استاد حدائق روز دوشنبه 9 بهمن ماه 1402 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث سیمای مومنین در قرآن پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون»[1]
صدق الله العلی العظيم
شام شهادت افتخار اين شهر شرف شيراز، آبروی شيراز حضرت احمد ابن موسی که در روز هفده رجب به شهادت رسيدند و امروز سالروز شهادت حضرت خدمت جمع محترم برادران عزيز، خواهران محترمه تسليت و تعزيت عرض میکنم، آيهای که تلاوت شد به همين مناسبت نکاتی را ذيل اين آيه شريفه محضر جمع محترم اشاره کنم و بعد قسمت از وقت مجلس را هم به شخصيت صاحب امروز اشارهای بشود.
آيهای که تلاوت شد در دو جای قرآن بدون هيچ کم و زيادی خداوند تکرار نموده است: «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون»[2]يکی در آيه هشت سوره مبارکه مؤمنون و آيه سی و دو سوره مبارکه معارج، در سوره مؤمنون خداوند از اوصاف انسانها مؤمن اين دو ويژگی را قيد میکند مؤمن به سر و صدا و اسم نيست، مؤمن حسن، مؤمن حسين، مؤمن جعفر، مؤمن بيا، مؤمن برو، با حلوا حلوا که دهن شيرين نمیشود، در سوره مؤمنون خداوند کد مؤمنين را بيان کرده است، من ببينيم اینها در من هست يا نيست؟ به سجده طولانی و نمازهای زياد خواندن و ذکر زياد گفتن نيست، اینها خوب است اما مؤمن ويژگی دارد، در سوره معارج هم خداوند دوتا از ويژگیهای نمازگزاران را همين ياد میکند، يعنی امشب برادرها، خواهرها به خودمان نمره بدهيم ببينيم اين دوتا صفت در ما هست؟ اگر هست مؤمن هستيم، و اگر هست نمازگزار هستيد، اگر نماز میخوانيم و اینها در ما نيست، داريم نرمش به جا میآوريم بدمان هم نيايد، اگر ادعای ايمان میکنيم و اینها در ما نيست ادعا داريم میکنيم، اداء در میآوريم حقيقت نيست. اين دوتا صفت در اين آيه شريفه در دو سوره قرآن که خدا متذکر میشود که حضرت احمد ابن موسی تجلی اين دو صفت بود در زمان خودش، حالا اشاره میکنم اين شخصيت بزرگی که افتخار است برای ما، مضجع شريفش و مرقد مبارکش، من فقط يک خاطرهای اينجا بگويم میترسم در اثناء صحبت يادم برود، مرحوم آيتالله والد از پيروزی انقلاب تا آذر شصت، به امر آيتالله العظمی محلاتی رئيس هيئت امنای شاهچراغ بودند، يک گروهی هم اعضای هيئت امناء بودند که در کنار ايشان، که همه رحمت خدا رفتند و از نيکان شهر بودند آقای حاج اکبرآقای ايمانی، مرحوم حاجآقای محيا، مرحوم حاج ابوالقاسم مصلح، همه از خوبان و نيکان و متدينين و مؤمنين شهر بودند حاجآقا در اين فاصله تقريباً دو سال و خردهای که مسئوليت داشتند سال پنجاه و هشت و پنجاه و نه و قسمت از سال شصت، آيتالله العظمی مرعشی يک نامهای به ايشان نوشت، زيادی بشنويد اینها در کتابها گيرتان نمیآيد، در نامه آيتالله العظمی مرعشی به مرحوم آيتالله والد نوشتند شما چون رئيس هيئت امنای شاهچراغ هستيد، يک نامهای از سر برگهای حرم خطاب به من بنويسيد و در نامه خطاب به من خادم احمد ابن موسی بگوييد، نگوييد آيتالله العظمی مرعشی بگويد خادم احمد ابن موسی، ايشان فرموده بودند من اين نامه را میخواهم به عنوان سند افتخار با خودم ببرم در کفن بگذارم، آن بزرگ مرجع میفهمد چه خبر است؟ ما گاهی اوقات سر چشمه هستيم و تشنه، چون قدر آب را نمیدانيم، ديگران دور هستند ولی میدانند چه خبر است؟ احمد ابن موسی در اين دو صفت در اوج است، البته حاجآقا علت کنار گرفتنشان را هم خودشان گفتند من از امام رضا خواستم، چون مسئوليت سنگينی بود و ايشان دغدغه داشتند در مسائل مالی خيلی حساس بودند که گفتند رفتم خدمت آقا علی ابن موسیالرضا گفتم خدمت گذاری برای برادر شما شرف است اما از عهده من هم خارج است يک جوری میخواهم کنار بگيرم که شرمنده شما و اخويتان نشوم قيامت، که بعد از مدت کوتاهی حاجآقا گفتند که امام مرحوم آيتالله آقای حاج سيدمحمدمهدی دستغيب را به توليت نصب کردند و ايشان قبول کردند خدا رحمت کند ايشان را و همه کسانی را که خدمت میکردند به حرم و به حضرت، دو صفت را خداوند میفرمايد نشانه مؤمنين و نمازگزاران است خروجی اين نمازها بايد ما را به اينجا برساند، خروجی شبزندهداریها قرآن خواندنها، سينه زدنها، يا حسين گفتنها بايد برسی به اينجا نرسيدی بجنب، مشکلت را پيدا کن، يک: «لِأَماناتِهِمْ»[3] مؤمن نمازگزار کسی است که امانتدار است خيانت در امانت نمیکند، امانت را من در حد وقت مجلس يک اشارهای کنم، گرچه خود امانت بحث خيلی دارد برادرها، خواهرها ما با دو نوع امانت در زندگیمان رو به رو هستيم، امانتهای معنوی، امانتهای مادی، امانتهای مادی اين فرش امانت است خودتان امانت هستيد، لباس تنتان امانت است مال شما نيست، علی ابن ابیطالب میفرمايد بشر وقتی آمدی عريان آمدی، وقتی میروی با يک دست کفنی میروی، حاجآقا، حاجخانم هرچه داری مال اين دنياست، اين خانهها اين زندگیها، اين امکانات اين وسائل اینها دست به دست میچرخد، سابق دست کسانی ديگری بود الآن دست ماست يک جايي رفتيم ديدم يک کوزهای قديمی در ويترين گذاشته بودند آن صاحبخانه گفت حاجآقا اين کوزه میدانی مال چه کسی است؟ گفت مال پدر بزرگ پدر بزرگمان است، اصلاً مثل اينکه تازه ساخته شده بود، تمييز، نو، از اين کوزههای چينی، که هنر دست رويش کار شده بود، گفتم در اين کوزه چقدر شما آب خورديد؟ گفت هيچی حاجآقا، حيف اين کوزه است، گفتم بابايت چقدر استفاده کرد؟ گفت آن هم در ويترين بود، گفتم ببين اول من يک نصيحتتان بکنم مردم خلقتان کردند که زندگی کنيد، نه به هر قيمتی زندگی کنيد، زندگی کنيد تا قيمتی بشويد، بعضیها به هر قيمتی زندگی میکنند و بعد مردم خدا نظام خلقت را آفريده برای زندگی کردن من و شما ما گاهی اوقات میشويم خادم امکاناتمان، آقا اين لباس را نپوش حيف است، در اين ظرف آب نخور ظرف اشکال بهم میزند اين سفره را نيار سر دست خراب میشود، تو با ارزشتر هستی يا سفره؟ تو با ارزشتر هستی يا لباس؟ خدا رحمت کند سعدی را:
ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کار اند، تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
بشر خلقت را خدا خلق کرده که تو زندگی کنی، ما میشويم خادم پول، ما میشويم خادم خانه، ما میشويم خادم ماشين، آقا اين ماشين را استفاده نکن حيف است، حيف تويي يا ماشين؟ حيف تويي يا لباس؟ کجا هستيم بعضیها؟ خب هرچه در اختيارتان است امانت، شيراز امانت است، خانههايتان امانت است، پولهايتان امانت است، هرچه چشم سرتان میبيند امانت است، حالا بعضی امانت معنوی است مثل قرآن مثل مسجد، امانت معنوی است بچههايتان امانتهای معنوی خدا هستند خدا پاک داده تحويل قيامت میگويند پدر تو در تربيتش کوتاهی کردی، کم گذاشتی بايد جواب پس بدهی، تا آن حدی که فرزندان از دين فاصله میگيرند، و سببش کوتاهیهای پدر و مادر است بايد جواب پس بدهند، بله حالا يک پدری کوتاهی نکرده، مثل حضرت نوح پسر میشود کنعان، نوح مقصر نيست ولی کوتاهیها را خدا بیحساب نمیگذرد، عمرتان امانت است، ثانيه به ثانيه زندگیتان امانت است مؤمن از اين امانتها خوب استفاده میکند، خيانت نمیکند، آنی که با چشمش نگاه به حرام میکند خائن است، بدمان نيايد آن کسی به زبانش دارد تهمت و غيبت میزند خائن در گفتار است اين خيانت خدا، غيبت را نمیپسندد، خداوند میفرمايد غيبت کردی؟ «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»[4] نهی کرده خداوند از غيبت، نهی نموده از دروغ، من با زبانم اگر جملهای گفتم که خدا نمیپسندد میشوم خائن در سخن گفتن، با اين دستم اگر گناه کردم میشوم خائن در اين دست، با اين پا رفتم در مجلسی که رضايت خدا نبود میشود خائن در اين پا، عمرتان را کجا داريد خرج میکنيد؟ امروزمان چگونه گذشت؟ کجا گذشت؟ خدا راضی بود امين هستيم، خدا ناراضی بود خائن هستيم، بعضیها به خودشان آقا اميرالمؤمنين شبهای جمعه میخوانيد: «ظَلَمْتُ نَفْسِي»[5] امام دارد آموزش میدهد به ما نعوذ بالله، العياذ بالله که اميرالمؤمنين در مقام ظلم نبوده، اين دعای کميل يک تعليم به امت است، تعليم به کميل بود و برای کسانی که میخواهند دعا بخوانند، «ظَلَمْتُ نَفْسِي»[6]يعنی خدايا خودم به خودم بد کردم، فرصت دادی استفاده نکردم، عمر دادی بهره نبردم، چشم دادی بهرهگيری نکردم: «ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِي»[7] جاهلانه از اين فرصتها بهره بردم، لذا ايمان، نماز بايد ما را با امانتداری نزديک کند.
من يکی دو روايت اينجا عرض کنم، سخنی است از رسولخدا، میخواهيد صلوات بفرستيد، صلوات بفرستيد، اين روايت را مرحوم مجلسی در جلد هفتاد و پنج بحار نقل میکند، قيامت انشاءالله خدا لطف کند، میگويند هر کسی از پل بگذرد خندان بود، پل صراط خيلی عبورگاه خطرناکی است آقا رسولالله وقتی که نيروهای رزمنده را میفرستادند برای جنگ موته سهتا فرمانده پيامبر معين کردند هرسه هم شهيد شدند، اول جعفر ابن ابیطالب بود که جعفر در موته دو دستش قطع شد، اول شهيدی از بنیهاشم که دو دست داد جعفر بود عموی ابالفضل، پدر شوهر حضرت زينب برادر اميرالمؤمنين، بعد حضرت فرمودند اگر جعفر شهيد شد عبدالله ابن رواحه، فرماندهی را قبول کند، اینها وقتی داشتند از مدينه لشکر میرفت بيرون، ديدند عبدالله ابن رواحه خيلی دارد گريه میکند مثل مادر جوان مرده اشک میريزد بعضی از اين آدمهای کوته فکر فکر کردند حالا چون پيغمبر مسئوليت فرماندهی برايش داده و فرمانده در متن جنگ است و احتمال کشته شدنش هست اين شايد از کشته شدنش میترسد يک آدمی گفت آقای عبدالله ابن رواحه، از اينکه فرمانده شدی شايد در اين جنگ کشته شوی که شهيد شد، گريه میکنی؟ گفت خدا شاهد است که بزرگترين آرزوی من شهادت فی سبيل الله است، گفتند پس چرا گريه میکنی؟ گفت يک آيه قرآن من را به گريه انداخت، گفتند کدام آيه؟ مردم حواسها جمع، مهندس هستی، دکتر هستی، آيتاللهی فکر برای آن روزت کن، گفت اين آيه قرآن: «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا»[8] خدا میفرمايد همه وارد جهنم میشويد همهتان، خوب و بد، پير و جوان، مرد و زن يعنی چه؟ راه رسيدن به بهشت عبور از گذرگاه جهنم است، پل صراط از نظر معماری رو جهنم تعبيه شده، بهشتیها هم که دارند میروند بهشت اين گذرگاه را بايد بگذرانند، حالا اين گذرگاه خطرناک سؤالاتی رو اين پل صراط هم میپرسند، حقوق والدين آنجا میکشند تو را به حساب، با بابايت رفتار چگونه بود؟ قلدری میکردی؟ صدايت را بلند کردی؟ در چشمان پدرت و مادرت خيره خيره نگاه کردی واژگون میشوی در دوزخ، آقای ابیبلاد خياط آمد خدمت امام صادق از حقوق والدين پرسيد آنهايي که پدر و مادرهايتان زنده هستند بشنويد و آنهايي که پدر و مادرهايتان رفتهاند طلب مغفرت کنيد، آقا امام صادق فرمودند ابیبلاد در حضور پدر و مادر مثل عبد ذليل بنشين، دو زانو قلدور نباشد، باد نشو، چهار کلمه سواد ياد گرفتی، دانشگاه رفتی به بابايت خطاب بیسوادی میکنی، تو بیسوادی، که سواد ياد گرفتی معرفت نياموختی، آقا فرمودند مثل عبد ذليل حالا بابايت فقير تو ميلياردر، اگر همين بابای فقير نبود شماها نبوديد، اگر پدر و مادرهای ما نبودند ما امشب اينجا نبوديم، در هر رتبهای و هر مقامی، همين بابای مريض، همين مادر فلج، در جا افتاده اگر همين نبود توی امروز نبودی، امام فرمودند در محضر پدر و مادر مثل عبد ذليل بنشينيد، خيره خيره در چشمهايشان نگاه نکنيد، چشم غرّه نرو، چشمهايت را پايين بينداز، ادب کن، امام فرمودند صدايتان را بالاتر از صدای پدر و مادرهايتان نبريد، بابايت اگر دارد با تو آهسته حرف میزند، مادرت اگر دارد آهسته حرف میزند يک درجه صدايت را بياور پايينتر امام فرمود ابیبلاد در راه رفتن جلو اینها قدم بر ندار، يک قدم عقبتر از اين مادر پير، يک قدم عقبتر از اين پدر پير گام بردار، آقا فرمود اگر پدر و مادرت کتکت زدند زير کتک آنها دعايشان کن، بگو: «غَفَرَ اللَّهُ لَكُمَا»[9] اینها حقوق پدر و مادر است اینها امانتداری است، خب اینهايي که میخواهند از پل صراط راحت بگذرند و سقوط نکنند در دوزخ ما در روايت داريم بعضیها را هزار سال قيامت رو پل صراط میکشند به حساب، نعوذ بالله، يعنی زير پايشان شعلههای آتش، سر و صدای دوزخيان بلند، انواع عذاب را دارند میبينند، اين اضطراب و دلهره، رسولالله فرمود: «يحاسبه الله الف عام» يافت نشد، میدانيد چه کسانی هستند؟ نعوذ بالله، نمازخوانهای که هر وقت شد میخوانند، نماز صبحش را میگذارد دم دم آفتاب، نماز ظهر و عصرش را میگذارد عصر، مغرب و عشايش را میگذارد نيمه شب، آنهايي که تهاون در نماز دارند، پيغمبر فرمود هجدهتا مشکل پيدا میکنند، ششتايش در دنيا، سهتايش موقع مردن، سهتا در قبر، سهتا در محشر، سهتا رو پل صراط هجدهمی سقوط در دوزخ است بالاخره امر خدا را رعايت نکرديد، خدا هم عنايتش شامل حال ما نخواهد شد.
حالا آنهايي که میخواهند از صراط به راحتی بگذرند، اين روايت را بشنويد، پيامبر فرمود: «حَافَتَا الصِّرَاطِ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[10] پل صراط آنهايي که در دنيا اين دو چيز را خوب رعايت کردند، اين دو چيز میشوند حامل و حائل اینها برای عبور از پل صراط يک رحم، صله رحم، رفتارتان با بستگانتان چطور است؟ با برادر، با خواهر، عمو، دايي، عمه، خاله، خبر داريم، يا بیخبر هستيم؟ گاهی اوقات طرف رحمت خدا میرود وقتی میفهمد مرده که آگهیاش را میبيند آن وقت میگوييم رحم هم هست، مردم اگر میخواهيد قيامتتان به خوبی به پايان برسد صله رحم در دنيا، امروز بايد کار کنيد، امروز بايد سرمايه بيندوزی، رحم يک، صله رحم کردن و دوم امانتداری کردن، آنهايي که در اين دوتا میدرخشند يعنی در دنياست اهل صله رحم هستند و اهل اداء امانت هستند، اين صله رحم و اداء امانت دو طرف اين فرد رو پل صراط حمايت میکنند اين را تا عبور کند، پيامبر فرمود: «فَإِذَا مَرَّ الْوَصُولُ لِلرَّحِمِ الْمُؤَدِّي لِلْأَمَانَةِ»[11] اگر کسی آمد میخواهد عبور کند که صله رحم میکرده، اداء امانت میکرده اين در آتش سقوط نمیکند، عبورش میدهند از پل صراط میگذرد، اهميت اداء امانت را ببينيد حالا عرض کردم اداء امانت يکش بحث امانتهای معنوی است پدرهايتان امانت معنوی هستند، مادر امانت معنوی است، عمر امانت معنوی است قرآن، نماز امانت معنوی است، مساجد امانت معنوی هستند، امام زمان، اعتقادات دينی ما اینها امانتهای معنوی است، ماديات هم امانتهای مادی است ما امروز يکی از آسيبهای که در جامعه داريم میخوريم از خيانت در امانت است، آقا پول میدهند دستش پول مردم را میکشد بالا میخورد، آب هم میکند پشتش، چه کسانی مال مردم را ضايع میکنند، همين ديشب حالا اعلان هم کند اشکال ندارد.
خانم محترمهای آمد شوهرش مريض، بچهای فلج، سيد به ناحق خيانت در امانت کردند، اين بیچاره را که صادق کرده چک داده انداختنش زندان عادل آباد، خانمش ديشب آمد در اين مجلس، گفت حاجآقا بچه فلج دارم، شوهرم مريض است، دستم خالی است بگوييد مؤمنين به دادم برسند، سيد هم هست، حالا اگر کسی میتواند کمک کند اين بیچارهای سيد اولاد پيغمبر در زندان عادل آباد برای پنجاه ميليون زندانیاش کردند، خب پولهای که دستماست امانت است يا مال خودمان است؟ پول زحمتکشی است از کجا زحمت کشيدی؟ از کجا آوردی؟ تو لخت آمدی دنيا؟ تو که بعد بايد بگذاری و بروی، اين خانم ديشب در دفتر اينجا زار میزد و میگفت به داد ما برسيد من گرفتار هستم، بچهام مريض است شوهرم بيمار است، بعد به آن آدم طرفش زنگ زدم، میگويم آقا از خدا بترس، از خدا بترس، پيغمبر فرمود سه گروه را قيامت شفاعت میکنم ولو به گناه اهل محشر بيايند محشر يکش آنهايي هستند که مشکلات ذريهای من را برطرف میکند، گفتم بیانصاف اين سيد بیچاره را انداختيد زندان شما که پولی هم بیچاره ندارد به ناحق هم میخواهی ازش بگيری، گفت من کار به اين کارها ندارم، من پولم را میشناسم، گفتم فقط همين را برايت بگويم، پولی را که داری از اين بیچاره میگيری میشود اسيد زندگی تو دار و ندارت را ذوب میکند حالا خواهيد ديد، خدای در کار است، خدا میفرمايد اگر من از ظالم انتقام نگيرم خودم ظالم هستم: «ان لم انتقم من الظالم فان ظالم» يافت نشد، بله خدا چوب میزند اين يقيناً نکبت کارش را خواهيد ديد اما ماها هم داريم امتحان میشويم خدا يک امانتی سپرده دست ماها ما میبينيم خودمان را از رضای خدا بيشتر میخواهيم حالا اين بنده خدا هم هست اگر عزيزانی مقدورشان هست، هم سيد است از محل سهم سادات میشود کمکش کرد هم بالاخره تبرعاً کمک کنند و عنايت کنند، آنهايي که امانتدار هستند، ببينيد امروز ما آسيبهای که داريم میبينيم از انسانهای خائن است نه انسانهای امين، آنی که امانتدار است خيانت نمیکند در اموال مردم، در آبروی مردم، در زندگی مردم، اگر امانتداری آمد، صله رحم آمد عبور از صراط آسان میشود، من يک حديثی هم اينجا يک وقتی در همين مسجد هم خواندم تکرار کنم، اهميت امانتداری را، در زمان امام صادق عليهالسلام آقای بود به نام ابیکهمس در کوفه زندگی میکرد از شيعيان امام صادق بود يک هيئتی میخواستند از کوفه عراق بيايند مدينه حجاز زيارت قبر پيغمبر بعد هم خدمت امام صادق برسد اینها يک جمعيتی بودند، کاروانی بودند میخواستند حرکت کنند، عبدالله ابن ابیيعفور از شاگردان و شيعيان خوب امام صادق اين دو کوفه بود، آقای ابیکهمس آمد خدمت عبدالله ابن ابیيعفور گفت آقا ما داريم میرويم مدينه زيارت قبر رسولالله بعد خدمت امام صادق میرسيم شما کاری به امام صادق نداريد، مثل الآن کسی میگويد آقا میخواهم بروم مشهد، حاجآقا کاری نداری مشهد، میگوييم آقا سلام ما را هم به حضرت برساند نمیگوييم؟ آقا داريم میرويم کربلا میگويي آقا يک زيارتی هم، يک سلامی هم از طرف ما نائب الزياره باش آقای عبدالله ابن ابیيعفور هم گفت داريد میرويد سلام من را به امام صادق برسانيد، همينکه ما میگوييم زيارت کنيد، میگويند سلام زيارت است ديگر، زيارت سلام است، اين را زيادی بشنويد اين هيئت آمدند مدينه زيارت قبر پيغمبر، بعد آمدند خانه امام صادق محضر امام صادق که نشستند ابیکهمس به امام صادق گفت: «ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ»[12] گفت آقا ابن ابیيعفور از کوفه سلامتان را رساند، تا اسم ابیيعفور را آورد ابیيعفور از شيعيان خوب امام صادق بود، آقا فرمودند: «عَلَيْكَ وَ عَلَيْهِ السَّلَامُ»[13] هم بر تو رساننده سلام و هم بر او سلام کننده اين سلام، سلام باد يک مقدار امام مکث کردند، امام صادق يک سؤال پرسيدند بعد خودشان سؤال را جواب دادند، چون کسی نمیتوانست اين سؤال را جواب بدهد، آقا فرمودند در بازگشتتان به کوفه عبدالله ابن ابیيعفور را که ديديد از قول من به او بگوييد امام صادقت فرمود: «انْظُرْ مَا بَلَغَ بِهِ عَلِيٌّ ع عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص»[14] آقای ابن ابیيعفور نگاه کن ببين رمز عظمت علی ابن ابیطالب نزد پيغمبر در چه بود، آقا چرا اميرالمؤمنين اين همه عزت پيدا کرد شد وصی پيغمبر، جانشين پيغمبر، خليفه بعد از رسولالله نفس پيغمبر چرا؟ چرا ديگران نشدند؟ هيچ اتفاقی اتفاقی نيست اين را بايد پيدا کرد، رمز بزرگی و عظمت علی ابن ابیطالب در چه بود؟ که به آن مقامات رسيد، امام يک مکثی کردند بعد خودشان جواب دادند، چون میدانستند اين سؤال را ابن ابیيعفور هم نمیتواند جواب بدهد، خود حضرت پاسخ دادند فرمودند: «مَا بَلَغَ بِهِ عَلِيٌّ ع عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص»[15] علی ابن ابیطالب نزد پيغمبر به آن مقامات نرسيد مگر به خاطر دو صفت يک: «بِصِدْقِ الْحَدِيثِ»[16] راستگويي دو امانتداری: «مَا بَلَغَ بِهِ عَلِيٌّ ع عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَالْزَمْهُ فَإِنَّمَا بَلَغَ ع بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ»[17]امانتداری خيلی مهم است من خدای نکرده نماز بخوانم ولی در امانتداری کوتاهی کنم، بعضیها ديديد میگويد هفتاد سال آقا نماز، زيارت، همه چيز، زکات مالش را نمیدهد، ما يکی از مشکلاتی که داريم در نازل نشدن باران منع الذکات است يعنی خدا داده، طرف نمیدهد نکبتش همه را میگيرد زکات را نمیپردازد، چند درصد از کشاورزهای ما مقيد به زکات هستند چند درصد از مردم جامعه و مؤمنين ما مقيد به پرداخت خمس هستند، خب امانتداری نمیکنيم حق ضعفاء در اموالمان هست نمیدهيم، امانت است نزد ما رد نمیکنيم، خب اين نپرداختن امانات اینها آثار وضعی دارد اميرالمؤمنين عظمتش در امانتداری بود و در راستگويي، اصلاً خود اين بحث امانتداری يکی از عواملی است که رزقتان را زياد میکند، من هر کسی میآيد مینالد از اوضاع اقتصادیاش اول سؤالی که میپرسم میگويم نمازهايت را اول وقت میخوانی يا نه؟ بابا امانت را رعايت کنيم، علامه طباطبايي میفرمايد هرجا خدا در قرآن میفرمايد نمازتان را محافظت کنيد، يعنی اول وقت: «عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُون»[18]نماز اول وقت، آقا يک هفته با خدا تنظيم بشو، آنی که خدا میخواهد انجام بده، ببين خدا به تعهداتش عمل نمیکند، نکرد نق بزن، ما بندگی نمیکنيم میگوييم چرا خدا خدايي نمیکند؟ راه نمیرويم میگوييم چرا دربمان باز نمیشود، میگويند بابا نرفتی که به در برسی در باز بشود، تو اينجا نشستی میگويي در بسته است خب حرکت کن برو رسيدی باز نشد گله کن، از برکات امانتداری ما داريم: «الْأَمَانَةُ تَجُرُّ الرِّزْقَ»[19] رزقتان را زياد میکند، افزايش میدهد، بعضیها کم رزق هستند، پر ثروت هستند اما کم رزق، پول زياد دارد حج نرفته، من الآن در شيراز ميلياردر سراغ دارم پايش به کربلا نرسيده، ميلياردر سراغ دارم حج نرفته، چرا؟ اینها نکبت چه کارهايي است؟ در امانتداریتان کم گذاشتيد، رزقتان کم میشود، ثروت داريد رزق نداريد، استفاده نمیکنی، مالت است بهره نمیبری، گاهی اوقات میبينيد پای سفره خودش نشسته از غذايي خودش نمیتواند بخورد، يک آقايي بود خدا رحمتش کند، از ميلياردرهای تهران بود، اين آقا سی و سه پلاک مغازه در بازار تهران داشت، داستان مال حدود بيست و پنج سال قبل است، در نوع اماکن شمال، شهرهای شمال ويلا داشت خانه اين آقا آن سال بيست و پنج سال خانه ميلياردی نبود، اصلاً ميليارد سر زبانها نبود، خانه ميلياردی معنی نداشت، بيست و پنج سال قبل میگفتند خانه اين در شمال تهران بالای سه ميليارد تومن خانهاش است، کاخی بود با قيمت آن موقع دلار آن موقع، يک شبی شيراز جلسهای بود حالا کار خدا بود ما با اين آقا همسفره شديم از تهران آمده بود، مجلس عقدی بود گفتند آقای حاج فلانی هم آمده با آن ثروت و با آن توانمندی اقتصادی موقع شام شد، گفتند بفرماييد غذا بخوريد اين کنار دست من نشسته بود، اين صحنه را من ديدم خودم ديدم دارم برايتان میگويم مردم عبرت بگيريد، ديدم ايشان اول يک کفگير چلو کشيد در ظرفش، فرق چلو با پلو میدانيد چه است؟ بله؟ يا فقط ميل میکنيد، کاری نداري که چه میگويند؟ خانمها بگويند، آفرين برنج ساده را میگويند چلو، پلو فقط نخوريد شأنش را هم بداند، برنجی که مخلفات دارد، میگويند کلم پلو، پلو سبزی، چيزی قاطی با برنج يک چيزی شده، زرشک پلو، زرشک باش قاطی شده، اين آقا يک کفگير چلو يعنی پلو هم در سفره بود، ولی چلو کشيد کفگير، ديگر نه خورشتی، نه گوشتی هيچ، خب مجلس عروسی هم بود، نعمت هم در سفره فراوان بود، بالاخره چند رقم غذا در سفره بود، ديدم دست کرد در جيب کتش يک کيسهای در آورد شانزده هفده نوع قرص در اين کيسه بود، در آورد سه، چهارتايش را در آورد اینها را جدا کرد و يک نيم ليوان آب، سه، چهارتا قرص اول خورد، دوتا قاشق چلو خورد، دوباره سه، چهارتا قرص خورد، دو سه تا قاشق ديگر خورد، سه، چهارتا ديگر خورد رفت عقب، نه خورشتی، نه سالادی، نه حلوايي، نه گوشتی نه کبانی، سی و سهتا مغازه در تهران داشت، خانهاش را بعضیها حسرت میخوردند آقای فلانی در کاخی زندگی میکند که استخر سرباز دارد هم استخر سر پوشيده، مردم از خدا پول زياد نخواهيد، از خدا رزق زياد بخواهيد، همانی که امام سجاد در عای ابوحمزه میخواهد: «وَ ارْزُقْنِي رِزْقاً وَاسِعاً مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِعِ»[20] خدايا رزق فراوان از فضل بیپايانت به ما بده، پول زيادی چه است؟ داشته باشي بهره نبری قيامتت سخت است، نگهت میدارند بايد جواب پس بدهی، آقا اینها را ديدم رفت عقب گفتم آقای حاجی، چيزهای ديگر چرا نمیخوری؟ شما نه خورشتی، نه گوشتی، نه سالادی، نه سبزی گفت آقای حدائق خوراک من داروهاست من به ضرب و زور اين قرصها يک کفگير برنج خورم و الا نمیتوانستم بخورم، گفت معدهام اسيد اريک بالا، فشار خون، چربی خون، ديدم شروع کرد مريضیها را گفتن، پول به چه قيمتی؟ بعد اين جمله را گفت اين باشد برای همهتان عبرت اين آقا حضار محترم هر کجای دنيا اراده میکرد مثل آب خوردن بود برايش يعنی پول اصلاً عدد و رقم نبود برايش از نظر ثروت، سفر به هر نقطه دنيا میخواست بکند اصلاً ملالی برايش نبود در هزينه مالی، گفت آقای حدائق آرزويم اين است که يک مشهدی بروم، گفت سه سال است مشهد نرفتم، تهران بود؟ کار پول است، کار دل است:
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی، کوشيش عاشق بیچاره به جاي نرسد
گفت سه سال است من مشهد نرفتم و دلم میخواهم يک مشهدی بروم، دلم میخواهد گاهی اوقات خودمان دست و پايمان را بستيم با رفتارهايمان، با اعمالمان بعد اين اصالتاً اهل شيراز بود اين آقا، در حدود محله امام زاده ابراهيم حدود خانه پدریشان بود، به من گفت آقای حدائق میدانيد آرزويم در اين سن و سال و اين موقعيت چيست؟ گفتم آرزويت چيست؟ گفت ای کاش میشد برگردم به شيراز، شايد اين را برای من گفت که امشب برايتان بگويم همهتان عبرت بگيريد، گفت ای کاش میشد برگردم به شيراز بروم در يک خانه کاگلی محله امامزاده ابراهيم در يک خانه صد و هشتاد، دويست متری اين پايان زندگی را با آرامش زندگی میکردم اين سخن کسی است که در کاخ تهران زندگی میکرد، کاخهای متعددی در بهترين مناطق شمال داشت، آنجا چه به دست نياورده که دنبالش دارد در خانه کاگلی میگردد؟ آرامش آرامش، پول آرامش میآورد، فرش ابريشمی آرامش میآورد، اینها که خيلیها دارند اضطرابشان بيشتر است، ماشين شاستی بلند آرامت میکند، بعضیها دارند خواب ندارند بعضیها در ثروت غرق هستند شب بايد ديازپام بخورد بخوابد، بعضیها حداقلها را ندارند ولی راحت استراحت میکنند، لذت میبرند از زندگی و اين آقا بعد هم تهران مرد، خب حضار محترم از خدا بخواهيد رزق زياد بشود نه مال، يکی از عواملی که رزق را زياد میکند امانتداری است شما اگر در استفاده از وجود خودتان و امکاناتتان آن گونه استفاده کرديد که خدا میپسنديد خدا رزقتان را زياد میکند، رزقت را زياد میکند يعنی هم میتوانی از نعمت خدا بخوری، هم میتوانی اهداء کنی میبينی گاهی اوقات پول دارید، ولی رزقتان نيست خرج نمیکنيد، الآن آقای خيرانديش گفتند يک خواهر محترمهای کارت داده برای اين بنده سيد اولاد پيغمبر يک مبلغی را گفتند بکشد اين رزق است آنی که بله گفتند يک ميليون تومن، اينی که دارد میدهد رزقش است آنی که در حسابهايتان است دست نمیزنيد رزقتان نيست بهرهمندی رزق شماست دارایها رزق معلوم نيست رزق شما باشد.
خب من دو سه نکته ذيل اين آيه و نسبت به حضرت احمد ابن موسی يک اشارهای کنم مؤمن قرآن میفرمايد بايد متعهد باشد رعايت امانتداری لازم و نمازگزار واقعی بايد امانتدار باشد، بله تذکر هم دادند خانم دختری است که مشکوک به غده سرطان در سينه است، دکترها هم جواب دادند و حالا دو آزمايش ديگری کردند دعا کنيد، ببينيد من خيلی دکترها را ديدم میگويند کار از دست ما خارج است، ما ديگر نمیتوانيم کاری کنيم، مگر خدا کاری کند، خب التماس دعا خواستند از همهتان، نفسهای پاک مؤمنين، مؤمنات مريضها عموماً و اين خانم محترمهای که تقاضای التماس دعا داشتند خصوصاً، انشاءالله به عظمت احمد ابن موسی خدا صحت و عافيت عطا کند.
اما از احمد ابن موسی بگويم، حضرت احمد ابن موسی هم اسوه امانتداری بود هم اسوه وفاء به عهد، احمد ابن موسی فرزند بزرگ امام موسی ابن جعفر بود اصلاً در نگاه مردم مدينه، مردم باورشان اين بود که امام بعد از موسی ابن جعفر احمد ابن موسی است و آقا موسی ابن جعفر هم خيلی تکريم میکردند از احمد ابن موسی، يک مزرعهای داشتند آقا موسی ابن جعفر اطراف مدينه به نام يسيره اين را هديه کرده بودند به احمد ابن موسی راوی میگويد يک روز آقا موسی ابن جعفر و اصحاب و ارادتمندانشان رفتند در همين مزرعه میگويد آقا موسی ابن جعفر احمد ابن موسی را جلو میانداختند، مقدم میکردند بعد حضرت وقتی رفتند میخواستند بنشينند ننشستند تا احمد ابن موسی نشست، حرکت نمیکردند تا احمد ابن موسی حرکت کند، خيلی میخواهد پدری مثل موسی ابن جعفر نسبت به فرزندی مثل احمد ابن موسی، خب البته اين جهاتی هم داشت، هم احمد ابن موسی شخصيت بزرگ هم صلاح نبود، علی ابن موسیالرضا شناخته بشود در انظار خلفاء جور، آقا موسی ابن جعفر را وقتی بردند زندان، از مدينه بردند به سمت بغداد آقا موسی ابن جعفر يک امانت سر بستهای بود سپردند به ام احمد مادر احمد ابن موسی، که مادر سيدمير محمد هم هست اين دو امامزاده از يک مادر هستند، با علی ابن موسیالرضا از طرف پدر برادر هستند، آقا اين را سپردند به ام احمد، مادر مادر نقش مادری امام حسين روز عاشورا افتخارش مادر بود و پدر، احمد ابن موسی موفقيتش در مادر بود و پدر، ابالفضل موفقيتش در امالبنين و اميرالمؤمنين، مادر نقش کليدی ايفا میکند، مادر اگر بريد فرزند هم میبرد زن نوح، فاصله گرفت، کنعان هم فاصله گرفت، کنعان هم منحرف شد اين بانوی پاکدامن ام احمد، آقا آن امانت را موسی ابن جعفر برايش سپردند گفتند خانم من دارم میروم ديگر مدينه بر نمیگردم اين امانت پيشت بماند هر کسی از فرزندان من، آمد و تقاضای اين امانت کرد بدان من را شهيد کردند يک و بدان امام بعد از من آن فرد است، و من به هيچکس هم نگفتم اين امانت نزد شماست ام احمد با اينکه فرزندانش بالاخره از او آقا احمد ابن موسی، سيد ميرمحمد بودند میگويد روزی ديدم علی ابن موسیالرضا آمد گفت مادر امانت پدر را به ما برگردان، امانتی که به تو سپرده بودند و گفته بودند به کسی نگوييد، صدای گريه اماحمد بلند شد، گفت پس آقا موسی ابنجعفر را شهيد کردند، امانت را سپرد به آقا علی ابن موسیالرضا با اينکه فرزندش احمد است، مادر را ببين، اعتقادات را ببين، امانت را رد کرد: «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون»[21]سپرد به علی ابن موسیالرضا خبر شهادت موسی ابن جعفر در مدينه منتشر شد، شيعيان آمدند خانه احمد ابن موسی برای بيعت، اصلاً ذهنيت مردم اين بود که امام احمد ابن موسی است همه آمدند در خانه احمد ابن موسی جمع شدند برای بيعت کردند، آقا احمد ابن موسی فرمود شما من را به امامت قبول داريد؟ گفتند بله، فرمود من با شما میرويم خدمت کسی که هم بر من و هم بر شما امام است، همه را آقا احمد ابن موسی بزرگان شيعيان مدينه را جمع کرد، آمدند منزل آقا علی ابن موسیالرضا اول احمد ابن موسی دست برادر را گرفت، فشرد بيعت کرد، برادر بزرگتر نسبت به برادر کوچکتر ولی برادر کوچکتر امام است، شيعيان هم بيعت کردند با علی ابن موسیالرضا: «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون»[22]در بين امام زادهها دوتا امام زاده میدرخشد، ابالفضل، احمد ابن موسی اینها در دفاع از ولايت خودشان را هزينه کردند، اصلاً شهادت اين امام امام زاده در اين منطقه برای دفاع از علی ابن موسیالرضا بود ايشان به قصد زيارت امام آمد، به قصد ياری امام از مدينه، بعضیها میگويند با سه هزار نفر، بعضیها تا پانزده هزار نفر هم نقل کردند که با حضرت حرکت کردند به قصد تشرف به محضر امامشان در طوسی خب اين احمد ابن موسی است، شخصيتی است که مرحوم شيخ مفيد باز حالا اين هم چون شام شهادت است زيادی بشنويد يک مقدار من وقتتان را میگيرم ولی حيف است نگويم، چند سال قبل من در صحن احمد ابن موسی، مراسمی خاکسپاری مرحوم آقای مازندرانی بود، بعد از نماز من آمدم مقابل ايوان يک سلام بکنم ديدم حدود سی نفر توريست ايتاليا ايستادند در صحن احمد ابن موسی مقابل ايوان من آمدم جلو که يک سلام کنم و بروم ديدم اين توريست دارد برای اینها هی اشاره میکند به ايوان، به اين ستونها به ضريح، به کاشیکاريها از اینها دارد برای اینها حرف میزند من به توريست گفتم که آقا از آقا بگو برای اینها، از اين بزرگ مردی که اينجا خوابيده تو داری از گنبد برای اینها میگويي، از چندتا کاشیکاری و آينهکاری داری تعريف میکنی که همه جای دنياست، از کسی بگو که هيچ کجا ديگر پيدايش نمیکنند، گفتم از آقا بگو؟ گفت من چيزی بلد نيستم، گفت من از احمد ابن موسی چيزی نمیدانم اين البته من به مسئولين گردشگری هم گفتم گفتم اینهای که مترجم هستند يادشان بدهيد، میخواهند بياورند حرم، میخواهند ببرند علی ابنحمزه يک اطلاعاتی داشته باشند، گفتم من چندتا جمله میگويم تو ترجمه میکنی؟ گفت بله، گفتم اول از طرف من به اینها سلام کن، پيغمبر فرمود قبل از صحبت کردن سلام کنيد، گفت اين آقا به شما سلام میکند، ديدم همه چهرهها باز شد با روی خوش، اظهار محبت کردند گفتم از طرف من خير مقدم بگو به اینها آمدنشان را به شيراز گفت ما مسلمان هستيم، اسلام میفرمايد: «أَكْرِمِ الضَّيْفَ وَ لَوْ كَانَ كَافِراً»[23] مهمان گرامی بدار ولو کافر، اين را که گفت ديدم اینها خيلی خوشحال شدند هی اشاره کردند، تشکر، گفتم به اینها بگو اين آقای که اينجا آراميده و اين بقعه و بارگاه به اعتبار اوست، يکی از بزرگترين چهرههای علمی تاريخ است و يکی از بزرگترين شخصيتهای دفاع از حقوق بشر است تا اين را ترجمه کرد ديدم اینها را دفترها را آوردند بيرون که بنويسند، و بعضیها دوربينها را روشن کردند گوشیها را ضبط میکردند گفتم اين آقايي که اينجا آرميده با دست مبارک خودش هزار نسخه قرآن نوشته، زمان احمد ابن موسی چاپخانه نبود، حاجآقا پول برايت دادند در سپرده بايگانیاش میکنی، چهارتا قرآن گرفتی بدهی به دست چهارتا آدم بخواند؟ به راه نيامد، چهارتا گرفتيم بدهيم دست چهارتا جوان از انحراف نجاتش بدهيم در آن دورانی که چاپخانه نبود، مرحوم شيخ مفيد مینويسد: «کتب بيده المبارک الف مصحف» هزار جلد قرآن احمد ابن موسی نگارش کرد نوشت و هديه داد به مردم: «و اعتق بيده الف مملوک» هزار برده را آزاد کرد، ما چندتا زندانی آزاد کرديم خدا داده نمیکنيم، آن وقت میخواهيم مثل احمد ابن موسی خدا با ما عمل کند، احمد ابن موسی که اين عزت و عظمت میبينيد کار کرده رسيده، هر امامزادهای هم اينجوری نيست، میدرخشد چون در زندگی درخشيد: «و اعتق الف مملوک» هزار برده را احمد ابن موسی خريداری کرد، اینها را از قيد بندگی آزاد کرد، گفتند اين چهره مدافع حقوق بشر و اين چهره بزرگ فرهنگی تاريخ، اینها خيلی تعجب کردند گفتم اگر از آمدنتان به شيراز هيچ چيزی نصيبتان نمیشد جز اينکه زيارت اين آقا آمديد اين برای شما بس است، که اینها خيلی خوشحال شدند بعد عکس گرفتند تشکر کردند گفتند ما را با اين چهره بزرگ تاريخی آشنا کرديد، احمد ابن موسی چنين شخصتی بود، خب با جمعيتی از علويون برای زيارت آقا علی ابن موسیالرضا آمدند، قتلوقخان در همين منطقه دشت ارجند مقابله کرد با اینها درگير شدند، قتلوقخان حاکم منصوب مأمون در فارس بوده، اين بالاخره مانع شد اتفاقاً حالا بعضها مینويسند زمانی که اینها رسيدند به منطقه فارس و شيراز آقا علی ابن موسیالرضا را ديگر در طوس شهيد کرده بودند که قتلوقخان گفت شما کجا میخواهيد؟ احمد ابن موسی فرمودند ما به قصد ديدار برادر میخواهيم برويم طوسی، گفت برادر شما از بين رفت به دار باقی شتافت، اینها سهتا جنگ واقع شد، در دو جنگ اوليه علويون پيروز شدند اینها جنگ را کشاندند به داخل شهر يعنی ديدند حريف رشادت و شهامت علويون نمیشوند، جنگ را آوردند داخل شهر بعد دروازهها را بستند از داخل شهر اینها را محاصره کردند و اینها را به شهادت رساندند که قبر حضرت هم سالها مخفی بود، زمان عزالدوله ديلمی مشخص شد که میگويند همينجايي که الآن قبر مطهر هست يک تل خاکی بود و اطرافش خانههای بود خانه يک پيرزنی در کنار اين تل خاک بود اين پيرزن میديد شبهای جمعه ثلث باقی مانده شب نوری از اين تل خاک میدرخشد به آسمان، اللهم صلّ علی محمد و آل محمد، و هر شب جمعه تکرار میشد اين تابش نور، اين پيرزن رفت نزد عزدالدوله ديلمی و قضيه را گزارش کرد و عزدالدوله ديلمی گفت حتماً يک حکمتی است يک شب خود عزالدوله حاکم بدون اينکه نيروهايش را با خودش بياورد و مأموران را آمد در خانه پيرزن گفت من در خانهات میخوابم وقتی نور را ديدی من را صد بزن عزالدوله خوابيد ثلث پايانی شب که رسيد يکدفعه اين پيرزن ديد نور دارد میدرخشد از همين تل خاک، با عجله گفت شاهچراغ، يعنی شاه بيدار شو چراغ دارد میتابد عزالدوله بلند شد ديد نورايتی دارد از اينجا میدرخشد که گفت اينجا قبری يک ولی از اولياء الهی است که خاک برداری کردند رفتند پايين سردابی بود بدن حضرت سالم سالم، و انگشتر مبارک حضرت عرض شود که در دست مبارک حضرت بود، «الملک لله احمد ابن موسیالکاظم» که همينجا بازسازی شد حرم مطهر ساخته شد و البته در طول تاريخ زلزلههای آمد حرم تخريب دوباره بازسازی که شاهد وضع امروز هستيم، اما من يک کرامت هم از احمد ابن موسی بگويم که ما کنار سفره پر نعمت اين امامزداه واجب التعظيم هستيم قدر بدانيم، در شيراز يکی از علمای اين شهر مرحوم آيتالله سيدجواد افقه بود من ايشان را نديده بودم آقای حاج سيدجواد افقه ولی منبر میرفت حالا نمیدانم از عزيزانی که سابقه بيشتری دارند آقای حاج سيدجواد افقه را، حاجآقای اکتفای ديده بوديد ايشان را؟ آقای اکتفای ديده بودند بزرگترها هم قطعاً ديده بوديد من از صبيهای ايشان نقل میکنم، آقای سيدجواد افقه فرموده بوده در دوران جوانیام که بيست سالهام بود يک کاروانی میخواستند بروند عتبات عراق، رسم اين بود که از چند روز قبل چاوش خوانی میکردند در کوچهها هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله، هر کسی میخواهد برود آماده بشود کاروان دارد میرود با هم بار سفر را ببندند و بروند مثل حالا نبود که ثبت کنيد و گذرنامه آماده کنيد، هر کسی به فراخور حالش بار سفرش را میبست، آقای سيدجواد افقه میگويد من ديدم اين چاوش خوانی دارد میکند ما يک طلبه جوانی بيست ساله دستمان خالی ولی دلمان منقلب شد برای رفتن به عراق و زيارت اميرالمؤمنين و سيدالشهداء و میگويد خيلی دلشکسته شدم که ما هم دلمان میخواست برويم دستمان خالی است و رفتم در حرم احمد ابن موسی، شما امروز من بارها عرض کردم مقدسترين جايي که در شيراز، اگر کسی بخواهد احتمال تشرف به امام زمان را بدهد شاهچراغ است، حالا آقا همهجا حضور دارند ولی اگر بگويند آقا اگر حضرت را بخواهيد ببينيد شيراز تشريف دارند کجا بيشتر ذهنت تبادر پيدا میکند، کجا بهتر از جوار عموی بزرگوارش احمد ابن موسی، آقای سيدجواد افقه میگويد من رفتم در حرم احمد ابن موسی آنجا يک زيارتی خواندم و متوسل شدم به اميرالمؤمنين که آقا ما میخواهيم بياييم حالا دستمان خالی است دلداريم ولی پول نداريم، میگويد همين طور که در حرم بودم عرض شود که گريه میکردم يک لحظه خوابم برد در عالم خواب خواب اميرالمؤمنين را ديدم برو در خانه آقازادهاش احمد ابن موسی تا ارتباط برايت برقرار کنند با جدشان آقا آقا اميرالمؤمنين ايشان فرموده بود که من خواب اميرالمؤمنين را ديدم آقا فرمودند سيدجواد افقه چه میگويي؟ گفتم آقا دلم میخواهد بيايم نجف دستم خالی است امکانات ندارم، آقا فرمودند سيدجواد من میگويم در نامه اعمالت ثواب زيارت نجف و کربلا را نيامده بنويسند، سيدجواد میگويد آقا ما دلمان میخواهد بياييم کربلا، با اين دل چه کنم؟ دلم میخواهد بيايم حرمتان را ببينم، نجف را ببينم، آقا میفرمايند پس اگر مشتاق اين گونه هستی بلند شو برو در بازار وکيل من سر فلان بازاری حواله میدهم صد تومن برايت بدهند آن موقع خيلی پول بدهد، صد تومن بگير بيا عراق، سيد جواد میگويد من از خواب بيدار شدم، آن بازاری از بازاریهای معروف شيراز بود آن سال اين داستان شايد مال حدود هفتاد، هشتاد سال قبل است، در جوانی آقای حاج سيدجواد افقه بوده، میگويد رفتم در بازار بازاری را میشناختم ولی پول پول زيادی بود، من بروم بگويم آقا خواب اميرالمؤمنين را ديدم آقا فرمودند صد تومن به ما بدهيد، میگويد سيد خواب جعل میکنی؟ خواب ديدی اين پولها را نمیدهيم که، برو در خواب ببين میگويد رويم نمیشد بيايم بهش بگويم اين خواب را ديدم و اين پول سنگين را آقا فرمودند تو میدهی، میگويد در اينکه بروم و نروم، گفتم من از جلو مغازهاش رد میشوم اگر اميرالمؤمنين حواله کرده خودش بايد بدهد، اگر نکردند و نيست من هم نمیگويم میگويد از جلو مغازه اين تاجر داشتم رد میشدم يک لحظه اين تاجر پشت ميز نشسته بود سر بلند کرد يکدفعه من را ديد گفت سيدجواد افقه بيابيا گفت رفتم نزديک ديدم دست کرد در ميزش يک بستهای پول در آورد صد تومن آن موقع گفت اين را بگير، در خانه زدی:
گفت پيغمبر که هر کس زد دری، عاقبت زان در برون آيد سری
گر تو بنشينی سر کويي کسی، عاقبت بينی تو هم روی کسی
خب روز شهادت حضرت ابن موسی بود، حضرت با رشادت و شهامت در دفاع از ولايت برادر جنگيد، و به شهادت رسيد، اما پيکر آقا احمد ابن موسی را عريان نکردند، پيکرش را زير سم اسبها پامال نکردند، سر از پيکر مبارکش جدا نکردند، شهيد کردند آقا را آقا در اتاقی بودند میجنگيدند سقف را بر سر حضرت خراب کردند، امام را زير آوارها دفن کردند، اما بگوييم: «صلّی الله عليک يا اباعبدالله»، «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[24] سلام بر آن شهيدی که: «ملقاً ثلاثاً بلا غسل و لا کفنی» يافت نشد، سه روز بیغسل و کفن پيکر رها شده بود، با هيچ شهيدی اين معامله را نکردند که با سيدالشهداء کردند، پيغمبر اين را فرموده: «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[25]مادرش فرمود، پدرش فرمود، پدرش مجتبی حسن فرمود، کاری کردند که دخترش سکينه هم اين بدن را نشناخت، ای وای ای وای زينب آمد نشست کنار اين پيکری که زير نيزه شکستهها قرار گرفته، صدا زيد: «يوم علی صدر المصطفی و يوم علی وجه الثری» يافت نشد، برادر يک روز روی سينه پيغمبر تو را ديدم امروز بر خاک تفتيده کربلا يک وقت ديدند بیبی دست کرد اين بدن قطعه قطعه را از زمين حرکت داد سر به آسمان بلند کرد: «إلهي تقبّل منّا هذا القربان»[26]همه بگوييم يا حسين.
الا لعنه الله علی القوم الظالين و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظيم
پروردگارا به عظمت اين ماه رجب و به عظمت امروز و احمد ابن موسی عواقب امور همه ماها را ختم بخير بگردان.
[1] مؤمن8.
[2] مؤمن8.
[3] مؤمن8.
[4] حجرات12.
[5] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص845.
[6] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص845.
[7] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص845.
[8] مريم71.
[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص158.
[10] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص152.
[11] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص152.
[12] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج72 ص116.
[13] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج72 ص116.
[14] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج72 ص116.
[15] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج72 ص116.
[16] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج72 ص116.
[17] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج72 ص116.
[18] مؤمنون9.
[19] تحف العقول النص ص221.
[20] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص595.
[21] مؤمنون8.
[22] مؤمنون8.
[23] جامع الأخبار(للشعيري) ص84.
[24] الأمالي( للصدوق) النص ص116.
[25] الأمالي( للصدوق) النص ص116.
[26] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج11-قسم-2-فاطمةس ص958.