرف میزدند و حال آنکه خيلی از اين مخاطبين هم میشنيدند و میرفتند با حضرت نمیآمدند اما امام به وظيفه عمل میکرد از خروج از مدينه تا ورود در مکه و از مکه تا عراق امام هرجا افراد میآمدند يک جمله نورانی ارشادی بيان میکرد و اينها شده درسنامههای از سيدالشهداء در تاريخ، من يک جملهاش را عرض کنم، در يکی از منزلگاهها جمعيتی آمدند ديدن امام حسين تا فهميدند نوه رسولالله در اين صحری خيمه برپا کرده، آمدند آقا تا مخاطب ديدند افراد نشستند از فرصت استفاده کردند: «ايها الناس»[12] يافت نشد، خطاب خطاب عام، ای بشريت نه فقط مسلمانها، نه مؤمنين، اي انسانها بدانيد که خداوند بشريت و انسانها را نيافريد: «مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ»[13]، مگر برای با معرفت شدن، ببينيد آقايون مهندسی، دکتری، آيتاللهی، اول تاجر بازاری، دانشمندی، هر کسی هستی بگذار کنار، معرفت به خرج بده، سياه باش، افريقايي باش میشوی جَون اصحاب الحسين، قريشی باش هاشمی باش ولی معرفت نداشته باش با امام حسين نمیآيي، آنچه که خدا از همه ما انتظار دارد معرفت است، و لذا عبادت پولی است برای رسيدن به اين معرفت، واجبات و ترک محرمات طريقی است برای رسيدن به اين معرفت و اين معرفت را تقويت میکند، قيمت ما انسانها هم در گرو معرفت ماست، اميرالمؤمنين فرمود: «قيمة كل امرء ما يحسنه»[14] قيمت انسانها در گرو آن چيزی است که برايش ارزش قائلاند حالا در خلوتمان به خودمان نمره بدهيم، میخواهی بفهمي چقدر میارزی؟ ببينيد ارزش در زندگیتان چيست؟ چه برايتان مهم است، همان قيمت شماست، بعضیها يک خانه، بعضیها امکانات اقتصادی، بعضیها امکانات اجتماعی و غيره، اما بعضیها میبينيد فقط خدا، اميرالمؤمنين ارزش در زندگیاش خداست، آقا امام باقر آمده بودند حج اين را من در همين سفر حج هم با حاجیها میگفتم، میگفتم کنار خانه خدا چيزهای سردستی نخواهيد، نسخه زندگیات را بپيچ و برگردد، صد را بخواه تا نود درش افتاده باشد، گفتم مردم چيزی بگوييد که پيغمبر فرمود، چيزی بگوييد که امام باقر فرمود و به محضر خدا عرض کرد، آقا امام باقر عليهالسلام کنار کعبه بودند هشام ابن عبدالملک خليفه اموی آمد در مسجدالحرام، خليفه وقت، همان سال والی مدينه يکی از باغات امام باقر را مصادره کرده بود به ظلم، باغ امام باقر را تصاحب کرده بودند ياران حضرت دور حضرت بودند ديدند خليفه آمد داخل، داخل مسجدالحرام يکی از ياران حضرت گفت آقا فرصت خوبی است هشام آمد در مسجدالحرام برويد الآن به هشام طرح موضوع کنيد و طرح شکايت از والی مدينه و شکايت کنيد از اين تصاحب ظالمانه حکم برگشتن باغ را از خليفه بگيرد، حالا خيلیها اگر بودند اين کار را میکردند گاهی اوقات در يک مجلسی نشستيم يک دفعه میبينی فلان مسئول آمد گرفتاری هم داريم اصلاً يادمان میرود که مجلس امام حسين است میگوييم امام حسين رسانده برويم طرح موضوع کنيم تا به حضرت گفت برويد به هشام بگوييد امام فرمود: «ويحک»، وای بر تو، معرفت را ببين، آقا فرمودند من در مسجدالحرام از خدا هم نمیخواهم باغم را به من برگرداند چه برسد به هشام، گفت آقا شما آمديد مسجدالحرام از خدا چه بخواهيد؟ اين بگو معرفت يعنی اين، امام باقر چقدر قيمت دارد، لايتناهی، چرا؟ چون ارزش در زندگی امام باقر لايتناهی است يعنی حد ندارد، آقا فرمودند من آمدهام در مسجدالحرام از خدا خدا را بخواهم، من خدا را آمدم جستجو کنم، بگويم خدايا لحظهای ما از شما جدا نشويم با خدا بوديد در هر حالی هستيد موفق هستيد، بیخدا شديد در هر جايگاهی قرار گرفتيد باختهايد، امام حسين فرمود مردم: «مَا خَلَقَ الْعِبَادَ»[15]، خدا نيافريد انسانها را مگر برای با معرفت شدن، در هر پستی، رشتهای، رستهای جايگاهی که هستيد معرفت خودتان را حفظ کنيد، خارجی، داخلی بعضیها الآن سراغ دارم دانشجو آلمان نماز شبش تعطيل نمیشود معرفت است، طرف هم در شيراز جنتتراز است تارک الصلاة است در سومين حرم اهلالبيت است نماز بلد نيست:
معرفت از آدميان بردهاند، آدميان را ز ميان بردهاند
امام حسين فرمود اصل با معرفت شدن است: «مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ»[16]، قيمتتان در گرو معرفت شماست، اينکه بنده چه کسی هستم؟ پدر من کيست؟ فرزند من کيست؟ بگذار کنار، خودت چه کارهای؟ عموی پيغمبری بیمعرفتی میشوی ابولهب، عموی پيغمبری با معرفتی میشود ابوطالب، دو عمو با دو رويکرد، بیمعرفت با معرفت خدا از ما انتظار معرفت دارد لذا اين اصحاب الحسين را ببينيد شما زندگی اين شهدای کربلا را مطالعه کنيد بيش از يکصد شهيد اينها در کنار امام حسين قرار گرفتند با امام حسين به شهادت رسيدند تمام اينها در معرفت میدرخشند، غلام سياه ترک با معرفت، غلام سياه آفريقايي با معرفت، غلام ترک با معرفت، ابالفضل العباس با معرفت، علیاکبر با معرفت، تمام اين شهداء در اين شناخت و معرفت درخشندهاند: «ما خلق خلق الله الا ليعرفون» بعد آقا دنبال مطلب فرمودند: «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ»[17] معرفت اگر آمد شناخت اگر آمد، بندگی میآيد، ديديد بعضیها در بندگی میلنگند چون در معرفت میلنگند نمازش هر وقت شما چرا؟ چون معرفتش کم است، اينها بايد معرفت را تقويت بکنند، بعضیها ديديد حاضر نيستند به هيچ عنوان واجباتشان را از دست بدهند تراز خداست، رضايت او برای اينها شرط است اينها چون معرفت پيدا کردند، اولياء الهی که شما میبينيد در عبادتشان در رفتارهايشان، در برنامههايشان در نظام زندگیشان درخشندهاند چون معرفت دارد، کسی که معرفت دارد تهمت نمیزند، آدم بی معرفت غيبت میکند، آدم بیمعرفت ظلم میکند آدم بیمعرفت حق کشی میکند و ناسپاسی میکند آنی که معرفت دارد ذرهای به کسی تعدی نمیکند خلاف نمیکند، خطا مرتکب نمیشود آقا فرمود: «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ»[18]ما را آوردند اول برای با معرفت شدند، با معرفت شدی ديگر میشوی بنده، ديگر نمیخواهد برايت بگويند نماز بخوان، خودت میشوی اسوه نمازگزاری يک آقايي در همين شيراز سالها قبول بود گفت حاجآقا يک پسری دارم پانزده سالش است تازه به تکليف رسيده و گفت من بعض شبها هم نماز شب میخوانم پدر چهل و خردهای سال داشت گفت بعض شبها که بلند میشوم برای نماز شب میبينم اين جوان پانزده ساله گوشه سالن سجاده را پهن کرده، در قنوت نماز وتر در العفوهاست، يعنی حدوداً نيم ساعت از ما جلوتر، دارد تازه نماز وترش را تمام میکند من پدر میخواهم بروم وضوء بگيرم بيايم تازه نماز شب بخوانم گفت حاجآقا گاهی اوقات اين قدر خجالت از خودم میکشم اين را به خود من گفت، به خودم میگويم تو در اين سن و سال اين پسرت که بودی نمازهايت يک خط در ميان بود معلوم نبود میخواندی، نمیخواندی اما پسرت در سن گذشته تو نماز شبش تعطيل نمیشود تفاوت اين پدر و پسر کجاست؟ مردم جوانهايتان را اگر با معرفت کرديد ديگر نمیخواهد بهش بگوييد دروغ نگو، اين خانم اگر با معرفت شد ديگر نمیخواهد بهش بگويي حجابت را رعايت کن، اين آقا در بازار اگر با معرفت شد ديگر نمیخواهد بهش بگويي احتکار نکن، او خودش میشود مجری احکام الهی يک خانمی آمد پيش من اين هم سالها قبل گفت حاجآقا دختری دارم از وضع پوشش اين ناراضی هستم ما هرچه میگوييم اعتناء نمیکند، اگر اجازه بدهيد يکی دو جلسه بيايد با او نسبت به حجاب صحبت کنيد؟ گفتم عيب ندارد وقت گذاشتيم، جلسه اول اين خانم آمد با دخترش، خب دختر وضع پوشش وضع خوبی نبود، ببينيد خدا همه را به خوبی آفريده من يکی دو روز قبل يک کسی از ما سؤال کرد، گفت آقا شارون را خدا، يک بحثی شد بعد اين سؤال کرد، گفت يعنی شما میگوييد شارون را خدا هم برای خليفةالله شدن آفريد گفتم بله، ترامپ نگبتی، اين ترامپ را خدا برای خليفهالله شدن آفريد، شمر را خدا برای خليفهالله شدن آفريد، از خير محض شر صادر نمیشود هر کسی را خدا خلق کرده به خوبی خلق کرده بدیها معلول انتخابهای بد مردم است، خدا حبيب ابن مظاهر را آفريد برای اينکه خليفهالله بشود و شد، از آن طرف میبينيد بعضیها بريدند فاصله گرفتند، اين دست ماست، و الا طينتها پاک است، اين مادر با دختر آمدند ما يک جلسهای نيم ساعته نسبت به حجاب صحبت کرديم موکول شد ادامه بحث جلسه ديگر، جلسه دوم آمد نيم ساعت، حضار محترم به اين روز عزيز و به اين ماه محرم قسم جلسه سومی که اين مادر و دختر آمدند برای صحبت حجاب دختر از مادر بهتر بود، دختری که در دوتا نيم ساعت خودش را میفهمد ما از حجاب چقدر به بچههايمان گفتيم نتيجه نگرفتيم، از نماز گفتيم و آثار نماز و نتيجه نگرفتيم؟ امام حسين میفرمايد معرفت اگر آمد بندگی میآيد يکجای که مردم در بندگی میلنگند چون در معرفت دارند لنگ میزنند نمیشناسد، شناخت ندارد قدر نمیداند، شما يک سکه بهار آزادی با يکدانه شکلات، ببريد جلو يک آقای زادهای، خانم زادهای دو ساله يک پسر بچه دو ساله بگوييد شکلات میخواهی يا اين سکه؟ میگويد شکلات، چرا که نمیشناسد، نمیداند ارزش اين سکه را آن شيرينی ظاهری شکلات را میداند و حال آنکه نمیداند اين سکه پول صدها کيلوی اين شکلات است اگر معرفت آمد امام حسين فرمود بندگی میآيد و نکته را جمعبندی کنم، آقا فرمود اگر بندگی آمد، بنده شديد: فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ»[19] مردم اگر بندگی خدا کرديد خدا تأمينتان میکند محتاج نمیشويد گرفتار ديگران نمیشويد اينکه بعضیها میگويند گيريم، گرفتاريم چون يکجايي کم گذاشتيم:
بندگی کن تا که سلطانت کنند، تن رهاکن تا همه جانت کنند
خوی حيوانی سزاوار تو نيست، ترک اين خو کن که انسانت کنند
شما هم از مسائل اقتصادی هراس داريد، از آيندهتان بيم داريد، روز کوری، روز پيری، آلزايمر گرفتيم، ام اس گرفتيم، اينها را بابا بگذار کنار، خدای امروز خدای فرداست، تو امروز خوب بدرخش ببيند فردا خدا چطور ادارهات میکند من با جرأت بگويم و جمله پايانیام تا اين لحظه تا اين ساعت در عمر خودم يک نفر را نديدم شما اگر ديديد بياييد به من بگوييد که بگويد من برای خدا خوب عمل به وظيفه کردم اما خدا خوب پاداش نداد، زير هر يارب تو لبيک ماست، خرج کردی برای خدا، خرجت میکند حرف زدی حفظت میکند امام حسين آموخت برای خدا خرج شديد عالم را خرجت میکند عرفه را ديديد اربعينها را میبينيد چه عظمتی است؟ چه عظمتی است؟ در اين ايام اربعين در اين ايام عرفه خدا عالم را به صحنه میآورد برای امام حسين مردم با عشق با علاقه با افتخار آقايونی که اربعين خانمهای که رفتيد ديد اين عراقیها التماستان میکنند نان ما را بخوريد خانه ما قدم بگذاريد يک ساعت میروی در خانهاش استراحت کنی میبينی کفشت را واکس زده، دستش برسد لباس که احساس میکند کثيف است میشورد، مثل يک خادم خدمتگذار چرا؟ امام حسين برای خدا خرج شد خدا عالم را برای امام حسين خرج کرد: «اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ»[20] اين درسنامه البته حديث يک جمله ديگر دنبال روايت دارد اين بماند وقت ما رو به اتمام فرصت ديگر، کلام حضرت را من تکميل کنم اين درسنامه تربيتی که آقا به آن جمعيتی که محضر آقا آمدند و تقاضای يک نصيحتی کردند.
خب روز نخست مجلس، روز اول محرم است، معمولاً در شروع مجالس، عرض توسل به مادر بزرگوارشان فاطمه زهراء و در پايان مراسم عرض توسل به مادرش فاطمه زهراء يکی از علماء خدا رحمت ايشان را میگفت وجهش هم اين است گاهی اوقات شما در يک جايي دعوت هستيد وقتی وارد میشويد با اول کسی که برخورد می کنيم و سلام میکني صاحب مجلس است آقا خوش آمديد، بفرماييد وقتی هم میخواهيد برويد آخرين کسی که خدا حافظی میکنی باز صاحب مجلس است، صاحب مجلس حقيقی فاطمه زهراست ما اول عرض ادب به محضر اين بزرگ بانويي که از افتخارات امام حسين روز عاشورا مادرش بود، يکی از حرفهايي که امام حسين روز عاشورا زدند: «وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ»[21] ما در دامن پاک مادری چون فاطمه تربيت شديم کربلا با آن عظمت جلوهای از آن خانه ساده فاطمه زهراء و آن دامن پاک است خواهران من اگر فرزندان حسينی میخواهيد تربيت کنيد فاطمی زندگی کنيد، برادران من اگر فرزندان حسينی میخواهيد تربيت کنيد علوی زندگی کنيد، امام حسين روز عاشورا هم به پدر و هم به مادر افتخار کرد:
گر نگاهی به ما کند زهراء، دردها را دواء کند زهراء
کم مخواه از عطای بسيارش، کآنچه خواهی عطا کند زهراء
بر دل و جان ما صفا بخشد، گر نگاهی به ما کند زهراء
خب توسلی هم انشاءالله عزيزان ما به فيض خواهد رساند، تشريف دارند آقای يزدانی من مقدمهای توسل و عزاداری اين روزها، وقت گذاشتيد امام حسين زيربار منتتان قرار نمیگيرد، بعد از صد و بيست سال وقتی رفتيد میفهميد در اين جلسات چه خبر بوده حيفم میآيد اين را میگويم چون روز اول محرم است، بشنويد و استفاده کنيد، حبيب ابن مظاهر اسدی را يکی از علمای بزرگ خواب ديد حبيب را که آقايان و خواهرانی که کربلا رفتيد ورودی حرم امام حسين دربان امام حسين است يعنی گل سرسبد اصحاب امام حسين حبيب است، گل سرسبد بنیهاشم هم ابالفضل است، و اين دوتا شهيد قبرهايشان جداست يعنی دوتا قبر جداگانه دارند مستقلاند حبيب جايگاه بزرگی داشت کسی بود که وقتی شهيد شد امام حسين فرمودند شب يک ختم قرآن میخواند: «لقد کنت تختم القرآن فی ليلة واحده»، يکی از علمای بزرگ میگويد خواب حبيب را ديدم، گفتم آقای حبيب خيلی خدا برايت لطف کرده، خيلی جايگاه والای داری، دربان خانه امام حسين هستی، هر کسی وارد حرم میشود اول يک سلام به شما میکند بعد خارج میشود مجدداً يک سلام به شما میکند يکبار میآيد کنار ضريح اما دوبار تو را میبيند و سلام میکند، آقای حبيب ديگر از اين بالاتر هم میشود در سال ميليونها انسان با ارادت و عشق به شما سلام میکنند حبيب گفت يک آرزوی دارم ولی شدنی نيست گفت چه آرزوی؟ اين را زيادی بشنويد گفت ای کاش میشد برگردم به دنيا، شرکت در مجالسی که به نام اربابم حسين منعقد است مثل اين جلسات، خدمت کنم به شرکت کنندگان در مجلس عزای حسين مردم حبيب میداند در اين جلسات چه میدهند؟ حبيب میداند چه خبر است؟ حبيب در عالم برزخ غبطه خدمت به مرد و زن در مجلس میخورد، تا عمر هست استفاده کنيم، تا عمر هست بهرهبرداری کنيم، من يکی دو بيت عرض ادب به ساحت مقدس اميرالمؤمنين حال حضرت و زبان حال اميرالمؤمنين را عرض کنم: بودی چراغ خانهام، مادر نقش روشنايي خانه دارد وقتی مادر میرود خانه ديگر آن روشنايي خودش را از دست میدهد آنهايي که مادر داريد قدر مادرها را بدانيد، آنهايي که مادرها رفتند ياد کنيد از آنها اين حضور شما در اين جلسات مرهون پاکی پدر و مادرهای شماست:
بودی چراغ خانهام، تاريک شده کاشانهام، زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من
ای همسر پيروز من، رفتی سيه شد روز من، گويد حسين کو مادرم، خدا نکند سايه مادری از سر خانهای کوتاه بشود در آن خانه بچههای خردسال باشند
گويد حسين کو مادرم، آن مادر غم پرورم، زهرای من زهرای من
[1] مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر ج4 ص137.
[2] الهداية الكبرى ص203.
[3] قصص21.
[4] قصص21.
[5] قصص21.
[6] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج2 ص155.
[7] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج2 ص155.
[8] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج17-الحسينع ص214.
[9] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج17-الحسينع ص214.
[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص304.
[11] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج17-الحسينع ص214.
[12] علل الشرائع ج1 ص9.
[13] علل الشرائع ج1 ص9.
[14] تفسير نور الثقلين ج2 ص426.
[15] علل الشرائع ج1 ص9.
[16] علل الشرائع ج1 ص9.
[17] علل الشرائع ج1 ص9.
[18] علل الشرائع ج1 ص9.
[19] علل الشرائع ج1 ص9.
[20] علل الشرائع ج1 ص9.
[21] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص97.