استاد حدائق روز دوشنبه 13 تیرماه 1403 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان شأن نزول سوره هل اتی پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[1].
صدق الله العلی العظيم
چند نکته را من محضر عزيزان عرض کردم ماه ذیالحجه مناسبتهای متعددی در عالم اسلام برايش ثبت شده، آغاز ماه ذیالحجة ازدواج اميرالمؤمنين و حضرت زهرای مرضيه، هفتم ذیالحجه شهادت امام باقر، نهم ذیالحجه که روز عرفه با آن عظمت، دهم عيد سعيدقربان، و پانزده ذیالحجه ميلاد با سعادت امام هادی عليهالسلام، هجدهم عيد سعيد غديرخم، که امام صادق حديثی را از پيغمبر نقل میفرمايند که رسولالله فرمود با فضيلتترين اعياد امت من عيدسعيد غدير است، يعنی گل سرسبد هم اعياد عيدغدير هست، ميلاد امام کاظم عليهالسلام و روز مباهله حديث شريف کساء و بيست و پنج ذیالحجه نزول سوره مبارکه دهر سوره انسان که در فضيلت اميرمؤمنان علي عليهالسلام و حضرت زهرای مرضيه و حسنين نازل شد، بعد بحث حالا انفاق بود، چند آيه از اين سوره مبارکه را چند نکته را من يادداشت کردم محضر عزيزان اشاره کنم، نزول اين آيات شأن نزولش را هم محضر عزيزان اشاره کنم، يک درس زندگی است برای همه ما، ما گاهی يک اوقات يک پول به کسی میدهيم با منت میدهيم، آيتالله الهی که الآن از مراجع حوزه علميه قم است، داماد آيتالله العظمی اراکی من از خود ايشان شنيدم، يک وقتی ايشان آمده بودند شيراز گفتند آيتالله العظمی اراکی نقل میکرد آن مرجع بزرگ زمان مرحوم آقای حاج شيخ عبدالکريم حائری گفتند يک آقای بود از ثروتمندان قمی، وضع مالی خيلی خوبی داشت، آيتالله اراکی گفته بودند من آن موقع يک جوان بيست سالهای بودم يک صبحی داشتم از جلو درخانه آن ثروتمند رد میشدم، ديدم يک فقيری آمده بود کمک میخواست خانه آقا را بلد بود آمده بود اين را هم محضر همه عزيزان عرض کنم، خدا رحمت کند امام را امام میفرمودند اگر يک وقت کسی به شما مراجعه نمیکند ببينيد چه شده که مورد مراجعه نيستيد؟ از مراجعات خسته نشويد: «حاجة الناس اليکم رحمة الله عليکم»، امام حسين فرمود اين نياز به سوی شما رحمت خداست خسته نشويد در خانهتان را هی در میزنند لطف خداست، میشناسند میآيند سراغت لطف خداست بابا يک مقداری از کارها واگذار کرده به شما ببين شما چه کاره هستيد؟ آيتالله الهی گفتند، آيتالله اراکی فرموده بودند برای دامادشان آيتالله الهی که داشتم رد میشدم يک فقيری آمد به آن آقای ثروتمند قمی گفت حاجی يک چيزی بده در راه خدا به ما کمک کن، اين آيتالله اراکی نقل کرده بودند و ديده بودند و شنيده بودند، گفتند ديدم آن ثروتمند عرض کرد، يک پولی حالا در آورد به فقير داد گفت اين را بگير برو، فردا اگر اگر پيدايت شد هم فحش درش هست هم کتک، قرآن میفرمايد: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[2]کمک میکنيد با منت خرابش نکنيد، با اذيت خرابش نکنيد، اينکه بعضیها از کارهای خيرشان نتيجه نمیگيرند، نمیگذارند نتيجه بدهد، منت میگذارد ما نبوديم که سر بیشام زمين میگذاشتی، بچهات را ما برديم سرکار زندگیات را ما داريم اداره میکنيم، بعد اين نکته را بشنويد آيتالله اراکی فرموده بودند آن ثروتمند مرد اموال زيادی هم از او مانده بود، بچههايش به روز گدايي افتاد برکت از آن زندگی رفت، حالا من زندگی ايدهآل اميرالمؤمنين و حضرت زهرای مرضيه، شأن نزول اين سوره اين بوده آقا امام باقر عليهالسلام میفرمايد، من حديثی از فرمايشات امام باقر نقل کنم در کتاب شريف کافی، اجمالش را حضرت میفرمايد اين بود که امام حسن و امام حسين مريض شدند، اينها ضعف کرده بودند بيمار بودند رنجور شده بودند پيامبر با دو نفر آمده بودند ديدن آقا اميرالمؤمنين حضرت زهراء و حسنين وقتی وقتی اين دو عزيز را ديدند يکی از همراهان پيغمبر عرض کرد که چرا نذر نمیکنيد به اميرالمؤمنين، گفت نذر سلامتی اينها را بکنيد، حضرت فرمودند من نذر میکنم اينها بهبودی پيدا کردند سه روز ما روزه بگيريم، حضرت اين را فرمودند، رسولالله هم با آن همراهان رفتند، نيمه شب حال اين بچهها رو به بهبودی رفت آقا اميرالمؤمنين فرمودند حال اينها خوب شد ما نذرمان را عمل میکنيم حالا بعضیها نذر میکند میماند يا ما نذر کرديم چه بکنيم؟ حالا يک چيزی بگويم ايام عيد بود يک خردهای بخنديد، بگذاريدش پای عيد غدير يک تذکری هم پايان عرايضم نسبت به انتخابات دارم، يک وقتی منزل آيتالله والد ما جلسه بود يک آقايي خدا رحمتش کند، فوت کرد در همين مسجد هم میآمد آدم با سوادی بود تحصيلات عاليه دانشگاهی داشت، خدا رحمت کند ايشان را متدين هم بود ماشينش را دزد برده بود، به حاجآقا گفت آقا ماشين ما را دزد برد يک آقايي ديگری گفت حاجآقا نذر کن ماشين اگر پيدا شد، صد هزار تومن در اختيار آيتالله حدائق بدهيد خرج نيازمندان کند، البته صد هزار تومن آن موقع هم پول بود، کل اين ماشين ماشين خارجی بود چهار ميليون قيمتش بود، حرف شايد سی سال قبل، اين هم گفت من نذر میکنم اگر ماشين پيدا شد صد هزار تومن میدهم به حاجآقا که خرج نيازمندان کند، مدتی گذشت ماشين پيدا شد آنی که واسطه بود و زبان خير گذاشت، اتفاقاً يک جلسهای ديگری بود باز منزل حاجآقا نمیدانم حالا ماه صفر بود همه جمع بودند باز آن ترکيب جمعيت حاضر شدند آن واسطه گفت که حاجآقا اين آقای فلانی صد هزار تومن آورد؟ حاجآقا فرمودند خير، وظيفه من نيست که بگويم بياور آن وظيفهاش بياورد، مردم خمس وظيفهتان است بدهيد من که نبايد بگويم بده، زکات را که من نبايد بگويم، بله مسأله از من بپرسيد من مسأله را میگويم ولی تکليف من ندارم بيايم تجسس کنم آقا شما خمس میدهيد، زکات میدهيد، مظالم گردنت نيست، زير دين مردم نيستي، اين را شما بايد بپرسيد، نماز میخوانيد، نمیخوانيد تکليف شماست، حاجآقا گفتند من تکليف من نيست آن خودش میداند، يکدفعه رو کرد به آن آقا گفت آقای فلان شما ماشينات پيدا شد؟ گفت بله، گفت صد هزار تومنی که جلو جمع نذر کردی میدهم به حاجآقا دادی؟ گفت خير، گفت چرا گفت من نذرم اين بود ماشينام در شيراز پيدا بشود، ماشينام در اصفهان پيدا شد: «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرين»[3] مردم بد حساب شديد ديگر جوابتان نمیدهند، خوش حسابی کنيد، خوش حساب اميرالمؤمنين نيمه شب بچهها خوب میشوند آقا از سحر آن روز نيت روزه کرد، نگذاشت به تأخير بيفتد، تازه نذر هم نذر مشخص زمان بعد از سلامتی نبود، نذر مؤجل بود، میشد در ايام ديگر هم رفت، حالا ما نذر میکنيم میگذاريم در زمستان که روزها کوتاه است روزه برويم، آقا از سحر آن روز، خودشان، حضرت زهرای مرضيه، امام حسن و امام حسين در بعضی از نقلها دارد فضه هم همراهی کرد در اين نذر شرکت کرد، هيچ در خانه نداشتند، ببينيد آقا اميرالمؤمنين با آن عظمت، ما گاهی اوقات اين قدر بنده پر ادعا میشوم میگويم خدا چه کار کرده برای ما من خاک پای اميرالمؤمنين نمیشوم، آقايان برای افطار اينها چيزی در منزل نداشتند اين را من از امام باقر دارم نقل میکنم، آقا اميرالمؤمنين رفتند از يک شخصی بود مقدار پشم گرفتند، گفتند بده من به خانمم میدهم اينها را برايت بريسد و ببافد و آماده کند اين پشمها را آوردند منزل و يک سوم اين پشمها را حضرت زهراء ريسيد و کار کردند آن روزی که روزه بودند روز اول، آن يک سوم را بردند حضرت دادند يک صاع گندم اين گندم را حضرت زهرای مرضيه آرد کرد، شد چند قرص نان برای عزيزانی که میخواستند حالا در آن روايت دارد پنج قرص نان شد، موقع افطار اميرالمؤمنين مسجد نماز خواندند با پيغمبر، آمدند منزل سر سفره افطار مسکينی در زد، گرسنهام چيزی را حضرت دارد که لقمه گرفته بودند ميل کنند، لقمه را زمين گذاشتند با اجازه حضرت زهراء و حسنين و فضه قرصهای نان را همه را بردند دادند به اين مسکين، همه با آب افطار کردند، اين را من از آيتالله العظمی مکارم نقل کنم، يک وقتی بحث آب درمانی شد قم، آيتالله العظمی مکارم فرمودند مبتکر آب درمانی خود اهلالبيت هستند، سه شبانه روز اينها با آب افطاری کردند و با آب سحری خوردند، آقازاده شش ساله، هفت ساله ما گاهی اوقات جوان هفده، هجده سالش است میگويد روزه برود ضعف میکند، روز دوم حضرت يک بخش ديگری از اين پشمها را که گرفته بودند امانت حضرت زهراء اينها را ريسيدند و بافتند، بردند دادند به صاحبش يک صاع ديگری گندم، گندم آرد شد آماده موقع افطار يتيمی در زد، دوباره اتفاق شب قبل افتاد همه را حضرت با اجازه حضرت زهراء و بچهها دادند ما اين قدر پولهای در حسابها مانده دست نخورده هست که نه خود خوريم نه کس دهيم، نه میخورد نه میدهد، يک جايي رفته بودم يک آقايي داشت جنسی میفروخت، خوراکی بود، گفتم آقا ارزانتر بده، بقيه ببرند، گفت دور میريزم ارزان نمیفروشم آن وقت قرآن بگير رو سرت شبهای قدر بگو: «بک يا الله بعلی بفاطمه» پول میريزی و ارزان نمیدهی، بعد میگويي شيعه علی هستم اين اخلاق اخلاق شيعه بودن است، شيعه علی اميرالمؤمنين ايثار کرد افطار خودش را که يک نان بود و حضرت زهراء و دو عزيزش و خادمهاش فضه همه را دادند روز دوم هم با آب گذشت، روز سوم رسيد دوباره قضيه تکرار شد آن سوم باقی مانده پشم را حضرت زهراء ريسيدند و بردند به صاحبش دادند يک صاع گندم، گندم آماده شد نان شد موقع افطار اسيری در زد ای خاندان رسول من اسيرم آذوقهای ندارم در شهر شما گرفتار آمدم، باز آقا اميرالمؤمنين با اجازه بقيه بردند همه را دادند، بعد آقا دست حسينين گرفتند رفتند در مسجد خدمت پيغمبر، رسولالله ديدند اين دوتا آقازاده خيلی رنگها پريده، زرد چشمها به گودی فرو رفته، يا علی چه خبر است؟ آقا گزارش کار را دادند، حضرت با شتاب آمدند منزل ديدند دخترشان فاطمه زهراء، بیجهت اين خانم میشود سيدة نساءالعالمين، بیجهت فاطمه زهراء میشود اول کسی که وارد بهشت میشود فاطمه است، کاری که حضرت زهراء کرده چه کسی کرده؟ کدام سخاوتمند، کدام دارا؟ کدام سخی؟ کدام خير؟ شما میتوانيد نمونه کارش اين بود، ما خيلی هنر کنيم، از زيادی مالمان داريم میدهيم، از اضافه مالمان داريم میدهيم، پيغمبر آمدند ديدند حضرت زهراء در سجده است که در روايت دارد از شدت ضعف اين شکم مثل اينکه به کمر وصل شده بود، بعد حضرت زهراء سر از سجده برداشتند پيغمبر گريست فاطمه را در آن وضع ديد که جبرئيل نازل شد: «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»[4] آيه نازل شد، آيات نازل شد در شأن اين خانواده، اصلاً اين سوره در شأن اميرالمؤمنين و حضرت زهرای مرضيه است، من اين قسمتش را که حالا در بحث اجتماعیما عرض شود که دو سه آيه را اشاره کنم، که قرآن میفرمايد: «وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً»[5] اينها وفای به نذرشان کردند، به نذری کرده بودند عمل کردند بچهها خوب شدند همان شب نذر را شروع کردند: «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً»[6] از آن روزی که شرّش فراگير است ترسيدند، يعنی مردم اگر نذر کردید، عمل نکرديد اگر رحم نکرديد قيامتی پيشرو داريد که شر کارهای دنيايي گريبانتان را میگيرد، برای آخرتتان اينجا کار کنيد: ایکه دستت میرسد کاری بکن، دنباله آيه هشتم قرآن میفرمايد: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[7] سه شب اينها افطاری خود را دادند شب اول به مسکين، شب دوم به يتيم، شب سوم به اسير و بنای بر اطعامشان اين بود: «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»[8] ما برای خدا داريم میدهيم برای سر و صدا نيست برای لوح نيست، برای تقدير نيست برای تمجيد نيست: «نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً»[9] نه انتظار پاداشی داريم، نه انتظار تشکری داريم و آيه ديگر: «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريراً»[10]ما از روزی که روز بسيار درهم کشيده عبوس و روز بسيار سخت و تلخی است میترسيم.
چندتا نکته لطيف من ذيل اين آيه بگويم و يک حديث از رسولالله عرايضم را در اين قسمت جمع کنم، اينها بحث روابط اجتماعی را درس میدهد به ما، خب نکته اولی که من محضر عزيزان عرض کنم قرآن در آيه هشت سوره انسان مسکين و يتيم و اسير را به صورت نکره ياد میکند، فرق لفظ نکره با معرفه اين است معرفه مشخص است نکره اطلاق دارد، يک وقت شما میگوييد يکی را ديدم اين نکره است، يکی را ديدم هر کسی میتواند باشد، يک وقت میگوييد آقای فلانی را ديدم اين ديگر ذهنها جای ديگر نمیرود قرآن میفرمايد: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[11] يعنی در اطعامتان، در کمک کردنهايتان دنبال شخص خاص هم نباشيد نيازمند اگر نيازمند است کمکش کنيد عمويم هست، پسر خالهام هست همشهريمان است فاميلمان است از خودمان است اينها را بگذار کنار خدا را در نظر داشته باش، نيازمند است به نيازمند کمک کن، به نيازمند اکرام کن، اين درس اول، ما گاهی اوقات میگويي آقا فلانی گرفتار است میگويد مال کجا هستند؟ میگويد ما تا در شهر خودمان فقير است جای ديگر کمک نمیکنيم، شنيدم اينها را، ما تا در شيراز فقير داريم جای ديگر پول نمیدهيم، قرآن میفرمايد مسکين هر کسی مسکين، يتيم هر کسی يتيم است، اسير گرفتار، گرفتار آمده حالا شما هم نمیشناسيدش آنهم شما را نمیشناسد کمک کنيد، اين يک نکته و يک درس.
نکته ديگر در اين آيه شريفه قرآن: «يُطْعِمُونَ الطَّعامَ»[12] يا «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ يَخافُونَ»[13]فعل مضارع در ادبيات عرب ازش استمرار استفاده میشود صدقه يک دفعهای هم مؤمن بارت را از زمين بلند نمیکند اين حالت بايد در زندگیات نهادينه بشود بايد بشود درس بشود معنی: «يُطْعِمُونَ الطَّعامَ»[14]يعنی اهلالبيت همين بودند، امام حسن در ايام زندگیشان سه مرتبه اموالشان را با فقراء نصف کردند: «يُطْعِمُونَ»[15] يعنی«يستمرون»، «يَخافُونَ»[16] يعنی يستمرون پيوسته از خدا بترسيد، پيوسته اطعام بکنيد، پيوسته به نذرهايتان عمل کنيد، نه يکجا به نذرم عمل کنم، يکجا عمل نکنم ما اگر بخواهيم به کمالات واقعی برسيم اين ويژگیها برايمان بايد نهادينه بشود دستگيری از ضعفاء، وفای به عهد، ترس از روز قيامت، اصلاً همينجا من يک نکته بگويم، چه کسانی دست به جيب آشنا هستند، حالا فرمولش را میگويم، مردم هرچه از خدا بيشتر ترسيديد سخاوتمند هستيد، هرچه قيامت را مد نظر بياوريد دستگيری بيشتر میکنيد، اينهايي که قيامت يادشان رفته، برو آقا حالا نه ما پير هستيم نه خدا بخيل، طرف میگفت يک آقايي طلب دارم ازش نمیدهد میگويم آقا دينت را بده، میميری میگويد نه ما پير هستيم نه خدا بخيل برو حالا، گاهی اوقات انکار میکند چرا؟ چون قيامت ياد رفته، ياد قيامت، ياد حسابرسی قيامت، کدام قيامت؟ قيامتی که قرآن میفرمايد قيامت عبوس است بسيار درهم کشيده است، ما نرسيديم به قيامت ببينيم چه خبر است؟ امام سجاد میفرمايد سهتا ساعت است سختترين ساعات زندگی همه است هيچ کدامش را هنوز ما نرسيديم، ساعت مردم يک، ساعت حضور در صحرای قيامت دو، ساحت حضور پای اعمال سه، قيامت چه میگذرد؟ آقاي دکتری، مهندسی، ملکالتجاری، آيتالله هستی، اينها را میتکانند، من شب مشعر امسال که شب عيد قربان بود، يک جمعی از زائرها جمعاند گفتم میبينيد در روايت داريم خدا قيامت را به حاجی نشان داده، گفتم يک تصويری از قيامت شب مشعر است مدير، تاجر، کارگر همه و همه کنار هم، گدا، غنی، فقير، حالا شايد شما میگوييد مگر گدا میآيد حج؟ خدا وقتی بخواهد میآيد يکی از علمای اصفهان امسال برای ما نقل کرد، گفت آقای حدائق يک فقيری بود، در اصفهان اين لال بود در کوچهها گدايي میکرد، به به به میکرد پول میگرفت مردم کمکش میکرد، گفت يک سال من روحانی کاروان بودم میخواستم بروم حج، ديدم اين هم زائر کاروان ماست اسم نوشته داخل زائرها آمده با خانمش، گفتم اين از کجا پول آورد، اينکه با پول گدايي دارد زندگی میکند؟ گفت يکی از دوستان گفت آقای فلانی يک خيری اصفهانی پيدا شد گفت دلم میخواهند اين را با زنش بفرستم حج، بهش گفته بود دوست داری بروی حج؟ گفت به به به، هزينه تمام حجش را داده بود، احرامی، قربانی، پول حج، سوغاتی، حالا اينجا را بشنويد، گفت حال خوشی هم اين فقير داشت گفت مدينه گذشت آمديم شب مسجد شجره گفت حاجیها هی يکی يکی میآمدند تلبيههايشان را تکرار میکردند آقا گفتيم لبيک اللهم لبيک، گفت نوبت اين فقير رسيد، گفت اين هم آمد لبيک، ووووو، گريه میکرد و میگفت گفت اشک از چشم ما گرفت، گفت رو کردم به زائرها، گفتم اين ناتوانی اين را میبينی در حرف زدن نمیتواند بگويد، اوه وووو میکند چه بسا خدا اين را از گفتار بهتر قبول کند، و میپذيرد، اين را حاجآقا مؤمنی اصفهان میگفت گفت من اين را يک سالی ديدم خدا به دل يک ثروتمند انداخت، اين را آورده بود حج، فقير آمده:
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی، کوشش عاشق بیچاره به جايي نرسد
يک نکته ديگر يکی دو نکته ديگر هم عرض کنم، عزيزان يک درسی از اين زندگی اميرالمؤمنين اين قسمتی که گرفته میشود ارزش انفاق در بخشيدن چيزی است که به آن علاقه داريد، میتوانيد بگذری از آنیکه بهش علاقه داری؟ «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[17] اينها اطعام دادند با اينکه دوست میداشتند آن طعام را آن طعام نيازشان بود، يک وقت حاجآقا خوراک سه روز در يخچال ماندهات را داری میدهی، که میترسی بخوری، يک وقت لباسی که از تنت تنگ شده خجالت میکشی بپوشی میدهی، يک وقت همان لباس نوی که گرفتی و دوستش میداری همان را میدهی، اميرالمؤمنين اين گونه بود: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ»[18]والده ما خدا رحمتش کند میگفتند پدر بزرگ ما مرحوح حاجآقای مؤيدالاسلام که قصرالدشتیها مأنوس بودند با ايشان، من اين را از مادرم شنيدم میگفتند يک عبای گران قيمت نائينی، برای حاجآقای مؤيدالاسلام يک کسی کادو آورده بود، زمستان بود يک عبای زمستان نائينی نفيسی مادر ما میگفتند يک شب زمستان سردی بود، ايشان عبا را پوشيده بودند رفته بودند منبر داشتند بعد که برگشتند منزل ديدم عبا رو دوششان نيست و ايشان بدون عبا آمدند منزل گفتند ما بچهها فکر کرديم يک کسی عبايشان را دزديده منزل ايشان در خيابان بهداشت بود نزديک دروازه کازرون گفتند مادر ما گفت که آقا عبايتان چه شد؟ چه کسی برد؟ گفتند خيلی که اصرار کرديم گفتند در دروازه کازرون داشتم میآمدم ديدم يک پيرمردی گوشه دروازه نشسته از سرما دارد به خودش میلرزد عبا را درآوردم چهارته کردم انداختم رو دوش اين پيرمرد آمدم، اين جوری کار کردی خدا جواب نداد؟ راه رفتیم به مقصد نرسيديم؟ کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را!
يک درس مهم در اين قسمت از زندگی اميرالمؤمنين و حضرت زهراء مردم اگر چيزی هم میدهيد آنی را بدهيد که خودتان دوست میداريد نه آنیکه به دردت نمیخورد کفش سوراخ، میدهد در راه خدا قربتاً الیالله انفاق، خب ثوابش هم سراخ است، لباس پاره ثوابش پاره است، بگويم برايتان بشنويد حال داريد بشنويد، علامه سيدمحمدحسين حسينی تهرانی، صاحب کتاب روح مجرد ايشان مینويسد ما زمانی که نجف بوديم يک خانوادهای بودند از ثروتمندان متدين نجف يک اتفاقی برای اينها افتاد، يک روز ظهر وقتی که حالا اين خانم خانه غذا درست کرده بود آماده بود که میخواستند آماده بشوند حاجی و بچهها غذا بخورند، يک فقيری داشت رد میشد بوی طبخ غذا به مشامش خورد، اين آمد در خانه حاجی را در زد گفت يک خرده هم غذا هم به ما بدهيد گرسنه هستيم: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ»[19] حاجآقا در چه ظرفی رغبت میکنی بخوری؟ قاشق و چنگال، کدام قاشق و چنگال پلاستکی را میدهی به او، استيل را برای خودت ور میداری؟ نگوييد من شيعه علی هستم ما فاصله داريم، کدام قاشق؟ اين خانم رفت در آشپزخانه از همان غذا بکشد، رفت سر ديگ ولی ظرفهای خودشان رغبتش نشد، گفت اين فقير است دستش کثيف است دنبال يک ظرفی میگشت که غذا در آن بکشد رفت در حمام، طاس حمالی، که داخلش سنگ پا مال و اين چيزها میگذاشتند طاس را خالی کرد يک آبی داخلش گرداند آمد برنج داخلش کشيد برد دم در داد به اين فقیير آقا بخور طاس را هم بده، بعد يک نيتی هم گذاشت پشتش گفت خدايا ثواب اين اطعام برسد به روح پدرم، آن فقیر هم خورد و بیچاره رفت و ظرف را هم داد تحويل، شب علامه سيدمحمدحسين حسينی تهرانی مینويسد که اين خانم خواب ديد، خواب بابايش را ديد، ديد بابايش در يک باغستان مجللی است پدرش از نيکان بوده ولی خيلی اندوهگين تک و تنها، همه اين بهشتیها دور هم نشستند جلسه گرفتند حرف میزنند اين بنده خدا يک گوشهای زانوی غم در بغل ناراحت رفت جلو به پدر سلام کرد، بابا سلام، پدر به سردی جواب داد، گفت بابا من دخترت هستم فلانی هستم، گفت دخترم امروز آبروی من را نزد برزخیها بردی، گفت بابا من آبرويت را بردم؟ گفت امروز هديه تو از دنيا رسيد ولی در طاس حمامی اين قدر نزد برزخیها خجالت کشيدم گفتند عجب دختر بیکمالی داری تو، کسی برای بابايش غذا در طاس حمامی میکشد حواسمان باشد به بعضی از اين خيرات، غذای دو سه روز مانده را نگوييم خيرات پدر و مادرمان خجالتشان ندهيم در بزرخ، لباس کهنه را خيرات اموال نکن شرمندهشان میکنی، آنی که خودت ديگر جرأت نمیکنی بخوری نخوران، نپوشان، درس است چيزی مردم بدهيد که خودتان دوست میداريد، اين يکی از درسهای مهمی از زندگی اميرالمؤمنين است آنی که علاقه داری: «عَلى حُبِّهِ»[20] آن را بده، آن را انفاق کن.
و نکته ديگر ارزش حقيقی کارهايمان به اخلاص است خدا را در نظر بگيريد انفاق برای خدا باشد: «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»[21] قرآن میفرمايد اينها اطعامشان برای خدا بود، برای سر و صدا نبود برای عنوان نبود، در يک خانوادهای محدود، کار مخفيانه انجام شد، خدا پردهبرداری کرد سوره انسان را نازل کرد، و برای بشريت تا ابديت شد درس، و نوعاً انسانهای خوب انتظار تشکر از مردم ندارند، ديديد بعضیها میگويد حيف از اين کاری که کرديم، بعضیها ديديد ديگر میگويد ما اين کار خوبها را نمیکنيم چرا؟ چون انتظار تشکر از خلق دارد، مردم اگر کارتان رنگ الهی گرفت، مردم بفهمند يا نفهمند؟ بدانند يا ندانند؟ تشکر بکنند يا نکنند؟ اصلاً برايتان مهم نيست: «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»[22] اينی که بعضیها ديد از کارهای خوب عقب میکشند چون برای خدا نيست، چون برای خدا کار نکرده ناراحت است میگويد ديگر نمیکنم، ديگر عمل نمیکنم، در خانه اگر کس است يک حرف بس است، اين هم نکته ديگر.
و نکته پايانی قطعاً برای رهايي از همه سختیها و مشکلات و گرفتاریها، فراموش نکردن معاد و قيامت که ما روزی پيشرو داريم که هيچی در دستتان نيست، اين تراولها، سکههای بهارآزادی، خانههای کذايي قصرالدشت و شيراز و باغ ارم، اينها ديگر سنار به درد نمیخورد، اينها کالای دنياست ديديد گاهی اوقات اسکناسهای باطل شده ديگر خريدار ندارد، میگويند آقا اين ديگر فاقد اعتبار است اين غذا تاريخ مصرفش گذشته، اينهايي که در دنياست تاريخ مصرفش مال دنياست، آخرت ديگر اينها تاريخ مصرف ندارد، اگر ما میخواهيم در دنيا زندگی را با موفقيت بگذرانيم فراموش نکنيم آن روزی که روز عبوس و قمطريراست، روز بسيار بسيار درهم کشده سخت و مشکل است مردم يک روزی هست که دستها خالی است، همينجا پسانداز کنيد عمل کنيد، پيغمبر فرمود اگر کسی تا زنده است با دست خودش يک دانه خرما در راه خدا انفاق کند ثوابش از کل اموالی که بعد از او برای او خيرات کنند بيشتر است، اين چند نکته نسبت به ذيل اين آيه شريفه اشاره هم کردند امشب توسلی به ساحت مقدس حضرت ابالفضل العباس اما من يک تذکر يکی از تکليفهای شرعی ما جمعه است پس فرداست مرحوم حضرت امام فرمودند جمهوری اسلامی امانت الهی است مردم قيامت در پيشگاه شهداء مسئول هستيد، هم خودمان هم ديگران را آقا حالا يک کاری هم به وفق ميل شما نبود نشد حقی هم از من ضايع شد اصل نظام نبايد زير سؤال برود، من در همين امسال حج شب دوازدهم بود در سرزمين منی در کاروان کرمانیها بعد از سخنرانی ديدم يک آقايي را آوردند جلو گفتند آقا اين با شما کار دارد، يک آقايي که دوتا چشمش نابينا شده بود گفتند جانباز دفاع مقدس است با شما میخواهد يک صحبتی کند، آمد جلو دست ما را گرفت گفت به مردم بگوييد اين نظام، اين انقلاب امانت الهی است در برابر شهداء قيامت بايد پاسخ بدهيد، مسئولين ما ثروتمندان ما، دانشگاهیهای ما، حوزویهای ما، همه و همه مديون خدا و اهلالبيت و بعد هم امام و شهداء هستيم، قيامت شرمنده نشويم، آقا ما حال نداريم رأی بدهيم، اين هم میگذرد، قيامت يکی از مسئوليتها ببينيد سيدالشهداء روز عرفه دعای عرفه را خوانديد انشاءالله در صحرای عرفات هم کراراً بخوانيد يکی از قدرشناسیهای امام حسين در روز عرفه اين است که خدايا تو را سپاسگزاری میکنم که ما را در دولت ائمه کفر خلق نکردی، امروز هم مقام معظم رهبری تذکر دادند حضور حداکثری پاي صندوقهايي رأی بنده خودم، خانوادهام، بچههايم، بستگانم، دوستانم، اطلاع رسانی کنيد، بابا نظام است، دشمن میخواهد از همين سوء استفاده کند، بابا از اميرالمؤمنين ياد بگيريم، اميرالمؤمنين حقش را غصب کردند ولايت، حق همسرش را غصب کردند فدک، دو ماه، دو سه ماه از تاريخ شهادت حضرت زهراء گذشته بود مسيلمه کذاب حمله کرد به سمت مدينه، مدينه در آستانه سقوط بود آقا اميرالمؤمنين آمدند به خليفه اول گفتند يک تعداد نيرو به من بده، يک قسمت از مدينه را من دفاع میکنم، بابا بحث اسلام است، بحث دين است، اين نکته اول که شرکت حداکثری در انتخابات حالا شرکت بکنيم و نکنيم اين هم خواهد گذشت اما به گونهای بگذرانيم که بعد اين کارنامه را که قيامت میدهند دستمان سرپايين نيندازيم، شهداء مدعی ما نشوند بگويند ما با جان خودمان انقلاب را به شما سپرديم شما در يک مقطعی چه کرديد؟ و بعد هم انتخاب اصلح، گرچه اين دو بزرگواری که در عرصه انتخابات آمدند خب شورای نگهبان تأييد کرده و با تأييد شورای نگهبان اما بين خوب و خوبتر، صالح و اصلح قطعاً بايد اصلح را انتخاب کرد اين را هم وظيفه شماست تحقيق کنيد، سؤال کنيد، بپرسيد بالاخره از کسانی که مورد اعتماد شما هستند رأيي هم بدهيد که آن رأی هم انشاءالله مطابق با صواب و مطابق با رضايت الهی باشد اين هم يکی از روشهايي که میشود امام صادق فرمودند گاهی اوقات حقيقت را شناخت ببينيد چه کسانی دشمنان شما با آنها دشمن هستند، آنها آدمهاي خوبی هستند، يکی از راههای شناخت دوست دوست دوست شما دوست شماست، دشمنان دشمنان شما دوستان شما هستند، آنهايي که با دشمنان شما دشمناند و دشمنان دوستان شما دشمناند، چه کسانی با شما دشمناند از چه کسانی دارند دوستی میکنند؟ رو آنها دقت کنيد، با چه کسانی دارند مخالفت میکنند؟ با چه کسانی دارند رفاقت میکنند اين هم يک روشی است که ما حتی در حديث شناسی هم ائمه اين را تذکر دادند که بنده آن کسی که با من مخالف است وقتی که ديگری با مخالف من موافق است يعنی با من مخالف است ما در برابر اين نظام و اين انقلاب قطعاً بايد پاسداری کنيم و به وظيفه عمل کنيم، حالا نظرات انديشمندان، بزرگان را انشاءالله داشته باشيم و روز جمعه با يک حضور حداکثری به صندوقهای رأي حاضر شويم و رأيي خود را بدهيم، خب فرمودند يادی کنيم و عرض ادبی به ساحت مقدس حضرت ابالفضل، ابالفضل دستش را داد، تربيت يافتهای مکتب اميرالمؤمنين است برای امام حسين، برای خدا در راه امام حسين و در راه خدا دست را میدهد:
«و اللّه إن قطعتمو يميني، إني احامي أبدا عن ديني»[23]
ابالفضل دست داد تا به من و شما بياموزيد دستگيری کنيم از اسلام و دين و مسلمانان، دست چپ را زدند:
«يا نفس لا تخشي من الكفار، و أبشري برحمة الجبار»[24]
من يک قسمت روضه مختصر بخوانم آيتالله ملبوبی میگويد آقا امام حسين رسيد کنار پيکر ابالفضل وقتی آقا رسيدند که لحظات پايانی عمر قمر بنیهاشم بود ديگر آقا نفس آخر بود سيدالشهداء دشمن را پراکنده کردند:
نه دست در بدن مرا، نه غسل و نه کفن مرا
نه حالت سخن مرا، بيا حسين برادرم
آقا آمد کنار اين پيکر قطعه قطعه عريان شده، بدن مجروح دستها از بدن جدا تير به چشم اصابت کرده، چهار هزار تيرانداز اين بدن را تيرباران کردند، اين بدن چگونه شده بود من جرأت نمیکنم بگويم و زبانم اجازه به من نمیدهد تاريخ را بخوانم و در عمرم هم نخواندم، اين تيرها با بدن عباس چه کرده بود؟ اما سيدالشهداء آمد دو جا صدای گريه امام حسين بلند شد، يکی کنار پيکر علیاکبر بود، دوم کنار پيکر ابالفضل: «و بكى بكاء شديد»[25]بلندبلند آقا گريه کرد: «و هو يقول وا اخاه وا عباساه وا ضيعتاه»، «الآن انكسر ظهري، و قلّت حيلتي»[26]:
رفتی و شکست محفل ما، هم محفل ما هم دل ما
آقا آمد کنار پيکر ابالفضل آن لحظات آخر يک وقت امام حسين ديد اين چشمان مجروح دارد گريه میکند، اشک از اين چشمها دارد جاری میشود؟ آقا فرمود عباسم: «لماذا تبکی»، چرا گريه میکنی؟ عرض کرد برادر گريه من برای شماست، اگر دارم جان میدهم سر در کنار عزيز زهراء سپردم، اما گريه میکنم ساعت ديگر کسی نيست سر حسين را به دامن بگيرد همه بگوييم يا حسين، يا حسين و يا حسين و يا حسين.
يا ربّ الحسين اشف صدر الحسين بظهور الحجه، يا ربّ الحجه اشف صدر الحجه بظهور الحجه
اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.
[1] انسان8.
[2] بقره264.
[3] آلعمران54.
[4] انسان1.
[5] انسان7.
[6] انسان7.
[7] انسان8.
[8] انسان9.
[9] انسان9.
[10] انسان10.
[11] انسان8.
[12] انسان8.
[13] انسان7.
[14] انسان8.
[15] انسان8.
[16] انسان7.
[17] انسان8.
[18] انسان8.
[19] انسان8.
[20] انسان8.
[21] انسان9.
[22] انسان9.
[23] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص192.
[24] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص192.
[25] وقعة الطف ص25.
[26] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج2 ص310.