استادحدائق روز چهارشنبه 26 اردیبهشت ماه 1403 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث عوامل رحمت از نگاه قرآن پرداختند. 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين»‏[1]

صدق الله العلی العظيم

خب امروز در تقويم­ها به مناسبت روز احمد ابن موسی ثبت شده از افتخارات مردم اين خطه ميهن اسلامی مضجع شريف و پاک حضرت احمد ابن موسی است که شرافت و قداست ويژه­ای به اين نقطه­ای از مملکت ما عطا کرده احمد ابن موسی و حضرت سيدمير محمد و سيد علاء الدين حسين. آيه­ای که تلاوت شد اين آيه را اشاره­ای کنم و نکاتی و يک حديث هم ذيل آيه از فرمايشات امام هشتم چون دهه کرامت است هفته آينده ميلاد با سعادت حضرت علی ابن موسی الرضا را پيشرو داريم يازده ذی‌القعده روز دوشنبه آينده سخنی هم از فرمايشات امام رضا را من به عنوان عيدی محضر شما برادران عزيز خواهران محترمه تقديم کنم اما آيه که خيلی از تصورات و توهمات بعضی از مردم در بندگی نکردن از خدا شايد در همين آيه هم اجمالش را خدا اشاره می­فرمايد، ترجمه آيه اين است در آيه شش سوره مبارکه عنکبوت خداوند می­فرمايد: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ»‏[2] اگر کسی تلاش کرد کوشش کرد، زحمت کشيد، جهاد کرد برای خودش زحمت کشيده: «إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين»‏[3] خدا از عالميان و نظام خلقت بی­نياز است.

چندتا نکته را من ذيل اين آيه بگويم تا برسيم به سخن نورانی امام رضا محضر عزيزان در ذيل اين آيه شريفه نکته اول يقين بدانيم که اين تلاش­های ما، فعاليت­های ما ذره­ای خدا محتاج نيست منتی هم سر خدا ندارد خوب هستيد به خودتان خدمت کردید، بد هستید به خودتان ضربه زديد، مسجد آمدی به آخرت­تان کمک کردي، نيامديد از قافله عقب مانديد مثل بيماری که می­گويند آقا دارويت را مرتب مصرف کرديد به سلامتی­ات کمک کردی، رها کردی سلامتی را ترک کردی اين يک نکته که ما بدانيم خداوند به تلاش ما و بندگانش و مخلوقات نه فقط انسان­ها آيه می­فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين»‏[4]خدا از عالميان بی­نياز است انسان­ها يک گوشه­ای از عالمين هستند، فرشتگان يک بخشی از عالمين هستند جنيبان يک بخش هستند ساير موجودات بهائم، اشجار، نباتات اين­ها هم عالمين هستند خدا از نظام خلقت بی­نياز است شاعر هم می­گويد:

گر جمله کائنات کافر گردد بر دامن کبريايش ننشيند گرد

گاهی اوقات يکدفعه بنده نماز هم من را سرگرم می­کند من اين قدر نماز خواندم اين قدر کار کردم چه کردم؟ کجا رفتم؟ چه ساختم؟ «إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين»‏[5] خدا می­فرمايد ما بی­نياز هستيم از شما خوب بوديد برای خودتان هستيد بد شديد به خودتان آسيب می­زنيد بعضی­ها ديديد می­گوييد نماز بخوان می­گويد مگر خدا محتاج به نماز خواندن ماست، چه کسی می­گويد بخوانيد که خدا محتاج است؟ می­گويند بخوانيد چون خودت محتاج هستی، بابا روزه­ای تو، نماز تو، عبادت تو، اخلاقی تو، فضيلت تو اين­ها به خود شما بر می­گردد ذره­ای خداوند احتياج به اين کارهای ما ندارد در مقدمه خطبه همام اميرالمؤمنين وقتی که همام از حضرت سؤال کرد:

«صِفْ‏ لِيَ‏ الْمُتَّقِينَ‏»[6] اين خطبه همام را نهج البلاغه مراجعه کنيد قريب به صد و ده ويژگی اميرالمؤمنين برای انسان­های با تقوی نام می­برد همام گفت اين­ها را آقا برايمان بگوييد مقدمه پرداختن به اين صفات اميرالمؤمنين فرمود همام: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى... غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ»[7]خدای سبحان از طاعت انسان­ها بی­نياز است يعنی حواست باشد متقی بودی به خدا خدمت نکردی، چهارتا آجر رو هم گذاشتی باد نگيردت مغرور نشويد يک جايي خدمت می­کنيم غرور سراغ ما نيايد چهار کلمه سواد ياد گرفتيد فکر نکنید کسی هستيد، خدا: «غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِم»[8] آقا فرمود جناب همام خدا از گناهان بندگانش مصون است بشريت يکپارچه عليه خدا در صحنه، خدا همان خداست بشريت يکپارچه بشود موحد خدا همان خداست، اين­که گاهی اوقات بعضی از روی نادانی يک حرف­هايي می­زنند آقا نمی­خوانيم با خدا قهر هستيم، خدا با ما سر لج دارد ما چه کسی هستيم که خدا سر لج داشته باشد؟ اصلاً عددی نيستيم رقمی نيستيم که بخواهم بگوييم حالا حال خدا را می­خواهيم بگيريم اين واژه­ها را من گاهی اوقات شنيده­ام بعضی از روی نادانی می­گويند خب اين نکته اول که خدا نيازی به تلاش بندگان خود ندارد.

يک نکته زيبايي تربيتی در اين آيه است من اشاره کنم، آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد وقتی کسی را می­خواهيد ارشاد کنيد ببينيد ارزش برای او چه است؟ از همان چيزی که او برايش ارزش قائل است ورود پيدا کن هدايتش کن ببين در زندگی­اش چه را دوست می­دارد؟ به چه وابسته است؟ چه برايش مهم است؟ يکی از چيزهايي که همه­مان برايمان مهم است حب ذات است اين­که خودمان را دوست می­داريم اگر کسی خودش را دوست نداشته باشد واسفاه يعنی با خودش قهر باشد با خودش بيگانه باشد اين ديگر سقوط کرده، بالاخره آقايون ببينيد تلاش­های مردم روزانه به خاطر حب ذات است بنده کار می­کنم زحمت می­کشم در عرصه اقتصادی، علمی، اجتماعی همه اين­ها به خاطر اين­که خودم را دوست می­دارم اين بد نيست اين دوست داشتن خود اگر ما را از خدا غافل نکند و اگر ما را متکبر نکند اين امتياز است بنده خودم را دوست می­دارم چون واقعاً دوست می­دارم با اين چشمم به همه چيز نگاه نمی­کنم چشم را آلوده نمی­کنم، زبان را آلوده نمی­کنم، چون خودم را دوست می­دارم لقمه حرام در شکمم داخل نمی­کنم، چون دوستدار خودم هستم در مسيری حرکت نمی­کنم که بازگشت عملکرد من به زيان من بشود اين حب ذات، حب نفس اگر درست مديريت بشود انسان­ها را به کمالات می­رساند ولذا اولياء خدا را ببينيد چون خودشان را دوست می­دارند خدمت می­کنند چون خودشان را دوست می­دارند بندگی می­کنند از اين ظرفيت­ها استفاده می­کنند از اين فرصت­ها بهره می­برند اين حب ذات است و حب نفس است خب اين آيه شريفه برای تشويق مردم از گرايش­ها و تمايلات از همين قاعده حب ذات استفاده کرده، که خداوند سبحان اشاره می­فرمايد: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ»‏[9] آقا خودت را دوست می­داری؟ نماز خواندی به خودت خدمت کردی، مگر دوستدار خودت نيستی؟ صدقه دادی به خودت خدمت کردی، من بارها گفتم مردم راه پولدار شدن را گم کردن است، مردم راه پولدار شدن در خرج کردن در مسير خداست، خدا زيربار منت بشر قرار نمی­گيرد همين ديشب يک جوانی آمد گفت حاج­آقا ديشب داشتم می­رفتم در ماشينی بوديم در يکی از تقاطع­های شيراز اين داستان ديشب است مال صد سال قبل نيست خدا اين است آن آقا به من گفت گفت داخل ماشين نشسته بوديم يک جوانی هم کنار دستم بود يک پيرمردی خميده آمد پاي ماشين گفت کمک کنيد، اين­هایی که در خيابان می­آيد جلوتان دست دراز می­کنند از کجا معلوم که آبرويشان خيلی بالاتر باشد:

کس نمی­داند در اين بحر عميق، سنگريزه قرب دارد يا عقيق

گفت ديدم آمد پای ماشين گفت کمک کنيد، گفت ديدم يک نوجوانی پانزده شانزده ساله­ای يکدفعه دست کرد در جيبش يک تراول پنجاه هزار تومنی در آورد داد به اين پيرمرد گاهی اوقات پولدارهايمان هم اين همت را ندارند، تراول پنجاه تومنی به پيرمردی که آمده پاي ماشين ساعت يازده شب، گفت يکی در ماشين بر او اعتراض کرد گفت پسر، پنجاه هزار تومن دادی به اين پيرمرد اين معلوم نيست اين پول را چه کار می­کند؟ معتاد است يا سالم است؟ گفت آن پسر چهارده پانزده ساله گفت من دست کردم در جيبم يک پانصد تومنی داشتم پانصد تا يک تومنی و يک پنجاه هزار تومنی، خجالت کشيدم پانصد تومن را بدهم، پنجاه هزار تومن را دادم، آن آقا که برای من نقل کرد گفت اين اخلاق را که من از اين نوجوان ديدم آن آقایی که نقل می­کرد يک آقای مثلاً نزديک بيست و هشت ساله، گفت به من يک کارت هديه­ای داده‌اند، آقايان اين­ها عين توحيد است! گفت يک کارت هديه­ای برای من داده بودند از جایی، پانصد هزار تومن بود گفت کارت هديه را به اين نوجوان که پنجاه هزار تومن به فقیر داده بود داد، جدول ضرب­تان که درست است ده­تا پنجاه هزار تومن گفت کارت هديه پانصد هزار تومنی را برايش دادم، گفت دادم گفت حاج­آقا فردا صبح ديدم يک پولی آمد در حسابم پنج ميليون تومن يکی پيام داده بود که آقا به پاس قدرشناسی از فلان کارت فلان­جا ما اين را هديه داديم خدمت­تان:

بنازم خداوند پيروز را، پريروز و ديروز و امروز را

کی دادی که خدا نداد؟ کی قدم برداشتی که خدا حمايت نکرد؟ اگر يک­جايي هم می­بينی حمايت نشده اخلاص درش نيست رياء آمده، خود نمايي آمده اين داستان ديشب است پنجاه هزار تومن پانصد هزار تومن، پانصد هزار تومن پنج ميليون از اين­ها الی ماشاءالله، می­گويند آقا قرآن می­فرمايد شما خودت را دوست می­داری؟ پول را دوست می­داری؟ می­خواهی زياد بشود برای خدا بده، يک جونی آمد به رسول­الله عرض کردم يا رسول­الله وضعم بد است چه کنم؟ حضرت فرمود برو صدقه بده، گفت يا رسول­الله وضعم بد است فرمودند برو صدقه بده، مرتبه سوم گفت يا رسول­الله چيزی ندارم بدهم، می­گوييد صدقه بدهد؟ پيغمبر فرمود برو قرض بگير، برای خدا بده خدا ده برابر را برايت می­دهد يکش را بابت قرضت را بده، نه­تايش را مصرف کن، اين کار خداست حالا ما با مردم وقتی می­خواهيم صحبت کنيم از حب ذات­شان صحبت کنيم، می­گوييم آقا پول را دوست می­داری؟ راهش اين است انفاق فی سبيل­الله بيش از نود مورد خدا در قرآن می­فرماييد بدهيد می­دهم يک مورد شيطان می­گويد ندهيد که گدا می­شويد، که برای خدا داد که خدا نداد کی برای خدا حاج­آقا خرج کردی که خدا شرمنده­ات شد زيربار منت قرار گرفت آقا آبرو می­خواهی آبروداری­ات در ذلت در خانه خداست، سر در خانه خدا به خاک بسايي عزت برايت می­دهند حافظ را ببينيد ما يک کنگره­ای بود مربوط به شهدای گمنام کنار قبر حافظ آن­جا عرض کردم يک ماه قبل گفتم اين حافظ با همه اين عزت و آبرو می­گويد همه اين­ها را من در نيمه شب پيدا کردم:

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ، از يمن و دعای شب و وردی

می­خواهی به جايي برسي سحر سيمت را وصل کن، تا روز راهت بيندازند، از يمن دعای شب و ورد سحری، لذا اين نکته خوبی است ما در روابط اجتماعی هم به مردم بگوييم بابا مگر آبرو دوست نمی­داری، کوس بی­آبرويي به خودت نزد، من حالا همين­جا در پرانتز بگويم يکی از مصاديقی که امروز در جامعه ما مورد بحث است حجاب است به اين دختر جوان، به اين خانم محترمه بگويم بابا تو مگر آبرو را دوست نمی­داری، مگر زندگی را نمی­خواهی؟ مگر حرمت­داری را دوست نمی­داری؟ اين پوشيشی که تو براي خودت رعايت کردی با اين وضعی که تو حاضر می­شوی در جامعه به تخريب شخصيت خودت داری دامن می­زنی يا به تقويت جامعه خودت، هويت خودت؟ تو اگر احترام می­خواهی اگر صيانت می­خواهی راهش در همانی است که خدا فرموده و من اضافه کنم تمام قوانين اسلام از واجبات گرفته، محرمات، مستحبات، مکروهات و عمل مباح تمام اين­ها عمل کردن به اين­ها در راستای سربلندی و عزت و شکوفايي انسان است آن­هايي که زمين خوردن از بی­نمازی بود يا نماز خواندن؟ آن­هايي که زندگی­شان متلاشی شد از پاکدامنی بود يا ناپاکی؟ اموالی که يک دفعه جمع می­شود از حرام خوری است يا از حلال خوری؟ امام صادق فرمود اگر کسی پول حلال در بياورد و حق خدا را از مالش خارج کند يعنی حقوق الهی را بپردازد حالا اگر مشمول زکات شد، زکات را بدهد مشمول خمس شد خمس را بپردازد حضرت فرمود اين مالش در آتش بيفتد خدا حفظش می­کند در دريا بيفتد خدا ضامن نگهداری است اما اگر به وظيفه­ات عمل نکردی، خدا داد و تو ندادی، خدا لطف کرد و تو به وظيفه نپرداختی، امام صادق فرمود: «من منع حق الله من ماله انفق مثليه من ماله»، اگر کسی حق خدا را از مالش نداد  دو برابرش را در باطل می­برد دو برابرش در باطل می­رود نه به حق، يک آقايي يک وقتی آمد در همين دفتر مسجد آمد حساب کرد و حسابش هم سنگين شد ايشان مهندسی بود مجموعه مسکونی­ می­ساخت آپارتمان می­ساخت خب اين­ها را حاج­­آقا روزی که آمديد دست خالی آمديد روزی هم که به سلامتی تشريف می­بريد دست خالی می­رويد کفنی فقط با خودتان می­بريد اين هم اگر قسمت بشود ببرد اگر سهم­مان باشد دنيا يک گذرگاهی است که فعلاً داده­اند اين­ها مقطعی است بعد هم بايد بسپاريد و برويد اين خانه زندگی ماشين امکانات هرچه هست امام موسی ابن جعفر به هارون الرشيد فرمودند چشم سرت هرچه می­بيند مال دنياست، اين مسجد را می­بينيد بايد گذاشت و رفت، قصر الدشت را می­بينيد خانه­ها را می­بينيد، درخت­های چنارها را می­بينيد باغ­ها را می­بينيد اين­ها پنجاه سال پيش صاحب­هايش چه کسانی بودند؟ صد سال قبل چه کسانی بودند؟ بزرگتری می­کردند در اين شهر صد سال قبل چه کسانی؟ امروز نيستند ما هم فردا نيستيم ما هم يک دوره­ای داريم خب از اين فرصت­ انسان­ها استفاده خوب بکنند از اين لذا آنی که دنبال حفظ مال است مالش را پاک نگهدارد، آن کسی که دنبال حفظ آبروست با سلامت زندگی کند، من يک وقتی يادم نمی­رود در يکی از دبيرستان­های بلوار شهيد چمران حالا جريان مفصل است من يک قسمتش را می­گويم بعد از اتمام جلسه اولياء و مربيان بود مقطع دبيرستانی هم بودند مادرها و پدرها بعد از جلسه يک خانمی دنبال سر من آمد اين هی صدا می­زد حاج­آقا حاج­آقا البته من عجله داشتم جای می­خواستم بروم برگشتم ديدم يک خانمی که مادری يک دختر دبيرستانی ولی اين خانم پوشش­اش خيلی زننده  بود، البته اين داستان مال دوازده سيزده­سال قبل است من خجالت کشيدم يک مادر با اين وضعيت! خب تو چطور می­خواهی دختر تربيت کنی؟ زير دست تو چه تربيت می­شود؟ من هفته گذشته عرض کردم امام صادق يکی از انتظارات­شان از شيعه اين است که در رفتارتان آبروي ما را حفظ کنيد: «كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً»[10]اين خانم گفت حاج­آقا من گفتم خانم بفرماييد، گفت من يک چند جمله با شما صحبت دارم گفتم خانم سريع بفرماييد من عجله دارم جای می­خواهم بروم زود حقيقتش هم راغب نبودم چون پوشش اين خانم هم خوب نبود: «اتقوا من‏ مواضع‏ التهم‏»[11] می­گويند از موضع­های تهمت بپرهيزيد گفتم خانم سريع­تر بگوييد گفت حاج­آقا شما در جامعه هستيد؟ گفتم هستيم، گفت خيابان ملاصدرا را ديديد؟ عفيف­آباد را ديديد؟ پاساژ ستاره آن زمان تازه راه افتاده بود، گفت پاساژ ستاره رفتيد؟ گفتم من پاساژ ستاره نرفتم ولی ملاصدرا و عفيف آباد را ديدم گفت خدا نگذرد حالا اين خانمی که انصافاً نمره حجابش را اگر می­خواستيد بدهيد از بيست، دو زيادش بود دو، اين حرف آن خانم است ببينيد اين خانم گم کرديم راه را دنبال يک چيزهايي می­گرديم ولی نمی­دانيم کجا بايد برويم دور شديم از معارف با اين عبارت، گفت خدا نگذرد از سر دخترهای هرزه اين حرف آن زن بود، گفتم خانم دخترهای هرزه چه کار دارند می­کنند؟ گفت حاج­آقا زندگی­ها را دارند متلاشی می­کنند خانواده­ها را دارد بهم می­ريزد نظام جمهوری اسلامی شروع کرد برای ما منبر رفتن ما شهيد داديم در مملکت ما بايد اين جوری بشود شهيد اين­جا يادت آمد اين­جا پای شهيد را می­کشيد به کار، حالا زندگی­ات رفته در بن­بست يادت به شهيد افتاد گفت ما شهيد داديم انقلاب اسلامی بايد اين جوری باشد تا ديدم گفتم خانم برای من منبر نرويد من منبری هستم ولی يک چيزی برايت بگويم؟ گفت بگو، گفتم شما خودت را در آيينه نگاه کردي؟ گفت بله گفتم خوب خودت را ديدي؟ گفت من چه­ام است؟ می­گويند:

آن کس که نداند و نداند که نداند، در جهل مرکب ابدالدهر بماند

گفت مگر من چه­ام است؟ گفتم چه­ات نيست؟ شما فکر می­کنيد با اين قيافه­ای که برای خودت درست کردی، به سلامت جامعه داری کمک می­کنی؟ يا به آسيب رسيدن به جامعه؟ می­دانيد چه گفت؟ گفت حاج­آقا من مادر يک دختر دبيرستانی هستم من سن و سالی از من گذشته، من ايرادم به دخترهايي است که دارند زندگی­های مردم را خراب می­کنند زندگی­ زناشويي ديگران را آسيب می­زنند، گفتم خانم حجاب در اسلام برای دختر جوان، زن شوهر کرده، پير، بيوه، غير بيوه بايد رعايت کند، شهری، روستايي حکم الهی است چون تو مادر دختر دبيرستانی هستی، هر جوری بايد بيايي بيرون؟ ببينيد حالا اين زندگی­اش را دوست می­دارد ولی راه را گم کرده، گفتم يک جمله برايت می­گويم خودت نمی­دانی اين قيافه تو و اين پوشش امروزت را چقدر زندگی­ها را خراب کرد که امروز دست بالا دستی دارد زندگی­ات را خراب می­کند، آقايون اين را زيادی بشنويد ابابصير آمد خدمت امام صادق حضرت پشت دست ابابصير را اين جوری گرفتند، عالم بزرگترش اين است به نرمی پشت دست ابابصير را پوست دستش را جمع کردند، نه اين­که بگوييد پين­جين گرفتند، پوست را جمع کردند مشغول الذمه امام صادق نشويم آقا فرمودند ابابصير به همين اندازه اگر کسی در حق کسی بدی کرد، و جبران نکرد نمی­ميرد تا آثارش را ببيند آبرو بردی آبرويت را می­برند به حرام بردی به حرام می­برند ظلم کردی مورد ظلم قرار خواهيد گرفت مگر اين­که قبل از مکافات الهی برگردی جبران کنی، گفتم خانم اين قيافه­ تو زندگی­ خيلی­ها را بهم ريخته، خيلی مردها را منحرف کرده حالا يک دستی بالا دستی پيدا شده زندگی­ تو را زده بهم، با همان دست که دادی با همان دست می­آوری، که گفت من يک کسی پای شوهرم افتاده بود، شوهرم صبح زود می­رود شب دير می­آيد و خيلی اخلاقش عوض شده همه­اش سرش در گوشه هست، گفت شوهرم گاهی اوقات می­رود داخل دستشويي ربع ساعت داخل توالت است دارد با کسی حرف می­زند، گفتم شوهرت آدم پرکاری است در توالت هم اهل کار است يک بنده خدايي می­گفت آقای مسئولی بود می­گفت رفتم داخل دستشويي تلفن ما زنگ خورد اين را هم بگذاريد بابت اين ايام که ايام سرور است و مديحه سرايي است گفت تلفنم زنگ خورد يکدفعه ديدم پشت تلفن گفت دفتر آقای فلانی، گفتم بله همين­جاست، گفتم خانم خراب کردی که خراب شده، يک حقيقتی است گفتم شما اگر زندگی خودت را دوست می­داری اين پوشش پوششی نيست که سلامت زندگی بياورد، گفت مگر نمی­خواهی خانه زندگی در انس و صفا روشش اين نيست بعضی­ها فکر می­کنند اسلام خالف با زيبايي است اصلاً اسلام دين زيبايي است اسلام می­گويد زيباترين امکاناتی که خدا برايتان داده درست استفاده کنيد اما در جای خودش نه اين­که اين زيبايي بيايد تو جامعه عرضه بشود زندگی­ها را آسيب بزند بعد همين زيبايي که بايد داخل خانه هزينه بشود فراموش بشود، خب اين هم نکته ديگر که می­گويند خودت را اگر دوست می­داری دقت کن يک نکته ديگر هم من عرض کنم که خداوند بي­نيازی خداوند قطعی است اين­جا خدا خيال­ها را راحت می­کند که می­فرمايد: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين»‏[12]تأکيد است يقين بدانيد به درستی خدا از همه هستی بی­نياز است خدا محتاج نيست آقا خمس دادی دادی، ندادي هم نده، صدقه دادی دادی ندادی هم ندادی ولی به خودت بد کردی، عبادت کردی به خودت خدمت کردی، عبادت نکردی به خودت زيان زدی اين چند نکته ذيل اين آيه شريفه من چون ميلاد امام رضا پيشروست يک حديث نورانی عيدی ما به شما از امام رضا در اين فرصت باقی­مانده روايت در جلد هفتاد و هشت بحار علامه مجلسی و در چند کتاب روايي ما هم همين حديث نقل شده امام شش­تا نکته را می­فرمايد که اين­ها ما در تلاش­هايمان: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ»‏[13] توجه داشته باشيم اول حضرت می­فرمايد: «مَنِ‏ اسْتَغْفَرَ بِلِسَانِهِ‏ وَ لَمْ يَنْدَمْ بِقَلْبِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ»[14] اگر کسی با زبان عذرخواهی بکند از خدا ولی قلباً از خدا پيشيمان نباشد از کار بدش پيشيمان نباشد امام رضا می­فرمايد خودش را مسخره کرده، بر داريم اين تسبيح را: «استغفر الله ربی و اتوب اليه» يک­دفعه بينش غيبت می­کند نماز شبش تمام نشده اول صبح با اولين گناه ضايعش می­کند آمده مراسم احياء هنوز از مسجد بيرون نرفته با اولين گناه تمامش می­کند تباه امام رضا می­فرمايد اگر کسی با زبان استغفار کرد قلباً پيشيمان نبود خودش را مسخره کرده، حالا اين جهادی هم که آيه شريفه اشاره شد آيه شش سوره عنکبوت جهاد يک وقتی جهاد مالی است يک وقتی جهاد جانی است من و جاهد يعنی با جانت، با امکانات­ات با ظرفيتی که خدا برايت داده در راه خدا تلاش کنی از هواپرستی­ها برگردد، لذا پيغمبر جنگ درون را از جنگ برون بزرگتر تعريف فرمود فرمود اين جهاد اين نبرد داخل اکبر است با دشمن جنگيدن شيميايي شدن قطع نخاعی شدن اصغر است اين حديث نورانی رسول­الله که پيغمبر فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْمٍ‏ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ»[15] آفرين به جمعيتی که از جهاد کوچک­تر آمدند در جهاد بزرگتر تلاش کنند که پيروز باشد می­گويند آقا جبهه زير گلوله شيميايي شدن، خمپاره، آن را پيمبر می­فرمايد اصغر ما مراقب­ خودمان باشيم داخل خانه­مان اتاق در بسته اکبر است:

ای شه­هان کشتيم ما خصم برون، ماند خصم زان بدتر اندر درون

علتش را بزرگان چند چيز ذکر می­کنند می­گويند جهاد اصغر محدوديت زمانی دارد ايام دفاع مقدس ما چند سال طول کشيد هشت سال طولانی­ترين جنگ عالم می­گويند بيست و پنج سال است حاج­آقا در يک جبهه­ جنگی وارد شدی که شروع جنگ از آغاز تکليف پايان جنگ نفس آخری، چند سال زندگی کردی هشتاد سال پانزده سالش آقا معاف بودی، شصت و پنج سال در جبهه هستی اين يک، محدوديت زمانی نداری، دو جبهه­ای وارد شديد که محدوديت جغرافيايي نداری، جنگ ايران با عراق جبهه جنگ مشخص بود جنوب کشور و غرب کشور، شما در مسجدالرسول در حال جنگی، در اتاق در بسته­ات در حال جنگی، در حرم امام حسين در حال جنگی، در شاه­چراغ می­روی در حال جنگی، در هر نقطه­ای از نقاط عالم هستی اين جهاد اکبر هست يعنی اکبر است به وسعت جغرافيا، اکبر است به وسعت عمرت، اکبر است چون دشمنی طرفت هست که ابليس است، غير از اين دشمن­هايي صدام تربيت شده آن ابليس است خود ابليس طرف شماست، اين دشمن را يا بايد شکستش داد يا شکست خورد، قطعنامه بر نمی­دارد، معاهده بر نمی­دارد و لذا خدا به حضرت موسی فرمود موسی يکی از توصيه­هايي که برايت می­کنم تا مادامی که نديدی شيطان مرده از مکر شيطان در امان نباش آقا ديگر ما آردمان ريختيم و غربال­مان را آويختيم، بابا برای پيرمردی نود ساله­اش هم شيطان برنامه دارد هرکسی را به فراخور حالش يکی را با شهوت جنسی، يکی را با شهوت مالی، يکی را با شهوت مقامی، هر کسی را با يک نحو سرگرم می­کند مرحوم امام نقل می­کنند نجف يکی از علمای بزرگ برای امام نقل کرده بود که من بيست سال مقيد بودم صف اول جا می­گرفتم برای نماز جماعت، يک روز رسيدم جای نبود صف دوم جا شدم ديدم خيلی ناراحت شدم ناراحت از اين­که کلاسم پايين آمد افت بود برايم، جلو مردم رفتيم صف دوم به خودم که مرور کردم ديدم تمام اين بيست سال برای صف اول نماز می­خواندم نه برای خدا، مرحوم امام فرمود آن عالم بزرگ می­گويد تمام اين بيست سال نماز را اعاده کردم، گاهی اوقات آدم خوب را اين جوری سرگرم می­کند حاجی قدر خودت را بدان، امام حسين بايد قدرشناس تو باشد با اين کارهای که تو می­کنی، ائمه بايد هوايت را داشته باشند الله اکبر آن وقت اين جوری بازی­مان می­دهند اکبر است چون شيطان اکبر است يا بايد شکست بدهيد يا شکست بخوريد راه سومی نيست خب نکته دوم امام رضا فرمودند: «وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ التَّوْفِيقَ وَ لَمْ يَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ»[16] آنی که دنبال توفيق است ولی تلاش نمی­کند آقا امام زمان از خدا می­خواهند، اول فرازی که حضرت دعای حضرت: «اللَّهُمَ‏ ارْزُقْنَا تَوْفِيقَ‏ الطَّاعَةِ»[17]بله می­خواهيم در دعا ولی بايد تلاش کرد بابا تو که توفيق می­خواهی کار کن حرکت کن، حرکت مقدمه برکت است خدايا بده، خدا می­فرمايد بيا تا بدهم: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا‏»[18]سلامتی می­خواهی تلاش کن، در زمان يکی از انبياء بنی­اسرائيل يک کسی مريض شد گفت خدايا دکتر نمی­روم تا خوبم کنی، خداوند به پيغمبر آن سامان وحی فرستاد به اين آقا بگوييد خوبت نمی­کنم تا دکتر بروی پاشو برو دکتر دارويت را بگير، شفاء را ما در دارو قرار می­دهيم به وسيله عمل کن سبب­ساز بهبودی ما هستيم توفيق مردم اگر می­خواهيد بايد تلاش کنيد می­خواهيد عالم بشوی بايد زحمت بکشی ثروت می­خواهی بايد کار کنی، معنويت می­خواهی بايد جديت به خرج بدهی، خدايا می­تواني به ما هم بده، خب خدا می­فرمايد کار بکن تلاش بکن ما هم دستت را می­گيريم اين نکته دوم، هر کسی توفيق می­خواهد و تلاش نکند خودش را مسخره کرده، سوم امام فرمودند: «وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ لَمْ يَصْبِرْ عَلَى الشَّدَائِدِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ»[19]آنی که می­گويد من بهشت می­خواهم ولی سختی­ها را تحمل نمی­کند بهشت را به بهاء می­دهند نه به بهانه به قول شيرازی­ها هپل و هيپو نيست، نماز نخوانده و کاری نکرده می­روی بهشت خدا عادل است خدا می­فرمايد ذرة المثقال­ها را ما حساب می­کنيم اگر اين جوری باشد معاويه برود بهشت اميرالمؤمنين هم برود بهشت اين ظلم نيست ما مردم دقيقه­ای را حساب می­کنيم آقا اين اين قدر کار کرده، اين قدر کار کرده ساعت کارش اين قدر است، اين قدر حقش است، بشر ضعيف اين قدر دقيق است در کار، خدايي که مظهر عدالت است می­فرمايد بهشت می­خواهی بايد زحمت بکشی بايد بر سختی­ها تحمل کنی اگر آنی که بهشت می­خواهد و بر سختی­ها تحمل نمی­کند می­گويد من بهشت می­خواهم روزه نمی­روم من بهشت می­خواهم حج نمی­روم، من بهشت می­خواهم کار نيک انجام نمی­دهم امام رضا فرمود خودت را مسخره کردی، چهارم حضرت فرمود: «وَ مَنْ تَعَوَّذَ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ وَ لَمْ يَتْرُكِ الشَّهَوَاتِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ»[20] آنی که به خدا پناه می­برد می­بينی مرتب می­گويد: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم استغفر الله ربی و اتوب اليه» ذکر را می­گويد ولی شهوت را کنار نمی­گذارد، به خدا پناه می­برد در گفتار ولی رفتارش مغايرت دارد با گفتارش استغفار می­کند ولی چشمش پاک نيست با همان زبانی که دارد استغفار می­کند دارد تهمت هم می­زند امام رضا فرمود اين خودش را مسخره کرده لذا کسی که به خدا پناه می­برد از دوزخ: «اعوذ بالله من النار» بابا از آتش می­ترسی خودت را آتشی نکن، خودت را گرفتار نکن اين هم نکته ديگر، امام فرمود: «وَ مَنْ ذَكَرَ الْمَوْتَ وَ لَمْ يَسْتَعِدَّ لَهُ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ»[21] بعضی­ها می­گويند آقا يک روز می­ميريم بايد برويم، می­گويند براي رفتن­ات چقدر کار کردی؟ اين خودش را مسخره کرده ياد مرگ می­کند ولی خودش آماده نيست دور از جان همه­­تان، دور از جان همه­تان، دور از جان همه­تان، اگر برای کسی اتفاق افتاد به من ربطی ندارد همين امشب الآن اگر حضرت عزرائيل بيايد در مسجد را ببندد همين­جا خدا وکيلی چند نفر آماده هستيم، حالا آماده می­گويم چه کسی است؟ آماده آنی است که اميرالمؤمنين توصيف می­کند از دست زن و بچه کلافه­ای می­گويي آماده هستم اين نيست، يک­جايي گفتم يکی گفت من آماده هستم، گفتم دليل آمادگی­ات چه است؟ گفت طلب­کارها دنبال من اند، قبر بهتر از عادل آباد است گفتم نمردی بفهمی چه خبر است؟ آماده بابا ياد مرگ می­کنی آماده، آماده کيست؟ حضرت علی عليه­السلام فرمود سه­تا نشانه دارد، آماده کسی است که اول واجباتش را انجام داده، از آقا اميرالمؤمنين سؤال شد: «وَ قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَا الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ»[22]، آماده چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود يک: «أَدَاءُ الْفَرَائِضِ»[23]، حاج­آقا تا امشب اگر يک رکعت نماز قضاء نداری، يک واجب ترک شده نداری، ذمه­ات به کسی بدهکار نيست، در زمره آمادگان هستی، دو حضرت فرمود: «وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ»[24]، آماده کسی است که حرام انجام نمی­دهد اگر کوله­بار اعمالمان آلوده به محرمات است می­ترسيم از مردن چون از بدی اعمالمان می­ترسيم ديديد بدهکار روی رو به رو شدن با طلبکار را ندارد، بدهکارها معمولاً وقتی توان پرداخت نبودند از طلب­کار فرار می­کنند و سوم اميرالمؤمنين فرمود آماده کسی است که: «وَ الِاشْتِمَالُ‏ عَلَى‏ الْمَكَارِمِ»[25]پيوسته در خدمت به جامعه است روز به روز در خدمت گذاری فروگذاری نمی­کند، امام رضا فرمود اگر کسی ياد مرگ کند آماده نباشد خود را مسخره کرده: «وَ مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ تَعَالَى خَالِياً وَ لَمْ يَشْتَقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه‏»[26] آنی که يادخدا می­کند ولی مشتاق ملاقات خدا نيست يعنی از مرگ گريزان است می­گويند زمانی که ملک الموت آمد جان حضرت ابراهيم را بگيرد حضرت ابراهيم عرض کردم خدايا تا حالا شده که رفيقی جان رفيقش را بگيرد ما که رفيق شما هستيم ما که خليل هستيم، از طرف خداوند خطاب آمد تا کنون شده رفيقی از ملاقات با رفيقش گريزان باشد ابراهيم تسليم شد، ما اگر می­گوييم خدا را دوست داريم بايد از لقاء او هراسان و ترسان و خوفناک نباشيم: «وَ مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ تَعَالَى خَالِياً وَ لَمْ يَشْتَقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه‏»[27]بسنده کنم امروز روز احمد ابن موسی بود. يک جريان از عنايات احمد ابن موسی برايتان بگويم عرايض تمام، مداح هم داريم در مجلس يا نه؟ اگر نيست باشد طلب­تان من فقط داستان را می­گويم و تمام می­کنم، خدا رحمت کند شيراز نمی­دانم در جمع شما من که نديده بودم، آقای سيدجواد افقه را کسی ديده بود؟ آقای سمتی خدا حفظت کند، مرحوم آقای حاج سيد جواد افقه از علما و خطبای به نام اين شهر بود صبيه مکرمه ايشان الآن هستند من از صبيه محترمه مکرمه ايشان که از بانوان با فضيلت و عالمه است و از بانوان موفق در کار خير، من از صبيه ايشان شنيدم آقای سيدجواد افقه در دوران طلبگی و جوانی­اش، برای بعد فرزندانش نقل کرد، ببينيد آقايون الطاف خدا را که در زندگی­ ديديد برای نسل­تان بگوييد آن­هايي که چشيديد ديديد لفط خدا را بگوييد اين می­شود توحيد عملی ايشان می­گفتند يک وقت پدر ما تعريف کرد که من در دوران جوانی­ام، يک طلبه­ای نوزده بيست ساله­ای بودم در شيراز در مدرسه، حوزه درس می­خواندم خيلی هم وضع مالی­ام وضع خوبی نبود يک روز ديدم يک کسی دارد در کوچه­های شيراز چاوش خوانی می­کند که هر کسی دارد هوس کرببلا بسم الله خب رسم بوده حالا قديم می­خواستند بروند وضعيت اطلاع رسانی مثل امروز که نبود از چند روز قبل يک نفر چاوش خوانی می­کرد اعلان می­کرد افرادی که علاقمند بودند اين­ها جمع می­شدند يک کاروان می­شدند که برای امنيت سفر هم ضريب امنيتی برود بالا اين­ها از قبل می­خواندند آقای سيدجواد افقه می­رفته تا اين چاوش خوان چاوش خوانی می­کند خيلی دلش می­شکند طلبه دستش خالی پول ندارد دلش هم می­خواهد برود کربلا می­گويد به خودم گفتم من اگر بخواهم بروم سخنی به اولياء بگويم کجا بهترين جاست؟ گفتم شاه­چراغ من اين را خدمت شما بگويم اگر به شما بگويند آقا امام زمان آمدند شيراز آن­جايي که تبادر می­شود ذهن انسان که جزء مقدس­ترين جايي است که حضرت را می­شود ديد احمد ابن موسی است کنار قبر عموی بزرگوارشان، بهتر از اين­جا کجا؟ که ديگر آقا را بخواهيم ببينيم آقای سيدجواد افقه می­گويد آمدم داخل حرام شاه­چراغ يک زيارت کردم و آن­جا متوسل شدم به اميرالمؤمنين و حضرت را قسم دادم به شاه­چراغ گفتم آقا به اين عزيزتان، پاره­ تن­تان که دفن است قسم­تان می­دهم من هم دلم می­خواهد بيايم کربلا، نجف، زيارت دستم خالی است پولی ندارم يک عنايتی کنيد کمی کنيد گفت کنار حرم مطهر نشسته بودم خوابم برد گفت در عالم خواب محضر اميرالمؤمنين مشرف شدم آقا فرمودند سيدجواد افقه دوست داری بيايي نجف، کربلا؟ گفتم آقا خيلی مشتاق هستم آقا فرمودند من دستور می­دهم ثواب زيارت نجف و کربلا را در نامه عملت بنويسند يعنی کاری نکرده مزدت می­دهد، اخلاصت را ديديم قبول کرديم، آقای سيدجواد افقه می­گويد آقا دلم می­خواهد بيايم از نزديک حرم را ببينم دلم می­خواهد بيايم قدم بزنم ببينم کسب فيض کنم آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد پس حالا که مشتاق هستی که بيايي خودت هم، برو تو بازار وکيل در مغازه فلان تاجر يکی از تجار آن وقت که از تجار معروف بوده، من حواله کردم پنجاه تومن پول را ايشان به شما بدهد خرج سفر کنی، پول خوبی هم بوده آن زمان، آقای سيدجواد افقه می­گويد بيدار شدم آن تاجر را می­شناختم، از معنونين آن وقت شيراز بود ولی اين پول پنجاه تومن، بروم بگويم مثلی شما برويد در مغازه يک کسی بگوييد که آقا يک پانصد ميليون تومنی گفتند بدهيد، چه کسی گفته؟ می­گويي اميرالمؤمنين کجا گفتند؟ می­گويد در خواب، می­گويد برو از اين خواب­ها نبين برو، خواب ديدی؟ آقای سيدجواد افقه می­گويد آن تاجر را می­شناختم، گفتم بروم بهش بگويم اميرالمؤمنين فرمودند پنجاه تومن به ما بده، می­گويد سيد اين حرف­ها چه است می­زنی؟ چرا حضرت به خود ما نگفتند بيايند به خود ما بگويند، خواب ديدی؟ خوابت تعبير ندارد گفت با خودم کلنجار رفتم رسيدم به اين نتيجه گفتم اگر آقا حواله کرده، من می­روم داخل بازار از جلو مغازه­اش رد می­شوم که من را ببيند من را ديد اگر حواله­ای در کار است خودش بايد بگويد، اگر حواله­ای در کار نيست ندهد، می­گويد آمدم داخل بازار وکيل جلو مغازه­اش که رسيدم رد شدم، يکدفعه آن تاجر من را ديد گفت سيدجواد افقه، بيا بيا، تعجب هم کردم ما يک طلبه­ای گمنامی اين ما را صدا زد، گفت رفتم جلو ديدم يک بسته پول داخل پاکتی گذاشته بود، گفت اين مال شماست، آقا شاه­چراغ من خدا رحمت کند آيت­الله والد ما حدود دو سال ايشان رئيس تقريباً هيئت امنای شاه­چراغ بودند از پيروزی انقلاب به دستور آيت­­الله العظمی محلاتی تا آذر ماه سال شصت، يک نامه­ای سال پنجاه و نه، آيت­الله العظمی مرعشی نجفی به ايشان نوشت، از قم آن مرجع بزرگ چون مرحوم والد شاگرد آقای مرعشی بودند درس آقای بروجردی، امام ارتباط شاگردی و استادی برقرار بود، يک نامه­ای آيت­الله العظمی مرعشی به ايشان نوشته بودند که آقای حدائق شما يک نامه­ای با سربرگ حرم به من بنويسيد و در نامه به من خطاب خادمی احمد ابن موسی بکنيد، من می­خواهم اين نامه را به عنوان ياد و بود و تبرک بگذارم در کفنی، ما چقدر استفاده می­کنيم؟ چقدر سر می­زنيم؟

آب در کوزه و ما تشنه لبان می­گرديم يا در خانه و ما گرد جهان می­گرديم

آقای حاج نجف برازجانی را می­شناختيد، از اصحاب همين مسجد هم بود خدا رحمتش کند، ايشان اصالتاً اهل برازجان بود اخوی حاج محمد برازجانی گفت آقای حدائق قريب به پنجاه سال است شيراز هستم نبوده روزی شيراز باشم و نماز صبحم در شاه­چراغ نخوانم اين­ها را گفتند ميزان الاعمال است خانه­اش ايشان در قصرالدشت بود ولی هر روز زيارت شاه­چراغ ايشان تعطيل نمی­شد.

پرودگارا به عظمت حضرت احمد ابن موسی و عظمت اولياء گرامی که اين ايام ايام ميلاد با سعادت آن­هاست خصوصاً حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی­­الرضا عواقب امور همه ماها را ختم بخير بفرما.

 

[1] عنکبوت6.

[2] عنکبوت6.

[3] عنکبوت6.

[4] عنکبوت6.

[5] عنکبوت6.

[6] نهج البلاغة (للصبحي صالح) 303 ص193.

[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح) 303 ص193.

[8] نهج البلاغة (للصبحي صالح) 303 ص193.

[9] عنکبوت6.

[10] الأمالي( للصدوق) النص ص400.

[11] روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ج‏6 ص505.

[12] عنکبوت6.

[13] عنکبوت6.

[14] معدن الجواهر و رياضة الخواطر ص59.

[15] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏5 ص12.

[16] معدن الجواهر و رياضة الخواطر ص59.

[17] البلد الأمين و الدرع الحصين النص ص349.

[18] عنکبوت69.

[19] معدن الجواهر و رياضة الخواطر ص59.

[20] معدن الجواهر و رياضة الخواطر ص59.

[21] معدن الجواهر و رياضة الخواطر ص59.

[22] الأمالي( للصدوق) النص ص110.

[23] الأمالي( للصدوق) النص ص110.

[24] الأمالي( للصدوق) النص ص110.

[25] الأمالي( للصدوق) النص ص110.

[26] معدن الجواهر و رياضة الخواطر ص59.

[27] معدن الجواهر و رياضة الخواطر ص59.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه