استاد حدائق روز چهارشنبه 16 آذرماه 1401 همزمان با ایام فاطمیه اول در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان شرحی بر سخنان نورانی حضرت فاطمه زهرا (س) پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه­ الکريم: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

آيه­ای که تلاوت گرديد آيه 31 از سوره مبارکه آل­عمران ذيل اين آيه من نکاتی را محضر عزيزان عرض کنم و حديثی را از فرمايشات صاحب امشب حضرت زهرای مرضيه سلام­الله عليها، اما ترجمه آيه خداوند می­فرمايد: رسول­ما به مردم بگو اگر خدا را دوست داريد بايد از منی پيغمبر تبعيت و پيروی کنيد: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»[2] تا خدا هم شماها را دوست بدارد، نتيجه اين تبعيت از پيامبر محبت الهی شامل حال انسان شدن، و نتيجه­ ديگر: «وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ»[3] اصلاً يکی از عوامل معرفت همين است که در راه هستيد يکی از کارت­ سبزهايي که می­دهند دست بنده­های خوب همين حالت خوب الآن­شان دليل بر مغفرت­شان است، راوی آمد به امام صادق عرض کرد آقا از کجا بفهميم خدا ما را بخشيده توبه ما قبول است، گاهی اوقات شيطان نا اميد می­کند انسان را می­گويد شما با اين حجم گناهان با اين خطاها با اين رفتارهای ناپسند تو ديگر جای درخانه خدا ندارد اين کار شيطان است، شيطان يأس را در انسان­ها تلقين می­کند نا اميدی را در انسان­ها گسترش می­دهد خداوند: «يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً‏»[4] وعده می­دهد که می­بخشيم: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»[5] نا اميد نشويد، خب اين کار شيطان است امام صادق فرمودند نشانه توبه مقبول همين بس که از آن خطاهای گذشته ديگر شما مرتکب نشويد، از آن کاری اشتباهی که توبه کردی، «الهی العفو» گفتی ديگر سراغش نروی اگر نرفتی توبه قبول است اين بهترين نشانه است قرآن هم همين را می­فرمايد، اگر از پيغمبر تبعيت کرديد خدا شما را می­بخشد، يکی از عوامل مغفرت از نگاه قرآن تبعيت از رسول­الله است، حالا يک عامل مغفرت استغفار است انابه است توبه است العفو گفتن است، يک نشانه مغفرت و توبه واقعی هم در عمل انسان نشان بدهد که حقيقتاً باز گشته و به سوی خدا رجوع کرده: «وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏»[6] خدا می­فرمايد خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است، نکاتی در اين آيه است اين بماند جلسه بعد که اين خودش يک بحث منبر است، پيام­هايي که در اين آيه هست من فقط يک نکته را عرض کنم و بگذرد چون حديث حضرت زهراء را می­خواهيم شب شهادت است بهش بپردازيم، اگر از ما سؤال کردند عصمت پيغمبر را از کجا ثابت می­کنيد، يکی از آياتی که بيانگر عصمت رسول­الله است همين آيه 31 آل­عمران است: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني»[7] آن­هم به طور مطلق خدا می­فرمايد اگر خدا را دوست داريد از پيغمبر بايد تبعيت بشود اين دليل بر عصمت رسول­الله است، بدون هيچ قيدی بدون هيچ شرطی، مطلق خدا می­فرمايد: «فَاتَّبِعُوني»[8] حالا آيات ديگر هم داريم: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ»[9] آيات عصمت رسول­الله است در اين آيه هم خدا می­فرمايد: بگو اگر خدا را دوست داريد لذا اين يک پاسخ هم هست برای بعضی­ها که شيطان فريب­شان داده، می­گويد ما خدا را دوست می­داريم کاری به دين نداريم کاری به پيغمبر نداريم، کاری به ائمه نداريم اين­ها ياوه­سرايي است نمی­شود کسی مدعی بشود دوستدار خدا هستم از نماينده خدا تبعيت نکند، طبق نص صريح قرآن و يک نکته ديگر را هم من اضافه کنم عزيزان بشر اين قدر رشد می­کند همين بشری که خمير مايه­اش از خاک بود که تبعيت او موجب محبت خدا می­شود، دوستی با او می­شود لطف الهی، و دوستی خدا را جلب می­کند چقدر اين بشر اوج می­گيرد رشد می­کند، که اگر از او تبعيت شد محبت الهی به دنبالش خواهد آمد همين که سعدی هم می­گويد:

رسد آدمی به جايي که به جز خدا نبيند، بنگر که تا چه حد است مکان آدميت

من به همين اندازه اکتفاء می­کنم ذيل اين آيه، عرض کردم مطالبی را انشاءالله فرصت ديگر آيه 31 آل­عمران اشاره خواهد شد، هدفم امشب پرداختن به اين سخن نورانی حضرت زهرای مرضيه است، ببينيد عزيزان نگاه­های مردم، در دنيا نگاه­های متفاوتی است، به بعضی­ها می­گويند آقا دنيا می­خواهی برای چه؟ هدفت چه است در دنيا؟ يکی می­گويد يک واحد مسکونی، اين مقدار سرمايه اين مقدار امکانات البته ديگر حالا همت­ها متفاوت است بعضی­ها کمتر بعضی­ها بيشتر، يک آقايي نقل می­کرد می­گفت مسجد الحرام بوديم با زحمت خودم را رساندم به حجرالاسود که استلام حجر کنم، گفت يک آقايي قوی هيکلی بود سر کرده بود در حجر، دو طرف قالب حجر را هم گرفته بود بلند صدا می­زد می­گفت خدايا تا حاجت روايم نکني، سر از حجر بيرون نمی­آورم، گفت من گفتم که آقا حاجتت چه است؟ گفت اين برای من شد سؤال، ديدم هرچه هم بهش می­گويند برو، کسی حريفش نمی­شد تکان نمی­خورد، گفت حاجتم صد هزار تومن است، اميرالمؤمنين يک حديث کوتاهی دارد امشب به خودتان نمره بدهيد نه اين­جا در خلوت­تان آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُه‏»[10]قيمت هرکسی در گرو آن چيزی است که برايش ارزش قائل است، ببين هدف در زندگی­ات چيست؟ پول است قيمتت پول است، دنياست؟ قيمتت دنياست، خداست قيمتت خداست، برای چه داری می­دوی؟ برای چه کار می­کنی؟ هدفت چيست؟ ارزش در زندگی­ات چيست؟ همان قيمت شماست، اين آقا گفت من دست کردم يک پانصد ريالی سعودی در آوردم گفت آن موقع پانصد ريالی صد و بيست و پنج هزار تومن بود گفت کردم در جيبش گفتم ببين خدا حاجتت را روا کرد بيشتر از صد هزار تومن هم گيرت آمد سرت را بياور بيرون ما با خدا کار مهمتر از اين داريم، يک چيزی می­گويم حالا رفتيد دعايم کنيد ياد کنيد، اين را بخواهيد کنار کعبه آقا خدايا يکی­مان را دوتا کن، ده­تا مان را صدتا کن، بگذار زمين اين­ها را آنی را بخواه که زين­العابدين خواست آنی را بخواه که امام باقر خواست، آقا امام باقر آمده حج حضرت وارد مسجدالحرام که شدند، با جمع از ارادتمندان­هايشان، هشام ابن عبدالملک خليفه اموی هم آمده بود از شام، خليفه هم با بزرگان بنی‌اميه وارد مسجدالحرام شدند، همان سال حاکم مدينه يکی از باغات امام باقر را مصادره کرده بود، ائمه شما جزو متمکنين جامعه بودند، اگر نمی­خواستند معنايش نتوانستن نبود، آقا امام باقر با غات متعددی داشتند زحمت کشيدند، تجارت کردند، ولی ذره­ای وابسته به دنيا نبودند در دنيا بودند با دنيا نبودند، همان اميرالمؤمنينی که با نان خشک سر می­کرد حضرت سرانه هر سال­شان پنجاه هزار درهم انفاق بود، ولی آقا راغب به دنيا نبود، يکی از ياران حضرت به حضرت گفت آقا فرصت خوبی است، هشام ابن عبدالملک خليفه اموی الآن در مسجدالحرام است برويد طرح موضوع کنيد به هشام بگوييد که باغ شما را مصادره کردند، باغ را برگرداند، انصافاً ما بوديم می­گفتيم می­گفتيم حق­مان را می­خواهيم حالا به هشام هم اگر داريم رو می­زنيم برای رسيدن به حق­مان است چيز خلافی که نمی­خواهيم اگر به اين ظالم متوسل شديم می­خواهيم به حق خودمان برسيم، تا اين را به حضرت گفت حضرت فرمودند: «ويحک» وای بر تو، به آن طرفی که از اصحاب حضرت بود، فرمودند من در مسجدالحرام باغم را هم از خدا نمی­خواهم بروم به هشام بگويم، حاجی آقا اين را زيادی بشنو، به حضرت عرض کرد آقا پس آمديد مسجدالحرام از خدا چه می­خواهيد؟ آمديد اين­جا برای چه؟ آقا فرمودند آمده­ام در مسجدالحرام از خدا خدا را بخواهم مؤمن دنبال اين بدو، که خدا يک لحظه شما را به حال خودت غافل نکند، يک لحظه از خدا غافل نشويد اين را طلب کن، با خدا باش و پادشاهی کن، بی­خدا باش و هرچه خواهی کن، با خدا بودن شيراز شش دنگ مال شما از خدا بريده باشيد خسر الدنيا و الآخره، اولين حکومت دنيا مال شما مثل فرعون از خدا بريده باشيد باختيد قافيه را، آقا فرمودند من آمدم اين­جا از خدا خدا را بخواهم، باغ چه است؟ چون که صد آمد نود هم پيش ماست، خب حالا نگاه در دنيا متفاوت است، به بعضی­ها بگوييد آقا برای چه زندگی می­کنيد؟ آرزويت چه است؟ می­گويد آرزويم اين است که قسط­هايم تسويه بشود، دخترم شوهر کند پسرم زن بگيرد، سر آرام بگذارم زمين، همين اصل را گذاشتيم کنار حالا ببينيم حضرت زهراء دنيا را برای چه می­خواست؟

بانویی که امشب شب شهادت او به روايت 75 روز زندگانی بعد از پدر است، می­فرمايد من دنيای شما را برای سه چيز می­خواهم تبعيت کنيم از اين بزرگ بانو اين بايد بشود ارزش، بايد بشود هدف در زندگی: «حبّب الیّ من دنياکم ثلاث»[11]، حضرت فرمود دنيا شما را من برای سه چيز دوست می­دارم يک: «تلاوة کتاب الله»[12]، تلاوت قرآن، دنيايي دنيای موفق است که ارتباط انسان با خدا قوی باشد، تلاوت کتاب الله اشاره به انس با پروردگار است پيام­های الهی، قرآن را تراز زندگی قرار دادند، شما امروز ببينيد هرجا آسيب و کاستی و ظلم و جنايت و ستم و انحراف هست ريشه­يابی کنيد می­بينيد اين­ها از خدا فاصله گرفته، شما يک مورد نمی­بينيد کسی با خدا باشد ترازش خدا باشد تخلفی بکند، جنايتی بکند ظلمی بکند، اجحافی بکند ابداً: «تلاوة کتاب الله»[13] يک، انس با پروردگار پيام صاحب امشب، ما هم اين انس با قرآن و عمل به فرامين قرآنی بشود دستور زندگی ما، ما چقدر قرآن می­خوانيم و چقدر با قرآن مأنوس هستيم و چقدر به قرآن عمل می­کنيم، آيت­الله العظمی مکارم می­فرمودند يکی از بزرگان مدرسين حوزه علميه قم ايشان مشرف شده بود حج در مسجدالنبی در روضه مطهره که می­دانيد يکی از اشرف بقاع روی زمين روضه است، چندجا هست که اين­ها خيلی مکان­ها خاص‌اند يکی روضه مطهره رسول­الله است: «مابين بيتی و منبری»[14]، يکی خود مسجدالحرام، اين­ها جزء اشراف بقاع اند، يکی تحت قبه سيدالشهداست جزء اشرف بقاع است، يکی بالای سر اميرالمؤمنين است که مضجع دو پيغمبر بزرگ تاريخ آدم و نوح است، ايشان فرموده بودند من در روضه مطهره رسول­الله قرآن دستم بود احساس کردم الآن اگر از خدا چيزی بخواهم خدا جواب می­دهد، گفتم قرآن را بوسيدم گفتم خدايا به عظمت اين مکان و عظمت اين رسول­الله قرآن را باز می­کنم، پيغمبر با ما سخن بگويد، ايشان فرموده بود قرآن را بوسيدم بازم کردم اين آيه آمد: «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[15]شکايت رسو­ل الله از امت در پيشگاه خدا، پيغمبر می­گويد خدايا امتم قرآن را مهجور گذاشتند يعنی قرآن رفت در حواشی زندگی، قرآن شد کتاب مقدس فقط سر سفره عقد، قرآن شد کتاب مقدس در زوايای زندگی در گردهاي چرمی و مخملی، جعبه­های خاتم، قرآن کتاب زندگی است، کتاب اجتماع است، آيات قرآن امروز در جامعه بايد بهش پرداخته بشود اين­که حضرت زهراء می­فرمايد: «تلاوة کتاب الله»[16]، يعنی عمل به قرآن، انس با قرآن و اين را هم من عرض کنم الحمدلله شماها پدرهای موفق هستيد ولی هشداری است برای همه پدرها رسول­الله فرمود: «حقّ الولد على الوالد»[17] از حقوقی که فرزند بر پدر دارد اين­جا مادر مستثنی است پدر، يکی از اين حقوق اين است که آموزش قرآن جزء وظايف پدرها نسبت به فرزندان است، آقای محترم فرزندت سه­تا زبان بين­المللی صحبت می­کند قرآن بلد نيست بخواند، من شرمنده هستم اين را می­گويم ماه رمضانی بود در يکی از دانشگاه­های همين شيراز جنت­تراز جلسه انس با قرآن بود تمام مدعوين اساتيد دانشگاه، از بنده دعوت کرده بودند برای سخنرانی قبل از سخنرانی داشتند قرآن تلاوت می­کردند، يک آقايي ناظم جلسه بود می­گفت آقای دکتر فلان شما از اين آيه تا اين آيه، آقای دکتر فلان از اين آيه تا آن آيه، به يک کسی گفت آقای دکتر فلانی از آيه فلان شما بخوانيد، به اين ايام عزيز قسم اين آمد يک سطر قرآن بخواند چندين غلط فاحش داشت، کسی که استاد هم هست، من به آنی که جلسه اداره می­کرد گفتم ديگر بگو نخواند که آبروی هرچه با سواد است رفت، اين جور بايد اولاد تربيت کنيم، دغدغه غذا دغدغه لباس، دغدغه تحصيل، دغدغه بهداشت داريم بسيار خوب، دغدغه تربيت دغدغه انس با خدا که اين به خود ما بر می­گردد، شما فرزندی را که دستش را گذاشتی در دست دين، فردای زندگی دست توی پدر را رها نمی­کند فراموش نمی­کند پدرش را فراموش نمی­کند مادرش را: «تلاوة کتاب الله»[18]، اين يکی از نگاه­های حضرت زهراء برای دنيای موفق انس با قرآن است.

دوم حضرت می­فرمايد: «و النظر فی وجه رسول­الله»[19]، نگاه به چهره پيغمبر نگاه به چهره پيغمبر دو مطلب دارد من هردو را عرض کنم يکی از جاهايي که می­گويند نگاه ثواب عبادت دارد، نگاه به چهره پدر و مادر است، آنهايي که هنوز نعمت پدر و مادر برايتان مهياست نگاه به چهره اين­ها عبادت است، حضرت زهراء می­فرمايد نگاه به چهره رسول­الله من اصلاً دنيا زندگی را می­خواهم برای اين­که به چهره رسول­الله نگاه کنم، يک معنايي حقيقی و معنوی در اين فراز است و آن اين است دنيای موفق دنيايي است و کسی دنيای موفق دارد که نماينده خدا از او راضی باشد، يعنی حاجی آقا نگاهت به اين باشد امام زمانت امروز چه می­پسندد، اين دنيا دنيايي خوبی است دنيا اگر ولی خدا از شما راضی باشد برديد، امام زمان راضی نباشد باختيد، لذا حضرت زهراء می­فرمايد من دنيا را می­خواهم نگاهم به نگاه ولی خدا باشد حجت خدا، او چه می­پسندد آنچه او می­پسندد ما عمل کنيم، اين نکته دوم ولايت پذيری، تبعيت از اولياء الهی امروز امام زمان تا چه حد از زندگی ما راضی است از تربيت ما درآمد ما معاشرت ما، داد و ستد ما خدا رحمت مرحوم جد ما را آيت­الله والد نقل می­کردند، می­گفتند زيانکارترين مردم قيامت کسانی هستند که ولی خدا از آنها شکايت کند، ولی خدا شاکی بشود، شما در دعای ابوحمزه ثمالی شب­های قدر می­خوانيد: «وَ مِنْ أَيْدِي الْخُصَمَاءِ غَداً مَنْ يُخَلِّصُنِي»[20]خدايا از دست دشمن­هاي که برای خودم درست کردم قيامت که من را نجات می­دهد در رأس خصماء سه­تا خصم است که خدا نکند کسی برای خودش بتراشد اين­ها را يک قرآن، دو مساجد، سه رسول­الله و عترت رسول­الله، بدا به حال کسی که قيامت امام زمان طرح دعوی کند، بگويد خدايا من از اين راضی نيستم، مساجد از او شاکی، کلام الهی از او نارضی و شاکی، لذا حضرت زهراء می­فرمايد دنيا را می­خواهم برای اين­که نگاهم به نگاه ولی خدا باشد او راضی باشد راضی نبود نمی­خواهم، يک جمله آقا زين­العابدين دارند در دعای مکارم الاخلاق، ببينيد عمر طولانی يک فرصت است، اما اين فرصت اگر خوب استفاده نشد می­شود نقمت و عذاب، بعضی­ها عمر طولانی­شان اگر افتاد در مسير انحراف جز خسران چيز ديگری نمی­شود، می­شود فرعون، بعضی­ها عمر طولانی در مسير رضای خدا قرار گرفت می­شود نوح، هزار و ششصد سال زندگی می­کند بندگی می­کند، خب اين عمر طولانی مشروط بايد خواست، امام سجاد در دعای مکارم الاخلاق به خدا عرض می­کند: «وَ عَمِّرْنِي مَا كَانَ عُمُرِي بِذْلَةً فِي طَاعَتِكَ»[21]خدايا عمر طولانی به من عطا کن اما در طاعتت، نه اين­که عمر طولانی داشته باشيم با شما بيگانه، در مسير بندگی به ما عمر طولانی عطا کن: «فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ»[22] اگر عمر ما دارد می­شود چراگاه شيطان جان ما را بستان، قبل از اين­که عذاب شما و سخط شما برسد، تا کارنامه را پور نکرديم از تيرگی گناه و نافرمانی خدايا ما را ببر: «فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيّ أَوْ يَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَيّ‏»[23] ببينيد ائمه مشروط می­خواستند عمر می­ خواهم در مسير شما، بيگانگی با شماست ما را ببری، اين کارنامه ديگر زشت­تر از اين نشود، مقام حضرت می­خواهد از خدا، مقامی که هرچه می­رود بالاتر در وجود خودمان بياييم پايين­تر اگر اين مقام اين حالت در ما ايجاد نکرد غرور آورد تکبر آورد اين مقام خطرناک است.

سومين نکته­ای که حضرت زهراء در اين حديث شريف می­فرمايد: «و النظر فی وجه رسول­الله و الانفاق فی سبيل الله»[24]، انفاق در مسير خدا اصلاً زندگی خوب است که دستگيری کند انسان از بندگان خدا می­بينيد سه­تا نکته را حضرت زهراء نام می­برد پيوند با خدا، انسان با قرآن، پيوند با رسول­الله ارتباط با ولی خدا، پيوند با بندگان خدا يعنی حاجی آقا فقط مسجد و نماز شب و ذکر و قرآن خواندن و خلوت کفايت نمی­کند بازدهی خوبی شما بايد اجتماع احساس کند اين آثار را، علی عليه­السلام می­فرمايد يک جوری زندگی کنيد که وقتی می­رود مردم احساس کنند چيزی را از دست دادند تا هستيد خير شما چه خير کلامی شما علمی شما، چه خير مالی شما، به جامعه برسد و از قبل شما ديگران بهره­مند بشود اين زندگی زندگی خوب است، آن کسی که خدا بهش دانش داد: «زَكَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُه‏»[25]را انجام نمی­دهد، آن کسی که خدا ثروت داد انفاق نمی­کند موقعيت دارد قلمش کار می­کند ولی از اين فرصت­ها بهره نمی­برد اين خسران زده است: «و الانفاق فی سبيل الله»[26]، من عرضم را جمع­بندی کنم خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله نوری استاد حاج شيخ عباس قمی، از بزرگان علم رجال و حديث در اين صده­ای گذشته، که عزيزانی که نجف مشرف شديد قبر استاد و شاگرد در يکی از گودی­های حجره­های صحن اميرالمؤمنين قبر علامه نوری و علامه محدث قمی صاحب مفاتيح کنار هم است، مرحوم آيت­الله نوری در اواخر عمرش نقل می­کنند کهنسال بود هشتاد و چند سال داشت يک وقت­هايي يک دفعه کسی مراجعه می­کرد به ايشان اين پيرمرد در آن کهولت سن خودش بلند می­شد عبا می­انداخت روی دوش، دنبال کار اين فردی که آمده بود می­رفت، يک وقت می­گفت آقا شما اگر بياييد مشکل ما حل است به احترام شما گره ما باز می­شود طرف مقابل ما برای شما ارزش قائل است بعضی­ها ديدید می­گويند آقا شما بياييد مشکل­مان حلّ است می­گويد به من ربطی ندارد، مگر من گفتم اين کار را بکن؟ مشکل خودت است اين حرف را خيلی­ها می­زدند مرحوم آيت الله نوری اين بلند می­شد می­رفت دنبال کار يک وقت ازش سؤال کردند که آقا شما در کهولت سن هم اين قدر دغدغه رفع مشکلات داريد، ايشان فرموده بود من تخصصم در علم حديث است، کارشناس علوم اهل­البيت هستم و انصافاً هم زحمت کشيد مرحوم حاج شيخ حسين نوری کتاب مستدرک الوسائل از گنجينه­هايي روايي شيعه است که ايشان وسائل شيخ حرعاملی را مدون و مرتب کرد، ايشان فرموده بود من تخصصم در علم حديث است، کارشناس علم حديث هستم، در روايات اين را عنايت کنيد خوب دقت کنيد اين نظر يک کارشناسی است که عمر روايات اهل­البيت را کنکاش کرده زير و رو کرده فرموده بود من در تخصصم در روايات به اين نتيجه رسيدم بعد از واجبات يعنی واجبات کنار، بياييد در مستحبات، فرمود بود در مستحبات عالی­ترين عمل استحبابی که گل سر سبد اعمال استحبابی است زيارت سيدالشهداست در رأس زيارت امام حسين است فرموده من باورم هم اين بود اعتقادم هم اين بود تا اين­که سال­ها قبل به رواياتی برخورد کردم که ديدم از زيارت امام حسين هم مهم­تر وجود دارد و آن رفع گرفتاری مردم است، مؤمن کربلا در خانه­ات مؤمن کربلا همين دم در مسجد است، گاهی اوقات از اين توفيق­ها محروم هستيم ايشان فرموده بودند زمانی که من به اين احاديث برخورد کردم دلم می­خواهد تا می­توانم، ببينيد: «تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[27] خدا می­فرمايد با مال­تان و جان­تان در راه خدا کار کنيد ايشان فرموده بود دلم می­خواهد تا خودم می­توانم قدمی بردارم خودم تلاش کنم، حالا آن­جایي که نمی­توانيم ديگر حالا در حد گفتن و سخن ما باشد، فرموده بود من نمی­خواهم واگذار به ديگری کنم خودم می­روم دنبال رفع مشکلات و گرفتاری­های مردم: «حاجة الناس اليکم رحمة الله عليکم»، نياز مردم خدا کند امام می­فرمودند زمانی نگران باشيد که کسی سراغ­تان نيايد حاجی­ آقا اگر در خانه­­ات در می­زنند، هی بريزند، به يک آقايي از ثروتمندان­های شيراز مدتی قبل صحبت کردم، داشت گله می­کرد گفت حاج آقا در اين شهر همه انگار ما را می­شناسند، می­گفت فقط ما پولدار هستيم، هی می­گفت فقط ما فلان هستيم، هرکه می­رسد، گفتم مرد حسابی سجده شکر کن، خدا کار خودش را واگذار به تو کرده، زمانی ناراحت باش که کسی صدايت نزند، سراغت را نگيرند، اگر صدايتان می­زنند بگوييد الحمدلله ربّ العالمين اگر امشب آمدی پای منبر خانه رفتی سجده شکر به جا بياور که خدايا لايق­مان دانستی قابل­مان دانستی، در مجلس عزای زهرای مرضيه، حضور پيدا کرديم شکر کرديم زيادش می­کنند نگران زمانی باشيد که صدايتان نمی­زنند، نگران زمانی باشيد که در خانه­تان را در نمی­زنند کسی سراغ­تان را نمی­گيرد به شما رجوع نمی­کند اين بد است، مورد مراجعه هستيد بايد شکرگزاری کرد اين سه­ چيز را حضرت زهراء می­فرمايد خواسته­هاي من است و خود حضرت زهراء اسوه اطاعت از خدا و ولی خدا بود، من يک گوشه­ای از اين تاريخ مقدمه روضه ما باشد، ضمن اين­که اين بزرگ بانو در زمان پدر مطيع محض پدر بود، بعد از پدر نسبت به ولی خدا اميرالمؤمنين مطيع محض بود در ايام زندگی هم همين‌طور و حال آن­که من اين را با صراحت بگويم حضرت زهراء و اميرالمؤمنين در علميت، شجاعت، سوابق تمام ويژگی­ها اين­ها در عرض هم بودند، تفاوت در دو چيز بود علی ابن ابی طالب مرد بود زهرای مرضيه زن، علی ابن ابی طالب امام بود و زهرای مرضيه امام نبود، اين­که امام می­فرمودند زهرای مرضيه اگر مرد بود پيغمبر می­شد، البته آن حديث شريف قدسی که خدا می­فرمايد رسول­الله اگر به خاطر شما نبود عالم را نمی­آفريدم: «لو لاك لما خلقت الأفلاك و لو لا عليّ لما خلقتك»[28]اگر به خاطر علی نبود، تو را نمی­آفريدم: «و لو لا فاطمة»[29] اگر به خاطر فاطمه نبود هيچ کدام از شما دو نفر را نمی­آفريدم، علت مبقيه هستی بقاء عالم و حدوث عالم زهرای مرضيه است، حالا عظمت اين خانم را من در يک گوشه از تاريخ تلخ زندگی حضرت زهراء عرض کنم تبيعت از ولی خدا، يورش آوردند به بيت ولايت حرمت خانه را شکستند خانه­ای که پيغمبر با اجازه وارد می­شد، رسول­الله می­ايستادند پشت در خانه فاطمه زهراء سلام می­کردند و اجازه می­گرفتند و اذن دخول، داخل می­شدند آن خانه حرمتش شکسته شد حضرت زهرای مرضيه بين در و ديوار با آن صحنه تلخ و سخت آقا اميرالمؤمنين را بردند مسجد، فاصله خانه و مسجد يک در بود: «وَ سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ»[30] تمام خانه­های مجاور مسجدالنبی را به امر خدا درها ديگر مسدود شد فقط درخانه اميرالمؤمنين به مسجد باز بود، از همان در اميرالمؤمنين را بردند داخل مسجد حضرت زهرای که بين در و ديوار بدن را آزردند محسنش را شهيد کردند وضعيت وضعيت سختی بود: يا رسول­الله زهراء را ببين پشت در، افتاده بر روی زمين، تا حضرت زهراء ديد اميرالمؤمنين را دارند می­برند مسجد با آن وضع بسيار تلخ احاطه کردند اميرالمؤمنين را آقا را با دست بسته دارند می­برند درد خودش را فراموش کرد، فرمود علی را رها کنيد، اگر علی را رها نکرديد، الآن وارد حجره می­شوم عبای پدرم رسول­الله را بر سر می­افکنم، دست­هاي حسنينم را می­گيرم و می­آيم کنار قبر پيغمبر دست به تظلم به محضر خدا بلند می­کنم و می­گويم خدايا ببين با ما چه دارند می­کنند؟ ناقه صالح بچه شتری را به ظلم کشتند، شما انتقام گرفتيد از آن قوم ظالم با چه دارند می­کنند، سلمان می­گويد اميرالمؤمنين در مسجد بودند، دور حضرت را احاطه کرده بودند يک وقت آقا سر بلند کردند، فرمودند سلمان، برگردد منزل به فاطمه بگو برگردد زمين مدينه در حال لغزش و جنبش است اگر فاطمه با اين هيئت کنار قبر پيغمبر حاضر شد و دست به استغاثه بلند کند مدينه دهن باز می­کند اهلش را در خود فرو می­بلعد سلمان می­گويد با شتاب آمدم خودم را رساندم داخل منزل اميرالمؤمنين تا وارد شدم ديدم حضرت زهراء عبای پيغمبر به سر کشيده دست دوتا آقازاده­اش را در دست­شان است، ديگر درد خودش را فراموش کرده، اين را هم من محضرتان عرض کنم آن قدری که فاطمه زهراء گريه بر حرمت علی می­کرد گريه بر بازوی کبود و پهلوی شکسته و محسن سقط شده نمی­کرد، درد زهراء درد غربت علی بود، سلمان می­گويد تا وارد شدم گفتم: «السلام عليک يا فاطمه يا بنت رسول­الله»، شما دختر«رَحْمَةً لِلْعالَمين‏»[31]بوديد پدر شما می­گذشت می­بخشيد شما بگذريد ببخشيد، زهرای مرضيه فرمود سلمان بگو علی را رها کنند تا من برگردم، درد فاطمه درد غربت علی است، سلمان می­گويد گفتم دختر رسول­خدا علی فرموده برگردد، می­گويد تا گفتم علی فرموده برگرد، فاطمه ايستاد فرمود: «إِذاً أَرْجِعُ وَ أَصْبِرُ وَ أَسْمَعُ لَهُ وَ أُطِيعُ»[32]چون فرموده برگرد بر می­گردم، خانه می­نشينم اطاعت می­کنم، حرف امامم را می­شنوم:

زده عدو آتش به درب خانه­اش، سوخت درب خانه و کاشانه­اش

مرتضی بود و نمی­دانم چرا؟، هی صدا می­زد که ای فضه بيا

يا رسول­الله زهراء را ببين، پشت در افتاده بر روی زمين

از فشار در شکسته پهلويش، تازيانه زد عدو بر بازويش

مثل روزهای آخر زندگی بی­بی بود، گفت علی می­خواهم وصيت کنم، مولا سر زهراء را به دامن گرفت شروع کرد وصيت کردن در اثناء وصيت يک وقت علی ديد زهراء دارد گريه می­کند خيلی برای اميرالمؤمنين گران تمام شد، اسوه غيرت مردانگی اشک­های فاطمه را ببيند زهراء در اين عمر مشترک، زندگی مشترک دردها را پنهان می­کرد از مولا، آقا فرمود چرا گريه می­کنی: «مَا يُبْكِيكِ»[33] عرض کرد يا علی: «أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي»[34] گريه می­کنم برای سختی­های که بعد از من به سمت شما خواهد آمد، گوئيا بی­بی می­خواهد بفرمايد يا علی تا بودم تازيانه خوردم که به شما جسارت نشود، خودم را حائل کردم، که به شما توهين نشود، اما ديگر بعد از من کسی نيست از علی حمايت کند، همه بگوييم يا زهراء.

«وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ الْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لَا تَبْكِي فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لَا يُؤْذِنَ بِهَا الشَّيْخَيْنِ فَفَعَلَ»[35]

اللهم صل علی فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها بعدد ما احاط به علمک، اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.

 

[1] آل­عمران31.

[2] آل­عمران31.

[3] آل­عمران31.

[4] بقره267.

[5] زمر53.

[6] آل­عمران31.

[7] آل­عمران31.

[8] آل­عمران31.

[9] نساء59.

[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص482.

[11] نهج الحیاة حدیث 164

[12] نهج الحیاة حدیث 164

[13] نهج الحیاة حدیث 164

[14] الکافی ج4 ص554

[15] فرقان30.

[16] نهج الحیاة حدیث 164

[17] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص447.

[18] نهج الحیاة حدیث 164

[19] نهج الحیاة حدیث 164

[20] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص590.

[21] الصحيفة السجادية ص94.

[22] الصحيفة السجادية ص94.

[23] الصحيفة السجادية ص94.

[24] نهج الحیاة حدیث 164

[25] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص276.

[26] نهج الحیاة حدیث 164

[27] صف11.

[28] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ص ج‏11-قسم-1-فاطمةس  ص44.

[29] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ص ج‏11-قسم-1-فاطمةس  ص44.

[30] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏39 ص28.

[31] انبياء107.

[32] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏28 ص228.

[33] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏43 ص218.

[34] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏43 ص218.

[35] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏43 ص218.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه