استادحدائق روز چهارشنبه 8 فروردین ماه 1403 مصادف با شانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث عوامل رحمت از نگاه قرآن پرداختند. 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

در ادامه عرايض جلسات گذشته سخن پيرامون موضوع موجبات رحمت در زندگی بشر از نگاه آيات و روايات بود، چند نکته در اين فرصتی که پشت سر گذاشته شد از قرآن اشاره شد اولاً خود قرآن موجب رحمت است رعايت تقوی در زندگی از عوامل رحمت و موجبات رحمت است، آيه­ای از سوره مبارکه نور قرائت شد که در اين آيه خداوند سه نکته را موجب رحمت نام می­برد اقامه نماز، پرداخت زکات و اطاعت از رسول­الله: «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏»[2]اين­ها را رعايت کرديد مشمول رحمت قرار می­گيرد، يکی از موجبات رحمت نماز است و يکی از معضلات جامعه ما هم فاصله گرفتن از نماز است، حالا حسن تصادف و تقارن، عزيزمان مسئولين ما هم از آموزش و پرورش امروز در مجلس صدای ما را می­شنوند، من اولويت در کار آموزش و پرورش را می­خواهم امروز بگويم آنچه که خدا قائل است نه ما که بنده خدا هستيم این است که اولويت اول در پرورش است نه در آموزش. در چهار جاي قرآن خدا آموزش و پرورش را باهم ياد کرده: «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ»[3]، «يُزَكِّيهِمْ»[4] پرورش: «يُعَلِّمُهُمُ»[5] آموزش، در سه مورد از اين چهار مورد اول خدا می­فرمايد: «يُزَكِّيهِمْ»[6]اول تربيت کنيد، الآن عزيزی يادداشتی را به بنده دادند که بنده معلم هستم متأسفانه در مورد حجاب با شاگردانم مشکل دارم، شاگردهای پايه چهارمی، پايه چهارمی يعنی ده يازده ساله، شاگردانم می­گويد ای کاش مسيحی بوديم يا دوست داريم مسيحی شويم اين­ها روضه شهرتان است، دردها را هم می­گويم درمان را هم می­گويم که يادمان رفته، زنگ هديه و قرآن هم با آن­ها صحبت می­کنم و متأسفانه خانواده­های اين­ها همراهی نمی­کنند لطفاً راهنمايي کنيد، بله يک رکن از ارکان تربيت خانواده است. چهار چيز در تربيت نقش آفرينی می­کند:

 اول وراثت، می­گويند آقا هر زنی را به همسری انتخاب نکن، خانم عيال هر کسی نشو، پسر نوح اگر کنعان شد زن نوح بريد، شوهر پيغمر اولوالعزم همسر ناسازگار پسر منحرف، ژن اثر می­گذارد، نگاه قيافه و چهار تا چشم و ابرو نکن، پيغمبر فرمود در ازدواج­هايتان معيار انتخاب نه پول باشد نه قيافه باشد نه عنوان باشد، معيار بايد ايمان و تقوی باشد که متأسفانه امروز در حاشيه است، آقا وضع مالی­ات چطور است؟ ماشين زيرپايت چيست؟ جوانی حاج­آقا رفتم خواستگاری با يک دختر دانشجوی که هم دوره­ای ما، پدر دختر گفت چه داری؟ گفتم يک واحد دو خوابه­ای، گفت درآمدت چقدر است؟ گفتم حقوقم را می­گيرم اين قدر گفت ماشين هم داری؟ گفتم بله، گفت ديگر چه داری؟ گفتم بهش گفتيم ماشاءالله به اين اشتهاي تو، پدرهای امروز ديروز که رفتيد خواستگاری چه داشتيد، چرا بی­انصاف می­شويم؟ روزی که ما رفتيم دست خالی زن به ما دادند، حالا داماد می­آيد رای خواستگاری بهانه بنی­اسرائيلی می­گيری، زمانه عوض شده زمان عوض شده يعنی چه؟ قرآن کتابی است که برای هزار و چهار صد و سال پيش کتاب بود برای امروز راهنماست، برای آينده هم راهنماست اين تعبير تعبير درستی نيست زمان عوض شده، ما مردم مردم همراهی بعضاً نيستيم آقا روزی که رفته خواستگاری، تاجر ميلياردر شيراز گفت حاج­آقا روزی که رفتم خواستگاری خانه نداشتم در شيراز غريب بودم شب­ها در بازار وکيل پشت در مغازه يک فرشی پهن می­کردم می­خوابيديم خب امروز صاحب زندگی، امکانات حجره، مغازه بعد هم بايد بگذاريد برويد، می­دهند برای شما بعد هم از شما می­گيرند دنيا همين است، با خودتان نمی­بريد اين­جا يک فرصتی است بابا يک بخشی آن اصالت­ها اثر می­گذارد روی تربيت، آقا اميرالمؤمنين در جنگ جمل بود به محمد حنفيه گفتند برو اين شتر عايشه را پی کن، چون شتر شده بود پرچم دشمن، تا اين شتر پی نمی­شد دشمن متفرق نمی­شد گفتند شتر را بزن، يک خطبه­ای هم حضرت خواندند: «أَعِرِ اللَّهَ‏ جُمْجُمَتَكَ‏»[7] جمجمه­ات را به خدا بسپار، يک خطبه­ حماسی يعنی نترس سر بدهی برای خدا می­ارزد چون سرت مال اوست آقا داشتند نگاه می­کردند به محمدحنفيه ديدند محمد يک خرده رفت جلو ايستاد، بيست هزار شمشير زن دور اين شتر را گرفته بودند شکافتند اين صفوف کار آسانی نبود، آقا تا ديدند محمدحنفيه تعلل کرد و نرفت حضرت با اسب تاختند آمدند سمت محمد پرچمی را که دستش داده بودند ازش گرفتند يک اشاره­ای به محمد کردند فرمودند: «أدركك عرق‏ امّك‏»[8] اين ترديدی که الآن در جنگ به تو دست داد از مادرت است من که علی هستم هيچگاه در رو به روی با دشمن دچار ترديد نشدم آقا فرمودند الآن پرچم را به دست کسی می­دهم که شجاعت را از پدر و مادر به ارث برده، پرچم را دادند دست امام حسن فرمودند برو شتر را پی کن، آقا امام حسن دستاری به سر بستند شکافتند اين صفوف دشمن را رسيدند به شتر شتر را زدند که همين سبب پراکنده شدن لشکر دشمن شد و جلو کشته شدن جمع زيادی را گرفت ببينيد اصالت مهم است، ژن بله می­گويند آقا دقت کن در ازدواجت. به يک عارفی گفتند تربيت از کی شروع می­شود؟ گفت از ده سال از قبل از ازدواج، بیخود که نيست چه کسی را می­خواهی بگيری، چه کسی می­خواهد مادر بچه تو؟ چه کسی می­خواهد مادر بچه تو؟ چه کسی می­خواهد بشود پدر فرزند تو؟ اين اثر می­گذارد اين يک.

يک بخشی از عوامل تربيتی تلقينی است که اولياء در خانه به بچه­ها می­کند تلقين می­گويند حالا در نصاب و درصد بندی می­گويند بيست درصد در تربيت تلقين است پدر به بچه­ات چه داری ديکته می­کنی؟ بعضی­ها ديديد بچه­ها از زمين می­خواهد بلند بشود می­گويد يا علی، بگو يا علی بابا، گاهی اوقات می­گويد مادر وقت نماز است، نماز الله اکبر، دو سه روزی قبل يک جايي بوديم يک بچه يک ساله­ای نشسته بود يکدفعه ديدم پدرش گفت بابا بگو الله اکبر، اين دست برد بالا تکبيرة الاحرام گفت اين ماز خواندن ما را ديديده يا گرفته، رقصت را ببيند می­رقصد، فسادت را ببيند فساد تحويل می­دهد، خوبی­ات را ديديد خوبی تحويل می­دهد، بعضی از پدرها متأسفانه فکر می­کنند اولاد خوب اگر تربيت کردند به جمهوری اسلامی خدمت کردند، آقا از اين خبرها نيست اولاد خوب تربيت کردی، پدر، مادر آينده­ات را تضمين کردی، حضار محترم فردای زندگی شما دست بچه­های امروز شماست، يک روزگاری می­رسد که پول می­خواهی برداری آن­ها بايد نظر بدهند ميلياردر در اين شهر من خودم ديدم با مرحوم آيت­الله والد رفتيم ديدنش گفت آقای حدائق به حاج­­آقا گفت، گفت رفتم بانک پول بردارم گفتند شما مهجور التصرف هستيد، ورثه­اش رفته بودند مهجورش کرده بودند، و حال آن­که مهجور هم نبود، بعد رو کرد به ورثه گفت اين پول­ها مال شماست اين­ها را شما جمع کرديد؟ آن­ها سر انداخته بودند پايين، گفت من می­خواهم يک کار خير کنم نمی­گذارند، امروز کارت دستت است فردا می­گويند حاجی ديوانه شده، سفيه شده، خانم عقلش را از دست داده می­خواهند کار خير، نکنيد دوتا انگ سفاهت هم بهت می­زنند، دوتا انگ نادانی هم بهت می­زنند، آقا اولاد خوب تربيت کرديد آينده­ات تضمين است اولادت را خوب تربيت نکردی شانس بياوری خانه سالمندان هستی، اين خانه سالمندان بی­سرپرست را برويد ببينيد اکبر آباد سر بزنيد افرادی آن­جا دارند نگهداری می­شوند که عمدتاً سرپرست دارد، مسئولين آن­جا می­گويند آقا اين­ها را گذاشتند بيرون گفتند ما کارشان نداريم اولاد دارند می­گويد بابايمان نيست، برسيم به داد خودمان اولاد تربيت کردي به خودت خدمت کرديد، آينده­ات را تضمين کردی، عزتمندی­ات را رقم زدی، فردای زندگی بچه­ای که خدا را نشناخت پدر و مادر را هم نمی­شناسد برای پدر و مادر ارزش قائل نيست، بله آن اولادی که می­شناسد من يک وقتی عرض کردم در همين مسجد بود جای ديگری آقای با ما همسفر بود چهل و چهار سال امريکا استاد دانشگاه در کاليفرنيا اين ديگر فارسی خوب حرف نمی­زد، آشنايي ما در عمره با اين فرد نکاتی من از اين آدم ديدم گفت آقای حدائق چهل و چهار سال امريکا هستم يک رکعت نماز قضاء ندارم، اولاد مؤمن اين جوری تربيت کن، نه در سومين حرم اهل البيت بگويد مسيحی بشوم، اولادت را يک جوری تربيت کن که کفرستان برود افتخار به اسلام بکند در امريکا می­رود مباهات می­کند به مسلمانی درود خدا بر آن پدر و مادر که آن اولاد را تربيت کردند اين را من خودم ديدم، گفت چهل و چهار سال امريکا هستم يک رکعت نماز قضاء ندارم، فارسی را خوب حرف نمی­زد کلمه به کلمه صحبت می­کرد گفت آقای دکتر خمس می­دهی؟ بشنويد ما بعضی از تحصيل کرده­هايمان خمس را قبول دارند اصلاً نماز بعضی­ها می­خوانند لا طائلات تحويل می­دهند، همين سال گذشته در همين مسجد دانش آموزی آمد به من گفت، گفت آقا معلم ما از يهوديت ترويج می­کند که البته پي­گيری کرديم مسئولين پي­گيری کردند، دنبال کردند آقای که بيست و هفت، هشت سال سابقه تدريس دارد سر کلاس از يهود تعريف می­کند مسلمان­ها را تقبيح می­کند، آن آقای دکتر گفت، گفت آقای حدائق، گفتم خمس می­دهد گفت خدا را شکر می­کنم از سال اول تکليفم تا به الآن که شصت و سه سال من است ياد ندارم سال خمسی من رسيده باشد خمس نداده باشم، کجا امريکا نه شيراز گفت هر سال وجوهاتم را می­فرستم به ايران، محاسبه می­کنم ارسال می­کنم، گفت سال خمسی من بيست و نه اسفند هر سال است، يک توضيحاتی داد گفتم آقای دکتر اين­ها را چه جوری حاصل شد برايت اين توفيقات، آخر هيچ اتفاقی هم اتفاقی نيست کار کردند که نتيجه گرفتند، راه رفتند که به مقصد رسيدند گفت من همه موفقيت­هايم را از پدر و مادر دارم، پدرها، مادرها تأثيرگذار هستيد، اين­که داش آموز می­گويد ای کاش من مسيحی می­شدم در خانه دارند يادش می­دهند اين حرف­ها، يادش هم نمی­دهند بی­تفاوت هستند بعض پدرها فکر کردند رسالت فقط پول درآوردن است معاش است، مسکن، بابا فراتر از اين عزيزان تربيت روحی است پرورش اخلاقی است بنده همه امکاناتی برای اين بچه فراهم کردم يک شب اين بچه من تب کند خواب ندارم يک شب بي­نماز بی­خوابد عين خيالم نيست، رنگ چهره فرزندم پريده باشد آقا چرا رنگت پريده چرا صورتت پيسی شده، نگران هستيم ولی از آن طرف حجاب از سرش می­افتد عين خيالش نيست، می­گويد جوان است جوانی می­کند اين­ها هم يک دوره­ای دارند خدا وکيلی به مريضی بچه­هايمان حرف­ها را می­زنيم کرونا گرفتيد گفتيد جوان است خوب می­شود تا بيماری می­گيرد تب می­کند نمی­گوييد برويم اين دکتر، اين آزمايشگاه با همين دوتا کلمه می­گوييم جوان است جوانی می­کند خوب می­شود، ببينيد در امراض جسمانی اهميت می­دهيم نتيجه می­گيريم، در امراض اخلاقی و روحی و معنوی می­گذريم و بی­توجه هستيم داريم آسيب می­بينيم. يک آقای دکتر رياست دانشگاه کاليفرنيا را بر عهده داشت، گفت من تا نوزده سالگی کنار پدر و مادر بودم از نوزده سالگی آمدم امريکا، گفت دوران دانش­آموزی­ام وقتی تابستان­ها تعطيل بوديم پدرم در بازار گلپايگان پارچه فروشی داشت، سواد نداشت ولی با معرفت و با تقوی بود، تقوی، تقوی مؤمن مشمول رحمتت می­کند، تقوی داشته پسرت را بفرست امريکا برايت می­ماند بی­تقوی شده کنار دستت است جانت را به لب می­رساند، گفت پدری داشتم با تقوی ياد بگيريم گفت بابای ما نيم ساعت به اذان ظهر که می­شد ديگر کار نمی­کرد مشتری­ها هم شناخته بودنش: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[9]يکی از بحث­های: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[10]يعنی وقت نماز را رعايت کنيد، بابا از پشت ميزت پاشو برو نماز، مشتری رها کن بگو خدا، اين گونه عمل کن ببين در اقتصاد چقدر می­برند تو را جلو، می­گويي آقا نماز می­خوانيد، می­گويد آقا نماز نخوانده­اش عقب هستيم نماز بخونيم به کجا می­رسيم؟ خب نماز نخواندی که عقب هستی، تو يک هفته با خدا خودت را تنظيم کن ببين خدا چه می­کند با تو؟ يک هفته تجربه کنيم ما با خدا، نه خدا با ما، زندگی با او، اقتصاد با او، خانواده با او، ببينيد چه می­شود؟ چون نديديم حقيقت ره افسانه زديم گفت پدرم از نيم ساعت به اذان ديگر کار نمی­کرد مشتری­ها می­شناخت­اش بلند می­شد می­رفت وضوء می­گرفت با آرامش نه با عجله، می­آمد سجاده را در مغازه پهن می­کرد می­نشست ذکر می­گفت تا وقت اذان داخل بشود، از جاهايي که عبادت است: «انْتِظَاراً لِلصَّلَاةِ عِبَادَةٌ»[11]يعنی حاج­آقا اگر پنج دقيقه زودتر آمدی سر سجاده نشستی لحظه به لحظه­اش عبادت است ربع ساعت زودتر آمدی در مسجد نشستی برای نماز، حالا ما يک جوری می­خوانيم که آقا آقا بخوانيد زود تمام کنيد کار داريم خب همين جوری می­خوانيم که هيچ جا نمی­رسيم اميرالمؤمنين به امام حسن فرمود پسرم نشاطت را در عبادت ببر، بی­نشاطی­ات را در برابر گناه عرضه کن، گفت پدر نماز را با آرامش می­خواند بعد از نماز هم اذکار تعقيبات را می­خواند بعد با آرامش بلند می­شد مشتری می­ديد گفت اين نماز خواندن بابا برای ما شد درس، مادر از پدر متدين­تر اين آقا می­گفت سال بيست روز از امريکا می­آيم گلپايگان خدمت پدر و مادر و مسائل ديگر من همين اندازه­اش را بگويم گفت روزی سر کلاس درس بودم ببينيد خوب تربيت کرديد می­شود اين، در کلاس بودم به من يادداشتی دادند که از ايران گفتند تماس بگيريد گفت آمدم از کلاس بيرون تماس گرفتم به برادر برادر کاری داشتی؟ گفت پدر ما ساعت پيش از دنيا رفت فقط خواستيم به شما خبر بدهيم گفتم پدر را دفن نکنيد تا من بيايم گفت آقای حدائق پرواز مستقيم به ايران نبود از آن شهری که ما بوديم به ايالت ديگر پرواز گرفتم دوباره از آن ايالت به کشور ديگر، گفت چند برابر پول هزينه معمول متعارف من پول بليط هواپيما داديم بيست و چهار ساعته رسيدم گلپايگان، اولاد خوب می­شود اين، بابا هم در شيراز دفن شد بچه­اش از تهران نيامد شيراز، نکرديم کار، نکرديم نمی­بينيم هزينه کرديد برايتان هزينه می­کنند، امريکا باشد می­آيد گفت آمدم در قبرستان گلپايگان پدر را بردند در غسالخانه به غسال گفتم برو کنار، همه برويد کنار، گفت کتم را درآوردم آستين­ها را زدم بالا پدر را خودم غسل دادم آقايان اين شرح حال يک رئيس دانشگاه اقتصاد در کاليفرنيا امريکاست که چهل و چهار سال امريکا بوده، گفت پدر را خودم غسل دادم پدر را خودم کفن کردم، پدر را خودم در قبر گذاشتم تلقين پدر را خودم دادم، صورت پدر را خودم رو خاک، لحد بر قبر گذاشتم از قبر آمدم بيرون، ما در شيراز چند نفر سراغ داريد بگويد بابايم را خودم غسل دادم چند نفر، بابايم را خودم به خاک سپردم چند نفر، اين نتيجه کار است پدرها، مادرها تلقين­هايتان اثر می­گذارد حرف­های که می­زنيد بچه­هايتان ياد می­گيرند، آموزش­های که می­دهيد اين­ها دارند فرا می­گيرند بچه­ها فطرت­شان پاک است، اصلاً خدا بد نيافريده در نظام خلقت خدا انسانی را بد نيافريده اگر کسی بگويد خدا انسانی را بد آفريده توهينی به عدل الهی است خدا يزيد را خوب آفريد، خدا صدام را خوب آفريد، خدا فرعون را خوب آفريد، فرعون اگر فرعون شد ببينيد چرا فرعون شد، يزيد اگر يزيد شد چرا يزيد؟ چرا معاويه؟ چرا صدام؟ اين­ها يک سری عواملی است که اين­ها تأثيرگذار است، پدر و مادرها، تلقين­ها، تقليدها، يک سری کارهایي را هم بچه­ها در خانواده از پدر و مادرها اتوماتيک­وار ياد می­گيرند نشستن­هايتان، خوابيدن­هايتان، حرف­ زدن­هايتان، شوخی­ کردن­هايتان، گاهی اوقات هی من می­گويم غيبت بد است بد است جلو بچه­های خودم دارم غيبت می­کنم بابا به باد دادی همه چيز را من خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله والد من چهل، پنجاه و چهار سال توفيق فرزندی ايشان را داشتم خدا را شاهد می­گيرم يک غيبت از ايشان نشنيدم که من بعض جاها گفتم خدا حجت را بر ما تمام کرد، يک غيبت اگر جايي هم غيبتی می­شد نهی می­کردند نکنيد، گوش نمی­کردند بلند می­شدند می­رفتند، حالا ما خودمان باب غيبت را باز می­کنيم، باب تهمت را باز می­کنيم، پدر می­خواهد ادب به فرزندش ياد بدهد جلو بچه­ها دست پدر را ببوسد احترام بگذاريم به بزرگترها تا کوچک­ترها ياد بگيرند اين­ها همان چارچوب تربيتی است تقليد، تلقين، اين پنجاه درصد کار است، پنجاه درصدش محيط اجتماع است محيط هم بی­تأثير نيست لذاست که ما در ارتباط­هاي اجتماعی، ائمه يک بايدها و نبايدهايي را تعريف کردند، بنا نيست شما با هر کسی رفيق باشيد بله با همه کس با احترام برخورد کنيم در جامعه با همه با ادبيات محترمانه اما به بچه­هايمان ياد بدهيم عزيزم در کلاس درسی که تا دانش­آموز است بنا نيست اين سه­ تا دانش­آموز رفيق­ تو باشند همکلاس تو هستند اما رفيق آداب دارد آدابش چيست؟ اين نصيحت سه امام به يکديگر است زين­العابدين به امام باقر امام باقر به امام صادق، آقا امام باقر فرمود پسرم نصيحتی می­کنم که بابايم زين­العابدين به من کرد، با گنهکار دوستی نکنيد گنهکار به يک لقمه و کمتر از يک لقمه می­فروشد شما را، گنهکار يعنی آدم بی­تقوی آنی که خدا برايش اهميت ندارد يقين بدانيم ما هم اهميت نداريم، اين­که می­گويند حاج­آقا دخترت را به مؤمن بده، به متقی بده، آدم با تقوی گرسنه بماند دخترت را گرسنگی نمی­دهد، زن با ايمان در تنگنای زندگی قرار بگيرد خلاف نمی­کند اين­که ديديد شعار می­دهند فقر مساوی است با فحشاء اين شعار کليت ندارد عموميت هم ندارد، اين طور نيست که هر کسی فقير شد فاسد بشود هستند کسانی که قرآن می­فرمايد از شدت فقر در اوج فقر هستند ولی ديگران که نمی­دانند فکر می­کنند اين­ها ثروتمند هستند: «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»[12]جاهل فکر می­کند اين­ها ثروتمند هستند اين قدر مناعت طبع دارند بله کدام فقر مساوی است با فحشاء، فقری که قبل از فقر اقتصادی، فقر فرهنگی آمده، فقر اعتقای آمده، خدا را قبول ندارد، چون خدا را قبول ندارد برای خودش هم باور قائل نيست دست به هر جنايتی می­زند، ما در همين زندان عادل آباد برای ده ميليون تومن قاتل نگهداری می­شد برای ده ميليون اين همان فقر فرهنگی است که انسان را می­کشاند به جنايت، آقا امام باقر فرمود با گنهکاران دوستی نکنيد، گنهکار مؤمن زير فی خرجت می­کند، می­گويد آدم مردی است لارج است، لارج است اين از خدا نمی­ترسد می­گويند بترس از کسی که از خدا نمی­ترسد.

دوم امام فرمود اين­ها را ما مخصوصاً به دانش­آموزهايمان بايد بگوييم به بچه­هايمان بايد بياموزيم در اين جامعه وانفساه بنا نيست با انسان دروغگو رفاقت کرد امام فرمود با دروغگو رفاقت نکنيد، دروغگو مثل سراب است دور را می­کند نزديک نزديک را می­کند دور، يعنی حاج­آقا می­گذاردت سرکار آدمی که دروغ می­گويد به درد رفاقت نمی­خورد.

سوم آقا فرمود با بخيل دوستی نکنيد، بخيل در اوج نياز ولت می­کند آن زمانی که بايد به دادت برسد پشتت را خالی می­کند اين هم به درد نمی­خورد.

چهارم حضرت فرمود با انسان­های احمق دوستی نکنيد، احمد می­خواهد بهت بکند ضربه بهت می­زند: «يُرِيدُ أَنْ‏ يَنْفَعَكَ‏ فَيَضُرُّكَ»[13] و پنجم امام فرمود با قاطع رحم دوستی نکنيد آنی که به پدر خودش، به مادر خودش، به خانواده خودش بد رفتار است چطور حرمت من را رعايت می­کند يک وقتی آقايي آمد به من گفت حاج­آقا ما يک جايي می­خواهيم استخدام بشويم شما را کرديم معرف گفتم برو اسم من را قلم بگير، نيايند از من بپرسند که من چيز ديگر می­گويم به ضررت می­شود يکی ديگر را بکن معرف، گفت برای چه؟ گفتم من يک رفتار بی­ادبانه­ای از تو به بابايت ديدم گفت چه ربطی به استخدام من دارد؟ گفتم خيلی ربط دارد، مردم که نزديک­تر از پدر تو به تو نيستند تو به پدر خودت توهين کردي؟ به مردم بیچاره چه می­کنی؟ من سبب نمی­شوم که فردا يک جايگاهی پيدا کنی ما هم مسئول بشويم در پيشگاه خدا به مردم ظلم کنی و من هم بشوم: «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»[14]هرچه اصرار کرد گفتم اسم ما را قلم بگير، گفتم يادت می­آيد پدر پيرت را آوردی با چه ادبياتی و چه توهينی به پدر حرف زدی، گفت آقا اين پير است نمی­فهمد، گفتم نفهم تويي، که اگر به دست تويي نفهم افتاد کار مردم زار است و نکردم هم، آقايون خدا رحمت کند مرحوم جد ما را يک نصيحتی به همه­تان بکنم اين روز شانزدهمی ماه رمضان اين را در حافظه­تان ضبطش کنيد البته من اين را از آيت­الله والد شنيدم من درک زمان ايشان را به حدی که بتوانم درک کنم نبود، در طفوليت ايشان رحمت خدا رفتند من سن طفوليت بودم ايشان فوت کردند، می­گفتند در درس اخلاق­شان به طلاب اين را زيادی بشنويد، زيادی بشنويد به آقايان طلاب می­گفتند آقايان طلاب اگر کسی هم می­خواهد جهنم هم برود برای خودش برود برای ديگران خودتان را جهنمی نکنيد، نه برای بچه­هايتان نه برای همسر و شوهر نه برای همکار، نه برای رفيق، نه برای فاميل، برای هيچ کس خودتان را گير نيندازيد، خلاف انصاف است و کمال بی­انصافی است که کسی بگويد آقا من آخرتم را خراب کردم برای رفيق برای همکار، برای اولاد، می­خواهی بروی جهنم برای خودت برو، يک بخشی برای ديگران گرفتار هستند! خب اين نکاتی که در ما روايات داريم در آداب تربيت ائمه ما می­فرمايند با اين­ها رفاقت نکنيد حضرت عيسی به حواريون فرمود با کسانی معاشرت کنيد که اين سه­تا ويژگی را دارند اين کلام کلام حضرت مسيح از پيامبران بزرگ الهی است.

«يُذَكِّرُكُمُ‏ اللَّهَ‏ رُؤْيَتُهُ‏»[15]حضرت عيسی فرمود با کسی رفاقت کن که نگاهش می­کنی به ياد خدا بيفتی، بعضی­ها نگاهش می­کنی يادآوری همانی که شما می­گوييد من نگويم، از خدا غافل می­شويم ما را به خدا نزديک نمی­کند حالا گرچه بعضی­ها اين قدر شيطان فريب­شان داده است اين را هم بگذاريد پای حساب ديروز ديروز چه خبر بود؟ تولد بود اين را بگذار پای تولد، يک آقايي آمد گفت حاج­آقا اين نگاه کردن به اين نامحرم­ها اشکال دارد؟ يعنی اشکال ندارد، گفت نيت­مان اگر يک چيز خوبی باشد، گفتم مثلاً نيت تو چه است؟ گفت من نگاهی به اين­ها که می­کنم نگاه به مظاهر جمال و جلال الهی می­کنم، گفتم شيطان سوارت شده حسابی، توجيه چه توجيهی؟ جمال و جلال گفتم برو جمال و جلال را در نگاه بابايت ببين، برو بنشين بابايت را نگاه کن، گفت آن­ها را که نگاه می­کنيم که ياد بدهکاری­هايمان می­افتيم گفتم خوب شيطان راهت را زده خوب برده تو را: «يُذَكِّرُكُمُ‏ اللَّهَ‏ رُؤْيَتُهُ‏»[16]با کسانی که رفت و آمد کنيد که وقتی می­بينش يادآوری خدا بشود برايت اين يک، قيافه را می­بينی يادآوری خدا.

دوم: «وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ»[17]حرف هم با تو می­زند يک چيزی ياد بگيری، بگويي آقا نيم ساعت با فلانی بودم دوتا مطلب ياد گرفتم من ديدم اين موارد را، طرف می­گويد که آقا من عزيزی بود، در مسجد هم می­آيد حالا چند روز است نماز می­آيد، ايشان آمد گفت حاج­آقا در خط دين و مذهب نبودم يک همسر خوب گيرم آمد البته اين همسرم با ما شرط کرد که بايد نماز بخوانی و فلان گفت اصلاً اين زن ما را آورد سرخط و به برکت ايمان و تقوی خدا برکاتش را بر ما جاری کرد، با کسی نشست و برخواست کنيم که وقتی می­شنويم از او مطلبی را گفتار او آگاهی­های معنوی، اخلاقی، علمی ما را زياد کند، تا می­رسد می­گويد آقا يک جُک دست اول فروردين چهار صد و سه برايت بگويم، يک حرف برايت می­زند ماه­ها می­برد تو را عقب آقايان گفتارها دارای اثر هستند، الآن دانشگاه­های دنيا يک درسی است به نام گفتار درمانی يعنی حرف اثر دارد حرف خوب اثر می­گذارد حرف بد هم اثر می­گذارد گاهی اوقات شما در يک مجلسی هستی يک جمله می­شنوی شب نماز شبت از دست می­رود يک وقت با يکی نيشستی دوتا جمله می­شنوي يک توفيقاتی می­آيد سر راهت، و لذا ائمه هم نهی کردند آقا با هر کسی معاشرت نکنيد، با هر کسی رفت و آمد نکنيد، حرف­ها تأثير می­گذارد روی انسان­ها، گوش نسپاريد به هر سخنی، حضرت مسيح می­فرمايد: «يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُه»[18]رفيق رفيقی است که وقتی کارهايش را داری می­بينی به آخرت تشويق بشوی، زندگی­اش را می­بينی به قيامت باور پيدا کنی بعضی­ها وقتی با ايشان معاشرت می­کنيد غرق دنيا می­شوی فدایی دنيا می­شوی اصلاً از آخرت باز می­مانی اين سه چيز را حضرت عيسی به حواريون فرمود، قيافه يادآوری خدا، گفتار افزايش آگاهی علم و معرفت، رفتار تشويق به جهان آخرت، در يک سخنی هم آقا موسی ابن جعفر می­فرمايد با کسانی رفت و آمد کنيد که اول حضرت می­فرمايد: «وَ يَخْلُصُونَ‏ لَكُمْ‏ فِي‏ الْبَاطِنِ‏»[19] شما را به اخلاص برسانند از درون پاکتان کنند: «يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ»[20]عيب­هايتان را هم به شما بگويند البته اين هم متأسفانه يک ضعفی است در جامعه ما به بنده بيايند بگويند آقای حدائق اين عبايت مثلاً گوشه­اش کج است، يک خرده به من بر می­خورد، آقا به شما چه؟ شما چه کار به عبای ما داري؟ بابا درست می­گويد يا دروغ می­گويد؟ اگر دارد راست می­گويد خوب عبايت را درست کن، آقا می­گويد اخلاقت اين­جا نبود چرا ناراحت می­شوی؟ خب درست کن اخلاقت را می­گويد اين رفتار رفتار پسنديده­ای نبود حق دارد می­گويد ما چون نمی­خواهيم بپذيريم رشد نمی­کنيم، ببينيد کلام متقيان را اميرالمؤمنين می­فرمايد: «أَحَبُ‏ إِخْوَانِي‏ إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي»[21]چقدر اين روايت عظمت دارد، امروز ما چقدر به اين روايت داريم عمل می­کنيم؟ حضرت می­فرمايد بهترين برادران من، خوب­ترين افراد می­دانی چه کسانی هستند؟ آن­هايي که عيب­هايتان را به شما می­گويند اين­ها دارند کمک­تان می­کنند در اصلاح، اين­ها دارند کمک­تان می­کنند در تربيت، آنی که عيب را می­بيند حرف نمی­زند اين رفيق نيست، آن کسی که عيب را می­بيند و متذکر است اميرالمؤمنين می­فرمايد بهترين برادران من هستند، چون ما معايب را اگر شناختيم در صدد جبران و اصلاح بر می­آييم، بنده وقتی نفهميدم معايبم چيست؟ تلاشی برای جبران، اصلاح و ترميم اين کاستی­ها نمی­کنم، خب اين در چارچوب اجتماع هم ما بايد دانش­آموزان­ مان فرزندان مان، خودمان آقايون ما بيمه نيستيم، شيطان قسم خورده تا نفس آخر زندگی دنبال همه است: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين‏»[22]گفت خدايا به عزتت سوگند همه را گمراه می­کنم: «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين‏»[23] جز بنده­ها مخلص، چند نفر سفر حج رفتی؟ ولت نمی­کند تا نفس آخر، تا آن نفس آخر اينی که شاعر می­گويد: هرکه از پل بگذرد، پل پل سيه­سپور که نيست اين پل­های دنيايي نيست اين پل پل آخرت است پل صراط است، ببينيد سلمان خردمند است ايرانی­ها، فارسی­ها يک کسی آمد به سلمان گفت آقا پشت، معذرت می­خواهم جناب سلمان می­خواهم باز کنم که بفهميد عظمت سلمان را چون سر بسته بگويم باز عظمت اين بزرگ صحابی پيغمبر مشخص نمی­شود يک کسی آمد به سلمان گفت در يک مجلسی نشسته بوديم يک کسی پشت سر شما گفت محاسن سلمان مثل دم سگ است، خدا وکيلی اين توهين را به ما می­کردند چه کار می­کرديم؟ می­گويم خدا وکيلی نسبت سگ به خودش نمی­داديم، به ايل و تبارش نمی­داديم نمی­گفتيم خودت هستی؟ صورت جلسه نمی­کرديم ادعا حقوق و آبرو رفتن بکنيم؟ سلمان تا شنيد يک تبسم کرد انصافاً بايد به اين حرف­ها خنديد آقا دزد نيستی بهت می­گويند دزد بخند، بخند به کوته فکری اين آدمی که فرق بين دزد و غير دزد نمی­گذارد، بخند به اين کسی که شما نيستيد آنی که دارند می­گويند ولی به شما نسبت می­دهند، من می­دانم نيستم اين، سلمان تبسم کرد ولی يک پيغام برای آن داد، گفت برو به آن آقای که اين حرف را زد بگو همه ما يک عقبه­ای به نام پل صراط پيشرو داريم قيامت، اگر من سلمان با اين محاسن از پل صراط رسد شدم و عبور کردم، آن سمت پل صراط به تو ثابت می­کنم که محاسنم دم سگ نبود الآن چيزی نمی­گويم برايت ولی آن­جا اما اگر با اين محاسن من سقوط کردم در دوزخ حرف آن درست است بالاتر از آن هم درست است چون خدا سگ را در آتش نمی­سوزاند ولی محاسن انسان گنهکار را در آتش می­سوزاند، ببينيد اين خردمندی و توجه و بصيرت انسان­ در رويا رويي با حرف­های که در جامعه می­زنند، مسائلی که می­شنود تربيت اگر شده باشد انسان می­شود اين، خب چون جمع عزيزان ما از آموزش و پرورش تشريف دارند اولويت به کار تربيتی است البته يک بخشی از عزيزان ما در آموزش و پرورش، يک بخش عمده خانواده­ها نقش دارند و من بارها خدمت مسئولين آموزش و پرورش عرض کردم اين انجمن اولياء و مربيان جزء ضرورت­های آموزشی است پدر و مادرها را بياوريد سرخط به بهانه­ اين­که بايد بياييد حتی من يک وقتی گفتم به يک مديری گفتم جايزه بگذاريد، بگوييد هر دانش­آموزی که پدرش آمد يک نمره، هر دانش­آموزی که پدر و مادر آمد دو نمره بهش می­دهيم اين­ها بيايند بشنوند بعضی­ها نمی­دانند پدر است تربيت بلد نيست، مادر است مربی­گری بلد نيست و نتيجتاً می­شويد همينی که شما امروز اين وضعيت را در جامعه داريد می­بينيد در بلوار شهيد چمران داستان مال شايد حدود شانزده هفده سال قبل است، يک جلسه انجمن اولياء و مربيانی بود دبيرستان شلوغی هم بود شايد بيش از ششصد نفر پدر و مادرها آمده بودند يک دبيرستان چهار صد نفره، صحبت ما تمام شد آمدم از مجموعه خارج بشوم عجله هم داشتيم جايي بايد می­رفتم ببينيد ما مواجه هستيم با اين نوع پدر و مادرها اين­ها را چه کسی بايد تربيت کند؟ چه کسی بايد بگويد؟ مدارس، دبيرها، معلم­ها، مسئولين، منی طلبه همه: «كُلُّكُمْ‏ رَاعٍ‏ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»[24] فرزندی که زمام اختيارش دست اين مادر هست، حالا اين آمدم از سالن بيرون ديدم يک خانمی دنبال سر من هی می­دويد می گفت حاج­آقا حاج­آقا من برگشتم يک لحظه نگاه کردم ديدم يک خانمی است با وضع بسيار نامناسب يعنی حجاب از بيست انصافاً دو و سه زيادش بود اگر نمره می­خواستند بهش بدهند، خيلی وضع نامناسب هفت قلم آرايش، با يک پوشيش بسيار نامرغوب آقا، خانم­ها حضار محترم، اسلام که با رنگ مخالف نيست، اسلام که با شلوار مخالف نيست، اسلام که با کفش مخالف نيست اسلام با تابلو زندگی کردن مخالف است، اسلام می­گويد خانم ارزش تو اين نيست که چشم­های آلوده و هوسران تو را نظر پيدا کنند، متدينين که نگاه نمی­کنند متدين اگر نظرش افتاد می­گويد: «استغفر الله ربی و اتوب اليه» نگاه نمی­کند چه کسی ادامه می­دهند نگاه را آدم­های بی­تقوی، آدم­های هرزه، آدم­های هوسران، خودت را داری زيرفی خرج می­کني نگاه را از انسان­های هرزه و آلوده گدايي می­کنی، می­گويد آقا برای دل خودم آمدم بيرون، برای دل خودت چرا داخل خانه­ات اين جوری نمی­گردی، داخل که جلومبر، داخل خانه که بايد ببيندت نماز وحشت بخوانند، جلو شوهرت مثل دده و لولو، بيرون که می­آيد شما بگوييد، مثل عروسی که می­خواهد برود حجله، دل خودت را چرا تو اين جوری نمی­گردی؟ به يک خانم گفتم گفت مگر ديوانه شديم داخل خانه اين جوری بگرديم، گفتم خودت را فريب نده، ديوانه شديم، اگر دل خودت است داخل خانه اين جوری باش، در جامعه می­آيي می­خواهی زندگی­ها را آسيب زنی، ديديم اين خانم وضع نامناسبی دارد اين را هم باز بگذاريدش پای حساب ديروز عيدی ديروزتان، ادخال سرور بشود، گرچه حالا واقعاً بايد گريه کرد بر برخی از زندگی­ها، ديدم خيلی وضع اين خانم وضع نامناسبی است گفتم خانم کاری به من داريد؟ گفت بله حاج­آقا بايست يک چند دقيقه­ای با شما صحبت دارم، گفتم من معذرت می­خواهم کار دارم می­خواهم بروم، حقيقتاً گفتم الآن با اين خانم ايستاديم حرف می­زنيم بعد دوتا عکس می­گيرند، بعد می­گويند مسجدالرسول پای منبر آقای حدائق می­روی؟ بيا تا عکسش را نشانت بدهيم:

واعظان چون جلوه بر محراب منبر می­کنند، چون به چمران می­روند آن کار ديگر می­کنند

دبيرستان هم در شهيد چمران بود آقا بايد آدم هم مراقب باشد عاقل باشد گفتم خانم من وقت ندارم، حالا جای هم منتظر بودند گفت حاج­آقا خيلی وقت­تان نمی­گيرم گفتم سريع حرفت را بزن، حالا می­پاييديم که کسی هم يک وقت فيلم نگيرند عکس نگيرند بعضی از اين شيرخام خورده­ها منتظر سوء استفاده، گفت حاج­آقا من، گفت شما از وضع جامعه مطلع هستيد؟ اين را ببينيد درد داريم نمی­دانيم از کجاست؟ گفتم وضع جامعه منظورت چه است؟ گفت خيابان ملاصدرا را رفتيد، عفيف آباد؟ گفتم اين­ها را من بله رد می­شويم می­بينيم، گفت پاساژ ستاره، آن سال­های اولی بود که پاساژ ستاره راه افتاده بود، گفت پاساژ ستاره هم رفتيد؟ گفتم پاساژ ستاره رفتم ولی داخلش نرفتم، من يک بار در پاساژ ستاره رفتم آن برای سخنرانی، طبقه فوقانی يک آقايي از حج آمده بود وليمه حجش را آن سالن بالا گرفته بود، البته آن موقع هم نرفته بودم گفتم من نرفتم گفت حاج­آقا وضع جامعه خراب است به داد جامعه برسيد، حالا خانمی که حجابش دو زيادش بود، ببينيد گير هستيم نمی­دانيم چوب کجا را داريم می­خوریم؟ و نمی­دانيم خودمان داريم چوب می­زنيم به زندگی­ها تا اين را گفت من يک درصد احتمال دادم شايد يک شايد يک مشکل ديگر در ذهنش است، گفتم وضع جامعه نظرت از نظر خرابی کدام مسائل اجتماعی است، گفت حاج­آقا اين دخترهای هرزه اين زن­های هرزه ما انقلاب کرديم شروع کرد از انقلاب برای من گفتن، ما شهيد داديم اين شهداء انقلاب بايد اين جوری بشود، ديديم برای ما رفت منبر گفتم خانم برای من منبر نرو، روضه نخوان، خب حالا انقلاب کردید که چه بشود؟ گفت بايد اين جوری بشود وضع جامعه اسلامی ما، اين دخترهای هرزه، گفتم دخترهای هرزه چه کار دارند می­کنند؟ گفت شوهرهايمان را دارند از دست­مان می­برند بعد گفت يک دختری افتاده پای شوهر من، تعريف کرد، که گفت اين شوهر من دير می­آيد خانه زود می­رود از خانه بيرون، وقتی می­آيد داخل دستشويي می­رود ربع ساعت با تلفنش حرف می­زند، گفتم شوهرت آدم پرکاری است در توالت هم دنبال کار است، حالا بعضی­ها هم واقعاً زندگی را هم فراموش کردند، راه را هم فراموش کردند، اصلاً سبک زندگی شده يک چيز ديگری گفت حاج­آقا من که شوخی نمی­کنم جدی دارم می­گويم، جلو اين وضعيت و زن‌هاي بی­تقوی را بگيريد، بی­ورع را بگيريد، گفتم خانم من يک سؤال از تو دارم خودت را در آينه نگاه کردی؟ ببين اين­ها اين­جا نمی­دانند، گفت بله، گفتم خودت را خوب ديدی؟ گفت مگر من چی­ام است؟ بدترين حالت اين است که انسان بيمار باشد قبول نکند مريض است خطا بکند خطا را قبول نکند: آن کس که نداند و نداند که نداند، وقتی نمی­داند اصلاً و نمی­خواهد هم بفهمد، در جهل مرکب ابدالدهر بماند، گفت مگر من چی­ام هست؟ گفتم چی­ات نيست؟ شما فکر می­کني اين پوششت به جامعه خدمت می­کند يا ضربه می­زند؟ گفت من برای دل خودم است، دل خودت دارد زندگی­ها را بهم می­زند، گفتم خانم من يک جمله برايت می­گويم قيامت هم اگر همديگر را ديديم در محضر عدل الهی تکرار می­کنم اين قيافه تو امروز خيلی زندگی­ها را خراب کرد که دست بالا دستی امروز زندگی تو را بهم زد مردم عالم يک بزرگتری دارد به نام خدا، خدا می­فرمايد اگر ظالم انتقال نگيرم خودم ظالم هستم، خانم داری ظلم می­کنی، تو با اين قيافه­ات زندگی­های خيلی­ها را بهم ريختی اين آرايش تو اين وضع نامناسب تو، حالا يک خوش قيافه­تر از تو، جوان­تر از تو، حالا اين خانم مادر دختر دبيرستانی بود آن آمده زندگی تو را زير و زبر می­کند، گفتم برو خودت را اصلاح بکن، گله به ما نکن، گله به تو وارد است که تو جامعه را آسيب زدی، و حالا شوهرت هم گرفتار همين آسيب­ها شده ببين بالاخره اوضاع اجتماعی ما رعايت کنيم، قرآن در هشدارهای که می­دهد همه مسئول هستيم، همه موظف بايد باشيم لذا در چارچوب تربيت و تعليم اولويت در تربيت است عرض کردم سه­چهارم همتی هر استادی، هر مربی هر دانشمندی از پيش دبستانی گرفته تا سطوح عاليه دانشگاه، حوزه­های علميه مراکز آموزشی ما، اولويت اول به تربيت است: «وَ يُزَكِّيهِمْ»[25] و سپس «وَ يُعَلِّمُهُمُ»[26] تزکيه اگر نيامد تعليم مؤثر نيست، تزکيه اگر نيامد آقا می­شود به بابايش می­گويد نوکر خانه، با مادر می­گويد کلفت اين­ها را من موارد و مصداق سراغ دارم، که طرف در يک جامعيت علمی رشد کرده عارش می­شود بگويد اين بابای ماست، عارش می­شود بگويد اين مادر ماست، اما سردار سليمانی را ديديد زمانی که يک فرمانده ارش مملکت است می­رود در منطقه روستای زادگاه خودش کنار مادر بی­سواد ولی با معرفت دست مادر را می­بوسد خودت را شناختی، خدا را شناختی به هرجا برسی اصالتت را گم نمی­کنی، خدا را نشناختی، با قرآن آشنا نشدي، تقوی نداشتی به جای برسی يا نرسی؟ طغيانگری می­کنی.

خب اين آيه سوره مبارکه نور از نکاتی که قرآن می­فرمايد يکی: «أَقيمُوا الصَّلاةَ»[27]برپا داشتن نماز من يک اشاره­ای کنم حالا نقش تربيتی نماز چون وقت به تأخير افتاد انشاءالله استفاده کنيم از محضر عزيزان­مان که زحمت کشيدند از آموزش و پرورش تشريف آوردند من به همين آيه بسنده کنم اين آيه­ای که من قرائت می­کنم دو جايي قرآن بدون کم و زياد تکرار شده: «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون‏»[28] يک آيه سه سوره مبارکه نمل، در اوصاف مؤمنين، اصلاً مؤمن کيست؟ مؤمن سه­تا از کدهايش همين است برپا داشتن نماز، پرداخت حقوق ضعفاء و فقراء، به قيامت معتقد بودند خداباوری، معادباوری، خلق باوری، دو آيه چهار سوره مبارکه لقمان در اوصاف محسنين: «هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنين»[29]آيه سه، آيه چهار: «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون‏»[30] نيکوکار کيست؟ نيکوکار کدش همين است که قرآن می­فرمايد، مؤمن کيست؟ مؤمن به اين نيست که من تسبيح دستم باشد دائم الذکر آقا اين­جاها می­درخشی، آقای مدير می­خواهی بفهمي مؤمن هستی يا نه؟ «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[31]نماز را برپا دار، «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[32] بله تذکر هم دادند جناب آقای دکتر قاسمی هم مدير آب در مجلس هستند، انشاءالله يک فرصتی هم بايد در خدمت ايشان و همکاران محترم­شان هم باشيم انشاءالله استفاده کنيم حالا در اين روزهای باقی مانده ماه مبارک رمضان گفتيم مسئولين ارزشمند ما و خدوم ما در جمع عزيزان بيايند حالا به تناسب مراجعاتی که عزيزان دارند دعوت بشوند ديروز هم مدير کل محترم دادگستری و دادستان محترم در مجلس بودند فردا هم ظاهراً يکی از نمايندگان محترم مجلس در خدمت­شان خواهيم بود در اين ميز خدمت، خب مؤمن و محسن قرآن می­فرمايد اين سه­تا ويژگی را دارد، مشمول رحمت خدا می­خواهيد بشويد باز قرآن می­فرمايد نماز، زکات، نيکوکار نماز، زکات، مؤمن نماز، زکات، اين نماز با ما چه می­کند؟ من عرضم را تمام کنم با اين جمله، پيامبر قبل از اين­که تکليف بکند به مردم به نماز خواندن، چرا نماز بخوانيم را تبيين می­کرد، آقا بچه­ات را می­خواهی نمازخوان کنی، چرا نماز؟ حق دارد بپرسد، می­خواهی به حجاب دعوتش کني چرا حجاب؟ يک روز هم ما نسبت به حجاب مبسوط بحث می­کنيم اصلاً چرايي حجاب؟ حجاب برای چه؟ اين روسری سرش باشد و نباشد چه نقشی دارد؟ اين پوشيش چه تأثيری در جامعه و خانواده می­گذارد آسيب چيست؟ برکات کدام است؟ اين را حالا ما در ذيل نماز که يکی از ويژگی­های نمازگزاران: «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُون»[33] نمازگزار کسی است که پاکدامنی می­کند، خودش را می­پوشاند با شورت پاچه­دار نمی­آيد دم در، آقا قيافه­اش مثل رستم دستان زير پيراهنی رکابی و شورت پاچه­دار خجالت هم نمی­کشد می­رود در سوپری، خب تو آدم بی­تقوايي هستی، نماز هم اگر می­خوانی نيست آن نمازی که در تو بايد اثر بکند، نماز بايد نقش آفرينی بکند نکرده در تو اين را، من يک راننده تاکسی در شيراز سراغ دارم گفت آقای حدائق چهارتا دختر بزرگ کردم خانه بخت فرستادم يکبار يکی از اين دخترها پای نيمه لخت من را نديد با شورت جلو اين­ها نگشتم بله محرم­ات است دخترت است ادب، احترام را تو بايد بياموزی، آقا امام رضا نشسته بودند جمعی نشسته بودند يک آقاي با دختر هشت ساله­اش آمد در مجلس آمد سمت امام رضا، دخترش را هم آورد گفت آقا دخترم را آورد خدمت­تان آقا با روی خوش با اين دختر صحبت کردند به پدر جواب دادند، تا دختر پشتش را وا کرد امام اشاره کردند ببرش از مجلس که دختر هم نفهمد، اين پدر دختر را برد و بعد برگشت، گفت آقا مثل اینکه شما نگران شدی، اين دختر ما هشت سالش است هنوز مکلف نيست آقا فرمودند می­دانم اين دختر از کی بايد ياد بگيرد که سر برهنه که در جمع نامحرم نيايد؟ بابا فوتباليست­هايتان می­خواهند مسابقه بدهند يک سال پا به توپ می­زنند، جام جهانی می­خواهند بروند از الآن دارند هی مسابقات مقدماتی جام جهانی، ما می­خواهيم بياييم در ميدان مبارزه با هوی و هوس و نفس و شيطان مسائل را ياد بچه­هايمان نمی­دهيم می­گوييم آقا حالا بالغ نيست بالغ که شد همه چيز ياد می­گيرد يک شبه می­شود سلمان، بابا از قبل بايد اين­ها را تدريجاً آموزش داد، تدريجاً شايدشان داد با تشويق امام فرمود اين دخترت الآن بالغ نيست ولی بعد که بالغ شد اگر يادش ندادی سخت می­گذرد بر او رعايت حجاب، اين تعاليم دينی اهل­البيت است که ما اين­ها را رعايت کنيم پيغمبر اول چرايي را می­فرمود، چرا حجاب؟ چرا نماز؟ چرا خمس؟ مردم اگر بفهمند خود امام رضا فرمود: «فَإِنَ‏ النَّاسَ‏ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»[34] نماز با ما چه می­کند؟ اين را بايد به جوان­ها گفت، آن­هایي که از نماز فاصله گرفتند به نوجوان­ها اين باشد طلب­تان به شرط حيات فردا.

 

[1] لقمان4.

[2] نور56.

[3] آل­عمران164.

[4] آل­عمران164.

[5] آل­عمران164.

[6] آل­عمران164.

[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص55.

[8] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج‏17 ص68.

[9] لقمان4.

[10] لقمان4.

[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏74 ص150.

[12] بقره273.

[13] الخصال ج‏1 ص244.

[14] مائده2.

[15] مصباح الشريعة ص21.

[16] مصباح الشريعة ص21.

[17] مصباح الشريعة ص21.

[18] مصباح الشريعة ص21.

[19] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏75 ص346.

[20] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏75 ص346.

[21] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص639.

[22] ص82.

[23] ص83.

[24] مجموعة ورام ج‏1 ص6.

[25] آل­عمران164.

[26] آل­عمران164.

[27] نور56.

[28] نمل3.

[29] لقمان3.

[30] لقمان4.

[31] نمل3.

[32] نمل3.

[33] مؤمنون5.

[34] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج‏1 ص307.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه