استاد حدائق روز دوشنبه 1 اسفند 1401 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان مبحث « گذر از مواقف سخت قیامت» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال رسولالله صلّیالله عليه و آله و سلّم: «إِنَّ أَقْرَبَكُمْ مِنِّي غَداً وَ أَوْجَبَكُمْ عَلَيَّ شَفَاعَةً أَصْدَقُكُمْ لِسَاناً وَ أَدَّاكُمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً وَ أَقْرَبُكُمْ مِنَ النَّاسِ»[1].
يک نصيحتی قبل از ورود به بحث از اميرالمؤمنين به خودم و همه داشته باشم، مخصوصاً اين نوجوانهايي که نشستيد. علی ابن ابیطالب میفرمايد هرچه نوشتيد میماند هرچه حفظ کرديد يادتان میرود: «ما كتب قرّ و ما حفظ فر»[2]بچهها خودتان را عادت بدهيد به اينکه در مجالسی که شرکت میکنيد گاهی اوقات سخنی، روايتی، جملهای، شعری بنويسيد اين را ما خيلیهايمان اين جوری هستيم میرويم در مجلس خوب هم حرف گوش میکنيم، خوب هم الحمدلله يادمان میرود به خانه نرسيده نمیدانيم چه میگفتند، میگويند آقا چه میگفت؟ حرفهای خوبی میگفت، میگويند دوتايش را بگو يادمان نيست اين آفت ننوشتن است، میبينيد که ما مقيد باشيم من خدا رحمت کند آيتالله والد را که کلنگ اين مسجد را ايشان زدند در پنجاه سال قبل، ايشان دفترچههايي از ايشان مانده حالا يک نمونههايش هم در اين ويترين آثار ايشان هست، من بعضی از اين دفترچهها را که نگاه میکردم، نوشتند سال هزار و سیصد و سی، شب فلان ميلاد در مجلس آقای فلانی اين شعر را خواند، بعد من برايشان میخواندم میگفتند يادم نيست ولی درست است اينها، اين همان آثار نوشتن است، مردم يک حديث يک روايت يک نکته اخلاقی اگر از شما ماند میشود صدقه جاريه شما، يعنی آيندگان وقتی اين دستخط را میبينند میگويد خدا رحمت کند پدرمان، مادرمان نوشته در فلان شب فلان مسجد اين حديث را شنيدم، اين رو نسل آيندهات اثر بگذارد میشود صالحات و باقيات شما، دلمان برای خودمان بسوزد دلسوز خودمان باشيم، يک دفتر يک خودکار، جايي آدم نکتهای مطلبی سخنی گاهی اوقات آن گوينده زحمت کشيده رفته جمع کرده، منابعش را شما نداريد الآن من روايتی امشب از امالی شيخ طوسی دارم میخوانم شما چندتايتان کتاب امالی در خانه داريد، در خيلی از کتابخانهها هم کتاب امالی پيدا نمیشود، خب اينجا به راحتی روايت دارد در دسترس شما قرار میگيرد به راحتی بنويسيم و اين را منتقل کنيم و بعد در خانهمان که میرويم در جمع فاميلمان که میرويم آقا يک حديثی از رسولالله شنيديم با اين موضوع برادرم خواهرم همسرم شوهرم فرزندم اين حديث را میخواهم برای شما هم بگويم اين نکته اول که نصيحتی بود مخصوصاً برای دانشآموزها که انشاءالله شروع کارتان هست.
هفتهای درش قرار داريم که عيد سعيد مبعث پيغمبر که يکی از بزرگترين اعياد اسلامی است، که بعضیها عيد مبعث را از عيد ولادت پيغمبر مهمتر میدانند چون ولادت تولد شخص کامل بود، عيد مبعث تولد انسانيت بود، تولد بشريت بود، هويت انسانيت توسط پيغمبر ابلاغ شد به بشريت، خب من يک حديث از فرمايشات پيغمبر را عرض کنم با اين مقدمه، مردم قيامت روزگار سختی است.
آقا زينالعابدين میفرمايد سه زمان است که سختتر از اين وجود ندارد، سه زمان است که سختتر از اين زمانها وجود ندارد هنوز هيچ کدام از ما به اينها نرسيديم، يک ساعت مردن، خيلی سخت است، هنوز هيچ کدام از ما مرگ را تجربه نکرديم، ببينيد روح را از بدن میآورند بيرون چگونه میآورند بيرون فقط ما جنازه ميت را میبينيم نمیدانيم چگونه جان داد؟ چگونه از سلول سلول بدنش روح خارج شد اين يک.
دوم از ساعات بسيار سخت آن لحظهای است که همه ما را از خاک میکشند بيرون میآورند در محشر: «ساعة يبعث حياً» ، اين هم خيلی سخت، ساعتی که همه محشور میشوند در صحرای قيامت، همه حاضر میشوند در صحرای قيامت اين هم خيلی سخت است.
ساعت سوم آقا زينالعابدين میفرمايد ساعت حضور پای ميزان اعمال و محاسبه اعمال در محضر خدا آن ساعتی که میخواهند بهت بگويند حاج آقا بهشتی هستی يا جهنمی؟ خانم دوزخی هستی يا جنتی، بهشتی؟ اين سهتا ساعت ساعات بسيار سختی است در قيامت تمام اولياء و انبياء متمسک به پيغمبر میشوند يعنی شاخص نجات، حتی اميرالمؤمنين دامن رسولخدا را میگيرد، ائمه گرداگرد پيغمبر هستند، امت انبياء متوسل به پيغمبر هستند، مؤمنين متوسل به انبياء و اولياء هستند، در آن روزگار سخت، در آن گريز و فراری که همه از هم فرار میکنند، از ويژگیهای قيامت اين است که: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيه وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيه وَ أُمِّهِ وَ أَبيه»[3] قيامت روزی است که همه میگريزند از هم، زن و شوهر از هم، پدر و اولاد از هم، مادر و فرزند از هم، برادر از برادر، خواهر از خواهر، علت هم دارد همه در میروند که طلبکار پيدا نکنند، چون آن روز چيزی دستتان نيست، طلبکار پيدا کردی بايد اعمالت را بدهی، بايد نمازهايت را بدهی، بايد حجت را بدهی، بايد زيارتت را بدهی، آنجا تصفيه و حساب با اعمال است نه با امکانات مادی، لذا مردم در گريز هستند که کسی پيدا نشود که از اينها مطالبه حق کند و همه در اين صدد هستند که خودشان را به رسولالله برسانند به آن شاخص نجات خودشان را برسانند.
در حديثی که ابتدای سخن خواندم پيغمبر میفرمايد نزديکترين مردم در قيامت به من کسانی هستند که اين ويژگیها را دارند حالا حاجی آقا فکر قيامتت باش میخواهی قيامت به رسولالله نزديک باشی، خواهرم میخواهی قيامت لطف پيغمبر شامل حالت بشود، همينجا سرمايهاش را بيندوز همينجا کسب کن:
همينجا صلح کن با ما چه لازم، که در محشر زما شرمنده باشی
پنجتا ويژگی را رسولالله نام میبرد میفرمايد اينها در هرکسی بود قيامت به من نزديک است قيامت به من نزديک است يعنی نجات پيدا میکند ما کمکش میکنيم نجاتش میدهيم يک، اولين ويژگی: «أَصْدَقُكُمْ لِسَاناً»[4] کسانی که در حرف زدن صادقترين افراد هستند راست میگويند دروغ تحويل نمیدهند ما بعضیهايمان تعارفمان هم دروغ است، حرف میزنيم میگويد حالا يک حرفی زديم تو هم باورت شد خب قيامت به پيغمبر نزديک نيستی: «أَصْدَقُكُمْ لِسَاناً»[5] در گفتارها، در سخنها در وعدهها، در قرارها، در قولها صادق باشيد: «وَ أَدَّاكُمْ لِلْأَمَانَةِ»[6] دومين ويژگی رسولالله میفرمايد آنهايي که امانتدار شايستهای هستند آنهايي که نسبت به امانات خوب امانتداری میکنند، البته بحث امانتداری يک بحث وسيعی است سروران عزيز هرچه داريد امانت است، از خودتان بگيريد چشمتان امانت است، گوشتان امانت است، زبانت امانت است، کبد و قلبت امانت است، ديديد بعضیها سرطان میگيرند عبادتشان تعطيل نمیشود بعضیها با يک بيماری با خدا قهر میکنند چرا؟ چون فکر میکند بدن مال خودش است خدا دارد به اين زور میگويد ظلم میکند او که معتقد است بدن مال خداست، سالم باشد بنده است مريض ب اشد بنده است، در اوج ثروت باشد بندگی میکند در نهايت تنگدستی هم بندگی میکند او میگويد مال من نيست متعلق به خداست، او میگويد اين چشم مال اوست يک زمانی داده يک زمانی گرفته اين گوش مال اوست ما بايد خوب امانتداری کنيم، مردم هرچه داريد مال خداست، خانههايتان اموالتان؛ يک وقت هارون الرشيد ملعون به آقا موسی ابن جعفر گفت يک نصيحتم کنيد، هارون به موسی ابن جعفر سلامالله عليه عرض کرد، آقا فرمودند هارون هرچه چشم سرت میبيند نصيحت است، آقايون چيزی نيست شما ببينيد و درش درس نباشد الآن اين مسجد نصيحت است اين منبر نصيحت است اين محراب نصيحت است، من و شما برای همديگر نصيحت هستيم، موی سفيد نصيحت است، عکس پنج سال قبلت را میبينی با الآن تغيير کرده نصيحت است، قبرستان نصيحت است خانهها نصيحت است، ديديد اين خانهها دست به دست میچرخد، میگويند آقا خانه فلانی اينجا بود زدند زمين برج ساختند، نصيحت است آقا خانه تو را هم میبرند هرچه میبينيد نصيحت است يک جوری رو خودتان کار کنيد که اين نگاهتان نگاه عبرت بشود، توصيهای که خداوند به پيغمبر فرمود، پيامبر وقتی ساکت هستی در فکر باش و تدبر کن رسولالله فرمود: «وَ أَنْ يَكُونَ صَمْتِي فِكْراً وَ نَظَرِي عَبَراً»[7]رسولالله فرمود خدا به من سفارش کرد به هرچه مینگری با عبرت بنگر، پای سفره غذا نشستی نصيحت است، اين نان از کجا آمد؟ برنج از کجا آمد؟ چقدر دستها چرخيد؟ الآن آمده پای سفره به همين اندازه اين چايي که ميل کرديد نصيحت است اين چايي کجا درست شد؟ چقدر دستها چرخيد ما فقط مینوشيم و میگذريم امشب آمد همين اندازه آنی که ميل کرده رزقش بود آنی که به هر دليل نخورد رزقش نبود اينها نصيحت است، جاي من و شمايي که الآن نشستيم چه کسانی قبل از ما نشسته بودند؟ نصيحت است، لذا همه چيز امانت است، نگاهتان نگاه امانت باشد به دنيا، نگاه مالکيت اگر آمد میشود همين اوضاعی که شما میبينيد يک عده میافتند در مال اندوزی، در ظلم کردن، در اجحاف کردن، در تکاثر اموال، فکر میکند همه دنيا همين است، پس امانتداری پيغمبر فرمود ويژگی دوم، آنهايي که نگاهشان امانتداری است قيامت به من نزديک هستند، اسلام با دنيا مخالف نيست، اسلام با پول مخالف نيست، اسلام میگويد مسلمان ريختند در دامنت وابسته نباش، اينها را بايد بگذاری و بروی، چيزی که با خودت میبری، بتوانی ببری يک دست کفن است اگر ببری:
سرمايه تو از اين جهان يک کفن است، آنهم به گمانم ببری يا نبری
اين نگاه امانتداری زندگیها را سالم میکند من اگر نگاه امانتداری به فرزندم کردم بچه را تربيت میکنم، وقتی گفتم بچه خودم هر جوری ميل خودم میکشد کار میکنم، وقتی گفتم اين بچه امانت خداست، خدا داده تحويل من، يک جوری تربيتش کنم که شرمنده صاحبش نشوم، وقتی نگاه به چشمم نگاه مالکيت شد به هر چيزی نگاه میکنم حلال و حرام وقتی گفتند اين چشم مال خداست به چيزهای که خدا نمیپسندد نظر نمیافگنم، ديديد يک وقت آدم متعهد متشرع میگويند اين آقا اين را بگير، اين در حد بايد استفاده کنی، در اين وقتها در اين ايام، در اين کارها تخلف نمیکند طرف میگويد آقا اين امانت است فقط به ما گفتند تا اين حد استفاده کنيد، مال خودش باشد هر جوری بخواهد استفاده میکند، آدمهايي متعهد اين جوری هستند ما در برابر خودمان و امکاناتمان و جامعه نگاهمان نگاه امانت باشد. اين دوتا ويژگی، اول راستگويي، دوم امانتداری. مکمل اين دو ويژگی اين نکته را هم عرض کنم، پيامبر فرمود هيچ پيغمبری مبعوث به رسالت نشد يعنی صد و بيست و چهار هزار پيغمبر گزينش اينها در اين دوتا ويژگی بوده: «لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً»[8] يافت نشد، رسولالله میفرمايد خدا هيچ پيغمبری را به نبوت انتخاب نکرد، مگر اينکه اين دوتا ويژگی را داشتند: «إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ»[9]تمام انبياء صادق بودند، دروغ نمیگفتند سرکار نمیگذاشتند گاهی اوقات بنده میگويم آقا به شما ارادت دارم پشت سر میگويم خدا ريشهاش را بکند، اين نفاق است میگويند يک وقت يک فقيری داشت میرفت به يک آقايي ثروتمندی رسيد گفت آقا يک کمکمان بکن، گفت ببين پول دارم بهت نمیدهم منت هم سرت دارم، فقير گفت اين يعنی چه؟ خب پول داری نمیدهی منت هم داری؟ گفت اينکه میگويم منت دارم چون دروغ بهت نمیگويم دارم راست میگويم من پول دارم، اما صلاح نمیدانم به تو بدهم، حالا هرچه بوده يا پول را خراب میکرده يا در مسير فساد استفاده میکرده، گفت اينکه میگويم منت دارم چون دارم راست بهت میگويم دروغ نمیگويم، بعضیها ديديد دارند ادای گداها در میآوردند میگويي آقا چطور هستی؟ میگويد آقا گير هستيم، يک لک لکی میکنيم، بخور و نميری هست، آبروی خدا میبری بیانصاف خدا با عزت دارد ادارهات میکند، ادای گداها در میآوری، به قول اين عزيزمان ناشکری میکنی، و اين هم قاعده است خدا در قرآن میفرمايد شکر کرديد زيادش میکنيم، آقا در همين حالی که هستی بگو الحمدلله، بابا مريض هستی بگو الحمدلله مرضت سختتر میشود، دو قدم راه میتواني بروی اگر نق زدی میشوی پمپرزی میافتی در رختخواب ديگر بيرون هم نمیتوانی بيايي.
چند جلسه قبل همينجا این مطلب را گفتم، بازهم تکرار کنم خدا رحمت کند مرحوم آيتالله والد ما میگفتند اگر میخواهيد دائمالذکر بشويد از خودتان شروع کنيد، بعد توصيهشان اين بود میگفتند چشمت میبيند بگو الحمدلله ربّ العالمين، از همين امشب نوجوانها رو خودتان کار کنيد، چشم میبيند الحمدلله ربّ العالمين، گوشمان میشنود الحمدلله ربّ العالمين، زبانمان کار میکند الحمدلله ربّ العالمين، پايمان سالم است الحمدلله ربّ العالمين، دستهايمان کار میکند، پدر داريم، مادر داريم، زندگی داريم، خانه داريم، آقا رجوع کن در خودت اصلاً لحظه زبانت از هم ساکت نمیشود امشب آمدی مسجدالحمدلله ربّ العالمين، نماز را اول وقت خواندی الحمدلله ربّ العالمين، در مجلس پيغمبر شرکت کردی، اين قاعده است خدا میفرمايد شکر کرديد زيادش میکنيم، کفران کرديد عذاب ما سخت است: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديد»[10]ناسپاسی کرديد عذاب ما عذاب سختی است و متأسفانه بعضیها گرفتار ناسپاسی شدند گرفتار کفران نعمت شدند، خب اين نکته دوم امانتداری از آن ويژگیهای پنجگانه.
سوم پيغمبر فرمود: «و اوفیکم بالعهد» ، آنهايي که با وفاترين مردم در عهد و پيمانها هستند، پس راستگويي شد يک، امانتداری شد دو، وفاء به عهد شد سه، ما اگر قولی میدهيم به وعدهمان عمل کنيم، آقا يک چيزی گفتيم حالا هر وقت شد، يک بندهای خدايي بود میگفت يک جايي رفتيم قرضی بگيريم از اين صندوقهای قرضالحسنه، حالا خدا رحمت کند مسئول آن صندوق هم فوت کرد گفت به ما گفت برو دو شنبه بيا گفت يک سال است دو شنبهها میروم میگويد گفتم يک دو شنبهای بيا کدام دو شنبه است معلوم نيست؟ آن آقا را ديدم گفتم اين بنده خدا يک وامی میخواهد اين وام هم پول شما نيست پولهای سپرده مردم در صندوق شماست، گفت حالا ما گفتيم يک دو شنبه، گفتم يک کاری نکن خدا اين جوری سرت بياورد، قيامت همين جوری حواله میدهد دستت، مردم به تعهداتتان عمل کنيد: «و اوفیکم بالعهد» ، قول اگر داديد وعده اگر کرديد، به تعهدات بايد پايبند بود، من يک درس اولين شهيد محراب چه کسی بود؟ آيتالله حاج سيد اسدالله، قبلش آيتالله قاضی بود ولی حالا مشهور میگويند آيتالله مدنی اگر اولين شهيد را ايشان بگيريم دومين شهيد آيتالله مدنی، به نحوی ما شهيد دستغيب را میگوييم دومين شهيد محراب به اعتبار اينکه آيتالله شهيد اسدالله مدنی اولين شهيد، حالا اسدالله مدنی از شهدای محراب بود، اولين شهيد محراب خارج از مقام عصمت اميرالمؤمنين افتخار اولين و آخرين است اينی که میگوييم شهيد محراب يعنی شهيد محراب در جمهوری اسلامی آنهم غير معصوم، بلی در جمهوری اسلامی اولين شهيد مرحوم آيتالله قاضی بود بعد آيتالله اسدالله مدنی، بعد مرحوم شهيد دستغيب بعد مرحوم شهيد صدوقی و بعد هم مرحوم آيتالله اشرفی اصفهانی رحمةالله عليهم رحمة واسعه، شهيد کازرون يادتان رفت، مرحوم شهيد حجت الاسلام و المسلمين شيخ محمدخرسند شهيد ليالی قدر بود اين هم امام جمعه بود حالا خدا رحمت کند همه شهداء را، علماء را، صلحاء را من يک وفای به عهد از آيتالله مدنی را بگويم، ابوی ما اين تکيه کلام را داشتند از مرحوم جدی ما میگفتند اينهای که به يک جاهايي رسيدند در زندگیشان بايد باريک بشويد حوالهای يک جاهايي را گرفتند بعد ايشان فرمودند بزرگی خمره رنگريزی نيست بزنند در آورند شهيد اسدالله مدنی بيايد بيرون، بزنند در آوردند امام بيايد بيرون، بابا اينها يک زحمتهايي کشيدند، راههايي رفتند تلاشهايي کردند يک درس از آيتالله شهيد مدنی برايتان بگويم، قبل از انقلاب يکی از متدينين تجار تهران میآيد قم خدمت آيتالله شهيد اسدالله مدنی میگويد آقا من مثلاً دو هفته ديگر سه هفته ديگر شب جمعه مجلس عروسی پسرم هست تهران میخواهم شما بياييد خطبه عقدش را بخوانيد ايشان هم قول میدهند که من میآيم، يادداشت هم میکند در تقويمشان میگذرد يکی دو هفته میگذرد آن هفتهای که شب جمعه پيشرو بوده آن آقای تاجر تهرانی از يکی از علمای تهران هم دعوت میکند میگويد آقا شب جمعه مجلس عقد پسر ماست از آيتالله مدنی هم دعوت کردم بيايند صيغه عقد پسرم را ايشان بخوانند شما هم تشريف بياوريد، آن آقا میگويد آقای مدنی رفت عراق، ايشان اوائل همين هفته رفت کربلا و نجف، ايشان ايران نيست تازه رفته سفر، میگويد از کجا میگوييد میگويد خداحافظ کرد، حالا يک وقتی آقايون فراموشی يک عذری است يک وقتی من يادم میرود يک چيزی، فراموشم میشوم شما نماز واجب هم اگر کسی يادش رفت که بايد نماز بخواند نمازش قضاء شد معصيت نکرده، میگويند بعد قضائش را به جا بياورد عذر شرعی است اين آقای تاجر به دست و پا میافتد و سؤال میگيرد میگويند بلی آيتالله مدنی رفته عراق و ايشان شايد يک بيست روزی هم آنجا باشد و ايران نيست، اين پيش خودش خيلی ناراحت میشود میگويد آقا به ما قول بعد رفت، آن موقع هم رفتن عراق خيلی زحمت داشت بايد میرفتند خرمشهر با يک زحمتی، اينها خودشان را میرساندند بصره، از بصره میرفتند اينطور روابط هم مثل الآن نبود که شما ثبتنام کنيد با هواپيما با ماشين برويد اين تاجر ديگر مأيوس میشود از آمدن آيتالله مدنی تا میرسد شب جمعه بالاخره مهمانها آمده بودند در آن مجلسی که مجلس عقد بود، همان اول شب ديدند آيتالله مدنی از در داخل شد آن آقای تاجر میگويد حاجی آقا شما عراق بوديد میگويد من راه به راه رسيدم، آقايون ببينيد: «و اوفیکم بالعهد» ، اين آقا میشود شهيد محراب میگويد آقا شما عراق رفته بوديد میگويند بلی، من اوائل هفته رفتم اصلاً قولی که به تو داده بودم يادم رفته بود چهار شنبه بود در نجف يادم آمد به تو قول دادم برای فردا شب بيايم صيغه عقد بخوانم حالا هر کس ديگری بود اگر میشد با تماسی با چيزی خبر میداد نمیشد هم میگفت خب حالا آنجا عاقد پيدا میشود آسمان که زمين نمیآيد صيغه عقدش را يک کسی میخواند ما هم اينجا دعايشان میکنيم گفت تا متوجه شدم هنوز کربلا نرفته بودم از سفر کربلا و کاظمين و سامراء گذشتم سريع دوباره وسائلم را برداشتم با عجله خودم را رساندم بصره، با زحمت برگشتم ايران، خيلی آقايون اين حرف است ما باشيم اين کار را میکنيم، شما تا نجف میرويم بعد يادت بيايد به يک کسی قول دادی شب جمعه يک کاری برايش بکنی، منتظرت است حاضر هستی برگرديد بيايد؟ ايشان فرمود با زحمت خودم را رساندم بصره، از بصره ماشين گرفتم راه به راه الآن رسيدم در مجلس: «و اوفیکم بالعهد» ، اين آقا میشود شهيد محراب پيغمبر فرمود وفای به عهد داشته باشيد قيامت به من نزديک هستيد سرکار میگذاريد ما روايت داريم پدرها وقتی به فرزندانتان قول میدهيد خلف وعده نکنيد دروغ ياد بچههايتان ندهيد آقا فلان چيز برايم میخری اگر نمیتوانی بگو بابا الآن امکاناتش را ندارم اگر قول دادی خلاف وعده عمل نکن، بالاخره آدم در حد امکاناتش وعده بدهد بعد هم به وعده عمل کند اين سهتا ويژگی.
چهارم رسولالله فرمود: «أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً»[11] قيامت میخواهيد به من نزديک باشيد اخلاقتان بايد اخلاق خوبی باشد آدمهاي بد اخلاق تندخو اينها قيامت از پيغمبر دور هستند پيامبر در اخلاق نظير نداشت، خدا به اخلاق پيغمبر سوگند ياد کرده: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم»[12]من يک حديث اينجا از امام صادق در تعريف اخلاق بگويم در محاسن اخلاق محاسن اخلاق يعنی در روابط اجتماعیمان با مردم اين جوری باشيم حالا معالی اخلاق يک بحثی است، دورههايي عاليه است آن را يک خرده بايد انسان تمرين کند زحمت بکشد برسد اما اين محاسن اخلاق همه میتوانيم رعايت کنيم، از محاسن اخلاق يک امام صادق فرمود از اخلاق خوب، نشانه اخلاق خوب: «تُطِيبُ كَلَامَكَ»[13]اخلاق يعنی اينکه با همديگر پاکيزه سخن بگوييد يعنی در حرف زدنهايتان توهين نکنيد بیاحترامی نکنيد، طرف را خرد نکنيد، اگر حرف میزنيد مؤدبانه حرف بزنيم بعضیها ديديد همديگر را هم که صدا میزنند با سبکی صدا میزنند بخور، بنشين، حرف نزن، اين اخلاق ماست، اخلاق يعنی پاکيزه سخن بگو، رسولالله ابوجهل ملعون میآمد به پيغمبر در مکه توهين میکرد سالهاي اوليه اسلام پيامبر بر میگشتند به ابوجهل ملعون با احترام حرف میزدند او نام پيغمبر را به زشتی میبرد پيغمبر نام او را به زيبايي میبردند:
میگويد من بد کنم و تو بد مکافات کنی، پس فرقی ميان من و تو چيست؟
بگو اگر حرف زشت را با زشتی جواب داديد علی ابن ابی طالب میفرمايد حق اعتراض را از خودت گرفتي آقا فحش داد فحشش داديم، میگويند تو هم شدی مثل آن ديگر حرف نزن، اگر فحش بد بود چرا تو گفتی؟ اگر توهين بد است چرا تو توهين کردی؟ خب تو میگويي توهين کرد، تو بدی را با بدی پاسخ میدهی، تو هم داري میگويي توهين کردن کار خوبی است چون من هم انجام دادم، اخلاق خوب يعنی پاکيزه سخن بگوييد با احترام آقای فلانی، بچهها با پدر و مادرتان با احترام، پدرجان، مادرجان، آقا امام صادق به ابی ولاد خياط فرمود ابی ولاد در حرف زدن هيچ وقت صدايت را بالاتر از صدای پدر و مادرت نبر، اگر آنها دارند با شما آهسته سخن میگويند شما آهستهتر حرف بزنيد، در راه رفتن بر آنها سبقت نگريد آنها دارند آهسته راه میروند شما پشتسر آنها چيزی از شما خواستند خودشان میتوانند انجام بدهند نگوييد خودتان میتوانيد اينها اخلاق اسلامی است، يکی از نشانههای اخلاق: «تُطِيبُ كَلَامَكَ»[14].
از نشانههای ديگر اخلاق: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[15]نرمخو بودن، آدمهايي خشين سخت، تند يک کلام، اينها با اخلاق نيستند آقا حرف من است که گفتم رو حرف من حرف نباشد اين بد است، بابا يک وقت میبينی کس ديگر دارد يک حرفی میزند حرف او حرف حق است، يک وقت میبينی آقای مديرکل آبدارچیات دارد حرف حق میزند تو داری ناحق میگويي، پدر بزرگ تو داری زور میگويي نوهات دارد درست میگويد: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[16]نرمخويي، تکبر نداشتن.
و سوم: «تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[17]از نشانههای اخلاق اين است که ما در رفتارمان با همديگر، معاشرتهايمان با چهره باز با هم رو به رو بشويم، بعضیها ديديد نگاهشان میکنی بايد نماز وحشت بخوانی، همچو با اخم نگاهت میکند که حرف يادت میرود اين بد است علی عليهالسلام فرمود مؤمن بايد شادی در چهره او باشد ناراحتی در درون او باشد اگر اندوهی هم دارد در خودش پنهان کرده شادیاش را دارد با مردم تقسيم میکند، ما خدا رحمت کند يک دايي داشتيم جزء نوادر بود، فرزند مرحوم حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقای مؤيد الاسلام ايشان مهندس کشاورزی بود و مديريت بانک کشاورزی را در استانهای مختلف قبل از انقلاب داشت، اين را من میگويم قيامت خواهيد ديد خدا برای مديرها هم ميزان در مديريت پيدا میکند اين آقا زمان طاغوت مديريت داشت پانزده روزی يک ختمی قرآن میگرفت، يک جزء قرآن سحرگاهان يک جزء قرآن عصرۀ، نه در ساعت اداری، عصر قبل از مغرب برنامه گذاشته بود، يک جزء قرآن تلاوت میکرد، چون از ساعات خوب شبانه روز يکش ساعت عصر است آن ساعاتی که داريد میرويد در آستانه مغرب: «وَ الْعَصْر إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْر»[18]يک معناي عصر، ساعت عصر است ايشان يکی وقت سحر، يکی وقت عصر دو جزء قرآن میخواند پانزده روزی يک ختم قرآن، حالا ما هنر بکنيم، هنر بکنيم همين روز يک صفحه قرآن مان صبح و ظهر و شب خيلی بخوانيم يک جزء در مثلاً روز مرتب ماه دو ختم قرآن، سال بيست و چهار ختم قرآن، مدير هم بود، مسئوليت هم داشت کار اجرايي هم داشت، حالا ببينيد بندگی خدا آدم را چگونه بزرگ میکند، اينها ديگر تا شب نروی روز به جاي نرسی، حبيب ابن مظاهر امام حسين وقتی بالای سرش آمدند فرمودند شب يک ختم قرآن میخواند: «لقد کنت تختم القرآن فی ليلة واحده»[19]، اين آقا میشود حبيب اين میشود گل سرسبد اصحاب اين داييما خدا رحمتشان کند من درسهايي از اين آدم گرفتم آن زمانی که ايشان بود حالا اين را هم باز بگويم دوتا جريان از ايشان عرض کنم اينها درسهای همين شيرازتان است اينها مال لاي کتابها نيست اينها در همين شهر بودند اينها قيامت میشوند ميزان ما، يادم نمیرود يک جايي مجلس عقدی بود در يکی از سالنهای شيراز جمعيت زيادی هم بودند، من هم آن موقع سالهای اوليه طلبگیام بود مردم نشسته بودند صحبت میکردند ايشان هم نشسته بود يک وقت ديدم ايشان ساعتش را نگاه کرد ديد مثلاً نزديک وقت اذان مغرب است به هيچ کس حرفی نزد، ديدم از جای خودش بلند شد رفت از سالن بيرون سجاده، جانماز در ماشين داشت حالا ما برای همه چيز برنامه داريم برای بندگی خدا برنامه نداريم، ايشان رفت سجادهاش را آورد گوشه سالن يک جايي را پيدا کرد، میبينيد امام صادق میفرمايد اين را هم بشنويد، هرچه خدا واجب قرار داده علنی انجام بدهيد، هرچه خدا مستحب قرار داده پنهانی انجام بدهيد، نماز شبت را پنهانی بخوان، نماز واجب را علنی بخوان، سيدالشهداء وسط ميدان جنگ نماز اول وقت خواند آقا اباعبدالله چرا در خيمه نرفتی نماز بخوانی نماز فريضه است فريضه بايد علنی باشد حاجی آقا خمس میدهی بگذار زن و بچهات هم بفهمند بدانند ياد بگيرند، آقا رياء میشود؟ شما برای خدا درس بده به ديگران: «كُلَّمَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ فَإِعْلَانُهُ أَفْضَلُ مِنْ إِسْرَارِهِ»[20]امام میفرمايد آنهايي که واجب است علنی انجام بدهيد، بعد ديدم آقای مهندس رفت از داخل ماشين سجادهاش را آورد گوشه سالن يک جاي صندلیها را کنار زد سجادهاش را پهن کرد، به هيچ کس هم نگفت وقت نماز است بلند شويد نماز، ديدم بلند شد آهسته يک اذانی گفت الله اکبر، الله اکبر، آقا اينهايي که اهل نماز بودند تا اين صحنه را ديدند نود درصد جمعيت بلند شد، يک کلمه هم ايشان حرف نزد امام صادق میفرمايد در رفتارتان مردم را با ما آشنا کنيد حاجی آقا بلند شو خودت نماز اول وقتت را بخوان بچهات ياد میگيرد، آقای حاجی بازار نماز اول وقتت را در مغازهات بخوان ياد میگيرد شاگردت، آقای مدير مقيد به نماز اول وقت باش کارمندت ياد میگيرد آقا ايشان اذان گفت اقامه نماز را شروع کرد تمام کسانی که اهل نماز بودند رفتند دنبال نماز، اين با اين روحيه چه میشود انسان؟ حالا بحثم بحث چهرهای باز بود خدا رحمت کند ايشان را، فرزند اول ايشان دختر بسيار بسيار متدينه و از همه چيز کامل دختر جوانی ايشان داشت که بيماری هپاتيت گرفت، بيماری کبدی، و در بيمارستان از دنيا رفت فرزند اول دختر با ايمان از هر جهت اين دختر نمونه بود آن سال هم حاجی آقا حج مشرف بودند نبودند حاجی آقا در ذی الحجه بود و اين دختر بيمار شد و در بيمارستان از دنيا رفت من ساعت دوازده شب بود يکی از آقايان اطباء از بيمارستان به ما زنگ زد سال هفتاد بود يعنی سی و يک سالی قبل، يکی از آقايان اطباء زنگ زد گفت آقای حدائق فرزند آقای مهندس الآن از دنيا رفت، به يک نحوی به اين پدر خبر را بدهيد فردا بيايند برای کارهای اداری و تشريفاتی و ترخيص بدن ببرند برای قبرستان آقا اين را به ما گفت ايشان سنت پدرشان مرحوم حضرت حجتالاسلام و المسلمين آقای مؤيد الاسلام را داشتند دهه آخر ذی الحجه را در منزلشان روضه میگرفتند مجلس میگرفتند هر صبح برنامه داشتند در همين منطقه بهداشت خانه مرحوم حاج آقای مؤيد الاسلام هر صبح هم مجلس روضه بود من گفتم بهترين فرصت اين است که ما بياييم در روضه شرکت کنيم، بعد از مجلس روضه باب صحبت را باز کنم و به ايشان اين خبر را برسانيم ما رفتيم مجلس ايشان، ايشان مثل هميشه خيلی خوشرو خوش برخورد هر کسی میآمد خير مقدم میگفت بفرماييد منبریها يکی يکی آمدند بعد هم به من گفتند شما يک منبری برويد من منبرم را گذاشتم رو بحث صبر: «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»[21]گفتم زمينه را آماده کنم که بعد که میخواهيم مطرح کنيم ايشان آماده شده باشد، پيرامون صبر و که همه چيز مال خداست و خدا داده خدا میگيرد ما بايد امتحان بشويم ايشان نشسته بود گوش میکرد يک تعداد از روحانيون بودند مؤمنين بودند در مجلس نشسته بودند مجلس تمام شد سخنرانی ما هم تمام شد، يکی يکی رفتند همه رفتند من نشستم که با ايشان صحبت کنم يکی دو نفر ديگر هم با من بودند از بستگان، ايشان رفت همه را بدرقه کرد از منزل خارج شدند در را بست آمد داخل، تا با من رو به رو شد گفت فلانی آقای حدائق دختر ما فاطمه هم رفت، گفتم کجا؟ گفت سفر آخرت اصلاً من باورم نمیشد اين آدم با اين مردم با روی باز، حالا به يک کسی بگويند دخترت مرده ديگر فرياد میزند در خانه را میبنده بين مردم نمیآيد اصلاً ايشان تغيير نکرده بود، هيچ کس نمیدانست که ايشان عزيزش فوت کرده و خودش هم میداند اينها همان نگاه امانتداری است، حاجی آقا بچهات بچه تو نيست پولت پول تو نيست امکانات مال خداست دست شماست، گفتم آقا چه کسی گفت به شما؟ يکی از پرستارهای همان بيمارستان به مجردی که فرزند ايشان فوت کرده بود زنگ زده بود منزل ايشان، گفته بود که منزل آقای مهندس ترابی گفته بود بلی، گفته بود که به پدر و مادر اين نگوييد، حالا نمیدانست که خود اين آقا پدر اين دختر است به پدر و مادرشان فعلاً نگوييد جهت اطلاعتان دختر ايشان الآن تمام کرد به يک نحوی به اينها بگوييد بعد ايشان گفت اين مطالبی هم که شما در صحبتتان گفتيد صبر و شکيبايي و همه درست است آقايون در تشييع من اين صحنه را يادم نمیرود دختر را آوردند در همين شاه داعی الله دفن کنند همه زار میزدند همه ناراحت، عرض کردم دختر با فضيلت محجبه همه چيز باهم، ايشان پای قبر ايستاد دستهايش را بلند کرد گفت پروردگارا سپاس میگويم تو را امانتی به من دادی که تا در اختيار من بود آن گونه استفاده کردم که تو راضی بودی، و امانتم را به تو سپردم آمد کنار: «أَدَّاكُمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً»[22]، «اوفيکم بالعهد» ، اخلاق خوب يکی چهره باز است بشر باز، چهره باز لذا امام صادق میفرمودند از نشانههای اخلاق خوب: «تُلِينُ جَنَاحَكَ وَ تُطِيبُ كَلَامَكَ وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[23]خودمان را عادت بدهيم در روابط اجتماعیمان باز اين حديث را هم از پيغمبر بشنويد رسولالله میفرمايد شما تمام مردم را نمیتوانيد راضی نگهداريد با اموالتان شما چقدر ثروت داريد بعضیها بچههاي خودشان را نمیتوانند راضی نگهدارند شما اول ملياردر عالم را نه شيراز نه ايران نه خاورميانه، کرة زمين اول ملياردر عالم را بياوريد میتواند همه مردم را راضی نگهدارد ثروتت جوابگو هست گاهی اوقات بچههای خودشان را هم نمیتوانند راضی نگهدارند رسولالله فرمود: «إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ»[24]مردم با داراييتان نمیتوانيد همه را راضی نگهداريد، اما دو چيز است که اگر اينها را داشته باشيد همه را راضی نگه میداريد: «فَالْقَوْهُمْ بِطَلَاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ الْبِشْرِ»[25]با اين دو چيز همه را میتوانيد راضی نگهدارد چهره باز و گشاده، اخلاق خوب و شايسته اينها سرمايهای است که کم شدنی نيست، تمام شدنی نيست.
پنجمين ويژگی را عرضم تمام پيغمبر فرمود: «وَ أَقْرَبُكُمْ مِنَ النَّاسِ»[26]قيامت میخواهيد به من نزديک باشيد در دنيا به مردم نزديک باشيد مردمی باشيد، اين بيشتر مسئولين ما بزرگان ما کسانی که کار دستشان است موقعيت دارند يا موقعيت اقتصادی پول دستشان است يا موقعيت اجرايي مقام دارند يک چيزهايي ديگر هرچه مردمیتر باشيد قيامت به پيغمبر نزديکتر هستيد مسئولين ما بايد بيايند سراغ مردم، بايد بيايند سمت مردم آن مسئولی که میبينيد بين مردم است آن قيامت به پيغمبر نزديکتر است آن مسئولی که از در پشتی میآيد از در پشتی میرود اين از پيغمبر دور است افتخار بايد بکند يک مسئولی بگويد آقا من بين مردم هستم با مردم هستم، مردم راحت پيدايم میکنند! آقا امام زمان در آن دستورالعملی که به شيخ مفيد دادند فرمودند محل کارت را در دالن منزلت قرار بده، تا کسی در زد بتواند تو را پيدا کند بتواند با تو حرف بزند، يک وقتی يک آقايي مسئولی رئيس دفترش به يک کسی گفته بود که آقا آقاي فلانی را اگر میخواهی ببينی شانس بياوری در تلويزيون ببينی من زنگ زدم به آن مسئول گفتم آقا کجا هستی؟ گفت مشهد، گفتم اگر چهارتا آدم مثل اين رئيس دفترت دور تو باشند نه دنيا برايت میگذارند نه آخرت، گفتم يک کسی آمده دفتر شما کار داشته به شما به او گفته آقای مهندس را اگر میخواهی ببينی شانس بياوری در تلويزيون ببينی، تو چه کسی هستی؟ تو هم يک انسانی هستی مثل بقيه حالا يک ميز رياست جلوت است چهار کلمه سواد هم ياد گرفتی ارزش ما به سوادمان است، ارزش ما به ثروتمان است ارزش ما به قيافه ماست به فاميل و ايل و تبار ماست، ارزش به تقواست: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[27]تقوی، پرهيزکاری اينها ملاک است بعد آقا میگويد شانس بياوري در تلويزيون گفتم آقا يک تذکری به رئيس دفترت بده، بگو اين چه حرفی است تو میزنی؟ اين پنج ويژگی پيغمبر فرمود در هر کسی باشد قيامت به من نزديک خواهد بود. خدا رحمت کند مرحوم آقای حاج محمود آقای سيفی را:
در کوه حراء ياران نور آمد و پرچم زد، بر نام رسولالله همه سکه خاتم زد
در آيينه توحيد آن روح مجرد بين، هان تاج رسالت را بر فرق محمد بِين
بعثت احمد مرسل مبارک، هديه آخر و اول مبارک
مهدی فاطمه چشم تو روشن، شروع بعثت اول کاری که پيغمبر کرد نماز بود، اول قدم آن مولا از بهر نماز ايستاد
تا درس خدا جويي بر زمره امت داد، دنياي سيه شد نور با راز و نياز او،
بر جسم جهان شد جان، تکبير و نماز او
مرحبا اهل دل را شد معين، لا اله الا الله محمد
مهدی فاطمه چشم تو روشن
فرج امام زمانمان مهدی فاطمه چشم تو روشن
سعادت جوانانمان، مهدی فاطمه چشم تو روشن
شفاء بيماران مان، مهدی فاطمه چشم تو روشن
اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم، الله عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.
[1] الأمالي( للصدوق) النص ص508.
[2] كتاب سليم بن قيس الهلالي ج1 ص287.
[3] عبس34- 36.
[4] الأمالي( للصدوق) النص ص508.
[5] الأمالي( للصدوق) النص ص508.
[6] الأمالي( للصدوق) النص ص508.
[7] تحف العقول النص ص36.
[8] وسائل الشيعة ج19 ص73.
[9] وسائل الشيعة ج19 ص73.
[10] ابراهيم7.
[11] الأمالي( للصدوق) النص ص508.
[12] قلم4.
[13] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[14] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[15] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[16] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[17] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[18] عصر1-2.
[19] فرهنگ جامع سخنان امام حسین، بخش اول، فصل چهارم، آغاز نبرد و شهادت اصحاب، حبیب بن مظاهر
[20] الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل) ج2 ص140.
[21] بقره 156.
[22] الأمالي( للصدوق) النص ص508.
[23] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[24] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[25] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[26] الأمالي( للصدوق) النص ص508.
[27] حجرات13.