استاد حدائق روز جمعه 22 مهرماه 1401 در مهدیه بزرگ شیراز به مناسبت هفدهم ربیع الاول سالروز ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق(ع) به بیان مبحث « پیامبر(ص) رحمتی برای همه عالمیان» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال­الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين‏»[1].

در عرش اعلی ذات حق امشب دو ممبر ساخته، بر عرشه­ای هر ممبری تاجی ز گوهر ساخته

بر هر روی هر تاجی عيان لوح مدور ساخته، کين تاج­ها را ذات حق بهر دو رهبر ساخته

يک را برای احمد و يک بحر جعفر ساخته،

روز بسيار با عظمتی است کمتر در ايام عمرمان چنين اتفاقی می­افتد حالا شما تقويم گذشته را رقم بزنيد ببينيد در ايام عمرتان چندتا هفده ربيع جمعه بوده، 17 ربيع ميلاد امام صادق، عيد مسلمان­ها جمعه که در روايتی رسول­الله می­فرمايد روز جمعه از عيدقربان و عيدفطر مهم­تر است امروز ديگر حواس­مان باشد دست خالی بر نگرديم مناسبت­های خوبی برای ما فراهم شده است.

يک کسی به من تماس گرفت گفت آقا محضر امام حسين هستم به يادتان هستيم، گفتم به ياد همه باش ولی فرصت خوبی است برای عيدی گرفتن از امام حسين، بگو آقا ميلاد جدتان و نوه­تان هست به دو مناسبت ما عيدی می­خواهيم هم ميلاد جد هم ميلاد نوه امام صادق در اين روز عزيز يادمان گذشتگان­مان را به حق پيوستگان خاصه علما شهداء امام راحل، منسوبين به جمع حاضر، شخصيت­های از بزرگان علما که از اين شهر و ديار به رحمت پيوستند مرحوم آيت­الله العظمی محلاتی، آيت­الله العظمی آقای حاج سيدعبدالله طاهری شيرازی، حضرت آيت­الله شهيد دستغيب، مرحوم آيت­الله حدائق، مرحوم حضرت آيت­الله آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق، مرحوم حضرت آيت­الله طوبائي، آيت­الله اديب، آيت­الله ملک حسينی، آيت­الله شهيدربانی آيت­الله حائری، آيت­الله ايمانی آيت­الله حقيقت همه شخصيت­های که مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ مجدالدين محلاتی، آيت­الله آقای حاج سيدمحمدباقر شيرازی، آيت­الله آقای حاج سيد محمد محمد طاهری شيرازی همه عزيزانی که بودند حالا حافظه حقير شايد جواب نباشد و رديف نمی­توانم بکنم اما يک جمله می­گويم همه را جمع می­کنم پروردگارا در اين روز عزيز ارواح بزرگان علماء ما شهداء مؤمنين مؤمنات، متدينين متديناتی که از جامعه ايمانی و اسلامی ما خصوصاً از اين شهر و ديار و بالاخصوص منسوبين به جمع حاضر به لقاء واصل شده­اند روح و ريحانی به روح همه آنها واصل بفرما، استجابت دعا ذکر صلوات شما.

ما ديروز در يک جلسه­ای توفيق بود مسئولين محترم نيروی انتظامی استان و مدير کل محترم دادگستری استان و مسئولين دستگاه قضاء و جمعی از علماء شيراز بودند گزارشی از وضعيت اخير اين آشوب­ها و اغتشاشات که حالا من پايان مطالب يک چندتا جمله می­گويم که ما متدينينی که الگو هستيم و زير ذره­بين هستيم چون پيغمبر فرمود چهار گروه نقش سازندگی دارند يکيش متدينين است، يک چندتا نکته را حالا من لازم می­دانم که عرض کنم ديروز هم از صديق مکرم حضرت حجة الاسلام و المسلمين تقاضا کرديم گفتيم امروز مجلس هست ايشان قبول زحمت نمودند تشريف آوردند، انصافاً از مديرانی که در جمع مردم­ هستند و از شخصيت­های که کارگشا هستند در محافل عمومی حضور پيدا می­کند و خيلی بارها بوده که من ديدم مشکلات افرادی که در پيچ و خم ادارات گرفتار شده گاهی اوقات با يک نکته با يک تذکر ايشان و همين مردمی بودنی که پيغمبری که امروز روز ولادتش هست يکی از خصوصيات پيغمبر مردمی بود، اين صفات را هرکسی عمل کند قطعاً عزت آبرو محبوبيت برای او ايجاد خواهد شد.

خب روز ميلاد دو شخصيت بزرگ هست من در مجموع آياتی که نسبتی به رسول­الله است که آيات فراوانی در قرآن خداوند شخصيت اين پيامبر را ترسيم می­فرمايد: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين‏»[2] شما رحمت هستيد برای بشريت تا ابديت نه برای مسلمان­ها نه برای جامعه اسلامی جامعه بشری بايد از پيغمبر تأسی بجويد که قرآن می­فرمايد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[3]، آن­جا هم اطلاق دارد الگوپذيری از پيغمبر برای تمام اقشار اجتماعی، مرد زن عالم جاهل شهری روستايي رحمت بودن پيغمبر برای همه بشريت است: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»[4] اخلاق عظيم پيغمبر درس برای همه انسان­هاست حالا اين آياتی که درباره رسول­الله است: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ»[5]، پيغمبر برخواسته از جامعه و مردم با مردم سختی­های مردم بر پيغمبر گران تمام می­شد در خدمت به مردم پيامبر حريص بود: «حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم‏»[6]، «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[7] از ويژگی­های پيغمبر باز شاهد بودن يعنی حاضر بودن ناظر بودن خوبی­ها را ديدن و تجليل کردن ضعف­ها را ديدن و تذکر دادن: «مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[8] کاری که بخشی از ما مسلمان­ها رفته در حاشيه، امر به معروف و نهی از منکر جايگاه پيدا می­کند من اگر يک کار خوبی را ديدم کسی انجام می­دهد تجليل کنم از او، اگر اشتباهی را ديدم کسی مرتکب می­شود هشدار بدهم تذکر بدهم: «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[9] پيغمبر تلاشش برگرفته از اخلاص بود مردم را به سوی خدا دعوت می­کرد سراج منير بود روشنايي بود هدايت بود برای جامعه اين آياتی که خداوند در شأن پيغمبر نازل کرده، من در مجموع اين آيات آيه 69 سوره نساء همه اين­ها را عرض کردم ما را می­رساند به اين­جا که بايد از اين پيغمبر اطاعت کنيم از اين پيغمبر بايد تبعيت کرد اين پيغمبری که در اخلاق اين پيغمبری که در محبت، در تواضع در نوع دوستی در عبادت نظير در نظام خلقت ندارد اين شخصيتی که از هيچ همه چيز ايجاد کرد خب از اين پيغمبر بايد تبعيت کرد و از اين پيغمبر بايد اطاعت کرد آياتی را ما در قرآن داريم که خداوند امر می­فرمايد و توصيه می­کند و تذکر می­دهد که از خدا و پيغمبر اطاعت کنيد در سوره مبارکه احزاب آيه 71: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً»[10]کسانی که از خدا و پيغمبر تبعيت می­کنند به آن رستگاری بزرگ خواهند رسيد ببينيد مردم عاقبت بخيری­تان در گرو پيمودن راه پيغمبر است لذا بايد پيغمبر را شناخت و از اين پيغمبر الگوپذيری کرد حالا من دو سه نکته از ظرايف پيغمبر را می­گويم که گاهی اوقات ما خيلی پر توقع هستيم بعضی از گوشه­های زندگی پيغمبر را که انسان می­خواند بايد گريه کند و بخواند رسول­الله اين اسلام را با چه نحوی توسعه داد با چه مردمی طرف بود يک کسی يک وقتی آمد حاج آقای موسوی گفت آقا چه می­شود اين آشوب­ها اغتشاش­ها فلان وضعيت چه خواهد شد گفتند بابا پيغمبر زمانی کار را شروع کرد که تک و تنها بود در کنار او اميرالمؤمنين بود و حضرت خديجه بود با دست خالی ولی با توکل به خدا آمد در صحنه مرحوم شيخ صدوق می­فرمايد پيغمبر همان سال­های اول رسالت، يک وقت در مسجدالحرام بودند داشتند صحبت می­کردند يکی آمد آب دهان پرتاب کرد به صورت رسول­الله يکی ديگر آمد گل پاشيد به صورت پيغمبر، مسلمان­ها به شما چنين توهينی شد خيلی پر توقع هستي، آقا تحويل­مان نمی­گيرند ديگر کار را ول می­کنيم اين جور می­خواهی از اسلام دفاع کنی، يکبار برای حق­گويي اين جسارت­ها به ما شد يکی آب دهان پرتاب کرد يکی آمد خاک پاشيد به صورت پيغمبر يک چند نفر هم اسائه بی­ادبی کردند و با دست­شان به پيغمبر جسارت کردند می­گويند رسول­الله نشست روی زمين ديدند يک دختر بچه­ای آمد مرحوم شيخ صدوق می­نويسد اين خاک­ها را از صورت پدر پاک می­کرد گفتند اين دختر کيست؟ گفتند اين زينب دختر پيغمبر است، مردم اين اسلام امروز با هزينه اين زحمات ديروز به دست ما رسيد ما مسئول هستيم امروز، زحمتش را رسول­الله کشيد اين روايت به اختلاف مضامين مکرر در مصادر شيعه و سنی نقل شده يک­جا پيغمبر می­فرمايد: «ما أوذي نبي مثل ما أوذيت»[11]يک­جا رسول­الله به طور اطلاق می­فرمايد: «ما أوذي أحد بمثل ما أوذيت»[12]اصلاً در نظام خلقت هيچ کس به اندازه من اذيت نشد، شما يکی را پيدا کنيد بگذاريد در عرض پيغمبر بگوييد آقا اين برای حق­گويي مثل پيغمبر اذيت شد: «ما أوذي أحد بمثل ما أوذيت»[13]پيغمبر فرمود خيلی اذيت شدم برای اين دين، آن هم آن شخصيت با آن عظمت، که نظام خلقت به طفيل وجود اوست: «لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ»[14]در شأن اوست اما چقدر پيامبر تحمل کرد، در آيه 69 سوره نساء خداوند می­فرمايد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»[15]باز امر به اطاعت از خدا و پيغمبر است، از خدا و پيغمبر اگر تبيعت کرديد: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»[16]من همين­جا يک پرانتزی باز کنم عرض کردم ديروز جلسه­ای بود حاجی آقای موسوی و دوستان نيروی انتظامی بودند من دو سه موردش را تلگرافی عرض کنم کراراً هم من عرض کردم در جمع عزيزان دستگاه قضاء که شما در اختلافات، در دعاوی نوعاً برخورد نمی­کنيد يک پرورنده­ای شکل بگيرد دو طرف پرونده آدم­های دينداری باشد، دو طرف پرونده يا يک طرف پرونده دين گريز است يا دو طرف پرونده دين گريز اند، يک آدم متدين و متشرع و خدا ترس ناحق نمی­گويد که بخواهند به ضرب و زور و قانون حق را از او بگيرند معمولاً تمام اين قانون گريزی­ها تمام اين مفاسد جنايت­ها ناشی از خدا گريزی است پيغمبر نشناختن است، شما در همين اغتشاشاتی اخيری که در کشور تذکر دادند ديروز فرماندهی خدوم نيروی انتظامی استان که از سه ماه قبل، قبل از مهر اين­ها توريست­های خودشان را مسافرهای خارجی را توصيه می­کردند ايران نرويد برنامه داشتند مقام معظم رهبری فرمودند، اگر حالا قتل اين خانم، مرگ اين خانم امينی هم اتفاق نمی­افتد و اين جريان که ايشان فرمودند دل ما هم سوخت ولی به اسم دفاع از يک مسأله­ای که حق نمايي می­کردند باطل را دنبال می­کردند اگر اين هم فرمودند اتفاق نمی­افتاد جريان ديگری را رقم می­زدند مردم دليل بر سلامت شما اين است که دشمنان­تان آمريکا و اسرائيل اند، مرحوم امام فرمود ما زمانی بايد در خودمان شک کنيم که دشمنان ما از ما تعريف کنند، کدام شبکه­ها دارند دامن به اين مسائل می­زنند چه کسانی پشت اين قضيه­اند اين دليل بر حقانيت اين نظام و دليلی بر حقانيت اين ملت است ببينيد چه کار دارند می­کنند؟ از سه ماه قبل از مهر اين­ها برنامه داشتند حالا اين جريان خانم امينی پيش آمد اين را بهانه کردند سر و صدا راه انداختند، در همين آشوب­های من همين شهر عرض کنم گزارشی که ايشان می­دادند می­گفتند خانم­هايي را پول دادند پول دادند که اينها بيايند در جمع اعتراضات مردمی کشف حجاب کنند لباس­هايشان يقه­هايشان را باز کنند اظهار کنند که ما اسلام نمی­خواهيم ولی پول گرفتند، مزدور و عامل در همين ضرب و شتم­های که پای نيروی خدوم زحمتکش مظلوم انتظامی به غلط بعضی­ها من می­ديدم بعضی از افراد متدين هم اين حرف­ها را می­زدند آقا نيروی انتظامی زد نيروی انتظامی چه کرد؟ گلوله زدند تعدادی را گرفتند که با همين اسلحه­های ساچمه­ای در جمعيت به مردم شليک می­کردند يکی از اين­ها در اعترافاتش عنوان کرده بود ما برای انتقام گرفتن از مردم که مردم با ما همراهی نکردند گفتيم مردم را هدف برويد.

يکی از فروشنده­های شهر حالا اسم نياورم چند شبی قبل رفتم داخل مغازه­اش ايشان در دل می­کرد گفت آقای حدائق می­ريزند در مغازه من فحش به من می­دهند، تهديد می­کنند که فلان فلان شده چرا مغازه­ات را نمی­بندی، گفت حاج آقا من جرأت نمی­کنم حرف بزنم، می­زنند مغازه را نابود می­کنند از متدينين اين شهر در يک­جای حساسی مغازه­ای دارد گفت بارها آمدند در مغازه تهديد کردند به اين­که بايد شما اعتصاب کني بايد تعطيل کنی، در يک شهرستانی گفتند خانمی را از يک روستايي پول دادند آوردند گفتند بيا وسط مردم کاملاً لخت شو بين مردم افراد بيايند در وسط جمعيت، سلاح­های که گرفته بودند تجهيزاتی که گرفتند، اين­ها بيايند مردم را مورد ضرب و شتم قرار بدهند بعد بگذارند پای نيروهای نظامی دارند اين‌جوری کار می­کنند دارند پول می­گيرند و اينها را به صحنه آوردند، خب مسلمان بايد بيدار باشد، بلی دشمن بر نمی­تابد اين نظام را اين انقلاب را ما در برابر شهداء در برابر آرمان­های امام بزرگان علما مسئول هستيم بايد بصير بود، خب اين مسائلی که اتفاق می­افتد نوع اين‌هایی که گرفتند آدم­های از دين فاصله گرفته جوان پانزده ساله­ای غافل، البته من اين را هم عرض کنم حالا ديروز در آن جلسه فرصت نشد حالا حاجی آقای موسوی تشريف دارند، اين­ها يک آسيب­شناسی هم بايد بشود، اين­ها انشاءالله مصداق همين قسمت از آيه است: «عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»[17] ما سخت برايمان می­آيد نا امنی اغتشاشات ولی اين يک پيام خيری دارد که مردم بيدار باشيد دشمن در کمين است ما آموزش و پرورش­مان امروز بايد جدی­تر کار کند حوزه­های علميه بايد جدی­تر کار کنند متدينين ما مساجد ما جلسات ما، در يک جلسه­ای رفته بوديم ماه صفر بعد ديدم يک آقايي نوشته­ای به من داد گفت آقا من چندتا نوجوان آورده بودم در مجلس شما اين مسئول هيئت همه را بيرون کرد، و خودش هم رفت من همين نوشته را تا ديدم همان­جا تذکر دادم گفتم مردم مجالسی که مساجدی که هيئت­های که صدای بچه­های کوچک درش نمی­آيد اين ديگر عقبه ندارد اين ديگر ادامه پيدا نمی­کند، رسول­الله اين گونه بود، رسول­الله در حال نماز ظهر بود رکعت دوم صدای گريه بچه شيرخواره­ای از قسمت زن­ها بلند شد در نماز، جماعت پيغمبر ديدند از رکعت دوم با سرعت نماز را تمام کرد يعنی رسول­الله به اقل اذکار اکتفاء کرد سلام نماز را که پيغمبر داد مسلمان­ها گفتند يا رسول­الله اين دو رکعت پايانی را خيلی سريع تمام کردید؟ پيغمبر فرمود مگر صدای آن بچه­ شيرخواره­ را نشنيديد من نماز را زود تمام کردم که مادرش به اين بچه برسد اين الگوی ماست فرصت بدهيم دعوت کنيم جوانان­مان نوجوانان­مان با اين­ها باشيم، بنده يک وقت پدر هستم ولی با فرزندم رفيق نيستم، دختر بيست و يک ساله­ای آمده در بدترين شرائط گناه سقوط کرده، ربع ساعت من با او صحبت کردم حرف­هايش را زد گفت آقا من اين طور شدم، اين طور هستم، گفتم اين چيزهای که شما داريد برای من می­گوييد، پدرت می­داند گفت اصلاً، مادرت گفت هرگز، خب چرا پدر اين قدر بيگانه با فرزندش باشد، چرا مادر اين قدر بيگانه باشد که اين دختر با ربع ساعت صحبت کردن احساس امنيت می­کند حرفش را می­زند ولی به پدری که بيست و يک سال کنار او بوده اعتماد ندارد اين‌ها ضعف ماست در تربيت.

 ديشب من جایی بودم می­گفت آقا در يک مدرسه­ای مدير هم در برابر همين نادانی­های دانش آموزها سکوت می­کردند می­گفت حالا بچه هستند بگويند حرف­هايشان را بزنند خب بابا اشتباه را می­بينی با بيان لين، با خوی و خصلت دلسوزانه تذکر بدهيم راهنمايي کنيم من استاد من مربی، من مسلمان من شهروند در فاميل من در خانواده من اگر کسی دارد فاصله می­گيرد اين‌ها را بياوريم در مدار اطاعت از خدا و پيغمبر ببينيد حالا اگر جامعه جامعه مطيعی شد قرآن می­فرمايد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»[18] آنهایی که از خدا و پيغمبر تبعيت می­کنند يعنی آنهایی که در خط رسول­الله هستند: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»[19]خدا می­فرمايد اينها را با چهار گروه محشور می­کنيم ببينيد اطاعت از پيغمبر چقدر به انسان آبرو می­دهد با چه کسانی همگروه می­شويم و هم مجلس: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»[20] به کسانی که خدا می­فرمايد نعمت را ما به اين­ها عطاء کرديم و تمام کرديم آنها چه کسانی هستند؟

يک: «مِنَ النَّبِيِّينَ»[21]دو: «وَ الصِّدِّيقينَ»[22] سه: «وَ الشُّهَداءِ»[23] چهار: «وَ الصَّالِحينَ»[24] امروز بگوييد آقا شهيد نشدی می­خواهی با شهداء محشور بشوی، پيغمبر نديدی می­خواهی با موسی و عيسی و انبياء محشور بشوی راهش اطاعت از پيغمبر است، مردم اطاعت از پيغمبر بکنيد، جلساء شما و خلطاء شما و همنشينان شما قيامت اين چهار گروه هستند، انبياء، صديقين، شهداء، صالحين: «وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً»[25]خدا می­فرمايد ديگر رفيقی از اين­ها بهتر پيدا نمی­کنيد اين­ها نتيجه اطاعت از رسول­الله است روی اين آيه من چندتا نکته را محضر عزيزان اشاره کنم.

خب عزيزان مستحضر هستيد صديقين از صديق است، صيغه مبالغه است که اصل واژه از صادق است از راستگويي صديق را بزرگان می­گويند به کسی گفته می­شود که قولش فعلش، فعلش قولش را تأييد کند، يعنی حرف می­زند حرف­هايش با عملش مغايرت ندارد، کارهايش را می­بينيد کارهايش با گفتارش مغايرت ندارد يعنی در روابط عقيده او، رفتار او، منش او با هم همسو هست، اين­ها را می­گويند صديق و در امت اسلام صديق برتر امت اسلام علی ابن ابیطالب است، که آقا امام صادق وقتی برای أبی‌کهمس پيغام دادند آقای أبی‌کهمس اين­ها يک هيئتی بودند از کوفه می­خواستند بيايند مدينه خدمت امام صادق حالا روز ميلاد امام صادق هم هست اين را هم من اشاره کنم به پاس ادب به محضر امام صادق اين­ها يک جمعيتی بودند عازم بودند از عراق بيايند حجاز در رأس اين گروه آقای ابی‌کهمس بود اين­ها موقع حرکت رفتند منزل آقای عبدالله ابن ابی­يعفور، عبدالله ابن ابی­يعفور از آن شيعيان نابی بود که امام صادق روش خيلی عنايت داشتند و توجه داشتند رفتند خدمت عبدالله ابن ابی­يعفور گفتند آقا داريم می­رويم مدينه خدمت امام صادق مشرف می­شويم شما مطلبی پيغامی نداريد گفت محضر آقا که رسيديد سلام من را به امام صادق برسانيد همين، يک سلامی هم از طرف ما محضر کنيد، بگويي آقا می­خواهيم کربلا سفارشی مطلبی، می­گويي آقا يک سلامی هم از طرف ما به امام حسين از طرف ما کنيد آنها ديگر خاندان کرم اند آنها هم می­دانند هم می­توانند يک آقايي حاج آقای طاهری از اهل علم بود، می­گفت من وقتی حرم ائمه می­روم خيلی لجاجت نمی­کنم زيارتم را می­خوانم نمازم را می­خوانم بعد بلند می­شوم مقابل صورت امام می­گويم آقا هم می­دانی هم می­توانی خدا حافظ، شما که خبر داريد از حال ما و قدرت هم داريد، آقای ابی کهمس هم شايد با همين نگاه رفت خدمت عبدالله ابن يعفور، عبدالله ابن ابی­يعفور گفت فقط سلام من را به حضرت برسانيد اينها آمدند مدينه بعد از زيارت قبر رسول­خدا منزل امام صادق ابی کهمس گفت آقا « إِنَّ ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ»[26]، گفت سلام شما را از کوفه رساند، تا اسم عبدالله ابن ابی­يعفور را آوردند امام صادق فرمود: «وَ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهِ السَّلَامُ»[27]، هم بر تو هم بر ابن ابی­يعفور سلام باد، بعد امام بعد از يک مکثی يک سؤال مطرح کردند که اين سؤال را اگر خود امام صادق جواب نمی­داد هيچ کس نمی­توانست پاسخ بدهد، آقا فرمودند در مراجعت­تان به کوفه وقتی آقای عبدالله ابن ابی­يعفور را ديديد به او بگوييد امام صادق تو گفت: «انْظُرْ مَا بَلَغَ بِهِ عَلِيٌّ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص»[28] آقای ابن ابی­يعفور نگاه کن ببين در علی ابن ابی طالب چه بود که نزد پيغمبر اين همه عظمت پيدا کرد، اصلاً رمز عظمت اميرالمؤمنين کجاست؟ پسر عموی پيغمبر بودن بود، خب پيامبر پسر عموهای متعدد داشت، پدرش ابوطالب بود حضرت سه برادر ديگر از يک پدر و مادر داشتند شجاعت بود، خيلی­ها هم ادعای شجاعت می­کردند بعد امام يک مکثی کردند خودشان جواب دادند فرمودند به آقای ابن ابی­يعفور بود بگوييد: «فَإِنَّمَا بَلَغَ مَا بَلَغَ»[29]علی ابن ابیطالب نزد پيغمبر اين قدر عظمت پيدا نکرد مگر به خاطر دو ويژگی: «بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة»[30] راستگويي امانتداری، اين صديقين که عرض کردم اسوه صديقين در امت اسلام اميرالمؤمنين است که آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد در عمرم طرفة العينی خلاف منويات الهی عمل نکردم، خب اين معاشرت با اين چهار گروه والا انبياء شهداء صديقين صالحين خدا می­فرمايد اين رفقای خوب در گرو اطاعت از پيغمبر اند و ما يک پيام هم اين­جا دارد، عزيزان همين طور که قيامت بهترين رفيق انبياء هستند، صديقين اند شهداء هستند صالحان‌اند، در دنيا هم برای رفيق­هايتان معيار قائل بشويد با هرکسی بنا نيست رفيق شد، با کسانی رفيق بشويد که راه انبياء را دارند می­پيمايند با کسانی رفيق بشويد که الآن در دنيا هم مسيرشان اهداف شهداء را دارند طی می­کنند با کسانی رفاقت کنيد که صديق اند راستگو هستند قول و فعل­شان يکی است و با صالحين رفاقت کنيد اين يک درس است برای همه ما، اين بحث قيامت و همنشينی با اين­ها دنيا چه بايد کرد؟ دنيا بايد با کسانی رفاقت کرد که اين معيارها و در اين مسير و در اين جهت دارند حرکت می­کنند، خب اين­که بعضی­ها می­بينيد اشکال می­کنند آقا اطاعت از پيغمبر شرک نيست؟ ما آيات فراوانی داريم که خدا امر به اطاعت کرده: «وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ‏»[31] همين آيه شريفه ولی خب اطاعت از پيغمبر در طول اطاعت خداست نه در عرض اطاعت خدا، من يک درس عرض کنم اين هم در تربيت­هايمان بيايد.

يک روز رسول­خدا نشسته بودند در مسجد، مسلمانها بودند يک پدری با يک نوجوانی مثلاً نُه ده ساله­ای وارد شدند بر رسول­الله اين­ها بعد از اين­که محضر پيغمبر رسيدند و پيامبر هم جويای حال شدند و سلام و جواب رد و بدل شد پيامبر رو کردند به آن نوجوانی نه، ده ساله گفتند پسرجان من را بيشتر دوست می­داری يا پدرت را؟ اولاد بايد اين جوری تربيت کرد، خب قاعدتاً اين بچه اگر خيلی می­خواست با سياست حرف بزند می­گفت هم شما هم پدر را، شما پيامبر هستيد آن پدر است، نابخردانه اگر می­خواست حرف بزند می­گفت بابام، بابام خرج­مان می­دهد لباس می­خرد به قول امروزی­ها چيتوز می­خرد، رسول­الله که اين کارها برای ما نکرده اما ببينيد تربيت عرض کردم يا رسول­الله من شما را بيش از پدرم دوست می­دارم پيامبر فرمودند چرا؟ گفت برای اين­که احترام به پدر را از شما آموختم اولاد مؤمن اين گونه تربيت کنيم، نه که اولاد بزرگ کنی بعد بگويد دعا کنيد خدا مرگش بدهد، ديدم من، حالا می­گويم برايتان آنچه که ديدم پيغمبر فرمودند آفرين بر تو، بعد گفتند يک سؤال ديگر می­پرسم من را بيشتر دوست می­داری يا خداوند را ديگر اين­جا بايد می­گفت هردو، عرض کرد يا رسول­الله ما شما را هم برای خدا دوست می­داريم رسول­الله اين بچه را بوسيدند فرمودند مسلمان­ها بچه­هايتان را اين­گونه تربيت کنيد، به خدا قسم برادران عزيز خواهران محترمه، اگر فرزندت گفت امام زمان را از توی پدر و مادر بيشتر دوست می­دارم اين بچه پشتت را خالی نمی­کند، او اولادی که می­گويد مادر فاطمه زهراء برای من محترم­تر از توست اين حرمت مادر را نمی­شکند، تربيت يعنی اين، پيغمبر شناس باشيد، اينی که حالا گفتم بعضی­ها متأسفانه رها می­کنند.

زمان آقای رضازاده بود، دولت اول آقای احمدی­نژاد سال هشتاد و پنج شانزده سال يکی از چهره­های خدوم و متدين و کارآمد مرودشت سکته­ای مغزی کرده بود در بستر افتاده بود آقای رضازاده آقای استاندار خب آن زمان يک مقطعی هم ما در خدمت استاندار کارهای امور روحانيت و ائمه جمعه استان به عهده ما بود، گفت آقای حدائق شما با فرماندار مرودشت برويد ديدن اين آدم، يک جلسه­ای با روحانيون مردودشت داشتيم گفتند يک ديدن هم از اين آدم بکنيم، فرماندار هم آمد هديه­ای آورده بودند آدم محترم در اين شهر ولی خب سکته کرده بود در جا افتاده بود می­ديد می­شنيد ولی سخن نمی­توانست بگويد حرکت هم نمی­توانست بکند، اين را من خودم ديدم، آقا خوب تربيت نکردی، خوب دريافت نمی­کنی، ما با مسئولين مرودشت آمديم در آن حالا اتاقی که ايشان در تختش بود و در منزل بچه­هايش اطراف بستر بودند خانواده­اش هم بودند خب صدای ما را می­شنيد گفتم آقای استاندار سلام رساندند ما هم آمديم به پاس زحمات شما خدمات شما تقدير کنيم ما را دعا کنيد دعای مريض مستجاب است، انشاءالله که خدا صحت و عافيت هم به شما بدهد بعد که من حرف­هايم را زدم پسر بزرگ اين فرد ايستاده بود کنار بسترش گفت آقای حدائق دعا کنيد خدا مرگش بدهد، جلوی پدر! آقايون ديدم اين بی­چاره پيرمردی آبرو­دار دوتا قطره اشک از کنار چشم­هايش غلطيد روی بالشت من خيلی ناراحت شدم گفتم من يک دعا می­کنم در دلم شماها همه آمين بگوييد دعا با من مخفيانه آمين با شما آشکارا يک دعایی کردم گفتم همه آمين بگوييد همه گفتند آمين، گفتم حاجی خداحافظ خب نمی­توانست حرف هم بزند آمدم بيرون در مسيری شايد ده دقيقه ربع ساعت بعد بود برگشتن به شيراز در اتوبان مرودشت به شيراز تلفن ما زنگ خورد ديدم يک کسی گفت آقای حدائق حاجی از دنيا رفت، گفت گفتند آقای حدائق کشتنش اين يک چيزی گفت که اين را از بين برد، گفت بچه­هايش می­گويند اين آقای حدائق اين را کشت، گفتم اول به­شان بگوييد توحيد داشته باشيد مرگ و زندگی دست خداست ولی حالا که گفتيد می­گويم چه گفتم؟ گفتم من دعايم اين بود خدايا اين آدم آبرودار بود در اين شهر بيش از اين خفتش را مپسند گفتم من دعايم اين بود بعد هم به آن طرف گفتم برو به بچه­هايش بگو حواس­تان به روحانيت باشد يکدفعه نفس­شان می­گيردتان، با آخوند و روحانيت مراقب باشيد خب آقايون ببينيد پناه بر خدا اولاد وقتی ناخلف شد می­شود اين، پيغمبر فرمود من را بيشتر يا خدا گفت ما شما را هم برای خدا دوست می­داريم اين تراز صحيح علاقه و عشق و معرفت است و يک نکته ديگر من يک دوتا روايت عرضم را تمام کنم، خداوند می­فرمايد: «وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً»[32] خب قطعاً در اين آيه ما استفاده می­کنيم که توجه به اين­که خدا می­بيند و خدا شاهد و حاضر است در سلامت کار ما مؤثر است، يک روايت را از اخلاق نبوی تواضع پيغمبر من انتخاب کردم از امالی شيخ صدوق که خود پيامبر در جای ديگری می­فرمايد: «إنّ اللَّه أوحى إليّ أن تواضعوا»[33] پيغمبر می­فرمايد خدا يکی از ويژگی­های پيغمبر تواضع بود رسول­الله می­فرمايد خدا من را امر کرد به اين­که تواضع کنم: «حتّى لا يفخر أحد على أحد»[34] تا هيچ کس بر هيچ کسی فخر نفروشد ببينيد آقايون گل سرسبد نظام خلقت پيغمبر است پيغمبر می­فرمايد خدا به من فرمود تو تواضع بکن که ديگرانی که به گرد پيغمبر نمی­رسند در عظمت در مقام در جايگاه اين­ها ديگر بر کسی فخر نفروشند: «و لا يبغي أحد على أحد»[35] به من خدا فرمود تو تواضع بکن تا کسی ديگر بر کسی ستم نکند، اين حديث پايانی را من تقديم کنم رسول­الله می­فرمايد: «خَمْسٌ لَا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَمَاتِ»[36] پنج کاری که من تا زنده­ام ترک نمی­کنم اين­ها را انجام می­دهم تا هستم، اين­ها بيانگر تواضع پيغمبر بود رسول­الله که از نظر اقتصادی هم پيغمبر تمکن داشت در آن سال­های اوليه ازدواج با خديجه خديجه از ملياردرهای عرب بود از شخصيت­های برتر اقتصادی جامعه حجاز بود اما پيامبر همان ثروت­های خديجه را در رفع مشکلات جامعه بشری هزينه کرد حضرت فرمود پنج­تا ويژگی است تا من هستم اين­ها را ترک نمی­کنم که هر پنج­ ويژگی دليل بر تواضع رسول­الله است: «الْأَكْلُ عَلَى الْحَضِيضِ مَعَ الْعَبِيدِ»[37] اين برای همه درس است چهار کلمه سواد بنده ياد گرفتم چهار شاهی پول دنيا گيرمان آمده طول و عرض ميز و امکانات و شهرت و موقعيت­ها ما خاک پای پيغمبر نمی­شويم رسول­الله فرمود يکی از کارهای که من ترک نمی­کنم تا هستم غذا خوردن با بندگان و بردگان روی زمين است خيلی حرف است، حاج آقای موسوي رفتم در يک تشکيلاتی ديدم موقعی بعد از سخنرانی گفتند آقا بفرماييد برای نهار ديدم يک سالن گفتند مال جماعت ديگر، يک سالن گفتند مال کارمندهای عادی، گفتم حضرت عباسی ما يک نهاری می­خواهيم بخوريم غيبت نبايد برای خودمان درست کنيم، پيغمبر فرمود: «اتقوا من مواضع التهم‏»[38] گفتم نهار باشد طلب­مان خدا حافظ، پيغمبر اين گونه بود پيغمبر روی زمين با بردگان غذا می­خورد امام حسن در کوچه­های مدينه آقا داشت عبور می­کرد جمعی از فقراء نشسته بودند، خدا وکيلی هيچ کدام­مان اين کار را نمی­کنيم هی می­گويم خدا وکيلی ببينيد من به تصوير بکشم صحنه را چندتا فقير نشستند روی زمين دارند غذا می­خورند امام حسن دارد رد می­شود گفتند آقا بفرماييد شما هم غذا بخوريد حالا ما نهايتاً می­گفتيم خيلی ممنون متشکريم يک کمک­شان هم می­کرديم خيلی خوب عمل می­کرديم آقا امام حسن نشستند رو خاک رو زمين کنار آن­ها يک چند لقمه با اين­ها غذا خوردند بعد آقا فرمودند من دعوت شما را قبول کردم اين امام حسن تربيت شده رسول­الله است اين­ها نتيجه الگوپذيری از پيغمبر است، خروجی پيغمبر شناسی می­شود امام حسن، می­شود امام حسين، بعد آقا فرمودند من دعوت شما را قبول کردم با شما همخوراک شدم حالا من هم يک دعوتی از شما می­کنم شما هم بياييد در مضيف­خانه ما من هم يک پذيرايي از شما بکنم، ويژگی اول پيامبر پيامبر اصلاً تکبر نداشت حتی با پايين­­ترين سطح جامعه که عبيد بودند برده بودند يک وقت يک کسی آمد گفت آقا چرا پيغمبر همسران متعددی داشت گفتم انصافاً زنانی که پيغمبر می­گرفت جز حالا بعضی از آنها جهاد بود، اينها جهاد بود کسی حاضر نمی­شود برود دختر دشمنش را بگيرد پيغمبر دختر ابوسفيان را گرفت ما حاضر هستيم اين کار را بکنيم، با کسی که توطئه قتل ما ريخته بود و ما به واسطه شيطنت او شهر و ديار خودمان را ترک کرديم حالا دختر آن فرد در حبشه مسلمان می­شود و تنهاست پيغمبر برای نجاشی پيغام فرستادند به دختر ابوسفيان بگوييد اگر حاضر هستي من حاضر هستم تو را به همسری انتخاب کنم، آن دختر ابوسفيان ديگر نمی­توانست برگرده مکه، آمد مدينه در کنار پيغمبر! ما حاضر هستيم با کسی که سر عداوت و دشمنی با ما دارد بگوييم آقا دختر شما را بايد ازش تجليل کرد تقدير کرد اسلام پذيرفته، شما امروز در ازدواج­هايمان ما خيلی چيزها برايمان شده ملاک، طرف آمده می­گويد آقا ما دوتا دانشجو هستيم هم کلاس هستيم هم اعتقاد هستيم از هر جهت رفتم خواستگاری پدر دختر فقط ايرادش اين است می­گويد شما خانه­تان گودرگون است ما خانمان مالی­آباد است، آن وقت دعای توسل هم می­خوانم در نمازمان هم می­گوييم: و اشهد ان محمداً عبده و رسوله، پيغمبر فرمود من دوتا از عمه­هاي خودم را به همسری دوتا از برده­گان درآوردم که به مردم ثابت کنم معيار فقط تقواست: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[39] ما گرفتار يک سری مسائل اين جوری هستيم ما به خارج از فاميل­مان طائفه­مان قبيله­مان دختر نمی­دهيم خب اين نيست اخلاق رسول­الله پيغمبر اين­گونه عمل نمی­کرد لذا پيامبر اکرم اسوه تواضع بود يک.

دوم: «وَ رُكُوبِيَ الْحِمَارَ مُؤْكَفاً»[40] حضرت فرمود من تا هستم سوار بر الاغ برهنه می­شوم الاغ لخت، آقا شخصيت ما که ماشين شاسی بلند نيست يک وقتی مرحوم آيت­الله والد می­گفتند می­خواستم بروم مسجد، سر دوزک ايستاده بودم يک تاکسی باری رسيد زد ترمز گفت حاج­آقا سوار می­شويد گفتم بلی، گفت تاکسی بار است؟ گفتم باشد تاکسی­بار که خيلی می­ارزد تا الاغ لخت، پيغمبر سوار الاغ لخت می­شد، ما گاهی اوقات در يک قيد و بندهای هستيم ماشينت اين است با اين آمدی دنبال ما، رسول­الله را بهتر بشناسيد.

آقای فلسفی خدا رحمت­شان کند يک وقتی من از خودشان شنيدم می­گفتند يک وقتی تهران شب شنبه­ای بود جنب تهران منبر داشتم مجلس که تمام شد آنی که بايد ما را بر می­گرداند رفت نبود، گفتند ما سر خيابان ايستاده بوديم يکدفعه ديديم از اين تاکسی­بارهای سه چرخ­ها يادتان هست سه­تا چرخ داشت، می­گفتند اين بار هندوانه بارش بود دلش سوخت حالا تهران است سال‌های قبل از انقلاب با آن نگاهی زمان طاغوت می­گفتند من همين طور ايستاده بودم سر خيابان که يک ماشينی بيايد ما را سوار کند، اين آقا رسيد با بار هندوانه حالا جایی رفته بود فروش ديگر حالا آن مقدارش که مانده بود، گفت زد ترمز گفت آقا سوار می­شويد گفتم بلی، گفت من سوار شدم، گفت آقا شما شغلت چه است؟ به آقای فلسفی می­گويد آقای فلسفی گفت من بهش گفتم من آخوند هستم، گفت می­دانم آخوند هستی کارت چه است؟ کجا کار می­کنی؟ در کدام اداره هستی؟ کجا پول می­گيری؟ شغلت چه است؟ گفتم آقا شغلم آخوندی است، گفت آخوندی يعنی چه؟ گفتم من تبليغ می­کنم ترويج می­کنم منبر می­روم ارشاد می­کنم گفت آقا اين که نشد کار مرد حسابی، برو دنبال يک شغلی باش يکجایی دستت به کار بند بشود منبر می­روی اين هم شد کار که تو داری، گفت اين شروع کرد نصيحت کردن ما را ما هم ديگر هيچی نگفتيم گفتيم بابا بگذار خدا بابايش را هم بيامرزد در اين شب شنبه‌ای ما را دارد حرکت می­دهد، گفت همين‌طور که داشت حرف می­زد به ما حواسش پرت شد، سر پيچی يک خيابانی چرخ عقبش افتاد در جوی آبی اين عرض شود که تاکسی بار سه چرخه يله شد که ايشان می­گفت نزديک بود ما هم مجروح بشويم و می­گفت هندوانه ريخت وسط خيابان ما هم به زحمت از داخل اين ماشين آمديم بيرون، گفت ديديم خلق الله دويدند هرکه يک هندوانه بر می­دارد و الفرار فکر می­کنند اين را حالا جبرئيل از آسمان نازل کرده مردم هم بخورند آقای فلسفی می­گفت تا ديدم دارند هندوانه­هايش را می­برند اين هم بیچاره سرگرم ماشينش بود می­خواست کمک کند ماشين را بلند کند، گفت من لبه­ای يکی از اين جدول­های خيابان ايستادم گفتم مردم مال دزدی به خانه­تان نبريد مال حرام به منزل­تان نبريد از خدا بترسيد دزدی حرام است گفت شروع کردم گفتن ديدم همه اين­های که داشتند می­بردند برگرداندند، گفت آمدند هندوانه­ها را کنار هم چيدند تاکسی بارش را صاف کردند هندوانه­ها را گذاشتند در تاکسی بار يک هنداونه­اش را هم کسی نبرد گفت ماشين را روشن کرد سوار شديم گفت حاجی آقا آخوندی يعنی اين، گفتم بلی، گفت انصافاً خدا وکيلی آخوند بمان، اين خيلی خوب است، خيلی خوب است، حالا پيغمبرتان سوار الاغ لخت می­شد، آقايون در قيد و بند اين ظواهر دنيايي نرويم آقا ما بايد منزل­مان کجا باشد؟ شأن ما نيست اين خانه، دو سه نکته ديگر از زبان رسول­الله پيغمبر فرمود: «وَ حَلْبِيَ الْعَنْزَ بِيَدِي»[41] رسول­الله می­فرمايد تا هستم با دست خودم شيربز می­دوشم يعنی کارهايم را خودم انجام می­دهم آقا اين حرف کسی است که در نظام خلقت همه پای سفره او نشستند همه به طفيل وجود او هستند، امام حسين افتخارش عاشورا به او بود، پيغمبر می­فرمايد با دست خودم شيربز تا هستم می­دوشم يعنی عارم نمی­شود، تکبر ندارم نکته چهارم حضرت فرمود: «وَ لُبْسُ الصُّوفِ»[42] تا هستم لباس پشمينه می­پوشم يعنی در قيد و بندی، آقا اين لباس می­گويند مرحوم حضرت امام که نجف بودند لباس ارزان می­پوشيدند ولی تميز می­پوشيدند خياط که پارچه می­آورد امام ارزان­ترين پارچه را انتخاب می­کردند ولی لباس را مرتب و تميز امام می­پوشيد و پنجم پيغمبر فرمود: «وَ التَّسْلِيمُ عَلَى الصِّبْيَانِ لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدِي»[43] تا هستم به بچه­ها سلام می­کنم تا برای امت اسلام بعد از من بشود سنت و درس، ما گاهی اوقات به بچه­ها زُل می­زنيم سلامت کو، سلام يادتان ندادند، آقای معلم سر کلاس سلام کن، آقای استاد دانشگاه سر کلاس سلام کن، آقای تاجر به مشتری سلام کن، بزرگ بازار به حمال بازار سلام کن، پيغمبر به بچه­ها سلام می­کرد حالا بقيه که بماند.

خب بسنده کنم عرايضم را روز ميلاد دو شخصيت بزرگ است انشاءالله که خداوند توفيق عمل به اين اوصاف را به همه ما عنايت کند، برادر عزيزمان جناب آقای حاج امين آقای سيف اشاره کردند که انشاءالله سالگرد بزرگداشت هم مرحوم آقای حاج ملاعلی سيف، خدا رحمت کند حاج ملاعلی را که از پيش کسوتان هيئات مذهبی شيراز بود و مرحوم حاج علی اصغر سيف رحمت الله عليهما رحمة واسعه، مجلسی است به مناسبت چشم به راه به بهانه سالگرد اين دو عزيز جمعه شب آينده يعنی شب شنبه هفته آينده بعد از نماز مغرب و عشاء تاريخ بيست و نه مهر ماه انشاءالله در همين مکان مقدس انشاءالله مجلس منعقد می­شود صبح جمعه­اش دعای ندبه است شنبه چشم به راه امام زمان هستيم به دو واقعاً منتظر امام زمان که من اين را عرض کنم و تمام کنم، از پدر بزرگ خودم حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج آقای مؤيد الاسلام که خيلی آقای ملاعلی سيف با مرحوم حاج آقای مؤيدالاسلام پدر بزرگ مادری ما ارادت داشت، زمان رضاخان آقايون اين انقلاب و اين اسلام موهبت است زمان رضاخان روزگاری مردم برخورد کردند که روضه­خوانی کاملاً تعطيل شد کسی جرأت نداشت يک يا حسين بلند بگويد حاج آقای مؤيد الاسلام من از خودشان شنيدم گفتند روز تاسوعای بود اصلاً جلسه ديگر نبود روضه نبود آن زمان من فکر نمی­کنم آن زمان کسی از جمع حاضر آن زمان بوده، به سن و سال ماها نمی­خورد اين مال نسل­های قبل است حاج آقای مؤيد الاسلام گفتند آقای حاج ملاعلی سيف آمد گفت آقای مؤيد الاسلام روز نهم محرم است يک ياحسين نتوانستيم بگوييم عقده کرده سر دل­مان گفت من امشب منزل يکی از دوستان­مان قرار گذاشتيم اين يک پستوی دارد، در آن پستو، که زن و بچه­اش هم نفهمند يعنی اين قدر خفقان بود، که اين­ها جرأت نمی­کردند يک وقت می­گفتند اين بچه می­فهمد می­رود به همسايه می­گويد دهن به دهن يکدفعه مأموران حکومت می­فهمند، گفت در پستوی خانه صاحب­خانه من و شما سه نفری شب عاشورا يک روضه­ای آهسته­ای بخوانيم حاج آقای مؤيد الاسلام می­فرمودند که من رفتم منزل آن آقا رفتيم در آن پستو در را بستند در تاريکی، من يک روضه­ای امام حسين را خيلی آهسته­ای که فقط همين دو سه نفر می­شنيديم سرها را کرديم کنار هم يک روضه شب عاشورايي آهسته خواندم حاج ملاعلی سيف يک دمی گرفت يا حسينی گفت اشک­ها جاری شد و دل­ را خانه تکانی کرديم بعد آمديم بيرون اين جوری مجالس امام حسين را به دست ما دادند امروز الحمدلله بيرق می­زنند پرچم می­زنند مجلس عزای امام حسين است خواهرها اين حجاب شما به زحمت و مجاهدت­های گذشتگان رقم خورد.

پروردگارا به عظمت رسول­خاتم و به عظمت امام جعفر صادق قسمت می­دهيم توفيق تبعيت از فرامين پيغمبر و دستورات رسول­خدا و اولياء معصومين در اين فرصت­های باقی­مانده زندگانی به همه ما عنايت بفرما.

مهم­ترين عيدی ما را در اين روز عزيز و با عظمت تعجيل در فرج امام زمان­ ما مقرر بفرما.

 

[1] انبياء107.

[2] انبياء107.

[3] احزاب21.

[4] قلم4.

[5] توبه128.

[6] توبه128.

[7] احزاب45.

[8] احزاب45.

[9] احزاب46.

[10] احزاب71.

[11] کشف الغمه ج2 ص1031.

[12] الصحيح من سيرة النبی الاعظم ج24 ص161.

[13] الصحيح من سيرة النبی الاعظم ج24 ص161.

[14] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏16 ص406.

[15] نساء69.

[16] نساء69.

[17] بقره216.

[18] نساء69.

[19] نساء69.

[20] نساء69.

[21] نساء69.

[22] نساء69.

[23] نساء69.

[24] نساء69.

[25] نساء69.

[26] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.

[27] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.

[28] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.

[29] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.

[30] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.

[31] آل­عمران132.

[32] نساء69.

[33] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص290.

[34] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص290.

[35] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص290.

[36] الأمالي( للصدوق) النص ص72.

[37] الأمالي( للصدوق) النص ص72.

[38] روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ج‏6 ص505.

[39] حجرات13.

[40] الأمالي( للصدوق) النص ص72.

[41] الأمالي( للصدوق) النص ص72.

[42] الأمالي( للصدوق) النص ص72.

[43] الأمالي( للصدوق) النص ص72.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه