استاد حدائق روز جمعه 22 مهرماه 1401 در مهدیه بزرگ شیراز به مناسبت هفدهم ربیع الاول سالروز ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق(ع) به بیان مبحث « پیامبر(ص) رحمتی برای همه عالمیان» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قالالله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين»[1].
در عرش اعلی ذات حق امشب دو ممبر ساخته، بر عرشهای هر ممبری تاجی ز گوهر ساخته
بر هر روی هر تاجی عيان لوح مدور ساخته، کين تاجها را ذات حق بهر دو رهبر ساخته
يک را برای احمد و يک بحر جعفر ساخته،
روز بسيار با عظمتی است کمتر در ايام عمرمان چنين اتفاقی میافتد حالا شما تقويم گذشته را رقم بزنيد ببينيد در ايام عمرتان چندتا هفده ربيع جمعه بوده، 17 ربيع ميلاد امام صادق، عيد مسلمانها جمعه که در روايتی رسولالله میفرمايد روز جمعه از عيدقربان و عيدفطر مهمتر است امروز ديگر حواسمان باشد دست خالی بر نگرديم مناسبتهای خوبی برای ما فراهم شده است.
يک کسی به من تماس گرفت گفت آقا محضر امام حسين هستم به يادتان هستيم، گفتم به ياد همه باش ولی فرصت خوبی است برای عيدی گرفتن از امام حسين، بگو آقا ميلاد جدتان و نوهتان هست به دو مناسبت ما عيدی میخواهيم هم ميلاد جد هم ميلاد نوه امام صادق در اين روز عزيز يادمان گذشتگانمان را به حق پيوستگان خاصه علما شهداء امام راحل، منسوبين به جمع حاضر، شخصيتهای از بزرگان علما که از اين شهر و ديار به رحمت پيوستند مرحوم آيتالله العظمی محلاتی، آيتالله العظمی آقای حاج سيدعبدالله طاهری شيرازی، حضرت آيتالله شهيد دستغيب، مرحوم آيتالله حدائق، مرحوم حضرت آيتالله آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق، مرحوم حضرت آيتالله طوبائي، آيتالله اديب، آيتالله ملک حسينی، آيتالله شهيدربانی آيتالله حائری، آيتالله ايمانی آيتالله حقيقت همه شخصيتهای که مرحوم آيتالله آقای حاج شيخ مجدالدين محلاتی، آيتالله آقای حاج سيدمحمدباقر شيرازی، آيتالله آقای حاج سيد محمد محمد طاهری شيرازی همه عزيزانی که بودند حالا حافظه حقير شايد جواب نباشد و رديف نمیتوانم بکنم اما يک جمله میگويم همه را جمع میکنم پروردگارا در اين روز عزيز ارواح بزرگان علماء ما شهداء مؤمنين مؤمنات، متدينين متديناتی که از جامعه ايمانی و اسلامی ما خصوصاً از اين شهر و ديار و بالاخصوص منسوبين به جمع حاضر به لقاء واصل شدهاند روح و ريحانی به روح همه آنها واصل بفرما، استجابت دعا ذکر صلوات شما.
ما ديروز در يک جلسهای توفيق بود مسئولين محترم نيروی انتظامی استان و مدير کل محترم دادگستری استان و مسئولين دستگاه قضاء و جمعی از علماء شيراز بودند گزارشی از وضعيت اخير اين آشوبها و اغتشاشات که حالا من پايان مطالب يک چندتا جمله میگويم که ما متدينينی که الگو هستيم و زير ذرهبين هستيم چون پيغمبر فرمود چهار گروه نقش سازندگی دارند يکيش متدينين است، يک چندتا نکته را حالا من لازم میدانم که عرض کنم ديروز هم از صديق مکرم حضرت حجة الاسلام و المسلمين تقاضا کرديم گفتيم امروز مجلس هست ايشان قبول زحمت نمودند تشريف آوردند، انصافاً از مديرانی که در جمع مردم هستند و از شخصيتهای که کارگشا هستند در محافل عمومی حضور پيدا میکند و خيلی بارها بوده که من ديدم مشکلات افرادی که در پيچ و خم ادارات گرفتار شده گاهی اوقات با يک نکته با يک تذکر ايشان و همين مردمی بودنی که پيغمبری که امروز روز ولادتش هست يکی از خصوصيات پيغمبر مردمی بود، اين صفات را هرکسی عمل کند قطعاً عزت آبرو محبوبيت برای او ايجاد خواهد شد.
خب روز ميلاد دو شخصيت بزرگ هست من در مجموع آياتی که نسبتی به رسولالله است که آيات فراوانی در قرآن خداوند شخصيت اين پيامبر را ترسيم میفرمايد: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين»[2] شما رحمت هستيد برای بشريت تا ابديت نه برای مسلمانها نه برای جامعه اسلامی جامعه بشری بايد از پيغمبر تأسی بجويد که قرآن میفرمايد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[3]، آنجا هم اطلاق دارد الگوپذيری از پيغمبر برای تمام اقشار اجتماعی، مرد زن عالم جاهل شهری روستايي رحمت بودن پيغمبر برای همه بشريت است: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم»[4] اخلاق عظيم پيغمبر درس برای همه انسانهاست حالا اين آياتی که درباره رسولالله است: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ»[5]، پيغمبر برخواسته از جامعه و مردم با مردم سختیهای مردم بر پيغمبر گران تمام میشد در خدمت به مردم پيامبر حريص بود: «حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم»[6]، «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[7] از ويژگیهای پيغمبر باز شاهد بودن يعنی حاضر بودن ناظر بودن خوبیها را ديدن و تجليل کردن ضعفها را ديدن و تذکر دادن: «مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[8] کاری که بخشی از ما مسلمانها رفته در حاشيه، امر به معروف و نهی از منکر جايگاه پيدا میکند من اگر يک کار خوبی را ديدم کسی انجام میدهد تجليل کنم از او، اگر اشتباهی را ديدم کسی مرتکب میشود هشدار بدهم تذکر بدهم: «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[9] پيغمبر تلاشش برگرفته از اخلاص بود مردم را به سوی خدا دعوت میکرد سراج منير بود روشنايي بود هدايت بود برای جامعه اين آياتی که خداوند در شأن پيغمبر نازل کرده، من در مجموع اين آيات آيه 69 سوره نساء همه اينها را عرض کردم ما را میرساند به اينجا که بايد از اين پيغمبر اطاعت کنيم از اين پيغمبر بايد تبعيت کرد اين پيغمبری که در اخلاق اين پيغمبری که در محبت، در تواضع در نوع دوستی در عبادت نظير در نظام خلقت ندارد اين شخصيتی که از هيچ همه چيز ايجاد کرد خب از اين پيغمبر بايد تبعيت کرد و از اين پيغمبر بايد اطاعت کرد آياتی را ما در قرآن داريم که خداوند امر میفرمايد و توصيه میکند و تذکر میدهد که از خدا و پيغمبر اطاعت کنيد در سوره مبارکه احزاب آيه 71: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً»[10]کسانی که از خدا و پيغمبر تبعيت میکنند به آن رستگاری بزرگ خواهند رسيد ببينيد مردم عاقبت بخيریتان در گرو پيمودن راه پيغمبر است لذا بايد پيغمبر را شناخت و از اين پيغمبر الگوپذيری کرد حالا من دو سه نکته از ظرايف پيغمبر را میگويم که گاهی اوقات ما خيلی پر توقع هستيم بعضی از گوشههای زندگی پيغمبر را که انسان میخواند بايد گريه کند و بخواند رسولالله اين اسلام را با چه نحوی توسعه داد با چه مردمی طرف بود يک کسی يک وقتی آمد حاج آقای موسوی گفت آقا چه میشود اين آشوبها اغتشاشها فلان وضعيت چه خواهد شد گفتند بابا پيغمبر زمانی کار را شروع کرد که تک و تنها بود در کنار او اميرالمؤمنين بود و حضرت خديجه بود با دست خالی ولی با توکل به خدا آمد در صحنه مرحوم شيخ صدوق میفرمايد پيغمبر همان سالهای اول رسالت، يک وقت در مسجدالحرام بودند داشتند صحبت میکردند يکی آمد آب دهان پرتاب کرد به صورت رسولالله يکی ديگر آمد گل پاشيد به صورت پيغمبر، مسلمانها به شما چنين توهينی شد خيلی پر توقع هستي، آقا تحويلمان نمیگيرند ديگر کار را ول میکنيم اين جور میخواهی از اسلام دفاع کنی، يکبار برای حقگويي اين جسارتها به ما شد يکی آب دهان پرتاب کرد يکی آمد خاک پاشيد به صورت پيغمبر يک چند نفر هم اسائه بیادبی کردند و با دستشان به پيغمبر جسارت کردند میگويند رسولالله نشست روی زمين ديدند يک دختر بچهای آمد مرحوم شيخ صدوق مینويسد اين خاکها را از صورت پدر پاک میکرد گفتند اين دختر کيست؟ گفتند اين زينب دختر پيغمبر است، مردم اين اسلام امروز با هزينه اين زحمات ديروز به دست ما رسيد ما مسئول هستيم امروز، زحمتش را رسولالله کشيد اين روايت به اختلاف مضامين مکرر در مصادر شيعه و سنی نقل شده يکجا پيغمبر میفرمايد: «ما أوذي نبي مثل ما أوذيت»[11]يکجا رسولالله به طور اطلاق میفرمايد: «ما أوذي أحد بمثل ما أوذيت»[12]اصلاً در نظام خلقت هيچ کس به اندازه من اذيت نشد، شما يکی را پيدا کنيد بگذاريد در عرض پيغمبر بگوييد آقا اين برای حقگويي مثل پيغمبر اذيت شد: «ما أوذي أحد بمثل ما أوذيت»[13]پيغمبر فرمود خيلی اذيت شدم برای اين دين، آن هم آن شخصيت با آن عظمت، که نظام خلقت به طفيل وجود اوست: «لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ»[14]در شأن اوست اما چقدر پيامبر تحمل کرد، در آيه 69 سوره نساء خداوند میفرمايد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»[15]باز امر به اطاعت از خدا و پيغمبر است، از خدا و پيغمبر اگر تبيعت کرديد: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»[16]من همينجا يک پرانتزی باز کنم عرض کردم ديروز جلسهای بود حاجی آقای موسوی و دوستان نيروی انتظامی بودند من دو سه موردش را تلگرافی عرض کنم کراراً هم من عرض کردم در جمع عزيزان دستگاه قضاء که شما در اختلافات، در دعاوی نوعاً برخورد نمیکنيد يک پرورندهای شکل بگيرد دو طرف پرونده آدمهای دينداری باشد، دو طرف پرونده يا يک طرف پرونده دين گريز است يا دو طرف پرونده دين گريز اند، يک آدم متدين و متشرع و خدا ترس ناحق نمیگويد که بخواهند به ضرب و زور و قانون حق را از او بگيرند معمولاً تمام اين قانون گريزیها تمام اين مفاسد جنايتها ناشی از خدا گريزی است پيغمبر نشناختن است، شما در همين اغتشاشاتی اخيری که در کشور تذکر دادند ديروز فرماندهی خدوم نيروی انتظامی استان که از سه ماه قبل، قبل از مهر اينها توريستهای خودشان را مسافرهای خارجی را توصيه میکردند ايران نرويد برنامه داشتند مقام معظم رهبری فرمودند، اگر حالا قتل اين خانم، مرگ اين خانم امينی هم اتفاق نمیافتد و اين جريان که ايشان فرمودند دل ما هم سوخت ولی به اسم دفاع از يک مسألهای که حق نمايي میکردند باطل را دنبال میکردند اگر اين هم فرمودند اتفاق نمیافتاد جريان ديگری را رقم میزدند مردم دليل بر سلامت شما اين است که دشمنانتان آمريکا و اسرائيل اند، مرحوم امام فرمود ما زمانی بايد در خودمان شک کنيم که دشمنان ما از ما تعريف کنند، کدام شبکهها دارند دامن به اين مسائل میزنند چه کسانی پشت اين قضيهاند اين دليل بر حقانيت اين نظام و دليلی بر حقانيت اين ملت است ببينيد چه کار دارند میکنند؟ از سه ماه قبل از مهر اينها برنامه داشتند حالا اين جريان خانم امينی پيش آمد اين را بهانه کردند سر و صدا راه انداختند، در همين آشوبهای من همين شهر عرض کنم گزارشی که ايشان میدادند میگفتند خانمهايي را پول دادند پول دادند که اينها بيايند در جمع اعتراضات مردمی کشف حجاب کنند لباسهايشان يقههايشان را باز کنند اظهار کنند که ما اسلام نمیخواهيم ولی پول گرفتند، مزدور و عامل در همين ضرب و شتمهای که پای نيروی خدوم زحمتکش مظلوم انتظامی به غلط بعضیها من میديدم بعضی از افراد متدين هم اين حرفها را میزدند آقا نيروی انتظامی زد نيروی انتظامی چه کرد؟ گلوله زدند تعدادی را گرفتند که با همين اسلحههای ساچمهای در جمعيت به مردم شليک میکردند يکی از اينها در اعترافاتش عنوان کرده بود ما برای انتقام گرفتن از مردم که مردم با ما همراهی نکردند گفتيم مردم را هدف برويد.
يکی از فروشندههای شهر حالا اسم نياورم چند شبی قبل رفتم داخل مغازهاش ايشان در دل میکرد گفت آقای حدائق میريزند در مغازه من فحش به من میدهند، تهديد میکنند که فلان فلان شده چرا مغازهات را نمیبندی، گفت حاج آقا من جرأت نمیکنم حرف بزنم، میزنند مغازه را نابود میکنند از متدينين اين شهر در يکجای حساسی مغازهای دارد گفت بارها آمدند در مغازه تهديد کردند به اينکه بايد شما اعتصاب کني بايد تعطيل کنی، در يک شهرستانی گفتند خانمی را از يک روستايي پول دادند آوردند گفتند بيا وسط مردم کاملاً لخت شو بين مردم افراد بيايند در وسط جمعيت، سلاحهای که گرفته بودند تجهيزاتی که گرفتند، اينها بيايند مردم را مورد ضرب و شتم قرار بدهند بعد بگذارند پای نيروهای نظامی دارند اينجوری کار میکنند دارند پول میگيرند و اينها را به صحنه آوردند، خب مسلمان بايد بيدار باشد، بلی دشمن بر نمیتابد اين نظام را اين انقلاب را ما در برابر شهداء در برابر آرمانهای امام بزرگان علما مسئول هستيم بايد بصير بود، خب اين مسائلی که اتفاق میافتد نوع اينهایی که گرفتند آدمهای از دين فاصله گرفته جوان پانزده سالهای غافل، البته من اين را هم عرض کنم حالا ديروز در آن جلسه فرصت نشد حالا حاجی آقای موسوی تشريف دارند، اينها يک آسيبشناسی هم بايد بشود، اينها انشاءالله مصداق همين قسمت از آيه است: «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»[17] ما سخت برايمان میآيد نا امنی اغتشاشات ولی اين يک پيام خيری دارد که مردم بيدار باشيد دشمن در کمين است ما آموزش و پرورشمان امروز بايد جدیتر کار کند حوزههای علميه بايد جدیتر کار کنند متدينين ما مساجد ما جلسات ما، در يک جلسهای رفته بوديم ماه صفر بعد ديدم يک آقايي نوشتهای به من داد گفت آقا من چندتا نوجوان آورده بودم در مجلس شما اين مسئول هيئت همه را بيرون کرد، و خودش هم رفت من همين نوشته را تا ديدم همانجا تذکر دادم گفتم مردم مجالسی که مساجدی که هيئتهای که صدای بچههای کوچک درش نمیآيد اين ديگر عقبه ندارد اين ديگر ادامه پيدا نمیکند، رسولالله اين گونه بود، رسولالله در حال نماز ظهر بود رکعت دوم صدای گريه بچه شيرخوارهای از قسمت زنها بلند شد در نماز، جماعت پيغمبر ديدند از رکعت دوم با سرعت نماز را تمام کرد يعنی رسولالله به اقل اذکار اکتفاء کرد سلام نماز را که پيغمبر داد مسلمانها گفتند يا رسولالله اين دو رکعت پايانی را خيلی سريع تمام کردید؟ پيغمبر فرمود مگر صدای آن بچه شيرخواره را نشنيديد من نماز را زود تمام کردم که مادرش به اين بچه برسد اين الگوی ماست فرصت بدهيم دعوت کنيم جوانانمان نوجوانانمان با اينها باشيم، بنده يک وقت پدر هستم ولی با فرزندم رفيق نيستم، دختر بيست و يک سالهای آمده در بدترين شرائط گناه سقوط کرده، ربع ساعت من با او صحبت کردم حرفهايش را زد گفت آقا من اين طور شدم، اين طور هستم، گفتم اين چيزهای که شما داريد برای من میگوييد، پدرت میداند گفت اصلاً، مادرت گفت هرگز، خب چرا پدر اين قدر بيگانه با فرزندش باشد، چرا مادر اين قدر بيگانه باشد که اين دختر با ربع ساعت صحبت کردن احساس امنيت میکند حرفش را میزند ولی به پدری که بيست و يک سال کنار او بوده اعتماد ندارد اينها ضعف ماست در تربيت.
ديشب من جایی بودم میگفت آقا در يک مدرسهای مدير هم در برابر همين نادانیهای دانش آموزها سکوت میکردند میگفت حالا بچه هستند بگويند حرفهايشان را بزنند خب بابا اشتباه را میبينی با بيان لين، با خوی و خصلت دلسوزانه تذکر بدهيم راهنمايي کنيم من استاد من مربی، من مسلمان من شهروند در فاميل من در خانواده من اگر کسی دارد فاصله میگيرد اينها را بياوريم در مدار اطاعت از خدا و پيغمبر ببينيد حالا اگر جامعه جامعه مطيعی شد قرآن میفرمايد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»[18] آنهایی که از خدا و پيغمبر تبعيت میکنند يعنی آنهایی که در خط رسولالله هستند: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»[19]خدا میفرمايد اينها را با چهار گروه محشور میکنيم ببينيد اطاعت از پيغمبر چقدر به انسان آبرو میدهد با چه کسانی همگروه میشويم و هم مجلس: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»[20] به کسانی که خدا میفرمايد نعمت را ما به اينها عطاء کرديم و تمام کرديم آنها چه کسانی هستند؟
يک: «مِنَ النَّبِيِّينَ»[21]دو: «وَ الصِّدِّيقينَ»[22] سه: «وَ الشُّهَداءِ»[23] چهار: «وَ الصَّالِحينَ»[24] امروز بگوييد آقا شهيد نشدی میخواهی با شهداء محشور بشوی، پيغمبر نديدی میخواهی با موسی و عيسی و انبياء محشور بشوی راهش اطاعت از پيغمبر است، مردم اطاعت از پيغمبر بکنيد، جلساء شما و خلطاء شما و همنشينان شما قيامت اين چهار گروه هستند، انبياء، صديقين، شهداء، صالحين: «وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً»[25]خدا میفرمايد ديگر رفيقی از اينها بهتر پيدا نمیکنيد اينها نتيجه اطاعت از رسولالله است روی اين آيه من چندتا نکته را محضر عزيزان اشاره کنم.
خب عزيزان مستحضر هستيد صديقين از صديق است، صيغه مبالغه است که اصل واژه از صادق است از راستگويي صديق را بزرگان میگويند به کسی گفته میشود که قولش فعلش، فعلش قولش را تأييد کند، يعنی حرف میزند حرفهايش با عملش مغايرت ندارد، کارهايش را میبينيد کارهايش با گفتارش مغايرت ندارد يعنی در روابط عقيده او، رفتار او، منش او با هم همسو هست، اينها را میگويند صديق و در امت اسلام صديق برتر امت اسلام علی ابن ابیطالب است، که آقا امام صادق وقتی برای أبیکهمس پيغام دادند آقای أبیکهمس اينها يک هيئتی بودند از کوفه میخواستند بيايند مدينه خدمت امام صادق حالا روز ميلاد امام صادق هم هست اين را هم من اشاره کنم به پاس ادب به محضر امام صادق اينها يک جمعيتی بودند عازم بودند از عراق بيايند حجاز در رأس اين گروه آقای ابیکهمس بود اينها موقع حرکت رفتند منزل آقای عبدالله ابن ابیيعفور، عبدالله ابن ابیيعفور از آن شيعيان نابی بود که امام صادق روش خيلی عنايت داشتند و توجه داشتند رفتند خدمت عبدالله ابن ابیيعفور گفتند آقا داريم میرويم مدينه خدمت امام صادق مشرف میشويم شما مطلبی پيغامی نداريد گفت محضر آقا که رسيديد سلام من را به امام صادق برسانيد همين، يک سلامی هم از طرف ما محضر کنيد، بگويي آقا میخواهيم کربلا سفارشی مطلبی، میگويي آقا يک سلامی هم از طرف ما به امام حسين از طرف ما کنيد آنها ديگر خاندان کرم اند آنها هم میدانند هم میتوانند يک آقايي حاج آقای طاهری از اهل علم بود، میگفت من وقتی حرم ائمه میروم خيلی لجاجت نمیکنم زيارتم را میخوانم نمازم را میخوانم بعد بلند میشوم مقابل صورت امام میگويم آقا هم میدانی هم میتوانی خدا حافظ، شما که خبر داريد از حال ما و قدرت هم داريد، آقای ابی کهمس هم شايد با همين نگاه رفت خدمت عبدالله ابن يعفور، عبدالله ابن ابیيعفور گفت فقط سلام من را به حضرت برسانيد اينها آمدند مدينه بعد از زيارت قبر رسولخدا منزل امام صادق ابی کهمس گفت آقا « إِنَّ ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ»[26]، گفت سلام شما را از کوفه رساند، تا اسم عبدالله ابن ابیيعفور را آوردند امام صادق فرمود: «وَ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهِ السَّلَامُ»[27]، هم بر تو هم بر ابن ابیيعفور سلام باد، بعد امام بعد از يک مکثی يک سؤال مطرح کردند که اين سؤال را اگر خود امام صادق جواب نمیداد هيچ کس نمیتوانست پاسخ بدهد، آقا فرمودند در مراجعتتان به کوفه وقتی آقای عبدالله ابن ابیيعفور را ديديد به او بگوييد امام صادق تو گفت: «انْظُرْ مَا بَلَغَ بِهِ عَلِيٌّ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص»[28] آقای ابن ابیيعفور نگاه کن ببين در علی ابن ابی طالب چه بود که نزد پيغمبر اين همه عظمت پيدا کرد، اصلاً رمز عظمت اميرالمؤمنين کجاست؟ پسر عموی پيغمبر بودن بود، خب پيامبر پسر عموهای متعدد داشت، پدرش ابوطالب بود حضرت سه برادر ديگر از يک پدر و مادر داشتند شجاعت بود، خيلیها هم ادعای شجاعت میکردند بعد امام يک مکثی کردند خودشان جواب دادند فرمودند به آقای ابن ابیيعفور بود بگوييد: «فَإِنَّمَا بَلَغَ مَا بَلَغَ»[29]علی ابن ابیطالب نزد پيغمبر اين قدر عظمت پيدا نکرد مگر به خاطر دو ويژگی: «بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة»[30] راستگويي امانتداری، اين صديقين که عرض کردم اسوه صديقين در امت اسلام اميرالمؤمنين است که آقا اميرالمؤمنين میفرمايد در عمرم طرفة العينی خلاف منويات الهی عمل نکردم، خب اين معاشرت با اين چهار گروه والا انبياء شهداء صديقين صالحين خدا میفرمايد اين رفقای خوب در گرو اطاعت از پيغمبر اند و ما يک پيام هم اينجا دارد، عزيزان همين طور که قيامت بهترين رفيق انبياء هستند، صديقين اند شهداء هستند صالحاناند، در دنيا هم برای رفيقهايتان معيار قائل بشويد با هرکسی بنا نيست رفيق شد، با کسانی رفيق بشويد که راه انبياء را دارند میپيمايند با کسانی رفيق بشويد که الآن در دنيا هم مسيرشان اهداف شهداء را دارند طی میکنند با کسانی رفاقت کنيد که صديق اند راستگو هستند قول و فعلشان يکی است و با صالحين رفاقت کنيد اين يک درس است برای همه ما، اين بحث قيامت و همنشينی با اينها دنيا چه بايد کرد؟ دنيا بايد با کسانی رفاقت کرد که اين معيارها و در اين مسير و در اين جهت دارند حرکت میکنند، خب اينکه بعضیها میبينيد اشکال میکنند آقا اطاعت از پيغمبر شرک نيست؟ ما آيات فراوانی داريم که خدا امر به اطاعت کرده: «وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»[31] همين آيه شريفه ولی خب اطاعت از پيغمبر در طول اطاعت خداست نه در عرض اطاعت خدا، من يک درس عرض کنم اين هم در تربيتهايمان بيايد.
يک روز رسولخدا نشسته بودند در مسجد، مسلمانها بودند يک پدری با يک نوجوانی مثلاً نُه ده سالهای وارد شدند بر رسولالله اينها بعد از اينکه محضر پيغمبر رسيدند و پيامبر هم جويای حال شدند و سلام و جواب رد و بدل شد پيامبر رو کردند به آن نوجوانی نه، ده ساله گفتند پسرجان من را بيشتر دوست میداری يا پدرت را؟ اولاد بايد اين جوری تربيت کرد، خب قاعدتاً اين بچه اگر خيلی میخواست با سياست حرف بزند میگفت هم شما هم پدر را، شما پيامبر هستيد آن پدر است، نابخردانه اگر میخواست حرف بزند میگفت بابام، بابام خرجمان میدهد لباس میخرد به قول امروزیها چيتوز میخرد، رسولالله که اين کارها برای ما نکرده اما ببينيد تربيت عرض کردم يا رسولالله من شما را بيش از پدرم دوست میدارم پيامبر فرمودند چرا؟ گفت برای اينکه احترام به پدر را از شما آموختم اولاد مؤمن اين گونه تربيت کنيم، نه که اولاد بزرگ کنی بعد بگويد دعا کنيد خدا مرگش بدهد، ديدم من، حالا میگويم برايتان آنچه که ديدم پيغمبر فرمودند آفرين بر تو، بعد گفتند يک سؤال ديگر میپرسم من را بيشتر دوست میداری يا خداوند را ديگر اينجا بايد میگفت هردو، عرض کرد يا رسولالله ما شما را هم برای خدا دوست میداريم رسولالله اين بچه را بوسيدند فرمودند مسلمانها بچههايتان را اينگونه تربيت کنيد، به خدا قسم برادران عزيز خواهران محترمه، اگر فرزندت گفت امام زمان را از توی پدر و مادر بيشتر دوست میدارم اين بچه پشتت را خالی نمیکند، او اولادی که میگويد مادر فاطمه زهراء برای من محترمتر از توست اين حرمت مادر را نمیشکند، تربيت يعنی اين، پيغمبر شناس باشيد، اينی که حالا گفتم بعضیها متأسفانه رها میکنند.
زمان آقای رضازاده بود، دولت اول آقای احمدینژاد سال هشتاد و پنج شانزده سال يکی از چهرههای خدوم و متدين و کارآمد مرودشت سکتهای مغزی کرده بود در بستر افتاده بود آقای رضازاده آقای استاندار خب آن زمان يک مقطعی هم ما در خدمت استاندار کارهای امور روحانيت و ائمه جمعه استان به عهده ما بود، گفت آقای حدائق شما با فرماندار مرودشت برويد ديدن اين آدم، يک جلسهای با روحانيون مردودشت داشتيم گفتند يک ديدن هم از اين آدم بکنيم، فرماندار هم آمد هديهای آورده بودند آدم محترم در اين شهر ولی خب سکته کرده بود در جا افتاده بود میديد میشنيد ولی سخن نمیتوانست بگويد حرکت هم نمیتوانست بکند، اين را من خودم ديدم، آقا خوب تربيت نکردی، خوب دريافت نمیکنی، ما با مسئولين مرودشت آمديم در آن حالا اتاقی که ايشان در تختش بود و در منزل بچههايش اطراف بستر بودند خانوادهاش هم بودند خب صدای ما را میشنيد گفتم آقای استاندار سلام رساندند ما هم آمديم به پاس زحمات شما خدمات شما تقدير کنيم ما را دعا کنيد دعای مريض مستجاب است، انشاءالله که خدا صحت و عافيت هم به شما بدهد بعد که من حرفهايم را زدم پسر بزرگ اين فرد ايستاده بود کنار بسترش گفت آقای حدائق دعا کنيد خدا مرگش بدهد، جلوی پدر! آقايون ديدم اين بیچاره پيرمردی آبرودار دوتا قطره اشک از کنار چشمهايش غلطيد روی بالشت من خيلی ناراحت شدم گفتم من يک دعا میکنم در دلم شماها همه آمين بگوييد دعا با من مخفيانه آمين با شما آشکارا يک دعایی کردم گفتم همه آمين بگوييد همه گفتند آمين، گفتم حاجی خداحافظ خب نمیتوانست حرف هم بزند آمدم بيرون در مسيری شايد ده دقيقه ربع ساعت بعد بود برگشتن به شيراز در اتوبان مرودشت به شيراز تلفن ما زنگ خورد ديدم يک کسی گفت آقای حدائق حاجی از دنيا رفت، گفت گفتند آقای حدائق کشتنش اين يک چيزی گفت که اين را از بين برد، گفت بچههايش میگويند اين آقای حدائق اين را کشت، گفتم اول بهشان بگوييد توحيد داشته باشيد مرگ و زندگی دست خداست ولی حالا که گفتيد میگويم چه گفتم؟ گفتم من دعايم اين بود خدايا اين آدم آبرودار بود در اين شهر بيش از اين خفتش را مپسند گفتم من دعايم اين بود بعد هم به آن طرف گفتم برو به بچههايش بگو حواستان به روحانيت باشد يکدفعه نفسشان میگيردتان، با آخوند و روحانيت مراقب باشيد خب آقايون ببينيد پناه بر خدا اولاد وقتی ناخلف شد میشود اين، پيغمبر فرمود من را بيشتر يا خدا گفت ما شما را هم برای خدا دوست میداريم اين تراز صحيح علاقه و عشق و معرفت است و يک نکته ديگر من يک دوتا روايت عرضم را تمام کنم، خداوند میفرمايد: «وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً»[32] خب قطعاً در اين آيه ما استفاده میکنيم که توجه به اينکه خدا میبيند و خدا شاهد و حاضر است در سلامت کار ما مؤثر است، يک روايت را از اخلاق نبوی تواضع پيغمبر من انتخاب کردم از امالی شيخ صدوق که خود پيامبر در جای ديگری میفرمايد: «إنّ اللَّه أوحى إليّ أن تواضعوا»[33] پيغمبر میفرمايد خدا يکی از ويژگیهای پيغمبر تواضع بود رسولالله میفرمايد خدا من را امر کرد به اينکه تواضع کنم: «حتّى لا يفخر أحد على أحد»[34] تا هيچ کس بر هيچ کسی فخر نفروشد ببينيد آقايون گل سرسبد نظام خلقت پيغمبر است پيغمبر میفرمايد خدا به من فرمود تو تواضع بکن که ديگرانی که به گرد پيغمبر نمیرسند در عظمت در مقام در جايگاه اينها ديگر بر کسی فخر نفروشند: «و لا يبغي أحد على أحد»[35] به من خدا فرمود تو تواضع بکن تا کسی ديگر بر کسی ستم نکند، اين حديث پايانی را من تقديم کنم رسولالله میفرمايد: «خَمْسٌ لَا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَمَاتِ»[36] پنج کاری که من تا زندهام ترک نمیکنم اينها را انجام میدهم تا هستم، اينها بيانگر تواضع پيغمبر بود رسولالله که از نظر اقتصادی هم پيغمبر تمکن داشت در آن سالهای اوليه ازدواج با خديجه خديجه از ملياردرهای عرب بود از شخصيتهای برتر اقتصادی جامعه حجاز بود اما پيامبر همان ثروتهای خديجه را در رفع مشکلات جامعه بشری هزينه کرد حضرت فرمود پنجتا ويژگی است تا من هستم اينها را ترک نمیکنم که هر پنج ويژگی دليل بر تواضع رسولالله است: «الْأَكْلُ عَلَى الْحَضِيضِ مَعَ الْعَبِيدِ»[37] اين برای همه درس است چهار کلمه سواد بنده ياد گرفتم چهار شاهی پول دنيا گيرمان آمده طول و عرض ميز و امکانات و شهرت و موقعيتها ما خاک پای پيغمبر نمیشويم رسولالله فرمود يکی از کارهای که من ترک نمیکنم تا هستم غذا خوردن با بندگان و بردگان روی زمين است خيلی حرف است، حاج آقای موسوي رفتم در يک تشکيلاتی ديدم موقعی بعد از سخنرانی گفتند آقا بفرماييد برای نهار ديدم يک سالن گفتند مال جماعت ديگر، يک سالن گفتند مال کارمندهای عادی، گفتم حضرت عباسی ما يک نهاری میخواهيم بخوريم غيبت نبايد برای خودمان درست کنيم، پيغمبر فرمود: «اتقوا من مواضع التهم»[38] گفتم نهار باشد طلبمان خدا حافظ، پيغمبر اين گونه بود پيغمبر روی زمين با بردگان غذا میخورد امام حسن در کوچههای مدينه آقا داشت عبور میکرد جمعی از فقراء نشسته بودند، خدا وکيلی هيچ کداممان اين کار را نمیکنيم هی میگويم خدا وکيلی ببينيد من به تصوير بکشم صحنه را چندتا فقير نشستند روی زمين دارند غذا میخورند امام حسن دارد رد میشود گفتند آقا بفرماييد شما هم غذا بخوريد حالا ما نهايتاً میگفتيم خيلی ممنون متشکريم يک کمکشان هم میکرديم خيلی خوب عمل میکرديم آقا امام حسن نشستند رو خاک رو زمين کنار آنها يک چند لقمه با اينها غذا خوردند بعد آقا فرمودند من دعوت شما را قبول کردم اين امام حسن تربيت شده رسولالله است اينها نتيجه الگوپذيری از پيغمبر است، خروجی پيغمبر شناسی میشود امام حسن، میشود امام حسين، بعد آقا فرمودند من دعوت شما را قبول کردم با شما همخوراک شدم حالا من هم يک دعوتی از شما میکنم شما هم بياييد در مضيفخانه ما من هم يک پذيرايي از شما بکنم، ويژگی اول پيامبر پيامبر اصلاً تکبر نداشت حتی با پايينترين سطح جامعه که عبيد بودند برده بودند يک وقت يک کسی آمد گفت آقا چرا پيغمبر همسران متعددی داشت گفتم انصافاً زنانی که پيغمبر میگرفت جز حالا بعضی از آنها جهاد بود، اينها جهاد بود کسی حاضر نمیشود برود دختر دشمنش را بگيرد پيغمبر دختر ابوسفيان را گرفت ما حاضر هستيم اين کار را بکنيم، با کسی که توطئه قتل ما ريخته بود و ما به واسطه شيطنت او شهر و ديار خودمان را ترک کرديم حالا دختر آن فرد در حبشه مسلمان میشود و تنهاست پيغمبر برای نجاشی پيغام فرستادند به دختر ابوسفيان بگوييد اگر حاضر هستي من حاضر هستم تو را به همسری انتخاب کنم، آن دختر ابوسفيان ديگر نمیتوانست برگرده مکه، آمد مدينه در کنار پيغمبر! ما حاضر هستيم با کسی که سر عداوت و دشمنی با ما دارد بگوييم آقا دختر شما را بايد ازش تجليل کرد تقدير کرد اسلام پذيرفته، شما امروز در ازدواجهايمان ما خيلی چيزها برايمان شده ملاک، طرف آمده میگويد آقا ما دوتا دانشجو هستيم هم کلاس هستيم هم اعتقاد هستيم از هر جهت رفتم خواستگاری پدر دختر فقط ايرادش اين است میگويد شما خانهتان گودرگون است ما خانمان مالیآباد است، آن وقت دعای توسل هم میخوانم در نمازمان هم میگوييم: و اشهد ان محمداً عبده و رسوله، پيغمبر فرمود من دوتا از عمههاي خودم را به همسری دوتا از بردهگان درآوردم که به مردم ثابت کنم معيار فقط تقواست: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[39] ما گرفتار يک سری مسائل اين جوری هستيم ما به خارج از فاميلمان طائفهمان قبيلهمان دختر نمیدهيم خب اين نيست اخلاق رسولالله پيغمبر اينگونه عمل نمیکرد لذا پيامبر اکرم اسوه تواضع بود يک.
دوم: «وَ رُكُوبِيَ الْحِمَارَ مُؤْكَفاً»[40] حضرت فرمود من تا هستم سوار بر الاغ برهنه میشوم الاغ لخت، آقا شخصيت ما که ماشين شاسی بلند نيست يک وقتی مرحوم آيتالله والد میگفتند میخواستم بروم مسجد، سر دوزک ايستاده بودم يک تاکسی باری رسيد زد ترمز گفت حاجآقا سوار میشويد گفتم بلی، گفت تاکسی بار است؟ گفتم باشد تاکسیبار که خيلی میارزد تا الاغ لخت، پيغمبر سوار الاغ لخت میشد، ما گاهی اوقات در يک قيد و بندهای هستيم ماشينت اين است با اين آمدی دنبال ما، رسولالله را بهتر بشناسيد.
آقای فلسفی خدا رحمتشان کند يک وقتی من از خودشان شنيدم میگفتند يک وقتی تهران شب شنبهای بود جنب تهران منبر داشتم مجلس که تمام شد آنی که بايد ما را بر میگرداند رفت نبود، گفتند ما سر خيابان ايستاده بوديم يکدفعه ديديم از اين تاکسیبارهای سه چرخها يادتان هست سهتا چرخ داشت، میگفتند اين بار هندوانه بارش بود دلش سوخت حالا تهران است سالهای قبل از انقلاب با آن نگاهی زمان طاغوت میگفتند من همين طور ايستاده بودم سر خيابان که يک ماشينی بيايد ما را سوار کند، اين آقا رسيد با بار هندوانه حالا جایی رفته بود فروش ديگر حالا آن مقدارش که مانده بود، گفت زد ترمز گفت آقا سوار میشويد گفتم بلی، گفت من سوار شدم، گفت آقا شما شغلت چه است؟ به آقای فلسفی میگويد آقای فلسفی گفت من بهش گفتم من آخوند هستم، گفت میدانم آخوند هستی کارت چه است؟ کجا کار میکنی؟ در کدام اداره هستی؟ کجا پول میگيری؟ شغلت چه است؟ گفتم آقا شغلم آخوندی است، گفت آخوندی يعنی چه؟ گفتم من تبليغ میکنم ترويج میکنم منبر میروم ارشاد میکنم گفت آقا اين که نشد کار مرد حسابی، برو دنبال يک شغلی باش يکجایی دستت به کار بند بشود منبر میروی اين هم شد کار که تو داری، گفت اين شروع کرد نصيحت کردن ما را ما هم ديگر هيچی نگفتيم گفتيم بابا بگذار خدا بابايش را هم بيامرزد در اين شب شنبهای ما را دارد حرکت میدهد، گفت همينطور که داشت حرف میزد به ما حواسش پرت شد، سر پيچی يک خيابانی چرخ عقبش افتاد در جوی آبی اين عرض شود که تاکسی بار سه چرخه يله شد که ايشان میگفت نزديک بود ما هم مجروح بشويم و میگفت هندوانه ريخت وسط خيابان ما هم به زحمت از داخل اين ماشين آمديم بيرون، گفت ديديم خلق الله دويدند هرکه يک هندوانه بر میدارد و الفرار فکر میکنند اين را حالا جبرئيل از آسمان نازل کرده مردم هم بخورند آقای فلسفی میگفت تا ديدم دارند هندوانههايش را میبرند اين هم بیچاره سرگرم ماشينش بود میخواست کمک کند ماشين را بلند کند، گفت من لبهای يکی از اين جدولهای خيابان ايستادم گفتم مردم مال دزدی به خانهتان نبريد مال حرام به منزلتان نبريد از خدا بترسيد دزدی حرام است گفت شروع کردم گفتن ديدم همه اينهای که داشتند میبردند برگرداندند، گفت آمدند هندوانهها را کنار هم چيدند تاکسی بارش را صاف کردند هندوانهها را گذاشتند در تاکسی بار يک هنداونهاش را هم کسی نبرد گفت ماشين را روشن کرد سوار شديم گفت حاجی آقا آخوندی يعنی اين، گفتم بلی، گفت انصافاً خدا وکيلی آخوند بمان، اين خيلی خوب است، خيلی خوب است، حالا پيغمبرتان سوار الاغ لخت میشد، آقايون در قيد و بند اين ظواهر دنيايي نرويم آقا ما بايد منزلمان کجا باشد؟ شأن ما نيست اين خانه، دو سه نکته ديگر از زبان رسولالله پيغمبر فرمود: «وَ حَلْبِيَ الْعَنْزَ بِيَدِي»[41] رسولالله میفرمايد تا هستم با دست خودم شيربز میدوشم يعنی کارهايم را خودم انجام میدهم آقا اين حرف کسی است که در نظام خلقت همه پای سفره او نشستند همه به طفيل وجود او هستند، امام حسين افتخارش عاشورا به او بود، پيغمبر میفرمايد با دست خودم شيربز تا هستم میدوشم يعنی عارم نمیشود، تکبر ندارم نکته چهارم حضرت فرمود: «وَ لُبْسُ الصُّوفِ»[42] تا هستم لباس پشمينه میپوشم يعنی در قيد و بندی، آقا اين لباس میگويند مرحوم حضرت امام که نجف بودند لباس ارزان میپوشيدند ولی تميز میپوشيدند خياط که پارچه میآورد امام ارزانترين پارچه را انتخاب میکردند ولی لباس را مرتب و تميز امام میپوشيد و پنجم پيغمبر فرمود: «وَ التَّسْلِيمُ عَلَى الصِّبْيَانِ لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدِي»[43] تا هستم به بچهها سلام میکنم تا برای امت اسلام بعد از من بشود سنت و درس، ما گاهی اوقات به بچهها زُل میزنيم سلامت کو، سلام يادتان ندادند، آقای معلم سر کلاس سلام کن، آقای استاد دانشگاه سر کلاس سلام کن، آقای تاجر به مشتری سلام کن، بزرگ بازار به حمال بازار سلام کن، پيغمبر به بچهها سلام میکرد حالا بقيه که بماند.
خب بسنده کنم عرايضم را روز ميلاد دو شخصيت بزرگ است انشاءالله که خداوند توفيق عمل به اين اوصاف را به همه ما عنايت کند، برادر عزيزمان جناب آقای حاج امين آقای سيف اشاره کردند که انشاءالله سالگرد بزرگداشت هم مرحوم آقای حاج ملاعلی سيف، خدا رحمت کند حاج ملاعلی را که از پيش کسوتان هيئات مذهبی شيراز بود و مرحوم حاج علی اصغر سيف رحمت الله عليهما رحمة واسعه، مجلسی است به مناسبت چشم به راه به بهانه سالگرد اين دو عزيز جمعه شب آينده يعنی شب شنبه هفته آينده بعد از نماز مغرب و عشاء تاريخ بيست و نه مهر ماه انشاءالله در همين مکان مقدس انشاءالله مجلس منعقد میشود صبح جمعهاش دعای ندبه است شنبه چشم به راه امام زمان هستيم به دو واقعاً منتظر امام زمان که من اين را عرض کنم و تمام کنم، از پدر بزرگ خودم حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج آقای مؤيد الاسلام که خيلی آقای ملاعلی سيف با مرحوم حاج آقای مؤيدالاسلام پدر بزرگ مادری ما ارادت داشت، زمان رضاخان آقايون اين انقلاب و اين اسلام موهبت است زمان رضاخان روزگاری مردم برخورد کردند که روضهخوانی کاملاً تعطيل شد کسی جرأت نداشت يک يا حسين بلند بگويد حاج آقای مؤيد الاسلام من از خودشان شنيدم گفتند روز تاسوعای بود اصلاً جلسه ديگر نبود روضه نبود آن زمان من فکر نمیکنم آن زمان کسی از جمع حاضر آن زمان بوده، به سن و سال ماها نمیخورد اين مال نسلهای قبل است حاج آقای مؤيد الاسلام گفتند آقای حاج ملاعلی سيف آمد گفت آقای مؤيد الاسلام روز نهم محرم است يک ياحسين نتوانستيم بگوييم عقده کرده سر دلمان گفت من امشب منزل يکی از دوستانمان قرار گذاشتيم اين يک پستوی دارد، در آن پستو، که زن و بچهاش هم نفهمند يعنی اين قدر خفقان بود، که اينها جرأت نمیکردند يک وقت میگفتند اين بچه میفهمد میرود به همسايه میگويد دهن به دهن يکدفعه مأموران حکومت میفهمند، گفت در پستوی خانه صاحبخانه من و شما سه نفری شب عاشورا يک روضهای آهستهای بخوانيم حاج آقای مؤيد الاسلام میفرمودند که من رفتم منزل آن آقا رفتيم در آن پستو در را بستند در تاريکی، من يک روضهای امام حسين را خيلی آهستهای که فقط همين دو سه نفر میشنيديم سرها را کرديم کنار هم يک روضه شب عاشورايي آهسته خواندم حاج ملاعلی سيف يک دمی گرفت يا حسينی گفت اشکها جاری شد و دل را خانه تکانی کرديم بعد آمديم بيرون اين جوری مجالس امام حسين را به دست ما دادند امروز الحمدلله بيرق میزنند پرچم میزنند مجلس عزای امام حسين است خواهرها اين حجاب شما به زحمت و مجاهدتهای گذشتگان رقم خورد.
پروردگارا به عظمت رسولخاتم و به عظمت امام جعفر صادق قسمت میدهيم توفيق تبعيت از فرامين پيغمبر و دستورات رسولخدا و اولياء معصومين در اين فرصتهای باقیمانده زندگانی به همه ما عنايت بفرما.
مهمترين عيدی ما را در اين روز عزيز و با عظمت تعجيل در فرج امام زمان ما مقرر بفرما.
[1] انبياء107.
[2] انبياء107.
[3] احزاب21.
[4] قلم4.
[5] توبه128.
[6] توبه128.
[7] احزاب45.
[8] احزاب45.
[9] احزاب46.
[10] احزاب71.
[11] کشف الغمه ج2 ص1031.
[12] الصحيح من سيرة النبی الاعظم ج24 ص161.
[13] الصحيح من سيرة النبی الاعظم ج24 ص161.
[14] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج16 ص406.
[15] نساء69.
[16] نساء69.
[17] بقره216.
[18] نساء69.
[19] نساء69.
[20] نساء69.
[21] نساء69.
[22] نساء69.
[23] نساء69.
[24] نساء69.
[25] نساء69.
[26] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.
[27] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.
[28] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.
[29] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.
[30] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.
[31] آلعمران132.
[32] نساء69.
[33] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص290.
[34] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص290.
[35] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص290.
[36] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[37] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[38] روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ج6 ص505.
[39] حجرات13.
[40] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[41] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[42] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[43] الأمالي( للصدوق) النص ص72.