استادحدائق روز پنج شنبه 2 فروردین ماه 1403 مصادف با یازدهمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث عوامل رحمت از نگاه قرآن پرداختند. 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيم‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

خب روز روز دهم ماه مبارک رمضان مصادف با سالروز ارتحال بانوی بزرگ از عالم بشريت و عالم اسلام حضرت خديجه بنت خويلد من در دو قسمت مطالب را محضر جمع محترم عرض کنم، قسمت اول بحث ادامه عرايض جلسات گذشته، قسمت دوم اشاره­ای به اين بانوی بزرگی که امروز روز وفات اين شخصيت بزرگ در عالم اسلام است، اما قسمت اول صحبت بحث پيرامون موجبات رحمت در زندگی انسان­ها بود، يکی از عواملی که خداوند در قرآن موجب رحمت ياد می­فرمايد رعايت تقوی در زندگی است خود پاک زيستن و از نظر اخلاقی و رفتاری سالم بودن رحمت الهی را جذب می­کند و برای انسان بر می­انگيزد، قسمتی از آيه شريفه بيست و نه سوره مبارکه انفال باقی ماند توضيحاتی را و تکميل بحث آيه را سخنی از فرمايشات اميرالمؤمنين، اشاره کرديم که تقوی را يکی از تعريف­های تقوی در سوره البقره خداوند با برداشتن عالم غيب، اقامه نماز با آن تعريفی که ائمه فرمودند نه قرائت نماز و از مال خودمان ديگران را بی­بهره قرار ندادند، اين نشانه تقواست آدم با تقوی هم به باورهای عالم شهود معتقد است، فراتر از اين عالم محسوسات عالم غيب را قبول دارد و باور دارد که مسائلی بر اين نظام حاکم است همه­اش اين­هايي نيست که ما می­بينيم و اين­که ارتباط و بندگی خودمان را با خداوند رها نکنيم، فراموش نکنيم اين­ها کدهای تقواست و اين­که آنچه خدا به ما داده ديگران را هم محروم نکنيم، باور قوی به عالم غيب، ارتباط با خدا، ارتباط با مردم اين را می­گويند انسان با تقوی، اگر کسی ديديد نماز شبش تعطيل نمی­شود ولی کار به کار مردم ندارد رو تقوايش يک خط قرمزی بکشيد، اگر کسی ديديد خدمات اجتماعی­اش وسيع ولی نماز نمی­خواند اين تقوی ندارد، تقوی آن است که خدا تعريف می­فرمايد: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[2] اول يک باور و اعتقاد درست، اعتقاد سالم با آن تعابيری که ما از غيب در روايات اهل­البيت اشاره کرديم و بعد نماز می­خواند: «يُقيمُونَ»[3] آقا دلت پاک باشد نماز برای چه؟ مگر خدا محتاج به نماز است اين بی­تقوايي است هرجا ديديد نماز در زندگی­تان رنگ باخته بدانيد درجه­ تقوايتان آمده پايين ما مسيرمان مسير بی­تقوايي است اسوه متقين علی­ ابن ابیطالب، در جنگ صفين در آن گرما گرم جنگ صعصعة ابن سوهان می­گويد ديدم حضرت شمشير می­زند به آسمان نگاه می­کند دشمن را عقب می­راند آسمان را می­نگرد صعصعة ابن سوهان گفتم يا اميرالمؤمنين بلاء می­خواهد نازل بشود آقا فرمود صعصعة منتظر هستم ببينم وقت نماز کی داخل می­شود؟ گفت آقا الآن ما زيربار فشار دشمن هستيم اين نماز ظهر را می­شود دو ساعت ديگر هم خواند همين حرفی­ که خيلی­هايمان می­زنيم بابا فعلاً کارت را بکن، نماز که وقتش از دست نرفته، دو ساعت ديگر، مشتری­ات راه بينداز، تلفنت را جواب بده، به خدا می­گوييم مردم ولی به مردم نمی­گوييم خدا، ما می­گوييم شيعه اميرالمؤمنين هم هستيم آقا فرمودند صعصعة ابن سوهان مگر نبرد ما با معاويه غير از اقامه نماز است من روايتش را خواندم از امام عسکری امام عسکری برای: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[4] کدهايي را بيان فرمود يکش حضرت فرمود حدود نماز و وقت نماز را رعايت کنيد، نماز را در وقت بخوانيد، نه نماز را هر وقت بخوانيد، آنی که هر وقت نماز شد می­خواند اين با تقوايي مغايرت دارد ضريب تقوايش پايين است، ماه رمضان است بزرگترين دستاورد رمضان متقی شدن است يعنی ما بعد از ماه رمضان ديگر نماز بايد بيايد سرخط ما امروز در ادارات­مان نماز چگونه می­خوانند.

من يک خاطره­ای را نقل کنم از زمان آقای مهندس رضازاده که استاندار فارس بودند دولت اول آقای احمدی­نژاد سال هشتاد و پنج بود يعنی هفده سال قبل خب ما يک توفيقی داشتيم که حالا با ايشان همکاری داشتيم در بحث روحانيت و ائمه جمعه استان مشاور ايشان بودم يک وقتی به آقای مهندس رضازاده گفتم آقای مهندس می­خواهی قوی­ترين مدير اجرايي استانت را برايت معرفی کنم و ضعيف­ترين مدير را نه از نگاه خودم، از نگاه قرآن، از نگاه خدا، ايشان استقبال کرد، گفتم اما من يک خواهش دارم ما زحمت می­کشيم آن مدير را شناسايي می­کنيم شما هم بايد تجليل کنيد، گفت من حرفی ندارم، من حدود ده پانزده­تايي از طلبه­ها را بسيج کرديم در ادارات، گفتيم ساعت نماز برويد در ادارات کل ببينيد آقای مدير اگر حاضر است در اداره در نماز اول وقت حضور دارد يا ندارد؟ يک تحقيق ميدانی در يک ماه صورت گرفت گزارش را من محرمانه بردم پيش آقای استاندار، گفتم قوی­ترين مدير استانی­ات اين آقاست، ضعيف­ترين مدير استانی­ات هم اين آقاست آقای استاندار هنوز علت نپرسيده تأييد کرد گفت درست می­گويي، اين آقای مديرکل بهترين مديرکل ماست، و آن آقا هم ضعيف­ترين است گفت شما از کجا فهميديد؟ گفتم خدا در سوره حج آيه چهل و يک رمز موفقيت انسان­های موفق را چهار چيز نام می­برد اول از همه آن­ها اقامه نماز است: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ»[5] اين­که خدا شرط تقوی را نماز نام می­برد، می­بينی اين نماز خيلی از جاها محور است، در آيه چهار سوره لقمان نشانه محسنين يکش نماز است، نيکوکار کيست؟ نيکوکار آن است که فقط عمارت می­سازد آجر رو آجر می­گذارد ببينيم نيکوکار را خدا چگونه تعريف می­کند: «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون‏»[6]يعنی همان چيزی که خدا در آيه سوم سوره البقره می­فرمايد، متقين، محسنين، محسن کسی است که اقامه نماز می­کند ما هرچه بيشتر پول خرج می­کنيم می­گوييم نيکوکار، نيکوکار محترم، نيکوکار را خدا می­فرمايد اول اقامه نماز بعداً: «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[7]پرداختن حقوق: «وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون‏»[8] اعتقاد پاک به عالم آخرت و جهان جاويد آخرت، من به آقای استاندار گفتم خدا می­فرمايد افرادی که به ايشان امکانات داديم چهار جا خودشان را نشان می­دهند حالا آقايون خدا وکيلی به خودمان نمره بدهيم در خلوت­مان، تنهايي­مان نه اين­جا يک ساعتی برای خودمان وقت بگذاريم ببينيم واقعاً با اين معيارها نزديک هستيم تا الآن، تا الآن همه­مان از خدا گرفتيم بعضی­ها مقام گرفتيد، بعضی­ها ثروت گرفتيد، بعضی­ عمر که همه گرفتيم رزق که همه گرفتيم، همه پای سفره خان الهی هستيم، همه مرهون الطاف الهی هستيم ببينيد به اين نسبتی که خدا به ما داده، در اين چهار مورد رشد کرديم يا نکرديم؟ اگر افت کرديم اين داده­های خدا دارد می­شود وزر و بال می­شود خسران و شرمندگی، خوشا به حال کسانی که بگويند آقا هرچه مقام­مان می­رود بالاتر اين­جا جدی­تر هستيم، هرچه ثروت­مان بيشتر شد قوی­تر هستيم، هرچه آبرويمان رفت بالاتر اين­جا کوشاتر هستيم آن چهار کد اين است: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ»[9] نه فقط خودشان می­خوانند نماز را برپا می­دارند اين آقای مدير شرائط نماز خوان را مهيا می­کند اين پدر خانواده شرائط نماز را فراهم می­کند، من در همين شيراز جنت­تراز آقای دارم، سراغ دارم مکانيک است از نيم ساعت به اذان تا نيم ساعت بعد از اذان نماز واجب به کارگرهايش می­گويد من ديگر کار نمی­خواهم برای من کار نکنيد، الزام­شان هم نمی­کند به نماز می­گويد خوانديد خوانديد وظيفه شماست، نخوانديد می­خواهم قيامت شرمنده خدا نباشم خدا بگويد اين­ها را گرفتی به کار، در وقت نماز هم نگذاشتی نماز بخوانند من می­خواهم قيامت برای خدا حرف برای گفتن داشته باشم حالا بنده يک وقت کسی را به کار می­گيرم حالا اذان می­گويند آقا برويم نماز بخوانيم؟ می­گويد زير کار می­خواهی در بروری؟ ای وای اين دينداری است: «أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»[10] به نسبت رشدمان بايد در اين­ها رشد کنيم من ببينم حالا که خدا به من لطف کرده خودم پايبند به نماز اول وقت هستم مجموعه خودم را به نماز اول وقت دعوت می­کنم به آقای استاندار گفتم آن آقای مديری که من موفق­ترين مدير است در گزارشی که دوستان جمع کردند گفتند اين آقا نبوده در اداره باشد نماز اول وقت نخواند، اتفاقاً نمازخانه او مجموعاً شلوغ­ترين نمازخانه ادارات کل بود، چون خودش می­آمد ديگران را هم ياد می­گرفتند و گفتم آن آقای مدير ضعيف را می­گويند در سال معجزه بشود دوبار بيايد در نمازخانه و يک نمازخانه آشفته­ای درهم بر همی، پدر نماز اول در خانه خواندي بچه­ات ياد می­گيرد، به يکی از بزرگان عرفا و علما گفتند شما چه شد نماز شب­نخوان شدی؟ گفت من يکبار پدر و مادرم نگفتند نماز شب بخوان اما بچه خردسالی بودم نيمه شب­ها بيدار می­شدم گرسنه بودم تشنه بودم، يکدفعه می­ديدم پدر اين طرف اتاق مشغول راز و نياز، مادر آن طرف اتاق مشغول راز و نياز، اين راز و نيازهای شبانه پدر و مادر من را عاشق راز و نياز کرد، می­خواهيد بچه­هايتان قرآن بخوانند بخوانيم خودمان، ببينند، خوبی را ببيند از ما: «كُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِكُمْ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»[11] خب اين کد عرض شود تقوی، من چند نکته را ذيل اين آيه شريفه عرض کنم آيه بيست و نه سوره مبارکه انفال که خداوند می­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً‏»[12] شما با تقوی بشويد ما فرقان را به شما عطا می­کنيم، يعنی ديگر نمی­مانيد در کارها، حق را از باطل تشخيص می­دهيد يک روشن­بينی به شما عنايت می­کنيم که فريب نمی­خوريد کلاه سرتان نمی­رود، ببينيد فرقان غلام سياه افريقايي بی­سواد فرقان دارد می­شود اصحاب الحسين، عبيدالله حرّجعفی فرمانده فرقان ندارد سيدالشهداء را رها می­کند، جمعيتی که در مدينه بودند امام حسين را بعضی­هايشان در آغوش پيغمبر ديده بودند با آقا نيامدند اما بعضی­ها شب عاشورا آمدند پشت خيمه­های امام حسين صدای مناجات سيدالشهداء را شنيدند حدود سی نفر از اين شهدای کربلا شب عاشورا آمدند يعنی دقيقه پايانی اين­ها خودشان را به سيدالشهداء رساندند اين فرقان است تو بندگی خوب بکن، ببين خدا چه می­کند؟ خدا می­فرمايد ما فرقان به شما می­دهيم حق را از باطل تشخيص می­دهيد، کلاه سرتان نمی­رود، دوم: «يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ‏»[13] ما آثار روانی و اجتماعی گناهان را هم از شما بر می­داريم اگر خطای قبلاً کرديد ميزان حال فعلی است چنان پاک­تان می­کنيم که اين نکبت گناه از زندگی شما رخت بر می­بندد و سوم قرآن می­فرمايد: «وَ يَغْفِرْ لَكُمْ‏»[14] ما شما را می­بخشيم مغفرت الهی هم شامل حال شما می­شود در جهان آخرت، ما هم رعايت تقوی هم سربلندی در امتحانات دنيايي است فرقان، در اين مسائل زندگی، مال، فرزند، مقام، اين ابتلائاتی که قرآن می­فرمايد اين­ها آزمايش است ديگر امتحانات الهی است مردم در هر حالی هستيد در حال آزمون هستيد، فقر امتحان، ثروت امتحان، سلامتی امتحان، بيماری امتحان، جوانی امتحان، پيری امتحان، عزلت امتحان، شهرت امتحان، يکی را پيدا نمی­کني که بگويد من در حال امتحان نيستم، البته اين را هم من عرض کنم آنهايي که، يک کسی آمد يک وقت به من گله کرد گفت آقا چرا هرچه سنگ است برای پای لنگ است؟ امتحان فقط برای فقراست، امتحان فقط برای مريض­هاست؟ گفتم شما يک نفر رو کرة زمين پيدا کن که امتحان نشود من يک سکه بهار آزادی برايت می­دهم الآن هم می­گويم اگر کسی را توانستيد پيدا کنيد به ازاء هر نفر يک سکه، گفتم تو امتحان را چه می­دانی، امتحان را فقط مريضی ديدی؟ امتحان انسان­های سالم خيلی سخت­تر از انسان­های سالم مريض است، می­گويند آقا سالم تو بدنت سالم بود، او مريض اگر بيمار بود روزه نرفت با مريضی امتحان شد، تو سالم بايد با روزه رفتنت امتحان بشوی، امتحان ثروتمندان سخت­تر از فقراست، فقير با نداری­اش امتحان می­شود ثروتمند با ثروت، امتحان يک مديرکل از يک آبدارچی خيلی بيشتر است امتحان يک آيت­الله العظمی از امتحان يک طلبه خيلی سنگين­تر است امتحان يک پدر از يک فرزند دشوارتر هر کسی بامش بيش، برفش بيشتر، به آن نسبتی که خدا عطا کرده امتحانتان هم و آزمون­تان هم برگزار می­شود.

خب يکی دو نکته ديگر را هم اشاره کنم، ما رعايت تقوی کرديم اين سربلندی رقم می­خورد و عملکرد انسان­ها بر اثر بينش آن­ها رقم می­خورد يعنی کارهای مردم به حسب بينش­هاست: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ»[15] با چه بينشی من هزينه می­کنم با چه بينشی من حرف می­زنم، و نکته پايانی قرآن می­فرمايد در همين آيه هم ضريب شناخت شما بالا می­رود تقوی، هم آبرو و حيثيت اجتماعی شما را حفظ می­کنيم: «يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ»[16] و هم مغفرت اخروی را به شما می­دهيم، آخرت هم خدا آبرو داری می­کند: «يَغْفِرْ لَكُمْ»[17] شماها را می­بخشيم يعنی هم دنيای شما را سامان می­دهيم هم آخرت شما را، و اين پاداش­ها همه لطفی از ناحيه اوست پايان آيه خدا می­فرمايد: «وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيم‏»[18]يک وقت اين­ها نگوييد من، آقای متقی اگر با تقوی هم بودی، منت نگذاری سر دين، خدايا هوای ما را داشته باش، اگر ما نباشيم مسجدت لنگ است، ما نبوديم يتيم­ها سر بی­شام زمين می­گذاشتند بابا: «وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيم‏»[19]اگر کاری هم داری می­کنی، باز لطف خداست فضل خداست، منيت نيايد غرور نيايد، تکبر نيايد اما حديثی که وعده کرده بوديم از آقا اميرالمؤمنين من تقديم کنم حضرت مولی در خطبه صد و نود و هشت در بحث تقوی اول اين­که ما چرا بايد تقوی داشته باشيم؟ اين يک بحث است و بعد تقوی با ما چه می­کند؟ اين هم يک بحث ديگر است، هردو را حضرت اشاره می­کند چرا تقوی؟ چرا خدا ترسی؟ چرا خود نگهداری از آنچه او نمی­پسندد؟ تقوی معنايش نخوردن نيست، نپوشيدن نيست، تقوی يعنی نافرمانی نکن، امام صادق فرمود تقوی يعنی اين­که: «لَا يَرَاكَ‏ اللَّهُ‏ حَيْثُ‏ نَهَاكَ»[20]خدا تو را در کاری که نهي­ات کرده نبيند، آقا وضع زندگی­ات آلوده به حرام نباشد چه در گفتار، چه در ديدار، چه در کسب، چه در داد و ستد، چه در معاشرت، شب­هايمان، روزهايمان، خلوت­هايمان، جلوت­هايمان، خدا بپسندد نافرمانی خدا صورت نگيرد اين را می­گويند انسان با تقوی، اسلام با عروسی مخالف است اسلام می­گويد در عروسی­ها معصيت نکنيد، اسلام با باغ رفتن و تفريح مخالف است اسلام می­گويد در تفريح­تان گناه نکنيد، آقا در مسافرتت معصيت نکن، ثروت از حلال به دست بياور، در حلال مصرف کن، يک وقتی حلال در نياوريم در حرام هزينه بشود، حرام در نياوريم بخواهيم در حلال مصرف کنيد، اين­ها بی­تقوايي است: «لَا يَرَاكَ‏ اللَّهُ‏ حَيْثُ‏ نَهَاكَ»[21] و تقوی يعنی اين­که واجبی هم که خدا از شما انتظار دارد از شما فوت نشود: «لَا يَفْقِدُكَ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكَ»[22] آدم با تقوی نماز قضاء ندارد، روزه قضاء ندارد، واجب زمين مانده ندارد، آدم با تقوی، حالا من يک جمله می­گويم دور از جان­ همه­تان و همه­مان اين را اول گفتم که اگر اتفاقی افتاد نگوييد آقای حدائق زد تو خال، خدايا به اين جمع محترم يک طول عمر با عزت اول عنايت کن، بگوييد آمين، دور از جان همه­تان الآن حضرت عزرائيل با يک تيم اعدام وارد مسجدالرسول بشود ببينيد به خودمان نمره بدهيم، خانم­ها نترسيد دور از جان گفتم، حضرت ملک الموت الآن بيايد بگويد درهای مسجدالرسول را پلمپ کنيد پير و جوان، زن و مرد همه را می­خواهم ببرم خدا وکيلی، خدا وکيلی خدا وکيلی چند نفر آماده هستيم؟ آماده را من تعريف می­کنم يک جايي يک حرفی زدم يکی گفت من آماده مردن هستم، گفتم دليلت چه است؟ گفت آقا چک دست طلبکارها دارم، دنبالم گذاشتند، قبر بهتر از عادل­ آباد است، گفتم نمرده که بفهمی چه می­گذرد بر ميت بدهکار؟ ما چند درصدمان آماده هستيم بگويد الآن می­خواهم، آقا اجازه بدهيد دختر را شوهرش بدهيم، اين خانه نيم ساخته را تمامش کنيم يک بدهی مردم دست ماست رد کنيم، يک طلبی داريم بگيريم يک حلال بودی بطلبيم، چهارتا کار زمين مانده داريم، اميرالمؤمنين فرمود نشانه انسان آماده سه چيز است، حضرت فرمود انسان­های آماده واجبات­شان را انجام دادند، نماز قضاء ندارد، آنی که می­گويد من آماده هستم، می­گويد يک رکعت نماز قضاء ندارم، واجبات هم هرچه بده، خمس، زکات، وظايف مالی، حج اين­ها را من انجام دادم هراس ندارم کارم را کردم: «وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ»[23]حرام را هم ترک کردم اگر حرامی هم از من سرزده با مغفرت جبران کردم: «وَ الِاشْتِمَالُ‏ عَلَى‏ الْمَكَارِمِ‏»[24] واجبات را انجام بدهند حضرت مولی می­فرمايد، حرم انجام نداده باشند، پيوسته در صدد انجام کار خير، هر کسی اين سه­تا را دارد آماده است می­تواند اين شعر شاعر را بگويد:

مرگ اگر مرد است گو نزد من آي، تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ

من از او عمری ستانم جاويدان، او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ

آمادگی به اين معنی، تذکر هم دادند که وعده بوديد درباره نوروز طبيعت صحبت کنيد، بله وعده داديم حالا امروز چون روز وفات حضرت خديجه هم هست به احترام حضرت خديجه بگذاريد يک بخش مجلس را ما شخصيت اين بزرگ بانو را طلب در طائفه گم نمی­شود، شنبه تشريف می­آوريد من عرض می­کنم من روايت هم يادداشت کردم که بخوانم از امام صادق روايت مفصلی است اما انشاءالله فرصت ديگر ضمناً دستگاه پوز هم در قسمت­ خانم­ها هست نسبت به بعضی از عزيزان که پيشنهاد کردند برای مشارکت در افطاری يا بسته­های معيشتی و آن­هايي هم که برای بحث مهدويت و مجموعه امام عصر می­خواهند مساعدتی داشته باشند عزيزان ما هستند، آقای لطفی­کيا و حاجيه خانم بزرگی در خدمت جمع محبت­های شما را جمع آوری می­کنند، خب ما چرا تقوی رعايت کنيم؟ چرا در پيشگاه خدا اين تعهد را داشته باشيم که نافرمانی او را نکنيم، اوامر او را اطاعت کنيم چندتا نکته اميرالمؤمنين می­فرمايد، اين را به بعضی از اين جوان‌هايتان که پايشان در مسجد نمی­آيد بعضی­ها می­گويند چرا نماز؟ چرا بندگی؟ مگر خدا چه کرده؟ بگوييد خدا اين کارها را کرده قال علي عليه­السلام: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي‏ أُوصِيكُمْ‏ بِتَقْوَى‏ اللَّهِ‏»[25] آقا فرمود همه­تان را سفارش به تقوی می­کنم، چرا؟ چرا تقوی؟ چرا خدا نگری؟ «الَّذِي ابْتَدَأَ خَلْقَكُمْ»[26] بابا شروعت از اوست آقا خودت را گم نکن، تو از خدايي، آغازت از خدا بوده: «إِنَّا لِلَّهِ»[27] بابا اين آفريدگاری که همه چيزت مال اوست، حرمتش را حفظ کن، ما يک جايي نشستيم می­گويند حاجی چرا حرف نزدی؟ آقا چرا صحبت نکردی؟ می­گويد پايم رو فرش­شان بود، پای سفره نشسته بودم هيچی نگفتم، ما تا اين حد يک حالا متاع قليلی دنيايي ملاحظه می­کنيم چون خانه­شان بوديم پايمان رو فرش­شان بود، پای سفره­شان بوديم نمک­شان را داشتيم می­خورديم اين حرف را نزديم، صفر تا بی­نهايت هرچه داريد مال خداست، تقوی از اين جهت که همه چيزتان مال اوست: «ابْتَدَأَ خَلْقَكُمْ وَ إِلَيْهِ يَكُونُ مَعَادُكُمْ»[28] آقا فرمود تقوی را رعايت کنيد چون مردم بازگشت­تان به سوی خداست، خانه، زندگی، اولاد، پدر، مادر، رفيق، شريک بايد بگذاری تنها بروی می­برند تو را به پيشگاه­ او، قيامت هم بايد پاسخگوی او باشی، بايد پاسخ بدهيد، همين ديشب جای بوديم منزل يکی از دوستان محترم افطاری بود، بعد که آمديم بيرون گفت آقا اين خانه آقای حاج فلانی که می­آمد پای منبرتان در مسجدالرسول يادش کردند از کسانی که هر سال می­آمد اين­جا، گفت رحمت خدا رفت اين خانه را داشت يک دوتا خانه ديگر هم داشت در جريان کرونا فوت کرد و خانه را گذاشت و رفت، مردم لخت آمديم شانس بياوريد يک دست کفنی ببريد از کجا آمديد؟ «إِنَّا لِلَّهِ»[29] مراغ باغ ملکوت هستم، به کجا می­رويد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[30] به سوی او:

مرغ باغ ملکوتم نيم از عالم خاک، چند روزی قفسی ساخته­ اند از بدنم

با شروعت، ختمت با خداست، حرمت اين خدا را حفظ کن، رضايت او را در نظر بگير: «وَ بِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِكُمْ»[31] آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد سومين علتی که بايد تقوی رعايت کنی، خدايي که برآورنده حاجات شماست، آقا يک حاجتی هم هست خدا ازش نيايد بدهد، همه کاره اوست گاهی اوقات ديديد من بارها ديدم بعضی مريض­ها دکتر جراح، متخصص می­گويد آقای حدائق کاری از دست­مان بر نمی­آيد فقط دعا کنم، نديديد، نشنيديد، يک سری مشکلات است می­گويد آقا ديگر کار از دست بشر خارج است، حضرت می­فرمايد خدايي را تقوايش را رعايت کنيد که: «نَجَاحُ طَلِبَتِكُمْ»[32]برآورنده حاجات شماست، آن گره­های کور را او می­گشايد، آن قفل­های بسته را او برای شما مفتوح می­کند اين سه: «وَ إِلَيْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِكُمْ»[33] حضرت فرمود آخرين نقطه اميد و آرزويتان خداست: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ»[34] ديگر بالاتر از خدا هم داريد نقطه نهايي کمالات خواستن ذات مقدس الهی است بشر طبعت عالی باشد، آبرو می­ريزی يک جايي  بريز که جمعش کنند و حضرت فرمود: «وَ بِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِكُمْ وَ إِلَيْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِكُمْ وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِكُمْ»[35] آقا فرمود راه راست شما به او ختم می­شود راه راست راهی است که به خدا منتهی بشود، خب اين خدا را فراموش نکنيد و نکته ديگر حضرت فرمود: «وَ إِلَيْهِ مَرَامِي مَفْزَعِكُمْ»[36] نکته پايان در هنگام ترس پناهگاه شماست، يک جاهايي ديديد ديگر همه کاری از ايشان نمی­آيد زلزله می­آيد هر کسی دارد می­دود که جانش را ببرد، يک مثالی را قرآن می­زند برای اين رجوع، ببينيد در فطرت همه انسان­ها نور خدا هست اما بعضی­ها شعله­اش را می­کشند پايين، رسول­الله فرمود: «كُلُ‏ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى‏ الْفِطْرَةِ»[37] همه مخلوقات، انسان­هايي که متولد می­شوند در هر کجاي عالم با فطرت پاک متولد می­شوند اما چيزی که هست آثار گناه و هوا پرستی و دنيا پرستی اين شعله­های پرفروغ خدا پرستی را کمسو و کمرنگ می­کند اما يک جاهايي يکدفعه طرف به خودش می­آيد، قرآن يک مثالی دارد: «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا»[38] ديديد وقتی افرادی سوار کشتی می­شوند کشتی وسط دريا دچار آماج سيل­ها و طوفان­ها و بادهای سهمگين می­شود در آستانه واژگون شدن: «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ»[39] با اخلاص خدا را صدا می­زنند، نذر می­کنند نياز می­کنند: «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ»[40] وقتی از کشتی نجات پيدا می­کنند: «إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون‏»[41]دوباره همه چيز يادشان می­رود، يکی از آقايان بزرگان علمای همين استان از سادات رحمت­الله عليه نقل می­کرد يک وقتی از تهران می­آمديم شيراز، هواپيما آمد برود رو باند بنشيند اوج گرفـت، دوباره رفت يک ده دقيقه­ای دور خورد دوباره آمد برود رو باند قرار بگيرد دوباره اوج گرفت دو سه بار اين صحنه تکرار شد خلبان گفت با کمال تأسف چرخ­های هواپيما باز نمی­شود آرامش­تان را حفظ کنيد، به ما از برج مراقبت اعلان شده آن قدر هواپيما را به پرواز درآوريم که بنزين­های داخل باک کاملاً سوخته بشود آن لحظه آخر بدون چرخ برويم رو باند خب خدا نصيب نکند يک کسی در همچون هواپيمايي قرار گرفت معلوم نيست زنده خارج می­شود يا سکته کرده يا مرده؟ آن آقا می­فرمود از بزرگان علمای استان بود، گفت آقا تا خلبان اين را گفت هواپيما شد کربلا، صدای يا الله­ها بلند شد يا حسين، يا الله يا ابالفضل گفت ديدند ما عالم سيد عمامه بصری نشستيم ما شديم امامزاده زنده، خب يک عده که اصلاً از هوش رفتند اين مهمانداران می­رسيدند به اين­ها که به هوش­شان بياورند، ديدم يک عده آمدند کنار ما حاج­آقا ما گناه زياد کرديم چه خاکی بسر کنيم؟ گفتم هيچی فعلاً استغفار کن، حالا ياد گناهت بايد بيفتی؟ اميرالمؤمنين فرمود يک جوری زندگی نکنيد که وقتی رو تخته­ تابوت دارند می­برند تو را قبرستان بيدار بشوی، هی نگو فردا و فرداها اين کارهايم را می­کنم، کلام اميرالمؤمنين: «لا تقل غداً بعد غد» ، هی نگو فردا پس فردا، حضرت فرمود: «فانما قوم هلکوا بالامانی و التسويف» ، بعضی­ها با همين آرزوها هلاک شدند، يک وقتی بيدار می­شود که: «نقلوا علی اعوادهم الی قبول المظلمة الضيقه» ، رو تخته تابوت دارند می­برند قبرستان آن ساعت بيدار می­شود که ديگر فايده ندارد تا هستی کار کن، گفت آقا اين­ها آمدند هر کسی آمد و گفتم آقا نه از من کاری بر می­آيد نه از شما فقط استغفار کنيم، اين لحظه آخر حالا يا می­مانيم يا می­رويم؟ ديگر بقيه­اش با خداست، گفت بعضی از خانم­ها چادر، رو سری­ها را کشيدند جلو آرايش را بعضی­ها پاک کردند بايد اين جوری بشود حتماً بايد سر و کله حضرت مبارک عزرائيل پيدا بشود پاها را بچسپانيم حالا می­خواستم اين را بگويم بشنويد گفت يک آقايي آمد يک بازاری آمد کنار دستم گفت حاج­آقا چه خاکی به سر کنم، من خمس ندادم گفتم هيچی فعلاً کار دست­مان نيست، گفت من يک چکی بنويسم بدهم خدمت حضرتعالی بابت خمس، گفتم مرد حسابی ما معلوم نيست زنده برسيم به زمين چکت را الآن می­خواهی بدهی به من، چکت را نگهدار اگر زنده رسيديم بعداً بپرداز گفت نه حاج­آقا شما از من قبول کنيد که برئ الذمه بشوم گفتم من خودم جواب کار خودم را بدهم هنر کردم، گفت اين بلند شد رفت و نشست گفت تا آن لحظه آخر که هواپيما رفت رو باند قرار بگيرد چرخ­ها باز شد، هواپيما قرار گرفت و بعضی­ها يک نفس آرامی کشيدند اين آقا گفت من از هواپيما که آمدم پايين پايين پله­ها ايستادم تا آنی که می­خواست چک بدهد بيايد، گفت آمد و از پله­ها که آمد پايين گفتم خب چون مُصِر بودی می­خواهی چک بدهی، من در هواپيما معلوم نبود ما هم در هوا بوديم، الآن چکت را بنويسی از تو قبول می­کنم، گفت حاج­آقا من بايد بروم يک حساب دقيقی بکنم، و فکر کنم هم اصلاً شايد خمس هم بدهکار نباشيم حالا يک خرده اضطراب در هواپيما گرفته بودم، حالا بعد انشاءالله حساب می­کنم اگر بدهکار بودم می­روم مردم دلتان برای خوتان بسوزد يک کسی آمد، به رسول­الله عرض کرد يا رسول­الله می­خواهم خدا رحمم کند چه کنم؟ پيغمبر فرمود به خودت رحم کن، به خودت رحم کن، دلت برای خودت بسوزد، گفت نداد و رفت، حالا ما هم که مُصِر نبوديم فقط می­خواستم برايش بگو، گفتم حتماً بايد هواپيما نقص فنی پيدا کند ياد خمس بيفتی، هواپيما نقص فنی پيدا کند آرايش رو صورت­مان را پاک کنيم:

يکبار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، در کف دستی ملخک

خب اين ادامه اين فرمايش که حضرت فرمودند تقوی به خاطر اين­که به خدا بر می­گرديد همه چيزتان از خداست، حالا تقوی چه می­کند اين هم باشد شنبه و بحث نوروز را هم اشاره کنيم خدمت­تان.

اما روز روز وفات بزرگ بانوی عالم اسلام حضرت خديجه بنت خويلد است، اين بانوی که آن سالی که حضرت خديجه سال دهم بعثت وفات کرد، پيامبر آن سال را سال عام الحزن ناميدند چون به فاصله حالا سه روز بعض نقل­ها متفاوت است تا سی و سه روز بعد از فوت ابوطالب خديجه هم از دنيا رفت يعنی دوتا از پشتيبان­های قوی پيغمبر اين­ها تا بودند هم البته قريش گستاخی می­کردند اما بعد از اين دو شخصيت اين­ها گستاخی­شان شدت پيدا کرد ديگر کار به جايي رسيد که رسول­الله ناگزیری به هجرت شدند، من نسبت به حضرت خديجه عرض شود که يکی دو روايت عرض کنم اين بانوی ثروتمندی که شما می­بينيد در زمره چهار بانوی برجسته عالم قرار می­گيرد، خداوند دوتا کار منحصر به فرد برای خديجه کرد که خديجه پاداش دوتا کار منحصر به فردش بود، يکی همسری پيغمبر، البته رسول­الله همسران ديگر هم داشتند ولی آن­ها فرزندانی از پيغمبر يا قسمت­شان نشد يا ماريه قبطيه فوت کرد ابراهيم، خديجه امروز روی کرة زمين هرکسی بگويد من با پيغمبر نسبت دارم از کانال حضرت خديجه است، يعنی زهرای مرضيه، شما يک سيد روی کرة زمين نمی­توانيد پيدا کنيد بگويد من سيد هستم جدم رسول­الله است اما ارتباطی با خديجه ندارم، نام پيغمبر، نسل پيغمبر از طريق خديجه است اين يک لطف عظيمی بود که خدا به حضرت خديجه کرد و يک لطف عظيم ديگر مادری فاطمه زهراء اين هم خيلی موهبت بزرگی بود که صديقه طاهره را در دامن خديجه گذاشتند، حضرت خديجه دوتا کار بزرگ می­کرد که اين­ها شد پاداش­ها عزيزان هرچه کارهايتان بزرگتر ثواب­هايتان عظيم­تر خدا ذرة المثقال­ها را می­فرمايد حساب می­کنيم شما در دوران جاهليت اول حضرت خديجه با سه واسطه يعنی در سه پشت که عقب برگرديم با پيغمبر از نظر اجداد مشترک بود يعنی در حقيقت دختر عمو به حساب می­آمد از سادات قريش بانوی با عظمت، شخصيت برجسته و عفيفه و در زمان جاهليت يکی از القاب حضرت خديجه طاهره بود اصلاً اين خانم، در حجاز در عصر جاهليت مسمی بود به طاهره، يعنی بانوی پاک و پاکدامن، خب خدا ثروت انبوهی را به حضرت خديجه عنايت کرده بود حالا ببينيد اين برای تمام ثروتمندان ما درس است، آن زمانی که پليس بين الملل نبود، تضمين­های امروزی نبود، دفترهای محاضر نبود حضرت خديجه مأمورانی داشت می­گفت اين جوان­ها بیکار را پيدا کنيد اين­ها را پيدا می­کردند جوان­ها را می­خواهد جوان است و نيروی جوانی و تحرک ...! يک بنده خدايي می­گفت برای سه چيز عيب است بیکاری، عرض شود بالاخره جوان بی­کار باشد بی­پول باشد، تنبلی را هم پيشه کند اين­­ها می­شود فتنه ديگر می­شود آسيب، بايد جوان را مديريت کرد حضرت خديجه کارآفرينی را آن زمان شعارش را سرداد، الآن ما می­گوييم کارآفرينی جوان­ها را می­خواست به اين­ها می­گفت که شما می­خواهيد کار کنيد؟ بله، می­فرمايد سرمايه از من کار از شما، مضاربه برويد تجارت کنيد من هم با پولم با شما شريک سرمايه تجارت، هرچه منفعت شد بخشی من، بخشی شما، زمانی که بعضی­ها سرمايه را می­گرفتند می­رفتند امنيت در جاده­ها نبود يکدفعه سرمايه از بين می­رفت طرف می­رفت ديگر بر نمی­گشت، طرف می­رفت فوت می­کرد با تمام اين مخاطرات خديجه مبارزه می­کرد و ايجاد کار و اشتغال در حجاز راه انداخت، خانه حضرت خديجه را می­گويند هر کسی وارد می­شد حالا يک وقتی اگر همديگر را در مکه ديديم انتهای کوه مروه خانه حضرت خديجه بوده می­گويند بر بلندای خانه خديجه يک گنبدی از مخمل سبز چون سيده بود ايشان، قرشی بود، مثل گنبد بر افراشته بود هر کسی از هر قسمتی از مکه وارد می­شد خانه حضرت خديجه پيدا بود حالا ما يک وقتی يک جايي می­گوييم نبيند ما را آقا، يکدفعه ببينند ما را از ما کمک می­خواهند حضرت خديجه خانه­اش را تابلو کرده بود که هر کسی گرفتار است خانه را پيدا کند، می­گفتند خانه خديجه کجاست می­گفتند همان خانه­ای که گنبد سبزی از مخمل سبز بر بلندای خانه او آراسته شده محل رجوع فقراء و نيازمندان آقايون اين­ها مال زمان قبل از اسلام است، اين­ها مال زمان قبل از همسری با پيغمبر است، بی­جهت نيست که لياقت همسری با اشرف مخلوقات خلقت پيدا می­کند فقراء می­آمدند سرمايه گزاری می­کرد، يکی از کارهای که کرد به پيغمبر همين بود، ایشان به حضرت ابوطالب گفت به اين پسر برادرتان بگوييد بيايد ما سرمايه بدهيم، دو مرتبه با سرمايه خديجه پيغمبر تجارت کردند، خود پيغمبر را هم به کار دعوت کرد، اين کارآفرينی يعنی ثروت را بگوييم امانت خداست: «َ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ»[42] خدا داده، حالا در کنار ما چهارتا خانواده ديگر هم اداره بشوند پاداش آن کار شد لياقت همسری پيغمبر، اين مزد اول اما مادری فاطمه زهراء را از کجا ايشان گرفت اين خانم وقتی همسر رسول­الله شد حالا نوع نقل­ها بر اين است که اکثر علماء بر اين هستند که می­گويند حضرت خديجه ازواجی هم نکرده بود، مجرد بود اما تفاوت سنی با پيغمبر داشت، از پيامبر بزرگتر بود از نظر سنی، وقتی که همسر رسول­الله پيامبر يک جوانی در سن حدود بيست و پنج سالگی تهی‌دست اما خديجه شناخت بود پيغمبر را به حالا قرائنی که حالا وقت ديگر نيست اشاره کنم، شب ازدواج وقتی که پيغمبر آمدند در خانه­ای که خانه خانه خديجه است آمدند در خانه خديجه در حجله، عروس و داماد که مقابل هم قرار گرفتند حضرت خديجه يک صندوقچه چوبی را مقابل پيغمبر گذاشت، يک حرفی زد که عين همين حرف را حضرت زهراء به اميرالمؤمنين زد ادب را ببينيد ادب را اين بانوی ميلياردر عرب پيغمبر هم يک جوان تهی‌دست تازه با پول خديجه ازدواج راه افتاده، عنايت شده سر صندوق را باز کرد تمام کليد انبارهای حضرت خديجه بود يعنی سرمايه حضرت خديجه به پيغمبر عرض کرد يا محمد، اين­ها تمام سرمايه من است همه اين­ها متعلق به شماست: «و انا امتک» ، من هم کنيز تو، الله اکبر، من هم کنيز تو، نفرمود همسر تو، گفت: «البيت بيتک و انا امتک» ، خديجه خودت و اموالت در بست در اختيار پيغمبر قرار می­گيری، هرچه داشتی دادی، خدا هم آنچه نمونه خلقت است به تو می­دهد خدا هم يک گوهر منحصر به فردی در نظام ملک و ملکوت دارد به نام فاطمه زهراء(س) آن را هم می­دهيم به شما توفيق مادری را می­دهيم به شما، اين حواله فاطمه زهراء را حضرت خديجه در آن کار گرفت در آن بزرگ منشی، ببينيد داد به رسول­الله و منت هم نگذاشت و از زمانی هم که زن پيغمبر شد هنوز پيامبر به رسالت­شان قريب به پانزده سال مانده بود اين ثروت­ها را هزينه کرد هزينه کرد خرج کرد در اختيار پيغمبر گذاشت وضع حجاز يک وضع فقر آلودی بود پيغمبر اين­ها را خرج فقراء می­کردند اصلاً بحث اسلام نبود هنوز، ما گاهی اوقات می­گوييم آقا فلان، اگر مسجد بيايي کمکت می­کنيم اين جور نبود، رسول­الله به هر نيازمندی با اموال خديجه کمک می­کرد، و اين ثروت­ها هزينه شد، تا به جايي که زمانی که حضرت زهراء می­خواستند متولد بشوند ديگر ثروت خديجه رو به پايان گذاشته بود خانم تنها شده بود، فرستاد دنبال بعضی از اين زن­های قريش و بانوانی که شوهرهايشان با پول خديجه به نام و نان رسيده بودند، گفت بياييد من را کمک کنيد در امر زايمان، گفتند يادت می­آيد يک زمانی گفتيم زن يتيم ابوطالب نشو و شدی ثروتت را دادی، آبرويت را دادی، حالا که هيچی نداری ما را می­خواهی و حضرت زهراء را خدا گذاشت آن سال­های آخر به خديجه عنايت شد که در اين آزمون خديجه خوب آزموده شد، که خديجه عرض کردم خدايا اگر همسری پيغمبرت شدم برای تو شدم، اگر همسری او را برگزيدم برای تو بود، که می­گويند همان زمان چهار بانوی بزرگ کنار بستر خديجه حاضر شدند برجسته­ترين بانوان عالم آمدند، هاجر آمد، مريم آمد، آسيه آمد، کلثوم آمد اين­ها گفتند ما آمديم تو را کمک کنيم در امر زايمان، تنها نيستی خب خدا پاداش می­دهد اميرالمؤمنين می­فرمايد بازگشت­تان به سوی خداست اين خديجه همه را داد و لذا روزی که می­خواست از دنيا برود به پيغمبر يک وصيت کرد گفت فقط من را در آن عبای خوتان بپوشانيد و دفن کنيد مدال افتخار من عبای باشد که شما در آن عبا عبادت کردی اين خديجه ما داريم در رجعت حضرت خديجه می­آيد، حضرت خديجه در رجعت می­آيد در قيامت مقدم در قيامت حضرت خديجه است و پشت سرش فاطمه زهراء می­آيد بانوی که در عظمت اوج گرفت من يک جمله از فرمايشات حضرت خديجه را عرض کنم و يک جمله از رسول­الله ديگر تمام کنم، حضرت خديجه يک وقت به پيامبر عرض کرد آقا می­دانيد ما چرا شديم همسر شما؟ اين­ها بايد معيار انتخاب­های دخترهای ما باشد، گزينه­ها بايد بشود اين­ها به پيغمبر عرض کرد: «إِنِّي قَدْ رَغِبْتُ فِيكَ »[43] من به چند جهت شما را انتخاب کردم يک: «لِقَرَابَتِكَ مِنِّي»[44] فاميل من بودی، اين يک جهت نسبت فاميلی که امتيازی بود: «وَ شَرَفَكَ‏ فِي‏ قَوْمِكَ»[45] شرف شما در قومت در فاميل انسان با شرف و با حقيقتی بودید: «وَ أَمَانَتِكَ عِنْدَهُمْ»[46] امانتدار بودی، من زن شما شدم چون شما انسان امينی هستی، دختر را بايد به ايمان شوهر داد: «وَ حُسْنِ خُلُقِكَ»[47] اخلاق شايسته­ای داشتی: «وَ صِدْقِ حَدِيثِكَ»[48] انسان راستگويي بودی، به پيغمبر گفت اين­ها شد مبنای انتخاب من ديدم، من ديدم راستگوترين، امانتدارترين، خوش اخلاق­ترين فرد در بين فاميل و دودمانم شما هستيد يک جايي پيغمبر نشسته بودند يک کسی صحبتی کرد، نام خديجه آمد پيغمبر فرمود: «خَدِيجَةُ وَ أَيْنَ‏ مِثْلُ‏ خَدِيجَةَ»[49] مثل خديجه کجاست؟ ديگر تاريخ نخواهد ديد بعد پيغمبر فرمود: «صَدَّقَتْنِي حِينَ كَذَّبَنِي النَّاسُ»[50] تصديق کرد من را زمانی که من را تکذيب کردند، اولين مؤمن به خدا اميرالمؤمنين بعد هم خديجه زمانی که همه پشت پيغمبر را خالی کرده بودند، تنها خديجه ماند: «وَ آزَرَتْنِي عَلَى دِينِ اللَّهِ»[51] در دين خدا من را کمک کرد: «وَ أَعَانَتْنِي عَلَيْهِ بِمَالِهَا»[52] با مالش خديجه من را کمک کرد، با ثروتش عزيزانی که غار حراء مشرف شديد غار حراء يک مسير صعب العبوری است يعنی مسير رسيدن به غار خيز تندی است و الآن هم گرچه پله درست کردند رفت به بالا خيلی آسان شده يک سالی با جمعی از جوان­ها می­رفتيم بالا، بعضی از اين جوان­ها می­گفتند حاج­آقا اين راه پيغمبر اين­جا می­آمد با اين راه سخت، گاهی اوقات رسول­الله چهل روز در غار حراء می­ماندند گفتم عجيب­تر از اين، اين­که حضرت خديجه پيامبر گاهی اوقات يک چهل روز در غار بودند هر روز خديجه خودش آذوقه فراهم می­کرد از اين مسير سخت غذا را برای پيغمبر می­برد بالا، اين­ها را خدا می­بيند مثل امروزی وقتی که حضرت خديجه از دنيا رفت و پيکر اين بزرگ بانو را بردند در قبرستان ابوطالب رسول­الله در کنار جد بزرگوارش و عمويش به خاک سپردند برگشتند به سمت منزل حضرت زهراء در سنين طفوليت بود و کوچک­ترين فرزند خديجه، پيغمبر وقتی وارد منزل شدند زهرای مرضيه به سمت پدر دويد صدا زد: «يا أبا أين امي الخديجه» ، مامانم خديجه کجاست؟ مادرم خديجه کجاست؟ آقا رسول­الله زهرای مرضيه را در آغوش گرفتند بوسيدند، آرام کردند فرمودند خدا الآن جبرئيل بر من نازل شد و سلام تو را رساند فرمود مادرت الآن نزد ماست در کاخی و قصری از قصرهای بهشت از زمرد و ياقوت خدا سلامت را می­رساند می­فرمايد فاطمه نگران نباش، ديگر حضرت زهراء خلأ مادر را پر می­کرد اف بر آن مردم آن دورانی که خديجه در کنار پيغمبر بود روزی نبود رسول­الله به خانه بيايد بدن مجروح پيغمبر را مرهم نگذارد، يک روز رسول­الله در کوچه­های مدينه بعد از فوت خديجه داشتند می­رفتند منزل مشرکين قريش دور پيغمبر ريختند زباله روی سر و صورت پيغمبر ريختند مردم اين اسلام را رايگان به دست ما نرسيد، ارزان به دست ما نرسيده، زحمت­ها را پيغمبر کشيد، هزينه­ها را خديجه و اولياء دادند ما پای سفره آماده نشستيم، پيغمبر آمد داخل منزل يک وقت زهرای مرضيه بابا را ديد با وضع آشفته، گفت بابا بنشينيد سر و صورت شما را تميز بکنيم بگوييم يا رسول­الله دختر خردسالت را خدا سلام رساند خدا سر سلامتی داد، شما دعوت به آرامش کرديد، اما يک جمله ديگر اضافه کنم يک دختر ديگر هم سراغ بابا را گرفت، آن­جا به جای آرامش، به جای دعوت به آرامش سر بريده بابا را در دامنش گذاشتند همه بگوييم يا حسين.

 

[1] انفال29.

[2] بقره3.

[3] بقره3.

[4] بقره3.

[5] حج41.

[6] لقمان4.

[7] لقمان4.

[8] لقمان4.

[9] حج41.

[10] حج41.

[11] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص77.

[12] انفال29.

[13] انفال29.

[14] انفال29.

[15] انفال29.

[16] انفال29.

[17] انفال29.

[18] انفال29.

[19] انفال29.

[20] تحف العقول النص ص359.

[21] تحف العقول النص ص359.

[22] تحف العقول النص ص359.

[23] الأمالي( للصدوق) النص ص110.

[24] الأمالي( للصدوق) النص ص110.

[25] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[27] بقره156.

[28] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[29] بقره156.

[30] بقره156.

[31] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[32] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[33] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[34] فتح10.

[35] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[36] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.

[37] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص13.

[38] عنکبوت65.

[39] عنکبوت65.

[40] عنکبوت65.

[41] عنکبوت65.

[42] بقره3.

[43] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏1 ص509.

[44] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏1 ص509.

[45] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏1 ص509.

[46] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏1 ص509.

[47] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏1 ص509.

[48] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏1 ص509.

[49] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏1 ص360.

[50] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏1 ص360.

[51] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏1 ص360.

[52] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏1 ص360.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه