استادحدائق روز جمعه 15 تیرماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز با توجه به انتخابات ریاست جمهوری نکاتی در این خصوص بیان نمودند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم»[1].
صدق الله العلی العظيم
من آيهای را که امروز تلاوت کردم يک جمعبندی هم از مناسبتهای ذیالحجه باشد، اتفاقهای بزرگی که افتاد ولی متأسفانه در تاريخ به فراموشی سپرده شد، يکی از اين اتفاقات بسيار مهم جريان غدير بود، يکی از اين اتفاقات بسيار مهم آيه مباهله بود، يکی از اين اتفاقات بسيار مهم آيه ولايت بود که روات اهل سنت نقل کردند: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون»[2] که محدثين و راويان اهل سنت هم نقل کردند که اين در بيان شخصيت والای اميرالمؤمنين نازل شده، آيه تطهير در همين ماه ذیالحجه نازل شد: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»[3] از ناحيه خداوند لطف تمام شد، پيامبر هم حق را بيان کرد و در روز غدير رسولالله فرمود مسلمانها خدا را شاهد میگيرم، ريز و درشت، خرد و کلان، جزئی و کلی نيازهای جامعه را گفتم، حالا چرا سرنوشت جامعه اسلامی به آن سمت رفت، شخصيتی که بايد حضور در صحنه داشته باشد، بيست و پنج سال بايد کنار گرفته شود و ديده نشود در آن مدت کوتاهی هم که حکومت به دستش رسيد سهتا جنگ داخلی راه انداختند يعنی مسلمانها آمدند به جنگ اميرالمؤمنين، کفار که نيامدند صهيونيست که به ميدان نيامد، آنهايي که رو به قبله نماز میخواندند، آنهايي که شعار توحيدی میدادند، دم از مسلمانی میزدند قرآن را جلو اميرالمؤمنين قرار دادند با قرآن به ستيز آمدند، سهتا جنگ داخلی کاری کرد که اميرالمؤمنين را در اهدافش معطل کرد، و امام به جای اينکه بتوانند بپردازند به اصلاح جامعه، رشد جامعه رفع مشکلات مردم، افکار امام را بردند به سمت جنگ و نبرد و بعد هم نتيجه اين جنگها شد شهادت حضرت، من يک آيهای را آيه پنجاه و سه سوره انفال، هشدار مهمی خدا میدهد به همه مؤمنين حواسهايمان جمع باشد، قرآن میفرمايد: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ»[4] خداوند اگر نعمتی را به جمعيتی يا فردی، شخصی يا گروهی عنايت کرد اين نعمت را نمیستاند مگر اينکه خود مردم سبب سلب نعمت میشوند اينیکه بعضیها گرفتار میشوند مشکلات پيدا میکنند در هر بخشی، خداوند میفرمايد ما بشر را برای اين مشکلات و گرفتاری خلق نکرديم: «ذلِكَ»[5] اين مصيبتها، اين سختیها، اين مشکلات: «بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[6] اگر میخواهيد مشکلات حل بشود، بايد خودشان تلاش بکنند، بايد خودشان کوشش کنند: «وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم»[7] خداوند هم شنواست و هم آگاه است و دانا است و عليم، اين آيه چند نکته درش است که من خدمت عزيزان عرض کنم، يکی از نعمتها جمهوری اسلامی است، نعمت يکیش سلامتی است، نعمت يکش خانواده است، نعمت يکیش ثروت است، اينها نعمت الهی است، اينهايي که خدا لطف کرده خدا میفرمايد اگر اينها گرفته میشود خودتان سبب شديد، خودتان کرديد، شما تأثيرگذاشتيد رو زوال نعمت، نعمت ولايت چرا گرفته شد؟ چرا علی ابن ابیطالب بايد بيست و پنج سال خانه بنشيند شماها کرديد، شما بيعت کرديد و پای کار نيامديد هفتاد روز بعد از غدير يادتان رفت آنچه را که با علی ابن ابیطالب در غدير عهد بسته بوديد اينها درس تاريخ است، ما فراموش نکنيم حالا اين تاريخ اسلام واقعاً درس است گاهی اوقات بعضیها گذر سالها ده سال بيست سال، سی سال از انقلاب میگذرد آن روحيه انقلابیاش را از دست میدهد، زمان پيغمبر هفتاد روز بعد از غدير روحيه ولايت پذيری يادشان رفت، رفتند شدند سه نفر، صدهزار نفر شد سه نفر، اميرالمؤمنين ماند و سه نفر که در کنار او بودند نتيجه شد چه؟ نتيجه شد اين آسيبی که عالم اسلام ديد و هماکنون هم همين آسيب متوجه عالم و مسلمانها هست تا آن شخصيتی که شايسته ولايت است بيايد و زمام امور را به دست بگيرد.
من چند مطلب را محضر عزيزان عرض کنم، نکته اول اين زوال نعمتها دست خود انسانهاست، ما روايت داريم اگر میخواهيد نعمت برايتان بماند حفظش کنيد، يک حديثی را من از فرمايشات حضرت زينالعابدين عرض کنم، ديشب شب جمعه بود دعای کميل خوانديد، در طليعه دعای کميل امام چند نکته سر بسته ذکر میکنند، تفصيل اينها را آقا زينالعابدين بيان فرموده: «اللَّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ، الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمِ، تُنْزِلُ الْبَلَاءَ، تقطع الرّجاء، تهتك العصم اللّهمّ»[8] اينها يعنی چه؟ يعنی خدايا به من ببخش خطاهای که من مرتکب شدم و آن خطا نعمت را از من گرفت، آن اشتباه بلاء نازل کرد آن گناه سبب شد که پرده حياء من دريده شد، ديديد گاهی اوقات بعضیها بیحياء میشوند سابق رعايت میکرد حرمت خدا را سابق با حياء بود، حالا راحت حرفهايي میزند که انسان تعجب میکند، سخنانی میگويد که انسان، نماز شب میخواند من در يک جلسهای عرض کردم جوانی آمد به من گفت، حاجآقا پدر بزرگ ما نماز شبش تعطيل نمیشد گفت الآن شده لامذهب مطلق، در جمع فاميلی که مینيشيند شروع میکند شبهه ايجاد کردن و منحرف کردن و اينها همهاش باطل است و دکان است و سر پيری معرکهگيری، از خدا بخواهيد عاقبتها ختم بخير بشود بعضیها در يک مقطعی خوب درخشيدند، خوب کار کردند، خوب زحمت کشيدند موقع بهرهبرداری زدند همه را خراب کردند همه را آسيب زدند: «وَ اخْتِمْ لِي بِخَيْرٍ»[9] در دعای ابوحمزه ثمالی که امام وقتی میخواهند شروع کنند خواستهها را از خدا تقاضا کنند طليعه خواستهها ختم به خير شدن است، خب آقا اميرالمؤمنين میفرمايد اين مشکلات دست بشر است، بشر تو داری مشکل ايجاد میکنی، خدا که بلاء نازل نمیکند، موجب بلاء تو هستی، خدا که نعمت را دگرگون نمیکند، موجب تغيير تو هستی، از همين کلام اميرالمؤمنين و از اين آيهای که تلاوت شد استفاده میشود خدا انسان را بر پاکی، بر نيکی، بر درستی، بر رفاه، بر آسايش آفريده هرجا مشکل است بايد منشأش را پيدا کرد علت را جستجو کرد، خب آقا اميرالمؤمنين میگويد خدايا به ما ببخش گناهی که ما مرتکب شديم نعمت را تغيير داد، گناهی که ما مرتکب شديم باران را حبس کرد جلو نزول باران را گرفت، گناهی که ما مرتکب شديم حياءها دريده شد بیحيائی رواج پيدا کرد، اينها منشأش دست خود بشر است من يک فرازش را عرض کنم: «اللَّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمِ»[10]مردم میخواهيد آبرو برايتان بماند، میخواهيد نظام بماند، میخواهد سلامتیتان بماند، میخواهی پولی که در دستات است دستت تهی نشود، میخواهی اينی که داری از دست ندهی، چه چيزهای سبب تغيير نعمت میشود؟ ببينيد امام سجاد چه گناهانی را نام میبرد؟ امام پنجتا گناه را نام میبرد میفرمايد اينها را اگر کسی مرتکب شد، نعمتش گرفته میشود آنی که به شما دادند از شما میگيرند، يک وقتهايي حواسمان نيست، متوجه نيستيم يکجاهای کم گذاشتيم حالا داريم نق میزنيم، حالا داريم شکوه میکنيم، چرا اين جوری سرمان آمد؟ من که نماز اول وقت میخوانم، میگويند نماز اول وقت میخواني آنجا کارت را نکردی، وظيفهات را انجام ندادی اين سبب شد اثر وضعی گذاشت در تغيير نعمت، اين پنج نکتهای که حضرت میفرمايند در ذيل کلام اميرالمؤمنين سخن آقا زينالعابدين: «الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمِ»[11]: «الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ»[12] يکش ظلم به مردم است، آقايون اگر زور گفتيد، اگر ظلم کرديد چوبش را میخوريد، دلم میخواهد، میتوانم به کسی مربوط نيست، حالت را میگيرند دلت میخواهد يعنی چه؟ داری زور میگويي، آقای مدير داری زور میگويي، مديری پشت ميز رياست نشستی نبايد زور بگويي، تاجر بازاری پول دستات هست نبايد به اين حمال بیچاره بازار زور بگويي، موقعيتی اگر پيدا کرديم حواسمان باشد: «الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ»[13] نکنيم ستم به مردم صورت نپذيرد، مرحوم آيتالله العظمی آخوند خراسانی من يک قسمت را میخواهم بگويم حالا همه اين داستان وقت ما را میگيرد، يک طلبهای تازه وارد شدهای در نجف، میگويد من تازه يک چند ماهی آمده بودم نجف، آخوند شخص اول عالم شيعه بود در زمان خودش، در نجف اشرف، گفت يک شب خانمما باردار بود، درد زاييدن او را گرفت، نيمه شب ما کسی را نمیشناسيم تازه وارد اين شهر شديم، قابله نمیشناسم، دکتر نمیشناسم، رفيق ندارم که بگويم خانم من در د زاييدن گرفته کمکش کنيد، گفت فقط ذهنم يکجا رفت خانه اين شخصيت اول روحانيت شيعه را بلد بودم در اين مدت کوتاهی که نجف بودم میديدم مردم میروند میآيند، مسأله دارند علماء رفت و آمد دارند میگفتند اينجا خانه آخوند خراسانی شخصيت اول روحانيت شيعه است البته اين آخوند را عرض کنم اينها هم به تعبير شيرازیها الکی نيست، کسی به اين مقامات نمیرسد آخوند امام زمان نيمه غذای خودشان را گذاشتند جلوشان گفتند برخوريد:
تا شب نروی روز به جای نرسی، تا غم نخوری به غمگساری نرسی
اين طلبه میگويد آمدم شب از نيمه گذشته بود، در زدم در خانه اين فقيه بزرگ را میگويد بعد از لحظاتی منتظر بودم گفتم حالا ايشان خادم دارد، خدمتکار دارد، يکی میآيد در را باز میکند از آن میخواهم که کمکم کند خانه قابلهای را به من نشان بدهد، گفت وقتی در کوبيدم برخلاف انتظارم يکدفعه ديدم در باز شد شخص آخوند پيشروی من است، من انتظارم اين بود که آقا خوابيده، نگهبان و خادم میآيد در را باز میکند، گفت ديدم آقا يک لباس عربی سفيد تنش است، يک عرقچين سفيد هم سرش بود، يک مدادی هم پشت گوش ايشان بود گفت فهميدم که ايشان بيدار بود، مشغول مطالعه و کتابت بود، گفت با کمال شرمندگی سلام کردم، آقا جواب داد، فرمود بفرماييد، حالا بنده ناقابل باشم میگويم اين وقت در زدن است؟ چه خبر است اين وقت شب؟ ساعت در دستت هست؟ گفت آخوند با روی خوش فرمود بفرماييد، گفتم آقا من معذرت میخواهم با شما کار ندارم، با خادمتان کار دارم اين خدمتکارتان را بگوييد بيايد حالا مردم اين را زيادی بشنويد، ای کسانی که کار دستتان است، ای کسانی که گماشته داريد، خدمتکار میآيد در منزلت ظلم نکن، زور نگو، به کارگری که به کار گماشتهای زور نگو، زور گفتی زورت میگويند، ستم کردی ستمت میکنند، نظام دنيا نظام غريبی است، دست بالای دست بسيار است، گفت آقا اين کارگر اين خدمتکارتان را صدا بزنيد بيايد، آقا فرمود خدمتکار ما وظيفه خدمتش روز است، شب وقت اوست، رفته استراحت کرده، شب ديگر برای ما نبايد کار کند آن وقت استراحتش است اگر به او کار داری فردا بيا، گفتم آقا نمیشود بيدارش کنيد؟ فرمود خير، اگر کاری از دست من بر میآيد به من بگو برايت انجام بدهم، ولی آن را من بيدار نمیکنم، گفت ديدم آخوند خيلی مصر است که بيدار نمیکنم، گفتم آقا بيدارش کنيد جان انسانی در خطر است، تا گفتم جان انسانی در خطر است، آقا فرمود جان چه کسی در خطر است؟ گفتم آقا من يک طلبهای هستم، تازه آمدم نجف خانمام حامله است در زاييدن گرفته او را هيچ جايي بلد نيستم خادمتان را صدا بزنيد بيايد اين زن من دارد از بين میرود کمکم کند خانه قابلهای را به من نشان بدهد گفت آقا فرمود خب چرا زودتر نگفتی؟ صبرکن صبرکن، گفت من فکر کردم آقا رفتم خادم را بيدار کند، گفت لحظات گذشت ديدم اين فقيه اول عالم اسلام عمامه به سر گذاشته لباس پوشيده يک چراغ فانوسی دريايي هم دست گرفته گفت برويم خانه قابله را من به تو نشان میدهم، گفتم آقا من جسارت نمیکنم به شما، مسئول يعنی اين، شهيد رئيسی را ديديد رئيس جمهوری انتخاب کنيد که اين گونه عمل کنيد، به سراغ مردم بيايد نه مردم بسراغش بروند، اميرالمؤمنين از صفين برگشته بود خسته جنگ تا وارد کوفه شد حضرت رفت داخل بازار يکی از ياران حضرت گفت آقا شما ماها در جنگ بوديد، برويد استراحت کنيد، خانوادهتان را ببينيد، آقا فرمود میترسيم در اين مدتی که کوفه نبودم کسی مشکلی داشته و با حضور من مشکل او حل بشود و بروم مشکلات مردم را، مردم ببينند من را حرفشان را بزنند: «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه»[14] اين جور گزينشی کن حالا بنده در انتخابم اشتباه میکنم بعد نق میزنم آقا اين نظام اسلامی است، تو غلط انتخاب کردی، تو غلط گفتی، تو غلط رأی دادی، آقای آخوند خراسانی گفت هرچه گفتم آقا حداقل اين چراغ را بدهيد دست ما من چراغ را دست بگيرم، يک طلبه مبتدی و يک فقيه بزرگ عالم اسلام، گفت آقا فرمود نه چراغ دست خودم، بزرگی يعنی اين، بزرگ منشی يعنی اين، «سَيِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ»[15] آقاترين مردم خدمتگذارترين انسانها به مردماند، ببين چقدر روحيه خدمتگذاری داريد به همان اندازه آقا هستيد، از تلفنهای خسته نمیشويد، از مراجعات خسته نمیشويد اگر خسته نمیشويد، يک فيلمی نيم ساعت قبل از شهادت آيتالله رئيسی را ديشب يک کسی به ما نشان داد، میخواستند اينها پرواز کنند، الله اکبر اينها سند است و حجت، آيتالله رئيسی گفتند نماز شده وقت نماز؟ گفتند يکی دو دقيقه ديگر وقت نماز، گفت اول نماز میخوانيم بعد پرواز، پروازی هم که خب بالاخره عرض شود که بعدش گفتند اول نماز و بعداً حرکت، يکی آمد دست ايشان را ببوسد گفتند آقا من را با آتش نسوزان، دست من را چرا میخواهی میبوسي؟ اين آقا میشود حجت اين آقا میشود تراز اين آقا میشود ميزان، خدا را در نظر گرفتن، مردم را برای خدا خدمت کردن، مرحوم آخوند همراه اين فرد رفت تا در خانه قابله، در زدند آقايي آمد دم در گفتند به خانمات، احترام کرد ديد آخوند خراسانی آمده شخصيت اول حوزه، آن مرد گفت حاجآقا امری داريد؟ گفتند خانمات را بيدار کن زن اين طلبه درد زائيدن او را گرفته کمک کند در امر زايمان، رفت و خانماش را بيدار کرد خانم آمد اين طلبه میگويد من به آخوند گفتم آقا من ديگر زحمت بيش از اين نمیدهم شما برويد من اين خانم را میبرم منزل خودمان، گفتند نه تا دم در خانهات را میخواهم بدرقهات کنم، جايگاه آخوند را گفتم شخص اول روحانيت شيعه است با اين روحيه، گفتم همراه آخوند آمديم، گفتم آقا حداقل چراغ را بدهيد دست من، چراغ دست شماست بیادبی است، گفتند چراغ هم دست خود من است، گفت آمديم تا در منزل ما، ما وارد شديم داخل شديم مرحوم آخوند رفت گفت يک نيم ساعتی نگذشته بود، ديدم در خانه را در میزنند آمدم دم در در خانه ما يک طلبه گمنام اين وقت نيم شب ديدم آخوند خراسانی است يک مقدار پارچه آورده بود، پول آورده بود، فرمود آن ساعتی که با شما بودم من پول همراهم نبود، اين پارچه را هديه به خانمات بده، اين پول را هم پدر شدی خرج زندگیات کن، کاری داشتی ما در خدمت هستيم، نه قرابتی بين اينها بود، نه شاگرد آخوند بود نه آخوند اين را میشناخت، اما آخوند خدا را میشناخت، بله ستم به مردم اين سبب سلب نعمت میشود: «الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ»[16]حالا اگر کسی موقعيتی پيدا کرد از اين موقعيت سوء استفاده کرد، ستم کرد حالا موقعيت مالی، موقعيت اجتماعی، سلامتی جسمانی دارد، با اين سلامتیاش دارد ظلم میکند: «الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ»[17]ظلم به مردم، يک خانمی آمد يک وقت از من مسألهای پرسيد گفت حاجآقا شوهرم سکته کرده و مثل چوب خشک افتاده در بستر، من گاهی اوقات اين تشنه میشود میگويد آب ساعتها میگذارم التماس کند تا آبش بدهم، اين روضه همين شهر است اين مال داخل کتابهای برايتان نمیخوانم، اين موردی است که به من مراجعه کرد، میگذارم خوب التماس بکند بعداً مثلاً يک مقدار آبش بدهم مردم از خدا اول همهتان بخواهيد زن و مرد کارتان به غير خدا نيفتد اين شعر مادرمان که عرض کردم از طفوليت ايشان میخواندند در گوش ما زمزمه میکردند:
ای خدا مگذار کار من به من، گر گذاری وای بر احوال من
به خودمان هم رها نشويم: «لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي»[18]، به خودمان هم رهايمان نکند، گفتم خانم از خدا بترس از قيامتات بترس، محبت به مريض بندگی خداست، رضايت الهی است گفت حاجآقا نمیداني اين مرد چه بر سر ما آورد؟ گفت بيست و چند سال سالم بود جز ظلم و بدی از اين ما نديديم، گفت حالا سکته کرده مثل چوب خشک افتاده رغبت نمیکنم کمکش کنم، وقتی میگويد تشنهام يادم میافتد به آن حرفها، رفتارها، کردارهای ظالمانه اصلاً دستم نمیرود بهش کمک کنم، گفتم خانم تو مسلمانی؟ گفتم پيغمبر فرمود: «أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ»[19] به آن کسی که به تو بدی کرد تو خوبی کنی، هنر اين است اخلاق پيغمبری اين است، گفتم اتفاقاً میخواهی خدا رشدت بدهد، اين دوره امتحان تو است، يک مقطعی شوهرت امتحان پس داد يک مقطعی تو داری امتحان پس میدهی، میخواهی قيامت سر بلند باشی میگويي خدايا وقتی کار دست من رسيد من شوهرم هنوز نگفته تشنهام آبش دادم، هنوز نيازش نگفته کمکش کردم، گفتم اين گونه باش محبت کن، اين ستم قطعاً اثر وضعی دارد: «وَ الزَّوَالُ عَنِ الْعَادَةِ فِي الْخَيْرِ»[20] آقا زينالعابدين میفرمايد از گناهانی که سلب نعمت میکند، تغيير نعمت میدهد عادتهای خوبیتان را ترک کنيد، آقا ما دور قبل رأی داديم ديگر رأی نمیدهيم منتظر باش، ببين اينجا کجای زندگیات شکوفا میشود اين زوال از عادت خير را، مردم هر روزتان بايد بهتر از ديروزتان باشد، امروز انتخاباتتان بايد کوشاتر از هفته قبل باشيد، امروزتان بايد جدیتر از اول انقلاب باشيد اگر کسی پس رفت کند در کارهای خير منتظر باشد که تغيير نعمت اتفاق میافتد، من يک وقتی در يک جمعی از علما بوديم يک بحثی مطرح شد يکی از بزرگان مطلبی گفت، من همين روايت را خواندم گفتم آقا اگر اين کار را میخواهيد بکنيد امام سجاد میفرمايد نعمت را خدا میگيرد شما اين کار خير را انجام میداديد چرا میخواهيد تعطيلش کنيد؟ يعنی جامعه بايد رو به رشد و شکوفای خير باشد نه رو به تنزل، من ديروز اگر کار خيری انجام دادم امروز بهتر از آن را بايد انجام بدهم نه پسرفت کنم به طور کل کسانی که کارهای خير را تعطيل میکنند خود اين تعطيلی کار خير سبب تغيير نعمت میشود، قبلاً دست دهند داشت قبلاً زبان گشاينده داشت در رفع مشکلات مردم، قبلاً وقت میگذاشت همت داشت برای رفع شبهات اخلاقی اعتقادی، حالا میگويد به ما چه؟ به ما چه؟ ببين کجا اين شکوفا میشود اين تغيير نعمت لذا آقا اميرالمؤمنين که اين ايام خيلی از مناسبتها به حضرت بر میگردد، اميرالمؤمنين فرمود: «من ساوى يوماه فهو مغبون»[21] اگر کسی دو روزش مثل هم باشد ضرر کرده يعنی اگر شما آدمی باشيد که ديروز بوديد بدون هيچ کم و زيادی ضرر کردی، مثل آب راکد است، امروزت بهتر از ديروزت، فردايت بهتر از امروزت، بنده به عنوان يک مسلمان در همه وظايفام وظايف فردیام، وظايف اخلاقیام، وظايف اجتماعیام، اقتصادیام، من سعی کنم روز به روز رو به رشد، رو به شکوفايي، و ترقی باشم زوال از عادت خير سبب سلب نعمت میشود حالا هر عادت خيری که داشتيد، هر کار نيکی که انجام میداديد گاهی اوقات در معنويات است، اذکاری، اورادی، برنامههايي من گاهی اوقات بعضیها میگويند آقا ما قبلاً مجلس میگرفتيم حالا ديگر حوصلهاش را نداريم، میگويم اين نکبت بیحوصلگی يکجايي خودش را در زندگیات نشان میدهد و موارد من سراغ دارم که افرادی کارهای نيکی میکردند و ترک کردند و يک چيزهاي از ايشان گرفته شد و خودشان سبب گرفته شدن شدند قاعده الهی است خدا میفرمايد اين ظرفيت را من به تو دادم استفاده کردی، افزايش میدهم استفاده نکردی خودت سبب میشوی که نعمت از تو ستانده خواهد شد.
نکته ديگر: «وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ»[22] از کارهای خوب صرف نظر کردن، اين خيلی بد است، آقا به ما ربطی ندارد، ما کاری نداريم مشکل خودت است گاهی اوقات اين حرف را هم میزنيم ما گفتيم برو بدهکار شو، ما گفتيم برو زن بگير که حالا میگويي ندارم، حالا گرفته، کار کرده گير افتاده راهکار میخواهد: «وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ»[23]مردم کارهای خوب را صرف نظر نکنيد از کار خوب اگر کاری از دستتان بر میآيد حداقلش اين است که دعا کنيد طرف را خدا رحمت کند آيتالله والد ما میگفتند من در دوران جوانیام گاهی اوقات کسانی میآمدند پيش مرحوم جد ما آقای حاج شيخ حالا يک چيزهايي میخواستند که واقعاً از عهده ايشان خارج بود، و اين نه در توان ايشان بود، نه در محدوده ايشان بود ايشان با کمال احترام حرفهای طرف را میشنيدند بعد که حرفها را میشنيدند میگفتند بابای من اين مطالبی که شما گفتيد از من ساخته نيست، يک وقتی آقا کلامت مؤثر است، نامهات مؤثر است، حضورت تأثيرگذار است بايد اثر بگذارد، يک وقت میبينی اصلاً شما نمیتوانی کاری کني برای اين، اين کار از تو میآيد يا نمیآيد؟ اين کاری که آقای حاج شيخ میگفتند، میگفتند بابای من اين کاری که تو از ما میخواهی از من ساخته نيست اما يک کار از من بر میآيد و برايت میکنم من دعايت میکنم و از خدا میخواهم که خدا مشکل تو را حل کند، بالاخره اينکه ديگر از ما میآيد حداقل با دل شکسته نرود حداقل اميدوارش کنيم، حداقل اين زبانی که خدا داده دعا کن، آقا دعا کنيم خدايا آنچه مصلحت است رقم بزن، خدايا آنچه تقدير است بله ايام هم ايام دعاست خيلی از دوستان میگفتند آقا دعا کنيد بالاخره در بحث انتخابات، در بحث نظام، اين کار که از ما میآيد آقا ما کارهای نيستيم ما دستمان به هيچ جا بند نيست زبانت به خدا بند است، دعا کن، بگو خدايا ما را قيامت شرمنده شهداء قرار نده، شرمنده امام قرار نده، خدايا اين امانتی که دست ماست يک وقت نرود به سمت و سوی که بعدها شرمنده بشويم در پيشگاه کسانی که اين امانت را به ما سپردند: «وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ»[24] از کار خوب صرف نظر کردن، آقا من اين کار را نمیکنم به من ربطی ندارد اين سبب میشود که نعمت تغيير پيدا میکند، دو نکته ديگر هم امام میفرمايند: «كُفْرَانُ النِّعَمِ»[25] کفران نعمت سبب سلب نعمت میشود بعضیها ديديد خدا لطف کرده میگويی آقا چطوری؟ میگويد آقا وضعی نداريم، حالی نداريم، زندگیات چطوره؟ چه زندگی؟ چه وضعيتی؟ «كُفْرَانُ النِّعَمِ»[26] الله اکبر بعضیها چگونهاند در بندگی خدا؟ که وقتی حضرت موسی عرض کردم خدايا يکی از بندگان شاکرت را به ما نشان بده، گفتند يک خانمی است، فلج در بيابان در چادر سياهی، يکی بندگان شاکر ماست، ديگر حالا برای همه ما درس است موسی کليمالله رفت در بيابان آن زن را پيدا کرد، يک خانمی افتاده بود در بستر، دست فلج، پا فلج، دست و پا نداشت، دهها حشره و مگس دور صورت و لب و چشم اين ويزويز میکردند و اين قدرت حرکت اينها را نداشت، حضرت موسی کليمالله نشست ديد اين زن پيوسته دارد میگويد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»[27] اسپيلت بالای سرش روشن نبود، در اتاقهای آن چنانی و تختهای آن چنانی نخوابيده بود، داخل چادر سياه در بيابان: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»[28]موسی با عظمت تعجب کرد، گفت خانم حمد خدا را میکنی؟ گفت بله، گفت مگر خدا چه به تو داده؟ حضرت موسی میخواست امتحانش کند، ببيند اين حمد عادت است يا عبادتی برگرفته از معرفت است؟ گفت خدا چه به من داده؟ خدا چه نداده؟ مردم اين را نمیبينيم من حرفهای اين زن را میزنم مرور کنيد در زندگیتان، ببينيد خدا چه کرده با شما؟ خدا اين قدر دوستتان میداشته که خلقتان کرده، اين قدر مورد توجه خدا بودهايد که آفريده شديد، خدا اگر شما را دوست نمیداشت خلقتان نمیکرد آقا امام حسين در روز عرفه همين را عرض میکند، خدايا حمد میکنم تو را که من را از نبودن به هستی آوردی و خلق کردی اين نعمت نيست، در يک مجلسی يک عده دعوتاند يکی از نشانههای محبت صاحب مجلس حضور طرف در مجلس است من اهل اغراق نيستم، اهل تملق هم نيستم خدا را شاهد میگيرم اگر نظر امام زمان نبود شما اينجا نبوديد، اهل اغراق نيستم اگر آن صاحب مجلس توجه نداشت ما توفيق حضور نداشتيم چرا اين را نمیبينی؟ چرا اين را نمیبينيد بگوييم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»[29] در مجلسی آمديم که مجلس امام زمان است و دعای ندبه اين را نبايد شکر کرد آقا ما را قابل دانستی صدايمان زدی، گاهی اوقات چشم میبنديم روی داشتهها گفت خدا را من را آفريده، خدا من را رزق داده تا به اين لحظه، شروع گفتن از الطاف الهی، خدا معرفتش را به من داده، اين نمازی که میخوانی الحمدلله ندارد بعد نماز نبايد بگويي خدايا شکرت که توفيق نماز خواندن را شما به ما دادی، خدايا توفيق اين کار خير را شما به ما دادی، حالا بعضیها غرق در نعمتاند کفران نعمت میکنند، چه زندگی که ما داريم؟ اين چه وضعی است که ما داريم؟ بابا چه داری میگويي تو سلامتی تنهايت خلقت را قدرت شکر ندارد خدا رحمت کند سعدی را سعدی میگويد شما فقط تنفست را نمیتوانی شکر کنی؟
هر نفسی که فرو میرود ممد حيات است، و چون بر میآيد مفرح ذات
پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمت شکری واجب
از دست و زبان که برآيد که از عهده شکرش به در آيد
بنده همان به که ز تقصير خويش، عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیاش کس نتواند که به جای آورد
کفران نعمت نکنيم، بعضیها امروز گرفتار کفران نعمت شدند، دارند خدا لطف کرده ما هم شکر ولايت، شکر اينکه ائمه را میشناسيم امام زمان را میشناسيم، اين شکر ندارد و عجيب من يک جمله به شما بگويم از اميرالمؤمنين، اميرالمؤمنين میفرمايد وقتی يک نعمتی را شکر کرديد اين را هم انجام بدهيد ببينيد خدا کمکتان میکند آقا میفرمايد يک شکر دومی هم بکنيد يعنی دنبال يک الحمدلله برای هرچه گفتی يک الحمدلله دومی هم بگو با چه قصدی؟ با قصد اينکه خدايا شکر میکنم که توفيق شکرگزاری را به من دادی، شکر میکنيد برای اينکه در مسير اهلالبيت هستيد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»[30] يک الحمدلله ديگر: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»[31] که توفيق سپاسگذاری شامل حال ما شد، کفران نعم سلب نعمت میکند.
و نکته پايانی هم حضرت میفرمايد: «تَرْكُ الشُّكْرِ»[32] اگر کسی سپاسگزاری را کنار بگذارد بعد حضرت به آن خانم شروع کرد نعمتها را گفتن، يک خانمی که در بستر دست و پا ندارد، حضرت موسی فرمود خانم، چه کسی به تو رسيدگی میکند؟ گفت يک دختری دارم در آن قبيله اطراف است روزی سه بار میآيد به من رسيدگی میکند حالا خوراکش، تر و خشک کردن اين مادر، نه نگهبانی، نه کسی، تک و تنها در بيابان حضرت موسی فرمود مادر از خدا حاجتی هم داری؟ گفت يک حاجت دارم، گفت چه حاجتی؟ گفت دلم میخواهد خدا اين دختر را ببرد پيش خودش، يعنی به تعبير عاميانه ما دخترمان بميرد، موسی تعجب کرد، گفت خانم، تو يک دختر داری، دارد برايت میرسد و دختر بسيار خوبی هم هست خيلی مادر تعريف کرد از دختر، گفت دختر با ايمانی است دختر با محبتی است، خيلی پر مهر است اما دلم میخواهد خدا ببردش اينها چيزهايي است که مرحوم امام میفرمايد: «يدرک و لايوصف» بايد درکش کني، نمیشود تعريفش کرد، بايد برسد انسان به آنجا حضرت موسی فرمود چرا؟ گفت اين دختر خيلی خوب است خوبیهاي بیشمار او رفته رفته دارد مهر اين دختر را در دل من پر میکند و من ترسم از اين است که مهر به اين دختر جای مهر خدا را پر کند، مردم بچههايتان را برای خدا بخواهيد مردم خودتان را برای خدا بخواهيد، مردم مقام را برای خدا بخواهيد، مردم در رأی دادنتان برای خدا رأی بدهيد، مردم در تصميماتتان برای خدا تصميم بگيريد اين میشود همانی که سيدالشهداء همين بود امام حسين علیاکبر را برای خدا میخواست، علیاصغر را برای خدا میخواست، وقتی علیاصغر شهيد شد در آغوش امام حسين آقا فرمودند خدايا تحملش آسان است برای من، چون برای شماست؟ چون برای شما دادم، زينب امام حسين را برای خدا میخواست، ابالفضل دستهايش را برای خدا میخواست، دست را میزنند:
«و اللَّه ان قطعتموا يمينى، انى احامى ابدا عن دينى»[33]
اميرالمؤمنين زهراء را برای خدا میخواست، لذا يکی از روزهای آغازين غصب خلافت يک وقت حضرت زهراء فرمودند علی شما صاحب ذوالفقار بودی، در ميدان کسی جلو شما قرار نمیگرفت ذوالفقار را در غلاف کردی خانه نشستی، آقا رفتند ذوالفقار را برداشتند که بروند سمت مسجد، صدای اذان بلند شد فرمودند دختر رسولخدا اگر میخواهی اين اذان بماند بايد سکوت کرد، بايد اين رنجها و دردها را تحمل کرد و شکيبايي کرد خب اين درسی که بعد حضرت موسی میفرمايد از آن خيمه آمدم بيرون يک مسافتی رفتم ديدم دختر جوانی در صحری نقش زمين شده و از دنيا رفته میگويد برگشتم آمدم گفتم مادر دعايت مستجاب شد دخترت هم رفت پيش خدا، حالا چه کسی بهت رسيدگی میکند؟ گفت خدا، خدايي که تا به امروز من را ادارده کرده از اين به بعد هم بچههايمان را برای خدا بخواهيم، اگر يک وقت زاويه گرفت فرزندت با خدا، از خدا زاويه نگيرید، بعضیها برای بچههايشان دست از دين می کشند، دست از اهلالبيت میکشند برای بعضی از منوياتشان از ارزشها میگذرند اينها درس است: «وَ تَرْكُ الشُّكْرِ»[34] ترک ناسپاسی، من بسنده کنم.
امروز هم يکی از روزهای حساس و مهم در تاريخ انقلاب ماست، من خواهشم از همه سروران عزيز و حضار محترم برادران عزيز، خواهران محترمه حاضر در مجلس اين است که اولاً ما خودمان حضور حداکثری را در خانواده، عزيزانمان، بچههايمان، بستگانمان، زنگ بزنيم حداقل اين کار که از ما میآيد، دخترم، پسرم، دامادم عروسم بابا ردی داديد، برويد رأی بدهيد، اسلام است، نظام است، انقلاب است، اين حضور شما مشت محکم در دهان تمام آن ياوه سرايانی است که همانند اسرائيل، صهيونيست، امريکا چشم دوختهاند و ببينند اين مردم به اسلام و دين و انقلاب بیتفاوت شدند يا نشدند؟ اين نکته اول حضور حداکثری بنده در خانواده خودم تذکر بدهم دهتا تلفن میشناسم، بيستتا تلفن میشناسم. ديروز ما يک جلسهای بود يک جوانی گفت آقا من بيش از صد مورد تلفن کسانی که نمیشناختم زنگ زدم با احترام، با ادب، دعوت کردم، گفت حالا بعضی از اينها هم شايد يک حرفهايي نامربوط میزدند ولی اکثريت میپذيرفتند اين تماس ما را خب اين کار از ما میآيد که ديگر حجت بر ما تمام است آقا نشستی حالا غريب به کنار، فاميل خودت را يک تذکری بده، برای خدا، برای خدا بگوييم بابا اين نعمت انقلاب را بالاخره خدا در اختيار ما قرار داده بستگان خودمان، برادرانمان خواهرانمان خويشاوندانمان را دعوت به حضور حداکثری و دعوت به رأی به اصلح که انشاءالله رأيي هم که میدهيم رأيي باشد که در پيشگاه خدا و اهلالبيت و شهداء شرمنده نباشيم در بين اين دو نفری که در عرصه هستند اصلح را انشاءالله رأی بدهيم و اين هم بشود يک برگ زرينی انشاءالله در اوراق زندگی ما در روز قيامت که ما شرمنده نشويم در پيشگاه شهداء من عرضم را تمام کنم چند سال قبل بود، در اين مرکز نگهداری جانبازان قطع نخاعی در بلوار مدرس، ما رفتيم يک بازديدی عزيزی در بستر افتاده بود، اين حرف مربوط به سال تقريباً سال هزار و سيصد، هزار و چهارصد بود حدود سه سال قبل مسئول آن مجموعه گفت آقای حدائق ايشان از سال شصت قطع نخاع شده و افتاده در بستر تا الآن، يعنی حدود چهل سال يک اسکليتی بود، خوابيده بود در بستر، گفت شرائط ايشان شرائطی است که خانواده و بستگانش نمیتواند ايشان را نگهداری کنند، من رفتم پيشانی اين را بوسيدم آقای بود ديگر اسکليتی ازش مانده بود، اما جملهای گفت که من خجالت کشيدم و آن حرفش را به شماها هم میزنم، گفت آقای حدائق ما که برای اسلام و انقلاب نتوانستيم کاری بکنيم، چهل سال در بستر افتاده، ولی به مردم بگوييد در برابر اين نظام مسئول هستيد، در برابر اين انقلاب مسئول هستيد، پاسداری کنيد از اين انقلاب من هرگاه اين صحنه يادم میآيد میگويم خدايا روز قيامت اين جانباز عزيز جلو ما را نگيرد، بگويد من چهل سال در بستر با درد ساختم و زبانش به حمد خدا آشنا بود، الله اکبر ما يک سردرد میگيريم، طرف گاهی اوقات يک مريضی میگيرد نماز يادش میرود بچهاش مريض میشود نمازش قضاء میشود چه ايمانی دارند بعضیها مردم مراقب باشيم اين جانبازها قيامت جلو ما را نگيرند، شهداء مدعی ما نشود آنهايي که شرائط داريم برويم با قاطعيت با حضور حداکثری آقا قبلاً داديم چه شد؟ عمل به وظيفهات کن، تو به تکليفات عمل کن، خدا رحمت کند امام را میفرمودند ما مأمور به تکليف هستيم وظيفه هستيم نه نتيجه، وظيفهات را انجام بده، که بگويي خدا از ناحيه من کوتاهی نشد، من تعللی نکردم، من يک پيامی ديدم ديروز يک کسی فرستاده بود، پيام زيبايي بود نوشته بود وقتی که يوسف را میخواستند بکشند اين را خوب زيادی بشنويد حرف خوب را بايد گفت، آقا امير المؤمنين میفرمايد: «انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ»[35] سخن ببينيد چيست؟ گوينده را کار نداشته باشيد، پيام داده بود که وقتی يوسف را خواستند بکشند برادرها اجتماع کردند برای کشتن يوسف همه رأی به قتل دادند جز يک نفر، يکی از برادران يوسف گفت نه، لاوی گفت نکشيد گفت اين يوسف را نکشيد، بقيه گفتند بکشيد رأی او اثر گذاشت و از کشتن مستقيم عدول کردند به انداختن يوسف در چاه، آن يک رأی سبب شد يوسف زنده ماند، آن يک رأی سبب شد يوسف از بازار برده فروشها آمد خانه عزيز مصر، آن يک رأی سبب شد که يوسف شد عزيز مصر و مصر را نجات داد، گاهی اوقات نگوييد من يک نفر هستم رأی من که اثر ندارد، يک وقت حاجآقا میبينی رأی تو همان کار را میکند، همان يک رأيات اين گونه تأثير میگذارد هفته گذشته هم اشاره کرديم، انشاءالله از فردا صبح از ساعت شش الی هفت و نيم صبح مجلس توسل به ذيل عنايت حضرت سيدالشهداء در اين سيزده، چهارده روز اول محرم هر روز اينجا مجلس منعقد است انشاءالله حضور شما عزيزان مايه رونق و رواج مجلس است، محرم است ديگران را هم تشويق کنيم حالا اين مطالبی که گفتيم امروز بحث انتخابات، مجالس دينی، کارهای ارزشی را انشاءالله تذکر بدهيم يادآوری کنيم، هم خودمان هم ديگران را دعوت به حضور و شرکت در اين محافل و مجالس بنماييم، خب روز جمعه است ما از آقا امام زمان که پدر مهربان امت است، خواهش میکنيم آقا خودتان پدری کنيد، شما به ايران نظر داريد، میگويند در جنگ جهانی اول مرحوم نائينی خوابی ديده بود، وقتی که ايران در معرض سقوط بود متوسل به حضرت شد خواب ديد در عالم خواب ايران را با همين نقشه فعلی و حصارهای اطراف بود میگويد ديدم آقا کنار حصار ايران ايستاده بودند میگويد شبش من متوسل به آقا شدم که آقا اينها شيعيان شما هستند شما پدری کنيد، شما دفاع کنيد حمايت کنيد، می گويد ديدم ديوار مرزهای ايران شروع کرد به لرزش و جنبش، ترک برداشت از لا به لای اين ترکها خاک شروع کرد ريختن، يواش يواش ديوار رو گذاشت به فروپاشی ديدم آقا دست آوردند به سمت ديوار ديوار را برگرداندند به جای خودش فرمودند نائينی لرزه بر میدارد، ترک بر میدارد در آستانه فروپاشی هست ما حافظ هستيم، میگوييم آقا شما پدر شيعه هستيد خودتان يک عنايتی کنيد امروز هم با دلهای پاکتان شما مؤمنين، برادران عزيز خواهران محترمه، از خدا بخواهيم که از حضرت بخواهيم از ولیعصر تقاضا کنيم آقا شما مددی کنيد، شما عنايتی کنيد، شما پدری کنيد:
يا اباصالح مددی مولی، يا ابا صالح مددی مولی
اين اشعار را انشاءالله ببينيمتان صحرای عرفات، من غروب عرفات در صحرای عرفات جمعی جمع میشويم پای جبلالرحمه میخوانيم امسال هم به نيابت شما خوانديم من يکی دو بيتش را بخوانم و التماس دعا:
همهجا بروم به بهانه تو، که مگر برسم در خانه تو
همه دنبال تو میگردم، که تويي درمان همه دردم
يا اباصالح مددی مولی،
گل زيبايي شجر طاها، به کجايي ای پسر زهراء
تو به سان يوسف کنعانی، که نام از ديده انسانی
يا اباصالح مددی مولی،
يک دعوتی کنيم از آقا يک عنايتی هم به اهل مجلس ما بنمايد:
قدمی گر نهی تو به مجلس ما، ز کرم تو جواز مدينه ما
قسم بدهيم آقا را اين مورد قسم خيلی برای آقا مهم است و با ارزش:
به رخ نيلی گل طاها، به غريبی علی و زهراء
يا اباصالح مددی مولی
در همين ماه ذیالحجه بود خبر شهادت مسلم را به امام حسين رساندند در منزلگاه زباله بود آقا وقتی خطبهای خواندند اعلان کردند مسير مسير رو به شهادت است وقتی جمعيت از خيمه آقا خارج شدند، مسلم ابن عقيل يک دختر هشت سالهای به نام حميده داشت در کاروان بود، امام حسين دايي اين دختر بودند آقا فرمودند دختر مسلم را بياوريد اين دختر را آوردند بچههای شهداء را فراموش نکنيم، دختر هشت ساله را روی زانوی خودشان نشاندند شروع کردند بوسيدن و نوازش کردن، اين دختر دختر خوش ذوقی بود، گفت يا اباعبدالله محبت يتيمانه میکنی با من، گوئيا بابايم شهيد شده، آقا گريستند فرمودند عزيزم اگر بابايت را شهيد کردند من جای پدر تو، بچههای من جای خواهر و برادران تو، تو تنها نيستی، سکينه اين صحنه را داشت نگاه میکرد عزيزان گذشت تا روز دهم محرم در آن وداع آخر يک وقت آمد جلو مرکب بابا گفت بابا از ذوالجناج بيا پايين، آقا پايين آمدند دخترم چه میگويي؟ گفت بابا يادت است در منزلگاه زباله وقتی خبر شهادت مسلم را آوردند دختر مسلم را مورد محبت و نوازش قرار دادی بابا میدانيم ديگر بر نمیگردی، اما کسی دست نوازش بر سر ما نخواهد کشيد، دلم میخواهد برای آخرين مرتبه آن دستهای پر مهرت را بر سر و رويم، همه بگوييم يا حسين.
ياربّ الحسين، اشف صدرالحسين، بظهور الحجه، يا ربّ الحجه اشف صدر الحجه بظهور الحجه
پروردگارا به عظمت امام زمان فرج امام زمان ما را نزديک بگردان.
[1] انفال53.
[2] مائده55.
[3] احزاب33.
[4] انفال53.
[5] انفال53.
[6] انفال53.
[7] انفال53.
[8] جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع ص543.
[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص540.
[10] جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع ص543.
[11] جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع ص543.
[12] معاني الأخبار النص ص270.
[13] معاني الأخبار النص ص270.
[14] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص156.
[15] مكارم الأخلاق ص251.
[16] معاني الأخبار النص ص270.
[17] معاني الأخبار النص ص270.
[18] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص581.
[19] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[20] معاني الأخبار النص ص270.
[21] شرح مصباح الشريعة / ترجمه عبد الرزاق گيلانى ص186.
[22] معاني الأخبار النص ص270.
[23] معاني الأخبار النص ص270.
[24] معاني الأخبار النص ص270.
[25] معاني الأخبار النص ص270.
[26] معاني الأخبار النص ص270.
[27] فاتحه2.
[28] فاتحه2.
[29] فاتحه2.
[30] فاتحه2.
[31] فاتحه2.
[32] معاني الأخبار النص ص270.
[33] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص61.
[34] معاني الأخبار النص ص270.
[35] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص241.