استادحدائق روز یکشنبه 5 فروردین ماه 1403 مصادف با دوازدهمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث عوامل رحمت از نگاه قرآن پرداختند. 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

محور بحث مجلس ما در اين ماه مبارک عوامل رحمت از نگاه قرآن در زندگی بشر، دو عامل مورد بحث قرار گرفت توجه جدی به قرآن و رعايت تقوی در زندگی، بحث پيرامون تقوی بود که عرض کرديم در آيات فراوانی قرآن و تقوی اين­ها عجين و شرط هستند و قطعاً شخص يا خانواده يا جامعه­ای که با قرآن مأنوس است و رعايت تقوی می­کند شما اين جامعه را يک جامعه آسيب ديده نمی­بينيد، هر کجا آسيب است در هر بخشی، بخش­های اقتصادی، اجتماعی، تربيتی، خانوادگی، يا ما ضعف در ارتباط با کلام خدا و شناختن فرامين الهی يا ضعف در اجرايي کردن اين آموخته­ها که تقواست، سخنی از فرمايشات اميرالمؤمنين ذکر شد بخشی از اين سخن باقی ماند من امروز کلام مولا را تکميل کنم بعد وارد يک بحث ديگری بشويم که ما اگر رعايت تقوی کرديم در عرصه­های اجتماعی چه اتفاقاتی می­افتد اين هم يک سؤال است، امروز اگر جامعه ما رعايت تقوی بکند يکش همين باران است آيه­اش را من خواندم يک توضيح هم ذيل اين آيه بعد از فرمايشات اميرالمؤمنين دارم، آيه نود و شش سوره مبارکه اعراف، قرآن می­فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا‏»[2] اگر مردم شهرها و روستاها ايمان می­آوردند يعنی پيوندشان را با خدا قوی می­کردند، همين ارتباط با خدا، ارتباط با قرآن: «وَ اتَّقَوْا‏»[3] تقوی را هم رعايت می­کردند خدا می­فرمايد اگر اين­ها اين دو کار را می­کردند ما هم اين کار را می­کرديم: «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏»[4] ما برکاتمان را می­گشيديم بر اين­ها از آسمان و زمين هم زمين می­شد منشأ برکت هم آسمان: «وَ لكِنْ كَذَّبُوا‏»[5] اين­ها تکذيب کردند زيربار انجام وظيفه نرفتند: «فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون‏»[6] نتيجه کار اين­ها را گرفت اين سختی­ها و مشکلات بر می­گردد به عملکرد انسان­ها و الا قاعده در نظام خلقت دو دوتا چهارتاست اگر ما چهار دريافت نمی­کنيم مقدمه­ها را خوب نچيديم لذا قاعده الهی اين است الآن هم که باران می­بارد من کراراً عرض کردم گاهی اوقات لغزش­ها، آسيب­ها، خطاها را انسان می­بيند يک مقدار دچار يأس می­شود باران رحمت نشانگر اين است که يک نفس­های پاک، انسان­های آبرومند تأثيرگذار هستند بر اين­که رحمت ساری و جاری بشود، اين هم از مواهب الهی است قرآن می­فرمايد شما خوب بندگی کنيد، خدايي خدا را شک نداشته باشيد و ترديد نداشته باشيد حالا من ذيل اين آيه چندتا نکته کليدی است عرض خواهم کرد، اما اين کلام اميرالمؤمنين را من کامل کنم و تکميل کنم در خطبه صد و نود و هشت نهج البلاغه آقا در خطبه صد و نود و هشت يک اشاره می­کنند به آثار تقوی و وظيفه ما نسبت به خدا چرا بايد تقوی را در پيشگاه خدا رعايت کنيم؟ اصلاً خداوند که نيازی ندارد به تقوای ما، حالا بنده دروغ نگويم، بنده واجباتم را انجام بدهم، بنده حرام مرتکب نشوم، ذات مقدس الهی بی­نياز از اين مسائل است اصلاً احتياجی ندارد خداوند اين نمازی که ما خوانديم خدا محتاج است زکاتی که بنده می­دهم خدا احتياج دارد، خمس من خدا نياز دارد قطعاً اين طور نيست امام فرمودند يک بخش تقوی در مقايسه خود با خدا چند نکته را امام فرمودند فراموش نکنيم، شروع­تان از اوست: «ابْتَدَأَ خَلْقَكُمْ وَ إِلَيْهِ يَكُونُ مَعَادُكُمْ»[7] بازگشت­تان هم به سوی اوست، حرمت خدايي را رعايت کنيد که از او هستيد و به او بر می­گرديد، بايد پاسخ­گو باشيم: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[8] حرمت خدايي را رعايت کنيد که: «نَجَاحُ طَلِبَتِكُمْ»[9] حوايج­تان را برآورده می­کند، حرمت خدايي را رعايت کنيد: «إِلَيْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِكُمْ»[10] حضرت فرمودند آخرين نقطه آرزوهای شما اوست، يعنی چيزی که برای مردم يک وقت می­بينی شدنی نيست برای خدا ناشدنی نيست، خدا مسيطر است قدرتش بر همه امور و بر همه مسائل، حرمت خدايي را رعايت کنيد: «وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِكُمْ»[11] راه راست شما به او ختم می­شود درست رفتيد به او می­رسيد بی­راهه رفتيد از او فاصله می­گيريد و حرمت خدايي را رعايت کنيد که: «إِلَيْهِ مَرَامِي مَفْزَعِكُمْ»[12]در هنگام ترس­ها که همه ولتان می­کنند، رهايتان می­کنند پناهگاه­تان اوست من يک چيزی بگويم بعد از صد و بيست سال بهش می­رسی وقتی انسان از دنيا می­رود دفنش که می­کنند لحد می­گذارند حالا نمرده، مرده که ديدي، در بستگان­مان چند نفر جلو چشمان ما دفن شدند چرا بعضی­ها عبرت نمی­گيرند؟ چرا سرگرم شدند؟ ميت را می­سپارند با ساده­ترين لباس، در يک حفره تاريک خاک هم می­ريزند رويش که تکان نخورند می­آيند بيرون، و می­روند در روايت داريم ميت وقتی به خاک سپرده می­شود نگاه می­کند می­بيند يکی يکی رفتند، فرزندانش برادرانش، خواهرانش دوستانش، شاگردانش، همسايه­ها همه رفتند و او را تنهای تنها در اين حفره گذاشتند! من کراراً عرض کردم اگر شما ساعت بگيريد از دفن ميت از خاکسپاری ميت، زمانی که قبر پوشيده شد شما زمان بگيريد نهايتاً تجاوز از دو سه ساعت نمی­کند ديگر کسی سر قبر نيست همه می­روند، آنهايي هم که می­خواهند بنشينند می­برندشان آقا اينقدر گريه نکن، به خودت رحم کن اين راهی است که همه بايد بروند دلت برای خودت بسوزد او که ديگر با گريه تو بر نمی­گردد اين حرف­ها را هم می­زنند، اين را بشنويد کلام اميرالمؤمنين: «نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِكُمْ»[13] آقا می­فرمايد در هنگام ترس پناهگاه شما خداست حالا در دنيا را بماند من در برزخش را می­خواهم بگويم در روايت داريم وقتی اين بنده وحشت وجود او را می­گيرد، اين آقايي که يک روز در خانه­ای تنها نمی­نشست می­گفت روحم بهم می­ريزد اعصابم خورد می­شود حوصله­ام سر می­رود، حالا در يک جايي گذاشتنش که تکان هم نمی­تواند بخورد در آن وحشت قبر صدای فضای قبر را پر می­کند: «عبدی اوحدوک، عبدی اوحشوک و انا انيس فی وحدتک و وحشتک» ، بنده من تنهايت گذاشتند، بنده من ترساندند تو را همه رفتند، من انيس تو هستم، منی خدا، من در اين تنهايي کنار تو هستم، مردم اين خدا را فراموش نکنيد، به بعضی­ها که خط­شان فاصله گرفته از خط الهی، بگويي بابا يک روز روز مردن است يک روز روزی است که همه تو را می­سپارند و می­روند آن روز اگر در دنيا با خدا همراهی کردی، خدا تو را در عالم برزخ تنهايت نمی­گذارد و در وحشت­های دنيای هم همين است گاهی اوقات در اضطراب­های دنيای در بن بست­ها در سختی­ها گاهی اوقات افراد ول می­کنند انسان را رها می­کنند افراد طرف را اما خداوند اميرالمؤمنين می­فرمايد: «وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِكُمْ»[14] در هنگام ترس پناهگاهتان خداست، حرمت اين خدا را حفظ کنيد اين پنج­تا اثر نسبت به الطاف الهی به ما چندتا اثر هم اينی که گاهی اوقات افراد از ما می­پرسند آقا ما با تقوی بشويم چه گيرمان می­آيد؟ اين حرف را می­زنند، حالا ما دروغ نگفتيم ما نمازهايمان را خوانديم اول وقت هم خوانديم پاک زندگی کرديم که چه بشود؟ که به کجا برسند انسان­های که تقوی را رعايت می­کنند؟ ببينيد اميرالمؤمنين می­فرمايد به اين­جاها می­رسيد فرد به اين­جاها برسد به همه­جا رسيده امام می­فرمايد: «فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ»[15] اين را گاهی اوقات به افرادی که هنوز شبهه برايشان است آقا راستی چه اثری دارد؟ تواضع چه اثری دارد؟ امانتداری چه خاصيتی دارد؟ بندگی خدا انسان را به کجا می­رساند؟ حضرت فرمود از آثار تقوی: «دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ»[16] دردهای درونی­تان را درمان می­کند اين «دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ»[17] يعنی آسيب­های درونی شما، مثل حسد، مثل حرص، مثل تکبر، مثل بخل، مثل خودخواهی و انانيت و منيت، اينی که بعضی­ها مبتلا هستند ديگر، تقوی اول درمان­تان می­کند اين درهای درونی شما را اصلاح می­کند طرف پول دارد بخيل نيست، مقام دارد متکبر نيست، جايگاه دارد خودش را گم نکرده، فراموش نکرده: «دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ»[18] اين قلب تطهير می­شود، پاک می­شود حالا اين­که حضرت می­فرمايد قلب چون اين درون انسان­ها و قلب يک جايگاه حساسی است از پيغمبر سؤال شد که محل تجلی خدا کجاست؟ «اين الله» ، خدا کجاست؟ «فی السموات او فی الارضين» ، رسول­الله فرمود: «فی قلوب عباده المؤمنين» ، خدا را می­خواهی پيدا کنی در قلب­ بنده­های مؤمن اين­که می­گويند: «قلب‏ المؤمن‏ عرش‏ اللّه‏»[19] قلب مؤمن عرش خداست، محل تجلی انوار الهی است ولی قلبی که مؤمن نيست مؤمن آن قلب را ندارد، تجلی نور خدا هم نيست قرآن می­فرمايد: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[20] بله بعضی­ها قلب دارند ولی تفقه ندارند اذان دارند، گوش دارند شنوايي ندارند: «لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها»[21] چشم دارند، بصيرت ندارند: «لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها»[22] من جايي عرض کردم دارالرحمه رفته بوديم ميت را داشتند دفن می­کردند طرف کنار قبر ميت داشت نرخ دلار می­پرسيد، به بغل دستی­اش می­گفت دلار چند بود امروز؟ خب اين­ها ببينيد اين­ها همان قلب­های بيمار است که ما بهترين مذکر برای بيدار شدن انسان­ها اموات هستند و قبرستان، کسی کنار قبر بيدار نشود ديگر خيلی قلب آسيب ديده: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ»[23] قرآن می­فرمايد بعض قلب­ها، بعضی از انسان­ها مثل حيوانات هستند از حيوان­ پست­تر چون ما به ايشان داديم ولی از اين قلب درست استفاده نمی­کنند، تقوی اين قلب را می­آورد در چارچوب استاندارد الهی اين قلب می­شود عرش­الله اين قلب می­شود محل تجلی نور الهی چه چيزی اين قلب را احياء می­کند؟ تقوی، «دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ»[24] من يک جريانی را بگويم از بزرگانی که قلب­ها سالم، آيت­الله العظمی بروجردی ايشان زمانی که بروجرد بودند در درس اگر کسی سؤال می­کرد وسط درس بدشان می­­آمد و بارها هم گفته بودند که در درس از من سؤال نکنيد رشته کلام گسسته می­شود بعد از درس من هستم سؤال‌هايتان را بپرسيد جواب می­دهم و اگر کسی هم رعايت نمی­کرد ايشان تند می­شد يک تشری می­زدند آقا ساکت باش، گفتم بعداً بپرس، بعد ايشان فرموده بودند ديدم اين اخلاق اخلاق خوبی نيست حالا آن رعايت نمی­کند تو چرا رعايت نمی­کنی؟

من بد کنم تو بد مکافات کنی، پس فرق ميان من و تو چيست بگو

او نا بهنگام پرسيد چرا شما نا بهنگام جواب می­دهی؟ جواب درست نمی­دهی، ايشان فرموده بودند من هر کاری کردم اين اخلاق زشت را ترک کنم نشد تا نذر کردم که خدايا اگر از اين به بعد به کسی تند شدم شصت روز متصلاً روزه بروم، خدا وکيلی چندتا را سراغ داريد برای ترک رذايل اخلاقی­شان نذر روزه کرده باشند آدم نشده باشند، ما برای ترک غيبت ده روز روزه نيت کرديم که خدايا اگر غيبتی کردم ده روز روزه، آقا بی­جهت نيست بعضی­ها به يک­جاهايي می­رسند، تا شب نروی روز به جايي نرسی، هزينه کرده وقت گذاشته، می­شود آيت­الله العظمی بروجردی ايشان فرموده بود من نذر کردم شصت روز روزه، ديگر مراقب بودم ديگر به کسی تند نشوم يک وقت در وسط درس يک طلبه­ای يک روز خيلی اصرار و سؤال، يک دفعه ما از مدار خارج شديم، تند شديم ايشان شصت روز متوالی روزه رفت من اين را از چند نفر شنيدم مرحوم آيت­الله والد ما که شاگرد ايشان بودند، مرحوم آيت­الله اديب که از شاگردان ايشان بودند و بعضی از شاگردان ديگر آيت­الله بروجردی، می­گفتند زمانی که ايشان آمدند قم حوزه درس­شان در قم نسبت به بروجرد چند برابر شده بود يعنی صدها نفر می­آمدند، گاهی اوقات ديده می­شد که بعضی از طلبه­ها سؤال­های نامربوط هم می­پرسيدند ايشان رو منبر يک تبسم می­کردند درس را ادامه می­دادند، گفتند يک وقت از ايشان سؤال شد آقا اين­ها بعضی­هايشان سؤالشان ربطی اصلاً به درس ندارد، شما يک تشری بزنيد چرا اين سؤال را می­پرسيد، اصلاً می­دانی چه داری می­پرسی؟ ارتباطی با بحث نيست، گفت ايشان فرمودند من آن شصت روز روزه­ی در بروجرد من را آدم کرد، اين قلب پاک است دارد.

در حالات ايشان يک جلسه در حوزه قم يک وقت يک طلبه­ای بود به نام جابلقی، از طلاب فاضل درس ايشان بود يک چندتا سؤال علمی وسط درس پرسيد آيت­الله آقای بروجردی فقط بهش گفتند سکوت کن، ساکت باش، ديگر بيش از اين هم بهش نگفتند، آن روز درس گذشت، عصر شد يکی از علما می­گويد ما وقتی ملاقات داشتيم با آيت­الله العظمی بروجردی منزل ايشان رفتم منزل ايشان به خادم گفتم به آقا بگوييد که فلانی آمده، وقت دادند من يک ساعت به مغرب بايد ايشان را ببينم خادم گفت اصلاً آقا از بعد از درس قبل از ظهر که آمدند تمام برنامه­های ملاقات­شان تعطيل شد، و ايشان رفتند در اتاق در حال خودشان هستند، گفتم به آقا فقط بگوييد من آمدم فرمودند يک ساعت به مغرب من آمدم، گفت خادم رفت و گفت و برگشت گفت آقا می­گويند که باشيد نرويد، بمانيد گفت ما مانديم تا نزديک مغرب شد آقا از اتاق بيرون نيامدند خادم آقا که درشکه­ای می­آورد آقا را سوار می­کرد برای نماز مغرب می­برد حرم، خادم هم آمده بود با درشکه منتظر آقا بود، گفت اذان مغرب که شد ديدند آقا ديرتر از وقت مقرر هم آمدند، از اتاق خارج شدند و گفتند آن آقا آن عالم می­گويد به من گفتند سوار شويد باهم برويم گفت خادم آن خادمی که مأمور بود درشکه را بيرون، گفت آقا کجا؟ فرمودند برو جنوب قم، فلان مسجد، امشب من مسجد نمی­روم برو آن­جا، آن هم راننده بود آن درشکه را هدايت کرد، ما هم کنار دست آيت­الله العظمی بروجردی ايشان هيچ نمی­گفت، ساکت! آقايون تا شب نروی روز به جايي نرسی، چندم رمضان است چندتا دل شکستيم و عذرخواهی کرديم! در اين سيزده روز، گاهی اوقات اين قدر غرور داريم يک معذرت خواهی نمی­کنيم بی­جهت اين آقا در جوار حضرت معصومه دفن می­شود که روزانه هزاران نفر کنار تربتش عرض سلام می­کنند همين طوری است اين­ها شانسی است تصادفی است؟ آن عالم می­گويد رفتيم در جنوب قم يک مسجدی بود، مسجدی بود که جابلقی امام جماعت بود، منطقه­ای محروم قم يک مسجد خيلی ساده گفت وارد مسجد که آيت­الله بروجردی شده بودند اين­ها نمازهای مغرب و عشايشان را خوانده بودند جابلقی رو منبر نشسته بود داشت احکام می­گفت ده پانزده نفر هم آدم نشسته بودند داشتند گوش می­کردند، گفت آيت­الله بروجردی تا وارد شدند جابلقی آقا را ديد، ديد استاد آمده بلند شد رو منبر ايستاد گفت مردم ادب کنيد آيت­الله العظمی بروجردی آمدند، گفت مردم خب نمی­ديدند آقا را روشان به منبر بود نگاه کردند ديدند فقيه اول عالم اسلام وارد شدند همه بلند شدند طلب صلواتی ديدند آيت­الله بروجردی مستقيم آمد پای پله پله منبر، سرش را گذاشت رو پله منبر به جابلقی گفت پا بگذار روی سر من، جابلقی می­گويد گريه کردم گفتم آقا قدم من خرد باد پای سر شما، گفتند حلالم کن، گفتم آقا برای چه؟ گفتند امروز تند با تو حرف زدم، در حوزه درس، از بعد از درس ديگر آدم خودم نبودم، می­خواهم سر و کارم به قيامت کشيده نشود همين­جا از من بگذر پايت را بگذار رو سر من بابت آن حرف تندی که صبح برايت زدم، گفتم آقا به جدت قسم، به دل نگرفتم ناراحت نشدم، سرتان را برداريد ما را جلو مردم خجالت ندهيد گفت آقا سر بلند کرد فرمود حلالم کردی؟ گفتم بله آقا، فرمودند تو به منبرت ادامه بده، من هنوز نماز مغرب و عشاء را نخواندم من بروم کنار مسجد نمازم را بخوانم، اين آقا می­شود آيت­الله العظمی بروجردی، می­گويند آقا حال عذرخواهی کن، می­گويد حالا گفتيم حقش بود، حقش بود يک روزی فتيله را می­کشند پايين، يک روزی پول­ها را می­گيرند مقامات را می­گيرند عناوين را می­گيرند آن روز روز سختی است: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر»[25] قلب درمان شده اين است می­شود آيت­الله بروجردی، قلب اصلاح شده هيچ آلودگی درش نيست رنگ الهی حاکم بر اين قلب است: «دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ»[26]از آثار تقوی در زندگی فردی ما چشم­هايتان را بنا می­کند، يک چيزهايي به شما نشان می­دهند که به همه کس نشان نمی­دهند: «بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ»[27] اين چشم را چشم دل را هم چشم دل و هم چشم سر اين­ها را هردو را بنا می­کنند، هم با چشم دل می­بينی آنچه که بايد ببيني، هم با چشم سر بعض از اسرار را به شما نشان می­دهند که همه کس نمی­دانند، اين­که:

چشم دل باز کن که جان بينی، آنچه ناديدنی است آن بينی

رسول­الله در مسجد مدينه نشسته بودند حنظله غسيل الملائکه يک جوان حدود بيست ساله­ای بود اين هم گوشه مسجد نشسته بود زانوهايش را در بغل بود هراز گاهی چرت می­زد چشم باز می­کرد حرف­های پيغمبر را گوش می­کرد کسی هم بهش توجهی نداشت، رسول­الله فرمودند جوان: «كَيْفَ‏ أَصْبَحْتَ»[28] چگونه مگر صبح کردی؟ مگر ديشب نخوابيدی؟ يک جمله گفت که اين جمله خيلی حرف بزرگی بود، آن­هم جلو پيغمبر گفتن، گفت: «أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً»[29] صبح کردم در حالی که يقينم کامل است، رسول­الله فرمودند دليل بر يقينت کامل است چه است؟ گفت يا رسول­الله در پرتو بندگی خدا، رعايت تقوی و اطاعت از فرامين الهی به جايي رسيده­ام که آيات الهی که نسبت به قيامت است مثلی که الآن دارم می­بينم قيامت را دارم مشاهده می­کنم صحرای محشر را می­بينم محاسبه اعمال را دارم مشاهده می­کنم، هی گفت گفت بعد گفت يا رسول­الله بهشتی­ها را که می­برند به سوی بهشت، دوزخيان را که به سمت دوزخ، رسيد به اين­جا گفت يا رسول­الله الآن دارم می­بينم کسانی که در اين مجلس بهشتی هستند و کسانی که دوزخی هستند، اجازه بدهيد من کفش­هاي اين را بروم جدا کنم، اين جلو پيغمبر داشت می­گفت جلو کس ديگری می­گفتيم شعار است رسول­الله که از مافی الضمير آشناست، پيغمبر فرمود بس کن، گفت پيغمبر، لب گزيدش پيغمبر، که ادامه نده: لب گزيدش مصطفی يعنی که بس، آقا فرمودند ديگر بس کن، بعد برای اين­که مردم فکر نکنند اين گزاف گفت فرمودند: «هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِيمَانِ»[30] قلب اين را خدا با ايمان روشن کرده، اين قلب روشن شد و بعد هم به رسول­الله عرض کردم يا رسول­الله يک حاجت دارم و آن هم اين است که دعا کنيد من زندگی­ام ختم به شهادت بشود که همين اتفاق هم افتاد و در احد شهيد شد و اجساد شهداء را که می­آوردند حنظله جسدش بين شهداء نبود، مسلمان­ها گفتند يا رسول­الله ديديم حنظله شهيد شد اما پيکرش بين شهداء نيست رسول­الله يک نگاهی به آسمان کردند، فرمودند ديشب شب ازدواجش بود سحر از منزل که خارج شد برای حمام، منادی جهاد وقتی که اعلام کرد جهاد اين امر الهی را ديد لازم است با تيمم نماز را خواند آمد جبهه ملائکه بردند او را بين آسمان و زمين دارند غسل می­دهند معروف شد به حنظله غسيل الملائکه خب بعضی­ها قلب اين قدر نورانی چشم اين قدر بصير: «وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ»[31] اميرالمؤمنين فرمود تقوی اين بيماری­های جسمی شما را درمان می­کند، گاهی اوقت چشم بيمار است، به چيزی که نبايد نگاه کند نگاه می­کند گوش بيمار است حرف­هايي را می­شنود که نبايد بشنود، زبان بيمار است اصلاً گناه يعنی بيماری، تقوی انسان را از اين بيماری خارج می­کند: «وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ»[32] فساد درونی شما را تقوی اصلاح می­کند: «وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ»[33] جانتان را پاک می­کند انسان­های با تقوی خمير مايه وجودی اين­ها طاهر است، تميز می­شود رعايت تقوی اين برکات را برای انسان به دنبال دارد: «وَ جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِكُم‏»[34] چشم دوتا تعبير اميرالمؤمنين دارند هم بينايي دل را باز می­کند تقوی، هم بينايي سر را بصر را، بعضی­ها ديديد از نکته­ها عبرت می­گيرد، هارون الرشيد به امام هفتم عرض کردم آقا نصيحتم کنيد، آقا فرمودند هرچه نگاه می­کنی نصيحت است ما همه­مان برای همديگر نصيحت هستيم، مردم تصوير شما نصيحت است، موی سفيدتان نصيحت است جوان­ها قيافه­تان نصيحت است، اين مسجد نصيحت است در همين مسجدالرسول صدها انسان اقامه نماز کردند الآن بين ما نيستند روی همين منبر چه کسانی منبر رفتند و نيستند؟ در اين شهر چه کسانی زندگی می­کردند الآن زير خروارها خاک هستند؟ خانه­ها نصيحت، باغات نصيحت، مردم نصيحت، عکس­های بيست سال قبل­تان نصيحت، عروسی­ها نصيحت، عزاها نصيحت، اصلاً چيزی نيست، آقا موسی ابن جعفر فرمود بينی و نصيحت درش نباشد اما چرا بعضی­ها نصيحت نمی­گيرند؟ طرف مرده را می­بيند عبرت نمی­گيرد، قبر را می­بيند متذکر نمی­شود چرا؟ چون چشم سر کور است ظاهراً می­بيند حقيقتاً نمی­بيند اما بعضی­ها چشم سرشان عبرت است لذا امام هفتم به هارون الرشيد فرمودند هارون هرچه می­بينی برايت عبرت است، بهار عبرت است، پاييز عبرت است، برگ ريزان عبرت است، رويش برگ عبرت است، بارش باران عبرت است، اينی­که آقای بابا طاهر عريان زيبا می­گويم:

به دريا بنگرم دريا تو بينوم، به صحری بنگروم صحری تو بينم

به هرجا بنگرم کوه و در و دشت، نشان از قامت رعنا تو بينم

يک جمله علامه طباطبايي دارد من بازش نمی­کنم چون اين در درسش هم که ايشان فرمود بعضی­ها ايراد گرفتند نفهميدند مرحوم علامه فرموده بود به هرچه انسان نگاه می­کند بايد به ياد خدا بيفتد، حتی به پست­ترين چيزهای عالم آن­ها هم مسموع اوست، آن­ها مرتبط با اوست، آن­ها هم آثار قدرت اوست، لذا همه هستی، همه عالم، بايد انسان را به ياد خدا بيندازد، در حالات بعضی از بزرگان می­نويسند مرحوم حاج­آقا رحيم ارباب، مرحوم آيت­الله ميرزا جواد آقای ملکی تبريزی می­گويند اين­ها يک بخشی از عبادت نيمه شب­شان می­آمدند آسمان را نگاه می­کردند ستاره­ها را می­ديدند آيات می­خواندند اشک می­ريختند، در اين عبادت است، عبادت معنايش فقط همين نماز نيست هر چيزی که رنگ الهی پيدا بکند آن می­شود عبادت، هر چيزی که صورت آن کار انسان را به خدا نزديک کند آن هم نوع عبادت است:

عبادت به جز خدمت خلق نيست، به تسبيح و سجاده و دلق نيست

سعدی يک دقت دارد در اين شعر، اين را هم من عرض کنم، در هر دو نيم بيت مرز عبادت را سعدی بر می­دارد، می­گويد عبادت به جز خدمت خلق نيست، يعنی خدمت خلق تنها يک گوشه عبادت است، همه عبادت نيست، به تسبيح و سجاده و دلق نيست، تسبيح، سجاده، مسجد، نماز شب تلاوت قرآن هم جلوه­ای از عبادت است، همه عبادت نيست، عبادت يعنی هر کاری که خدا راضی باشد آن می­شود عبادت، مردم کسب و کارتان اگر خدا راضی است عبادت است کارمندان اداره­شان خدا راضی است عبادت است، بنده تفريح هستم خدا راضی است عبادت است، خواب من اگر خدا راضی است عبادت است، لذا روايت داريم بعضی­ها خواب­شان عبادت است چون برای خداست، غذا خوردنش عبادت است چون برای اوست، يکی دو نکته ديگر هم عرض کنم، حضرت می­فرمايد: «وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ»[35] امنيت قيامت، در پرتو تقواست چه کسانی در قيامت در اضطراب نيستند، در وحشت نيستند انسان­های با تقوی، آن­ها در قيامت در آرامش مطلق به سر می­برند: «وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُمْ»[36] قيامتی که تاريکی محض است روشنايي پيشروی انسان­های موفق تقواست آن­ها به اعتبار تقوی در قيامت هم امنيت دارند و هم نورانيت، اين­ها آثار تقوی اگر کسی پرسيد آقا ما متقی بشويم تا چه بشود؟ بگو متقی بشو تا به اين­ها برسی، هم دنيای تو و هم آخرت تو، يک اشاره هم در اين چند دقيقه­ای باقی مانده آيه نود و شش اعراف خب اين­ تا اين­جا بحث قرآن و تقوی دو عامل رحمت، رعايت اين­ها در وضعيت فردی­مان اينی بود که اميرالمؤمنين فرمود بين ما و خدا کلام حضرت فرمودند تعهدتان را نسبت به خدا فراموش نکنيد.

 سؤال رعايت تقوی برای جامعه چه اثری دارد؟ حالا بنده حضرت فرمودند: «وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُمْ، طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ، بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ»[37] اين­ها برای من، جامعه چه سهمی می­برد اگر تقوی رعايت شد، قرآن آيه نود و شش اعراف: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا‏»[38] ايمان و تقوی اگر رعايت شد، قرآن و تقوی تلفيق شد: «وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏»[39] ما برکات­مان را از آسمان و زمين نازل می­کنيم: «وَ لكِنْ كَذَّبُوا‏»[40] و ليکن مردم تکذيب کردند، نتيجه تکذيب اين­ها را گرفتار کرده، اين­ها به گرانی قيمت­ها، روايت داريم پيغمبر می­فرمايد اگر تقوی رعايت نشد، جامعه دستخوش دو چيز می­شود خشکسالی، افزايش قيمت­ها، من دو سه­ نکته کليدی عرض کنم حالا جناب آقای دکتر عزيزی هم در مجلس هستند ما اولويت کار تمام مسئولين ما در تمام رده­ها، اول بايد باور کردن فرهنگ جامعه باشد عزيزان، يقيناً جامعه­ای که من اين را کراراً گفتم امروز هم می­گويم من خدا را شاهد می­گيرم تا اين ساعت در ماه رمضان سيزده رمضان سراغ ندارم در عمرم يک نفر ادعا کند، بگويد من حقيقتاً رعايت تقوی و ايمان را کردم ولی خدا به وظيفه­اش عمل نکرد، من نديدم من يک مورد سراغ ندارم، و شما هم سراغ نداريد، اولويت اول خدا می­فرمايد کار فرهنگی ببينيد رشد اقتصادی را خدا کی می­فرمايد اتفاق می­افتد؟ در اين آيه: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[41] اگر مردم شهرها و روستاها ايمان و تقوی داشته باشند يعنی تربيت، يعنی تهذيب، يعنی رشد اخلاقی، اگر اين اتفاق افتاد: «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[42] ما برکات­مان را نازل می­کنيم گاهی اوقات ما اهتمام داريم به مسائل اقتصادی، توجه به مسائل تربيتی و فرهنگی نداريم، ببينيد آدم با سواد، با سواد بی­دينش خدا می­فرمايد يا الاغ است يا سگ است؟ بدمان نيايد ما هستيم و قرآن، قرآن علمای يهود را در سوره جمعه تشبيه به الاغ: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ‏»[43] بلعم باعورا را در سوره اعراف تشبيه به سگ، سواد زمانی ارش دارد که: «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا‏»[44] و الا اين سواد هرچه برود بالاتر امام می­فرمودند ما امروز بيشترين آسيب­مان از علم بدون تهذيب است، تخصص اگر قبلش تهد نباشد آسيب­زاست در بيست و هشت مرد در قرآن نماز و زکات باهم آمده، يعنی ارتباط با خدا، ارتباط با مردم، در هر بيست و هشت مورد اول خدا می­فرمايد بندگی، نماز، خودسازی، اخلاق بعد هم کارهای اقتصادی، کار اقتصادی به سامان می­رسد که اول طرف ارتباطش با خدا قوی باشد، ما امروز اولويت کارمان در تربيت است امروز در جامعه ما حالا عزيزان مستحضر هستيد، الحمدلله ثروت هست، امکانات هست، شرائط هست، ولی چرا مشکلات است؟ بله بخشی می­بينيد تقوی ندارند، تقوی ندارد احساس تکليف هم نمی­کند به وظيفه­اش هم عمل نمی­کند قرآن می­فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏»[45] ما برکات را بر شما نازل می­کنيم ولی شما ايمان و تقوی را اگر رعايت کرديد آن­ها با ماست، حالا توضيحات ديگری هم ذيل اين آيه است که وقت به پايان رسيد انشاءالله من کراراً عرض کردم دادگستری ما، نيروی انتظامی ما آموزش و پرورش ما، حوزه­های علميه ما، استانداری­ما، دارايي­ما همه و همه اگر بخواهند موفق باشند راهش در با تقوی شدن است.

من يک جريانی از يکی از شيرازی­ها برايتان بگويم چون رحمت خدا رفته، و مطمئن هستم که در گفتنم اخلاص هست و هيچ قصدی ندارم و اين آقا می­آمد سال­های گذشته در همين مسجد شرکت می­کرد الآن زير خروارها خاک است، يک جريان از اين آقا برايتان بگويم نتيجه: «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا‏»[46] آقا حاج محمد حسينی را می­شناختيد؟ صلوات ختم کنيد شادی روح­شان، ايشان هر سال در خانه­اش هم روضه می­گرفت نزديک مسجد اميرالمؤمنين ده شب روضه می­گرفت، اين آقای حاج محمدحسينی يک آقايي از سر مميزهای دارايي يک چيزی ازش نقل کرد که من از خود آقای حسينی پرسيدم آن آقا برای من گفت، اين را من در دارای برای مجموعه دارايي گفتم مردم جامعه به اين آدم­ها نياز دارد، ما می­رويم پرونده سازی می­کنيم ماليات ندهيم، حالا ببينيد اين آقا چه کرد؟ آن آقا که باز نشست شد از مسئولين دارايي، گفت يک روز يک آقايي آمد در دفتر ما گفت آقا در محاسبه ماليات من اشتباه کردی، گفت چه اشتباهی؟ گفت ماليات من سه برابر اين قيمت است شما يک سوم حساب کرديد، آن آقا گفت من پرونده را نگاه کردم محاسبه کردم ديدم بله مميزهای ما اشتباه کردند، گفت بهش گفتم که حاجی اين­جا هر کسی در اتاق ما می­آيد برای تخفيف می­آيد تو آمدی می­گويي تکثيرش کن، زيادش کن، گفت من با خدا عهد بسته­ام در زندگی­ام دروغ نگويم، شما اشتباه کرديد ماليات من را درست کنيد، اين را گفت حاج محمد را من ديدم حاجی مأمورهای ماليات می­آيند سراغت می­گويي ماليات من، گفت چه کسی گفت؟ گفتم سر مميز دارايي اميرالمؤمنين می­فرمايد آدم­های خوب دوست هم ندارند خيلی شناخته بشوند برای خدا دارد کار می­کند گفتم جريان چه بود؟ گفت يک روز در بازار وکيل بودم مغازه­اش در بازار بود، گفت اين همدکانی آمدند گفتند حاجی دفترهاي فروشت را جمع کن، مأمورها آمدند در بازار گفت من دست به دفترها نزدم، گفت اين مأمورهای دارايي آمدند در اتاق حجره من، گفت حاجی دفتر فروش روز داری گفتم بله گفت می­شود ببينيم؟ گفتم بله، گفت دفترها را ديدند، گفت دفتر فروش ماه هم داری؟ گفتم بله، گفت می­شود ديد گفتم بفرماييد، گفت دفتر فروش سال هم داری؟ گفتم بله، گفت می­شود ديد گفتم بفرماييد، گفت آقا در بازار ما به هر کسی می­گوييم دفتر فروش بياور می­گويند معامله نيست، کاسبی نيست از مايه داريم می­خوريم، شما همه دفترهايت را فقط شما کاسبی داری؟ گفت من با خدا عهد بسته­ام دروغ نگويم، گفت اتفاقاً چند روز قبل هم يک معامله­ خوبی کرده بوديم گفت حاجی وضعت هم که خوب است، معامله­هاي خوب هم می­کني، گفتم هميشه از اين خبرها نيست ولی خب خدا بنده­اش را محروم هم نمی­گذارد، گفت دفترهای ما را برداشتند بردند دارايي گفت اين هم دکانی­ها آمدند گفتند حاجی بيچاره­ات می­کنند دفترهايت را دادی بردند، حالا بعضی­هايمان ارض خدا را می­خوريم، عرض خدا را می­بريم، نمک می­خوريم نمکدان می­شکنيم، حالت چطور است حاجی؟ می­گويد يک لک لکی داريم می­کنيم لک لکی می­کنی؟ می­افتی به لک لکی کردن، مردم در شيراز من خودم کسی را ديدم اين زمان سلامتی­اش وقتی می­گفتند حالت چطور است؟ اين جمله را می­گفت، می­گفت «لاحی فيرجی، و لا ميت فينسی» نه زنده­ام که اميد به زندگانی نه مرده­ام که فراموش بشوم، بابا سالمی، بگو الحمدلله يک تن سالم برايت دادند ميلياردها ميليارد ارزش دارد، اين حرف است می­زنی، آقايان به اين ماه رمضان افتاد در بستر، دقيقاً شد همين، نه زنده بود که اميدی به زندگانی­اش باشد نه مرده بود که فراموش بشود، سکته يک چوب در بستر، بابا بگو الحمدلله نمی­خواهی بده بگو دارم نمی­دهم، از من می­آيد نمی­کنم، ديگر آبروی ولی نعمت را نبر، نگو ندارم ساز گدايي سر نده، آقا خودمان گير هستيم، ما خودمان گرفتار هستيم، اين آقای حاج محمدحسينی گفت آقا بعد از ده پانزده روز يک برگی از دارايي آمد که قبض مالياتی­تان، گفت من نگاه کردم ديدم اشتباه کردند اين­ها، فکر کردم صفرش ننوشتند، عينک زدم ديدم درست است به شاگردم گفتم اين را بخوان خدا رحمتش کند، گفت شاگردم گفت حاجی مبلغ اين است، گفتم در ماليات من اشتباه کرده من بروم دارايي درستش کنند، درستش کنم که زيادش کنم، چند نفر در شيراز سراغ داری رفته مالياتش را اضافه کند؟ بله چون ضعف تقواست، چون ضعف ايمان است، چون يادمان رفته در پيشگاه خدا بايد بياييم جواب بدهيم، دروغ نگوييم همين حاج­ محمد می­گفت حاجی­آقا من نذر کردم به ازاء هر دروغی دويست هزار تومن می­دهم، و اگر کسی ثابت کرد که من دروغ گفتم من هر دروغی را دويست هزار تومن می­دهم گفت پنجاه سال است در بازار وکيل دارم کار می­کنم يک دروغ نگفتم، مرحوم امام می­فرمودند ميزان الاعمال کسی را خدا کسی مثل خودش قرار می­دهد برای بازاری­ها بازاری، برای اداری­ها اداری، برای مسئولين مسئول، برای من طلبه در اين لباس:

ساعت ميزان اينی، ساعت موزون آن، ساعتی ميزان خود شو تا شوی موزون خويش

گفت رفتم دارای به آن مسئول مربوطه آن مسئول همان آقايي بود که به من گفت، گفت نشان دادم و گفتم اشتباه کرديد گفت من گفتم برايش که آقای حاجی ما يک مجوزی هم داريم تجار صادق متدين قانون يک اجازه­ ارفاقی داده، گفت يک آقايي آن­جا نشسته بود گفت اين جريان اين آقا چيست؟ از مسئولين دارای کشور بود، گفت آقا سر مميز گفت اين آقا رفتند مالياتش را حساب کردند حالا آمده گله می­کند که چرا يک سوم حساب کردی؟ چرا درست حساب نکردی؟ گفت چقدر الآن برايش نوشتيد؟ گفتيم اين مبلغ گفت نصف همين را هم من می­دهم: بنازم خداوند پيروز را، اين آقا دو مسجد در شيراز ساخت، بعضی­هايمان يک آجر رو آجر نمی­گذاريم، مسجد دومش داشت ناتمام بود ماه­های آخر زندگی­اش بود صدا زد گفت حاج­آقا بياييد منزل، رفتم منزل ديدم بچه­هايش را جمع کرده، گفت حاج­­آقا من ثلث مالم را خودم می­توانم وصيت کنم بعد از من، خرج بشود، گرچه همه اموالم را می­توانم اما دو سوم اموال را می­خواهم بگذارم خانمش رحمت خدا رفته بود برای ورثه يک سوم را می­خواهم الآن اين مسجد ناتمام را تمام کنم، برای اين­ها هم نگذارم که اين­ها هم بخواهند در زحمت بيفتند گفت حاج­آقا به بچه­ها بگوييد اگر اين خانه که ياد و بود مادرشان است می­­خواهند يک سوم قيمت اين خانه را به من بدهند مسجد را تمام کنم، نمی­خواهند خانه را می­فروشم يک خانه کوچک­تر يک سوم خرج مسجد می­کنم و مسجد را تمام کرد و رفت، اين تقواست خب بسنده کنيم استفاده می­کنيم از عزيزمان جناب آقای دکتر عزيزی انشاءالله در خدمت­شان هستيم عزيزان در خدمت شما يک دعا کنم آمين و به استقبال برويم فرمايشات ايشان را.

پرردگارا توفيق تحصيل تقوی، رعايت ايمان، انس با قرآن را در اين فرصت­های ارزشمندی ماه مبارک رمضان و فرصت­های باقی مانده زندگی به نحو شايسته به همه مرحمت بفرما.

 

[1] اعراف96.

[2] اعراف96.

[3] اعراف96.

[4] اعراف96.

[5] اعراف96.

[6] اعراف96.

[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[8] بقره156.

[9] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[11] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[12] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[13] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[14] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[15] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[16] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[17] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[18] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[19] شرح أصول الكافي (صدرا) ج‏3 ص327.

[20] اعراف179.

[21] اعراف179.

[22] اعراف179.

[23] اعراف179.

[24] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[25] طارق9.

[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[27] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[28] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص53.

[29] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص53.

[30] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص53.

[31] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[32] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[33] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[34] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[35] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[36] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[37] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[38] اعراف96.

[39] اعراف96.

[40] اعراف96.

[41] اعراف96.

[42] اعراف96.

[43] جمعه5.

[44] اعراف96.

[45] اعراف96.

[46] اعراف96.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه