استاد حدائق روز چهارشنبه 10 اسفندماه 1401 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان روش های کسب محبوبیت پرداختند
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قالالله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[1].
صدق الله العلی العظيم
آيهای که تلاوت شد آيه نود و هشت از سوره مبارکه مريم با توجه به اينکه ما چند عيد را پشت سر گذاشتيم و چند عيد را و دو عيد ديگر را پيشرو داريم، بحثی را من امشب محضر عزيزان عرض کنم که خواسته خيلی از ما هست که برسيم اينجا و اولياء الهی رسيدند و انبياء رسيدند اين راهکار دارد، مقدمه بنده هم اين است که يکی از خواستههای همه مردم محبوبيت اجتماعی است و محبوبيت خانوادگی، بعضیها در خانه خودشان هم پايگاه ندارند، گاهی اوقات زن و مرد ضد يکديگر هستند، اولاد برادر، خواهر، پدر و فرزند، با هم در تضاد هستند ما چه کنيم؟ مورد احترام، توجه و تکريم ديگران قرار بگيريم، اين حالت احترام گذاشتن خواسته همه مردم است و همه دوست دارند که عزيز باشند محترم باشند، شما اولياء الهی را بنگيريد اينها الآن ما مردم در اين زمان حاضر نگاهی که میکنيم به زندگی اولياء گرچه اينها در زمان خودشان آزمونهای سختی را گذراندند اما امروز مورد توجه بشريت هستند، مورد تکريم انسانها هستند، قرآن میفرمايد راه محبوب شدن دو چيز است اين دوتا را هم بايد باهم انجام بدهيم يکی را انجام بدهی، يکی را ندهی کار نمیشود: «إِنَّ الَّذينَ»[2]اولاً ايمان، شما در جامعه میبينيد افراد معتقد، مؤمن حالا من پايان صحبتم يک جملهای از امام سجادی که شروع هفته ميلاد حضرت بود، يک کدی را امام برای مؤمن نام میبرند آن را من اشاره خواهم کرد، قرآن میفرمايد: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا»[3] آنهايي که اولاً ايمان آوردند در جامعه نه در اين جامعه اسلامی بلکه در سراسر دنيا انسانهای پاکدست انسانهای درستکار انسانهای با اخلاق اينها مورد توجه مردم هستند.
يک وقتی در يک جمع خانوادگی يک اختلافی بود، خب بخشی از اينهای اختلاف داشتند اعتقاد نداشتند به مبانی دينی بعد گفتيم در اين اختلاف هرکسی يکی را قبول داريد، دست گذاشتند روی يکی متدينترين فرد خانواده طرف نماز نمیخواند، گفت ما اين آقا را قبول داريم اين خلاف نمیگويد اين دروغ نمیگويد، خودمان اهل نماز نيستيم ولی باور داريم که اين آدم درستی است شما الآن در جامعه هم همين است، در جامعه مؤمنين راستين، مؤمنين واقعی نه اينکه حالا بنده يک چيزی بگويم بعد خلافش را عمل کنم، دوگانگی داشته باشم در حرف و عمل مؤمن بماهو مؤمن محبوب است، خدا میفرمايد ما محبوبيت میدهيم اصلاً نتيجه اين ايمان میشود محبوبيتی که خدا در قلوب انسانها قرار میدهد: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا»[4]کسانی که ايمان آوردند: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[5]و کار شايسته انجام دادند، اين دوتا بايد کنار هم قرار بگيرد اعتقاد پاک عمل پاک اگر اينها باهم بود محبوبيت میآيد حالا ما يک بخشی از جامعه اين جوری هستند، يکش هست يکش نيست ايمان هست کار خوب نيست، کار خوب هست، ايمان نيست محبت نمیآيد، طرف میبينيد اهل خير است اما ايمان ندارد، نماز نمیخواند روزه نمیگیرد اعتقادی به ارزشهای دينی ندارد اما میگويد من خلاف هم نمیکنم گناه هم نمیکنم، من ايمان ندارم ولی به کميته امداد کمک میکنم کارهايي خير انجام میدهم کارهای عام المنفعه انجام میدهم خب اين آن محبتی که بايد ايجاد بشود نمیشود، آن طرف هم بعضیها ايمان دارند عمل صالح ندارند، نماز شب میخواند قرآن میخواند، نماز اول وقت میخواند اما بازدهی اجتماعی ندارد، عمل صالح نيست، آن ظهور و بروز کار او که بايد در جامعه خودش را نشان بدهد، اصل ايمان اين است که ما در ارتباط گيری با مردم بتوانيم موفق عمل کنيم، قرآن میفرمايد هردوی اينها بايد در کنار هم قرار بگيرد تا آن محبت و محبوبيت ايجاد بشود، لذا کليد محبوبيت از نگاه قرآن اول ايمان، دوم عمل صالح، يکی سؤالهای که گاهی اوقات جوانها از ما میپرسند نماز بخوانيم که چه بشود؟ بگوييد نماز بخوان تا دوستت بدارند تا محبوبيت پيدا کنی، تا پايگاه پيدا کنی، دربين دهها و صدها آثار پاکی و درستی يکش را قرآن میفرمايد محبوبيت است، محترم میشوی مکرم میشوی، قدرت را میدانند، ما در اين پژوهکشده دريايي بلوار شهيد چمران، بلد هستيد کجاست؟ داستان مال شايد ده پانزده سال قبل است ما يک جلسه درس اخلاقی داشتيم برای مديران آن مجموعه، يک صبح دوشنبهای که اين راننده آمد ما را برد از دم در ورودی اين پژوهشکده ديدم اين سربازی که در را باز کرد داشت گريه میکرد و در را باز کرد، راننده ما را برد داخل، در محوطه پياده شديم ديدم کارمندها دارند گريه میکنند رفتيم در مجموعه ديديم مهندسها گريه میکنند آقای مدير عامل مجموعه داشت گريه میکرد همه عزادار، گفتند حاجی آقا ديگر امروز کلاس نيست میخواهيم برويم تشييع، تشييع چه کسی؟ گفتند باغبان مجموعه از دنيا رفته مردم اين کار خداست، گفتم باغبان مجموعه از دنيا رفته هم میخواهيم برويم تشييع پوشماله، مال پوشماله هم بود، روستای پوشماله، آقايون من در عمرم به ندرت چنين تشييع جنازهای ديده بودم که زن و مرد، پير و جوان همه عزادار، يک باغبانی هم بود، باغبانی سادهای در اين مجموعه، مدير عامل مجموعه میگفت حاجی آقا اين يک نفر بود کل اين باغ را مديريت میکرد تا حالا ما در اين فکر هستيم که بعد به دست دو سه نفر هم بدهيم اداره نمیکنند مثل اين، يکی از مهندسها گفت آقا اين معلم اخلاق ما بود، آقا خوب بندگی کردي، خدا معلمی میکند: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»[6]يکی از آقايون مهندسها گفت که آقا من يک وقتی مشکل خانوادگی داشتم از ماشين پياده شدم، يکدفعه اين آقا ما را ديد گفت آقای مهندس خيلی در فکر هستی؟ گفتيم باغبان بیسواد چه میفهمد؟ گفت دوتا جمله گفت شد آب رو آتش در زندگی من من اين صحنه را که ديدم ظهر آمدم مسجدالرسول نماز خواندم بعد از نماز دوباره رفتم سر قبر اين، چون آن موقع خيلی شلوغ بود، همه گريه میکردند تابستان هم بود، آفتابی هم بود، در همين پوشماله قبرستان پوشماله، ديدم زير تابش آفتاب ساعت مثلاً يک و خوردهای بعد از ظهر يک کسی سر گذاشته بود روی خاک زار میزد، گفتم شما چه نسبتی به اين داری؟ گفت من باجناق اين آقا هستم نمیدانيد چه آدمی بود؟ مردم ايمان، مردم عمل صالح، عمل صالح همهاش کارهای ملياردی نيست يک وقتی همان مختصری هم که داری با همان مختصر حالا روايت حضرت زين العابدين را من میخوانم خدمتتان اين يک نوع آدم. آدم دیگری هم بود که ما در تشييعش رفتيم پسر بزرگش زير تابوت بابايش بشکن میزد و شادی میکرد، که گفتيم آقا خجالت بکش پدرت را دارند میبرند قبرستان! چرا بعضیها يک پايگاه قوی اين جوری پيدا میکنند و حال آنکه اين دانشگاه هم درس نخوانده بود حوزه هم نديده بود ولی ايمان و عمل صالح، همه میگفتند آدم پاکی بود آدم با اخلاقی بود، آدم مؤمنی بود و هر کاری از دستش در میآمد فروگذاری در خدمت به مردم نمیکرد بالاخره يک جوری بايد زندگی کرد که وقتی انسان میروند بگويند از شمار نظر يکی کمتر، وز شمار خرد هزاران بيش، عمل محبت و ايجاد علاقه طبق اين آيه شريف خدا میفرمايد در گرو ايمان و عمل صالح است و آن محبت را ما میدهيم اين محبت کار خداست. ديديد بعضیها در دلهای مردم پايگاه پيدا میکنند بعضیها هم گاهی اوقات در دلهای نزديکترين کسانشان پايگاه ندارند، حالا من روی منبر نمیتوانم هر چيزی را بگويم و صلاح هم نيست که در اين شيراز جنتترازتان بعضاً چه اتفاقاتی میافتد پسر پدر میکشد، در همين شيراز، چرا؟ يکی میشود آن آقای باغبان، گاهی اوقات يکدفعه يک اين جوری هم در میآيد، گاهی اوقات نزديکترين کسانی انسان میشوند دشمن، لذا اين محبوبيت به دست خداست، خدا میفرمايد مقدمه را تو فراهم کن، ذی المقدمه با ما، ايمانش با تو، عمل صالح هم انجام بده، ما هم: «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[7] ما دلها را به سمت شما سوق میدهيم و به سمت شما هدايت میکنيم يک نکته ديگر هم عرض کنم قرآن میفرمايد: «سَيَجْعَلُ»[8] سيجعل از نظر ادبيات عرب يعنی در آينده، حالا آينده نزديک، شما کار خودتان را خوب انجام بدهيد محبوبيت را خدا رقم خواهد زد اين اتفاق خواهد افتاد، شما میبينيد سيدالشهداء کار خودش را کرد امروز ببينيد دنيای بشريت نگاهش به اهلالبيت چگونه است؟ دنيای بشريت نگاهشان به انبياء چگونه است بارها هم بنده اين را عرض کردم ايمان ما مردم زمان معاصر الآن، به مراتب بايد محکمتر از ايمان مردم زمان ائمه باشد، مردم زمان امام حسين يزيد را ديدند و امام حسين و شهادت و به ظاهر شکست، شما امروز عظمت امام حسين را داريد میبينيد، شما داريد اين حقيقت را جامه عمل پوشيده میبينيد وضعيت شما يک وضعيت ديگر است، مردم زمان اميرالمؤمنين در آن عصر و زمان، شما الآن داريد میبينيد حضرت را عظمت اميرالمؤمنين را حقانيت اهلالبيت را بطلان معاويه و معاويه صفت را، مردم زمان موسی ابن جعفر، آقا موسی ابن جعفر زندانی شدن و تحت فشار شما امروز را میبينيد بنیالعباس را در تاريخ و اهلالبيت را، لذا قطعاً ايمان ما مردم در اين شرائط موجود نسبت به گذر تاريخی که اميرالمؤمنين میفرمايد تاريخ درس است و از تاريخ بايد درس آموخت خدا میفرمايد ما پاداش را میدهيم ما محبت را ايجاد میکنيم: زير هر يارب تو لبيک ماست، برای خدا قدم برداشتی: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[9] ما اسبابش را فراهم میکنيم بیپاسخ کار شما نخواهد ماند لذا اين محبوبيت کار پروردگار است و خدا میفرمايد ما اين را خواهيم داد ولو در آينده در آينده شما اين را خواهيد ديد و اين آثار را مشاهده خواهيد کرد من در يک جلسهای عرض کردم خدا رحمت کند حضرت امام ببينيد امام از مصاديق همين بود، امام ايمان و عمل صالح داشت، برای خدا امام حرف زد، زمانی که آيتالله العظمی بروجردی فوت کردند، مرحوم آيتالله امينی نقل میکرد هرچه به امام اصرار کردند برای آيتالله بروجردی ختم بگيريد ايشان گفتند ديگران دارند میگيرند نياز نيست، علتش هم اين بود که امام نمیخواستند مطرح بشوند برای مرجعيت، بگذاريد معرفتان خدا بشود نه خودتان، امام میگفتند من مجلس نمیگيرم چون مجلس گرفتن حکايت از اين میکرد که میخواهيم معرفی کنيم خودمان را نعوذ بالله بگويند آقا دکان و دستکی راه انداختی، آيتالله امينی میگفت تا بيست و پنج روز از فوت آقای بروجردی گذشت، همه فاتحه گرفتند امام نگرفت، خب ما يک جمعی رفتيم خدمت امام گفتيم آقا مردم دارند به غيبت میافتند میگويند امام که مجلس نگرفته معلوم میشود با آيتالله بروجردی ميانهای ندارد، شکر آب بوده بينشان امام فرمودند مردم اين تصور را دارند گفتيم بلی، گفتم پس يک ختمی برای ايشان بگيريد سه شب مسجد اعظم شلوغترين مجلس فاتحه آيتالله بروجردی میگويند سه شبی شد که امام گرفت، از شب بيست و ششم به مدت سه شب خب يکدفعه امام مطرح شد آمد رو، سر زبانها افتاد اين کار خداست:
تو بندگی چون گدايان به شرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری داند
من يک صحنهای که يادم نمیرود سال هشتاد و نه، در بيروت منطقه هاری هوريک سفارت جمهوری اسلامی مجلس ارتحال امام را گرفته بود اين را من خودم ديدم به چشم، در آن مجلس حاضر بودم يک سالنی بود بيش از دو هزار صندلی میبرد، تمام سالن پر بود در راهروها مردم ايستاده بودند حالا بيروت را میگويند لبنان کشور هفتاد و ملت، همه گروه آدمی هم آمده بود، مسلمان، شيعه، سنی، مارونی، مارونیها که خب از گروههای منحرف اسلامی هستند، مسيحی، يهودی، مسلمان، لامذهب، مذهبی، با حجاب، بدحجاب، بیحجاب، تمام اين راهروها سالن پور، همه گروه آدمی هم بود، رديف اول و دوم، علمای مسيحيت و علمای يهود نشسته بودند و علمای اسلامی اهل سنت و شيعه، شروع جلسه تصاويری از امام آمد رو صفحه نمايش سالن، تا تصوير امام پخش شد، صوت هم همراهش نبود فقط تصوير بود تمام جمعيتی که نشسته بودند ايستادند، من اين ادبی که به امام آنجا شد در ايران هيچ کجا نديدم، من نديدم يک جايي تصوير امام پخش بشود مردم به احترام امام بايستند من اين را از مسيحیهای لبنان ديدم، از يهودیهای لبنان ديدم، همه ايستادند داشتند تصاوير امام نگاه میکردند، از اين عجيبتر اين بود ديدم بعضی از اين علمای مسيحيتی که ايستاده بودند داشتند نگاه میکردند قطرات اشک از کنار چشمانشان جاری شد: «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[10]خدا میفرمايد تو بندگی بکن، تو ايمان داشته باش، تو به وظايفت خوب عمل بکن، محبتت با من، من محبوبت میکنم مورد احترام قرار میگيری، و لذا خود ايمان و عمل صالح ذاتاً اينها جاذبه دارد و اينها ايجاد محبت میکند هم ايمان هم عمل البته حالا عرض کردم هردو بايد با هم باشد، عمل صالح به تنهايي نتيجه بخش نيست ايمان به تنهايي هم نتيجه بخش نيست، من دوتا روايت ذيل اين آيه عرض کنم که اصلاً اين نزول اين آيه چرا اين آيه نازل شد، در کتاب شريف بحار جلد سی و پنج، آقا امام صادق میفرمايد از آباء گرامش تا میرسد به پيامبر، که حضرت رسولالله در مسجد نشسته بودند، اميرالمؤمنين مقابل پيغمبر نشسته بود اين از آياتی است که مربوط به شخصيت علی ابن ابی طالب است رسولالله فرمودند: «قُلْ يَا عَلِيُّ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وُدّاً»[11]پيامبر فرمودند يا علی بگو خدايا محبت من را در دل مؤمنين قرار بده، رسولالله به اميرالمؤمنين فرمودند اين را بگو، از خدا بخواهی که مورد احترام باشی مورد تکريم باشی تا پيغمبر اين را فرمودند، امام صادق میفرمايد اين آيه نازل شد همان موقع: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[12]خدا اين بشارت را داد کسانی که ايمان آوردند و عمل صالح پيشه گزيدند ما محبت اينها را در قلوب مؤمنين قرار میدهم آقای ابیحمزه ثمالی هم میگويد آمدم خدمت امام باقر عليهالسلام همين ابیحمزهای که شبهای قدر دعای ابوحمزه را میخوانيد، میگويد نسبت به همين آيه شريفه از حضرت سؤال کردم: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[13]آقا فرمودند: «قال: «آمنوا بأمير المؤمنين»[14]اينکه میگويند ايمان بياوريد ايمان به ولايت به علی ابن ابی طالب: «و عملوا الصالحات بعد المعرفة»[15]بعد از اينکه علی ابن ابی طالب را شناختيد کار خوب هم انجام بدهيد يعنی نکتهای است که صرف اينکه ما علی ابن ابی طالب را دوست میداريم کفايت نمیکند بايد کار کرد ما بنی عمل ابوی ما خدا رحمت کند مرحوم آيتالله ابن يوسف حدائق، يک وقت من از ايشان شنيدم اواخر عمرشان خدمتشان بوديم ايشان میفرمودند که يک شاعری بود در شيراز آن سال يعنی سال شصت و دو، شصت و سه، میگفتند قريب هشتاد، نود سالی قبل آن زمان میگفتند در شيراز شاعری بود، تخلصش حاجب بود، اين وقتی اشعاری برای اميرالمؤمنين سرود پايان شعر تخلص شعری را به کار گرفت و اينگونه گفت:
حاجب اگر معامله روز حشر با علی است، من ضامن هستم که هرچه توانی گناه کن
آقا به اين راحتی هم نيست، علی ابن ابی طالبی که يک چشم بهم زدن خلافی نکرده بعد بيايد دست هر خلاف کاری را بگيرد ببرد بهشت اين را نمیگويند اين ظالم و خدا ظالم نيست، شب آن روز اين آقای حاجب خواب میبيند اينکه میگويند عمل صالح، بلی اميرالمؤمنين را دوست میداری بايد کارت هم کار درستی باشد، رفتار هم رفتار پسنديده باشد شب خواب اميرالمؤمنين را ديد در عالم خواب حضرت بهش فرمودند حاجب برای ما شعر گفتی؟ گفت بلی آقا، فرمودند بخوانيد، شروع کرد خواندن بيت بيت خواند، رفت رفت رسيد بيت پايانی، بيت پايانی را که خواند آقا فرمودند اجازه میدهی ما در اين بيت پايانی تو يک دستی ببريم و تصرف کنيم، گفت آقا بفرماييد، حضرت فرمودند اينگونه بگو:
حاجب اگر معامله روز حشر با علی است، شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن
بالاخره اگر روزی میخواهيد با اميرالمؤمنين رو به رو بشويم و از حضرت انتظار دستگيری داريم شرم از رخ علی کن گناه را کنار بگذار نافرمانی خدا را کمتر به جا بياور، خب حالا: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا»[16]چون من آغاز هفته ميلاد امام سجاد بود، يک حديث هم از فرمايشات امام سجاد بگويم: «آمَنُوا»[17]کيست؟ مؤمن کيست؟ يک حديث از فرمايشات حضرت زين العابدين است که حضرت میفرمايد نشانه مؤمن پنج چيز است: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ»[18]حالا میخواهيم ببينيم «آمَنُوا»[19]هستيم يا نيستيم؟ حالا طرف میگويد آقا ما نماز شب هم میخوانيم چيزی نديديم، زيارت عاشورايمان تعطيل نمیشود چيزی ازش در نيامد، اين همه مشهد رفتيم، تحولی اتفاق نيفتاد اين کدهای که امام سجاد میفرمايد در کسی ايجاد شده: «آمَنُوا»[20]در حقش صدق کرده، لذا ما میخواهيم بفهميم که «آمَنُوا»[21]ببينيم اين نشانههای مؤمن در ما هست يا نيست؟ اول امام سجاد فرمود: «الْوَرَعُ فِي الْخَلْوَةِ»[22]نشانه مؤمن اين است که اول در تنهايي و خلوتش رعايت ورع میکند، ببينيد آقايون در جمع، رعايت ورع کردن هنر نمیخواهد، بنده شما همه همه برای حفظ آبرويمان هم که شده در جامعه هر کاری نمیکنيم، در انظار مردم رعايت میکنيم حرمت داری میکنيم، هنر اين است که در آن اتاق در بسته، در آن مسافرتهای خارج از کشوری که هيچ کس نيست، در آن تنهايي خودمان که کسی نيست، که بگويم زشت است جلو او انسان رعايت ورع کند، حرمت داری خدا در خلوتها همان کاری که حضرت يوسف کرد، حرمت داری خدا در خلوت کرد جايي که شرائط گناه کاملاً مهيا، درهای بسته، کسی نبود، دوربينی نبود اطلاعاتی نبود که آنجا کسی بخواهد گزارش بده، حضرت يوسف ياد خدا کرد و به ياد خدا از آن محيط فرار کرد در مسجد غيبت نکردن خيلی هنر نمیخواهد در جمع فاميلیمان غيبت نکنيم، در محيطهای دربستهای که میگوييم هيچ نيست همه از خود هستند حرمت خدا يادمان نرود: «الْوَرَعُ فِي الْخَلْوَةِ»[23]اين نشانه مؤمن است.
دوم: «وَ الصَّدَقَةُ فِي الْقِلَّةِ»[24]صدقه دادن در اندکها، ببينيد حالا نفاق من کراراً عرض کردم صدقه دادن و انفاق روحيه سخاوت میخواهد نه پول زياد، بعضیها میبينيد که حالا خدا لطف کرده روحيه سخاوت دارند، ثروت هم دارند انفاق میکنند بعضیها میبينيد ثروتی ندارند روحيه سخاوت دارند در همان حداقلها هم انفاق میکنند و لذا امام سجاد میفرمايد: «الصَّدَقَةُ فِي الْقِلَّةِ»[25]در همان کمیها هم مؤمن از دستگيری به ديگران غفلت نمیکند خودش هم وضعی ندارد ولی با همان ناداری و ناتوانی کمک میکند قرآن هم نشانه انسانهای نيکوکار را دوتا از نشانهها را میفرمايد: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين»[26] نيکوکار کسی است که: «فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»[27]يعنی در فراخ دستی و در تهدستی، در توانگری و در ناتوانی، اين انفاق میکند يعنی روحيه انفاق دارد، در قيد و بند داشتن و نداشتن نيست در همان حداقلها هم میبينيد اين اهل انفاق است حالا در تاريخ هم زياد داشتيم، دارد که حالا اين داستان را به دو سه نفر هم نقل میکنند و اشاره میکنند حالا نسبت به آقا امام مجتبی حضرت يک وقتی داشتند میرفتند ديدند يک غلامی کنار ديوار يک باغی نشسته بود اين يک سفرهاش را پهن کرد، يک گرده نان سهميهاش بود يک قرص نان يک سگی گرسنهای هم جلوش نشسته بود اين آمد غذا بخورد يک تکه انداخت جلو سگ، دومی را انداخت، سومی را انداخت، چهارمی را انداخت، همه را سگ خورد سفره را جمع کرد بلند شد رفت برود دنبال کار، آقا فرمودند که صدايش بزنيد بيايد آمد، آقا امام حسن مجتبی فرمودند که خودت نخوردی به اين سگ دادی؟ گفت خجالت کشيدم من سر بشوم سگ گرسنه نگاهم کند، فرمودند تو غلام چه کسی هستی؟ گفت من غلام فلانی هستم که صاحب اين باغ است، گفتند صاحب باغ را صدا بزنيد بيايد، آمد آقا فرمودند غلامت را چند میفروشی؟ گفت آقا اين قدر حضرت خريدند، فرمودند اين باغت را چند میدهی؟ گفت باغ را هم اين مبلغ، آقايون من بارها عرض کردم ائمه جزء ملياردرهای زمان بودند: «وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى»[28]اگر نمیخواستند نه اينکه نمیتوانستند شما کدام ثروتمند را سراغ را داريد فقير بيايد درخانهاش در بزند، سه هزار سکه طلا بدهد امام حسينتان اين کار را کرد، درجا به يک آدمی که گفت آقا طلبکارها گذاشتند دنبالم و من عرض شود که ديه آمده گردنم فراری هستم، آقا دادند و بعد گفتند من عذرخواهی میکنم بيش از اين هم نبود، امام آن باغ را هم به اين غلام بخشيدند غلام را هم در راه خدا آزاد کردند، اينها لطف الهی است حضرت فرمود به خاطر اين روحيه سخاوتمندی: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[29]حالا ببينيد يک ولی خدا به نام امام حسن اين کار را میکند خدای امام حسن چه میکند؟ اگر کار با اخلاص باشد لذا حالا اينکه بعضیها میگويند آقا ما نداريم، خدا رحمت کند آيتالله والد وقتی میخواستند به يکجاهای میخواستند کمک جمع کنند، بعضیها پيدا میشدند میگفتند آقا همهاش را ما میدهيم ايشان میگفتند نه، حق ديگران را هم ضايع نکنيد بگذاريد ديگران مشارکت کنند کمبود را شما بدهيد، بگذار هرکسی به سهم خودش به توان خودش کمکی بکند در اين کار خير، حالا کسر بود کسری را شما بپرداز، همه را يکجا شما نده، بگذار آنها هم در اين کار خير شريک بشوند: «الصَّدَقَةُ فِي الْقِلَّةِ»[30]اين هم از نشانههای انسانهای مؤمن که اينها روحيه سخاوتمندی دارند حتی در تنگدستی.
«وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ»[31] مؤمن کسی است که در وحشتها و خطرها هم راست میگويد يعنی آنجايي هم که احساس میکند راستگويي به ضرر اوست از راستگويي فاصله نمیگيرد، پيغمبر فرمود: «النجاة في الصدق كما أن الهلاك في الكذب»[32] نجات در راستگويي است کما اينکه هلاکت در دروغگويي است.
«وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ»[33] آقا زين العابدين میفرمايد از نشانههای مؤمن اين است که اينها در غضب هم در عصبانيت هم اينها حلم دارند، شکيبايي و بردباری دارند: «وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ»[34] يکجاهايي که عصبانی میشوند شکيبايي خود را از دست نمیدهند در حالات حضرت زين العابدين دارد که يک وقتی آقا کسی آمد محضر حضرت حالا آن کس از نزديکان امام هم بود، حالا اسم هم بياوريم حسن ابن حسن بود ولی عم امام سجاد اين هم میرساند که پسر امام، نوه امام باشی بايد حواست به خودت جمع باشد، پارتی بازی نيست، نوه امام حسن هم شدی از دودمان امام حسن هم بودی، غافل شدی شيطان میبردت، اين آقاي حسن ابن حسن آمد خدمت امام سجاد، حضرت نشسته بودند عدهای هم جمع بودند خيلی جسارت کرد به حضرت امام سکوت کردند ياران حضرت انتظار داشتند که امام سجاد واکنش نشان بدهد امام هيچی نگفتند، حسن ابن حسن رفت بعد از ساعتی آقا رو کردند به اصحاب گفتند میخواهيد جوابش را بدهم، گفتند آقا ما مشتاق بوديم که زودتر شما جواب بدهيد، حضرت فرمودند برخيزيد برويم جواب بدهيم، مؤمن اين است آقا آمدند: «وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ»[35]درخانه حسن ابن حسن در زدند اين تا متوجه شد که آقا امام سجاد هستند خودش را آماده کرد برای درگيری با يک حالت پرخاشگری آمد دم در من بارها عرض کردم آقايون خدا وکيلی با چه کسی اين گونه برخورد کرديد که آدم نشد؟ با يک کسی که به شما توهين کرده، اين جوری رفتار کن ببين آدم میشود يا نمیشود اين سيره اهل البيت بود: «وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ»[36] تا آمد مقابل امام سجاد ايستاد آقا فرمودند آمدی به من مطالبی گفتی، در حضور اين جمعيت، من هم آمدم با تو دو جمله حرف بزنم اگر اين حرفهايي که زدی در من هست، خدا از سر تقصيرات من در گذرد، و حال آنکه امام میدانستند اين دارد تهمت میزند دارد دروغ میگويد و فرمودند اگر اين چيزهايي که داری میگويي در من نيست خدا تو را ببخشد و بيامرزد ما تا حالا به يک کسی گفتيم آقا اين بديهايي که کردی اگر داری اشتباه میکنی، خدا هدايتت کند خدا ببخشدت، دعا به بخشيش کرديد و طرف برنگشت، ما خيلی هنر کنيم میگوييم اگر اينها در ماست خدا ما را ببخشد، اگر نبود واگذارد به خدا و قيامت جلوت را هم میگيريم، آقا اين دوتا جمله را که گفتند حسن ابن حسن آمد صورت حضرت را بوسيد، گفت من چيزهايي نسبت به شما گفتم که خودم شايستهاش بودم:
کم مباش از درخت سايه فکن، هرکه سنگت زند ثمر بخشش
هرکه بفراشد از جگر به جفا، همچو کان کريم زر بخشش
با تو گويم که چيست غايت حلم، هرکه زهرت دهد شکر بخشش
مؤمن اين است: «وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ»[37]در عصبانيت مديريت میکند عصبانيت را.
و نکته پايانی امام میفرمايد مؤمن: «وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ»[38] در سختیهای زندگی هم شکيباست، در فراز و فرودهای زندگی خودش را گم نمیکند در بيماریها در مشکلات اقتصادی در مشکلات اجتماعی، گاهی اوقات ديديد بعضیها خدا را بدهکار میکنند اهلالبيت بدهکار میکنند، ديگر ما اين کار را نمیکنيم، ديگر اين دعا را نمیکنيم ديگر مسجد نمیآييم، چرا؟ چون صبر ندارد: «وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ»[39]در برابر ناملايمات زندگی شکيبايي کردن، اينها را امام سجاد که ميلاد با سعادت حضرت را پشت سر گذاشتيم میفرمايد اينها نشانه مؤمن است و ما اگر میخواهيم بدانيم در مسير: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا»[40] داريم حرکت میدانيم اين اوصاف پنجگانه را انشاءالله به دست بياوريم و در زندگی به کار بگيريم که امروز هم واقعاً جامعه ما به اينها نياز دارد يعنی اجتماع ما به اين اخلاقيات ارزشمند اگر پايبند باشد خيلی از مشکلات و مسائل و مصائب مرتفع میشود ما يکی از ضعفهايي که امروز در جامعه هست آن ضعف عدم انصاف است انصاف در روايات خيلی هم تأکيد شده که به عنوانی، اين روايت هم از رسولالله و عرضم ديگر تمام، جزء سختترين کارهايي خوب سهتا کار را پيغمبر نام میبرد اينها انصافاً هنر میخواهد کسی انجام بدهد، نماز شب خواندن در برابر اينها عددی نيست، میتوانيد اين جوری باشيد، رسولالله فرمود: «أَشَدُّ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ»[41] يکی از اين کارهای بسيار سخت، حضرت فرمود: «مُوَاسَاةُ الْإِخْوَانِ فِي الْمَالِ»[42] مردم را در مسائل مالی از خود جدا نبيند الآن امروز اين بحران افزايش نرخ دلار آقا میبينيد نماز اول وقتش ترک نمیشود، میگويد رفتم همه پولهايم را کردم دلار، خب مؤمن تو داری آسيب میزنی به اقتصاد مردم، اين چه دينی است که ما داريم؟ از آن طرف دولت دارد تزريق میکند برای اينکه وضع بازار را با ثبات کند، ما خودمان داريم به اين وضعيت دامن میزنيم، من يک جريانی را از آيتالله العظمی سيد نورالدين حسينی الهاشمی بگويم، يکی از همراهان ايشان نقل میکرد خدا رحمت کند ايشان را مرحوم حاج آقای سبحانی گفت در يک سالی زغال و هيزم کم شد مردم سوخت نداشتند در زمستان، میگفت آيتالله آقای حاج سيد نورالدين هاشمی يک برنامه خيلی مدبرانهای را پيش گرفتند، رفتند طرفهای استهبان، سراغ اهالی آن منطقه از اينها هيزم خريداری کردند، هيزم زيادی خريدند انتقال دادند به شيراز ولی خب اين هيزم يکدفعه همه شهر را نمیتوانست پاسخ بدهد، ايشان يک سياستی به کار بردند آن آقای سبحانی میگفت گفتند آقا هيزم در اين هفته، ما میدهيم مثلاً من پنج ريال، هفته ديگر مَن چهار ريال و نيم، هفته بعد من چهار ريال و نيم، هفته بعد من چهار ريال يعنی مردم به اندازه نيازتان بگيريد، گفت مردم در آن مشکلات سرمای زمستان میدانستند که الآن اگر بخواهند بيشتر هم بگيرند ضرر کردند هفته آينده ارزانتر هست، حرص کم شد، هجوم کم شد گفت ايشان آن سال را مديريت کردند وضع بازار با ثبات، مردم هم زمستانشان گذشت، الآن ما میبينيم بعضی از کالاها يکدفعه میروند جمع میکنند بر میدارند فشار میآيد به اقتصاد ديگران، پيغمبر فرمود اگر صبح کند و به مسائل مسلمانها اهميت ندهد مسلمان نيست، آقايون احتکاری که ما در فقه داريم رو مايحتاج مردم است، امروز بعضی از کالاها دارد رو مايحتاج مردم اثر میگذارد، اگر خريد يک کالايي و جمع کردن اين کالا اثر مستقيم دارد رو اقتصاد میگذارد من نبايد دامن بزنم اين کار را، بعد میگوييم آقا وضعيت ثبات ندارد، اين بیثباتش را هم ما داريم، دشمن که دارد کار خودش را میکند من هم از اين طرف دارم دامن میزنم، من هم نياز ندارم میگيرم دارم اين بازاری که بايد اشباع بشود دوباره تشنه نگهش میدارم، دوباره با جمع کردن اينها آن تلاشی که مسئولين دارند میکنند را ضايع میکنيم، اين مقدار مواسات کمرنگ است انصاف کمرنگ است، اين خيلی سخت است.
«إِنْصَافُ النَّاسِ»[43] از کارهای بسيار سخت انصاف است انصاف يعنی همانی که برای خودت میپسندی برای ديگران بپسند، من مسئول پشت ميز نشسته، با ارباب رجوع همانگونه باشم، من اين پيرمرد را در خيابان پدر خودم ببينم، اين پيرزن را مادر خودم ببينم جدا از هم نگاه به هم نکنيم، توهين بد است توهين نکن، تکريم خوب است تکريم بکن، اين میشود انصاف، يعنی همان چيزی را که شما برای خود میپسندی، دختر را میخواهی شوهر بده، پسر مردم را پسر خودت بدان، داماد را بگو فرزند خودم، عروس میخواهی بياوری بگو دختر من، همان رفتاری که ما با ديگران عمل میکنيم رفتاری باشد که با خودمان داريم عمل میکنيم، اين انصاف جزء برنامه اولياء الهی بود پيغمبر میفرمايد اين جزء سختترين کارهاست اين متأسفانه امروز شما در جامعه میبينيد يک مقداری کمرنگ شده بالاخره متأسفانه رنگ باخته اين حالت انصاف.
«ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَال»[44]از کارهای سخت رسولالله میفرمايد، که امام سجاد هم فرموده: «الْوَرَعُ فِي الْخَلْوَةِ»[45] در هر حالی به ياد خدا باشيد يعنی هرجا هستيد در هر موقعيتی، عروسی و عزا، داخل و خارج، خلوت و جلوت، پيری و جوانی: «ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَال»[46] بسنده کنيم اميدواريم که انشاءالله خداوند توفيق رعايت ايمان و عمل صالح را به همه ما عنايت بفرمايد، خب من يک چندتا بيت زمزمه کنيم ايام شعبان المعظم و ميلاد با سعادت امام عصر انشاءالله اين را در سامراء و سرداب مقدس زمزمه کنيم:
يا ابا صالح مددی مولا، يا ابا صالح مددی مولا
گل زيبای شجر طاها، به کجايي ای پسر زهرا
تو بسان يوسف کنعانی، که نهان از ديده انسانی
يا ابا صالح مددی مولا، يا ابا صالح مددی مولا
به ياد همه ذوی الحقوق مان:
يا ابا صالح مددی مولا،
اين هم تقاضای همه ما به محضر حضرت:
قدمی گر نهی تو به مجلس ما، ز کرم تو جواز مدينه ما
به رخ نيلی گل طاها، به غريبی علی و زهرا
يا ابا صالح مددی مولا، يا ابا صالح مددی مولا
تعجيل فرج حضرتش: يا ابا صالح مددی مولا
اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم، اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.
[1] مریم96.
[2] مریم96.
[3] مریم96.
[4] مریم96.
[5] مریم96.
[6] بقره282.
[7] مریم96.
[8] مریم96.
[9] عنکبوت69.
[10] مریم96.
[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج35 ص354.
[12] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج35 ص354.
[13] مریم96.
[14] البرهان في تفسير القرآن ج3 ص738.
[15] البرهان في تفسير القرآن ج3 ص738.
[16] مریم96.
[17] مریم96.
[18] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[19] مریم96.
[20] مریم96.
[21] مریم96.
[22] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[23] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[24] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[25] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[26] آلعمران134.
[27] آلعمران134.
[28] زاد المعاد - مفتاح الجنان ص423.
[29] آلعمران92.
[30] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[31] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[32] إرشاد القلوب / ترجمه مسترحمى ج2، ص124.
[33] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[34] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[35] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[36] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[37] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[38] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[39] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[40] آلعمران92.
[41] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ج2 ص167.
[42] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ج2 ص167.
[43] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ج2 ص167.
[44] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ج2 ص167.
[45] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج64 ص293.
[46] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ج2 ص167.