استاد حدائق روز جمعه 11 اسفندماه 1402 در مراسم دعای ندبه مهدیه بزرگ شیراز به شرح یکی دیگر از آیات مهدویت در قرآن پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[1].
صدق الله العلی العظيم
روز جمعه است و ايام تحتالشعاع نام مبارک ولیعصر امروز هم يک ويژگی خاص حضور در عرصه انتخایات آيهای که تلاوت شد از سوره مبارکه شوری آيه سی و چهار من ذيل اين آيه نکاتی را محضر عزيزان عرض کنم خداوند در دو آيهای قبل از اين آيه بيان میفرمايد که انسانهای مؤمن و متوکل، بعضیها ايمان دارند نماز میخوانند عبادت میکنند اما ضريب توکلشان پايين است، گاهی اوقات آن قدری که به پول در کارتش ايمان دارد به خدا ايمان؟ موقع کار خير دستش میلرزد، موقع خمس دادن، آقا نمیشود؟ دارد میگويد قسطی بدهيد، بابا خدا برايت داده، نزد تو هست، برای خدا کم نگذار، يک جاهايي که بايد بدرخشيم، نمیدرخشيم، نماز شب هم بنده میخوانم، شايد مستحباتم هم ترک نمیشود اما در انجام کارهای زندگیام ضريب توکلام پايين است، توکل هم با بیحساب و کتابی فرق میکند، با بیبرنامگی فرق میکند کسی بگويد آقا ما توکل به خدا کرديم بیبرنامه کار کند اين هم غلط است خدا عقل داده، خدا درک داده، بله ما حساب میکنيم لطف الهی را وعدهای الهی را، اقدام میکنيم به کارهايمان ايمان بايد با توکل باشد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون»[2]بعد خداوند در تعريف کسانی که ايمان آوردند و توکل کردند ويژگیهايي را نام میبرد، من آيهای که تلاوت شد چند ويژگی را در اين آيه شريفه خدمت عزيزان، يکی دو حديث هم عرض کنم چون امروز روز کار جمعی است، کار شوری است، شرکت در يک کار عمومی است و اين را هم قرآن بيان فرموده، قرآن میفرمايد از نشانههای بندههای با ايمان ما و متوکل ما يکش اين است که: «وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ»[3] اينها امر خدا را اجابت میکنند دعوت خدا را متابعت میکنند، رو اوامر الهی ديگر کم نمیگذارد خدا امر کرده تسليم است، چون و چرا نمیکند: «وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ»[4] اينها اوامر الهی را اجابت میکنند و مطيع اوامر خدا هستند حالا بنده بگويم مؤمن هستم اما يک جاهايي اجتهاد به رأی کنم اين غلط است: «اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ»[5]من همينجا نکته عرض کنم، حالا چون بحث شوری و مشورت و شرکت در کارهای جمعی است يک نکته را من مقدمه بحث عرض کنم، اساساً ما کجا بايد مشورت بگيريم و کجا نبايد مشورت بگيريم، مشورت کجاها ممدوح است؟ و کجاها مذموم است؟ مشورت در مسائل دينی و شرعی که اسلام تکليف را مشخص کرده غلط است؟ يکی بيايد بگويد آقا میخواهم مشورت کنم ما نماز بخوانيم يا نخوانيم؟ اين چه حرفی است میزنی؟ با مشورت میخواهم بدانم با حجاب باشيم بهتر است يا بیحجاب بودن؟ اين حرف غلط است خدا تکليف تو را روشن کرده، حالا ما مشورت بگيريم خمسمان را بپردازيم يا نپردازيم اين اصلاً عنوان مشورت اينجا نيست در مسائل دينی و مسائل اعتقادی که شرع مقدس تکليف مردم را روشن کرده، شما نبايد مشورت بگيريد، شما هزارتا کار شناس دينی بگويند آقا تو نماز نبايد بخوانی، ما هستيم فرمايش خدا، ما هستيم و فرمايش ائمه، اينجا جای مشورت نيست، آقا پدر ما میگويد اين حرف، پدر شما دارد خلاف دين حرف میزند، لذا امام صادق در توصيهای که به شخصی کردند، گفتند حرف پدر و مادرت را بشنو، تا جايي که مخالفت با حرف خدا نداشته باشد، اگر پدری حرفی زد که خدا راضی نيست با احترام پدر حرف پدر را نبايد شنيد، اگر مادری سخنی گفت که اولياء راضی نيستند، معصومين نبايد اطاعت کرد لذا مشورت جايگاهش در مسائل اجتماعی است، نه مسائل شرعی، در مسائل شرعی اصلاً جای مشورت نيست چون شرع تکليف را روشن کرده، ابهامی نيست در مسائل شرعی ما بخواهيم با مشورت واجباتمان را انجام بدهيم، با مشورت حرام را ترک کنيم يا ترک نکنيم اين غلط است، من همينجا شاهد مثال بياوريم يک جملهای را از فرمايشات اميرالمؤمنين آقا اميرالمؤمنين در آن روزهای نخست خلافت دو نفر از شخصيتهای بزرگ عالم اسلام آن وقت طلحه بود و زبير اينها سيف الاسلام بودند آقايون از خدا بخواهيد، خانمها از خدا بخواهيد عاقبتهايمان ختم بخير بشود زبير سيف الاسلام بود، طلحة طلحة الخير بود در زمان پيغمبر درخشيدند، اينها زمان پيغمبر از دنيا رفته بودند بهشتی مسلم بودند، اما تغيير کردند در گذر زمان و بعضیها عوض میشوند، تضمينما از زبير بيشتر نيست از طلحه بيشتر نيست، آقا من حزباللهی هستم، من جبهه رفتم، من نماز شب میخوانم بابا زبير پسر عمه اميرالمؤمنين بود، زبير وقتی در جنگ با اميرالمؤمنين کشته شد اميرالمؤمنين شمشيرش را که ديدند گريه کردند گفتند اين شمشير به اسلام خيلی خدمت کرد ولی بعد بر عليه اسلام به کار آمد اين کلام امام سجاد در دعای ابوحمزه ورد زبانتان باشد: «وَ اخْتِمْ لِي بِخَيْرٍ»[6]خدايا عاقبت به خيرمان کنم، حالا اين هستيم فردا چه هستيم؟ فردا با چه کسی هستيم؟ فردا چه میکنيم؟ دوتا از چهرههای برجستهای که تازه خود اهل سنت معتقد هستند میگويند رسولالله ده نفر را بشارت قطعی بهشت داد، عشر مبشره میگويند دوتايش طلحه و زبير بود، يکش اميرالمؤمنين بود، عشيره مبشره، اينها آمدند خدمت اميرالمؤمنين گرچه حالا در آن حديث بحث است آمدند خدمت اميرالمؤمنين آغاز خلافت بود، گفتند آقا با تو بيعت میکنيم، به حضرت گفتند به شرطی که در تمام کارهايت با ما مشورت بگيری، اگر در تمام مسائل با ما بيعت میکنی ما بيعت میکنيم با تو، زبير پسر عمه حضرت بود، بالاخره نسبت نسبی با اميرالمؤمنين داشت، پسر عمه رسولالله بود، طلحه از رجال عالم اسلام بود، اينها گفتند به شرطی با شما بيعت میکنيم که در همه کارهايت از ما مشورت بگيری اينکه میگويم مشورت همهجا معنی ندارد کلام اميرالمؤمنين را بشنويد، آقا فرمودند در پاسخ به اين تقاضای طلحه و زبير که اينها بعد هم ديگر جدا شدند بيعت هم نکردند فاجعه و غائله جمل را راه انداختند، آقا فرمودند: «نظرت في كتاب الله و سنة رسوله»[7] اولاً من در کارهايم نگاه به قرآن میکنم و نگاهم به سنت پيغمبر است، در هر کاری میخواهم انجام بدهم اول ببينم خدا چه فرموده؟ پيغمبر چه اشاره کرده؟ «فأمضيت ما دلاني عليه»[8] پايبند هستم به آنچه قرآن و پيغمبر و سنت رسولالله من را دلالت میکند، اول تابع قرآن و سنت هستم، سنت رسولالله: «و اتبعته»[9] من تبعيت میکنم از قرآن و ر سولالله: «و لم أحتج إلى آرائكما فيه»[10] نيازی هم به نظر شما نداريم، جای که دين تکليفم را روشن کرده من حرف شما را گوش نمیکنم، مردم هرجا اسلام تکليفتان را روشن کرده ثابت باشيد عمل کنيد، ترديد نبايد کرد در حرف خدا، ترديد نبايد کرد در سخن رسولالله، آقا فرمودند نيازی هم من ندارم به رأی شما و لا رأی غير کما حرف ديگران را هم من نياز ندارم، من هرجا که سنت و قرآن راهنمای کرده از هيچ کس مشورت نمیگيرم اين برای ما هم درس است حاجآقا در هر مسأله زندگیات اگر قرآن تکيفت را روشن کرده محکم باش و عمل کن بعد حضرت فرمودند: «و لو وقع حكم ليس في كتاب الله بيانه»[11] اما اگر مسألهای پيش آمد اينها میآيد در مسائل اجتماعی، که قرآن اين را بيان نکرد: «و لا في السنة برهانه»[12] سنت پيغمبر هم اين را نگفته: «و احتيج إلى المشاورة»[13] احتياج شد در آن مسأله به مشورت گرفتن: «لشاورتكما فيه»[14] من با شما مشورت میکنم اين حاصل اين سخن اين است که در مسائل دينیتان که اسلام تکليف را روشن کرده، اصلاً حق مشورت نداريد، آقا حالا يک شوری بکنيم ببينيم يک خرده حجاب ملايمتر، ول و باز باشند يک رأيي بگيريد، چه رأیي بگيرند؟ آقا نمیشود در يک مقطع مثلاً اين واجب را ناديده بگيريد، يک خرده اينجا ملايمتر، هرچه خدا و پيغمبر فرموده بايد پايبند بود، در مسائل اجتماعی است که قرآن و سنت بيان نکرده میگويند رجوع به مشورت کنيد، اين فرمايش آقا اميرالمؤمنين، من چندتا مطلب را ذيل اين آيه شريفه عرض کنم.
نکتهای که در ذيل اين آيه حائز اهميت است، ما امر خدا را قرآن میفرمايد مؤمنين متوکل: «وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ»[15] به ادعا نيست به عمل است، مؤمن بايد کار کنی، بايد اجابت کنی حرف خدا را، به سر و صدا نيست به عمل کار برآيد به سخندانی نيست، من اگر میگويم مؤمن هستم و متوکل هستم: «اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ»[16]امر خدا را بايد اجابت کنم، اطاعت کنم، بعد در ادامه آيه خدا میفرمايد: «وَ أَقامُوا الصَّلاةَ»[17] در بين همه واجبات خدا از نماز ياد میکند، چون نماز يک حساسيت و ويژگی خاصی دارد و لذا پيغمبر فرمود نماز ستون دين است: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»[18]نماز فصل الخطاب قبولی همه کارهای ما در قيامت است حالا خواهيم رسيد قيامت اين را من حالا میگويم تا قيامت برسيد به اين حديث رسولالله میفرمايد: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»[19]نماز عمود دين شما است: «إن قبلت قبل ما سواها»[20] اگر نمازتان پذيرفته شد کارهاي ديگرتان را هم قبول میکنند، مدرسه ساختی، درمانگاه ساختی، کمک به کميته امداد کردی اينها همهاش در حاشيه است، وضع نمازت چه بوده؟ چه جور نماز میخواندی؟ نمازها يک خط در ميان، آقا ما اين قدر کمکهای اجتماعی کرديم: «إن قبلت قبل ما سواها و إن ردّت ردّ ما سواها»[21]مقام معظم رهبری در دو روزی قبل گفتند به کسانی رأی بدهيد که اول اعتقاد و ايمان و تعهدشان بالاست، که آقايي میگفت در اين نامزدها يک جايي داشت صحبت کرد، آذان گفتند همينطور داشت حرف میزد، اين بهترين سند است که اين اصلاً نماز برايش مهم نيست اين رأی آوردن از نماز برايش مهمتر است بايد به اين رأی داد، اميرالمؤمنينی که وسط جبهه جنگ وقت نماز شد ظهر شد صعصعه ابن ثعبان میگويد حضرت دست از جنگ کشيد از مرکب آمد پايين، صعصعه میگويد آقا دشمن دارد حمل میکند زير فشار دشمن؟ آقا فرمود وقت نماز است، گفت آقا يک ساعت ديگر هم میشود نماز را خواند الآن در فشار حمله دشمن هستيم، آقا فرمود صعصعه مگر نبرد ما با معاويه غير از اقامه صلات است اين تذکری که مقام معظم رهبری دادند، بله آدمی که اعتقادات دينیاش ضعيف است تخصصاش نمره اول به درد نمیخورد، تخصص خيلی عالی، تعهد ضعيف اين خيانت میکند، آسيب میزند خب قرآن میفرمايد نماز استجابت دعا، دعوت خدا را بپذيريد مؤمن متوکل اوامر خدا را زمين نمیگذارد، مؤمن متوکل نماز را برپا میدارد، و لذا نماز چون فصل الخطاب همه کارهاست اگر نماز رد شد پيغمبر میفرمايد اعمالتان رد میشود: «و إن ردّت ردّ ما سواها»[22]يعنی پروندهها را که باز میکنند ديوان محاسبات الهی قيامت اول نمازهايتان را میکشند جلو میگويند حاجآقا، حاجخانم تکليف نمازت چه شد؟ اگر پرونده نماز مردود شد اصلاً کارهاي ديگرتان را هم نگاه نمیکنند میگويند فی امان الله اگر نماز قبول شد بقيه اعمال را ر سيدگی میکنند، جای ديگر رسولالله میفرمايد: «أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ الْعَبْدُ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ»[23] اول چيزی که خدا روز قيامت به حساب میرسد نماز است و از اين روايات فراوان ما در متون روايي نسبت به اهميت نماز لذا خداوند در همين آيه شريفه سوره مبارکه شوری آيه سی و هشت، خداوند بعد از استجابت امر خودش اقامه نماز را، آن هم اقامه نماز نه قرائت نماز، اين هم مطلبی است هرجا در قرآن خدا توصيه به نماز میفرمايد: «أَقامُوا الصَّلاةَ»[24]، «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[25]، «أَقِمِ الصَّلاة»[26]اقامه کنيد نه قرائت کنيد، قرائت همينی که بعضیها میخوانند حال قبل و بعد نمازش فرق نمیکند، راوی آمد به امام صادق عرض کرد، که آقا نماز مقبول نشانهاش چيست؟ اقامه يعنی اين، امام صادق فرمودند نماز مقبول نشانهاش اين است، حال بعد از نمازت با حال قبل از نمازت فرق بکند، اگر قبل از نماز دل شکستی تا سلام نماز دادی برو دلجويي کن، اگر قبل از نماز حق الناس گردنت بود با حق الناس ايستادی به نماز تا سلام نماز را دادی بروی حق را اداء کنی، تغيير بکنيم اگر همان انسان قبل از نماز بعد از نماز هستم اين قرائت است اين به تعبير بزرگان نرمش است يک خم و راست شدنی است و الا نماز نيست نماز بايد آثار خودش را نشان بدهد: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[27]ما را از بدیها باز دارد طرف میگويد آقا ما نماز میخوانيم گاهی اوقات میبينيم رفتارش، معاشرتش، عملکردش اصلاً فاصله گرفته از دين و میگويد من يک رکعت نماز قضا هم ندارم، خب اين نماز نيست آن نمازی که ما را از بدیها دور داشته باشد اين حساسيت بحث نماز که خداوند هم در اين آيه میفرمايد: «أَقامُوا الصَّلاةَ»[28] بعد از قامه صلات خدا میفرمايد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ»[29]در اموراتشان اينها مشورت میگيرند، يکی از ويژگیهای مؤمنين متوکل استبداد رأی ندارند، آقا من خودم سرم میشود عرض کردم مشورت در مسائل اجتماعیتان، در مسائل خانوادگیتان، نه در مسائل شرعیتان، مشورت در مسائل شرعی ممنوع، مسائل شرعی را شرع تکليفت را روشن کرده، پيغمبر و ائمه تکليف شما را روشن کردند، در مسائل اجتماعی و مسائل خانوادگی و مسائلی که شرع راه برای ما يا بيان نفرموده يا به ما نرسيده، اينجا میگويند مشورت بگيريد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ»[30] از نشانههای مؤمنين اين است که در کارها مشورت میگيرند بنا بر شور میگذارند، رأی اجتماعی اين ريشه در قرآن دارد، اصلاً ما يکی از صد و چهارده سوره قرآن سوره شوری است سوره شوری يکی از صد و چهارده سوره است که اهميت شور و کارهای جمعی اين قدر مهم است که يکی از صد و چهارده سوره به نام اين عنوان ذکر شده.
در بحث مشورت که خب ما در امور اجتماعی نه در دستورات دينی ملزم به مشورت هستيم چندتا نکته را من اينجا عرض کنم ما در مشورت گرفتن و کارهای جمعی هم خدا میفرمايد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ»[31] از خودتان مشورت بگيريد از دشمن مشورت نگيريد: «بَيْنَهُمْ»[32]بين مؤمنين ما بنا نيست که در کارها برويم با بيگانهای که ما را قبول ندارد نظر آنها را بدانيم، ما اصلاً بيگانه دشمن است آنی که عقيده شما را قبول ندارد مشورت با او خطاست، خدا رحمت کند امام، امام میفرمودند ما اگر دشمنانمان تعريفمان کردند بايد در خودمان تجديد نظر کنيم لذا مشورت هم قاعده دارد از متدينين، الآن در بحث مجلس هم همين است، شما میخواهيد رأی بدهيد حالا طرف خودش يا میداند، الحمدلله رسيده به اين باور و تشخيص میدهد و آگاه است نمیداند «بَيْنَهُمْ»[33] برويد از مؤمنين متوکل سؤال کنيد از آنهايي که میترسند و خدا را در نظر میگيرند نه از هر کسی که اعتقادی ندارد دين ندارد ايمانش ضعيف است، شما بعد برويد مشورت بگيريد آن هم يک راهی بیراههای را سر راه انسان میگذارد.
و نکته پايانی هم حالا من در بحث مشورت يکی دوتا روايت هم تقديم میکنم محضر عزيزان خدا میفرمايد: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[34] از نشانهها چهارمين نشانه در آيه، از نشانههای مؤمنين متوکل از آنچه خدا میفرمايد به ايشان داديم انفاق میکند اين هم نکته، حائز اهميت است از اين جهت که عزيزان هرچه داريد مال خداست، سلامتیتان، مال، بعضیها فقط فکر میکنند انفاق مسائل مالی است اين يک شکل انفاق است اين يک جلوه از: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[35]است، علم «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[36] آبرو: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[37] اعتبار اجتماعی: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[38]، قدرت: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[39] قدرت که به شما داده آقای مدير قدرت، آقای که میخواهي بشوی نماينده، فردا اگر شدی نماينده اين قدرتی که گيرت آمده شدی نماينده: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[40] است حواست باشد از رسيدگی به مردم، غافل نباش، ما فقط تصورمان اين است که مسائل مالی انفاق در مسائل اقتصادی است، نه انفاق در مسائل اعتباری هم هست، قدرت: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[41] است از اين قدرتتان استفاده کنيد، در خدمت به مردم، از اين علمتان استفاده کنيد، بابا اين دانش را خدا داده من يادم نمیرود دوران حالا سيزده، چهارده سالگی ما بود، قبل از انقلاب بود، در يک مقطعی بيماری سالک آمد در شيراز، يادتان هست آنهايي که آن سنها آن زمان بوديد، سالک و شيراز يادتان است، رو لپشما سالک زد، آقا اشاره میکند میگويد اينجايم سالک زده، خب خيلیها مبتلا شدند، خود ما هم مبتلا شديم در يک مقطعی در شيراز اين بيماری شيوع پيدا کرد يک آقايي بود حالا خدا رحمتش کند اين عطاری داشت، داروی سالک را هم بلد بود، ولی حالا خدا هدايت کند اين قدر بخل داشت که به کسی نگفت تا مرد مريضهایی که مبتلا بودند، حالا به آيتالله والد ما خيلی ارادت داشت، من اين صحنه را خودم با چشم ديدم آن سال، حاجآقا میآمدند در مغازهاش که ما دو سهتا از اخویها مبتلا شده بوديم، میگفتند که دارو میگفت حاجآقا الآن خدمتتان هستم شاگردش را میکرد دم در مغازه خودش آن پشت يک جايي درست کرده بود، میرفت سر اين جعبههای عطاری که اصلاً شاگرد هم نمیفهميد چه کار دارد میکند چندتا جعبه را میآورد که نفهمد از کدامش هم دارد ور میدارد، آن پشت نادان اين سواد را خدا داده، تو از شکم مادرت که آمدي اين را بلد بودی؟ بعد دارو هم که میداد برای ديروز بيشتر نمیداد که يک وقتی نروند حالا آن موقع که آزمايشگاهها مثل امروز نبود حالا مثلاً به يک کس ديگری ندهند او بتواند شناسايي کند، دو روز دارو میداد به اندازه میگفت بعد از دو روز بيايد داروی دو روز ديگر را میدهم، يک وقت حاجآقا برايش گفتند اين را به شاگردت ياد بده، ياد ديگران، گفت آقا اينها که ياد دادنی نيست، خب برد در قبر، بابا آقای دکتر، آقای مهندس، آيتالله مدير کل با سواد، ثروتمند، قدرتمند همه اينها: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[42] اينها مال خداست بابا دو روز مدير هستی بعد باز نشست میشوی میگذارنت کنار، تا سر کار هستی، کار کن اين اعتبار مال خداست از اين اعتبار استفاده کن انفاق کن، گاهی اوقات طرف میتواند با يک تلفن مشکل کسی را حل کند، ما بارها به مسئولين گفتم وظيفهتان است بياييد سمت مردم، اين عزيزانی هم که حالا نماينده بشوند انشاءالله و پذيرفته بشوند، اينها کارشان از بعد از رأی دادن شروع میشود، نبايد دعوتشان کنند، بايد بیدعوت بيايند سمت مردم، بيايند سراغ مردم مشکلات مردم را بشنوند، گاهی اوقات شما نماينده هستی میتوانيد رفع مشکل کنيد تا اين فردی که خودش گرفتار است، ما يک وقت يکی از آقايان مسئولين ما دعوت کرديم، گفتيم آقا بياييد مسجد حرف مردم را بشنويد، حالا در ماه مبارک رمضان ما نوعاً دعوت میکنيم مسجدالرسول بعد از نماز و سخنرانی يک نيم ساعتی هم، حالا آقايونی که لبيک میگويند میآيند بسمالله آنهايي که نمیآيند سبحان الله خب يک عده میآيند از مسئولين استانی میآيند وقت میگذارند يک ساعتی مینشينند وظيفهشان هم هست منتی ندارد، اينها قبول کردند مسئوليت را بايد بيايند سمت مردم، يک آقايي از مسئولين آمده بود بعد يک کسی به من گفت گفت حاجآقا اينکه آمد من يک مشکلی در مجموعه همين آقا داشتم سه سال میدويدم کارم انجام نمیشد، امروز اينکه آمد بهش حرف زدم چون پيدايش نمیکردم، يک دستخطی نوشت مشکل سه ساله ما حل شد، خب اين وظيفه است خب اين بیچاره بايد سهسال معطل باشد تا حالا بياييد شما آن هم دعوتت کنند، بیدعوت بايد برويد، مردم هرچه داريد مال خداست، ببينيد اگر اين نگاه: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[43] شکل گرفت و انسان فهميد اينی که دارد انجام میدهد مال خداست تکبر نمیورزد بخل نمیورزد ديديد بعضیها سختشان است يک کارهايي بکنند، ولی وقتی فهميد مال خداست، برای خدا هم دارد میهد هراسی ندارد، آقا اين امکانات مال يک شخصی است میآيند میگويند آقا برای فلانی هزينه کن، میگويد آقا همهاش را هم ببريد، مال خودش است، مال ما نيست ابالفضل العباس معتقد است وجودش هم مال خداست که حق هم همين است دست راست ابالفضل را میزنند میفرمايد:
و اللَّه ان قطعتموا يمينی، انى احامى ابدا عن دينى[44]
دستم را گرفتيد دينم را نمیتوانيد بگيريد: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[45] دست را خدا داده، دست چپ را میزنند:
يا نفس لا تخشى من الكفار و ابشرى برحمة الجبار[46]
اين همان: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[47] است، سيدالشهداء علیاصغر را در آغوشش هدف تير قرار میدهند، حالا ما اظهار ادب هم میکنيم، احترام هم میکنيم، متأثر هم میشويم اما امام حسين سر به آسمان بلند کرد اين قنداقه غرق به خون، در دست حضرت عرض کرد پروردگارا: «هَوَّنَ عَلَيَ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ»[48] تحملش آسان است چون برای شماست، چون علیاصغر مال شما بود، برای شما خرج شد اين نگاه را داريم در زندگی آنهايي که دارند موفق هستند، فراز و فرودهای دنيا عوضشان نمیکند، رياست بيايد تغيير نمیکند، عزلت بيايد عوض نمیشود، میشود ايوب در اوج قدرت و ثروت و مکنت بنده خداست در آن ابتلائات سخت و آزمايشهای دشوار که تمام بچهها و ثروت و سرمايه همه رفت سلامتی هم رفت بنده خداست، چون ايوب میگويد همه چيز مال اوست، اين ديدگاه توحيدی را بايد تقويت کرد لذا عزيزانی که با اين باور هستند هيچگاه از کارهای خوبشان اظهار منت نمیکنند، آقا ما برايت اين قدر داريم، مال چه کسی را دادی؟ مال خدا را دادی ما اين مشکلت را حل کرديم، آبرو خدا برايت داده بود خرج کردی مشکل حل شد، اميرالمؤمنين میفرمايد: «الْكَرِيمُ يَرَى مَكَارِمَ أَفْعَالِهِ دَيْناً عَلَيْهِ يَقْضِيهِ»[49] انسانهای کريم وقتی کار خوبی انجام میدهند تازه خود را مديون میدانند کار کرده مشکل حل کرده، میگويد خدايا شکرت که توانستيم کاری بکنيم، آبروی که دادي اينجا کار آمد ازش، از اين ثروت اينجا ما استفاده کرديم، يعنی نه تنها اظهار منتی نيست بلکه تازه خود را ممنون و مديون خدا میداند اين هم يک نکته و قطعاً اين سه نکتهای را که از چهار نکته خداوند در قرآن در اين شريفه سی و هشت سوره شوری اشاره میفرمايد نماز را خدا ياد میکند: «وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ»[50] نماز از بين برنده تکبر است، در خطبه فدکيه حضرت زهراء هم هست: «وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْر»[51] میخواهی متکبر نباشی، نمازت را نماز کن، اگر من نماز میخوانم و هنوز رگ رگههای تکبر در من است نماز نماز نيست، اقامه نيست قرائت است، يکی از بزرگترين رذايل اخلاقی تکبر است درمانش نماز است، مؤمن متوکل، نمازش را بايد مراقبت کند يک، دوم خدا میفرمايد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ»[52]خود مشورت گرفتن و کارهای جمعی اجتماعی استبداد را از بين میبرد ديديد بعضیها میگويد آقا ما خودمان سرمان میشود ما بلد هستيم به ما نمیخواهد ياد بدهی، اينها معلوم است که بلد نيستند، متکبر است استبداد رأی دارد، میخواهيد استبداد شکسته شود مشورت بگيريد، گاهی اوقات ببينيد حالا يک فرزندی است، شاگردی است کارگری است از او مشورت میگيری خدا گره کور زندگیات را میآورد سر زبان همان مشکل حل میشود. من خودم اين حالا در بعض از جلسات عرض کردم از خود آقای حاج عيسی خادم امام شنيدم میگفت امام در بعضی از کارها با ما مشورت میکرد حالا قاعده مشورت هم اين است که رأیها را بگيريد رأی بهتر را به کار ببندد معناي مشورت هم اين نيست که هر کسی هرچه گفت عمل کنيد ضابطه دارد مشورت حالا عرض میکنم، و يک نکته ديگر هم خدا میفرمايد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[53] مؤمنين متوکل از آنچه به آنها عطا کرديم انفاق میکنند، خود اين انفاق هم بخل را در جامعه محو میکند آقايون میخواهيد بخيل نباشيد، خانمها میخواهيد بخل رخت بر بندد خودتان را عادت به انفاق بدهيد.
مرحوم آقای حاج شيخ عباس قمی میگويد يکی از اسخياء عرب برايش گفتند شما چه شد سخاوتمند شدی؟ گفت مادرم من را سخاوتمند کرد، گفتند چطور؟ گفت من زمانی که دوران طفوليتم بود مادرها زيادی بشنويد، مکتبخانه میرفتم مادر يک پول، يک درهم مثلاً میداد برای خرجم در طول روز، يک درهم هم میداد میگفت در بين راه نيازمندی که ديدی به آن کمک کن، گفت اين دستگيری و انفاق شد ملکه برای من، حالا يک وقت يک آدم نادانی بچهاش تغذيه برايش میدهند، میگويند آقا دادم به يک بنده خدايي نداشت بخورد میگويد غلط کردي، ديگر تغذيه برايت نمیدهم تو معلوم میشود سيرت است، بابا اين را بايد تجليلش کنی، اين را بايد تکريمش کنی، يک آقايي از مدير کلهای استان بود خدا رحمتش کند فوت کرد، گفت آقای حدائق من در دوران نوجوانی پدرم را از دست دادم، منزلمان ميدان مولی بود زمستان سردی بود، اين در کتابها گيرتان نمیآيد اين را زيادی بشنويد، گفت عصری بود نزديکیهای غروب، گفت مادر من در فوت پدرم يک جاکت زمستانه برايم خريده بود اين قدر اين لباس را و اين لباس زمستانه را دوست میداشتم که نمیپوشيديم حالا اين هم يک نوع کج فهمی است، گاهی اوقات يک چيزی را از بس دوست میداريم استفادهاش نمیکنيم آن را از خودمان بيشتر دوست میداريم حيف اين لباس، حيف اين ظرف، اين ظرف را استفاده نکنی بگذاريش کنار، بابا تو حيفی نه اين!
ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کار اند، تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
گفت من حالا نوجوان بودم فکرم هم اين جوری بود، گفت از اين لباس اصلاً مادر گرفته بود، ولی نمیپوشيدم زمستان سرد بود داشتم میآمدم سمت منزل، در اين ميدان مولی ديدم يک پيرمردی زانوها را گرفته در بغل از شدت سرما دارد میلرزد، گفت ماه رمضان هم بود، نزديکهای آذان مغرب گفت اين صحنه را که من ديدم سيزده، چهارده سالم بود، يک لحظه گفتم اين لباسی که مادر برايم خريده خيلی دوستش میدارم و نپوشيدمش بياورم بدهيم به اين، اينها را شما فکر میکنيد خدا جواب نمیدهد خدا زيربار منت من و شما قرار میگيرد کی داديد که ندادم؟ کی محبت کرديد که محبت نديديد؟ گفت اين آمد در ذهنم، آمدم منزل گفت حالا هراس داشتم که به مادرم بگويم مادرم موضع بگيرد برخورد کند، قدر نشناس من برايت خريدم میخواهی بدهی به آدم فقيری گدايي، آفرين بر آن مادر با معرفت، گفت با ترس و شک گفتم مادر من داشم میآمدم يک آدم مستمندی پيرمردی از سرما به خودش میلرزيد در ميدان مولی نشسته بود، من اشکال ندارد اين لباسی که برايم گرفتيد و خيلی دوستش میدارم ببرم بدهم به اين پيرمرد، گفت حالا خودم را آماده کرده بودم که مادر با من برخورد کند، ديدم مادرم گفت آفرين بر تو، شرط انفاق هم اين است که از آنی که دوست میداری بدهی، تصميم خيلی خوبی گرفتی، مادر فهميده را ببينيد، گفت مادر گفت حالا صبر کن نزديک افطار است، گفت مادر ما يک فرنی درست کرده بود برای افطار، رفت در يک خورشت خوری چينی، حالا ما گاهی اوقات غذای سه روز ماندهای در يخچال را در يک کيسهای پلاستيکی میکنيم آقا بگير، به همين نسبت هم جواب میدهند، گفت مادرم در يک خورشت خوری چينی فرنی کشيد يک قاشق هم گذاشت در يک سينی، اين لباس را هم تا کرد گذاشت کنارش، گفت مادر حالا که میخواهی بدهی با احترام، بگير ديگر نيايي، تمام کردی کار را خراب کردی: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[54] گفت آمدم در ميدان مولی اين سينی را گذاشتم جلو پيرمرد زمين، گفت اذان داشتند میگفتند گفت حاجآقا اين صحنه را يادم نمیرود اين پيرمرد اول لباس را پوشيد يک سری هم به آسمان بلند کرد ديدم دوتا قطره اشک هم آمد، گفت ظرف فرنی را ورداشت تا آخر خورد، من هم نگاهش میکردم گفت بعد ظرف را هم گذاشت و برگرداندم منزل آن آقا خدا رحمت کند، گفت حاجآقا هر توفيقاتی که در زندگیام پيش آمد يک لحظه اين پيرمرد و غروب روز رمضان و سر به آسمان بلند کردنش میآيد جلو چشمانم، گفت شدم دانشجوي اول نامم در روزنامهها آمد، تا اسم خودم را ديدم پيرمرد را ديدم، گفت شب اول ازدواجم، پيرمرد آمد جلو چشمم، مديريت به من دادند، حکم مديريت و انتصاب، پيرمرد آمد گفتم خدا میخواهد نشانت بدهد آن کارت اين پاداشهاست مردم هرچه داريد مال خداست فرصتهايتان تمام میشود: ای که دستت میرسد کار بکن، انفاق بخل را ازبين میبرد اينهای که میخواهند بخيل نباشند عادت بدهيد خودتان را به انفاق، خرج کنيد خود اين مثل داروست، مثل داروست که دارو را مريض بايد مداومت کند تا خوب بشود، به بخيلها بگوييد شروع کنيد ولو سختتان است با هزينه کردن، ولو سختتان است با انفاق علمی، با انفاق قدرت، کار کنيد تا اين برايتان ملکه بشود.
خب حالا ما حصل بحث ما يکی از نشانههای مؤمنين متوکل مسائل اجتماعی را، با مشورت و جمعی میگذرانند البته اينجا من دوتا بايد و نبايد هم بگويم در مشورت گرفتن گاهی اوقات افراد سؤال میکنند، ما قطعاً در شور گرفتنها و نظر خواهیها اسلام ضابطه معين کرده در بايدها آقا امام صادق میفرمايد: «شَاوِرْ فِي أُمُورِكَ»[55] در کارهايتان با کسانی مشورت کنيد و به کسانی هم رأی بدهيد، به کسانی رأی بدهيد اينها در آنها باشد اينها اولويتهاست حضرت میفرمايد: «شَاوِرْ فِي أُمُورِكَ مِمَّا يَقْتَضِي الدِّينُ مَنْ فِيهِ»[56] در کارهايتان با کسانی مشورت کنيد که اقتضای دينی اين است که پنجتا ويژگی درش باشد حالا در هر زمينهای مسائل اقتصادی، مسائل تربيتی، در رأی دادن، در کارهای ديگر، حضرت فرمود يکی: «عَقْلٌ»[57] با انسانهای عاقل مشورت کنيد، خردمند يک، دوم: «عِلْمٌ»[58] با انسانهای عالم مشورت بگيريد آنی که میفهمد سر رشته دارد سوم: «وَ تَجْرِبَةٌ»[59] تجربه دارد بالاخره اين کارآمد است سابقه دارد در اين کار: «وَ نُصْحٌ»[60] امام صادق میفرمايد با کسانی مشورت بگير که خيرخواه و دلسوزتان هستند ناصح هستند و پنجم: «وَ تَقْوَى»[61] با انسانهای که تقوی دارند، خداترس هستند از اينها نظر بخواهيد اين پنج ويژگی را امام میفرمايد در مشورتهايتان در همه زمينهها لحاظ کنيد و يک جمله پايانی از اميرالمؤمنين آقا اميرالمؤمنين به مالک اشتر میفرمايد، در نامه پنجاه و سه نهج البلاغه حضرت به مالک میفرمايد با چند گروه اصلاً نظر نخواه و مشورت نگير، در همين مسائل اجتماعیتان، و مسائل خارج از شرع و دين امام میفرمايد: «وَ لَا تُدْخِلَنَ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا»[62] با آدمهای بخيل مشورت نکنيد، چرا: «يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ»[63] تو را از انجام کارت باز میدارد ديد به بخيل میگويد نکن بنده خدا روز پيری پيشرو داری، يکی آمد گفت آقا مشورت گرفتم، میگويند خمس بدهيم آخوندها بخورند، گفتم خودت بخور، آخوندها بخورند مشغول الذمه آخونها هم میشويد، نوع خمسهايتان دارد میشود ساختمان، همين مهديه يک بخشش را مراجع از پول خمس اجازه دادند، آيتالله العظمی سيستانی، آيتالله العظمی مکارم، خمسها میشود عمارت، ساختمان، بيمارستان کوثر ووو، ناسزايش را به ديگران میدهند، آدم بخيل راهت را میزند، آدم بخيل نمیگذارد کار کنی، آقا میخواهند فلان کار خير کنند، میگويد آقا چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است ولکن خب با اين مشورت گرفتی که کار نمیکنی، اميرالمؤمنين به مالک فرمود، مالک تو را استاندار مصر کردم، در کارهای اجتماعی اگر میخواهی مشورت کنيد اصلاً با آدمهای بخيل مشورت نکن اينها تو را به هراس میاندازند، و تو را از انجام وظيفهات باز میدارند و تو را از فقر میترسانند اينها به درد نمیخورد يک: «وَ لَا جَبَاناً»[64]در مشورت با آدمهای ترسو مشورت نکنيد، کلام اميرالمؤمنين: «يُضْعِفُكَ عَنِ الْأُمُورِ»[65] تو را ضعيف میکنند در کارها میترسانند تو را، ته دلت را خالی میکند، میگويي آقا اين کار را کنيم، میگويد بابا ولکن بد میشود برايت، خب اين آدم خودش ترسو است شما هم داريد از او مشورت میگيريد ترس و هراست را افزايش میدهد و سوم هم حضرت فرمود: «وَ لَا حَرِيصاً»[66] با انسانهای حريص هم مشورت نکنيد: «يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ»[67] حضرت فرمود آنهايي که انسانهای حريص و آزمند هستند، طمعورزی ستمگارانه را در نظرت آراسته میکنند، اينها آن طمعکاری را و طمعگری ظالمانه را نزدت زيبا میکند چون خودش آدم حريصی است عرضم تمام انشاءالله امروز هم خودمان هم اطرافيان خودمان را کسانی که حرف ما را قبول دارند، حرف ما را میپذيرند، ببينيد امروز هم میگذرد کما اينکه عمرمان تا به امروز گذشت، اين هم يک فرصتی است کاری بکنيم که انشاءالله قيامت در محضر شهداء، در پيشگاه الهی شرمنده نباشيم يکی از امانتها، نظام اسلامی است که در اختيار ماست انشاءالله با يک حضور حداکثری که امروز دنيا هم متمرکز شده که بگويد مردم به اسلام، به اساس انقلاب نظری ندارند، برگشتند مخالف هستند، اين حضور يک برهان و يک دليل روشن و واضح و يک دست رد به سينه همه کسانی است که ياوه سرانه حرف میزنند و نظام را میخواهند به تضعيف و چالش بکشانند اين را انشاءالله امروز با يک بصيرت و حضور حداکثری شرکت کنيم و آنچه که به تشخيص رسيديم و تکليف خودمان میدانيم عمل کنيم و اداء دين کنيم.
[1] شوری38.
[2] نحل99.
[3] شوری38.
[4] شوری38.
[5] شوری38.
[6] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص540.
[7] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج7 ص41.
[8] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج7 ص41.
[9] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج7 ص41.
[10] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج7 ص41.
[11] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج7 ص41.
[12] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج7 ص41.
[13] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج7 ص41.
[14] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج7 ص41.
[15] شوری38.
[16] شوری38.
[17] شوری38.
[18] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ج1 ص322.
[19] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ج1 ص322.
[20] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج12 ص321.
[21] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج12 ص321.
[22] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج12 ص321.
[23] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج80 ص20.
[24] بقره277.
[25] مائده55.
[26] هود114.
[27] عنکبوت45.
[28] شوری38.
[29] شوری38.
[30] شوری38.
[31] شوری38.
[32] شوری38.
[33] شوری38.
[34] شوری38.
[35] شوری38.
[36] شوری38.
[37] شوری38.
[38] شوری38.
[39] شوری38.
[40] شوری38.
[41] شوری38.
[42] شوری38.
[43] شوری38.
[44] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص61.
[45] شوری38.
[46] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص61.
[47] شوری38.
[48] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص117.
[49] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص388.
[50] شوری38.
[51] دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ص113.
[52] شوری38.
[53] شوری38.
[54] بقره264.
[55] مصباح الشريعة ص153.
[56] مصباح الشريعة ص153.
[57] مصباح الشريعة ص153.
[58] مصباح الشريعة ص153.
[59] مصباح الشريعة ص153.
[60] مصباح الشريعة ص153.
[61] مصباح الشريعة ص153.
[62] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص430.
[63] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص430.
[64] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص430.
[65] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص430.
[66] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص430.
[67] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص430.