استاد حدائق روز چهارشنبه 27 اردیبهشت 1402در مسجدالرسول(ص) قصردشت به بیان بشارت های الهی در همراهی با بندگان پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکیم «وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»[1] صدق الله العلی العظیم
آیهای که تلاوت شد آیه 38 از سوره مبارکه شوری است که خداوند سبحان از ویژگیهای بندگان شایستهی خود در این آیه چند نکته را بیان میفرمایند که حالا یک قسمتی از این آیه را ما مشروحتر خدمت عزیزان مطرح کنیم، چون کراراً بعضیها سوال میکنند در باب مشورت که با چه کسی میتوان مشورت کرد و آیا اگر خودمان چیزی سرمان میشود مشورت کنیم یا خیر؟
بنده عرض کردم که ما در نظام خلقت ما بزرگتر از پیغمبر سراغ نداریم، بزرگتر عالمتر آگاهتر عاقلتر از پیغمبر شما کسی را سراغ ندارید، خدا به همان پیغمبر امر میکند «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ»[2] آقا مغرور نشو، چهار کلمه سواد پیدا کردی، سن و سالی بهم زدی و تجربهای پیدا کردی مغرور نشو، مشورت بگیر. «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ»[3] ما گاهی اوقات اینقدر مغرور میشویم میگوییم ما نیازی نداریم کسی به ما یاد بدهد، ما سرمان میشود چکار کنیم! مائیم و قرآن، خدا به رسول الله میفرماید در آن مشورتی که شما از مردم مدینه گرفتید و جواب نداد اصل مشورت زیر سوال نمیرود، شما دوباره مشورت بگیر.
این آیه 38 سوره مبارکه شوری را من یک ترجمه کنم و چند مطلب و یکی دو حدیث از وجود مقدس امام صادق تقدیم کنم. قرآن میفرماید «وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ»[4] از نشانههای بندگان خوب ما این است که استجابت میکنند اوامر خدا را و حرف خدا را زمین نمیگذارند و خواستهی الهی را اطاعت میکنند. من در یک جمعی از نوجوانها بودم و سخنرانی داشتم، گفتم پدرها و مادرها کلیک کنید روی این سه نکتهای که گفتم، اولادت را اینطور تربیت کردی نانش را میخوری، تربیت نکردی چوبش را میخوری.
اولین اهتمام یک پدر و مادر نسبت به نوجوانش باید روی معرفتش باشد! شناخت را ببرید بالا. ما امروز آسیبهای اجتماعی که داریم میبینیم بخاطر ضعف معرفت است. الان یکی از عزیزان آمده میگوید آن طرف خیابان روبروی مسجد یک خانمی با لباس نیمهلخت میآیند. حالا اینها بچههای همین شهر و دیارند، یک بخش عمدهای از اینها بخاطر ضعف معرفت و آگاهی است. او نمیداند با این هیکل بیرون آمدن دارد شخصیت خودش را چوب حراج میزند، یعنی قیمتش همین آدمهای هرزه است و لاغیر. انبیا آمدند این معرفت را ببرند بالا، این گام اول بود. لذا شما اگر آگاهی دادید به کسی، به پسربچهای آگاهی میدهید که این کارد تیز بران است، دیگر خیالتان راحت است که او درست استفاده میکند. اما اگر آگاهی نداده باشید به خودش آسیب میزند به خودش زیان میزند، متوجه نیست. خدا در شروع رسالت به پیغمبر میفرماید «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ»[5] آگاهی بده، بگو، بیان کن. یک مشکل ما امروزه در ضعف آگاهی است.
یکی از دوستان میگفت حاج آقا ما دوربین مداربستهی بیرون مسجد را در ماه رمضان کنترل میکردیم، چند روز از بحث ما در ماه رمضان بحث حجاب بود، گفت این دوربین را که نگاه میکردیم، دو سه تا خانم بیحجاب در پیادهرو مینشستند و در بیرون حرفهای شما را گوش میکردند، گفت روز سوم با روسری آمدند نشستند! مومنین در برابر این جماعت مسئولیم! اینها جزء مستضعفین جامعه هستند، نمیدانند، عناد ندارند، چون نمیداند زاویه میگیرد. اینکه امام رضا فرمود آفرین به جمعیتی که معارف کلام ما را به مردم میگویند، امام رضا فرمود مردم اگر ما را بشناسند از ما تبعیت میکنند. اینکه میبینید بعضیها از ما فاصله گرفتند بخاطر این است که نشناختند، غرضی به نماز ندارد ولی نقش نماز را در زندگی نمیداند، اینکه نماز با او چه میکند نمیداند، غرضی با حجاب ندارد ولی چرایی حجاب را نمیداند، نسبت به بحث نماز، حج، حجاب، واجبات و محرمات! اگر مردم اینها را بفهمند چون حب ذات دارند خودشان را دوست میدارند، وقتی میفهمند اینها بدردش میخورد قبل از اینکه شما به آنها تذکر بدهید میرود انجام میدهد.
یک آقایی از مومنین گفت حاج آقا من شبها که بلند میشوم برای نماز شب یک پسری دارم 15 سال دارد میبینم پسرم در العفو نماز شبش است، یعنی در رکعت یازدهم در نماز وتر و در پایان نماز، تازه منِ پدر میخواهم بایستم و نماز شب بخوانم. گفت اینقدر خجالت میکشم میگویم من در سن و سال این بچه بودم نمازهای صبحم آفتاب میزد. این بچه در سن و سال آن وقت من نماز شبش تعطیل نمیشود چرا؟ تفاوت این پدر و پسر کجا بوده؟ شناخت و عدم شناخت، وقتی طرف معرفت پیدا کرد دیگر نمیخواهد به او تذکر بدهی، او هر کجا باشد وظیفهاش را انجام میدهد، هر کجا برود تکالیف خودش را انجام میدهد، کوتاهی در اجرای امر خدا نمیکند، لذا این نکته را من عرض کردم که اول معرفت و شناخت را باید بالا برد، معرفت که رفت بالا، محبت میآید. یعنی شما وقتی چیزی را شناختید علاقه به آن پیدا میکنید، شناخت که آمد محبت میآید. من وقتی فهمیدم این وسیله این شخص این مکان این امکانات چه نقشی در زندگی من و آینده من دارد به همان نسبت که شناختم او را دوست میدارم. ما چقدر خدا را شناختیم؟ به همان نسبتی که شناختید خدا را دوست میدارید. امام حسین خدا را چقدر شناخت؟ در دعای عرفه امام حسین ببینید ایشان به خدا چه میگوید؟ «الهی ما ذا وجد من فقدک و ما الذی فقد من وجدک»[6] خدایا چه یافته آن کسی که تو را باخته و چه باخته آن کسی که شما را یافته! محبت امیرالمومنین را به خدا ببینید! آقا در دعا به خدا عرض میکند: خدایا اگر مرا به جهنم هم ببرید به جهنمیان میگویم دوستت دارم! چقدر شناخت بالاست! این معرفت اگر شکل گرفت محبت میآید. اینکه طرف در یک نوسانی در زندگی از خدا و ائمه میبُرد بخاطر این است که از اساس کارش متزلزل است و درست نشناخته است، معرفت آمد میشو مسلمبن عوسجه که در شب عاشورا فرمود آقا اگر هفتاد بار من را بکشند قطعه قطعه کنند خاکسترم را به باد بدهند دوباره خدا من را زنده کند دوباره به همین نحو کشته شوم، مرتبه بعد بعد تا هفتاد مرتبه... دست از شما برنمیدارم. بعضیها هم در نیمه راه وقتی امام حسین گفتند ختم کار به شهادت است گذاشتند و رفتند، تفاوت اینها در شناختهاست. شناخت هر چه بالاتر و قویتر و قدیمیتر باشد محبت شدیدتر و جدیتر است. آنهایی که جایگاه حرمت پدر و مادر را خوب میشناسند ادب میکنند و آنهایی که نمیشناسند به نسبت شناخت خود عمل میکنند. لذا در روایات هم داریم که نسبت به همین شناختهاست که انسانها در قیامت پاداش میگیرند یا مجازات میشوند!
خوب محبت محصول معرفت است، اگر معرفت آمد و محبت هم آمد، آن وقت اطاعت شکل میگیرد. من وقتی شناختم و شناختم با عشق و محبت عجین شد دیگر اطاعت میکنم. مطیع هستم، دیگر خودم را نمیبینم، اطاعت از مولی! اینکه بعضی از ما خداگریز هستند بخاطر این است که نشناختند خودشان را، نشناختند خدایشان را. من جریانی نقل کنم در جریان شناخت. کربلا رفتهها، یکی از شخصیتهای بزرگی که در صحن کربلا دفن است مرحوم ملاحسین قلی همدانی است که سنگ قبر ایشان را در دیوارهی صحن هم زدند. استاد آیت الله العظمی میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است، استاد آیت الله سید علی قاضی است، استاد آیت الله شیخ محمد بهائی همدانی است. شاگردان این آقا از بزرگان عرفای عالم اسلام هستند. میگویند یک صبحی بود ملاحسین قلی همدانی از حرم امیرالمومنین داشت میآمد بیرون، دید در صحن امیرالمومنین دارد عربده میکشد و همه اطرافش دارند نگاه میکنند و کسی جرأت نمیکند برود جلو. ایشان پرسیدند این چه کسی است که در حیاط امیرالمومنین دارد سروصدا میکند؟ گفتند آقا این عبد فرّار است، این یکی از متخلفین و مجرمین دانهدرشت نجف است، خلاف میکند و قانون نمیتواند او را بگیرد، جرم مرتکب میشود از خودش رد پا نمیگذارد، به او میگویند عبد فرّار، بندهی گریزپای فراری، گفتند آقا با او نمیشود طرف شد. میگویند ملاحسین قلی همدانی رفت جلو یک نگاهی به او کرد و گفت تو چه کسی هستی؟ گفت شیخ مگر من را نمیشناسی! من عبد فرّار هستم. ملاحسین قلی یک جمله فرمود و استارت معرفت این عبد فرار را زد. تا گفت عبر فرار هستم؟ أفررتَ من الله أو مِن رسوله؟ اگر عبد فراری از خدا و پیغمبر هم میتوانی فرار کنی؟ همین یک جمله را ایشان گفت و رفت! آقایان بگویید برای خدا و بگذرید، چه میشود به شما ربطی ندارد. تو حرفت را بزن و برو، اثر دارد. ملاحسین قلی رفت، دیدند این آقا رفت، این داشت سروصدا میکرد، نعره میکشید! یکدفعه مثل بادکنکی که بادش را کشیدند سرش را انداخت زیر و رفت در کوچه پسکوچههای نجف! آن روز گذشت، فردای آن روز ملاحسینقلی همدانی اول صبح که درس گفت، مجلس درس ایشان را سرآمد عرفا میآمدند شرکت میکردند، ملاحسین قلی بعد از درس گفت آقایان یکی از بندگان خوب خدا از دنیا رفته، من میخواهم بروم برای تجهیزش یعنی غسل و کفن کردنش، هر کسی میخواهد بیاید. خب شما وقتی شخصیت بزرگی مثل حسینقلی همدانی میگوید من میخواهم بروم غسل بدهم شما میگویی من اداره دارم، بازار دارم، مشتری دارم! این عارف دارد میرود ما هم برویم یک فیض و بهرهای! شاگردان ملاحسینقلی راه افتادند دنبال استاد و عدهای هم آمدند این چه کسی است که آقا میخواهد او را غسلش بدهد، در کوچه پسکوچههای نجف آمدند دم در یک خانهای...، اینها دارم میگویم که برسیم یه این نکته، جرقه معرفت اگر زده شد مشکلات حل میشود. ما در این معرفت میلنگیم، نگفتیم، کم گفتیم، بیان نکردیم، میگویند ملاحسینقلی آمد دم در یک خانهای در زد، یک خانمی آمد پشت در، ملاحسین قلی فرمود خانه عبد فرار اینجاست، آن زن گفت بله، گفت شوهر شما فوت کرده؟ گفت بله، فرمود آمدم غسلش بدهم. آقایان راه رسیدن به خدا چقدر نزدیک است! ببینید حضرت زینالعابدین فرمود راه چقدر نزدیک است! حضرت عرض میکند «و أنَّ الراحل الیک قریب المسافة»[7] خدایا هر کسی میخواهد به سمت شما کوچ کند راهش نزدیک است، راه یک العفو است، راه یک پشیمانی است، راه یک ندامت واقعی است که از این طریق حلقه اتصال برقرار میشود «و أنَّک لاتحجب عن خلقک إلا أن تحجبهم الاعمال دونک»[8] آنچه ما را دور کرده آرزوهاست، کارهای ماست، آنها ما را دور کرده، وگرنه راه نزدیک است، دوست نزدیکتر از من به من است، برگرد، میبرندت در زمره خوبان. خدا رحمت کند آیت الله مشکینی رضوان الله علیه، ایشان میفرمودند گاهی اوقات بدان روزگار وقتی برمیگردند میشوند از اولیا، چرا؟ چون خداوند یک قانونی دارد که «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ»[9] «یا من یُبدِّل السیئات بالحسنات»[10] این قانون الهی است، حسنات سیئات را میبرد، نه اینکه میبرد خدا تبدیل میکند! یک وقتی یک آدمی با هزاران گناه برمیگردد و واقعا هم برمیگردد. تمام این گناهان در کارنامهاش میشود حسنه. جدی برگردد نه اینکه خودش را فریب بدهد. داشتیم از این افراد، همین عبد فرار، فضیل عیاذ، بُشر حافی، شعبانه و موارد فراوان و کسانی که در یک مقطعی خیلی بد بودند، جدی آمدند سر خط! میگویند ملاحسین قلی گفت ما آمدیم غسل بدهیم، رفتند داخل، خود این عارف آستین زد بالا، آب آوردند و شروع به غسل کردند، خبر در نجف پخش شد، بعضیها رفتند کفنیها قیمتی آوردند، کفن شد تشییع شد، آمدند در صحن امیرالمومنین، همانجایی که روز قبل داشت نعره میزد میگفت من عبد فرارم همانجا دفن شد.
کریمان با بدان هم بد نکردند، قدر امامتان را بدانید مردم، چه امیرالمومنینی! همانجا به خواک سپرده شد مراسم تشییع تمام شد، ملاحسین قلی رفت، بعضی از شاگردان ایشان دیروز این آدم را دیده بودند، گفتند این آدم دیروز داشت اینجا نعره میکشید میگفت من عبد فرارم، چه شد در این 24 ساعت که امروز همانجا قرار گرفت و دفن شد، شخصیتی مثل ملاحسین قلی میآید در تشییع غسل میدهد و کفن میکند با احترام. بعد از این خاکسپاری چند تا از این طلبهها رفتند دم در خانه عبد فرار و خانمش را صدا زدند گفتند ما یک سوالی داریم از شما، معذرت میخواهیم. شوهر شما دیروز در صحن امیرالمومنین داشت نعره میکشید میگفت من عبد فرارم، امروز ملاحسین قلی غسلش داد کفنش کرد به خاک سپردش! در این فاصله زمانی چه شد؟ خانمش گفت من نمیدانم دیروز شوهرم با چه کسی روبرو شده بود؟ معرفت، معرفت! آقا برای خدا بگو بگذر، اثر در این است. آقا این لات چاقوکش است، تو برای خدا حرف بزن، اثر کار خداست، شما مامور به وظیفه هستید. آقا این خانم بیحیاست ولی یک وقت جمله تو او را میآورد سر خط! تو بگو. معرفت پیدا کرد تمام است. خانمش گفت من نمیدانم دیروز با چه کسی روبرو شده بود، آمد منزل دیدم خیلی آرام است، گفت خانم در خانه را ببند و اگر دوستانم آمدند بگو من کسی را نمیپذیرم. گفت رفت در اتاق و فرش را زد کنار و صورتش را گذاشت روی خاک! شناخت آمده و معرفت آمده. جمله ملاحسین قلی را صدا میزد: أفررت من الله أو من رسوله... آیا میشود از خدا و پیغمبر هم فرار کرد! گفت میگفت و میگفت. گفت برایش غذا آوردم گفت غذا نمیخواهم. گفت شب شد همینطور اشک میریخت و این جمله میگفت! گفت نیمههای شب فریادی زد افتاد روی زمین دیدم جان داده و تمام کرد. گفت خیلی ناراحت بودم، خدایا شوهر من یک آدم بدنامی بود، من به هرکسی بگویم او مرده اصلا زیر تابوتش نمیآید و جسدش را از روی زمین بلند نمیکنند از بدنامی. گفت اول صبح بود در این فکر بودم خدایا من یک زن تنها، شوهرم یک انسان بدنام، چگونه او را غسل دهم و کفن کنم! در همین فکر بودم که یکدفعه دیدم درِ خانه را زدند، عارف نامی حوزه علمیه نجف، ملاحسین قلی همدانی آمده، با احترام غسلش دادند، با احترام کفنش کردند با احترام به خاک سپردندش. خانمها و آقایان این نقش معرفت است، این آقا تا معرفت پیدا نکرده افتخار میکند که جرم میکنم و فرار میکنم و قانون نمیتواند مرا بگیرد. با یک جمله این عارف میفهمد که از هر کسی گریختی از خدا نمیتواند فرار کند.
گیرم که خلق را به فریبت فریفتی، با دست انتقام طبیعت چه میکنی!
لذا یکی از وظایف ما امروزه در مواجهه با مشکلات اخلاقی جامعه، همین افزایش سطح آگاهی و معرفت است خدا میفرماید از نشانههای بندگان خوب ما این است «وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ»[11] این است که استجابت میکنند امر خدا را، شناخت پیدا کردند، محبت پیدا کردند. بعضیها را دیدید برای انجام واجبات کوتاهی نمیکنند، معرفت است. من یک زن و شوهری را در شیراز میشناسم هر دو به رحمت خدا رفتند، اینها سال 65 هر دو حاجی بودند، تابستان گرم، مثل الان بود تقریبا، در تابستان بود ایام حج، از قشر مرفه شهر هم بودند و هر دو هم تحصیل کرده. اینها بعد که از حج برگشتند، من و آیت الله والد رفتیم خدمتشان، یک نسبت کوچکی هم داشتیم. من سوال کردم گفتم آقای مهندس از حج چه خبر؟ معرفت را ببینید! قشر مرفه، وضع مالیشان هم خیلی خوب بود. آن سالهایی بود که منا هم امکانات الان نبود، این کولرهای آبی و پیشرفته و چادرهای آنچنانی نبود، امکانات محدود و سخت بود، گفتم آقای مهندس از حج چه خبر؟ گفت آقای حدائق همهی حج خوب بود، مخصوصا آن سه چهار روز بیابانگردی، یعنی اوج زحمت حج را گفت اوج لذت حج! حالا همه مینالیدند، آقا سخت بود، گرما بود، خواب نداشتیم، آب نبود، دیدند این آقا از سختی حج به شیرینی و لذت دارد یاد میکند، این معرفت است! گفت ای کاش همهی این سی روز مثل منا بود و عرفات بود و مشعر! بعد به خانوادهاش گفتم حاج خانم از حج چه خبر؟ گفت حاج آقا همهی حج خوب بود، اما آن سه روز پدرمان درآمد! گفت ای کاش این را از حج فاکتور میگرفتند، این بیابان گردی را حذف میکردند، اینها زن و شوهر بودند، زیر یک سقف زندگی میکردند، هر دو هم تحصیل کرده ولی دو دیدگاه داشتند. چرا؟ یکی ضریب معرفتش بالاست و سختیها را شیرینی میبیند، یکی ضریب معرفتش پایین است و سختیها را سختی میبیند. «وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ»[12]. البته این را هم بگویم که عزیزمان یادآوری کردند، بنده بعنوان شخص خودم، شما بعنوان شخص خودتان اول باید ضریب معرفت مردم را بالا ببریم، یعنی طرف را باید به معروف آگاه کنیم از منکر آگاه کنیم با چارچوب و روش خودش. من به این عزیزمان گفتم این سامانه مردمی که در این مسجد هم توضیح دادند و استارتش از شیراز و فارس خورد یک کار بسیار خوبی است صورت میگیرد، تخلفات خلاف شریعت و خلاف رضای خدا در تشکیلات دولتی و سازمانها و نهادها و ارگانها و مغازهها و اصناف و بازار، تاکسیها و وسائل نقلیهی عمومی جرم است. ما در نظام اسلامی از برِ شهدا داریم زندگی میکنیم! همین امروز تلویزیون داشت نشان میداد، خانوادهی شهیدی که سه فرزند شهید داشت، ما قیامت جلوی اینها باید سر بیندازیم پایین، آبروی امروز ما امنیت امروز ما، اقتصاد امروز ما و زندگی امروز ما از برکت شهدایی است که اگر دیروز نبودند، صدام برای ناموس ایرانی شرف نمیگذاشت! صدام به ناموس عراق رحم نمیکرد، کتابهای میکائیل رمضان را بخوانید ببینید چه جنایتهایی با نوامیس مردم عراق میکرد! خب این شهدا عزت آوردند. اقتصاد امروز ما، خانهی امروز ما، همه چیز ما مدیون شهداست. قیامت مجبوریم سر جلوی آنها بیندازید پایین. حداقل کاری که امروز دولت میتواند انجام بدهد این است که در مجموعههای دولتی و بیمارستانها و مطبها، اینها با دولت در تماسند. اینها از قِبَل نظام اسلامی دارند زندگی میگذرانند. در یک نظام اسلامی باید با چارچوب نظام هماهنگ بود. بله حالا یک خانمی در کوچه و نظام است، شما هیچ سلطهای از نظر اجرایی بر او ندارم، این به کنار، ولی بنده مثلا راننده تاکسی هستم میتوانم بگویم من خدمات نمیدهم به کسی که حرمت خدا را رعایت نمیکند. منِ مغازهدار باید رعایت کنم، منِ کارمند باید رعایت کنم، این سامانهی مردمی که شمارهاش را هم دادند، نمیدانم شمارهاش را حفظ هستید یا نه؟ 10004996 ، خیلی از عزیزان هم گفتند ما تذکر دادیم و رعایت شده. آقا سگگردانی در جامعه اسلامی خلاف شأن جامعه است. حالا اگر من دیدم سگ دارد در ماشین میگرداند، سگ از شیشه ماشین زده بیرون، آقا شماره ماشین را به همین سامانه 10004996 پیامک کنید، آقا این ماشین با این شماره داشت سگ گردانی میکرد. برخورد میکنند. موارد فراوانی داشتیم طرف گزارش کردند خانم پشت موتور نشسته، حالا غیرت کجاست، حیا کجاست! مرد مومن تو زنت را به نگاه حراج گذاشتی جلوی همه، زن را با موی بلند پشت موتور نشاندی و داری نمایش میدهی جلوی همه، خب شماره موتور را بفرستید به همین سامانه، این حداقل کاری است که از ما بر میآید، آقا من خودم نمیتوانم حرف بزنم، میترسم برخورد کنند و زاویه بگیرند، خب این را که میتوانم به آنها برسانم، باید اطلاع رسانی کنیم، همین شماره سامانه را برای دوستانمان بفرستیم، و جدی هم دارند کار میکنند. البته اگر جایی فرصت صحبت شد تذکر بدهیم، قطعا همینها هم نمیدانند!
یک آقایی گفت من دیدم یک آقایی با خانمش سر برهنه داشت رد میشد. گفت رفتم جلوی آن آقا گفتم ببخشید عرضی داشتم با شما، گفت بفرمایید، گفتم به او گفتم من از قیافهی خانمت خوشم نمیآید، لذت نمیبرم! گفت یک نگاهی با تعجب کرد و با تغیر گفت مگر تو باید لذت ببری؟ گفتم بله، گفت اینطور که تو خانمت را آوردی برای لذت بردن من است، اگر برای لذت بردن تو بود که باید در خانه باید اینطور میبود، اینطور آوردی که من لذت ببرم ولی من اینطور خوشم نیامد لطفا با یک تیپ دیگر بیاور. گفت کمی مکث کرد و گفت راست میگویی ولی این زن خودش میگوید اینطور میخواهد بیاید بیرون دست من نیست! وای بر مردانی که غیرتهایشان تحلیل رفته! غیرتها نم کشید.
خب این سامانه مردمی را ما اطلاعرسانی کنیم، قطعا هم برخورد میکنند، دعوت میکنند، اگر رعایت نکردند در نظام جمهوری اسلامی کسی که تخلف میکند باید مجازات هم شود. قرآن میفرماید «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ»[13] از نشانهی بندگان خوب ما این است که اینها کارهایشان را با مشورت میگذرانند، «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»[14] همچنین از نشانهی بندگان خوب ما این است که از آنچه خدا به اینها داده است انفاق میکنند. چند تا نکته: اوامر خدا را اهمیت میدهند، نماز برپا میدارند، کارها را با مشورت میگذرانند، و از دادههای خدا، این نکته است، رزقنا یعنی هر چه داری از آنِ خداست، پای زرنگی خودت نگذاری که من یکی را صد تا کردم...، رزقناهم، ما همه چی را به آنها دادیم، آبرو را ما دادیم، سواد را ما دادیم، زور بازو را ما دادیم، شهرت را ما دادیم، زن و بچه، هر چه داری ما دادیم، خودمان را گم نکنیم، به یک فرصت میرسیم مغرور نشویم «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»[15]من چند نکته ذیل این آیه نقل کنم که اصلا ما در روایات هم داریم که یکی از عواملی که تکبر را میزداید نماز است و مشورت کردن. ببینید آیه میفرماید «وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى»[16] این چند تا مطلب انسانها را متواضع میکند. اینهایی که دوست دارند تواضع داشته باشند، تکبر نداشته باشند، نماز تکبر زداست و تواضع افزاست، این یک. مشورت استبداد رای را از بین میبرد، آدمهایی که اهل مشورت هستند استبداد رای ندارند، آقا پدر هستی، باسواد هستی، بنشین با همین بچههایت هم مشورت کن. آقای مدیر کل با آبدارچیات هم مشورت کن، امام با حاج عیسی مشورت میکرد! چه اشکالی دارد، خدا در سوره نمل به حضرت سلیمان میفرماید از این مورچه نصیحت بگیر. حضرت سلیمان به مورچه گفت نصیحتم کن، او هم نصیحتی کن که اشک از چشم سلیمان آمد. گفت آقای سلیمان میدانی چرا خدا به باد گفته بساطت را جابجا کند، گفت خدا میخواهد به تو ثابت کند بساطت بر باد است.
پیش صاحبنظران ملک سلیمان برباد است، بلکه آن است سلیمان که زملک آزاد است
حالا جلسه بعد من یک نصیحت ناب از امام صادق برایتان بگویم که یک کسی آمد به حضرت گفت که نصیحتم کنید، امام هشت نکته گفتند، همش هم زدند در خال، یعنی مسائلی که ما از آنها غافلیم. خب این انفاق سبب میشود که انسانها از تکبر فاصله بگیرند. انفاق بخل را از بین میبرد، نماز تکبر را، مشورت استبداد رای را. و حالا من یک نکته نسبت به مشورت بگویم. مسئله مشورت عمدتا نسبت به امورات اجتماعی است نه احکام شرعی و دستورات دینی، در دستورات دینی حق مشورت ندارید. آقا ما نماز بخوانیم یا نخوانیم؟ این حرفها یعنی چی؟ ما واجب الحج هستیم برویم یا نرویم؟ اصلا حرفت غلط است، باید بروی حج، تکلیفت را روشن کردند. آقا ما خمس بدهیم یا ندهیم؟ اگر باید بدهی اصلا نباید مشورت کنی، مشورت در امورات اجتماعی است، در مسائل شخصی است نه احکام دینی و مسائل معنوی، آنجا جای مشورت ندارد، آنجا خدا تکلیف را معین و مشخص نموده. من از فوائد مشورت دو سه نکته بگویم و با حدیث امام صادق عرائضم را تمام کنم.
از فوائد مشورت این است که احتمال خطا را پایین میآورید. امروز در جامعه کارها اگر با مشورت پیش برود ضریف خطا کاهش پیدا میکند، استعدادها شکوفا میشود. شما وقتی فرصت مشورت را به دیگران میدهید یکدفعه کسی مطلبی در ذهنش است و بیان میکند، اصلا این استعداد طرف شکوفا میشود، چیزی که ما به آن توجه نداریم، مانع استبداد رای هم میشود این از برکات مشورت است. مانع حسادت دیگران هم میشود، شما وقتی کاری را با مشورت پیش میبرید به شما حسادت نمیورزند، میگویند آدم منطقی است آدم منصفی است کار را با مشورت پیش میبرد نظر جمعی این بوده است. امداد الهی را هم دنبال دارد، چون خدا میفرماید مشورت بگیرید خداوند وقتی توصیه میکند به کاری، حمایت هم میکند «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ»[17] خداوند میفرماید کارها را به مشورت بگذارید ما هم حمایت میکنیم. خود این مشورت هم نوعی احترام گذاشتن به دیگران است و وسیلهی شناخت مردم هم هست. در این مشورتها، قاعده این است که افکار را بشنوید، «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[18] خوبترین را بپذیر و انجام بده. بنده حرفها را میشنوم، بعد از شنیدن حرفها بهترینها را عمل میکنم. در این دریافت نظرات ما مردم را هم میشناسیم که هر کسی چگونه است و به تعبیر عوام و عرف عام میفهمیم چند مرده حلاج است!
اما آیا با هر کسی باید مشورت کرد؟ امام صادق میفرماید پدربزرگ کسانی است که دههی کرامت انتساب به آنها دارد، حضرت علیبن موسی الرضا و حضرت معصومه، ایشان میفرماید «ان المشورة لاتکون الا بوجودها الاربعة»[19] مشورت چهار حد و اندازه دارد و این حدود را باید در نظر گرفت، با هر کسی هم نباید مشورت کرد. اگر قرآن میفرماید مشورت کنید، این معیارها باید دیده شود تا مشورت مفید واقع شود. «أولُها أن یکون الذی تشاوره عادلاً»[20] با آدم عادل مشورت کنید، آدمی که عقلانیت در گفتار او حاکم است. آن کسی که از روی احساسات حرف میزند، همینطوری حرف میزند، با او اصلا مشورت نکنید. پس اولین شرط مشورت عقل است.
دوم حضرت میفرماید «و الثانی أن یکون حُراً متدینا»[21] آدمی که با او مشورت میکنید باید معتدل باشد و از خدا حساب ببرد. حر و آزاد باشد، و متدین باشد، دیندار باشد، عقل یک، تدین و حریت دو.
سوم حضرت میفرماید «و الثالث أن یکون صدیقا معافیا»[22] دلسوز شما باشد، مثل برادر دلسوز باشد، این دلسوزی هم داشته باشد، واقعا مشکل شما را مشکل خودش بداند، درد شما را درد خودش بداند، نگاه برادری به شما داشته باشد، نه اینکه بگوید مرگ خوب است برای همسایه.
چهارم حضرت فرمود «أن تطلعه علی سرِّک فیکون علمه به کعلمک بنفسک ثم یسرُّ ذلک و یکتمه»[23] امام میفرماید مشاوری که میخواهید بعنوان مشاور از او استفاده کنید، اگر بر اسرار شما واقف شد و مشکلات شما را فهمید، علم او نسبت به مسائل مثل علم او نسبت به مسائل خودتان باشد. آنجایی که باید بپوشاند و آبروداری کند مثل خودت آبروداری کند، پس این هم نکته چهارم، دلسوز بودن و درد شما را درد خود دانستن، عیب شما را عیب خود دانستن، حسن شما را حسن خود دانستن. اگر کسی را پیدا کردی که عاقل و دیندار و دلسوز و آگاه باشد، امام صادق میفرماید بعنوان مشاور از او استفاده کنید. البته در روایات داریم که چند گروه هستند میگویند از آنها مشورت نگیرید. پیغمبر به امیرالمومنین میفرماید دسته اول انسانهای ترسو هستند، انسانهای ترسو کار را برایتان سخت میکنند، دیدید یک کسی که میترسد میگوید اینکار را نکنید، این حرف را نزن. او خودش جوان و ترسو است و راه را برای شما سخت میکند. میگویند با ترسو مشورت نکنید «لاتشاوِر جباناً فإنَّه یضَیِّق لک المخرَج»[24] او راه خروج را بر شما میبندد، چون آدم ترسویی است، مشورت دادن او کار را بر شما سخت میکند. دوم پیغمبر به امیرالمومنین فرمود با آدمهای بخیل هم مشورت نکنید. اگر میخواهید کار خیر کنید با آدم بخیلی که به زن و بچهاش نان نمیدهد مشورت نکنید، او خودش عمل نمیکند و اگر بخواهید با او مشورت کنید میگوید مواظب روز پیری و روز کوری باش، باری چه اینکارها را میکنی؟ پیامبر فرمود «یا علی لاتشاوِر البخیل فانَّه یقصر بکَ عن غایتک»[25]، تو را از آن هدفت و از آن نگاهت باز میدارد، راهت را میزند. سوم پیغمبر فرمود یا علی با آدمهای حریص هم مشورت نکن، آدمهایی که حریص هستند در دنیا، حرص آنها را گرفته، «فانَّه یُزَیِّن له شرَها»[26] حضرت فرمود آدمهای حریص دنیا را به نظرت نیکو جلوه میدهد. چون خودش حریص است تو را هم میبرد در مسیر دیگر. این سه ویژگی ترسو بودن، بخیل بودن و حریص بودن هم از ممنوعات مشورت است.
فردا شب هم روز بزرگداشت احمدبن موسی است، یک خاطرهای برایتان بگویم از چند سال پیش در همین صحن احمدبن موسی. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله مازندرانی را ایشان دو سه سال پیش در صحن شاهچراغ که دفن شد ما آمدیم مقابل ایوان، من میخواستم سلام بدهم بروم مسجد، دیدم حدود بیست نفر از توریستهای ایتالیایی ایستاده بودند جلوی ایوان در صحن. مترجمی که همراه اینها بود داشت از ستون و کاشیکاری و آینهکاری و در و طلا میگفت. من دیدم او با انگشت دارد در و دیوار را نشان میدهد، به مترجم گفتم چرا از شاهچراغ برای اینها نمیگویی! کاشیکاری و آینهکاری و در و دیوار که همه جا هست. احمدبن موسی در عالم جای دیگر پیدا نمیشود، از این آقا بگو که این همه آوازهها از شه بود. مترجم گفت من چیزی از شاهچراغ بلد نیست. این هم یکی از نقاط ضعف گردشگری ماست. مفت توریست از اروپا میآید شیراز، ما از این معنویت و جاذبه استفاده نمیکنیم و به آنها منتقل نمیکنیم. من بارها به مسئولین گردشگری گفتم دورههایی بگذارید این مترجمها آموزش ببینند. بعنوان مراکز میراث فرهنگی، از مسجد وکیل و نصیرالملک بگویید. من هر جا توریستها را میبینم به توسط مترجمها حرف میزنم. به مترجم گفتم من چند جمله از شاهچراغ میگویم خداوکیلی درست ترجمه میکنید؟ گفت بفرمایید. گفتم همه را جمع کنید. همه را جمع کردند، گفتم از قول ما اول یک سلام کن به اینها. سلام کرد و اینها خیلی چهرههایشان منبسط شد، بابا پیغمبرتان فرمود من تا زنده هستم پنج چیز را ترک نمیکنم تا همه یاد بگیرند. یکی از آن پنج چیز سلام به بچهها در کوچهها است. نه سلام به نوهات، نه سلام به بچهی فامیل، نه سلام به بچهای که در مجتمعت دارد زندگی میکند. سلام به این بچهای که دارد در کوی و برزن اصلا او را نمیشناسی. من گاهی اوقات عارم میشود به بچهی خودم سلام کنم، اینقدر مغرورم!
من گفتم سلام من را به اینها بگویید، سلام کرد و جواب دادند. گفتم خیر مقدم را بگویید آمدن آنها به شیراز را و ترجمه کرد. گفتم آقایی که آمدید در حرمش آنجا قبرش است. ایشان یکی از چهرههای بزرگ دفاع از حقوق بشر است، یکی از بزرگترین شخصیتهای دفاع از حقوق بشر این آقاست. یکی از چهرههای بزرگ فرهنگی عالم بشریت این آقاست. آقایان به احمدبن موسی قسم، تا من این را گفتم و مترجم ترجمه کرد دیدم دفترهایشان آمد بیرون، خودکارها را آوردند بیرون و بعضیها موبایلها را آوردند بیرون. گفتم این آقا یکی از برجستهترین چهرههای حقوق بشر است، در ایام عمر شریفش هزار برده را خرید و آزاد کرد. کدام شخصیت مدافع حقوق بشر را سراغ دارید، اینهایی که مدعیان حقوق بشر هستند! مرحوم شیخ مفید میفرماید «و أعتق ألفَ عبید» هزار برده را احمدبن موسی خرید و آزاد کرد «و کتب ببیده المبارک الف مصحف» ایشان با دست خودش هزار قرآن نوشت و هدیه داد. ما دو تا جمله میخواهیم بنویسیم و به کسی هدیه بدهیم سختمان است! من خودم را میگویم، من چند کتاب گرفتم به جوانها دادم که دینشان حفظ شود، پول هم داریم ولی توفیقش را نداریم. در زمان احمدبن موسی چاپخانه نبود، سال دویست هجری! برای ترویج اسلام هزار مرتبه قرآن را با دست خودش نوشت. ما در عمر خودمان یکبار سوره البقره را نوشتیم مثلا به کسی هدیه بدهیم! هزار قرآن ایشان نوشت و هدیه داد، چه کار بزرگ فرهنگی که احمدبن موسی به عالم اسلام هدیه کرد. از آن طرف کار ارزشمند تجلیل از انسانیت با هزار برده آزاد کردن! بعد به آن مترجم گفتم بابا از فضائل ایشان بگو، فرزند ارشد موسیبن جعفر هستند. شخصیتی که نوع شیعیان فکر میکردند احمدبن موسی بعد از موسیبن جعفر امام است! یعنی اینقدر موسیبن جعفر تکریم میکردند از احمدبن موسی که در ذهن خیلیها این آمده بود که امام بعد از موسیبن جعفر احمدبن موسی است، اما ببینید عظمت این بزرگمرد را! وقتی آقا امام رضا امام شد و شیعیان مدینه آمدند خدمت احمدبن موسی برای بیعت کردن به امامت احمدبن موسی. در امامزادگان مرد، ابالفضل درخشانترین و بعد از ایشان احمدبن موسی است. اینها کاری که کردند در تاریخ نظیر ندارد. تسلیم ولایت بودند، ابالفضل در کربلا به امام حسین عرض کرد «لا أرانیَ الله لذلک ابداً» احمدبن موسی وقتی در مدینه آمدند شیعیان گفتند آمدیم با شما بیعت کنیم، آقا فرمود شما من را به امامت قبول دارید؟ گفتند آمدیم بیعت کنیم. آقا فرمود من شما را میبرم خدمت شخصیتی که او بر همهی ما امام است. همه را آورد محضر امام رضا و حال اینکه امام رضا برادر کوچکتر بودند، خود احمدبن موسی اول بیعت کرد و مردم مدینه هم بیعت کردند. این افتخاری که نصیب ما مردم شیراز شده، مضجع شریف این بزرگمردی که شرف و آبرو به این دیار بخشیده و به تعبیر مقام معظم رهبری سومین حرم اهلالبیت است. پروردگارا به عظمت این ایام و مناسبتهای این ایام، فرج امام زمان را مهمترین عیدی ما قرار بده.
[1] شوری آیه38
[2] آلعمران آیه159
[3] آلعمران آیه159
[4] شوری آیه38
[5] علق آیه1
[6] دعای عرفه، مفاتیح الجنان
[7] اقبال الاعمال ج1 ص68
[8] اقبال الاعمال ج1 ص68
[9] هود آیه114
[10] مفاتیح الجنات، دعای جوشن کبیر
[11] شوری آیه38
[12] شوری آیه38
[13] شوری آیه38
[14] شوری آیه38
[15] شوری آیه38
[16] شوری آیه38
[17] شوری آیه38
[18] زمر آیه17 و18
[19] وسائل الشیعه ج12 ص43
[20] وسائل الشیعه ج12 ص43
[21] وسائل الشیعه ج12 ص43
[22] وسائل الشیعه ج12 ص43
[23] وسائل الشیعه ج12 ص43
[24] علل الشرایع ج2 ص559
[25] علل الشرایع ج2 ص559
[26] علل الشرایع ج2 ص559