IMG20240221190345
IMG20240221190325
IMG20240221190320
IMG20240221190109
IMG20240221190118

استاد حدائق روز چهارشنبه 2 اسفند ماه 1402 در مسجدالرسول(ص) شیراز با توجه به سالروز ولادت حضرت علی اکبر(ع) به بیان مبحث جوانی از نگاه اسلام پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم «ما بعث الله نبیاً الا شاباً»[1]

اسعد الله ایامکم جمیعا، ولادت با سعادت اسوه‌ی جوانان عالم حضرت علی‌اکبر را خدمت جوانان و نمازگزاران محترم تبریک عرض می‌کنم.

آن خواهر محترمه‌ای که صدای گریه‌ی بچه‌اش در مسجد بلند شد هنوز هست؟ خواهر یک جایزه‌ی ویژه‌ای پیش من داری به پاس اینکه بچه‌ را در این سن می‌آوری مسجد. حالا گاهی ما از روزنه‌ی دیگری نگاه می‌کنیم و می‌گوییم بچه‌ جایش در مسجد نیست! آینده‌ی زندگی همه‌ی بچه‌های ما در مسجد است، بچه‌ها را با مسجد آشنا نکردید دشمن برایشان برنامه‌ می‌ریزد. برنامه‌ریزی نکردید برنامه‌ریزی می‌کنند برایتان. خانم من تشکر می‌کنم از شما و تقدیر می‌کنم، انشاءالله به شرط حیات هفته‌ی آینده مثل چنین شبی جایزه را تقدیم می‌کنم خدمتتان، چون الان آن چیزی که می‌خواستم بدهم همراهم نبود. به پاس مادری کردنت و خوب مادری کردنت. حالا گرچه این بچه گریه کرد و شاید حواس بعضی از شما پرت شد ولی مزید بر ثواب است «أفضل الاعمال أحمزها» با فضیلت‌ترین کارها سخت‌ترین آنهاست. من این را بگویم، رسول الله اسوه است، در حالات پیغمبر دارد که رسول الله در نماز ظهر بودند، رکعت دوم صدای گریه‌ی بچه‌ی شیرخواره‌ای از قسمت خانم‌ها بلند شد، رسول الله در جماعت بودند. مأمومین دیدند پیغمبر دو رکعت بعد را با سرعت تمام کرد یعنی ایشان به اقل اذکار اکتفا می‌کرد و با سرعت نماز را تمام کردند. بعضی از نمازگزاران گفتند یا رسول الله مسئله‌ای پیش آمد؟ شما سریع نمازتان را تمام کردید در دو رکعت پایانی! رسول الله فرمود مگر صدای گریه‌ی بچه را از قسمت خانم‌ها نشنیدید؟ من متوجه شدم مادر او در حال نماز است، نماز را با سرعت تمام کردم که مادر به فرزندش برسد. این اخلاق رسول الله است. ما زمینه و فرصت را در این مجامع مذهبی مخصوصا برای نسل جوان باید فراهم کنیم و مشوق باشیم. باید به این مادر احسنت گفت، بعضی‌ها بچه‌دار می‌شوند و دیگر در هیئت نمی‌آیند و صله‌ی رحم هم می‌رود در حاشیه، آفرین بر مادری که خدا فرزند هم به او می‌دهد خدا یادش نمی‌رود و مسجد فراموش نمی‌شود، این واقعا شایسته‌ی تقدیر و تشکر و تجلیل است.

خب امروز روز جوان بود، من در دو قسمت مطالبی را محضر سروران عزیز عرض می‌کنم، یک قسمت نسبت به حساسیت بحث جوان و جوانی از نگاه اسلام است، یک قسمت هم شخصیتی که امروز روزِ میلاد باسعادت او بود و جوانان عزیز ما باید از این الگوی نمونه الگوبرداری کنند. روایتی که از رسول الله ذکر شد، پیامبر می‌فرماید تمام انبیایی که خدا به پیامبری برگزید در سنین جوانی پیامبر شدند. حالا خود رسول الله در 40 سالگی مبعوث شدند و 40 سالگی شکوفایی توان جوانی است. رسول الله فرمود «ما بعث الله نبیاً الا شاباً»[2] شما یک پیغمبر سراغ ندارید که در سن پیری پیامبر شده باشد! پیامبرها در دوره‌ی نبود و گذراندن نبوت پیر شدند، اما شروع نبوت در آن شکوفایی استعداد‌ها بود که این می‌رساند ما خیلی از فرصت‌ها را باید در اختیار جوانان قرار دهیم و همینجا هم من یک پرانتز باز کنم: یک کارهایی رسول الله می‌کرد که الان اگر ما بکنیم توبیخ می‌شویم! من دو سه تا را بگویم، پیغمبر اینکارها را کرد و ایشان اسوه است و ما باید یاد بگیریم. شما در در همین شرایط فعلی نظام اسلامی، اگر یک سفیری معین کنند برای یک مملکتی، سفیر 18 ساله، شما چون و چرا نمی‌کنید، خداوکیلی راستش را بگویید. بگویند آقا سفیر جمهوری اسلامی در فلان مملکت یک جوان 18 ساله است، این چه تدبیری است که وزیر و رئیس‌جمهور و دیگران داشته‌اند. آدم دیگری نبود که یک جوان 18 ساله...! امروز اگر یک نفر ا بکنند استاندار در سن 21 سالگی! داریم استاندار با این سن؟ پیغمبر اینکار را کرد. فرمانده‌ی جنگ اگر معین کنند یک جوان 20ساله را. پیامبر زمانی که در مکه بودند، بزرگان مکه، قبائل اوس و خزرج آمدند خدمت رسول الله، بیرون مکه یک جلسه با رسول الله گرفتند و گفتند لطفا یک نماینده بفرستید مدینه از دین و اسلام و اهداف شما برای ما حرف بزند. جوانی بنام مصعب بن عمیر، او از اشراف زادگان قریش بود و در اُحد هم شهید شد، پیامبر این جوان را فرستادند و فرمودند شما بعنوان نماینده‌ی من برو تبلیغ. حضار محترم این جوان یک سال و نیم در مکه بود، یک جوان 18 ساله! جوان‌ها ظرفیت خودشان را فراموش نکنند، نه تلفن همراه داشت، نه کارت اعتباری همراهش بود، نه حمایت نهادهای فرهنگی و مذهبی، حالا بنده تا می‌خواهم کار کنم ‌می‌گویم پولش کجاست، مکان کجاست، نیرو کجاست؟ اصلا می‌خواهم همه چیز باشد تا کار کنیم! پیامبر مصعب‌بن عمیر را فرستاد مدینه، فقط تا آن زمانی که در مکه محضر رسول الله بود هر چه آیه به ایشان نازل شده بود حافظ بود. رسول الله فرمود مصعب‌بن عمیر فرستاده‌ی من برای مردم مدینه بود. این جوان یک سال و نیم در مدینه بود، نیمی از مردم مدینه را مسلمان کرد! بعضی از جوانانمان را چه شده! دور از مبانی دینی، حالا من عرض می‌کنم، اصلا یکی از توصیه‌هایی که در روایات داریم این است که جوانانتان را با قرآن آشنا کنید. جوان اگر در جوانی با قرآم آشنا شد «اختلط بلحمه و دمه»[3] در روایت داریم قرآن و معارف الهی با گوشت و خون او آمیخته می‌شود، یعنی وجودش ترکیب پیدا می‌کند با سخن خدا! بنده جوان بزرگ کردم مدارک عالیه‌ی دانشگاهی دارد ولی یک سطر قرآن نمی‌تواند بخواند، این‌هایی که می‌گویم شاهد بودم. در جمعِ بعضی از اساتید دانشگاه آقایی آمد قرآن بخواند، استادی که یک سطر آمد بخواند و هشت اشتباه داشت، به مجری جلسه گفتم بگو دیگر نخواند که آبروی هر چه استاد بود برد، این‌جوری باید بچه تربیت کرد! این جوان یک سال و نیم در مدینه بود تحولی ایجاد کرد که مدینه را آماده کرد برای آمدن پیغمبر، شد سفیر کبیر رسول الله. پیامبر آمدند مکه را در سال هشتم فتح کردند، مکه یک مرکزی بود که ابوسفیان در آن بود، بزرگان قریش بودند و رسول الله با قدرت وارد مکه شد، این‌ها شمشیر را زمین نگذاشتند تا با قدرت کامل رسول الله وارد شد، و پیامبر هم یک کار عجیبی کردند، ببینید آقایان گذشت چه می‌کند! پیامبر وقتی وارد مکه شدند رفتند مسجدالحرام اول وارد خانه‌ی کعبه شدند، فضای کعبه را پاک کردند از این آلودگی‌های شرک، یک دو رکعت نماز در کعبه خواندند، آمدند درِ کعبه ایستادند، سردمداران شرک وحشت‌زده ایستاده بودند و منتظر بودند پیامبر فرمان قتل این‌ها را بدهد. پیامبر در آستانه‌ی درِ کعبه ایستاد، یک نگاهی به این رجال مکه کردند که این بی‌انصاف‌ها تسلیم نشدند مگر اینکه رسول الله با قدرت وارد شدند، رسول الله یک جمله فرمود «إذهبوا أنتم الطلقا»[4] بروید همه را بخشیدم. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت خضر به موسی‌بن عمران گفت خدا خیلی دوست می‌دارد «العفو عند القدرة»[5] خدا بتوانی بیندازی طرف را زندان، زورت برسد اما ببخشی و با بخشیدنت ادب کنی طرف را، بله بخشش همه جا خوب نیست، جایی ببخشید که طرف پشیمان است، طرف نادم است، اینجا باید بخشید، اما بعضی‌ها همینجا نمی‌بخشند، طرف می‌گوید من اشتباه کردم می‌گوید بیخود کردی اشتباه کردی. طرف می‌گوید غیبت شما را کردیم ببخشید می‌گوید واگذارت کردم به خدا و پیغمبر. طرف می‌گوید معذرت می‌خواهم بگذر تا خدا بگذرد، رسول الله می‌گوید «إذهبوا أنتم الطلقا»[6] ‌تا پیغمبر این را فرمود همانجا جمعی از مشرکین مسلمان شدند، و این اسلامی که ما افتخار به مسلمانی‌اش داریم با اخلاق به ما رسید نه با شمشیر، با انسانیت با سلوک و انسانیت، این را اضافه کنم آنهایی که از ترس شمشیر مسلمان شدند برای اسلام نمانند مثل معاویه مثل ابوسفیان، آنهایی که با اخلاق جذب شدند ماندگار شدند. پیامبر مدتی در مکه ماندند، عده‌ای از مسلمان‌ها گفتند رسول الله دیگر مکه را ترک نمی‌کنند، یک مقداری کارها را سامان دادند، پیامبر برگشتند مدینه و مکه‌ای که مرکز مشرکین بود یک انسانِ مدبِّر کارآمدی را باید معین می‌کرد. یک جوان 21 ساله‌ای بود. پیامبر یک سخنرانی کردند و فرمودند این جوان را من بعنوان نماینده‌ی خودم در مکه انتخاب می‌کنم. نماینده‌ی پیامبر یعنی امام جمعه یعنی استاندار یعنی فرماندار یعنی نیروی نظامی و انتظامی و هر چیزی است کار دست اوست یعنی همه‌کاره. رسول الله وقتی او را معرفی کردند زمزمه‌ها بلند شد. این چه کاری است رسول الله دارد انجام می‌دهد! در مکه ابوسفیان است سران قریش است، این شهری که ما با زحمت ساختیم دست یک جوان 21 ساله می‌سپارند و حال اینکه خیلی‌ها هستند سابقه و قدمت و تجربه‌شان بیشتر بود. پیامبر یک سخنرانی کردند، این قسمت را دقت کنید، من یک فراز از سخن رسول الله را بگویم، پیامبر سخنرانی کردند در تبیین اینکه این جوان شایستگی دارد که مکه را به او سپردم، در پایان صحبت‌هایشان فرمودند «لیس الأکبر هو الافضل بل الافضل هو الاکبر»[7] سن و سال دلیل بر فضیلت نیست، فضیلت دلیل بر بزرگی است، تراز ارزش‌ها به فضیلت‌هاست، بزرگ کسی است که فضیلت داشته باشد، حالا سن و سال بالا باشد یا سن و سال پایین باشد. رسول الله برای جنگ موته فرمانده معین کردند، اُسامة‌بن زید را فرمانده کردند و حال اینکه یک جوان 21 ساله‌ای بود، خیلی‌ها اعتراض کردند یا رسول الله شما رجال عالم اسلام را آوردید زیر پرچم این جوان 21 ساله؟ پیغمبر یک نفرینی هم پشتش گذاشتند «لعن الله من تخلَّف عن جیش اُسامة»[8] اگر کسی از جیش اسامه تخلف کرد مشمول لعنت خداست، گرچه تخلف کردند یک عده‌ای و نرفتند، این‌ها می‌رساند که نیروی جوانی توانایی ایمان و اخلاق را می‌شود رویش حساب کرد. حالا من در پایان عرائضم یک بحث کوتاهی درباره انتخابات دارم، معیارهایی که خدا و پیامبر و ائمه دیده‌اند، آنها را باید لحاظ کنیم. لذا سن و سال ملاک اصلی نباید قرار بگیرد. شاید یک نماینده‌ای جوان بود ولی توانمندی داشت، پیامبر این‌ها را برمی‌گزید و انتخاب می‌کرد کمااینکه انتخاب الهی هم همین بوده. خداوند انبیا را به پیامبر برمی‌گزید رسول الله می‌فرمود این‌ها جوان بودند.

من یک روایتی را ابتدائا عرض کنم از فرمایشات امیرالمومنین، حالا یک بخشی از ماها بعضی از این فرصت‌ها دیگر از دستمان رفته و بخشی از حاضرین هنوز فرصت دارند، امیرالمومنین فرمودند «اربعة اشیا لایعرف قدرها الا اربعة» چهار چیز است که قدرش را نمی‌دانند مگر چهار گروه، کلام کلام امیرالمومنین است حضرت می‌فرماید یکی از این چهار چیز که حالا ما بعضی‌هایمان دیگر این فرصت را نداریم «الشباب لایعرف قدره الا الشیوخ» جوانی را قدر نمی‌شناسد مگر کهنسالان و پیران، افرادی که سنشان رفته بالا آنوقت می‌فهمند جوانی یعنی چه؟ حالا در عرف می‌گویند جوان می‌گوید ای کاش می‌دانستم پیر می‌گوید ای کاش می‌توانستم، این فرصت جوانی را نوعاً کسانی قدر می‌دانند که دیگر این فرصت‌ها ازشان گرفته شده. یک وقتی اواخر عمر آیت الله والد که دیگر بیرون نمی‌آمدند و با زحمت حرکت می‌کردند و قدم می‌زدند، دو دور قدم می‌زدند در حال و می‌نشستند و می‌گفتند خسته شدم، می‌گفتم حاج آقا شما کسی بودید که در کوهنوردی کسی به پایتان نمی‌رسید! این را دیده بودم، در کوهنوردی گاهی این روستایی‌های کوهنورد هم عقب می‌افتادند، می‌گفتند بابای من هنوز پیر نشدی که بفهمی پیری یعنی چه! بعد این شعر را می‌خواندند

در جوانی همی به خود گفتم، شیر شیر است اگر چه پیر بُوَد

چون به پیری رسیدمی دیدم، پیر پیر است اگرچه شیر بُود!

شیرش هم پیر می‌شود، امیرالمومنین می‌فرماید قدر جوانی را پیرها می‌دانند. این یک.

حضرت فرمود «و العافیة لایعرف قدرها الا اهل البلاء»[9] حضرت فرمود عافیت را هم قدر نمی‌دانند مگر کسانی که این‌ها به بلایا دچار می‌شوند، طرف را می‌بینی در یک زندگی آرام و آسوده‌ای دارد زندگی می‌کند و این را قدر نمی‌داند، از طرف می‌پرسی حالت چطور است؟ می‌گوید یک لِک لِکی داریم می‌کنیم! بابا سالمی شب راحت می‌خوابی، الحمدلله دستت جلوی مردم بلند نیست، این‌ها عافیت است، یک وقت‌هایی انسان می‌افتد در دردسرهای زندگی، بلایا، مشکلات، اصلا شب و روز یک چیز دیگر می‌شود، یک چیزهایی بهت می‌دهند ولی یک چیزهایی را می‌پردازد در قبالش که اینجا ضرر کرده، «لایعرف قدرها الا اهل البلاء»[10] این عافیت را کسانی قدر می‌دانند که به بلا گرفتار شدند، این نکته‌ی دوم.

سوم حضرت می‌فرماید «و الصحة لایعرف قدرها الا المرضی»[11] سلامتی را هم مریض‌ها قدرش را می‌دانند، ارزش این سلامتی که الحمدلله عزیزانی که سالم و تندرست هستند، یک شب راحت می‌خوابید تا صبح، یک شب می‌بینید تا صبح خواب نمی‌روید! این سلامتی که خدا داده جماعت انسان‌ها قدرش را نمی‌دانند مگر زمانی که از دست می‌دهند و فرصت از کف می‌رود.

و چهارم حضرت فرمود، حالا چهارمی را الحمدلله فعلا نرسیدیم هیچ‌کداممان، پیر جوان تاجر اداری و نظامی، این را حضرت عباسی قدرش را بدانیم، حالا شاید آن موارد قبلی را بگویند ما از دست دادیم، بدن بیمار است گرفتاری‌ها احاطه کرده، جوانی رفت، اما این را بلاشک الان همه دارید، این یکی را قدر بدانید، حضرت فرمودند «و الحیاة لایعرف قدرها الا الموتی»[12] زندگانی را قدرش را نمی‌دانند مگر مردگان، ارزش این بودن را چه کسانی می‌دانند، آنهایی که زیر خروارها خاک خوابیدند. یک جمله از رسول الله است که می‌فرماید «لَوُدَّ مَن فی القبور» از آروزهای آرمیدگان در قبر این است، اگر ما می‌توانستیم ارتباط بگیریم با اهل قبور، پیامبر می‌فرماید از آروزهای آنها این است که ای کاش دنیا مال ما بود، دنیا نه یک واحد سه خوابه، نه خیابان قصرالدشت نه شیراز جنت‌تراز نه استان فارس، نه ایران، دنیا اگر مال ما بود! آنها می‌فهمند چخبر است، ای کاش دنیا متعلق به ما بود، دنیا را می‌دادیم و خدا ما را برمی‌گرداند به دنیا دو رکعت نماز می‌خواندیم! الان که ما قدر این نماز را نمی‌دانیم زمانی که دستمان از این عالم کوتاه شد می‌فهمیم نماز چه بوده! این مسجد آمدن‌هایمان این بندگی‌هایمان را خدا می‌داند چه می‌کند! رفتگان می‌گویند ای کاش یک هزینه‌ی سنگین بزرگ مانند دنیا داشتیم می‌دادیم و برمی‌گشتیم دو رکعت نماز می‌خواندیم!

میلاد حضرت امام حسین را هم پشت سر گذاشتیم شرط ادب این است که یک اشاره‌ای کنم، این را من در همین سفر اخیرم در خیمه‌گاه یک عده‌ای جمع بودند گفتم که اینجا امام حسین هشت شب عبادت کرده، هشت شب سه تا امام عبادت کردند در جریان کربلا: سیدالشهدا باقرالعلوم و زین‌العابدین، هشت شب و نه روز اینجا شاهد حضور سیدالشهدا بوده. ظهر تاسوعا قرار بود جنگ شروع شود آقا به ابالفضل العباس فرمودند یک شب برای ما فرصت بگیر، دو جا این عبارت در تاریخ از امام حسین نقل شده است: یکی عصر تاسوعا و دوم بعداز ظهر عاشورا خطاب به حضرت ابالفضل «ارکب بنفسی أنت یا اخی»[13] حسین به قربانت عباس، عباس کیست که سیدالشهدایی که رسول الله می‌فرمود پیغمبر بقربانت، پدرش قربانش می‌رفتند، به ابالفضل فرمود جانم بقربانت! به ابالفضل فرمود یک شب برای ما فرصت بگیر بعد برای اینکه آیندگان درس بگیرند و روشنگری بشود که امام حسین یک شب از دشمن فرصت خواستند که با خانواده بنشینند با بچه‌ها بنشینند گپ و گفتی داشته باشند یا یک شب زندگی دنیای داشته باشند یا یک شب طرح فرار و گریزی داشته باشند! این در اذهان بعضی از انسان‌ها سوال است، فرمودند یک شب از آنها «تدفعهم عنا العشیة»[14] جنگ را امشب از ما دور کنید تا امشب جنگ شروع نشود بعد حضرت فرمودند «فهو یعلم»[15] خدا می‌داند «انِّی احب الصلاة»[16] نماز را دوست می‌دارم «و تلاوة کتابه»[17] قرآن خواندن را دوست دارم «و کثرة الدعا»[18] دعا کردن را دوست دارم «و الاستغفار»[19] آقایان تا هستید شب‌هایتان شب‌های حسینی کربلایی باشد. وقت بگذاریم برای خودمان، بعضی از ماها اینقدر که بفکر همه هستیم بفکر خودمان نیستیم، یک کمی برای خودمان وقت بگذاریم، شب‌های ما باید جلوه‌ای از شب‌های عاشورای امام حسین باشد، لذا یک تعدادی از این اصحاب الحسین حدود 30 نفر در شب عاشورا به حضرت پیوستند، علتش هم این بود که شب عاشورا آمدند اطراف خیمه‌های حضرت ببینند چخبر است، دیدند «لهم دویٌ کدوی النحل»[20] مثل کندوی زنبور عسل از این خیمه‌ها صدا برخواسته «بین قائم و قاعد و راکع و ساجد»[21] بعضی‌ها ایستاده بعضی‌ها در رکوع بعضی‌ها در سجده مشغول نماز مشغول قرآن مشغول سجده، کاری که امام حسین شب عاشورا داشت! ‌یعنی اگر حضرت ملک الموت یک وقتی آمد گفت حاج آقا امشب شب آخرت است، کاری بکنید که امام حسین شب آخر عمرش کرد، «فهو یعلم انِّی محب الصلاة»[22] ‌نماز را دوست دارم! خب این زندگانی را امیرالمومنین فرمود انسان‌ها قدرش را نمی‌دانند و می‌رود، انسان‌ها قدر این بودن‌ها را نمی‌دانند، تا این زمان در اختیار ماست تا این فرصت در اختیار ماست تا این پایتان یاری می‌کند تا این دستتان یاری می‌کند، تا می‌توانیم اقدام کنیم، از این فرصت‌ها برای خدا در مسیر خدا بهرمندی کنیم. این فرمایش آقا امیرالمومنین نسبت به فرصت‌هاست که این مورد چهارم الحمدلله فرصت زندگانی برای همه‌ی ما باقیست و این هشدار امیرالمومنین را فراموش نکنیم و تا هستیم و می‌توانیم در مسیر رضایت خدا و رفع مشکلات مردم بهره‌برداری کنیم.

یکی دو حدیث دیگر هم من تکمیل کنم عرائضم را و جمع‌بندی کنم. این هم نسبت به پدر و مادر است، آقا امیرالمومنین می‌فرماید «انما قلب الحدث کالقلب الخالیة» قلب فرزندانتان مثل زمین آماده است «ما اُلقِی فیها من شییءٍ قبلَتهُ» هر چه در این بریزید می‌پذیرد، این بچه‌ها را خدا پاک می‌دهد دست ما و روز قیامت هم تا آن حدی که از لغزش اخلاقی بچه‌ها به پدر و مادرها برمی‌گردد باید جواب بدهند، حالا یک پدر و مادر زحمت را کشید کار کرد تلاش کرد ولی فرزند راه دیگری را رفت، پدر و مادر مقصر نیستند، اما بعضی‌ها غفلت می‌کنند! آن قدری که ما به معاش به سواد به ظاهر به بهداشت جسم اهمیت می‌دهیم، به اخلاق و فضیلت و بهداشت روح و تربیت نفس اهمیت نمی‌دهیم. خب قطعا امروزی که این بچه‌ها دست ما هستند فردای زندگی ما دست این‌ها هستیم! این خانمی که صدای بچه‌اش را شنید، این بچه الان مسئولیتش دست مادر است، پنجاه سال دیگر چهل سال دیگر این خانم دست این بچه است، ندیدید! افراد کهنسال را ندیدید که گاهی یک آب می‌خورند باید اجازه بگیرند!

خدا رحمت کند یکی از محترمین شیراز زمانی که در بازار بود به جرأت می‌توانم بگویم ده‌ها بازاری زیر دستش بودند، به او می‌گفتند مغز متفکر تجار! اواخر عمرش من نمی‌دانستم او فراموشی و آلزایمر پیدا کرده، مجلسی بود دیدم حاجی وارد شد و پسرش همراهش بود، خب فرد محترمی بود آدمی متفکری بود، یکدفعه پسرش جلوی همه‌ی مردم گفت بنشین(با صدای بلند)! دیدم حاجی نشست، خیلی از این رفتار ناراحت شدم، پسرش هم کنار دستش آن طرف نشست، داشتند پذیرایی می‌کردند از افراد، حالا شیرینی یا کیک، آوردند جلوی حاجی، او آدم محترمی بود آبرو داشت در شهر و خدمت کرده بود، آوردند جلوی حاجی تا او هم بردارد حاجی دستش را برد و یک دانه از آن شیرینی‌ها را بردارد پسرش گفت نخور(با صدای بلند)! جلوی انظار همه. جلسه که تمام شد به پسرش گفتم بیا، گفتم یادت ندادند با پدرت چطور حرف بزنی؟ چه اخلاق بی‌ادبانه‌ای بود در انظار مردم نسبت به پدرت بکار گرفتی؟ کسی با پدرش اینگونه آمرانه حرف می‌زند؟ حالا پدرت مریض است باید اینگونه حرف بزنی؟ گفت حاج آقا آلزایمر گرفته و قندش بالاست، اگر به او نمی‌گفتم بنشین همینطور ایستاده می‌ماند اگر نمی‌گفتم نخور شیرینی می‌خورد و قندش بالا می‌رفت. گفتم پدرت آلزایمر گرفته؟ گفت بله، گفتم چرا آوردی او را در مجلس؟ او یک عمر برایش آبرو جمع کرد و تو یکباره چوب آبرو زدی به آبروی او، آمدی که به هر کسی که نمی‌داند آلزایمر گرفته اعلام کنی آلزایمر گرفته! گفتم پدر آلزایمری‌ات را ببر در یک باغی بستانی کنار جوی آبی، او را آوردی در این جمع که بنده و دیگران هم که نمی‌دانیم بگوییم آقای فلانی آلزایمری است! مردم تکلیف آینده‌تان به دست فرزندانتان است، بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر اولاد خوب تربیت کردند به جمهوری اسلامی خدمت کرده‌اند، اولاد اگر خوب تربیت کردید به خودتان خدمت کرده‌اید، روزگار پیری شما روزگار مطمئنی است. خدا رحمت کند آیت الله والد را، دیدن یکی از متدینین شیراز با حاج آقا رفتیم، او یک سال در کما بود و دکترها از او قطع امید کرده بودند، خدا رحمتش کند، ولی شاهد بودم اولاد خوب را، ما با حاج آقا رفتیم منزل حاجی، او بیهوش بود و اکسیژن به او متصل بود و غذا هم از طریق بینی به او می‌دادند، یک تکه گوشت شده بود! زمانی که ما رفتیم سه چهار ماه افتاده بود در بستر. آقایان به این ایام مقدس من این صحنه یادم نمی‌رود، دو سه تا از بچه‌هایش دور بستر می‌چرخیدند پروانه‌صفت، حرف‌هایی به این پدر می‌زدند که من به ندرت شنیده باشم از بچه‌هایی که پدر هشیار دارند! بابا جان، قربانت برویم، تصدقت برویم، چطوری، آقای حدائق آمده، چشمات را باز کن، یکی دست پدر را می‌بوسید یکی پای پدر را می‌بوسید، چنان اشک می‌ریختند و با عشق به این پدری که سه ماه مرگ مغزی شده بود و در کما بسر می‌برد. آن یک تربیت و این یک تربیت. امام صادق فرمود «بادِروا اولادکم بالحدیث»[23] در احادیث اسلامی سرعت ببخشید به آموزش دادن به بچه‌ها «قبل أن یسبقکم الیهم المرجئة»[24] ما گاهی اوقات معارف دینی را نمی‌گوییم و زمانی می‌خواهیم بگوییم که بچه بیمار شده! مثل مریضی که حالا بیمار شده و می‌خواهیم درمان کنیم، خب این خیلی سخت‌تر است، خب این انسان اگر سالم بود باید مراقبت می‌کرد تا مریض نشود. می‌گویند پیشگیری آسان‌تر از درمان است. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید احادیث اسلامی را به بچه‌های یاد بدهید معارف را به این‌ها یاد دهید قبل از اینکه دشمنان بر شما سبقت بگیرند. امروز دشمنان آمدند در جیب لباس بچه‌ها‌، خانم مدیری گفت حاج آقا بچه‌ی کلاس دوم ابتدایی پیچیده‌ترین شبهات اعتقادی را در مدرسه مطرح می‌کند، می‌گوید گاهی اوقات منِ مدیر در آن می‌مانم، گفتم این طبیعی است، امروز به تعبیر مقام معظم رهبری دنیا شده یک دهکده‌ی کوچک. یک گوشی همراه دست این بچه است در آنِ واحد هر چه می‌خواهد بدنبالش هست و آن‌ها هم هر چه می‌خواهد می‌فرستند. شبهات را دشمن دارد القا می‌کند و بچه‌های ما دریافت می‌کنند آموزش هم ندیدند واکسینه هم نشدند مبتلا می‌شوند. این را دقت کنیم، عزیزی که امروز روزِ میلادش بود، کلام امام حسین است، سه تا ویژگی را امام حسین از علی‌اکبر یاد کردند که این‌ها برای همه‌ی جوانان ما باید بشود درس، خَلقاً، خُلقاً و منطقاً. جوان را طوری تربیت کنید که هر کسی قیافه‌ی او را دید بگوید او مسلمان است بنده‌ی خداست. بعضی‌ قیافه‌ها را انسان می‌بیند باید نماز وحشت بخواند، بعضی قیافه‌ها را انسان وقتی می‌بیند در مذکر و مونث بودن آنها دچار تردید می‌شود! علی اکبر خَلقاً یعنی از نظر ظاهر و قیافه شبیه رسول الله بود، خُلقاً اخلاقش هم اخلاق نبوی بود. جوان یکی از ضرورت‌هایش اخلاق است، جوان باید خوش اخلاق باشد، علی اکبر خوش اخلاق بود، جوانی که بداخلاقی می‌کند توهین می‌کند بی‌ادبی می‌کند، دور از ارزش‌های دینی است. و منطقاً، علی‌ اکبر در گفتار و سخن عِدل پیغمبر بود.

من این جریان را در یک مجلسی عرض کردم اینجا هم بگویم در دورانی که حضرت امام بودند یک اتفاقی افتاد یک شخص مسیحی وارد مدینه شد سراغ سیدالشهدا را گرفت آقا در مسجد نشسته بودند، آمد گفت آقا من یک خوابی از پیغمبر و حضرت مسیح دیدم. حضرت عیسی در عالم خواب به من امر کرد به محضر پیغمبر برو و مسلمان شو، گفت من در عالم به امر حضرت عیسی و به توصیه‌ی رسول الله مسلمان شدم و شهادتین را بر زبان جاری کردم، بعد رسول الله به من فرمودند در بیداری‌ برو خدمت حجت خد فرزندم حسین، شما اسلامت را در بیداری هم اقرار کن و تجدید کن، شهادتین بگو. گفت من مسلمان شدم در خواب اما رسول الله فرمودند محضر شما هم برسم و شهادتین را تکرار کنم. دوباره شهادتین را تکرار و تجدید کرد. آقا فرمودند خواب پیغمبر را دیدی سیمای رسول الله را در خاطرت مانده؟ گفت بله یادم است، آقا به بعضی از اصحاب فرمودند بروید علی‌اکبر را بیاورید، فرمودند وقتی می‌آورید یک دستاری روی صورتش بیندازید، لحظه‌ای که وارد می‌شود چهره پوشیده باشد، رفتند به آقا علی‌اکبر گفتند سیدالشهدا فرمودند شما بیایید در حالی که صورتتان پوشیده است. آقا علی اکبر آمد و این فرد مسیحی نصرانی تازه مسلمان شده هم نشسته بود، حضرت دستار را از صورت علی‌اکبر برداشت، تا این نصرانی چهره‌ی علی اکبر را دید فریاد زد و از هوش رفت. وقتی به هوش آمد آقا فرمودند چه شد؟ گفت آقا طابق النعل بالنعل، چهره‌ همان چهره‌ی رسول اللهی است که در خواب دیدم، آقا فرمودند اگر خدا به تو چنین جوانی دیده بود چه می‌کردی برای او؟ حالا ایام عید است نمی‌خواهم مکدرتان کنم می‌خواهم چهره‌ی امام حسین را تمام کنم، قصدم مکدر کردن خاطر عزیزان نیست. به امام حسین عرض کرد آقا خدا اگر پسری مانند پسر شما به من بدهد جانم را قربانش می‌کنم. آقا فرمودند روزگاری بر من خواهد رسید که در برابر دیدگانم این جوان را قطعه قطعه می‌کنند! این جمله‌ی مرحوم آیت الله شوشتری خیلی جمله‌ی عجیبی است، گفتند امام حسین یک موت دات و یک شهادت، می‌گوید موت حضرت کنار پیکر علی‌ اکبر بود، آن لحظه حضرت رفت؛ اما شهادت در عصر عاشورا بود. خب این جوانی که خَلقاً و خُلقاً و منطقاً شبیه پیغمبر بود. ما جوانی که تربیت می‌کنیم حرف زدنش باید باید ما را یاد پیغمبر بیندازد، پوشش او قیافه‌ی او اخلاق او گویای مسلمانی او باشد.

عرض پایانی من و مطلب تمام.

بحث انتخابات پیش روست، گاهی اوقات بعضی‌ها می‌گویند به چه کسی رای بدهیم، من یک آیه قرآن بخوانم و دو ویژگی را امشب می‌گویم حالا هفته‌ی آینده هم ویژگی‌های دیگر. ببینید خداوند چه کسانی را انتخاب می‌کرد با چه معیاری، این باید بشود برای ما معیار. از خدا یاد بگیریم از خدا آموزش ببینیم. حضرت یوسف وقتی مسئولیت را می‌خواست قبول کند، در سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف آمده که ایشان به پادشاه مصر گفت مسئولیت را به من بسپارید من دو چیز دارم که می‌توانم خوب کار کنم و مدیریت و اداره کنم «قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»[25] ‌آقایان به کسانی رای بدهید که اول حفیظ هستند. یعنی حافظ و نگهبان و خداترس هم نسبت به خودشان و هم نسبت به جامعه هستند، یعنی دیندارند خداترسند حفیظند. و دوم علیم و متخصص هستند، تخصص هم دارند دانایی هم دارند. هم دانایی دارند و هم توانایی. عزیزانی که الان در عرصه‌ی انتخابات ورود پیدا کردند انشاءالله انسان‌های صالح هستند، اما باید بین صالحین أصلح را انتخاب کنیم، أصلح کسانی هستند که حفیظ و علیم هستند، یعنی منافع مردم را پاسداری کنند دله دزد نیستند، رومیزی و زیرمیزی او را زیر و رو نکند، تغییر در او ایجاد نشود، خداترسی و خدانگری و علم کار را هم داشته باشد.

خدا سلامت بدارد حاج آقای قرائتی دو هفته پیش شیراز بودند می‌گفتند من از اولین دور مجلس تهران آمدند دنبالم که آقای قرائتی بیایید نماینده شوید برای مجلس، گفتند من گفتم از من بر نمی‌آید، من علیم در حد مجلس نیستم، من در حد نشر معارف دینی و تربیت و گفتگوی دینی تخصص دارم، آن مسائل را اهلش باید ورود کنند. پیغمبر فرمود ملعون است کسی کاری ازش ساخته نباشد و قبول کند، خدا نکند کسی مشمول لعنت رسول الله باشد، من فلان کار از دستم برنمی‌آید قبول کنم مسئولیتی که نمی‌توانم درست انجام دهم و تخصصش را هم ندارم، لذا این علیم بودن پاک بودن حفیظ بودن و آگاه بودن، این دویژگی را ضمن اینکه از امانت‌هایی که در دست ماست همین نظام اسلامی است. بدون تعارف عرض کنم امروزِ زندگی ما عافیت ما امنیت ما آرامش ما، با همه‌ی وضعی که ما شاهدیم مدیون زحمات دیروز شهداست، آنگونه عمل کنیم که در قیامت شرمنده‌ی خون شهدا و عزیزانی که در راه این مملکت و نظام زحمت کشیدند نباشیم.

پروردگارا به حضرت علی‌بن الحسین علی‌ اکبر قسمت می‌دهیم مهمترین عیدی ما را در این ایام تعجیل در فرج امام زمان ما قرار بده.

 

[1] کنز العمال ج11 ص475 حدیث 32233

[2] کنز العمال ج11 ص475 حدیث 32233

[3] الکافی ج2 ص603

[4] الکافی ج3 ص513

[5] مصباح الشریعه 158

[6] الکافی ج3 ص513

[7] مکاتیب الرسول ج2 ص662

[8] مکاتیب الرسول ج3 ص681

[9] مواعظ العددیه ص218

[10] مواعظ العددیه ص218

[11] مواعظ العددیه ص218

[12] مواعظ العددیه ص218

[13] وقعة الطف ص193

[14] وقعة الطف ص195

[15] وقعة الطف ص195

[16] وقعة الطف ص195

[17] وقعة الطف ص195

[18] وقعة الطف ص195

[19] وقعة الطف ص195

[20] لهوف ص94

[21] لهوف ص94

[22] وقعة الطف ص195

[23] الکافی ج6 ص47

[24] الکافی ج6 ص47

[25] یوسف آیه55

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه