استادحدائق روز سه شنبه 7 فروردین ماه 1403 مصادف با پانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث عوامل رحمت از نگاه قرآن پرداختند. 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏»[1].

در ادامه عرايض جلسات گذشته از موجبات  رحمت در زندگی بشر آيه­ای که تلاوت شد آيه پنجاه و شش از سوره مبارکه نور دو مورد را ما اشاره کرديم يکی توجه و تمسک به قرآن انسان­ها را در چهارچوب مشمول رحمت خدا قرار دادن قرار می­دهد با کلام خدا انس گرفتيد و به کلام خدا پايبند بوديد رحمت خدا شامل حالتان قرار خواهد گرفت، در کنار آن بحث رعايت تقوی را هم در چند آيه­ای که تلاوت شد قرآن و تقوی باهم ذکر شده و وعده الهی بر اين است که رعايت اين­ها شما را به رحمت الهی واصل می­کند، تقوی را هم نکاتی را محضر عزيزان در فرصت­های گذشته عرض شد که نوع وعده­های خدا را هم شما در قرآن می­بينيد محوريت تقواست. اصلاً قرآن هم بايد بخوانيم که تقوی برسيم: «فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏»[2] قرآن را بخوانيد تبعيت بکنيد تا به تقوی برسيد تا مشمول رحمت بشويد حالا در قرآن عزيزان ما هم رمضان هم هست مطالعه می­فرمايد اصلاً مدار و تراز و محور همه وعده­های خدا تقواست در اين جامعه به اين وسعت که نزد خدا عزيزتر است قرآن می­فرمايد متقين، سواد ملاک نيست آقا پروفسور است، اول دانشمند روی زمين است چقدر است؟ ثروت ملاک نيست خانه آن چنانی، وسائل آن چنانی، امکانات آن چنانی اين­ها برای ما مردم شده ملاک، برای آفريدگارتان اين­ها ملاک نيست خدا انسانيت برايش ملاک است، تقوی برايش ملاک است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[3] گاهی اوقات می­بينيد کارتون خواب است بايد بهش بگويي التماس دعا:

کس نمی­داند در اين بحر عميق، سنگريزه قرب دارد يا عقيق

آبدارچی اداره است در خانه خدا از همه آن اعضای اداره جلوتر است يک نگاه ديگر بهش دارند، آنچه که ما را عزيز می­کند و مغتنم و محترم می­داند در خانه رعايت تقواست با آن تعريف­های که از تقوی شد ديگر وقت مجلس را نمی­گيريم: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[4] رفع مشکلات اقتصادی­تان در گرو تقواست: «يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[5] آخرت خوب هر کسی می­خواهد تقواست: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين»[6] مردم می­خواهيد قيامت­تان در زمره رستگاران قرار بگيريد: «إِنَّ لِلْمُتَّقينَ مَفازاً»[7] متقي باشيد رستگار می­شويد بهشت را به چه کسانی می­دهيم: «تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتي‏ نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا»[8] بهشت جای همه کس نيست: «نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا»[9] بهشت جای انسان­های با تقواست، بهش را به بهاء می­دهند بايد زحمت کشيد بايد تلاش کرد نه به بهانه، همه آيات قرآن، شما تأثيرگذاری قرآن را عرض کرديم: «هُدىً لِلْمُتَّقين‏»[10]قرآن هدايـت است برای انسان­های متقين: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[11] رشد اجتماعی در پرتو تقوی می­خواهيد چيزهايي ياد بگيريد: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه‏»[12]متقي باشيد تا خدا آموزگار شما بشويد مرحوم ملاکاظم ساروقی می­گويند يک آدم بی­سوادی بود، يک کارگر کشاورزی، روی زمين­های زراعی کارگری می­کرد ولی انسان با تقوايي، تقوايش را من يک نمونه­اش برايتان بگويم مردم خدا حواله اشتباهی دست کسی نمی­هد، ما بعضی­هايمان بيست­تا آيه قرآن را حفظ نکرديم يک آدم بی­سواد محض می­شود حافظ کل قرآن اين آقا می­گويند کار می­کرد برای يک مالکی بعد متوجه شد که اين مالکی که برايش کار می­کند روی زمينش زکات گندمش را نمی­دهد به آن مالک گفت که آقا ما داريم برايت زحمت می­کشيد شما پولی که داري در می­آوری بايد زکات بدهی، ندادی اين پول برای ما هم مشکل ايجاد می­کند آقايون امر به معروف نانش را اول خودتان می­خوريد شما اگر معروفی را امر کرديد در جامعه خوبی رشد کرد شما هم در آن جامعه داريد به سلامت زندگی می­کنيد اگر نگفتيم و منکر رشد پيدا کرد آسيبش را من هم می­بينم من در اين محيط دارند آتش روشن می­کنند سکوت کردم دامنه­های اين آتش من را هم آلوده می­کند به من هم آسيب می­زند جامعه حق همه است،.مرحوم ساروقی می­گويند که عنوان کرد که آقا من برای شما ديگر کار نمی­کنم يا زکاتت را بايد بدهيد يا بالاخره ما ديگر برای شما کار نمی­کنيم؟ گفت کار نکردی نکردی کارگر فراوان است می­گويند ايشان می­رفت روستاهای ديگر فاصله­های بيشتری از روستای خودش به زحمت می­افتاد کيلومترها می­رفت برای اربابی کار کند که آن ارباب اهل حلال و حرام باشد، که می­گويند يک وقتی در مراجعت به روستاهای خودشان که می­آمده يک امامزاده­ای بين اين دوتا روستا بود در آن زمان بعد از ظهر گرمی بوده می­رود برای استراحت خيلی علاقه­مند بوده به اين­که قرآن حفظ کند اين را بعد برای آيت­الله العظمی بروجردی نقل کرده بود که می­گويد وارد شدم در امامزاده و سلامی کردم نشستم ديدم يک آقايي وارد شد به من سلام کرد گفت ملاکاظم ساروقی چه می­خواهی؟ گفتم آقا خيلی دلم می­خواهد قرآن را حفظ بشوم، فرمود بخوان قرآن را تو بلد هستي قرآن خواندن، گفت من سواد ندارم، فرمودند بخوان، خدا به پيغمبر هم فرمود بخوان: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق‏»[13]اين آقای ملاکاظم ساروقی می­گويد يکدفعه متوجه شدم يک چيزهايي بلد هستم که قبلاً بلد نبودم ديدم آن آقا هم نيستند، خبر توسعه پيدا کرد زبان به زبان علما امتحانش کردند آوردنش محضر آيت­الله العظمی بروجردی علمای بزرگ حوزه هم نشسته بودند اين آقای بی­سواد کشاورز ساروقی را آوردند محضر آيت­الله العظمی بروجردی ايشان گفتند که بخوان قرآن را ديدند از اول می­خواند می­رود تا آخر سوره به سوره، از آخر سوره آيه به آيه می­خواند می­آيد اول، خب حالا ما بعضی از نوابغ حافظين قرآن را ديديم در همين برنامه­های شب­ها هم نشان می­دهند گاهی اوقات می­گويد صفحه چندم، آيه چندم، صفحه فلان، اين­ها کار کردند زحمت کشيدند بالاخره حافظه و استعداد و تربيت ولی در يک لحظه يک انسان بی­سواد به جايي برسد که آيه به آيه عجيب اين بود که می­گويند قرآن می­دادند دستش می­گفتند اين قرآن است سواد نداشت بخواند نگاه می­کرد می­گفت اين قرآن است، کتاب دعا دستش می­داد باز می­کرد می­گفت اين قرآن نيست، می­گفت از کجا می­فهمی اين قرآن است اين قرآن نيست؟ می­گفت قرآن نور است نورانيت قرآن را می­بينم اين همانی است که اميرالمؤمنين فرمود: «جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِكُم»[14]با تقوی شدی، حجاب چشمت را می­زنند پس، چشمت يک چيزی می­بيند که بقيه نمی­بينند بنده قرآن را باز می­کنم همين عبارات را می­بينم اين آقای کشاورز بی­سواد باز می­کند نورانيت را می­بيند: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ‏»[15]نورانيت قرآن را می­بيند می­گويند اگر دعای بود در آن دعا يک آيه قرآن بود دست می­گذاشت رو همان آيه می­گفت اين قرآن است نمی­توانست بخواند حافظ قرآن بود ولی نورانيت قرآن را تشخيص می­داد اين داستان آقايان مال حدود شصت هفتاد سال قبل همين مملکت است زمان آيت­الله العظمی بروجردی، علمای حوزه نشسته بودند آيت­الله بروجردی بودند از هرجا می­پرسيدند اين آيه قبل را می­خواند آيه بعد را می­خواند می­رفت تا سوره تمام می­کرد از پايان سوره آيه به آيه می­خواند می­آمد اول سوره می­گويند آيت­الله العظمی بروجردی فرموده بود قرآن­هايتان را با تلاوت اين مطابقت کنيد اين قرآنش الهامی از امام معصوم است، يعنی يکی از فضلای حوزه آمد امتحان کند اين را آمد چندتا از کلمات آيات را سرهم کرد شبيه به يک آيه­ای درست کرد که حالا اگر کسی قرآن وارد نبود، حافظ نبود تشخيص نمی­داد گفت من يک آيه می­خوانم بگو کجای قرآن است؟ خواند آيه را البته اين آيه مرکب از چندتا آيه بود از چندجا گرفته بود اين تا شنيد گفت ناقلائی می­کنيد، چنين آيه­ای ما در قرآن نداريم، اين قسمت اول مربوط به فلان قسمت قرآن است قبلش اين، بعدش اين، دوم مربوط به فلان قسمت قرآن، قبلش اين است بعدش اين است آقايون چرا به ما نمی­دهند، اين آقای ساروقی چه کار کرد که شد حافظ، نان حرام نخورد در آوردن پولش دقت کرد، زحمت را به جان خريد ولی مال حرام را هرگز، اين­ها را خدا می­بيند اين­ها همانی است که ديروز عرض کرديم خدا وعده داده: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[16]، «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[17]شما در مسير ما حرکت کنيد ما راه را هموار می­کنيم، اين آقا شد حافظ و يک شخصيت کم نظير تا پايان زندگی اين حفظ قرآن را هم در دوران تقريباً رو به کهنسالی­اش حافظ شد خب اين تقواست قرآن می­فرمايد با تقوی شديد ما می­شويم معلم­تان خدا می­شود معلم، يک وقتی خدا به سلامت بدارد حاج­آقای قرائت را می­گفتند اين معلمی می­گويند شغل انبياست نرخ تعاونش را حساب کردند معلمی شغل خداست اول معلم هستی خداست خيلی­ها را خدا آموزش می­دهد بعضی­ها راه­های طی نکرده به نتيجه می­رسند ره صد ساله را يک شبه می­روند اين آموزش الهی است: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»[18]خدا می­فرمايد با تقوی باشيد خدا آموزش­تان می­دهد خدا يادتان می­دهد، شما خوب به وظايف عمل کنيد ببينيد خدا با شما خواهد کرد؟ و من اين را هم در اين وقت مجلس با قاطعيت عرض کنم در حد اطلاعات خودم در سيره بزرگان روحانيت شيعه که دقت کردم، عمده توفيقات اين­ها در مسائل معنوی و تقوی بوده نه در درس خواندن و درس دادن اين­هايي که به جايي رسيدند اين­ها را حواله­ها را نيم شب گرفتند کار هم می­کردند درس هم می­خواندند تلاش هم می­کردند، اما اين پشت کار معنوی و تقوی اين­ها را رساند به اين­جا.

زمانی که مرحوم امام در مسجد سلماسی درس سطوح عاليه را می­گفتند مرحوم آيت­الله شهيد بهشتی شاگرد ايشان نقل می­کنند می­گفتند يک وقت­هایی امام می­گفتند اين مطالبی که من دارم برای شما می­گويم خودم پيش استاد نخواندم اما دارم برای شما درسش را می­دهم اين همان: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»[19]ره صد ساله يک شبه رفتن و به مقصد رسيدن اين­ها وعده خداست، خدا می­فرمايد شرطش تقواست، تقوی داشته باشيد ما شما را عزت می­دهيم، مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفايه الاصول از مفاخر روحانيت شيعه است ايشان همه توفيقاتش به خاطر آن خلوت­های معنوی و تزکيه و خودسازی­های مسجد سهله و يک شب حسن تصادف ملاقات امام زمان و پای سفره با حضرت همخوراک شدن و آقا آن ظرف غذای خودشان را گفتند بگذاريد جلو ملامحمد کاظم خراسانی، خوردن همان آخوند تربيت شدن همان! شد اسوه اصول و فقاهت که می­گويد آقا صدا زدند فرمودند: «جئنی بالکاظم» کاظم را بياوريد چرا اين را آقا برای ديگران نمی­گويند خب ببينيم چه کرد اين آقای آخوند ملامحمدکاظم خراسانی اين ره تقوی را طی کردند لذا همه بشارت­های الهی انس با قرآن هم ما را بايد بياورد در اين مسير ما درآمدهايمان دقت کنيم، در حرف زدن­هايمان دقت کنيم آدم با تقوی هم زبان او، هم کلام او. يک جمله از فرمايشات امام صادق است حضرت سه نوع تقوی را نام می­برند تقوای عام، تقوای خاص، تقوای خاص الخاص حديث از امام صادق است آقا امام صادق می­فرمايد تقوای عام همين اجتناب از محرمات است اين ديگر حداقل تقواست آقا گناه نکن، نافرمانی خدا را نکن اين تقوای عام است اين حداقل کاری است که ما بايد حتماً بکنيم تا رستگار بشويم بعد حضرت می­فرمايند يک تقوای داريم تقوای خاص، بعضی­ها به يک جاهايي می­رسند که حرام که انجام نمی­دهند آن چيزهايي هم که مکروه هست ميلی به انجامش ندارند می­گويد اين هم چون اسلام نظر مطلوبی ندارد من انجام نمی­دهم گرچه حرام هم نيست رعايت می­کنيم اين تقوای خاص است، يک تقوايي امام صادق می­فرمايند که اوج تقواست تقوای خاص الخاص بعضی­ها در پرتو رعايت تقوی به جايي می­رسند که حتی بعضی از کارهای حلال را هم انجام نمی­دهند می­گويد آقا حلال است بنا نيست که هر حلالی انجام بدهيم آقا اميرالمؤمنين کار حلال فراوان حضرت فرمود به خدا قسم اگر من می­خواستم می­توانستم بهترين غذاها را برای خودم فراهم کنم اما هيهات نکردم، اين تقوای اميرالمؤمنين است بعضی­ها از ايشان می­آيد نمی­خواهند، پول درآوردن آسان حالا گرچه بعضی­ها می­گويند سخت­، سخت­تر از پول درآوردن پول را در حلال خرج کردن است، من دريافتی­ام از حلال باشد، پول درآوردن آسان، پول حلال درآوردن مشکل، پول حلال را در حلال مصرف کردن مشکل­تر اولياء الهی نمی­خواستند يعنی يک سری حلا­ل‌هايي را هم اين­ها راغب نبودند که هر کار خوبی را انسان، هر کاری مباحی را انجام بدهد می­گويند آقا يک وقت می­بينی مشغول شدن به اين کار مباح اين کار حلال از يک سری کارهايي ما را باز می­دارد يک توفيقاتی را از ما سلب می­کند اين می­شود تقوای خاص الخاص.

خب آيه امروز خداوند در اين آيه هم سه نکته به عنوان عوامل رحمت ياد می­کند: «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ»[20] نمازتان را برپا داريد کسی که می­خواهد مشمول رحمت الهی بشود نماز در زندگی او بايد حرف اول را بزند البته نماز با آن آثار و با آن شرائطی که قرآن و روايات فرمودند قرائت نباشد نرمش نباشد، اقامه باشد همانی که امام صادق فرمود حال بعد از نمازتان با حال قبل از نمازتان فرق بکند، من بعد از نماز تغيير بکنم، ببينم اگر همين می­خوانم و می­گذرم اين يک عادت است عبادت نيست قرآن می­فرمايد: «أَقيمُوا الصَّلاةَ»[21]آيه پنجاه و شش سوره نور: «وَ آتُوا الزَّكاةَ»[22] زکاتتان را بپردازيد نماز را بخوانيد زکات را بپردازيد: «وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ»[23] از پيامبر اطاعت کنيد اميد اين است که مشمول رحمت قرار بگيريد اين هم سه نکته ديگر امروز من نکاتی را ذيل اين آيه شريفه محضر عزيزان اجمالاً عرض کنم و يک مقدار از وقت هم به اعتبار ميلاد با سعادت آقا امام مجتبی عرضی داشته باشيم محضر عزيزان ببينيد عزيزان اسلام هم دين دنياست هم آخرت، هم مسائل عبادی، هم مسائل اقتصادی قرآن اول می­فرمايد در اين آيه: «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ»[24] نماز را برپا داريد مسأله عبادی، بعد می­فرمايد: «وَ آتُوا الزَّكاةَ»[25]زکات را بپردازيد مسائل اجتماعی و اقتصادی، يعنی هم پيوندتان را با خدا قوی کنيد هم ارتباط­تان را با مردم آدم خوب کسی است که هم بنده خوبی برای خداست هم شهروند خوبی در جامعه است علی­ عليه­السلام می­فرمايد به گونه­ای زندگی کنيد که وقتی بين مردم هستيد مردم از بودن شما لذت ببرند و بهره­ ببرند بگويند آقا اين وجودش خير است، گره گشاست فلانی مشکل حل می­کند و وقتی می­رويد مردم احساس کنند چيزی را از دست دادند، ديديد فقدان بعضی­ها احساس می­شود می­گوييد جای حاجی فلانی خالی، جای آقای فلانی سبز است آن الآن اگر بود اين مشکل را حل می­کرد او بود نمی­گذاشت کار زمين بماند، از شمار نظر يکی کمتر و از شمار خرد هزاران بيش، بعضی­ها وقتی می­ميرند نگاه می­گويد يک نفر دفن شد، خرد و انديشه می­گويد هزاران نفر زير خاک رفتند امتی از دست رفت، اين زندگی موفق است: «أَقيمُوا الصَّلاةَ»[26] ما نماز را ارتباط با خالق: «آتُوا الزَّكاةَ»[27] ارتباط با مردم، شما هرچه بنده خوبی خدا هستيد بايد ارتباط­تان با مردم بيشتر باشد صله رحم­تان، بستگان­تان، خويشاوندانتان، جامعه­تان همسايه­تان، ما در اين روابط اجتماعی­مان چگونه هستيم با ديگران، يک مقداری متأسفانه بعضی از متدينين فاصله گرفتند قرآن می­فرمايد هم اقامه نماز ارتباط با خدا، هم حقوق ضعفاء کارهای اقتصادی: «آتُوا الزَّكاةَ»[28] اين­ها يادتان نرود: «وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ»[29] اطاعت از پيغمبر هم نکته ديگر اگر اين­ها را رعايت کرديد: «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏»[30] مشمول رحمت الهی قرار خواهيد گرفت.

من در ادامه اين نکته را هم عرض کنم خب در اين آيه اين سه مطلب را خداوند شرط وصول به رحمت و لطف واسعه خودش نام می­برد امروز هر کسی می­گويد می­خواهم مشمول رحمت خدا باشم بگوييد نمازت را بخوان، من يک وقت در يک جلسه­ای بوديم يکی از شخصيت­های کشوری آمار داد، من آن آمار را حالا نمی­گويم چون ضبط می­شود و صلاح هم نيست که چقدر از مردم نسبت به نماز بی­توجه هستند، آن وقت می­گويد آقا مشکل داريم، خب ما داريم باهم زندگی می­کنيم من وقتی خدا برايم مهم نيست شما مهم نيستيد من پدر وقتی خدا در زندگی­ام نقش پيدا نکرده، فرزند من نقشی ندارد، همسايه من نقشی ندارد، من فروشنده وقتی خدا را فرموش کردم به مشتری ظلم می­کنم، من مسئول اگر خدا يادم رفت به ارباب رجوع توجه نمی­کنم، آنچه که انسان­ها را می­آورد سر خط توجه به نظارت الهی است. خدا رحمت کند آيت­الله امينی، ابراهيم امينی که ايشان عضو فقهای شورای نگهبان بود رحمت­الله عليه من يک وقت از ايشان شنيدم گفتند هفته پايانی عمر علامه طباطبايي بود، گفتند هفته بعدش مرحوم علامه فوت کرد گفتند يک جلسه­ای بود يک تعداد از شاگردان علامه طباطبايي آمدند ديدن ايشان، ايشان هم حالشان مساعد نبود، به احترام مهمان­هايشان نشسته بود علمای حوزه، شاگردان ديروز استاد، استادان امروز حوزه، بخشی پست­های حکومتی و جايگاه­های مهم به عهده داشتند، يک ده پانزده نفری نشسته بوديم استاد هم نشسته بود علامه خيلی آهسته لب­هايش هی بهم می­خورد مشغول ذکر بود ولی ما نمی­فهميديم ايشان فرمود که چه ذکری ايشان دارد می­گويد؟ يک ساعتی نشستيم بلکه از محضر استاد استفاده کنيم يک کلمه هم علامه حرف نزد ايشان نشسته بود ما هم مشغول صحبت با همديگر بوديم ايشان سکوت فقط ذکر می­گفت، آيت­الله امينی گفت من خسته شدم و می­دانستم که ديگر اين ديدار ديدار آخر است ديگر اين حال استاد ما توفيق ديدار با ايشان نداريم و ايشان را نخواهيم ديد گفتند رفتم نزديک دست استاد را گرفتم بوسيدم گفتم آقا دارم می­روم تهران، آقايون هم می­خواهند مرخص بشوند رفع زحمت کنند، يک نصيحت­مان کنيد تا برويم، اين نصحيت يک عالم فرزانه­ای است که بيش از بيست سال عمرش را گذاشت رو قرآن و تفسير قرآن و تفسير الميزان گفت وقتی که من گفتم يک نصيحت­مان کنيد آقايون اين­هايي که می­خواهند نصيحت بشوند همه خودشان از رجال علمی حوزه هستند شخصيت­های حوزه، گفتند اين را که گفتم علامه طباطبايي چشم­ها را رو ما گشود و يک نگاهی کرد و اين آيه را خواند و ديگر حرفی نزد: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى»[31] انسان می­دانی خدا تو را می­بيند؟ بشر هرجا هستی عالم محضر خداست، آقا اين محيط کسی نيست، دوربين نيست صدايمان هم ضبط نمی­شود دوربين اين­جاست: «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»[32]از رگ گردن به شماها نزديک­تر است دوربين اين­جاست: «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»[33] در قلب­تان هستيم دوربين اين­جاست: «اينما کنتم فهو معکم»، هرجا هستيد هستيم، گفتند اين حرف را علامه زد ديگر هم صحبت نکرد و جلسه هم تمام شد و هفته بعد هم مدت کوتاه مرحوم علامه فوت کرد خب اين توجه به نظارت الهی قطعاً سازنده است، و نماز اين حالت را در انسان­ها بايد ايجاد کند، که در پيشگاه پروردگار هستيم.

و نکته ديگر در اسلام پيوند با خالق، از ارتباط با مخلوق جدا نيست آدم خوب آدمی است که هم بندگی خدا را به شايستگی انجام بدهد هم وظايف اجتماعی­اش را نسبت به ديگران به شايستگی انجام بدهد، گاهی اوقات بعضی­ها فکر می­کنند آدم خوب کسی است که فقط نماز بخواند قرآن بخواند منزوی باشد کار به هيچ کس هم نداشته باشد اين غلط است اين نيست آنچه که اسلام می­خواهد من يک جريان از زمان اميرالمؤمنين بگويم عرايض را جمع­بندی کنم و نسبت به شخصيت امام حسن هم مطالبی عرض کنم. در جريان جنگ جمل آقا اميرالمؤمنين بصره وارد شدند در بصره وجود مقدس حضرت، وارد بصره که شدند يکی از افرادی در بصره بود که تجار در بصره خيلی ارادت به حضرت داشت و از امام دعوت کرد يک وعده نهار بیا منزل ما، البته حضرت خوب دعوتش را پذيرفتند و از همين قبول دعوت معلوم می­شود که طرف آدم کار درستی بوده تاجر پولدار با تقوايي بوده، آقا با يک جمعيتی رفتند منزل اين و ديدند خانه بزرگی دارد، امکانات فراوانی دارد و حضرت غذا را که خوردند بعد فرمودند يک نصيحتت می­کنم به آن تاجر فرمودند حواست باشد دنيا از آخرت غافلت نکند مردم يک جوری زندگی نکنيد که موقع رفتن سخت­تان بيايد از اين­ خانه شما را ببرند، در دنيا باشيد با دنيا نباشيد، بعضی­ها عذابشان می­شود همين وابستگی­ها، همين دلبستگی­ها يک جوری در دنيا زندگی کرده که خانه برايش شده اصل وسيله نقليه شده اصل، ما داشتيم بعضی­ها برای مثلاً يک کتاب حاضر نبوده جان بدهد، مرده در حالی که وابسته بوده، اين وابستگی خطرناک است آقا نصيحت کردند فرمودند حواست باشد دنيا سرگرمت نکند اين رفاهيات دنيا و امکانات دنيا از آخرت تو را باز ندارد، گفت آقا من در همين خانه مجالس دينی می­گيرم کمک به فقراء می­کنم خدماتش را عرض کرد آقا تأييدش کردند فرمودند آفرين بر تو، آمدند بروند گفت آقا من يک برادری هم دارم آن هم به شما خيلی ارادت دارد اما مدتی است کار و فعاليت اقتصادی را ترک کرده رفته در مسجد جامع بصره زن و بچه را هم ول کرده، مغازه و همه چيز را رها کرده شده معتکف مسجد و می­گويد می­خواهم اين پايان عمرم ديگر به عبادت بگذرانيم گفت آقا حرف کسی را هم قبول نمی­کند ببينيد اسلام دين اعتدال است نه تندروی، نه کند روی در دنيا باش با دنيا نباش، ثروتمند باش بنده ثروت نباش، نگاهت نگاه امانت باشد ميز رياست را عاريه بدان، اين ميز را يک روز يا تو را از پشت ميز می­کشند اين ور، يا ميز را از جلوت می­برند آن بر، دنيا هم همين است اميرالمؤمنين فرمود مردم اموالتان دوتا سرنوشت دارد يا تا هستيد از شما می­گيرند اين­های که ورشکست می­شوند يکدفعه می­گويد آقا ورشکست شديم به نان شب محتاج هستيم يا خوب نگهداری می­کنی اموال را، ملک الموت از تو می­گيرد وارث می­برد بالاخره ماندگار نيست زوال ثروت يا در زمان خوتان از دست می­رود يا نگهداری می­کنيد بعد از شما می­برند آقا آمدند مسجد بصره يک کسی جلو رفت خبر داد به آقا گفت که اميرالمؤمنين دارند می­آيند، طرف هم آمد دم در مسجد ايستاد حالا بناست که حضرت بيايند نصيحتش کنند تا آقا رسيدند در مسجد کوفه اين آمد خودش را بيندازد رو دست و پای حضرت امام با عتاب بهش فرمودند: «يَا عُدَيَ‏ نَفْسِهِ‏»[34] ای دشمنک جان خودت چه می­کنی؟ آقا ما به شما اقتداء کرديم از دنيا منصرف شديم گذاشتيم کنار همه چيز را معتکف مسجد شديم به نماز و عبادت و ذکر و دعا پرداختيم، همه چيز دنيا را ترک کرديم، آقا فرمودند اشتباه می­کنی، در بين مردم باش در جامعه باش، مشکلات مردم را حل کن هدايت­کن ديگران را در حد خودت، عبادت يعنی اين نه اين­که منزوی بشوی ما از شما اين را انتظار نداريم اين همينی است که قرآن می­فرمايد: «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»[35] مردم ارتباط­تان را با خدا قوی کنيد نماز، ارتباط­تان و پيوندتان را با مردم قوی کنيد: «آتُوا الزَّكاةَ»[36] و اطاعت از رسول­الله اين نکته حالا در بحث نقش تربيتی نماز اين را هم بايد يک جلسه حداقل صحبت کرد که نماز با ما چه می­کند؟ اگر نکرده نماز نماز نيست، ديگر خودمان را بازی ندهيم، اگر نشديم آنی که قرآن می­فرمايد پس يک جايي کار می­لنگند، يکی از آثار نماز را من فقط می­گويم بقيه­اش طلبتان فردا، از امام حسن بگويم قرآن می­فرمايد: «وَ الَّذينَ في‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُوم ‏لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم‏»[37] اين آثار نماز است، نمازگزار تربيت می­شود که احساس دارد بر اين­که در اموالش حق ضعفاء هم هست اين احساس در ما هست يا نيست؟ آقا مال خود من است، پول زحمت، تازه خمس واجبش سحتش می­آيد بدهد، واجبی که بايد بپردازد زکات است نمی­دهد، تا چه برسد به مستحباتی که انفاق است، قرآن می­فرمايد انسان­های نمازگزار راستين نسبت به اموالشان اين نگاه را دارند می­گويند خدا يک بخش از حق ضعفاء هم به ما واگذار کرده که ما عطا کنيم اما هر کسی به نسبت، نسبت يک ثروتمند بيشتر از نسبت يک فرد ضعيف است، نسبت يک کارمند با مدير کلش متفاوت است هرکسی بامش بيش برفش بيشتر.

خب از کريم اهل­البيت سخن بگوييم روز ميلاد آقا امام مجتبی است اين حديث نورانی حضرت که جزء آخرين توصيه­های امام حسن هم تاريخ نقل کرده: «مَنْ‏ أَرَادَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَ غِنًى بِلَا مَالٍ وَ هَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ»[38] اين در مواعظ پايانی عمر حضرت است: «فَلْيَنْقُلْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَتِهِ»[39]ببينيد دو چيز همه می­خواهند يکی عزتمندی در دنيا و دوم عزيز باشند و دوم يک­ جايگاه محترمی داشته باشند، جايگاه­شان شکسته نشود، گاهی اوقات ديديد اين بچه­های کوچک هم دوست دارند جايگاه­شان شکسته نشود يک تشرش می­زنی ناراحت می­شود قهر می­کند، می­رود آقا چه شده؟ می­گويد با من بد حرف زدند همه دوست دارند اين هيبت را داشته باشند اين عزت را داشته باشند آقا امام مجتبی می­فرمايد اگر می­­خواهيد به عزت برسيد: «مَنْ‏ أَرَادَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ»[40] بدون طائفه و قول به عزت برسيد و بدون قدرت هيبت داشته باشيد، قدرت نداريد، پستی نداريد، مقامی نداريد، ولی حرفت را می­شنوند از ذلت نافرمانی خدا خودتان را ببريد در عزت طاعت الهی، من يک خاطره­ای از شيراز برايتان بگويم از يکی از مصاديق همين عمل کردن به اين سخن امام يک آقايي از اساتيد دانشگاه بود، ايشان پدرش رحمت خدا رفت کارمند ساده­ای ارداری بود حالا اسم نمی­آورم حالا آن آقا هم از اساتيد دانشگاه است اصرار کردند داستان مال شايد حدود بيست سال قبل است گفتند آقا مجلس فوت اين آقا را شما برويد منبر آنی که آمد دعوت کرد، در دعوتش اين جمله گفت، گفت آقا اين آقايي فلانی که می­خواهيد برويد برايش منبر خيلی­ها می­گويند مهره­مار داشت، گفتم آقا مهره­مار خرافات است اين حرف­ها چه است شما می­زنيد؟ مهره­مار چيست؟ يا الله حاج­آقا جناب آقای بحرين دادستان محترم هم تشريف آوردند من جمع می­کنم آقای مقدم شروع مجلس يک مديحه خوانی و بعد انشاءالله در محضر عزيزان خواهيم بود حاج­آقای موسوی هم تشريف بياورند. گفتيم اين­که می­گوييد مهره­مار گفت حاج­آقا اي کارمند باز نشسته بود دنبال هر کسی را می­گرفت کار می­شد، هيبت بلا سلطان است، اين عز بلا عشيره است بعد دو سه مورد گفت، گفت مثلاً يک آقايي در شهرداری مشکل داشت کارش نمی­شد، راهش نمی­دادند اين بلند شد همراهش رفت در شهرداری و آن هم دم در گفت آقای شهردار هستند بله رفت در اتاق شهردار آن مسئول دفتر شهردار گفت به شهردار بگوييد ما کار داريم به شما گفت در را باز کردند رفتند داخل و اين حرف زد و کار شد و انجام شد، گفت يک آقايي باز من همراهش بودم فرزندش در استان سيستان بلوچستان سرباز بود در ارتش اين می­خواست فرزندش منتقل بشود به شيراز خانمش هم مريض بود می­گفت اين بچه بيايد پهلوی مادر، گفت دسترسی نداشت به امير ارتش گفت پاشو تا برويم پيش امير، گفت دم دژبانی فلکه ارتش به آن مأمورهای دژبانی گفت من کار دارم به امير گفت اصلاً اين مأمور مثل اين­که مجذوب شد، گفت اجازه بدهيد زنگ بزنم به دفتر فرماندهی زنگ زد گفت می­گويند بياييد داخل اصلاً فاميلش را هم نپرسيدند گفت من اين­ها را بودم با ايشان، گفت رفتيم داخل اتاق امير، رئيس دفترش گفت چه کار داری؟ گفت من کار به امير دارم می­خواهم بچه اين را انتقال بدهم شيراز اين مادرش مريض است گفت الآن من اجازه بگيرم، گفت امير می­گويد بياييد گفت رفتيم داخل دوتا کلمه به امير حرف زد امير گفت تقاضا را بدهيد موافقت کرد انجام شد، خب آقايون هيچ اتفاقی اتفاقی نيست، گفتم آقا اين چه کار می­کرد؟ گفت يک غيبت کسی از اين نشنيده بود، نمازها اول وقت، خدا را يافتی همه چيز را می­آورند در خدمتت، يک جمله از آقا امام حسن بگويم امام حسن می­فرمايد: «مَنْ‏ عَبَدَ اللَّهَ‏ عَبَّدَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ شَيْ‏ءٍ»[41] خدا را بندگی کردی، همه چيز را خدا می­کند بنده­ات، يعنی همه حرفت را می­شنوند گفتم آقا اين مهره­مار نداشت اين مدال افتخار بندگی را داشت:

بندگی کن تا که سلطانت کنند، تن رها کن تا همه جانت کنند

خويي حيوانی سزاوار تو نيست، ترک اين خو کن انسانت کنند

يک جمله از محبت­های امام حسن يک روز آقا داشتند می­رفتند يک کنيزی از کنيزهای حضرت يک شاخه گل به امام حسن هديه داد آقا تا گل را گرفتند فرمودند من تو را از بندگی آزاد کردم، من اين را هم عرض کنم حالا محضر مسئولين محترم و جمع محترم ما يکی از مشکلات در جامعه­مان اين است که کار خوب را تشکر نمی­کنيم طلب­کارانه نگاه می­کنيم بابا اين نيرويي ارزشمند نيروی انتظامی حالا پليس راهنمايي رانندگی عزيزانی که مسئوليتی دارند، دارند در سرما و گرما خدمت می­کنند وظيفه ما اين است که تشکر بکنيم نتوانستيم از زحمات يکديگر تشکر کنيم قطعاً از زحمات لايتنهی خدا نمی­توانيم سپاسپگزاری کنيم يک شاخه گل به امام حسن هديه داد آقا آزادش کردند از بندگی، بعد يکی گفت آقا شما يک شاخه گل داده بود؟ اين را اصلاً آزادش کرديد؟ آقا فرمودند ما تربيت شده قرآن هستيم، قرآن می­فرمايد: «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»[42] اگر در حق شما محبتی شکل گرفت يا بهتر پاسخ بدهيد يا مثل خودش جواب بدهيد، آقا فرمودند معامله بهتر آزادش از بندگی بود اين امامی که کريم اهل­البيت شما يک ميلياردر روی کرة زمين پيدا نمی­کند دومی امام حسن باشد حالا می­گوييد نه، برويد بگرديد سه مرتبه امام اموالشان را با فقراء تنصيف کردند، يعنی پنجاه درصد را دادند به فقراء پنجاه درصد خودشان برداشتند حالا ما خيلی تلاش کنيم از زيادی اموال انفاق کنيم اين سيره امام مجتبی بود در اخلاق آن پيرمرد شامی که تبليغات بنی­اميه روش کار کرده بود با امام حسن در کوچه­های مدينه مواجه شد، شروع کرد اسائه ادب کردند آقا فرمودند خوب که حرف­هايش را زد، ياران حضرت آمدند برخورد کنند آقا فرمودند صبر کنيد بگذاريد حرف­ها را بزند بعد آقا فرمودند برادر عرب مثلی اين­که در اين شهر غريبی، اگر جايي نداری خانه من در اختيار تو، بعد هم بردند در منزل خودشان اين طرف را ما جواب سلام­مان ندهند ديگر ارتباط قطع می­شود، اين دشنام داده به امام حسن آقا فرمود اگر مشکل مالی داری؟ هستم، اگر گرفتاری در مدينه داری با تو هستم، شروع کردند حضرت گفتن گفتن پيرمرد گفت به خدا قسم مدينه وارد نشدم مگر اين­که منفورترين افراد روی زمين نزد من شما بوديد، الآن محبوب­ترين افراد نزد من شما شديد در چند دقيقه با اخلاق، با تقوی و ساختن، خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله والد می­گفتند جهنم پر کردن هنر نيست بهشت را پر کنيد، زمين خورده را بلند کنيد، زيرپا زدن، زمين زدن خيلی هنر نمی­خواهد:

مردی نبود فتاده را پای زدن، گر دستی فتاده را بگيری مردی

انشاءالله که با معارف اهل­البيت بهتر از گذشته آشنا شويم انشاءالله استفاده هم خواهيم کرد حاج­آقای مقدم مداحان عزيزمان آقای مشکين­فام تا حضرت حجت الاسلام و المسلمين جناب حاج­آقای موسوی تشريف می­آورند البته من تشکر می­کنم از جناب حاج­آقای بحرينی دادستان محترم و حقاً لازمه مسئولين خدوم شما همين­جا می­بينيد که با مردم هستند، من کراراً عرض کردم الآن هم می­گويم از کارهای بسيار ارزشمندی که جناب حاج­آقای موسوی در دادگستری انجام دادند ملاقات عمومی هفتگی است که هر هفته مردم می­روند از نزديک مسائل­شان را عنوان می­کنند اگر مشکلاتی در دستگاه قضاء دارند با ايشان در ميان می­گذارند و اين قطعاً بايد برای مسئولين ديگر ما هم روش و منش بشود و اتخاذ کنند اين روش را من به سهم خودم از دادستان محترم حاج­آقای بحرينی، همکاران محترم­شان و مسئولين محترمی که در معيت ايشان و معيت حاج­­آقای موسوی تشريف می­آورند تشکر می­کنيم توفيقات جمع محترم و مسئولين محترم را از درگاه احديت خواستاريم مقدمه استفاده از مهمان عزيزمان استفاده از مداحان محترم روز ميلاد امام مجتبی است صلوات غرايي ختم نماييد.

 

[1] نور56.

[2] انعام155.

[3] حجرات13.

[4] حجرات13.

[5] طلاق2.

[6] اعراف128.

[7] نبأ31.

[8] مريم63.

[9] مريم63.

[10] بقره2.

[11] انفال29.

[12] بقره282.

[13] علق1.

[14] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[15] انعام155.

[16] انفال29.

[17] طلاق2.

[18] بقره282.

[19] بقره282.

[20] نور56.

[21] نور56.

[22] نور56.

[23] نور56.

[24] نور56.

[25] نور56.

[26] نور56.

[27] نور56.

[28] نور56.

[29] نور56.

[30] نور56.

[31] علق14.

[32] ق16.

[33] انفال24.

[34] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص324.

[35] نور56.

[36] نور56.

[37] معارج24-25.

[38] الخصال ج‏1 ص169.

[39] الخصال ج‏1 ص169.

[40] الخصال ج‏1 ص169.

[41] التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام ص327.

[42] نساء86.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه