استاد حدائق روز چهارشنبه 16 فروردین ماه 1402 هم زمان با ایام ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث مغفرت از نگاه قرآن پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»[1].
صدق الله العلی العظيم
سخن پيرامون يکی از عوامل مغفرت از نگاه قرآن، که عرض کرديم که قرآن جهاد با مال و جهاد با جان را در راه خدا عامل مغفرت مینامد: «تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[2] از اين ظرفيتهای که خدا لطف کرده در اختيار ماست هستيم امکاناتی داريم که همه متعلق به اوست: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»[3]همه چيز از اوست بازگشت همه به سوی اوست آنهايي که از اين ظرفيتهايي که خدا به ايشان داده، پول ظرفيتی است که خدا دست بعضیها سپرده، مقام و سواد ظرفيتی است که خدا نزد بعضیها سپرده از مصاديق اصلاً انفاق يکی هم انفاق علمی است بعضیها بخل دارند، ديديد يک چيزی بلد هستند میگويند حالا من نمیگويم حالا يادتان نمیدهم اينها بخل است «زکاة العلم نشره»[4]، مؤمن يک چيزی ياد گرفتی ياد بده، آموزههای خوب را بياموز، من يادم نمیرود دوران طفوليت ما بود قبل از انقلاب بود، در يک مقطعی بيماری سالک در شيراز رواج پيدا کرد، خود ما هم مبتلا شديم يک آقاي عطاری بود حالا خدا رحمتش کند و خدا حالا اگر خطایی داشته مشمول مغفرت قرارش بدهد، اين داروي سالک را داشت، ما و يکی دوتا از اخویهايمان مبتلا بوديم، حاج آقای والد ما را میبردند در عطاری اين، اين به شاگرد خودش هم ياد نداده بود که من چه درست میکنم که اين بيماری درمان میشود و اين قدر هم اين آدم تنگنظر بود، دارو که میداد برای دو روز میداد میگفت برويد بعد از دو روز تمام شد روز سوم بياييد که يک وقت نبرند يک جايي رويش کار کنند، دارو را شناسايي کنند، چقدر بعضیها تنگ نظرند، بعد هم که درست میکرد جلو انظار درست نمیکرد آن پشت مغازه يک جایی بود، شاگردش را هم میکرد بيرون، يک چند چيز حالا پمادی، خميری، چيزی داشت مخلوط میکرد در يک جعبههای کوچکی پلاستيکی بود میگذاشت مصرف دو روز میگفت اين بگيريد تا دو روز استفاده کنيد، بعد بياييد، پولش را هم میگرفت يعنی فی سبيل الله که پول دو روز میگرفت، بلی پول همان داروی که میداد تحويل میگرفت ولی حاضر نبود اين را ياد کسی بدهد، مردم سفرهتان جمع میشود آن آقا رفت اما اگر آن زمان آموزش داده بود سالهايتان باقيات او بود، ياد میداد به چهارتا آنها هم چهارتا مريض را درمان میکردند شريک بود در کار آنها بابا اين سواد را خدا يادت داده، آقای دکتر، آقای مهندس، آيتالله، تکنيسن، تاجر، مديرکل همه چيز از اوست، چه خبر است خودمان را گم کرديم، سواد دارم بلد هستم نمیگويم چه بلد هستی، آلزايمر میگيری که اسم خودت را يادت برود، بچههايت را نشناسی، اينها بخل است انفاق فقط در مسائل مالی نيست يک چيزی هم که حاج آقا در تجربه عمر ياد گرفتی ياد بده، يک چيزی هم که بلد شدی بياموز به ديگران، اين ديگران عمل کردند میشود صدقات جاريه، من يک حديث از رسول الله بخوانم، پيغمبر فرمود وقتی انسانها میميرند رشته اتصالشان ديگر با دنيا قطع است مردم تا هستيد هستيد رفتيد رفتيد:
ای که دستت میرسد کاری بکن، پيش از آن کز تو نيايد هيچ کاری
اما سه چيز را رسولالله نام میبرد که اگر کسی برای خودش ايجاد کرده بود، با رفتنش هنوز هست، مثل اينکه زنده است يک، تربيت نسل پاک: «وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَه»[5] اينهايي که بچههايي شايسته از خودشان باقی میگذارند ديديد الآن شماها را که میبينند نشنيديد میگويند خدا رحمت کند گذشتگانت را شنيديد؟ اگر نشنيدی خدا قسمتتان کند، بشنويد، کار خوب انجام میدهی، میگويند خدا رحمت کند نياکانت را، خدا رحمت کند پدر و مادرت را، آن پدر و مادر در کار شما شريک است، خدا از شما کم نمیکند، عين آن ثوابی که به شما میدهند برای پدر و مادرهايتان هم حواله میکند، اين اولاد خوب، لذا اگر اسلام میگويد آقا اولاد خوب تربيت کن بحث نظام جمهوری اسلامی نيست، که بگويند آقا اولاد خوب تربيت کردی، به جمهوری اسلامی خدمت کردی، اولاد تربيت کردی به خودت خدمت کردی، بعد که اين سفره زندگیات جمع میشود سفره پهن است چون بچههای خوب داری، چون آنها هرجا هستند منشأ خير هستند در هر نقطه از عالم باشند میدرخشند و شما در ثواب آنها شريک هستيد: «وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَه»[6].
دوم حالا کسی اولاد نداشت، باب رحمت بسته است، خير میگويند پول داری؟ با پولت صالحات و باقيات برای خودت بگذار، آثار خيری، بنای خيری، مشکل کسی را حل کن، باعث و بانی ازدواج زوجی بشو، خودت فرزند نداری، يک زوج جوان را بگو من هزينه ازواجتان را میدهم سر و سامان پيدا کنيد برويد سر زندگیات اين نسلی که شما واسطه شدی ازواج کردند، اين نسل تا هر زمانی که ادامه دارد شما هم در اين کار خير شريک هستید، بلی با پول خوب میشود کار کرد، صدقه جاريه میشود راه انداخت، با اين صدقه جاريه، امام صادق فرمود حتی برداشتن مانعی از معبر مردم، يک مانعی افتاده شما اين مانع را برداری، که مردم آسيب نبينند خدا همين را اجر میدهد، حالا اين صدقات جاريه غرس اشجار هست، نهالی کشت کرديد، آنهايي که خدا بيشتر به ايشان داده، بيشتر کار کردند خانهای، مسجدی، مراکز عام المنفعهای، شما الآن همين مسجدی که شما درش تشريف داريد، خدا میداند چه کسانی دخالت داشتند، زحمت کشيدند، بانی شدند پول دادند، افراد متعددی، تمام اينها در اين آمدن من و شما اينجا شريک هستند، از ما کم نمیکنند هرچه به ما میدهند به آنها هم میدهند حالا از آن کسی که جزئی کمکی کرده، تا آن کسی که کمکهای کلان کرده، آقا از اين پول برای آخرتت استفاده کن، ذخيره عالم آخرتت کن، اين دوم.
و سوم پيغمبر میفرمايد: «عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ»[7]حالا يک کسی میگويد آقا پول هم نداری، اولاد هم نداری، میگويند سواد داری، چهارتا مطلب بلد هستی، از خودت صالحات باقيات بگذار اين مطالبی که مؤمن بلد هستی، در شصت و هفتاد سال تجربه کردی، بگو ديگران هم ياد بگيرند، ما گاهی اوقات در يک جمعی نشستيم سکوت کرديم، خيلی چيزها هم از اسلام ديديم، خيلی مسائل از اهلالبيت تجربه کرديم اما بازگو نمیکنيم به بچههايمان بگويم، پای سفره دين نشستن، مسير اهلالبيت را طی کردند، خدا چه تفضلاتی در حق انسانها میکند در اين جريانها در اين داستانها، در اين سرنوشتها آموزشهاست، ما خدا رحمت کند آيتالله والد ما میگفتند استنادی به اين کلام اميرالمؤمنين میکردند که علی عليهالسلام میفرمايد: «ما كتب قرّ و ما حفظ فرّ»[8] هرچه نوشتيد میماند، هرچه حفظ کرديد، يادتان میرود، خيلی چيزها الآن ما يادمان رفته، چون در حافظه بوده حافظه رفته در بايگانی، يک دفعه يک کسی ياد آوری میکند میگويد آقا يک چيزهای دارد يادم میآيد اما وقتی نوشتی مرور که میکني، يادت میآيد، تا میآيد برود در فراموشی دوباره میآيد در دسترس، لذا خود مرحوم حاج آقای ابوی مقيد بودند، دفترچههای متعددی داشتند از دوران طلبگی، مثلاً جايي روايتی، آيهای، کسی گفته بود، شعری خوانده بود، با قيد تاريخ نوشته بودند، در سال هزار و سه صد و سی در فلان مجلس فلانی اين شعر را خواند، اصلاً يک سری رباعيات و اشعار نابی که گاهی اوقات انسان بايد بگرده، اينها را پيدا کند، ايشان مثلاً نوشته بودند در فلان مجلس اميرالمؤمنين فلان آقا که حالا آن شاعر فوت کرده بود، اهل آن مجلس همه رفته بودند میبينيد اشعار را يادداشت کرده بود، خب اينها بعد از اينکه آقايون رفتيد، در اين کتابچههايتان در اين دفترچههايتان بچههايتان میبينند میگويد بابايم يک روايتی نوشته از پيغمبر میخواند يک دفعه میبينی طرف متحول میشود اين میشود صدقه جاريه، لذا خود انفاق از مصاديق عوامل مغفرت است، نکاتی را من امروز و فردا که مناسب است با ميلاد امام مجتی که اسوه انفاق و بخشش هست عرض خواهيم کرد، اما امروز را اختصاصاً میپردازيم به آثار انفاق در زندگی، ما فقط پول کم شدنمان را میبينيم، کارت میکشيم، صد هزار تومن کم شد، دو مليون کم شد، فقط چشمت اين را میبيند حالا اينها را هم بشنويد آنهايي که کمک میکنيد، کسانی که زکات میدهيد کسانی که خمس میدهيد، منتی سر خدا نداريد، خدا برشما منت دارد، میبينی خدا چه میکند با شما، نکته اول از آثار و برکات انفاق تزکيه و طهارت نفس و جان شماست، پول برای خدا خرج کردن درونت را پاک میکند، میخواهي بنده ثروت نشوی، میخواهی دنيا فريبت ندهد، میخواهد چهارتا آجار سرگرمت نکند، برای خدا انفاق کن، آيه را بخوانم، آيه صد و سه سوره مبارکه توبه، خدا به پيامبر میفرمايد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً»[9] رسولالله از اموال مردم صدقاتشان را بگير، وجوهی که اينها بايد بپردازند را بگير، زکات مالشان را بدهند، ديون واجباتشان را بپردازند، بابا اين مال مال خداست، روزی که همهمان آمديم دست خالی آمديم، روزی هم که میرويم دست خالی میرويم، اين ثروت اين خانه، اين رياست اين دنيا، اينها را در همين مقطع زمانی، بازه زمانی دادند، بعد هم همه را میگيرند و میبرند، من بارها ديدم افرادی که در آن لحظات آخر حسابی خانه تکانیشان میکنند، انگشتر دستشان را به زحمت چيدند و در آوردند بعد غسلش دادند، انگشترت است الآن انگشترت است فردا رفتی معلوم نيست چه سرنوستی در انتظارش باشد، قرآن میفرمايد رسولالله: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً»[10] از اموال مردم صدقات را بگير و اخذ کن، خب اين صدقه دادن انفاق کردن چه خاصيتی دارد، ببين آقا دلسوز خودمان هم اگر باشيم ببينيم خدا چه دارد میدهد: «تُطَهِّرُهُمْ»[11] اول خدا میفرمايد طاهرتان میکنيم، تطهير میکنيم شما را اين، طهارت درونی برای شما اتفاق میافتد، از بخل، از حرص، از راه دوری از بخل انفاق است، ببينيد دقيقاً نقطه مقابل میخواهی متکبر نباشی تواضع، میخواهی سخاوتمند بشوی بذل و انفاق، میخواهی از بخل رهايي پيدا کنی، رو به انفاق بياور، دارويي درمانش است، نقطه نقيضش است شما اگر میخواهيد طهارت روح پيدا کنيد، آلودگیهای درونی شما درمان بشود، انفاق را خدا میفرمايد انفاق کنيد، اين انفاق کردن شما: «تُطَهِّرُهُمْ»[12]يعنی روحتان را از بخل و دنيا پرستی و مال دوستی پاک میکند، ديديد بعضیها پول و ريگ برايشان يکی است، اصلاً نمیشمارند.
خدا رحمت کند، پدر بزرگ مادری ما را خدا به ما نشان داد، مرحوم حضرت حجت الاسلام و المسلمين حاج آقای مؤيد الاسلام آقايون قصر الدشتیها ايشان را ديده بودند و میشناختند، ايشان از افرادی بود که پول و ريگ نزدش يکی بود، من يکبار نديدم ايشان پول میخواست به فقير بدهد بشمارد و بدهد، ايشان دست میکرد داخل جيب لباسشان آن موقع پول خرد ارزش داشت، يعنی سال پنجاه و دو، پنجاه و سه، پنج ريال میدادند کرايه تاکسی بود، يک کورس تاکسی بود، ايشان مشت میکرد میداد به طرف میگفت رزقش است، جرياناتی عجيبی علماء از ايشان نقل میکردند، حاج آقای والد نقل میکردند و ايشان يک مثال میزد، اين مثال ايشان را بزنم، من از ايشان اين جمله را شنيدم میگفتند ما در خانه خدا، مثل آن استاد بنای رو داربست هستيم اين مثالی بود که ايشان میزدند سابق خانهها که در ارتفاع ساخته نمیشد خانهها مثالاً دو طبقهای بود، يک داربست درست میکردند شاگرد از پايين داربست آجر پرت میکرد استاد بالا میگرفت میگذاشت رو کار ديده بوديد اين صحنه را، استاد میگفت برسان، شاگرد هم آجر میانداخت، استاد میگذاشت رو کار، گاهی اوقات شاگرد وقتی خيلی حرفهای بود ديگر استاد هم نمیگفت برسان اين نگاهی به دست استاد میکرد، تا میديد استاد آجر را گذاشت رو کار آجر بعدی را میفرستاد اين شاگرد شاگرد حرفهای بود، ديگر استاد حرف هم نمیزد، استاد آجرش را میگذاشت میگرفت میگذاشت، ايشان میفرمودند ما در خانه خدا مثل استاد بنای روی داربست هستيم زيادی بشنويد اينجا را میفرمودند اگر اينهايي که خدا بهتان داده و در دستتان است گذاشتيد روی کار بخواهيد و نخواهيد برايتان میآيد اما اگر اينی که بهتان دادم در دستت گرفتی، خرجش نکردی، ديگر نمیتوانی بگيری بعدی را نمیفرستند برايت، بفرستند هم تو نمیتوانی بگيری میگفتند بده، تا بگيری، لذا ايشان میگفتند اگر کسی درخانه خدا دستش باز است، خدا هم زيربار منت او قرار نمیگيرد خدا هم برای او میفرستد: «تُطَهِّرُهُمْ»[13]درون از مال دنيا پرستی پاک میشود ديديد بعضیها سرگرم دنيا هستند، گاهی اوقات يک معامله دنيايي نماز آن روزش قضاء میشود آقا مسجد چرا نيامدی؟ يک قراری داشتيم طول کشيد نمازمان، حالا نماز قرار با خداست در حاشيه است قرار با مردم مهم است اين جوری، اينجاها امتحان میشويم قرآن میفرمايد: «تُطَهِّرُهُمْ»[14]ما روحتان را از بخل، دنيا پرستی و مال دوستی پاک میکنيم اين به برکت انفاق است، انفاق اگر کردی هم درونت پاک میشود: «وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»[15] و شما را هم تزکيه میکنيم اين «تُزَكِّيهِمْ»[16]يعنی فضائل اخلاقی شما هم افزايش پيدا میکند، رذايل را از شما میگيريم فضائل را به شما میدهيم، فضائل اخلاقی در فرد و در جامعه، شما میبينيد يک جامعهای که همه اهل انفاق هستند يک جامعه سالمی است من و تويي نداريم، من وقتی میبينم اين آقا ندارد بهش میرسم، وقتی میبينم اين مشکل دارد، ديگر منت سرش نمیگذارم الآن يک مقداری ما از ارزشهای اخلاقی فاصله گرفتيم چون از انفاق دادن فاصله گرفتيم، میگوييم مال خودم است نمیدهم، میبيند طرف هم که تقاضا میکند که آقا بالاخره کمک کن، من يک وقتی ياد کردم اينجا، حالا ياد کنيم از يکی از اصحاب همين مسجد، آقای حاج محمد حسن ذکری رحمت الله عليه ايشان از اصحاب همين مسجد هم بود، ايشان تاجر چايي بود در بازار وکيل بسيار فرد معتقد متدين يک جريانی را من يک وقت از ايشان شنيدم میگفت حاج آقا من در زندگیام مقيد هستم دروغ نگويم، دو سه نفر را من ديدم در بازار اين ويژگی خوب را داشتند و نمیگفتند هم دروغ، گفت يک وقتی ما رفتيم بندرعباس گفتند کشتی چايي آمده برويم بخريم، وقتی رفتيم ديديم اين کشتی صاحبش مشکلی پيدا کرده بود که گفته بودند بايد جنس را برگرداني، عودت بده، نتوانسته بود ديگر حالا گذاشته بودند به حراج، گفت من سه شب هم بندر عباس معطل بودم برای اينکه برويم پای خريد، تا ديدم صاحبش از نظر درونی راضی نيست به آن تجاری که از تهران و جاهاي ديگر آمده بودند گفتم من که نمیخرم خداحافظ يک خرجی هم افتاد رو دستمان آمدن بندر عباس و برگشتن شيراز و سه شب هتل ولی میارزد ما پول شبههناک در زندگیمان نياوريم، خب خدا جواب نمیدهد، اين آقا میدانی کجا استارت تربيتش خورده بود، برای خود من گفت، گفت آقای حدائق هجده سالم بود در بازار وکيل پادوی يک مغازه بودم، شاگرد جزئی بودم اول صبح بود آمده بودم، آب جارو میکردم جلو مغازهمان را گفت کنار مغازه ما مغازه يکی از ثروتمندان مطرح شيراز بود، از آن ملياردرهای آن وقت، گفت مغازهدارها هنوز نيامده بودند ولی اين آمده در مغازه پشت ميز نشسته بود، داشت حساب و کتابهايش را میکرد، چرتکه بغل دستش بود داشت حساب میکرد گفت من هم جلو مغازه خودمان داشتيم آب جارو میکرديم، گفت يک فقيری آن اول صبح در راه رو بازار وکيل داشت رد میشد، اين از جلو مغازه اين حاجی داشت رد میشد حاجی را ديد، ديد آقای حاج فلانی که از سرشناسهای شهر بود اين پشت ميز نشسته دارد حساب میکند. خدا نکند پول کسی را گردن کلفت کند، در برابر چه کسی؟ خدا، میکشدش پايين، قارون ثروت خداداديش در برابر خدا ايستاد، با تمام ثروت رفت در اعماق خاک و اين را هم خدمت همه عزيزان عرض کنم در روايت داريم اگر لطف خدا کسی را در برابر خدا گستاخ کرد همان لطف میشود عذاب، يعنی اگر اولاد بهت دادند اولاد شد عامل گستاخی میشود عامل عذابت، اگر سواد بهت دادند علمت شد عامل گستاخی همان علمت میشود سوحان روحت، همان نعمتی که به تو دادند و با خدا ستيز کردی همان میشود عامل عذاب، آقای ذکری گفت اين فقير داشت رد میشد ديد آقای فلانی پشت ميز در مغازه نشسته، او از همان وسط راهرو رو کرد به آن آقا گفت آقای فلانی يک چيزی برای خدا به ما کمک کن، گفت اين سرش را بلند کرد با تکبر از روی دفتر يک نگاهی کرد، حالا اين را هم بگويم، آقا اميرالمؤمنين میفرمايد خدا خوبها را در مردم پنهان کرده، در شيراز چه کسی به خدا نزديکتر است نه عبا و عمامه و لباس ملاک است، نه سواد، نه خانههای آن چنانی، نه ماشينهای آن چنانی نه پول در بانک، نه عناوين، چه پس ملاک است؟ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ »[17] خدا میفرمايد هرکسی آدمتر است نزد ما عزيزتر است يک وقت میبينی يک آدم گمنام اما در خانه خدا صاحبنام گفت اين گفت آقا برای خدا، حالا فقير با معرفتی هم بود، گفت برای خدا کمک کن، يک وقت میگفت حاجی برای سلامتی خودت براي بچههايت، آنهم حالا حرف بدی نبود، ولی تقاضايش هم يک تقاضايي با معرفتی است برای خدا کمک کن، چون همه چيزت مال اوست يعنی در انفاق هم خدا يادتان نرود: «في سَبيلِ اللَّهِ»[18]يعنی اگر پول هم میده، برای خدا بايد بدهی، گفت تا گفت يک چيزی برای خدا بده، گفت برو خلايق هرچه لايق بود دادند، خدا اگر میخواست به تو هم میداد، خيلی حرف بدی است، حالا من اضافه کنم، آقايون هرچه به هرکسی داده امتحان است، شايستگی نيست، اين طور نيست که بگوييد فلانی چون موقعيت اجتماعی بالای دارد آدم شايستهای است بلی شايد شايسته هم باشد ولی دارد امتحان میشود، سوادتان امتحان است، ثروتتان امتحان است، عمرتان امتحان است، زيباييتان امتحان است، در هر حالی و وضعی که هستيد داريد آزموده میشويد، يکی با فقير يکی با ثروت، تازه در روايت داريم پيغمبر میفرمايد امتحان ثروتمندان به مراتب از فقراء بيشتر است سختتر است، چون فقير در فقرش دارد امتحان میشود غنی در ثروتش دارد امتحان میشود، او حساب و کتاب آن اموال را بايد پس بده، اين در حد همين حداقل لذا رسولالله فرمود: «من رضی فی الدنيا باليسير من المال» ، آنهايي که در دنيا به کمی مال رضايت دادند، آخرت، قيامت، خدا به عمل کمشان رضايت میدهد، میگويد آقا تو خيلی نداشتی، ما هم خيلی ازت نمیخواهيم برو، ولی آن کسی که خيلی خدا داده خيلی عبادت میخواهد، خيلی کار خوب میخواهد، آقا ما به تو داديم تو داری، تو بايد کار میکرد، تو مسئول بودی، تو با آبدارچی فرق میکردی، يک شهردار با يک کارگر سادهی شهرداری خيلی متفاوت است قيامت حسابرسیها، گفت ما گفتيم آقا يک چيزی در راه خدا، گفت خلائق هرچه لايق بود دادند تو هم اگر لياقتی درت بود خدا میداد بهت، آقای ذکری گفت فقير جمله ديگری گفت، گفت حاجی حالا که تو لايق هستی و خدا لايق دانسته تو را و به تو دادی و ما نالايق هستيم خدا به ما نداده، اين حرف حرف درستی هم نيست، آن کسی که ندارد دليل بر اين نيست که نالايق است دليل بر امتحان است، سلامتی دليل بر امتحان است يک نفر را شما روی کرة زمين پيدا نمیکنيد که بگويد امتحان نمیشود يک نفر را اگر آورديد من جايزهتان میدهم، فقير گفت حالا به شکرانه اينکه تو لايق هستی و ما هم لايق نيستیم يک کمکی کن، مثل ما نيستی، تو الحمدلله ثروت داری، مغازه داری ما بیسر و سامان و بیخانهمان، گفت دوباره سرش را بلند کرد يک نگاهی به فقير کرد، گفت من مثل تو باشم، خدا اگر بخواهد من را مثل تو بکند، بايد شش ماه بنشيند حسابش کند، پناه بر خدا، آقای ذکری گفت اين دو جمله را من خودم بودم و شنيدم و ديدم گفت اين فقير سر خجالت انداخت پايين رفت! يک نصيحت در پرانتز به همهتان بکنم، اين نصيحت امام صادق است امام صادق فرمود وقتی نيازمندی به شما مراجعه میکند از دو حال خارج نيستيد اين را بشنويد خيلیها اينجور چوب خوردند سفره زندگیشان جمع شده چون با بیتدبيری عمل کردند اگر کسی به شما مراجعه کرد از دو حال خارج نيستيد يا قصد کمک داری يا قصد کمک نداری؟ اگر قصد کمک داری کمک کن ولی منت نگذار، اذيتش نکن: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[19]خفيفش نکن، خجالتش نده، معتاد، بگير مواد نکشی، تمام شد پول را ضايع کردی، هر روز میآيي، ما را فقط در بازار شناختی، در اين محله فقط خانه ما را بلد هستی؟ تمام شد اين پول را که دادی ديگر پول آبرويش است، پول انفاقت نيست آبرويش را بردی يک پولی بهش دادی، بعضیها پول آبروی مردم را میدهند، امام فرمود اگر میخواهی کمک کنی بدون منت و بدون اذيت و اگر قصد کمک نداری دل شکسته ردش نکن، ظاهرش يک وقت میبينی آراسته نيست، دلش شکست زندگیات را پياده میکند، داشتيم در تاريخ که خيلیها جمع شده زنگی اينها چون دلی را آزدند امام صادق فرمودند با روی خوش و عذرخواهی و معذرت خواهی بگو من موفق به کمک نيستم عذرخواهی میکنم، ابوی ما میگفتند مرحوم جدی ما وقتی کسی میآمد يک چيزی تقاضا میکرد حالا ايشان برايشان مقدور نبود میگفتند بابای من، به آن طرفی که طلب کرده بود، حالا هر کاری که بود، اين کاری که تو میخواهی از عهده من خارج است اما يک کار از من میآيد برايت میکنم، دعايت میکنم خدا مشکلات تو را حل کند، اين را ما مردم میتوانيم بگوييم يا نه؟ میتوانی به همانی که در خانهات را زده و داری دست خالی ردش میکنی، بگويي دعا میکنم خدا مشکلت را حل کند که دلگير از تو جدا نشود، دل نشکنی، که در روايت داريم خدا میفرمايد حديث قدسی است: «انا عند المنکسرة قلوبهم»[20]، من نزد دلهای شکسته هستم، آنجايي که دل میشکند محل استجابت دعاست، مرحوم حاج آقای ذکری گفت اين دو جمله را اين آقا گفت به اين فقير هم با يک سر از خجالت به زير انداختهای دل شکستهای رفت، گفت آقای حدائق نيم ساعت نگذشت، يک پيکی آمد، در بازار گفت به من گفت مغازه آقای حاجی فلانی کجاست؟ گفتم اين مغازه است، گفت دقيقاً سرجايي آن فقير ايستاد، رو کرد به همان آقا نيم ساعت، گفت آقای فلانی شما هستيد؟ گفت بلی، گفت يک تلگرافی الآن از بندر عباس رسيده برای شما، کشتی جنست در دريا غرق شد، خدا شش ماه بنشيند فکرش کند، خدا در نيم ساعت جمعت میکند، با يک سکته مغزی میکنيمات پمپرزی، حالا بيفت در بستر قلدوری میکنی، گفت حاج آقا تلگراف را داد دست اين آقای تاجر، تاجر مطرح شيرازی، اين داستان شايد مال شصت سالی قبل است، گفت اين تلگراف را که ديد سريع با عجله بلند شد در مغازه را بست رفت که ديگر آن تاجر به بازار بر نگشت، بابا مال مال خداست، خب بیانصاف بهت دادند خب بده، میدهيم دوباره درونت را پاک میکنيم، اموالت را تزکيه میکنيم: «تُزَكِّيهِمْ»[21] زکات اين انفاق موجب پاکی روح از بخل، و موجب رشد و فضائل اخلاقی در فرد و جامعه میشود، شما امروز اگر همين نگاه انفاق در جامعه گسترش پيدا کند مردم همديگر از خود جدا نبينند دقيقاً در عصر ظهور همين اتفاق میافتد الآن نيست اين جوری در عصر ظهور داريم زمان امام زمان مردم همديگر را که میبينند سراغ نيازمند میگيرند الآن برعکس است الآن شما چند درصد ديديد يک کسی بيايد يگويد آقا میخواهم به يک نيازمندی کمک کن خيلی معدود هستند، اما در عصر ظهور همگانی است يعنی همه مردم به هم که میرسند میگويند آقا نيازمندی کار خيری، امر خدا پسندانه سراغ نداری ما کمک کنيم؟ الآن شما يک کاری خيری که میکنيد بايد دهها نفر را دعوت کنيد به کار تا گوشهای کار از زمين بلند بشود اين وضع امروز ماست، و نتيجتاً آن سلامت فرد و جامعه نيست در جامعه، مردم میگويند خانه من، زندگی من، مال من فرزند من، کاری نداريم به ديگران، قرآن میفرمايد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ»[22]پيامبر وقتی اينها میآيند کمکم میکنند درود بر اينها بفرست: «إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ»[23]اين درود شما برای آنها موجب آرامش آنهاست: «وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم»[24]خدا هم شنونده است هم شنواست و هم عالم و آگاه است دو سه مطلب من محضر عزيزان عرض کنم، يکی که در اين آيه شريفه اسلام مالکيتها را محترم میداند میفرمايد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ»[25] با اينکه مال مال خداست، ببينيد خدا چقدر با شخصيت برخورد میکند، نگاه کنيد يک وقتی پدری اموال را میدهد دست فرزندش بعد میخواهد شخصيت بدهد به اين بچه، میگويد بابا از مالت يک چيزی میدهی قرض ما، چقدر اين بزرگ منشانه است، میگويند بابا صفر تا صد همه زندگی اين بچه مال اين پدر است میگويد بابا اجازه میدهی بيايم در خانهات يک نمازی بخوانيد، میگويند اين خانه را پدر براي تو خريد ولی چه پدر با کمالی که باز الآن هم که از تو میخواهد تقاضايي با شخصيت دادن، مردم خد را ببينيد خدا همه دارايي ما، زندگی ما، از اوست باز در اين آيه خدا میفرمايد رسولالله از اموالشان صدقه بگير، خدا نمیفرمايد: «خذ من اموالنا» میفرمايد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ»[26]شخصيت دادن، چه خدايي مهربانی اين يک نکته در اين آيه و خب حالا انفاق هم نمیگويد همه مالتان را بدهيد میگويند قسمتی از مالت را بده، خمس میگويند يک پنجم از زيادی اموالت، زکات میگويند يک چهلم از نصاب اموال زکاتت، صدقه را هم اگر میدهيد میگويند که بالاخره بخشی از اينها را بدهيد، شخصی آمد خدمت امام صادق گفت آقا اعتدال در انفاق را برای ما بگوييد امام مشتی از خاک را کردند در دستشان گره کردند آوردند بالا، فرمودند اين حالت که خدا هرچه بهتان داده، نه خود خورد، نه کس دهد نه میخورد نه میخوراند، بعداً میخورند. يک بندهی خدایی میگفت ما میخوريم لگد به گورش میزنيم خودش که استفاده نمیکرد، امام میفرمايد اين حالت که هرچه بهتان داند قبض کرديد خودتان مصرف نمیکنيد، دلتان برای خودتان نمیسوزد به ديگران هم رحم نمیکنيد اين را میگويند بخل، امساک اين را اسلام تأييد نمیکند، بعد امام دستشان را اين جوری باز کردند، تمام خاکها ريخت، آقا فرمودند اين هم افراط است که هرچه خدا بهت داده بدهی، برود خودت هم بشوی فقير اين را هم خدا نمیپسندد بعد امام دوباره دستشان را مشت کردند، دست را اين جوری باز کردند، از لابلای انگشتها يک مقداری خاک ريخت، يک مقداری هم کف دست حضرت خاک ماند، حضرت فرمودند چيزی بخور، چيزی بده، چيزی بنه، اين اعتدال است، اسلام نمیگويد همه را بدهيد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ»[27]بخشی از اموالتان را بدهيد، همه خانهات را نمیخواهد بده برود، همه موجودیات را نمیخواهد بده، يک بخشی از آنهايي که خدا بهت داده شما هزينه کن در ره خدا.
نکته ديگری عرض کنم قطعاً در اين آيه شريفه خداوند میفرمايد آن صدقه دهند و گيرنده بايد يک ارتباط عاطفی بينشان باشد نسبت به آن دريافت کننده میگويند: «خُذْ»[28] برو بگير، از آن طرف وقتی هم گرفتی: «صَلِّ عَلَيْهِمْ»[29] با احترام و تجليل بگير يعنی آن کسی که دريافت کمک هم میکند که خدا به پيغمبر میفرمايد: «صَلِّ عَلَيْهِمْ»[30]يعنی اين پيوند عاطفی حفظ بشود در روابط اجتماعیمان ما يک مشکلی هم که امروز در جامعه داريم بعضیها کارهای خير را میگويند وظيفه است بلی وظيفه است، منی هم که دارد کار خير در حقم انجام میشد تشکر کنم، میگويد آقا اين کارمند پول میگيرد بايد کار کند، بلی پول میگيرد بايد کار کند، شما هم وظيفه داريد از اين کارمند موظف وقت شناس تشکر کنيد، ما چقدر تشکر میکنيم؟ اين افسر پليس راهنمايي رانندگی برای کنترل ترافيک وظيفه دارد خب من هم دارم میروم در ماشين، يک لحظه شيشه را بکشم پايين بگويم آقا تشکر میکنيم جزاکم الله خيراً، آن وظيفهاش است ما هم وظيفهمان است، ما يک مشکلی که امروز در جامعه داريم کارهای خوب يکديگر را تشکر نمیکنيم افرادی که شما رفتيد در بانک، شما در بانک اين آقای تحويلدار بانک، پول را دارد میگيرد شما قبوضتان را داريد میپردازيد، بلی شما وظيفهتان است آن هم وظيفهاش تشکر کند، اين پيوند عاطفی را اسلام میفرمايد در روابط، ديده بشود: «صَلِّ عَلَيْهِمْ»[31] با درود، با تحيت، نسبت به کسی که در حق شما محبت کرده، تشکر کنيد.
و نکته ديگر قطعاً زکات دهنده به وظيفه خودش عمل میکند، آن کسی هم که زکات را میگيرد آن هم بايد به شايستگی به وظيفه خود عمل کند و نکته پايانی در اين آيه هم خدا میفرمايد: «وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم»[32] سرچشمه تمام دستورات الهی علم الهی است، خدا هرجا دستور داده بايدی و نبايدی است حکمتی است اگر بنده نوعی بیتوجه هستم دليل بر بیحکمت بودن توصيههای الهی نمیشود، اين يکی از آثار و برکات انفاق که انفاق موجب میشود روح ما تزکيه میشود: «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ»[33] از آثار ديگر نسبت به بحث انفاق و رسيدگی به مردم آرامش روحی، ما ديازپام بعضیها میخورند که آرامش پيدا کند، آقا خيلی اضطراب دارم خب برو صدقه بده، من آيهاش را دارم میخوانم روايتش را هم داريم، آقايي که اضطراب داری، آقایي که استرس داری، آقايي که دنيا تو را در منگه گذاشته، شب خوابت میبرد چکها پاس میشود يا نمیشود؟ صدقه بده آيه را بخوانم: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»[34]آيه دويست و هفتاد و چهار سوره مبارکه البقره خدا میفرمايد آنهايي که انفاق میکنند نسبت به اموالشان، آقا يک پرس غذا میدهی، نمیدانی برکت اين پرس غذا چقدر آرامش میآورد در زندگیات، همين صدقهای که پول میدهی به يک نيازمند، خيلی از بلايا و مشکلات را از شما دفع میکند خدا: «وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم»[35]خدا متوجه است و عالم است و شنواست، قرآن میفرمايد آنهايي که اموالشان را: «بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ»[36] چه شب چه روز، صدقه محدويت زمانی هم ندارد، شب صدقه بدهيد روز صدقه بدهيد، دستگيری از نيامندان: «سِرًّا وَ عَلانِيَةً»[37] چه خلوت، چه جلوت، بنا نيست که حتماً در مسجد کمک جمع میکنند ما کمک کنيم، آقا يکجايي هم که کسی نمیداند اتفاقاً صدقه سری ثوابش از صدقه علانيه بيشتر است اين را اميرالمؤمنين میفرمايد، اميرالمؤمنين میفرمايد صدقه سرّ با صدقه علانيه تفاوتش میدانيد چيست؟ صدقه علانيه مشکلات دنيايتان، گرفتاریها، بيماریها سختیها را برطرف میکند، صدقه سرّ عذاب قبر را ور میدارد، صدقه سرّ تاريکی قبر را ور میدارد، صدقه سرّ وحشت در شب اول قبرت را مرتفع میکند، به دادت میرسد کمک میکند به شما، قرآن میفرمايد آنهايي که انفاق میکنند چه در شب چه در روز، چه سراً چه علانيه: «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ»[38] اجر اينها نزد خداست، خدا میداند که با اينها چه میکند؟ لذا اين آياتی که خدا میفرمايد: «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ»[39]يعنی از قاعده حسابرسی بشر خارج است، فقط خدا میداند، هرچه است؟ «وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»[40] اينها ديگر نه حزن دارند نه خوف، اين آرامش، نه ديگر در دغدغه آينده هستند، نه در حسرت گذشته هستند، بعضیها ديديد در حسرت گذشته غوطهور هستند، يک آقايي به ما رسيد گفت حاج آقا يک زمانی خيابان قصردشت زمين متر اين قدر بود من آن زمان میتوانستم سه چهار هزار متر زمين بخرم نخريديم دستمان خورد، الآن پولها را گذاشتيم زمين حالا شما زمين متر چقدر، پولهای ما بیارزش گفتم مرد مؤمن گذشت، تو در چهل، پنجاه سال قبل هستی؟ چرا؟ چون وابسته هستی، چون اهل انفاق و امساک نيستی، درگيری يا گذشته هستی، يا در وحشت آينده اين از آثار انفاق آرامش، هرکسی میخواهد آرامش پيدا کند، انفاق و دستگيری از بندگان خدا برای خدا، يکی دو روايت هم من اينجا عرض کنم ادامه بحث بماند انشاءالله جلسه آينده که روز ميلاد اسوه انفاق و کرامت و بخشش وجود مقدس آقا امام مجتبی است.
اين انفاق يک حديث از رسولالله تقديم کنم يک حديث از امام صادق و انشاءالله حاج آقای مقدم هم به فيض میرساند، حديث از رسول الله بحار جلد هفتاد و هفت، چون بحث بحث انفاق بود، پيامبر میفرمايد سه چيز است که اينها نشان دهند حقيقت ايمان انسانهاست، حالا روايـت را میخوانم اگر در شما هسیت يک الحمدلله درونی بگوييد، اگر هم در ما نيست، يک سبحانالله بگوييم از خدا استدعا کنيم، خدايا به ما بده، در اين فرصتی که هنوز نرفتيم: «ثَلَاثَةٌ مِنْ حَقَائِقِ الْإِيمَانِ»[41] يک: «الْإِنْفَاقُ مِنَ الْإِقْتَارِ»[42] انفاق در تنگدستی حالا يک کسی خدا بهش داده، دارد میدهد که خب اين بسيار خوب، اما آن کسی که ندارد آن کسی که خودش در تنگناست، اگر مردم در سختیهايتان در نداریهايتان باز انفاق کرديد اين نشانه حقيقت ايمان شماست، من يک جريانی را نقل کنم از حقايق ايمانی که ديديم، اينکه میگويم مردم را به ديد خفت و سبکی نگاه نکنيم، اين طلاب مدرسه علميه منصوريه گروه جهادی عمار، يک موکبی زده بودند يکی از اعياد ائمه بود کنار بازار شاه چراغ، بر روی نزديک صحن مطهر احمد ابن موسی، ما آن شب رفتيم در جمع اينها هم يک خسته نباشيد به عزيزانی که اداره میکردند و ضمن اينکه کاری خوبی هم کرده بودند، کنار همين موکب ميز و صندلی هم زده بودند هر کسی هم سؤال اعتقادی داشت، اينها جواب میدادند يعنی هم موکب بود، شربت بود، چايي بود شام بود، و هم پذيرايي معنوی بود که مهمتر همان بود، ما رفتيم داشتيم صحبت میکرديم اينها هم داشتند غذا توزيع میکردند يک عدهای هم در صف بودند، يک دفعه آن آقايي که توزيع غذا میکرد گفت ديگر اعلام کنيد کسی در صف نايستد ديگر غذای ما تمام است ما به همين اندازهای که در صف ايستادند میتوانيم غذا بدهيم، اعلامٌ کردند به آن نفر آخر که ديگر هر کسی آمد پشت سرت بايستد بگو ديگر نايستد غذا نيست، من همين طور مشغول صحبت بودم ديديم يکی از همين کسانی که در صف بود که بايد میرسيد غذا میگرفت يک آقايي بود که قيافهاش قيافه کارتن خوابی بود، محترمانه و مؤدبانه ظاهری بالاخره خيلی خفيفی داشت، نا آراستهای، اين در صف بود نوبت اين هم که داشت میرسيد يک پيرمردی آمد گفت به ما هم غذا بدهيد آن متصدی غذا گفت ديگر تمام شد ديگر ما به همينها بدهيم ديگر غذا نيست در صف هم نايست، گفت يک پرس به ما بده، گفتند نيست، در همين گفتگو بود که نوبت همين کارتن خواب شد، ديدم اين کارتون خواب هم يک پرس بهش دادند اين رفت از صف خارج شد، رفت دنبال پيرمرد غذا را داد به پيرمرد حالا ما میگوييم معتاد میگوييم غير بهداشتی ای وای، مردم به بعضی از اينهای که تا کمر در اين سطلهای زباله خم میشوند بايد بگوييد التماس دعا، ديدم غذايش را داد و رفت، به يکی دوتا از اين طلبهها گفتم برويد سريع آن آقا را صدا بزنيد بيايد بگويد برگرده، آن را بگوييد بيايد، صدايش زدند برگشت و آمد، گفتم که آقا مگر تو گرسنه نبودی؟ گفت چرا، گفتم اين غذا مال تو نبود، گفت چرا، گفتم چرا دادی به آن پيرمرد گفت حاج آقا اين پير بود حالا ما جوان هستيم خدا کريم است يکجاي ديگر گيرمان میآيد فقط من اعتيادش را میبينم معرفتش را نمیبينم خدا اين جوری نمره میدهد، خدا به معرفت نمره میدهد، حالا قيامت خواهيم ديد قيامت: «خافِضَةٌ رافِعَة»[43] سوره واقعه خوانديد: «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ خافِضَةٌ رافِعَة»[44]، «خافِضَةٌ رافِعَة»[45]يک معنايش اين است علامه طباطبايي میفرمايد بعضیها در دنيا بالا هستند، آخرت میآيند پايين، بعضیها در دنيا پايين هستند کارتون خواباند آخرت میآيد بالا: «خافِضَةٌ رافِعَة»[46] گفت اين آقا پيرمرد، پيرمرد بود خدا رزق ما را هم میدهد، گفتم آفرين بر تو، گفتم آقا دوستانی که هستيد اگر غذا بهتان دادند ايثار کنيد بدهيد به اين آقا تشکر کنيد، و همانجا هم معرفیاش کردم گفتم مردم ياد بگيريد، ببينيد اين حقيقت ايمان است بلی حالا اين اين مريض است مبتلاست معتاده، اما معرفتی که دارد، صدها آدم سالم اين کارها را نمیکند، میگويد آقا چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرامه، پيغمبر فرمود نشانه حقيقت ايمان در تنگدستی انفاق کنيد، در نداری بدهيد اين مهم است.
دوم: «إِنْصَافُكَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ»[47] با مردم انصاف داشته باشيد، انصاف يعنی هرچه برای خودت میپسندی، برای ديگران هم بپسندی، اين دو اين هم خيلی سخت است، انصاف يعنی عروست را مثل دخترت، دامادت را مثل پسرت، ديگران را از خودت جدا نبينی، من يک آقايي از بازاریها محترم گفت آقا چند درصد رو جنس بکشيم سود متعارف حلال است، گفتم اميرالمؤمنين ببين چه میگويند؟ حضرت به امام حسن فرمود با مردم آنگونه رفتار کن که دوست داری با خودت رفتار کند، تو اگر خودت مشتری بودی چگونه بهت عمل میکردند؟ همان رفتار را با ديگران بکن، من پشت ميز نشستم با ارباب رجوع همان رفتاری بکنم که خودم اگر ارباب رجوع بودم بدم نمیآمد، آن کسی که برای خودم میپسندم برای ديگران بپسندم اين میشود انصاف اين خيلی سخت است، بعضیها میبينيد نماز شب میخوانند ولی انصاف ندارد، در روابط اجتماعیمان رفتارمان با مردم فرق میکند با رفتاری که با خودمان هستيم غذا میخواهيم بدهيم، يک وقت میبينی غذای مانده را میدهم به آنها غذای تازه خودمان.
سوم آقا رسولالله فرمود: «بَذْلُ الْعِلْمِ لِلْمُتَعَلِّم»[48]اين هم خيلی هنر میخواهد آنچه که ياد گرفتی بخل نورزی، بگويي، نگفتی، بخل داشتی، بذل نکردی، حقيقت ايمان در شما نيست، يک بشارت هم بگويم اين هم به مناسبت عيدی امام حسن ميلاد حضرت از امام صادق، آقا امام صادق اين روايت را هم مرحوم کلينی در جلد دوم کافی نقل میکند، امام صادق فرمود: «ثَلَاثٌ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ»[49] سه چيز است که اگر کسی يکی از اينها را هم واقعاً تحصيل کرده باشد خدا بهشت را برايش واجب میکند، فرمول بهشتی شدنتان، اينها را بدست بياوريد اين هم معلوم است، که به اين راحتیها نيست، يکی از اين سهتا را حضرت هم نمیفرمايد هرسه را حضرت میفرمايد اگر يکی از اين سه چيز هم کسی درش بود خدا بهشت را برايش واجب میکند يک: «الْإِنْفَاقُ مِنْ إِقْتَارٍ»[50] انفاق در تنگدستی، اگر کسی اين حالت را دارد، اين خدا بهشتیاش میکند اين روحيه را، دو: «وَ الْبِشْرُ لِجَمِيعِ الْعَالَمِ»[51]با همه با روی خوش برخورد بکند، نگاه نکند اين هم مسجدیمان است، همشهریمان است، هم محلیمان است، ايل و طايفهمان است، با هرکسی رو به رو میشود اروپايي، آفريقايي، آسيايي: «وَ الْبِشْرُ لِجَمِيعِ الْعَالَمِ»[52]اين اخلاق را خدا بهشتی میکند طرف را و سوم: «وَ الْإِنْصَافُ مِنْ نَفْسِهِ»[53] انصاف از نفس خودش هم به ديگران بدهد، خب ايام ايام ميلاد با سعادت و برکت آقا امام مجتبی است، انشاءالله که به عظمت کريم اهلالبيت خدا توفيق اين صفاتی که ذکر شد به همه عنايت بفرمايد صلواتی ختم کنيد.
[1] بقره274.
[2] بقره274.
[3] بقره156.
[4] غررالحکم ص390
[5] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج1 ص11.
[6] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج1 ص11.
[7] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج1 ص11.
[8] كتاب سليم بن قيس الهلالي ج1 ص287.
[9] بقره103.
[10] بقره103.
[11] بقره103.
[12] بقره103.
[13] بقره103.
[14] بقره103.
[15] بقره103.
[16] بقره103.
[17] حجرات13.
[18] صف11.
[19] بقره264.
[20] منیة المرید ص123
[21] بقره103.
[22] بقره103.
[23] بقره103.
[24] بقره103.
[25] بقره103.
[26] بقره103.
[27] بقره103.
[28] بقره103.
[29] بقره103.
[30] بقره103.
[31] بقره103.
[32] بقره103.
[33] بقره103.
[34] بقره274.
[35] بقره103.
[36] بقره274.
[37] بقره274.
[38] بقره274.
[39] بقره274.
[40] بقره274.
[41] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج74 ص52.
[42] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج74 ص52.
[43] واقعه3.
[44] واقعه1-3.
[45] واقعه3.
[46] واقعه3.
[47] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج74 ص52.
[48] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج74 ص52.
[49] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[50] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[51] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[52] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[53] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.