استادحدائق روز شنبه 18 فروردین ماه 1403 مصادف با بیست و ششمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث عوامل رحمت از نگاه قرآن پرداختند. 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

سخن پيرامون موجبات رحمت از نگاه قرآن بود يکی از موجبات رحمت را عرض کرديم قرآن می­فرمايد نماز در تبيين حقيقت نماز، گفتيم نمازی که اقامه می­شود آثار و برکاتی را بايد به دنبال داشته باشد يکی از برکات نماز که هم در سوره مبارکه معارج در اوصاف مصلين هم در سوره مبارکه مؤمنون در اوصاف مؤمنين ياد شده است: «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُون‏»[1] خود پاکدامنی، رعايت عفاف و مرزهای اخلاقی را نشکستن، حدود و حريم الهی را رعايت کردن اين­ها از آثار ارزشمند نماز و از آثار ارزشمند ايمان بود، به همين مناسبت چون بحث وقت جامعه ما هم در اين ديداری که هفته گذشته مقام معظم رهبری با کارگزاران نظام داشتند يک قسمتی از صحبت­­شان بحث حجاب بود و فرمودند مسأله حجاب را الآن در جامعه دارند به يک چالش تبديل می­کنند، يقيناً دشمن پشت قضيه است شبکه­های مجازی دارند کار می­کنند و اشاره هم فرمودند که بخشی از همين خانم­های هم که شما می­بينيد شايد روسری از سر بر می­دارند چادر از سر بر می­دارد در نهاد خودش عناد به خدا و اهل­البيت ندارد، يک مقداری تبليغات حالا من عوامل را هم عرض می­کنم که چرا بعضی­ها اين جوری می­شوند با اين­که ذاتاً ذات پاکی دارند ولی می­آيند به سمت و سوی که دشمن موج سواری می­کند دشمن بهره­برداری می­کند و اين نکته را هم صراحتاً فرمودند که اصل بحث حجاب يک واجب شرعی است و قطعاً بايد حدود و حريم الهی رعايت بشود بحثی نيست اما در نوع تعامل مردم با يکديگر و در روابط­مان چگونه باهم برخورد کنيم و تذکر بدهيم اين مهم است که اين را دشمن موج سواری نکند و سوء استفاده نکند، نکاتی را ما جلسه قبل آخرين جلسه­ای که توفيق بود خدمت عزيزان مطالبی را عرض کرديم نسبت بهم آثار مثبت و ارزشمند رعايت حجاب، هم آثار منفی رعايت نکردنش.

از آثار ارزشمند گفتيم اول صيانت خانواده است، خانواده يک خانواده­ای سالم و پاکی می­ماند، من يک آقايي از شيرازی­ها يک وقت آمد پيش من گفت حاج­آقا وصيت­نامه­ای نوشتم شما هم تأييدش کنيد می­خواهم اقرار کنم به اين وصيت­نامه شما بنويسيد که در حضور من اين مطالب را در سلامت عقل و جسم بيان کرد، وصيت­نامه را که خواند ديدم که آخرين فرزندش که دختر بود اين را کرده بود وصی و حال آن­که پسرهايي هم داشت، فرزندان ديگری هم داشت، گفتم اين آخرين فرزند، البته آخرين فرزند سنش بيست و چند سالش بود، گفتم اين را کردی وصی؟ پسرهای ديگرت، بچه­های  بزرگتر، گفت حاج­آقا من به اين اعتماد دارم به بقيه­شان من اعتمادی ندارم، به دخترهای ديگر هم اعتمادی ندارم، گفتم چرا؟ گفت اين معتقد است به رعايت دستورات دينی، حلال و حرام برايش مهم است، ارزش­های دينی برايش اهميت دارد، من به خودم می­گويم فرزندی که از خدا می­ترسد حرمت پدر و خواسته­های وصيت شرعی پدر را زمين نمی­گذارد، خب اين يک حقيقتی است، خانواده­های آسيب ديده خانواده­های هستند که رعايت ارزش­های دينی را نمی­کنند، رعايت اصول اخلاقی را نمی­کنند و لذا می­بينيد که تشنج، تشتت، تفرقه در بعضی از خانواده­ها زياد است قاعده ازدواج اين است که اگر بر همان مبنای صحيح شروع بشود و ادامه پيدا کند زن و مرد هرچه پيرتر می­شوند بايد بهم علاقمندتر بشوند من خاطره­ای را از همين مسجد عرض کنم شايد حدود چهارده، پانزده سال قبل بود در همين فضای شبستان زير زمين مسجد مجلس ختم يک خانمی بود که هفتاد و نه ساله فوت کرده بود، شوهر اين خانم يک آقایی بود هشتاد و چهار ساله پيرمردی بود ديگر حالا در آن کهولت سن ما وارد شديم، حالا به واسطه­ای از ما دعوت کرده بودند برای سخنرانی، دم در که وارد شدم ديدم که خود آن آقا شوهر خانم ايستاده بود عصای دستش بود به عصا تکيه زده بود، خب من يک سلام کردم و تسليتی گفتم و آمدم رد بشوم گفت آقای حدائق من يک جمله به شما می­گويم بعد برويد منبر، گفتم بفرماييد؟ گفت من در اين سن هشتاد و چهار سال که از عمرم گذشت، داغ خيلی­ها را ديدم فقدان پدر، مادر،برادرها، خواهرها، عمو، دايي، عمه، خاله، مصيبت زياد ديدم اما يک جمله می­خواهم امروز به شما بگويم اين حرف آن پيرمرد در همين شبستان مسجد، شبستان زيرزمين گفت حرف من اين است که هيچ مصيبتی برای من سخت­تر از فقدان همسرم نبود، گفت آن مصيبت پدر را من تجربه کردم، مادر را تجربه کردم، اين حرف حرف چه کسی است؟ يک پيرمرد هشتاد و چهار ساله ديگر آن حال و هوای جوانی هم نيست، احساسات نيست که شما بگوييد اين از روی احساسات دارد حرف می­زند عشق و علاقه و همين وضعيت شهوت و کاملاً اين سخن از پختگی و درايت برخواسته بود گفت سخت­ترين مصيبت برای من فقدان اين همسرم بود، اين زندگی زندگی است که خدا می­خواهد اين­که شما می­بينيد هفته اول، ماه اول، سال اول خانواده­ها کارشان می­کشد به دادگاه و اختلاف و مهر را اجراء گذاشتن و اين مسائلی که متأسفانه جامعه شاهد است اين نيست آن ازدواجی که خدا می­خواهد ازدواج قرآن می­فرمايد: «جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً»[2] ما بين شما مؤدت و رحمت را رقم می­زنيم يعنی هرچه از تاريخ صدور می­گذرد عشق، علاقه، محبت، چه درونی، چه ظاهری بايد افزايش پيدا کند، مرحوم حضرت امام آقای حاج احمدآقای خمينی در خاطرات خودش می­نويسد می­گويد دو سه ماه پايانی عمر امام، حضرت امام سال شصت و هشت، می­گويد که حضرت امام خانم­شان دختر آيت­الله سقفی يک اجازه­ای گرفت که يک سرکشی کند و ديدنی کنيد از ارحام­شان در لواسانات امام هم اجازه دادند، حاج احمدآقا می­گويد روز اولی که مادر ما رفت امام کم حرف شد، ديگر امام صحبتش کم شد، با اطرافيان و اين­ها، نهی نکردند که همسر نرود ولی در رفتار امام ديده شد روز دوم امام کم خوراک شد، حاج احمد­آقا می­گويد من سريع به مادر تماس گرفتم گفتم مادر برگرديد که ما نگران حال امام هستيم، امام در نبودن شما دارد گران برايش تمام می­شود اين زندگی ايده­آل است اين حبی است که رنگ الهی دارد محبتی است که برای خداست، باز همين حاج احمدآقا می­گويد زمانی که امام داشتند نامه عزل مرحوم آيت­الله منتظری را می­نوشتند ببينيد اين­ها اين علاقه­ها اين محبت­ها می­گويد من صدای گريه بلند امام را از داخل اتاق شنيدم می­گويد با عجله وارد شدم ديدم امام رو به ديوار نشستند که کسی صورت ايشان را نبيند، مقابل­شان ديوار دارند يک چيزی می­نويسند مشغول کتابت هستند حاج احمدآقا می­گويد من سلام کردم امام جواب دادند، گفتم اماما مطلبی پيش آمده؟ گفتند احمد مزاحم من نباش، خب از اتاق آمدم بيرون ديدم امام باز صدای گريه­شان بلند بود و مشغول نگارش بودند می­گويد رفتم سيدعلی را آوردم، نوه امام که می­گويد يکی دو سالش بود خيلی امام بهش علاقه داشتند رفتم آوردم گفتم برو به امام سلام کن، می­گويد اين هم آمد و دست گذاشت رو شانه امام سلام کرد به امام، امام جواب دادند فرمودند احمد علی را اذيت نکن از اتاق ببر بيرون، من را به حال خودم رها کن، گفت باز ديدم اين­جا هم حريف نشديم امام دارند کار خودشان را می­کنند، می­گويد رفتم متوصل به مادرم شدم، گفتم مادر نمی­دانم چه پيش آمده؟ امام يک نامه­ای دارند می­نويسند و گريه می­کنند، پاسخی هم به من ندادند که سيدعلی را هم برديم نشد، گفت مادر ما آمد داخل آمد بالای سر امام ايستاد سلام کرد، گفت تا سلام کرد امام ديگر دست از نوشتن برداشت، آرام شدند جواب همسر را دادند، فرمودند احمد مزاحم مادرت شدی؟ گفت مادر سؤال کرد که آقا چه است؟ چرا گريه می­کنی؟ اين چه است داری می­نويسی؟ گفت امام توضيح دادند که دارم نامه عزلی را کسی می­نويسم که خودم او را پرورش دادم و امروز بايد خودم او را کنار بگذارم، که فهميديم نامه در رابطه با چه موضوعی است ببينيد اين چارچوب يک خانواده موفق است، در اوج اميرالمؤمنين  حضرت زهراء، آقا اميرالمؤمنين ببينيد در فقدان حضرت زهرای مرضيه سردار خيبری که زانو خم نمی­کرد امام صادق می­فرمايد، قبر را که آماده کرد اميرالمؤمنين حضرت زهراء را در قبر گذاشت، نتوانست بپوشد آمد بيرون اميرالمؤمنين دو رکعت نماز خواند:

شهر پيغمبر محيط غم شده، زانوی سردار خيبر خم شده

قطعاً رعايت اين پاکی­ها اول خانواده موفق را رقم می­زند بعد از صيانت خانوادگی، صيانت شخصی، صيانت خانوادگی و صيانت اجتماعی، جامعه شما هم سالم می­ماند اين­ها جزء آثار و برکات رعايت اصول ارزش­های اخلاقی است من بحثی را امروز محضر عزيزان عرض کنم که شايد جوان­های ما می­پرسند بانوان، در جامعه گرچه آيات سی و سی و يک سوره نور تصريح در امر رعايت حجاب دارد برای مردها و زن­ها امام باقر عليه­السلام می­فرمايد اصلاً شأن نزول اين آيه اين بود که جوانی از انصار در کوچه­های مدينه داشت رد می­شد يک خانم دختری پوشش سرش پوشيش مناسبی نبود، گوشش و مقدار از موها پيدا بود اين در جهت مقابل اين جوان داشت می­آمد اين جوان تا نظرش به اين خانم افتاد، خانم از آن عبور کرد اين برگشت همين طوری به عقب سر نگاه می­کرد و جلو می­رفت امام باقر می­فرمايد يک تکه استخوانی رو زمين افتاده بود، کسی اين را گذاشته بود لای شکاف ديوار تيزی استخوان بيرون بود اين جوان به جلو حرکت می­کرد ولی سر به عقب داشت نگاه می­کرد ناخواسته و نادانسته صورتش اصابت کرد به اين تيزی استخوان، صورت جراحت برداشت، شکاف برداشت خون جاری شد روی لباس و سينه او، با همين وضع رفت محضر پيغمبر يکدفعه به خودش آمد که اين يک تأديب الهی است آمد در مسجد محضر رسول­الله جريان را نقل کرد که يا رسول­الله من يک همچون صحنه­ای ديدم و نگاه کردم و اين طور شد آيه نازل شد که اول هم خداوند به مردها توصيه می­فرمايد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُون‏»[3] خدا می­فرمايد به مردان مؤمن رسول­الله بگو چشم­ها را: «يَغُضُّوا»[4] غض بصر با غمض بصر فرق می­کند، غض يعنی فرو بيفگنی، غمض يعنی نگاه نکنی، چشمت را بيبند قرآن نمی­فرمايد ببنديد می­گويد نگاه نکن، نظرت را منحرف کن به جای ديگری: «يَغُضُّوا»[5] غض کنيد لذا خدا رحمت کند علامه طباطبايي را می­فرمايد چرا خدا می­فرمايد: «يَغُضُّوا»[6] اول مديريت چشم، ايشان می­فرمايد عمده آسيب­های مردم از ناحيه چشم است چون می­بيند طمع می­کند، چون می­بيند غيبت می­کند، چون می­بيند خلاف مرتکب می­شود، همينی که آقای باباطاهر عريان هم می­گويد:

ز دست و دل هر آنچه ديده بيند دل کند ياد، بسازم خنجری نيشش ز فيلاد زنم بر ديده تا دل گردد آزاد

شما اين­هايي که از نعمت بينايي محروم هستند، ضريب آسيب­های گفتاری و رفتاری­شان کمر است حالا اگر کسی غافل بشود همان­ها را هم شيطان فريب می­دهد، اما اين­ها چون نمی­بينند غيبت نمی­کنند، چون نمی­بينند در مسائل خلاف و گناه ورود پيدا نمی­کنند، قرآن می­فرمايد: «يَغُضُّوا»[7] اول مديريت چشم: «يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»[8] بعداً: «يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»[9] فروج خودتان را، بدن خودتان را اعضاء و جوارحی که نبايد ديگران ببينند اين­ها را بپوشانيد: «ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُون‏»[10] قرآن می­فرمايد اين برای شما بهتر است اگر رعايت کنيد، آيه بعد توصيه به خانم­هاست: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ»[11]زن­هايي مؤمنه هم بايد چشم­ها را مديريت کند، حالا اگر مردی رعايت شئونات اسلامی نکرد خانم تو رعايت کن، اگر زنی رعايت نکرد آقا شما رعايت کن، آقا چون رعايت نمی­کند ما هم رعايت نمی­کنيم اين حرف اشتباهی است: «يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»[12]قرآن می­فرمايد اين برای شما خيلی بهتر است خانم­ها که هم چشم را مديريت کنيد، هم در روابط اجتماعی­تان پوشش خودتان را مراعات کنيد، من از آثار رعايت عفت چندتا نکته را محضر عزيزان عرض کنم.

يکی آرامش روانی است، کسی که رعايت می­کند از نظر روحی و روانی آرامش دارد، آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است، آن آرامش روانی دارد که رعايت کرده سبب به گناه کشيدن کسی نمی­شود رفتار او و پوشيش او کسی را به گناه نمی­کشاند و خودش هم چون رعايت می­کند به گناه آسيب نمی­بيند، اين يک آرامش روانی، دوم از آثار ارزشمندش بهداشت و سلامت جسمی جامعه است ما امروز بعضی از بيماری­های خطرناک به واسطه همين رعايت نکردن چارچوب­های ارتباط­های اسلامی است که بعضی­ها رعايت نمی­کنند ارتباط­های نامشروع، بيماری­هايي رشد می­کند و جامعه را گرفتار می­کند که گاهی اوقات اين­ها بي­درمان هم هست، جامعه از نظر سلامت جسمی جامعه پاک، نسل­ها و رحم­ها پاک می­ماند يعنی اولادهای نامشروع شکل نمی­گيرد، بچه مال کس ديگری است نسبت به کسی ديگری می­دهند اين وضعيت در يک خانواده، در يک جامعه پاک رقم نمی­خورد ضمن اين­که طراوت و زيبايي­ها حفظ می­شود بالاخره يک خانم وقتی که آن آراستگی خودش را برای محرم خودش به کار بگيرد.

من يک جايي سال­ها قبل عرض کردم آقايي را در حج از تجار در آلمان بود ايشان گزارش می­داد، نسبت به مواد آرايشی زنانه­ می­گفت گرانترين مواد آرايشی که در آلمان آماده می­شود از جنين بچه­هاست اين را من جای ديگر هم شنيده بودم يک وقتی ما مشهد مشرف بوديم محضر آيت­الله العظمی مکارم يک تاجری از آذربايجان شوروی آمده بود، يک دکتری برای حساب و کتاب خمسش يک مترجم هم همراهش بود سال­ها قبل بود اين آمد که وجوهاتش را بدهد يک چکی نوشته بود آن سال ششصد ميليون تومن اين آقای دکتر می­خواست که رقم خيلی بالای بود ميلياردها پول امروز بود آورده به عنوان وجوهات بپردازد، تا اين چک را خدمت آيت­الله العظمی مکارم گذاشت، ايشان ديدند رقم چک رقم بالای است مردم اين طور نيست که مراجع کيسه دوخته باشند برای وجوهات من و شما بعض وجوهات را بر می­گردانند کما اين­که صاحب الزمان بر گرداند، ائمه قبول نمی­کردند، طرف می­آيد به امام صادق می­گويد درآمدم از فلان طريق است حضرت می­فرمايد ما تصرف در اين مال نمی­کنيم، و امروز هم من اعتقادم اين است که اگر خود ولی عصر می­خواستند وجوهات را تحويل بگيرند وجوهات بعضی­ها را بر می­گرداندند بعض درآمدهای شبهه­ناک پول­های نامشروع، حالا مرجع که علم غيب ندارد نماينده مرجع که علم غيبت ندارد می­گويد آقا من می­خواهم بپردازم اين هم قبول می­کند اما اين پول از کجا آمده؟ مترجم اين دکتر، اين آقای دکتر دکتر زنان و زايمان بود، آيت­الله العظمی مکارم گفتند که اين آقا شغلش، گفت اين دکتر زنان و زايمان است در آذربايجان شوروی، ايشان گفتند چقدر مگر آن­جا زايش رواج دارد، و بالاخره توليد مثل فراوان است که اين يک سرمايه سه ميلياردی پيدا کرده که ششصد ميليونش را می­خواهد خمس بپردازد! عرض کردم اين پول مال حدود دوازده سيزده سال قبل بود، مترجم توضيح داد گفت اين دکتر زنان و زايمان است عمده اين سرمايه­اش از زايش نيست چون در آذربايجان شوروی سقط جنين آزاد است عمده درآمد اين آقای دکتر از فروش جنين هست به آلمان، آن­جا در آلمان با همين جنين­ها مواد آرايشی زنان درست می­کنند و گران قيمت­ترين مواد آرايشی مواد آرايشی است که ترکيبش از جنين بچه­هاست اين می­فرستد بيست­تا، سی­تا جنين را بسته­بندی می­کند آلمان، عمده درآمد از آن­جاست تا اين را گفت اين تکه آخر را زيادی بشنويد آيـت­الله العظمی مکارم چک را برگرداند فرمودند در يک ريال اين ما تصرف نمی­کنيم برگردانيد من بابت وجوهات قبول نمی­کنم، آن مترجم اصرار کرد گفتند نه درآمد اين دکتر حرام است درآمد اين از فروش ميته است، از فروش مردار است فروش مردار که مالکيت نمی­آورد برای انسان، خب اين خمس را مرجع بگيرد بخواهد بدهد به افراد نيازمند آن بی­چاره هم روی ايمان و معنويت­شان اثر می­گذارد، هر کاری کردند ايشان قبول نکرد اين­ها دو نفر رفتند، بعد آيت­الله العظمی مکارم گفتند من برای همين ماه، برای اداره حوزه پول قرض گرفتم از بعضی از متدينين قرض گرفتم که بتوانم هزينه­های حوزه را بپردازم اين پول کمک خوبی بود برای ما در اين شرايط بحرانی اما به قرض می­سازيم و به پول حرام هرگز، يک بخشی همين است ديگر بالاخره ارتباط­ها وقتی ارتباط­های خلاف شد سلامت خانواده­ها آسيب می­بيند و اين پاکی نسل­ها و رحم­ها سلامت جامعه آسيب می­بيند، يک بحث ديگر را هم من اين­جا محضر عزيزان عرض کنم، چرا حالا نسبت به حجاب بی­توجهی می­شود اين هم علت دارد هيچ اتفاقی اتفاقی نيست، چندتا نکته هست که اين­ها را بايد توجه داشت و مسئوليت من و شما مردم هم در اين شرائط نسبت به اطرافيانمان، خانواده­مان، جامعه­مان، همسايه­هايمان سنگين است يکی از علت­های که نسبت به حجاب بی­توجهی می­شود تبيين نشدن فرهنگ حجاب است و فرهنگ اسلام است، چون تبيين نشده طرف رغبتی ندارد، ما از نماز نگفتيم طرف نماز نمی­خواند، از حجاب نشنيده تفصيلاً رعايت هم نمی­کند و اين نکته را فراموش نکنيم که تمام دستورات اسلام رعايت کردنش اول نفعش را خود ما می­بينيم بحث نماز، بحث خمس، بحث حج، بحث زکات، امر به معروف، نهی از منکر، حتی در روابط احتماعی کمک به نيازمندان و ضعفاء اين­ها اول آثارش را خود افراد می­بينند تا بعد مخاطب او طرف­های مقابل او آثار ارزشمندش را ببينند، يکی ما فرهنگ اسلامی را تبيين نکرديم، طرف بگويند که آقا خب از حجاب و چرايي حجاب صحبت کن، می­بينيد متأسفانه نمی­تواند مطلبی قانع کننده را ارائه بدهد، در مدارس ما، در دانشگاه­های ما شما همين مسأله را بپرسيد چرای حجاب؟ اصلاً حجاب چرا؟ اين حجاب چه نقشی دارد؟ اين پوشش چه نقشی دارد؟ اين يک نکته که سبب بی­توجهی و کم توجهی شده، نکته ديگر که رهبری هم اشاره کردند چند روزی قبل، دشمنان اسلام هم بیکار ننشستند دارند شيطنت می­کنند در اين فضای گسترده­ای مجازی تبليغات می­کنند حتی من شنيدم بعضی­ها را پول می­دهند هزينه می­کنند، که شما با اين وضع بيا بيرون فيلم بگير ما اين قدر می­ريزيم به حسابت الآن دارد اين کار می­شود، تست می­زنند هنجار شکنی می­کنند ساختارها را می­خواهند بهم بريزند، دشمن است دشمن اين کار را نکند بايد در دشمنی­اش ترديد کرد خب کار دشمن اين است، خب دشمن هم دارد به جد کار می­کند، ما به نسبت آن شيطنت­های دشمنان اسلام ما اين طرف قضيه کار نکرديم، من جوان خودم را با آموزه­های دينی آشنا نکردم، با معارف دينی، بله يکی از اصحاب محترم همين مسجد ايشان يک وقت آمد به من گفت که اين پسر و عروسش در کانادای امريکا هستند اين پسر زمانی که شيراز بود از نوجوانی­اش حساب خمس داشت مسأله­هايش را می­آمد می­پرسيد بعد هم که ايشان رفت و برای ادامه تحصيل خارج، تماس تلفنی داشت هر سال خمسش را از آن­جا می­فرستاد آقا اين قدر خمس من شده دقت در مسائل شرعی خب تربيت وقتی خوب باشد اين است، سؤال می­کرد که آقا فلان جا رفتيم اين کنسرو اين­ها اين گوشت­های اين­ها قابل استفاده هست، نيست؟ جزئی­ترين مسائلش را می­پرسيد بعد از سال­ها تماس گرفت گفت آقا می­خواهم بروم خواستگاری دختری را بگيرم اين دختر اصالتاً ايرانی است ولی متولد در امريکاست تا گفت متولد در امريکا گفتم آقا من شما را می­شناسيم، بچه مسجدی بود معتقدی، ازدواج پيغمبر فرمود گرانبهاترين تصميم­گيری زندگی هر انسانی است: «اعلی ثمن»، چون نسلت را می­خواهی طراحی کنی، گفتم دقت کن اين کسی را که می­خواهی بروی خواستگاری­اش اول ايمان دوم اخلاق، اين را که گفتم گفت آقای حدائق از خودم مؤمن­تر است چون من خودش را می­شناختم تا اين را گفت گفتم اگر از خودت مؤمن­تر است برو، خب آن ازدواج هم سر گرفت، آن دختر گفت متولد امريکا بود ولی تربيت تربيت خوب، ما بعض بچه­ها در سومين حرم اهل­البيت ايران به دنيا می­آيند لامذهب بی­اعتقاد، بعضی­ها در کفرستان به دنيا می­آيند پدر و مادر کار کرده متدين نماز قضاء ندارد اين آقا که اصحاب محترم مسجد بود گفت حاج­آقا من رفته بودم کانادا اين عروس ما در مقطع دکتری شد دانشجوی ممتازی آن رشته در آن دانشگاه، گفت روزی که می­خواستند روز فارغ التحصيلی بود هم مدرک­ها را بدهند هم از برترها تجليل کنند گفت من هم بودم خودم در آن سالن سالن اجتماعات گفت عروس من را خواستند گفتند که حالا که صدايت می­زنيم می­آيي رو سين، شما دو کار را بايد رعايت کنی، اول اين مقنعه را از سرت بر می­داري، بدون حجاب اين حرف پنج سال قبل است بدون حجاب می­آيي روی سن، روسری، مقنعه رو سرت نباشد دوم بعد که مدرک ممتازی دکترايت را در رشته بيولوژی گرفتی، خبر نگارها می­آيند با تو مصاحبه می­کنند چون دنيا دارد اين صحنه را می­بيند اگر از شما پرسيدند دينت و مذهبت چيست؟ از اسلام نامی نمی­آوری، مردم به اين اسلام من و شما آن­ها عناد دارند گفت من بودم حاج­آقا گفت وقتی اين دوتا پيشنهاد را به عروس من کردند، حالا حجاب را برای دقايقی بردار بيا اين حکمت را و اين تقدير نامه­ات را بگير، گفت عروس من گفت اگر گرفتن اين مدرک دکتری من و اين تجليل از برتر بودن من در اين مقطع به بهايي برداشتن حجابم برای دقايقی و کتمان اسلام برای لحظاتی است من از گرفتن اين­ها منصرف می­شوم ولی حجاب را بر نمی­دارم، اين چه جوری است به اين می­گويند اگر بر نداری مدرکت را نمی­دهيم تجليل از تو نمی­کنيم، اين می­گويد می­گذرم از اين­ها، از حجابم نمی­گذرم، بعضی­ها در جامعه يک جور ديگر عمل می­کنند اين­ها نتيجه همان تبيين شدن و تبيين نشده فرهنگ اسلام است، تبيين اگر شد ديگر شما به فرزندت نمی­خواهد بگويي نماز بخوان، يک پدری آمد به من گفت حاج­آقا نماز شب خواندن پسر شانزده­ ساله­ام من خجالت می­کشم، گفت من چهل و شش، هفت سالم است شب­ها بلند می­شوم برای شب می­بينم پسرم در قنوت نماز وتر است يعنی حداقل نيم ساعت جلوتر از من او دارد العفوها را می­گويد تازه من می­خواهم الله اکبر نافله را بگويم گفت بعد به خودم که رجوع می­کنم می­گويم تو در سن و سال پسرت که بودی نماز صبح­هايت قضاء می­شد اين پسر در سن و سال شانزده سالگی نماز شبش موفق­تر از توست اين هم نتيجه آشنا شدن است اين همانی است که امام رضا می­فرمايد اگر مردم معارف ما را بفهمند دنبال ما می­آيند شما فقط مردم را آشنا به معارف بکنيد ببينيد اين­ها چه می­کنند؟ اين­ها ديگر خودشان رعايت می­کنند، لذا علت بی­توجهی به حجاب شيطنت دشمن از يک طرف، تبيين نشدن فرهنگ اسلام از يک طرف، از يک طرف هم الگوهای مناسب را ما درست عرضه نکرديم، الگو حضرت زهرای مرضيه، الگو بانوان پاکدامنی که در تاريخ اسلام اين­ها اسوه بودند برای بشريت تا ابديت آقا در اقتصاد الگو معرفی کنيم در بحث اجراء و مديريت الگو معرفی کنيم، پيغمبر الگوست برای بشريت ما اين الگو را چقدر شناختيم، خب الگوها را نشناختيم خدا می­فرمايد پيغمبر برای شما اسوه است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[13] گاهی اوقات يک جوان يک کتاب در رابطه با زندگی پيغمبر مطالعه نکرده، شخصيت پيغمبر را ما در قرآن نيافتيم ويژگی­های که خدا تصريح کرده نسبت به رسول­الله من جای عرض کردم ماه رمضان ديگر روزهای پايانی است ببينيد آقايون رسول­الله حتی نسبت به کسانی که به او بدی می­کردند دعا به هدايت می­کرد ما اين پيغمبر الگوست، پيغمبر در احد با دندان شکسته با بدن مجروح داشت دعا می­کرد: «اللَّهُمَ‏ اهْدِ قَوْمِي‏ فَإِنَّهُمْ‏ لَا يَعْلَمُون‏»[14] خدايا اين قومی که پای قتل ما ايستادند آمدند برای کشتن ما خدايا هدايت­شان کن ما بيست و پنج، شش روز از ماه رمضان گذشت دل‌ها را صاف کرديد، دلها از کينه خالی شد، تأسی به روش پيغمبر کرديم که بگوييم ما هم خانه تکانی کرديم دل را از اين کينه­های که گاهی اوقات نسبت به بستگان، دوستان، خويشاوندان بر عکس نفرين می­کنيم خدا بزندت، خدا انتقام ما را بگيرد بگو خدايا هدايتش کن، اين هدايت بشود ديگر خلاف نمی­کند نافرمانی نمی­کند اين هم مطلب ديگر که ما الگوها را بشناسيم و قطعاً خب اولويت من اين را کراراً عرض کردم اولويت در کارهای اجتماعی در همه بخش­ها اول بالا بردن بينش و فرهنگ جامعه است، دارايي­ما، نيروی انتظامی­ما، شهرداری­ما، استانداری­ما، تمام نهادها و ارگان­ها بخواهند در کار خودشان موفق باشند اول بايد جامعه را به معارف دينی آشنا کنند، جامعه اگر به معارف دينی آشنا شد تخلف نمی­کند حق شکنی نمی­کند، حرمت شکنی نمی­کند، و لذا قرآن هم می­فرمايد انبياء که آمدند اولين کارشان تربيت بود: «يُزَكِّيهِمْ»[15] سپس: «يُعَلِّمُهُمُ»[16] اين هم نکاتی بحث پايانی­ام من اين­جا در بحث حجاب اشاره کنم، چون بحث­های ديگری جلسات آينده است، راه­هايي حالا پيش­گيری گرچه مقام معظم رهبری فرمودند که قطعاً اين امر امر واجبی است، ما چه کنيم برای جلوگيری از بی­عفتی، از بی­تقوايي در جامعه؟ اسلام چه برنامه­های دارد؟ چه بايد کرد؟ اين هم يک بحثی است که کراراً سؤال می­کنند يکی از راهکارها اين است که اسلام می فرمايد در اجتماع و انظار عمومی خودآرايي ممنوع، اين خودآرايي جايش در کانون خانواده است نه در جمع، نه در اجتماع، ما اگر جامعه­ سالم می­خواهيم بايد حرمت جامعه را هم رعايت کنيم راهش اين است که جامعه را آسيب نزنيم، گناه مثل ويروسی است که گنهکار اين ويروس را اگر گرفت مبتلا می­شود آلوده می­شود، لذا رعايت حجاب و ترک خودآرايي در انظار عمومی، يکی از راه­هايي پيش­گيری از بی­عفتی­ها و رواج گناه در جامعه است عدم اختلاط زن و مرد بله يک­جاهايي چرا ما داريم اگر مردی نامحرمی با زن نامحرمی اين حرف شيطان به حضرت نوح بود سه­تا نصيحت شيطان به حضرت نوح کرده من می­گويم اين­ها را بايد با آب طلا بنويسيد زده در خال نکات ضعف بشريت را به حضرت نوح گفت سه­جا به مردم نزديک هستم و خيلی کار کردم، يک در خلوت مرد نامحرم با زن نامحرم که سومی نباشد، سومی آن­ها من هستم، تمام همتم را به کار می­گيرم اين­ها را آلوده کنم اين يک، دوم در مقام قضاوت مقام قضاوت خيلی مقام سختی است قضات خيلی بايد مراقب باشد، حالا مقام قضاوت فرد اتمش محکمه است و دادگاه اما يک وقت حاج­آقا در خانواده در فاميل بين بچه­هايتان، بچه­ها، فاميل می­گويند حاجی ما شما را قبول داريم، حاج­خانم شما را قبول داريم شما نظر بدهيد هرچه شما گفتيد ما تسليم هستيم اين می­شود مقام قضاوت بين دوتا فرزندت می­خواهی قضاوت کنی، بين دوتا فاميل می­خواهی قضاوت کنی، مراقب باش شيطان می­گويد اين­جا سعی می­کنم حکم ظالمانه صادر بشود و سوم در مقام عصبانيت و خشم و غضب، آن­­جا هم شيطان به فتنه می­کشاند حداقلش اين است که دوتا حرف از دهان طرفين در می­آيد که بعدها خجالت می­کشند همديگر را ببينند در روی همديگر نگاه کنند، فوقش اگر رفت بالا می­بينيد می­شود قتل، می­شود جنايت آقايون اين خطری است من سال هفتاد و دو زندان اوين خدا رحمت کند مرحوم شهيد لاجوردی رئيس زندان بود يک تعدادی از روحانيون کشور دعوت بودند تهران جلساتی بود يک بازديدی از زندان اوين بود، آن سال خدا مرحوم حاج­آقای طباطبايي زنده بود خدا رحمتش کند، از فارس چند نفر بودند مرحوم آقای عرض شود که لاجوردی که رئيس زندان بود شهيد لاجوردی، گفت همه­جاي زندان اوين را نمی­توانيد ببينيد در اين نيم روزی که شما وقت داريد شما را می­بريم گل زندان اوين، آقايون گفتيم گل زندان اوين کجاست؟ گفت بند قاتل­ها، گفت پر جرم­ترين و پر جنايت­ترين بخش بخش قاتل­هاست که آدم کشتند اين غير از بدهکاری است، غير از ضرب و شتم است گفت ما سيصدتا قاتل داريم برويد با اين­ها صحبت کنيد يک بندی بود سالن بزرگی بود اين­ها وقت کارشان بود، دورتا دور اين سالن ميزهای گذاشته بودند و اين­ها مشغول خياطی بودند حالا هر کدام به تخصص­شان يکی پارچه متر می­کرد، يکی می­بريد يکی کوک می­زد، بعضی­ها می­دختند دور تا دور اين سالن مشغول بودند خدا رحمت مرحوم آقای طباطبايي گفت آقای حدائق با اين سيصدتا که نمی­شود صحبت کرد بيا دوتايش را انتخاب کنيم برويم با اين­ها حرف بزنيم جوان­ترين قاتل و پيرترين قاتل، جوان­ترين قاتل يک جوانی بود هنوز مو در صورتش در نيامده بود اين پارچه­ها را ور می­داشت می­برد می­داد دست اين­هايي که می­خواستند کار کنند ما رفتيم سراغ اين جوان گفتيم که آقا شما چه شده؟ قتل مرتکب شده اين­جا آمدی؟ آقايون حواس­تان به خودتان باشد، يک لحظه به حال خودتان رها بشويد يک وقت می­بيني سر و کار پشت ميله­های زندان است، در عصبانيت يک دفعه يک چيزی پرت می­کند، يک دفعه يک فشاری به طرف می­دهد طرف ضربه مغزی می­شود، به آن جوان گفتيم که حالا شايد پانزده شانزده سالش بود، گفتيم چه شده شما را اين­جا آوردند؟ قتل کرديد؟ گفت حاج­آقا به من می­آيد قاتل باشم؟ گفتم به شما که نمی­آيد ولی اين­جا در بند قاتل­ها دارند شما را نگه می­دارند، گفت من داشتيم در کوچه­مان، بچه تهران هستم، در محله داشتيم فوتبال بازی می­کرديم، پسر همسايه که با من خيلی هم رفيق بود سر گول زدن بحث­مان شد و آن چون زورش از من بيشتر بود جر می­زد و حرف خودش را ثابت می­کرد، من ديدم حريفش نمی­شوم يک لحظه عصبانی شدم دويدم رفتم داخل منزل کارد آشپزخانه را ورداشتم آمدم داخل کوچه يکدفعه به خودم آمدم که کارد تا دسته در سينه اين رفيقم نشسته بعد شروع کرد گريه کردن، گفت حاج­آقا خيلی دوستش می­داشتم باهم خيلی رفيق بوديم، نمی­دانم چه شد؟ آقا مراقب باش در روايت داريم نشستی با کسی حرفت گير کرده پاشو ايستاده با کسی حرفت گير کرد ديگر نايست حرکت کن، شيطان فتنه­گری می­کند اين جوان را به عنوان قاتل آورده بودند زندان اوين يک پيرمردی هم بود از همه کهنسال تر اين دست­هايش می­لرزيد هفتاد و هفت، هشت سال داشت آقای طباطبايي رفت با او صحبت کرد گفت پدرجان چرا شما را آوردند اين­جا؟ گفت من پنجاه سال است عضو فلان هيئتی در تهران هستم آدم موفق، متدين کارنامه­ای در گذشته خوب گفت من يک دارم چهار راه مولوی تهران دو هفته قبل يک شاگردی آورده بوديم که روز مزد کار کند، من به ايشان گفتم اين گونی را بردار بگذار آن ور، اين داشت کف مغازه را جارو می­کرد حرف من را گوش نمی­کرد گفت من عصبانی شدم سنگ ترازو را برداشتم پرتاب کردم سمتش، که اين سنگ بيفتد کنار پايش يک خرده حواسش جمع بشود يک لحظه سرش را بلند کرد سنگ به شقيقه او خورد و نقش زمين شد و جان داد پيرمرد هفتاد و هفت، هشت ساله­ای متدينی مذهبی هيئتی به عنوان قاتل زندان اوين اين همان هشداری است که شيطان به حضرت نوح داد، گفت در عصبانيت به مردم نزديک هستم، در قضاوت نزديک هستم در خلوت با نامحرم هم نزديک هستم لذا اسلام می­فرمايد جلو فتنه را بگير اختلاط نکن، آقا ما نيت­مان خير است، قصدمان خير است، قصدمان خير است چه است؟ شيطان قصدش شرّ است يک جوانی آمد گفت آقا به ما شک داری؟ گفتم به تو شک ندارم ولی به شيطان يقين دارم که رهايت نمی­کند، و يکی دو نکته ديگر قطعاً مطبوعات و رسانه­ها نقش دارند در اين مسائل اين روزنامه­های ما، جرايد ما، مطبوعات ما، در روشنگری و در بالابردن سطح آگاهی­های مردم می­توانند مؤثر باشند در پيش­گيری از بی­تقوايي و بی­عفتی البته نکته ديگر هم عرض کنم يک بخش هم می­تواند برگردد به فقر و عدم اشتغال، فقر هم می­گويند به مرحوم شيخ انصاری گفتند يک کسی دارد کفر می­گويد فرمود کفری­اش کردند که کفر می­گويد بعضی­ها ايمان­شان ضعيف است مشکلات اقتصادی هم دارند اين­ها رو به سمت گناه می­آورند و رو به سمت معصيت می­آورند اين هم يک نکته ديگر، بالابردن آگاهی­های دينی هم مهم است يک خاطره­ از يک تاجر خوبی شيراز برايتان بگويم ببينيد اين پول­ها فرصت است اين هم باز داستان مربوط به شيراز است، که ما گاهی اوقات جلو آلوده شدن را بگيريم، اين آقا هم الآن در قيد حيات است گفت آقای حدائق رفته بودم اسپانيا برای تجارت، تجارت چوب، گفت مهمان يک کارخانه­دار اسپانيایی بودم در يک هتل پنج ستاره برای ما اتاق گرفته بودند و مهمان بودم آن­جا گفت شب ساعت يازده شب ديدم در اتاق ما را دارند در می­زنند گفت آمدم در باز کردم ديدم يک خانم جوانی است آرايش کرده، آراسته مقابل من، به من اشاره کرد که من امشب آمدم اگر تنها هستيد با شما باشم، گفت حالا ما هم در ممکلت بيگانه کسی آن­جا نيست دوربين نيست گاهی اوقات حالا شيطان هم وسوسه می­کند آقا تو در سفر هستی، خانمت پيشت نيست خبری نيست، يا صيغه­اش کن، عقدش را بخوان، گفت من يک لحظه به خودم آمدم گفتم که هرچه پای منبرها شنيدی اين­جا پس بده، آقايون اين قال الصادق­های که می­شنويد يک جاهايي بايد بدهيد، ما بعضی­هايمان خيلی چيز بلد هستيم ولی حرف نمی­زنيم، گفت به اين خانم گفتم برای يک شب بودنت با من چند هزينه­ات است؟ گفت صد دلار گفتم بيا داخل، آمد داخل نشست رو مبل، گفت دوتا صد دلاری در آوردم گذاشتم جلوش، گفتم من به جای صد دلار دويست دلار به شما می­دهم اما می­خواهم يک ساعت حرف من را بشنوی، گفت البته قبلش اين را من بهش گفتم که بيايد داخل گفتم شما چرا تن به اين کار دادی؟ به اين کار ناپسند؟ شخصيت خودت را داری می­فروشی، تن فروشی می­کنی؟ گفت آقا من اصالتاً اهل شوروی، مسکو فعلی، روسيه فعلی، شوروی سابق گفت من اهل مسکو هستم، پدر و مادری دارم پير اين­ها در اداره زندگی­شان معطل هستند تنها فرزندشان من هستم برای کار آمدم در اسپانيا کار هم به من ندادند ناگزير شدم رو به اين سمت آوردم، ببينيد يک بخشش را عرض کردم مشکلات اقتصادی بعضی­ها عناد هم ندارند خوش­شان هم نمی­آيد از اين کارها، ايمان ضعيف است مشکلات احاطه می­کند، رو به اين سمت می­آورد گفت وقتی اين حرف را زد آوردمش داخل، دويست دلار جلوش گذاشتم يک ساعتی از آنچه از اسلام و دين شنيده بودم و نسبت به پاسداری از ارزش­های برایش گفتم گفت آقای حدائق من داشتم حرف می­زدم اين داشت گريه می­کرد، گفت و حال آنکه کمونيست هم بود، خداپرست هم نبود ولی حرف فطرت است خدا همه را با فطرت پاک آفريده، همه را با طينت پاک خلق کرده، پيغمبر فرمود حتی آ­ن­هايي که در خانه­های کفر به دنيا می­آيند طينت­شان و فطرت­شان پاک است، گفت بعد از يک ساعت صحبت گفت من اصلاً اين پول شما را قبول نمی­کنم فقط يک خواهش از تو دارم شما اگر بتوانی کمک کنی من را در اين شهر جاي به کار مشغول کنند، که من با شرافت کار کنم، و حق زحمتم را دريافت کنم برای خانواده­ام بفرستم من از شما تشکر می­کنم، گفت آقای حدائق دويست دلار را برگرداند، ما هم به آن کارخانه­داری که مهمانش بوديم سفارش کرديم آن را جذب کارش کردند خب يک بخش هم بله مشکلات اقتصادی است ايمان ضعيف، دست خالی اين­که پيغمبر فرمود اگر فقيری ديدید گرسنه ماند فقيری ديديد برهنه ماند فقيری ديديد آخرتش را به دنيايش فروخت چون بعضی از ثروتمندها نقش آفرينی نمی­کند، اين بالاخره دارد ايمانش را از دست می­دهد اعتقادات دينی ضعيف است دستش هم خالی است اين مروری بر بخشی از بحث­های مربوط به حجاب. خب امروز آقای مشکين­فام کجا تشريف می­برید؟ بسيار خوب امروز را عرض توسلی به ساحت مقدس باب الحوائج خردسال کربلا در کربلا دوتا شهيد باب الحوائج هستند گرچه همه شهداء عزيز هستند و معزز در بزرگسالان ابالفضل در خردسالان علی­اصغر، آقا سيدالشهداء آمدند در آن وداع آخر علی را طلب کردند فرمودند خواهرم علی را بياور: «حَتَّى‏ أُوَدِّعَهُ‏»[17] تا با او وداع کنم علی را به آغوش پدر سپردند آقا علی را آوردند سمت دشمن:

اين­که بدين کودکی گناه ندارد، يا که سر رزم اين سپاه ندارد

بلکه دل افسرده است و آه ندارد، راه دهيد آن­که را پناه ندارد

«يا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل‏»[18]«اما ترونه کيف يتلظی عطشاً»، اگر به حسين رحم نمی­کنيد به اين طفل شيرخواره رحم کنيد، مگر نمی­بينيد دارد از شدت تشنگی تلظی می­کند، خدا لعنت کند عمرو سعد را رو کرد به حرمله چرا جواب حسين را نمی­دهی؟ حرمله گفت پدر را نشان بروم يا طفل را؟ گفت مگر سفيدی زير گلويي علی:

ز سوز تير چنان دست و پای خود گم کرد، که خواست ناله کند در عوض تبسم کرد

همه بگوييم يا حسين.

 

[1] مؤمنون5.

[2] روم21.

[3] نور30.

[4] نور30.

[5] نور30.

[6] نور30.

[7] نور30.

[8] نور30.

[9] نور30.

[10] نور30.

[11] نور31.

[12] نور31.

[13] احزاب21.

[14] الخرائج و الجرائح ج‏1 ص164.

[15] جمعه2.

[16] جمعه2.

[17] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص117.

[18] وقعة الطف ص246.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه