استاد حدائق روز چهارشنبه 4 بهمن ماه 1402 در مسجدالرسول(ص) شیراز به مناسبت شب میلاد امام علی(ع) به بیان مبحث لزوم امام شناسی پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[1]
صدق الله العلی العظيم
شاه لافتی حيدر که ايزد روان با اوست، در زمين و از قدرت کار آسمان با اوست
آسمان ندانم چيست؟ حد لامکان با اوست، لا مکان ندانم چيست؟ ظاهر و نهان با اوست
با اساس رحمانی در لباس انسانی، ای شهی که از دلها مرتفع غرف داری، گرچه نزد کوتهبين خيمه در نجف داری،
گه به عرشه منبر کوس من عرف داری، گه به سينه سينا ساز لاتخف داری
وه از آن خدايي درّ کِش تو در صدف داری، ای بسا رسل کز توست غرق بحر حيرانی است
من ابتداءً آيهای که تلاوت شد از سوره مبارکه مريم از آيات ولايت در قرآن است که محدثين شيعه و سنی با ذکر رواياتی از رسولخدا و اهلالبيت عنوان کردند که اين آيه در شأن علی ابن ابیطالب است يک توضيحی من نسبت به اين آيه و ترجمهای و حديثی از خود آقا اميرالمؤمنين محضر عزيزان عرض کنم بعد هم يک گذری بر فضايل لايتناهی اميرالمؤمنين، يکی از ضرورتهای برای همه ما معرفت امامشناسی است، اماممان را بشناسيم، اوصاف اميرالمؤمنين را بدانيم، قرآن میفرمايد: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[2]کسانی که دو چيز را رعايت کنند در زندگی، ما محبت اینها را در وجود انسانها قرار میدهيم و مستقر میکنيم، يک ايمان، دو عمل صالح، ارتباط با خدا، پيوند با مردم، عمل صالح يعنی ارتباطگيری با مردم و خدمت به مردم ايمان يعنی ارتباط با خدا، اين حالا با مضامين مختلفی در قرآن آمده يکجا خدا میفرمايد: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[3]، «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[4] يعنی ارتباط با خدا، يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[5] يعنی ارتباط با مردم آدم خوب به اين نمیگويند که خودش باشد و کنج اتاقش و کاری هم به هيچ مسألهای از مسائل جامعه نداشته باشد اين رهبانيت است اسلام را رهبانيت را تأييد نمیکند، پيغمبر فرمود: «لَا رَهْبَانِيَّةَ فِي الْإِسْلَامِ»[6]
تو کز محنت ديگران بیغمی، نشايد که نامت نهند آدمی
لذا اول ايمان، اعتقاد پاک، و دوم عمل شايسته اینها موجب رشد محبت در وجود انسانها میشود من ابتداءً يک نکته را عرض کنم، اين دوتا نکته از اين آيه را بزرگان استفاده میکنند، حالا عرض کردم روايات متعددی داريم که يکی دو حديثش را من خواهم خواند که در شأن اميرالمؤمنين اين آيه نازل شد اولاً و بالذات ولی هر کسی هم عمل کند نتيجه میگيرد، اسوه اين آيه علی ابن ابیطالب است، نکته اول در اين آيه شريفه اينکه چگونه میشود ايمان و عمل صالح توليد محبت میکند، يک بحث اين است که خداوند اين کار را انجام میدهد، ببينيد حضرت موسی وقتی که مادرش او را دم آب نيل داد در يک صندوقچهای اين مسير رود نيل اتفاقاً منشعب شد در قسمتی که در کاخ فرعون آب میچرخيد حالا هر کسی اين صحنه را اگر میديد و تعقيب میکرد میگفت اين مادر با هزاران اميد فرزندش را گذاشت در يک صندوقی داد دم آب رودخانه که از مصر آب اين بچه را ببرد که به مکائد فرعونی گرفتار نشود آب بچه را آورد در کاخ فرعون اما بايد گفت:
بنازم خداوند پيروز را، پريروز و ديروز و امروز را
خدا اين است خدا میخواهد نشان بدهد، من موسی را در کاخ فرعون بزرگ میکنم فرعونی که کمر به قتل موسی بسته بود، بشر بندگی کن خدا خدايي میکند خوب بندگی کردی، خوب دريافت میکني، اين صدوقچه چوبی رو آب آمد فرعون کنار آن مسير آبی که در کاخش آبنما بود میچرخيد و زنها ايستاده بودند، يک وقتی صندوقچهای رو آب دارد میآيد گفت بگيريد اين صندوقچه را ببينيد چه است؟ صدوقچه را آوردند باز کردند ديدند يک پسر بچهای در اين صندوقچه است، فرعون هم ابتداءً گفت نکند اين بچه همانی است که منجمها میگويند بنيادت را از بين میبرد میگويند دختر فرعون مرض برص داشت، دست موسی را گرفت، اين بيماری برص خوب شد، خدا محبت موسی را در دل دختر فرعون، همسر فرعون، و خود فرعون قرار داد، فرعونی که عزم کرده، موسی را پيدا کند و بکشد، گفت اين بچه را نگه میداريم و بزرگ میکنيم:
گر نگهدار من آن است که من میدانم، شيشه را در بغل سنگ
اين کار خداست، مردم خدا میفرمايد: «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ»[7] خدا میفرمايد ما محبت را قرار میدهيم، ما دلها را منقلب میکنيم ولی تو خوب کار کن خوب نتيجه بگير، آقا تحويلمان نمیگيرند، چون خدا را تحويل نگرفتی، حقمان را نمیدهند، چون بديهیهايت را نپرداختي، خوب بندگی کردی، خوب دريافت نکردی؟ «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[8] خدا میفرمايد اين محبت را ما قرار میدهيم، يک اراده الهی و مشيت قاهرهای الهی توليد محبت میکند، موقع تحويل سال چه میگوييد؟ «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ»[9]اين قلبها دست چه کسی است؟ اين قلبها دست اوست، شما خوب کار بکن قلبها را خداوند تقليب میکند، میگويد آقا بچهمان طردمان کرده، خب تو هم اوامر خدا را طرح کردی، من کراراً عرض کردم امشب هم عرض میکنم در ايام عمرم نديدم يک نفر ادعا کند بگويد خوب بندگی کردم خدا خوب خدايي نکرد، من که نديدم، گاهی اوقات خودمان را فريب میدهيم، يک جايي کارمان ريا دارد شرک درش است مشکلاتی داريم منت سرخدا میگذاريم، خب اين يک نکته، اگر کسی خالصانه کار کند خدا تقليب قلوب میکند اين کار خداست.
نکته دوم اساساً ايمان و عمل صالح ذاتاً توليد محبت میکند، شما امروز ببينيد در جامعه افرادی که با ايمان هستند، و افرادی که اهل کار خير هستند مردم اینها را دوست میدارند اینها محبوب هستند، میگويد آقای فلانی، خانم فلانی، خود نقش عمل صالح توليد محبت میکند اعتقاد پاک توليد محبت میکند.
يک جوانی آقايون يک وقت آمد پيش من يک دفترچهای آورده بود قريب به صد صفحه در اين دفترچه مشخصات کسانی را نوشته بود که دوستان اين جوان در چند سال گذشتهاش بودند دخترهای را اسم نويسی کرده بود، نام، نام خانوادگی، شماره تماس، شغل پدر، سال تولد، تحصيلات، يک بيوگرافی مختصر اين دفترچه آورد گفت آقای حدائق من با همه اینها ارتباط داشتم، گفت اما الآن میخواهم ازدواج کنم هيچ کدام از اینها را قبول ندارم يک همسر با ايمان میخواهم ببين آقا، مؤمن کسی که کار شايسته انجام میدهد يک وقت میبيني همان خلاف کار در بزنگاهها میگويد من آدم مؤمن را قبول دارم، خودش خيلی اهل مسجد و نماز نيست ولی اگر اختلافی افتاد میگويد بگرديد در فاميل فلان آقا آدم متدينی است، متدين فاميل ما فلانی است او هرچه بگويد ما قبول میکنيم اين نتيجه ايمان است که اساساً ايمان ايمان يعنی التزام از آقا رسولخدا روايت شده که ايمان يعنی اطاعت خدا و ترک نافرمانی، جاي ديگر پيغمبر میفرمايد اين روايت را در عوالی اللئالی نقل شده از رسولالله: «الايمان بضعة و سبعون شعبة»[10]ايمان قريب به بيش از هفتاد شعبه دارد که بعد رسولالله میفرمايد: «أَعْلَاهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[11] عالیترين جلوه ايمان اين است که انسان برسد به اين نکته که: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[12]در تمام ابعاد زندگیاش خدا بشود تراز اين اوج ايمان است: «وَ أَدْنَاهَا إِمَاطَةُ الْأَذَى عَنِ الطَّرِيق»[13]حداقل ايمان هم اين است که مانعی در معبر مردم بردارد، پوست مزد را میگذارد کنار، اين هم ايمان دارد حالا نگاه نکن سرش برهنه است، بله ايمان ضعيفی دارد، همينی که يک خدمات عام المنفعهای دارد خدمت به مردم میکند روايت داريم چراغ بالای سر در خانهاش روشن میکند که مردم به زحمت نيفتند اين هم يک جلوهای از ايمان است، بندگی خدا انسان را میآورد در اين مسيری که خدمت به همنوع بکند و شما امروز نوع آسيبهای اجتماعی، ظلمها تخلفها از بیدينی است پس خود ايمان و عمل صالح اینها جلب محبت میکند، حالا در اين آيه قرآن هردو را کنار هم نام میبرد ايمان و عمل صالح، يعنی ايمان به تنهايي و عمل صالح به تنهايي هم بار انسان را از زمين بلند نمیکند، من آقا نماز شب خوب میخوانم، روز پنج جزء هم قرآن میخوانم ولی ذرهای به مردم توجه ندارم و خدمت نمیکنم اين نشد، يا اينکه بعضیها ديديد میگويد آقا برو خدمت کن، مسجد چه است؟ نمیخواهد مسجد بسازی برو، پول بده به مردم، به ضعفاء، به فقراء همين کافی است دستگيری از نيازمندان بکن، وقتت را صرف نماز و روزه نکن اين هم اشتباه است البته اين را من عرض کنم، خداوند بیپاداش نمیگذارد کارهای نيک مردم را قطعاً اگر کسی خدمتی کرد، دستگيری کرد ايمان هم که نداشته باشد خدا در دنيا جوابش را میدهد خدا به حضرت موسی فرمود، موسی ما فرعون را که فرصتش داديم به خاطر سهتا کار خوب اوست، مالياتی که میگيرد از مردم، خرج مردم میکند جادهها را امن کرده اطعام طعام میکند خب اینها جزء خدمات است، خدا اینها را دوست میدارد ولو فرعون بندگی خدا را نمیکند ولی خدا مزد اين کارها را میدهد من يک جايي مثال زدم شما کارگری را میآوريد به کار دعوت میکنيد، اين کارگر اصلاً مسلمان نيست ولی کارگر زحمت کشی است از صبح تا غروب هرچه گفتيد کار کرده وقتی میخواهد برود، مزدش را میدهيد يا نمیدهيد؟ اگر ندهيد که ظلم کرديد، اگر بگوييد چون تو لامذهب هستی، من حقوقت را نمیدهم زحمتت را ناديده میگيرم از آن بدتر عمل کردی، میگويي آقا اين مزدت، مسلمان نيستی ولی زحمتت را کشيدی، ولی اگر کارگری آمد متدين، معتقد، نماز اول وقت خوان، زحمتکش کاری، موقع رفتن میگوييد آقا اين مزدت اين هم شام شبت ببر با زن و بچهات بخور، هوا سرد است اين لباس زمستانی هم هديه ما به تو، دقيقاً در خانه خدا همين هستيم، مردم اگر کار خوب کرديد، خدا را هم قبول داشتيد هم دنيا داريد هم آخرت، اگر کار خوب کرديد خدا را قبول نداشتيد، فقط دنيا داريد: «وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصيب»[14]من بارها میشنوم طرف میآيد میگويد آقا يک نفر را میشناسيم يک رکعت نماز نمیخواند خلاف میکند...! شروع میکند بدیهايش را گفتن میگويد آقا اين روز به روز دارد ثروتش بيشتر میشود امکاناتش بيشتر، میگويم شما بديهايش را ديدي، اين شايد دو سهتا کار پنهان نيکونی پنهانی انجام میدهد که تو متوجه نيستی و خدا دارد او را در دنيا تصفيه و حساب میکند البته اين را هم بگويم خدا نکند کسی در دنيا تصفيه و حساب خوبیها بشود، مؤمنين داريم در دنيا تصفيه و حساب بديهايش را میکنند، همسر بد، اولاد بد، بيماریهای سخت، همسايه بد، آبروی به خطر افتاده، ثروت يکدفعه از دست رفته، اینها گوش مالیهايي است که خدا به مؤمنين میدهد نمیخواهد اینها به آخرت بکشد، اما انسانهای منحرف که خدا را قبول ندارند، خدا هم برای اينکه ديگر قيامت طلب نکنند همينجا حسابشان را صاف میکند و اين خيلی بد است که کسی در دنيا آنچه زحمت کشيده بگيرد، قيامت ديگر دستش تهی باشد پس ايمان و عمل صالح و عمل صالح با ايمان اینها توأمان مؤثر هستند و از اين آيه استفاده میشود که اساساً کليد محبوبيت از نگاه پروردگار در راستای همين ايمان و کار شايسته است و محبوبيت هم به دست خداست، خدا میفرمايد: «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[15]ما محبت را قرار میدهيم، و ما محبت را به مؤمنين و صالحان میدهيم و محبوبيت هم از الطاف و پاداشهای الهی در دنياست حالا آخرت پاداشها را میگيرند انسانهای که خوب عمل کردند و درخشيدند ابن عباس روايتی را از رسولخدا نقل میکند که: «فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: إِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا قَالَ: مَحَبَّةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ: نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ»[16]میگويد اين آيه اصلاً درباره علی ابن ابیطالب است، البته من يک بشارت امشب به همهتان بدهم، ما در دوتا حديث حالا من بخوانم و يک حديث هم از آقا اميرالمؤمنين تکميل عرايضم، آقای ابن ابیالحديد معتزلی، که از علمای بزرگ اهل سنت است، در فضائل اميرالمؤمنين داد سخن را داده، مسائلی میگويد علی ابن ابیطالب مثل خورشيدی است که قابل توصيف نيست و کسی نمیشود توصيفش کند اين عظمت و اين شخصيت را، آقای ابن ابیالحديد روايتی را از رسولخدا نقل میکند بعد اين جمله را میگويد، میگويد ما هرگاه میخواستيم حلال زاده بودن يا ناپاک زاده بودن کسی را محک بزنيم با محبت علی ابن ابیطالب محک میزديم بعد اين روايت نبوی را نقل میکند که پيامبر فرمود: يا علی «لَا يُحِبُّكَ إِلَّا طَاهِرُ الْوِلَادَةِ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا خَبِيثُ الْوِلَادَة»[17]علی تو را دوست نمیدارد مگر کسی که ولادت پاک دارد، امشب به عشق اميرالمؤمنين آمديد به روح پدر و مادرتان صلوات بفرستيد، اللهم صل علی محمد و آل محمد، پاکی آنها، سلامت آنها اگر نبود اين محبت امشب نبود: وَ لَا يُبْغِضُكَ»[18] پيغمبر فرمود يا دشمن نمیدارد تو را مگر کسی که ولادت خبيثانه دارد يعنی اصلاً آن ولادت ناپاک سبب شده که فاصله بگيرد از دوستی علی ابن ابیطالب اين ابیالحديد میگويد تراز ما بود.
حديث دوم از رسولالله حديث ديگری در قاعده حسنات و سيئات نوع حسنات سيئات را سيئات حسنات را معدوم میکنند يعنی چه؟ يعنی امشب شما اين نماز مغرب و عشاء را که خوانديد گناهان قبل از نمازتان را اين نماز پاک کرد، از در مسجد رفتی بيرون گناه کرديد، مسجد را از دست دادي، به قول يکی از اساتيد علم اخلاق میگفت بعضی از متدينين ولخرج در معنويات هستند دعا زياد میخواند قرآن زياد تلاوت میکند، غيبت هم، تهمت هم، گناه هم، تمام شد اينی که میگويند حواستان به خودتان باشد بابا اين زحمتی که داری میکشی نابودش نکن، امام باقر فرمود: «الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ»[19]نگهداشتن کار از انجام کار خيلی سختتر است، امشب میگذرد ما میتوانيم امشب را خرابش نکنيم، حج تمام میشود میشود حج را ضايعش نکرد، ماه رمضان به پايان میرسد ماه رمضان را میشود ضايع نکرد، هنر اينجاست، در شب معراج دارد رسولالله در مشاهداتی که در معراج ديدند يکی از چيزهايي که پيغمبر خيلی شگفت زده شد ديد بعد پيامبر ديد بعضی از کاخهای بهشتی را يکدفعه ملائکهها بسيج میشوند به ساختن، مصالح همه طلاهای ناب، میسازند میروند بالا در اثناء رفتن بالا يک دفعه طلاها میشود نقره، نقرهها میشود مس، رو به تکميل که میرسد يک دفعه اين کاخ مهندم میشود فرو میپاشد، دوباره شروع میکنند به ساختن، پيامبر به جبرئيل فرمودند اين چه رسم ساختمان سازی است؟ جبرئيل عرض کردم يا رسولالله اینها عمال و کارگزاران در دنيا هستند صاحبان اين کاخها مؤمنين در دنيا هستند، مؤمنين تا کارشان خالصانه است مصالح طلای ناب است، روزه رفتی؟ با اخلاص میشود همان حواله طلا، يک مقدار آلودگی آمد درش، يک مقداری ريا آمد داخلش، میشود نقره، ضريبش بيشتر شد میشود مس، با شرک آلوده شد تخريب میشود: «يعمرون ثم یخربون»، لذا بعضیها ولخرجی میکنند دائم الذکر هستند اما در بين اذکار غيبت هم میکند، کلامی که خدا هم نمیپسندد بر زبان جاری میکند خب اين نمیماند برای انسان چيزی، لذا حضار محترم در بحث نگهداشتن عمل اينکه انسان بتواند کار را حفظ کند اين قاعده است، حسنات، سيئات را از بين میبرد سيئات حسنات را، اما در بين همه حسنات يک حسنه هست که هيچ چيزی پاکش نمیکند و آن چه است؟ محبت علی ابن ابیطالب، عشق به اميرالمؤمنين و محبت به علی ابن ابیطالب رسولالله میفرمايد حسنهای است که هيچ سيئهای او را نمیشويد و نعوذ بالله عداوت به علی ابن ابیطالب و بغض علی ابن ابیطالب سيئهای است که هيچ حسنهای او را معدوم نمیکند: «حب على حسنة لا يضر معها سيئة و بغض على سيئة لا تنفع معها حسنة»[20]چقدر اين محبت عظمت دارد که حالا طرف اگر محبت اميرالمؤمنين داشته باشد آلودگی هم پيدا کند، بلغزد علامه مجلسی میفرمايد اگر اين محبت در وجود کسی بود اين محبت بالاخره به دادش میرسد يک جايي کمکش میکند حالا جريانی را من نقل کنم پايان عرايضم، اين نسبت به محبت آقا اميرالمؤمنين، آقای واقدی اين را محدث بحرانی نقل میکند حالا متأسفانه به من شيعه بگويند آقا دهتا روايت در فضيلت امامت بگو، هاج و واج میشويم واقدی از مؤرخين معروف اهل سنت میگويد روز عيدی بود، هارون الرشيد مجلس جشن گرفته بود، مرحوم محدث قمی هم اين را از محدث بحرانی نقل میکند، هارون نشسته بود بزرگان علمای اهل سنت همه بودند، واقدی میگويد من دير رسيدم، هارون گفت واقدی دير آمدی کجا بودی؟ گفت من کاری پيش آمد گرفتار شدم با تأخير آمدم، گفت هارون الرشيد رو کرد چند نفر از رجال اهل سنت نشسته بودند يکی شافعی بود، شافعی يکی از چهار فقيه معروف اهل سنت است، میگويد شافعی نشسته بود محمد ابن حسن شيبانی نشسته بود، ابويوسف ديسانی که شاگرد برجستهای ابوحنيفه بود نشسته بود و هفتاد عالم اهل سنت، میگويد هارون الرشيد رو کرد به شافعی، گفت در فضيلت علی ابن ابیطالب چندتا روايت بلد هستی؟ شافعی گفت بيش از چهار صد روايت، هارون گفت که آنچه میدانی بگو؟ گفت در امان هستم؟ هارون گفت در امان هستی، گفت بيش از پانصد حديث، واقدی میگويد هارون رو کرد به آقای محمد حسن شيبانی گفت شما چندتا روايت؟ محمد ابن حسن گفت به ما هم امان دادی؟ گفت بله، گفت بيش از هزار روايت الآن در فضيلت علی ابن ابیطالب من میدانم، گفت هارون رو کرد به ابويوسف ديسانی گفت تو چندتا روايت؟ ابويوسف گفت هارون فضائل اميرالمؤمنين مثل دريايي است که در ظرف نمیشود جمعش کرد، خورشيد را نمیشود احساء کرد، هارون گفت آنچه که میدانی بگو، گفت به من هم امان دادی؟ گفت بله، گفت پانزده هزار حديث مسند، پانزده هزار حديث مرسل، با اين حرف ابويوسف، شاگرد برجسته ابوحنيفه است يعنی سی هزار روايت به بعضی از جوانها بگوييد پنجتا روايت در فضيلت اميرالمؤمنين بگو، غربت امامتان را بدان، هارون الرشيد میگويد واقدی میگويد هارون رو کرد به من گفت شما چندتا روايت؟ گفتم به من هم امان دادی، گفتم من هم الآن سی هزار روايت در فضيلت علی میدانم، بعد اينجا هارون گفت من يک چيزی بگويم از همه اینها شگفت انگيزتر از اين چيزهايي که شما میگوييد عجيبتر هارون گرفت و اين را هم من در پرانتز بگويم اين ظالمين معاصر ائمه از همه بيشتر ائمه را میشناختند، خدا نکند کسی بداند حق چيست؟ و پا رو حق بگذارد، هارون اعرف مردم بود به حقوق ائمه، اعرف مردم بود به مقام موسی ابن جعفر، هارون يک جريان خطيب دمشقی را نقل کرد گفت من يک خطيب دمشقی بود اين را هارون گفت، ديدم که اين داشت به علی ابن ابیطالب توهين میکرد در برابر ديدگان من منسوخ شد و به سگ تبديل شد، گفت اين را من خودم ديدم اين را هارون در آن مجلس نقل کرد:
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نيست، که تر کنيم سر انگشت و صفحه بشماريم
لذا فضائل اميرالمؤمنين قابل احصاء نيست و قابل بيان کردن نيست حالا در همين آيه شريفهای که آقا اميرالمؤمنين جلوه تمام عيار ايمان و عمل صالح برای ما هم درس است بنده شيعه اميرالمؤمنين بايد در ايمان و عمل صالح مثل امامم عمل کنم.
يک حديث از آقا اميرالمؤمنين محضر عزيزان تقديم کنم عرايض را جمع بندی کنيم و يک اشارهای به ميلاد حضرت و حاجآقای نگهبان هم گفتند تشريف میآورند نمیدانم تشريف آوردند يا نياوردند؟ هر وقت آمدند اطلاع بدهيد خب اين محبت اين روايت را از آقا اميرالمؤمنين بشنويد صاحب امشب، حضرت فرمودند: «ثَلَاثٌ يُوجِبْنَ الْمَحَبَّةَ»[21] میخواهيد محبت را جلب کنيد، محبت فقط به مقام نيست، به ثروت نيست، تازه ثروت اميرالمؤمنين به کميل فرمودند هرچه بيشتر بشود دشمنهايتان بيشتر میشوند طبيعت مال اين است گاهی اوقات بچههايتان دشمنتان میشوند بابايم به فلانی اين قدر داد، به من اين قدر داد، من ديدم گاهی اوقات ورثه پشت سر متوفی لعنت میفرستد شنيدم من، لعنت به روح پدرش که میگويد آقا پدرم لعنت بر او باد به چه کسی بيشتر داد به من کمتر داد اين مال دنياست، اساس شکلگيری محبت اميرالمؤمنين میخواهيد محبوب باشيد درخانه خدا و نزد مردم، فرمولش را اميرالمؤمنين صاحب امشب نام میبرد: «ثَلَاثٌ يُوجِبْنَ الْمَحَبَّةَ»[22]اینها ايجاد محبت میکند، يک: «حُسْنُ الْخُلُقِ»[23] مسلمانها، مؤمنين اخلاق خوب آدمهای بد اخلاق مردم از ايشان متنفر هستند، اصلاً ما روايت داريم با چهره باز اگر رو به رو شديد با مردم، با همان تبسم چهره باز اين میشود کفاره گناهانتان، همهاش که بنا نيست بگويي، استغفرالله ربّی و اتوب اليه، بابا اين سگرمهات را باز کن، بعضیها را میبينيم بايد نماز وحشت بخوانيم، يک بنده خدايي گفت حاجآقا رفتم در يک ادارهای کار به رئيس داشتم اين سرش پايين بود، ما سلام کرديم گفت همين طور که سرش پايين بود اصلاً جواب سلام را هم نداد، گفت بله، گفت يک بلهای گفت که اصلاً ما وحشت کرديم، گفتم آقا ببخشيد ما اشتباهی آمديم خدا حافظ رفتيم بيرون، کاسب با اخلاق کاسب موفق، عالم با اخلاق عالم موفق، پدر با اخلاق پدر موفق، چرا بعضی از جوانها، به غريب اعتماد میکند به مادر خودش اعتماد ندارد، اخلاق نديده، در همين دفتر مسجد يک خانم دختری آمد بيست و يک ساله دانشجو در گردابهای گناه سقوط کرده بود، با ربع ساعت حرف زدن مشکلاتش را گفت، گفتم اين چيزهايي که شما به من گفتيد مادرت میداند؟ گفت هرگز، پدرت گفت ابداً، گفت اصلاً من اینها را قبول ندارم، چون اخلاق نداشتند، اول اخلاق درس صاحب امشب: «حُسْنُ الْخُلُقِ»[24] دوم: «حُسْنُ الرِّفْقِ»[25] اميرالمؤمنين فرمود مدارا کنيد، بابا خود اين مدارا کردن ضريب تحمل را بالابردن فرصت با ديگران دادن خدا رحمت کند سعدی را:
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است، با دوستان مروت با دشمنان مدارا
بالاخره در روابط اجتماعیمان مدارا کنيم، حالا يک کسی يک اشتباهی کرد بنده خدا پيشيمان هم شد ديگر خفتش ندهيم، خجالتش ندهيم اين مدارا کردن در حالات امام صادق دارد يک وقت حضرت در منزل نشسته بودند يکدفعه ديدند چندتا کلوخ افتاد در خانه حضرت، تعمد هم بود، معلوم بود يک آدم مريضی دارد اين کارها را میکند غرض دارد، شما خدا وکيلی در حياط خانهتان نشسته باشيد چندتا کلوخ گلی بيندازند در خانهتان چه کار میکنيد؟ راستش را بگوييد، نگاهش میکنيد صد و ده خبر میکني، صورت جلسه میکنيم، دو چيز هم که نشکسته میگذاريم پای حساب او، آقا شيشه را هم شکاند، اين سرشيرمان هم کجا شد؟ حالا مال وقت ديگری است از اين خلقالله خدا زياد دارد، کلوخها افتاد ياران حضرت نشسته بودند، کدام آدم بیادب بود اين کار را کرد آقا فرمودند بنشينيد، ديدند حضرت سريع بلند شد رفت داخل اتاق مقدار دينار برداشتند در هميانی کردند رفتند دم در خانه در را باز کردند نه کامل شکاف در، يک خرده باز شد آقا دست را از بين در بيرون کردند فقط بتوانند پول را بدهند برسانند، يکی هم مثل آماده بود برای پول گرفتن، پول را گرفتند و رفت، آقا آمدند داخل يکی از ياران گفت يابن رسولالله اين چه صحنهی عجيبی بود؟ در خانه شما کلوخ میاندازند شما پول دم در میبريد آقا فرمودند اين يکی از بستگان ماست، اين فکر میکند، منصور دوانيقی شده خليفه بيتالمال را با ما نصف میکنند، گاهی اوقات سخت میآيد در زندگی برايش، دلش پر درد میشود، گفتند يکی از سادات بنیالحسن است اين میآيد سنگ میاندازد، کلوخ میاندازد در خانه ما، من میدانم اين به خاطر مشکلات اقتصادی است، میگويند به شيخ انصاری گفتند يکی کفر میگويد، فرمود کفریاش کردند که کفر میگويد، بعضیها امروز کفری هستند ديگر، گرسنه است دری وری میگويد بعد هم میگويد استغفر الله ربی و اتوب اليه، سيرش که شد توبه میکند، حضرت فرمودند اين چون گرفتار است، من وقتی کلوخ میاندازد میفهمم که اين است يک مقدار پول میدهم بهش:
من بد کنم تو بد مکافات کنی، پس فرقی ميان من و تو چيست بگو
حسن مدارا يعنی اين اخلاق اخلاق اهلالبيت است، و سوم امام فرمود: «وَ التَّوَاضُعُ»[26] تواضع جلب محبت میکند، برخلاف اينکه بعضیها میگويد آقا خودت را کوچک نکن، مردم برای خدا هرچه کوچک بشويد عزيزتر میشويد:
آفتادگی آموز اگر طالب فيضی، هرگز نخورد آب زمينی که بلند است
فروتنی، تواضع اين از عواملی است که جلب محبت میکند خب تنها وليد کعبه اميرالمؤمنين است در سال سيم عام الفيل روز جمعه سيزده رجب، خدا رحمت کند مرحوم آيتالله والد میگفتند اين حرف غلطی است بعضیها میگويند سيزده نحس است شنيديد؟ سيزده مبارک است، دليل بر مبارک بودن سيزده ولادت اميرالمؤمنين در سيزده رجب است، من دوران بچکی يادم است، بعضیها پلاک سر درخانهشان اگر سيزده بود يا مینوشتند دوازده به علاوه يک، يا چهارده منهای يک، فکر میکردند الآن بلاء نازل میشود، ما مرحومه والده ما به عشق اميرالمؤمنين در طول سال سيزدهم هر ماه را ايشان مجلس میگرفتند بلا استثناء دوازدهتا سيزدهم میگفتند به برکت سيزده رجب، که ميلاد با سعادت اميرالمؤمنين است فاطمه بنت اسد تنها عزيزی که از دودمان بنیهاشم با برادرها، پدر و مادر هردو هاشمی بودند اميرالمؤمنين بود حالا من يک سؤالی از شما بپرسم ببينم چه کسی جواب میدهد؟ آن کدام امام است که پدر علی است فرزندش هم علی است، نام پدر علی، نام فرزند علی، فقط امام حسين؟ اما جواد و امام حسين، هم پدر علی، هم فرزند علی، آن کدام ائمه هستند که پدر بزرگهايشان علی است، فقط با بقيه؟ پدر بزرگها امام، و صاحب الامر و العصر و الزمان، اللهم صل علی محمد و آل محمد، بله صاحبالامر چه کسی است؟ من دارم میگويم، چهار امام پدر بزرگها امام، وجود مقدس زينالعابدين، وجود مقدس امام صادق وجود مقدس امام هادی، وجود مقدس امام زمان، خود اين علی را ما در روايت داريم در هر خانهای که باشد لايدخل الفقر، فقر ديگر در آن خانه نمیآيد چندتا اسم است؟ و اين را هم بگويم سهتا ياران امام زمان از شيراز هستند اميرالمؤمنين فرموده، يعنی تقريباً يک صدوم اصحاب المهدی در عصر ظهور از اين شهر هستند، رو کرة زمين خيلی عظمت دارد، کرة زمين، جمعيتشان را بخواهيد نصاب ببنيديد يک صدوم اصحاب المهدی از شيراز هستند آقا رو منبر در مسجد کوفه سيصد و سيزده نفر را نام برد آن سه نفر حضرت فرمودند يکی از اسماء آن سه نفر علی است، از يارانی که در همين شهر، قيام میکنند در عصر ظهور با حضرت هستند، فاطمه بنت اسد آمد کعبه در عصر جاهليت دوتا در داشته، يک درش همين در فعلی است يک در ديگر کجا بود؟ دقيقاً مقابل در کعبه، در ضلع وجه کعبه، اين سمت کعبه در ديگر کعبه بوده، يعنی کعبه دوتا در داشته مقابل هم، يکی در ضلع بين حجرالاسود و رکن عراقی يکی بين رکن شامی و رکن يمانی، دقيقاً درها مقابل هم بوده اين بانوی با ايمان که انصافاً حق مادری هم بر پيغمبر داشت، پيامبر در مسجدالحرام نشسته بودند عدهای از بزرگان بودند ديدند اين خانم آمد کنار در کعبه آن قسمتی که نزديک مستجار است و اين را هم داشته باشيد، اميرالمؤمنين میفرمايد وقتی به مستجار رسيديد خودتان را بيندازيد رو ديوار کعبه بگوييد خدايا آنچه گناه از ما سرزده چه آنهايي که در خاطرمان هست، چه آنهايي که از ذهن ما رفته و فرشتگان شما ثبت کردند، به ما ببخش و بيامرز، حضرت میفرمايند از مستجار رد نمیشويد مگر اينکه گناهانتان مثل برگ درخت میريزد بعضی از بزرگان علما امام زمان را در مستجار ديدند يعنی دقيقاً مقابل همان در کعبه، اين سمت کعبه، فاطمه بنت اسد آمد خدا را قسم داد به خانهاش، خدا را قسم داد به بندگان صالحش و طفل در رحمش که زائيدن را بر من آسان کن ديوار شکاف برداشت، ندای آمد: «يا فاطمه ادخلی»، فاطمه بيا داخل، اين خانم رفت داخل ديوار بهم آمد، ابوطالب نشسته بود، شوهر فاطمه بنت اسد با عدهای از بزرگان قريش کليد آوردند هر کاری کردند اين قفلها باز نشد سه شبانه روز اين خانم در کعبه بود، طفل و مادر مهمان خدا روز چهارم، اصلاً در مکه پخش شد که دختر اسد باردار بود ديوار شکاف برداشت وارد کعبه شد ديوار بهم آمد در کعبه هم باز نمیشود همه نگران بودند، روز چهارم از همان موضع دوباره شکاف برداشته شد اين خانم:
از خانه حق با اسد بنت اسد آمد برون، آن کس که نبود در جهان مثلش مثل آمد برون
پيغمبر سی ساله بودند آمدند سمت فاطمه بنت اسد، چون فاطمه بنت اسد حق مادری داشت بر رسولالله پيامبر از سن هشت سالگی تحت محبت اين بانوی بزرگ بودند آمدند سمت فاطمه بنت اسد گفتند مادر بچه را بده، فرزند را به آغوش رسولالله سپردند پيغمبر يک نگاهی به چهره اميرالمؤمنين کردند فرمودند به اذن خدا سخن بگو، ديدند اين آقازاده آقا ايستاد در قنداقه شهادت میدهد علی ابن ابیطالب نمیدهد، ديدند آقازاده فرمود: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک رسولالله» شهادت میدهم که شما رسولخدا هستيد مشرکين همه تعجب کردند اين طفل نوزاد اولاً سخن میگويد، ثانياً به پسر عموی خودش شهادت پيغمبری میدهد لذا وقتی پيامبر مبعوث به رسالت شدند از غار حراء میآمدند پايين، اول کسی را که ديدند اميرالمؤمنين ده ساله بود گفتند علی مبعوث به رسالت شدم ايمان و اقرار کن، عرض کردم يا رسولالله ده سال پيش مادرم قنداقهی من را به شما سپرد شهادت دادم، دوباره تکرار میکنم:
شاهنشهی که دوش نبی جای شصت اوست، شاهنشهی من اين را مقدمه يک داستانی میخواستم بگويم طلبتان يک فرصت ديگر از محبت به اميرالمؤمنين اگر در وجود کسی باشد آقا رهايش نمیکند بالاخره يک جوری کمکش میکنند که نجات پيدا کند يا در همين دنيا، يا موقع مردن، يا در بزرخ نمیگذارند سر و کارش به قيامت بکشد:
شاهنشهی که دوش نبی جای شصت اوست، مفتاح باب جنت و دوزخ به دست اوست
گر خوانمش خدا يقين کفر گفتهام، غير از خدای هرچه بخوانم شکست اوست
جانم علی، جانم علی، جانم علی.
[1] مريم96.
[2] مريم96.
[3] مائده55.
[4] مائده55.
[5] مائده55.
[6] دعائم الإسلام ج2 ص193.
[7] مريم96.
[8] مريم96.
[9] زاد المعاد - مفتاح الجنان ص328.
[10] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ج4 ص225.
[11] جامع الأخبار(للشعيري) ص36.
[12] جامع الأخبار(للشعيري) ص36.
[13] جامع الأخبار(للشعيري) ص36.
[14] شوری20.
[15] مريم96.
[16] شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ج1 ص471.
[17] الأمالي( للصدوق) النص ص306.
[18] الأمالي( للصدوق) النص ص306.
[19] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص296.
[20] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) / ترجمه و شرح غفارى ج1 ص154.
[21] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص212.
[22] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص212.
[23] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص212.
[24] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص212.
[25] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص212.
[26] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص212.