استاد حدائق روز یکشنبه 3 مهرماه 1401 در مسجدالرسول(ص) شیراز به مناسبت شام رحلت پیامبر(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع)  به بیان مبحث « پیامبر(ص) الگویی برای همه انبیاء و اولیاء» پرداختند.

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال­الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»[1].

صدق العلی العظيم

يکی از عزيزان حاضر در مجلس چندتا سؤال مطرح کردند، من به احترام اين سؤال­هایی که مطرح شده بخشی از وقت صحبت را به احترام امروز و صاحب امروز اشاره­ای به پاسخ سوالات داشته باشيم نسبت به شخصيت رسول­خدا که خداوند وجود پيامبر را برای تمامی انسان­ها به عنوان اسوه و الگو ياد می­فرمايد که شب گذشته اشاره کرديم پيامبر برای تمامی انسان­ها در تمامی دوره­ها الگوست در تمام مشاغل مناصب جايگاه­ها، پيغمبر يک الگوی مؤيد من عندالله است لذا گفتيم ضرورت دارد که پيامبرمان را بهتر بشناسيم روش پيامبر برخورد پيامبر در تمام زمينه­های زندگی فردی اجتماعی اقتصادی سياسی تصميمات اين­ها همه برای ما نکته است و درس است يکی از اوصاف شاخص پيغمبر که خداوند تأييد و تأکيد می­فرمايد و قسم می­خورد به اين اخلاق آن خلق والای رسول­الله است: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»[2].

ببينيد عزيزان الآن در همين شيراز جنت­ترازتان بهائيت دارد با اخلاق کار می­کند، بی­گانه با اخلاق کار می­کند جذب می­کند من مسلمان با بد اخلاقی دفع می­کنيم حقانيت شما در اخلاق­تان بايد نشان داده بشود در روش و منش شما بايد خودش را نشان بدهد گاهی اوقات می­بيند آن بيگانه با آن روی خوش با آن ادبيات محترمانه کار دارد می­کند من حق با من است ولی با يک ادبيات و رفتاری نا به جا و ناپسند دارم دفع می­کنم اسلامی که ما امروز به آن افتخار می­کنيم به برکت اين اخلاق به ما رسيده، من صبح در جلسه مهديه عرض کردم پيامبر يک جوان يهودی را سه سال تحمل کرد تا اين­که آن لحظات آخر زندگی مسلمانش کرد، ما گاهی اوقات پسر خودمان فرزند خودمان را تحمل نمی­کنيم طرد می­کنيم جوان مسلمان را تحويل نمی­گيريم يک بخشی از اين فاصله گرفتن­های از دين هم بخشش را شايد بزرگ­ترها مقصر هستند ما نزديک نشديم ما اخلاق به خرج نداديم ما جذب نکرديم، خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله شهيد بهشتی ايشان می­فرمود مدير لايق و کارآمد بايد يک جذب حداکثری و يک دفع ضروری داشته باشد ما گاهی اوقات برعکس عمل می­کنيم دافعه­مان حد اکثری است جاذبه­مان حداقلی است پيغمبر يک جاذبه گسترده­ای داشت دافعه در مقام ضرورت بود من يک روايتی را از فرمايشات امام صادق تقديم کنم در توصيف محاسن اخلاق که اين امروز در جامعه ما بايد همه­مان عمل کنيم، پيامبر را خدا می­فرمايد: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[3] اخلاق خوب شما مردم را جمع کرده اگر شما تندخو بوديد مردم از دورت پراکنده می­شدند و اين هم نکته است عزيزان در هر شغلی در هر پستی در جايگاهی می­خواهيد موفق باشيد بايد اخلاق داشته باشيد پدر بد اخلاق در کانون خانواده هم رها شده است يک وقتی ما جای به بنا بود برويم يک آقایی آمد دنبال­ما از همين مسجدالرسول ظهر ما را ببرد در اين مسير گفت حاج آقا اجازه می­دهيد اين پدر بزرگ ما را هم سوارش کنيم؟ گفتم چه اشکال دارد؟ در اين حد فاصلی که داشتيم می­رفتيم گفت پدر ما دنبال خانه اجاره­ای می­گرده، اگر يک وقت کسی هم به شما مراجعه کرد ما تاريخ اجاره­مان تمام شده دنبال يک منزلی می­گرديم برای اجاره، تا رسيد آن­جایی که می­خواست پدر بزرگ را بياورد رفت داخل و آمد، گفتم پدر شما در اين خانه مستاجر است یا مالک است؟ گفت نه اين خانه دو طبقه است مادر بزرگ ما فوت کرده فقط پدر بزرگ تنها زندگی می­کند، گفتم شما دنبال خانه­ای اجاره می­گرديد خب اين پدر بزرگ هم تنهاست در يک خانه دو طبقه بياييد خدمت پدر بزرگ­تان به بابت بگو بيايد خدمت پدرش، اين توفيقی است برای شما حالا اجاره­ای هم می­خواهيد به غريب بدهيد به پدرتان بدهيد، گفت حاج آقا اصلاً حرفش را نزنيد گفت اينقدر اين پدر بزرگ بد اخلاق است که ما سختی اجاره کشی را اجاره نشينی را اسباب کشی را به جان می­خريم ولی زندگی با اين پدر بزرگ برای ما جهنم است خب اين ضعف است، اميرالمؤمنين فرمود به گونه­ای زندگی کنيد که وقتی بين مردم هستيد مردم از بودن شما بهره­مند باشند وقتی می­رويد احساس کنند چيزی را از دست دادند امام صادق در محاسن اخلاق سه­تا ويژگی را حضرت نام می­برد اين محاسن اخلاق دوره مقدماتی اخلاق است، دوره تکميلی اخلاق مکارم اخلاق است.

امام صادق می­فرمايد محاسن اخلاق اين سه­تا صفت است اين­ها را ما بايد در فتارهايمان نسبت به يکديگر در خانواده در جامعه يک: «تُطِيبُ كَلَامَكَ»[4] حضرت می­فرمايد از ويژگی­های اخلاق خوب سخن را پاکيزه گفتن يعنی ادبيات حرف زدن­مان ادبيات محترمانه باشد محترمانه به مردم سخن بگوييد، گاهی اوقات کلام کلام خشن گاهی اوقات کلام کلام فاحش کلام زشت حرف را می­شود زيباتر زد، بد بيان می­کنيم طرف را رنجيده می­کنيم نگران می­کنيم از صحبت خودمان اين نکته اول ياد بگيريم زيبا سخن بگوييم از سرسخت­ترين دشمنان پيغمبر ابوجهل بود آدم خبيثی هم بود از آن­های هم بود که آخر هم در جنگ بر عليه پيغمبر کشته شد اين ابوجهل که می­دانست پيغمبر هم حق است گاهی اوقات در کوچه­های مکه پيامبر را که می­ديد به پيامبر اسائه ادب می­کرد لباس پيغمبر را می­گرفت می­کشيد گاهی اوقات گردن پيغمبر خراش بر می­داشت زخم می­شد توهين­های گفتاری به پيغمبر می­کرد نام رسول­الله را به زشتی می­برد مجنون می­گفت ساحر می­گفت می­گفت شما ديوانه­ای، شما ساحريد، اين توهين می­کرد پيغمبر بر می­گشتند او را با کنيه صدا می­زدند من اين را بياورم در قالب ادبيات فارسی تا بهتر جا بيفتد يک کسی به شما برسد شما را به اسم و زشتی صدا بزند شما برگرديد او را با فاميل و نيکويي خطاب کنيد اگر اين جوری هستيد اخلاق­تان اخلاق نبوی است:

می­گويد من بد کنم تو بد مکافات کنی، پس فرق ميان من و تو چيست بگو

رسول­الله اين گونه عمل می­کرد او به پيغمبر نام را به زشتی می­برد و با توهين، رسول­الله بر می­گشتند می­گفتند «يا ابالحکم» عرب جاهليت به ابوجهل می­گفت «ابالحکم» يعنی پدر حکمت، پيامبر با همان ادبيات زيبا او را صدا می­زدند اين درس است برای ما، فحش جوابش فحش نيست دشنام جوابش دشنام نيست اميرالمؤمنين می­فرمايد بدی را با بدی اگر جواب بدهيد تأييد کرديد کار بد را: «تُطِيبُ كَلَامَكَ»[5] ادبيات حرف زدن­مان ادبيات مؤدبانه و پاکيزه، این يک.

دوم: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[6] نرم خويي، ما در روابط اجتماعی­مان آدم خشن سخت يک کلام، بعضی­ها ديديد می­گويد حرف همين است که من گفتم، حرف مرد يک کلام است، يک وقت می­بينيد اشتباه کرد حرف زد، چه شده است؟ حرف مرد يک کلام است! تازه خداوند سبحان هم که تکليف واجب کرده می­فرمايد: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»[7] حج واجب است: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً»[8] حج واجب است اما: «مَنِ اسْتَطاعَ»[9] اگر استطاعت پيدا کردی: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[10] نرم خويي از اخلاق پيغمبر بود پيامبر شخصيتی بود متواضع نرمخو با عامه مردم با همه پيامبر با احترام برخورد می­کرد و حال آن­که شخصيت اول نظام خلقت است عالم به طفيل او آفريده شده اما پيامبر با همه با احترام برخورد می­کرد، رسول­الله در مسجد نشسته بود جماعت يهودی­ها داشتند جنازه­ای را می­بردند به طرف قبرستان­شان پيامبر در مسجد ديدند يهودی­ها دارند تشييع می­کنند پيغمبر تمام قامت ايستاد همين­ طور نگاه می­کردند اين­ها داشتند در کوچه­ می­بردند يهودی را جنازه را پيامبر ايستاد تا آن جنازه ديگر و آن جمعيت از چشم ناپديد شدند رسول­الله نشست يکی از مسلمان­ها عرض کردم يا رسول­الله يهودی داشتند می­برند، پيغمبر فرمود: «أ ليس نفساً» ، انسان نبود، مردم پيغمبرتان اين بود، ما برای همديگر ارزش قائل نيستيم پيغمبر به احترام يک جنازه­ای که دارند می­برند از اهل کتاب قيام می­کند، ما گاهی اوقات حرمت يکديگر را رعايت نمی­کنيم: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[11] اين نرم­خو بودن.

سوم: «وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[12]از ويژگی­های خوب محاسن اخلاق امام صادق می­فرمايد با همه­گان با چهره باز رو به رو بشويد اين بشر وجه چهره گشاده يک سرمايه­ای فنا ناپذيری است خود رسول­الله در يک سخنی فرمودند: «إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ»[13] شما با پول­هايتان مردم را نمی­توانيد راضی نگهداريد گاهی اوقات يک پدر بچه­های خودش را نمی­تواند راضی کند شما اول ملياردر عالم را امروز بياوريد هرکه هست نمی­تواند با اين ثروت مردم را راضی نگهدارد انتظارات مردم توقعات مختلف است گاهی اوقات خانواده خودش را نمی­تواند راضی نگهدارد، پيغمبر می­فرمايد دو چيز است که اگر شما داشته باشيد همه را از خودتان وليکن: «فَسَعُوهُمْ بِبَسْطِ الْوُجُوهِ وَ حُسْنِ الْخُلُق‏»[14] با چهره گشاده با مردم رو به رو شدن و اخلاق شايسته به خرج دادن همه را راضی نگه می­داريم چهره باز سرمايه فناناپذير است حسن خلق سرمايه تمام نشدنی است آدم­های که اخلاق خوب دارند اين اخلاق خوب­شان حداقل اين است که مخاطبش راضی می­رود يک مدير با اخلاق کاری هم که ازش نيايد ارباب رجوع ناراحت ازش بر نمی­گردند، يک فروشنده با اخلاق مشتری ازش متاع هم و کالا هم که نخرد اين اخلاق خوب اين فروشنده اخلاق خوب اين شهروند او را راضی نگه می­دارد آقای محترم، حالا نمی­توانيد در اقتصادت زندگی­ات آن­گونه که بايد کار کنی کار کنی، اخلاق داشته باش، گاهی اوقات پول هست اخلاق نيست رضايت نيست همه چيز هست بی­­اخلاقی است نارضايتی است گاهی اوقات هم می­بينيد هيچی نيست اخلاق هست خوشی است، رسول­الله فرمود اگر مردی به خانمش بگويد من تو را دوست می­دارم اين از دل اين زن خارج نمی­شود حالا ما می­گوييم نه آقا بچه لوس می­شود بگوييم دوستت می­داريم شما در اين حديث کساء ببينيد امام حسن و امام حسين وقتی می­خواستند اجازه بگيرند بيايند زير عبا کنار پيغمبر ادبيات رسول­الله اين است: «و عليك السّلام يا قرّة عينى و ثمرة فؤادى»[15] روشنايي چشمم، ميوه دلم، ما اين حرف­ها را به بچه­های خودمان می­زنيم اصلاً اين را در زندگی­مان به کار، اولاد بايد به چشم خار به دل عزيز باشد اين حرف غلطی است اين نيست سيره پيامبر: «وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[16]با چهره باز با مرم رو به رو شدن که اميرالمؤمنين می­فرمايد مؤمن شادی در چهره اوست اندوه در درون او نهفته است او هرکه می­بيندش شاد می­بيند او را حالا اندوه هم دارد ولی اندوهش را با ديگران تقسيم نمی­کند شادی خودش را با ديگران تقسيم می­کند، خب تا همين اندازه به احترام امروز که روز ارتحال و شهادت دو شخصيت بزرگ نظام خلقت بود اين عبارت را عرض کردم، چون عزيزی سه­تا سؤال پرسيدند اين را هم من يک اشاره­ای کنم احتراماً حالا گرچه اين سؤال شايد سؤالی بخشی از عزيزان هم باشد عنوان کردند چگونه از خود شناسی به خدا شناسی می­رسيم لطفاً در مورد خودشناسی توضيح دهيد، اين­که اميرالمؤمنين می­فرمايد خودتان را شناختيد خدايتان را می­شناسيد موفقين در خدا شناسی موفقين در خودشناسی هستند، چگونه؟ بشر فراموش نکن ثانيه­ای از عمرت دست تو نيست اين خودشناسی است امشب زنده هستی زنده به خانه می­رسی فردا هستی، اين حافظه اين کبد اين قلب اين کليه اين ملياردها سلول­ زنده دست شماست، خودتان را يافتيد خدا را يافتيد اين­ها کار کيست؟ هرچه خودتان را بهتر بشناسيد در بندگی کوشاتر می­شويد شما ببينيد وقتی کسی نعمت را پيدا کرد تشکر از آن صاحب نعمت می­کند وقتی من بدانم اين محبت از فلانی به من رسيده بر می­گردم تشکر می­کنم سپاسگزاری می­کنم اين­که اميرالمؤمنين می­فرمايد: «من عجز عن معرفة نفسه فهو عن معرفة خالقه أعجز»[17]آنی که در خودش مانده در خدا شناسی بيشتر می­ماند اين­های که در خداشناسی در جا می­زنند چون در خودشان ماندند، ديديد نوعاً هم برخورد داشتيد افرادی که از خدا فاصله گرفتند می­گويند نماز برای چه؟ ما کاری به خدا نداريم اين­ فکر می­کند خودش صفر تا  صد است فرعون در معرفت نفسش مانده بود، دقيقاً بعضی­ها حرف فرعون را امروز با يک تغيير ساختارهای می­زنند می­گويند ما پول داريم پارتی داريم مقام داريم وقت­مان در مسجد و نماز و هيئت برای چه خرج کنيم؟ فکر می­کنند بعضی­ها هرکه می­رود مسجد آدم­های درمانده وامانده جامانده عقب مانده بايد بيايد مسجد، اتفاقاً هرچه در زندگی موفق­تر هستيد بايد بندگی­تان بيشتر باشيد هرچه خدا به شما بيشتر لطف کرده بايد در بندگی کوشاتر باشيد مسجد اولاً جای آن­های است که خدا نعمت بيشتر به آن­ها داده، ملياردرها مسئولين مشهورين دانشمندان اين­ها بايد مسجد جايشان باشد چون خدا به اين­ها بيشتر عطا کرده گرچه همه بايد بندگی کنند ولی کار برعکس ما هرچه بيشتر گيرمان می­آيد از مسجد فاصله می­گيريم مقام­مان هرچه می­رود بالاتر دورتر می­شويم از معنويت سوادمان می­رود بالاتر متکبر می­شويم دين را می­خواهيم بکشيم به چالش، مشکل فرعون­ها همين بود که خودشان را نشناختند فرعون حرفش اين بود اين را من در بعضی از جلسات هم سؤال طرح کردند حالا هم سؤال را طرح می­کنم هم جواب را می­دهم علت اين­که خدا فرعون را وسط نيل عذاب کرد اين بود که فرعون عامل اصلی استکبارش نيل بود فرعون می­گفت ما آب داريم ما خاک داريم ما زمين داريم ما نيازی به خدا نداريم بعضی­ها فکر می­کنند که آدم­های مريض درمانده بايد عبادت کنند اتفاقاً مردم هرچه خدا لطف بيشتری به­تان کرده بايد بيشتر شکر به جا بياوريد هرکه بامش بيش، برفش بيشتر، عبادتی که خدا از، اين را بشنويد قيامت هم خواهيد عبادتی که خدا از يک ملياردر انتظار دارد از يک فقير انتظار ندارد پيغمبر فرمود آن­های که در دنيا به مال کم راضی­اند خدا قيامت به عمل کم­شان رضايت می­دهد حالا خواهيد ديد اين حديث پيغمبر را بعضی­ها قيامت خيلی سريع رد می­شوند چون چيزی در دنيا آن‌جوری دست­شان نبوده، می­گويد خدايا ما مثلاً يک سوئتی داشتيم خدا هم به اندازه همان سوئت می­گويد عبادت قبول برو ولی آقا تو ملياردها دستت بود بايد به نسبت ملياردها بندگی می­کردی سليمان ما باد را تحت فرمانت قرار داديم لذا حضرت سليمان را بعد از همه انبياء اجازه ورود به بهشت می­دهند می­کشند به حساب، سليمان را مديريت داديم بايد جواب مديريتش را بدهد، سواد داری جواب سوادت را بايد بدهی، لذا حضار محترم داده­های الهی اگر با معرفت نفس عجيب بشود هرچه بيشتر بشود انسان­ بندگی­اش بيشتر می­شود من اين­جا يک کد بدهم دست همه عزيزان اين کد در دعای مکارم الاخلاق امام سجاد است، آن­های که خدا به­شان لطف کرده ثروت داده من امشب کدش را می­دهم دست­تان می­خواهيد بدانيد اين ثروت در مسير خدا هست يا نه؟ امام سجاد به خدا عرض می­کند خدايا ثروتم را افزوده مکن و افزايش مده مگر اين­که هرچه اين ثروت دارد می­رود بالا و بيشتر می­شود در وجودم نسبت به شما بياييم پايين­تر و محتاط­تر، اين کد ثروت است يعنی هرچه دستت بازتر بندگی­ات بيشتر هرچه بيشتر می­ريزند در دامنت عبادت افزون­تر وای به حال ثروتمندی که بگويد پول ما را از نماز اول وقت گرفت، بدا به حال ثروتمندی که بگويد آقا حالا که به يک امکاناتی رسيدم توفيقات گذشته رفته اين پول پولی است که آدم را دارد می­برد، اين نيست آنی که اهل­البيت می­خواهستند اين در ثروت.

در مقام آقا امام سجاد عرض می­کند: «وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً»[18]خدايا مقام ما را نزد مردم بالا مبر، مگر اين­که هرچه آبرويمان می­رود بالاتر مقام مان می­رود بالاتر، در وجود خودمان بياييم پايين­تر: «إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا»[19]مسئولين به خودشان نمره بدهند قاعده، مسئول موفق مسئولی است که هرچه مقامش می­رود بالاتر، افتادگی و تواضع و فروتنی­اش بيشتر می­شود تا ديروز با همکارهايت همکار بودي سلامت می­کردند حالا که شدی آقای مدير تو بايد سلام کنی، حالا تو بايد احترام کنی: «وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا»[20] اين می­شود معرفت نفس يعنی خودت را پيدا کن، پول مقام، سلامتی آبرو همه چيز از اوست او را شناختی خود را شناختی به وظيفه عمل کن و دقيقاً کسانی که در بندگی خدا موفق­اند اين­ها در خودشناسی خودشان موفق­اند دنيا برای اين­ها حجاب نشده، سرگرم نشدند، حاضر نيستند نماز را با هيچ چيزی معاوضه کنند معرفت نفس است،  مرحوم مقدس اردبيلی نقل می­کند، مقدس ساليانی هم در همين شيراز طلبه بوده از بزرگان علمای شيعه است محقق اردبيلی يا مقدس اردبيلی، عزيزانی که نجف مشرف شديد بعد از حضرت آدم و حضرت نوح از قبرهای که به اميرالمؤمنين خيلی نزديک­اند يکی مقدس اردبيلی است يکی محقق حلی است، وارد حرم که می­خواهيد بشويد سمت راست مقبره محقق حلی است سمت چپ آن رواق سمت چپ حجره­ای که هست قبر مقدس اردبيلی است اين آقای مقدس اردبيلی ببينيد آقايون من يک گوشه­ای گذرا عرض می­کنم ايشان در نهايت فقر بود در نجف، حالا خيلی وقت مجلس را نمی­گيرم رعايت وقت را هم بايد بکنيم جريانی پيش آمد که يکی از تجار نجف چيزی را متوجه شد و يک ترحمی کرد نسبت به مقدس اردبيلی که يک طلبه­ای فاضلی متدينی مؤمني بود مبلغی را به عنوان پاداش به مقدس اردبيلی داد، چهار صد و پنجاه سکه طلا، گفت آقا اين­ها را بگيريد گذران زندگی بکنيد هر وقت هم نياز داشتيد من هستم چون جريانی آن تاجر ديد و خيلی نگران شد که چرا يک طلبه­ای متعهد فاضل وضعش به اين­جا برسد که با پوست خربزه خوردن شکم را سير کند، خب آقايون در برابر پول­هايتان مسئول هستيد اين­ها مال خداست رسول­الله فرمود اگر فقيری ديد گرسنه ماند فقيری ديد برهنه ماند فقيری ديديد آخرتش را به دنيا فروخت به خاطر اين­ است که بعضی از ثروتمندها به وظيفه­شان عمل نمی­کنند، در پول­هايتان حق فقراء است، حالا آقا خمس مالش را نمی­دهند واجب عينی زکات مالش را نمی­دهد، انفاق نمی­کند آن وقت آقا تا کمر خم می­شود در سطل زباله من بارها عرض کردم وقتی اين صحنه­ها را من در خيابان می­بينم استغفار می­کنم می­گويم استغفر الله ربی و اتوب اليه خدايا به بما ببخش کوتاهی­های ما را کم‌کاری­های ما را آن تاجر چهارصد و پنجاه سکه داد می­گويد همان روزی که اين سکه­ها به مقدس اردبيلی رسيد ايشان در يکی از اين حجره­های اطراف حرم اميرالمؤمنين در صحن اتاق داشت نيمه برای نماز شب که بلند شد ديد غسل برايش واجب شده، نماز شب نه نماز واجب، هوا نسبتاً هوای سردی بود ايشان بلند شد يک ساعت به اذان صبح رفت درخانه حمامی آنی که حمام داشت در زد، گفت آقا بياييد حمامت را يک ساعت زودتر در را باز کن ما يک غسلی بکنيم به نماز شب برسيم اين را هم به­تان بگويم بعد صد و بيست سال که رفتيد به حرف من می­رسيد رسول­الله می­فرمايند از آرزوی آرميدگان در قبر آن­های که در قبر هستند، پدرهايمان مادرهايمان گذشتگان­مان می­دانيد چه است: «وَدَّ من فی القبور»[21] از آرزوی آرميدگان در قبر اين است که ای کاش می­شد برگرديم به دنيا ما بازاء اين برگشت همه دنيا را می­داديم خدا ما را بر می­گرداند دو رکعت نماز در دل نماز شب می­خوانديم قدر اين نمازهايتان وقتی رفتيد می­فهميد که چه می­دادند در اين نيمه­ شب­ها مقدس اردبيلی درخانه آن حمامی در زد گفت آقا بيا در را باز کن ما برويم در حمام و يک غسلی کنيم، حمامی گفت وقت صبح بيا، اذان صبح حمام را باز می­کنم گفت استثناءً امشب را زودتر باز کن هرچه بخواهی من بهت می­دهم مقدس گفت من هرچه بگوييد من به تو می­پردازم، بياييد در حمام را باز کن، حمامی گفت چقدر می­دهی؟ گفت آقا يک سکه طلا خوب است گفت نه، دو سکه پنج سکه ده سکه بيست سکه حمامی طمع کرد گفت حتماً اين طلبه يک گنجی پيدا کرده، مقدس هم هی نرخ را برد بالا بالا، تا رسيد به چهار صد و پنجاه سکه، حمامی باز طمع کرد مقدس گفت آقا من يک پولی امروز گيرم آمده چهار صد و پنجاه سکه خدا کند که خودمان را بشناسيم ديگر سکه طلا نزدت بی­ارزش می­شود، می­دانيد سکه بهار آزادی برايمان خيلی مهم است چون خودمان برای خودمان مهم نيستيم خودمان را نمی­شناسيم خودمان را داريم خرج می­کنيم برای چيزهای ديگر به قول مرحوم آيت­الله العظمی بهجت شما را آوردند در دنيا با زندگی کردن قيمتی بشويد نه با هر قيمتی زندگی کنيد، بعضی­ها با هر قيمتی زندگی می­کنند بابا زندگی کن تا قيمتی بشوی به حمامی ايشان گفت آقا من بيشتر از چهار صد و پنجاه سکه ندارم اين هم امروز گيرم آمده ولی حاضرم همه را بدهم نماز شب از دستم نرود، حمامی آمد در را باز کرد چهار و پنجاه سکه، يک آقایي آمد داد پول­ها را گرفت هم او دارد امتحان می­شود هم مقدس خدا زيربار منت بشر قرار نمی­گيرد مرحوم مقدس آمد غسل کرد و رفت و نماز شب آن شب را خواند و فردا دوباره سحر قبل از اذان صبح امتحان خداست مقدس اردبيلی دوباره حمام لازمش است اما تفاوتش با شب گذشته دست خالی است ولی ايمان کامل است رفت درخانه آن حمامی در زد حمامی آمد دم در گفت آقا بيا در حمام را باز کن ما يک غسلی کنيم نماز شبی بخوانيم، گفت به قيمت شب گذشته حاضر هستم، گفت تفاوت من با شب گذشته اين است ديشب داشتم دادم امشب دستم خالی است امشب برای خدا در حمام را باز کن آن­هم امتحان است، حمامی گفت اگر نرخ شب گذشته را بپردازي حمام را باز می­کنم، اگر نه اذان صبح بيا، می­گويند نا اميد مقدس اردبيلی آمد در صحن اميرالمؤمنين چاهی بود که اين زوار آب بر می­داشتند برای وضوء گرفتن و حالا نيازهايشان ايشان ديد حمامی هم در را باز نکرد، يک قطيفه­ای لنگی دور کمر بست در آن وقت نيمه شب دلو انداخت در چاه آب کشيد بيايد بالا غسل کند، دلو آمد بالا ديد دلو پر از طلا و جواهرات است مقدس، چهار صد و پنجاه سکه می­دهی، ما دلو پر از جواهرات را برايت می­فرستيم بالا اين­ها آزمون است می­گويند دلو را خالی کرد در چاه، گفت چاه احمد از تو آب می­خواهد برای غسل کردن، نه طلا و جواهرات بار دوم کشيد پر از جواهرات آمد بالا دوباره خالی کرد، دفعه سوم آّب آمد غسل کرد و نماز شب آن شب را خواند و می­دانيد اين آقا به کجا رسيد؟ در قفل شده حرم اميرالمؤمنين برايش باز می­شد سؤالات پيچيده­ای فقهی و اصولی­اش را می­آمد کنار ضريح اميرالمؤمنين مطرح می­کرد و از درون ضريح حضرت جوابش می­دادند، بعضی از شب­ها می­رفت مسجد سهله محضر امام زمان مسائل را می­پرسيد. تا شب نروی روز به جای نرسی ما کاری که مقدس کرد کرديم که جواب نگرفتيم می­گويد:

چون نديدند حقيقت رهی افسانه زدند،  ای مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز

کان سوخته را جان شده آواز نيامد،

اين آقای مقدس خوب خودش را شناخته هزينه می­کند برای دين و خدا هم پاداش می­دهد لذا عزيزان اين شناخت خود سرمنشأ همه موفقيت­هاست و اين را هم من امروز در جمعی از معلم­ها گفتم يک جلسه­ای در حوزه داشتيم آموزش و پرورش ما بايد بيايد سر خط، من به نظام آموزشی يک ايراد دارم و آن اين­ است که ما به آموزش سواد داريم می­پردازيم نه آموزش علم، با کمال تأسف در جمع از اساتيد دانشگاه بوديم من يک سؤال پرسيدم گفتم علم را يک کسی تعريف کند ديدم تمام اين اساتيد دارند سواد را تعريف می­کند نه علم را علم چيست؟ علمی که خدا می­فرمايد اول معلم من هستم: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ‏»[22] علمی که پيغمبر می­فرمايد برای تحصيل آن مرزها را در نورديد ولو به چين برويد علمی که پيغمبر می­فرمايد از گهواره تا گور دنبال آن باشيد چه است اين علم؟ همين مدرک­هاست ليسان دکتر حجة الاسلام آيت­الله متخصص پرفسور اين علم است اين سواد است، اين­که بعضی­ها هرچه بيشتر ياد می­گيرند غرورشان تکبرشان خودخواهی­شان دور شدن از ارزش­ها در آن­ها بيشتر می­شود ببينيد امام صادق علم را چگونه تعريف کرد، راوی از امام صادق سؤال کرد آقا علم را برای ما تعريف کن، امام فرمود علم چهارتا نشانه دارد، اين معلم­ها بايد در کلاس­های درس­شان عمل کنند، دانشگاه­های ما حوزه­های علميه ما تحصيل کرده­های ما، اگر به اين­ها رسيدند عالم­اند نرسيدند با سوادند، سواد يعنی سياهکاری يعنی بلد هستي می­روی پای تابلو و چندتا شعر می­نويسی چندتا مسأله حل می­کنی اما به علم هم رسيده معلوم نيست علم اين چهارتا نشانه را دارد، يک امام صادق فرمود: «ان تعرف نفسک» ؛ خودت را بشناس عالم يعنی کسی که خودش را پيدا کرده اين در مدارس ما بايد خودشناسی درس داده بشود دانش آموز بفهمد که است؟ بفهمد مصنوع کيست؟ آفريدگار او کيست؟ دو: «أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ»[23]، خداشناسی عالم يعنی انسان خداشناس، سه: «أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ»[24]امام صادق فرمود عالم يعنی وظيفه شناس آنی که سوادش رفته بالا ديگر نماز نمی­خواند روز عاشورايي بود از مجلس روضه­ای آمدم بيرون نزديک اذان ظهر بود يک خانمی به من زنگ زد از آبادان گفت آقای حدائق من الآن در اين اتاقی که نشستم سر سجاده زيارت عاشورا دعا اشک گريه، اتاق بغلی شوهرم مجلس شراب عرق ورق، هردو هم استاد دانشگاه گفتم خانم چرا در ازدواجت دقت نکردی؟ چرا حواست جمع نبود گفت اتفاقاً من زن اين آدم که شدم به خاطر نماز اول وقت خاندنش بود گفت اين در دانشجوها مشهور بود نماز اول وقت می­خواند دوره دانشجويي­اش هم خوب بود، زمانی که متخصص شد پست گرفت جايگاه بهش دادند در پالايشگاه همه چيز را گذاشت کنار رفت به سمت گناه خب اين آدم با سواد است عالم نيست خدا عزيزان در قرآن از با سوادهای بی­معرفت دوتا تعبير تند دارد يکی الاغ دوم سگ، الاغ علمای يهود سوره جمعه، سگ بلعم باعورا سوره اعراف سواد مهم نيست علم مهم است، خروجی علم بايد انسان را خودش را بشناسد خدايش را بشناسد وظايفش را بشناسد و چهارمين نشانه امام صادق فرمود: «أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ»[25]علم يعنی آسيب­شناسی يعنی بفهمی چه از خدا جدايت می­کند چه چيزی تو را از دين دور می­کند دشمن شناس باش شيطان شناس باش آفت شناس باش کلاه سرت نرود اين چهارتا ويژگی را امام صادق می­فرمايد نشانه علم است حالا آقا شده آقای مهندس به بابايش می­گويد نوکر استاد دانشگاه شده خدا را می­کشد به چالش امام زمان را مسخره می­کند خب اين همانی است که يا الاغ است گاهی اوقات به اين معلم­ها می­گويم حواس­تان باشد زير دست­تان اين دو معجون تربيت نشود، عالم اين کدها را بايد داشته باشد خب معرفت نفس قطعاً زيربنای همه موفقيت­هاست.

عنوان کردند که در هيچ­جای قرآن نماز خواندن نيامده، بلکه نماز را برپا داشتن گفته شده لطفاً در مورد برپا داشتن نماز و صحيح خوانده شدن آن، و چرا خواندن نماز منجر به: «تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[26] نمی­شود الآن، ببينيد همين طور که اشاره کردند قرآن اقامه نماز را تأکيد می­کند نه خواندن نماز را هيچ کجايي قرآن نداريم: «اقرئوا الصلاة، تقرئوا الصلاة، تقرئون الصلاة»، می­گويند: «اقم الصلاة، تقيمون الصلاة، يقيمون الصلاة، اقام الصلاة، برپا داريد خب حالا ديگر وقت­مان به پايان رسيد فقط کدش را من به­تان می­گويم می­خواهيد بفهميد اقامه نماز يعنی چه؟ از آيات 20 تا 34 سوره معارج را برويد بخوانيد خدا کد اقامه نماز را نام می­برم من می­خواهم بفهمم اين نماز من اقامه است يا قرائت است: «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون‏»[27]اين از نشانه­های اقامه نماز است ببينيد چقدر امانتدار هستيد چقدر وفای به عهد داريد مردم را سرکار می­گذاريد يا نمی­گذاريد؟ حرف­مان در هواست آقا يک چيزی گفتيم تو هم باورت شد خب تو اقامه نمازگزار نيستی تو اقامه نماز نمی­کنی تو عادت است به تعبيری آيت­الله مشکينی نرمش داری می­کنی، نماز نيست نماز از خروجی­هايش اين است که: «وَ الَّذينَ في‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُوم‏»[28]در اموال خودشان احساس تکليف می­کنند می­گويند حق هست فقراء سهم دارند نيازمندان حق دارند اگر من خدا به من ثروت داده و احساسی به من دست نمی­دهد که ضعفای جامعه هم در اين اموال حق دارد اين نماز قرائت است اقامه نيست، اقامه نماز در برابر منکرات در برابر نامحرم­ها بازداشتن خودمان از گناه، ناموس مردم را ناموس خود بنگريم حرمت ديگران را حرمت خود بشماريد حدود بيش از ده ويژگی را خدا نشانه اقامه نماز نام می­برد سوره معارج که اين­ها بحث جلسات متعدد سخنرانی است، اين هم نکته ديگر. سؤال پايانی عنوان نمودند در قرآن مجيد جايگاه شيهدان را بسيار والا توصيف شده پس چرا برای امام حسين گريه می­کنيم؟

ما هفت نوع گريه داريم، گريه دروغ، گريه ندامت، گريه شادی، گريه پيشيمانی، گريه حزن و اندوه، شما ببينيد گريه تقلب بچه­های يعقوب وقتی يوسف را انداختند در چاه، شب برگشتند آمدند منزل قرآن می­فرمايد: «وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُون‏»[29] اين­ها داشتند گريه می­کردند ولی گريه دروغ بود با گريه به حضرت يعقوب گفتند برادر ما را گرگ خورد به قول يک آقايي می­گفت گريه کلکی، بعضی­ها ديديد خوب گريه می­کنند می­گذاردت سرکار اشکش دم دستش است اين يک گريه است و گريه خوبی نيست، يک گريه گريه ندامت است اين در پيشگاه خدا آبرو می­دهد به انسان همان اشکی که شما در خلوت­هايتان در خانه خدا از چشم جاری می­شود که علی عليه­السلام فرمود يک قطره­ اشکی که ندامتاً از چشم انسان جاری بشود درياهای آتش را خاموش می­کند اين هم خيلی خوب است، يک گريه گريه شادی است گاهی اوقات ديديد بعضی­ها يک دفعه اشک­شان جاری می­شود می­گويند چه شد؟ می­گويد فلانی را بعد از سال­ها ديدم خوشحال هستم اين اشک شوق است ديديد گاهی اوقات می­روند به استقبال حاجی، زائر دارد از مکه می­آيد آقای صلاحی درک کردند حاج آقای يقطين هم همين طور، آقای هاشمی، ديديد اين عزيزانی که خوب در خدمت زائرها بودند يکدفعه اين­های که آمدند مستقبلين زائرها هستند دارند گريه می­کنند يا خود زائر دارد گريه می­کند می­گويند آقا چرا گريه می­کنی؟ می­گويد فلانی را ديدم زائر از سفر آمده خوش­حال اند بعد از سال­ها جوانش از خارج آمده، پدر مادر تا جوانش را می­بيند شروع می­کند گريه کردن، می­گويند بابا چرا گريه می­کنی؟ اين که به سلامت آمده می­گويد گريه شوق است گريه خوشحالی است اين هم خوب است، يک گريه همدردی است البته يک گريه هم گريه بدی است گريه استيصال و درماندگی است اين خوب نيست يک گريه گريه گريه همدردی است، ما بر امام حسين اشک می­ريزيم از طريق همدردی با حضرت ما انسان هستيم وقتی می­شنويم که بر يک بزرگ مردی در گذشته تاريخ سخت­ترين ظلم­ها را اعمال کردند اشک انسان جاری می­شود:

تو کز محنت ديگران بی­غمی، نشايد که نامت نهند آدمی

تازه بالاتر از اين من عرض کنم پيغمبر می­فرمايد اگر مسلمانی صبح کند به مسائل مسلمان­ها اهميت ندهد مسلمان نيست يعنی آدم­های بی­تفاوت در اسلام­شان بايد شک کنند، بگويد آقا من کاری ندارم مردم مشکل دارند، نان ندارند مريض‌اند گرفتارند به ما ربطی ندارد، اين مسلمانی نيست ما بر امام حسين از اين جهت اشک می­ريزيم که سخت­ترين ظلم­ها بر بهترين انسان­ها روا داده شد و اين حق نبود اين گريه نوع دوستی است شما چطور وقتی که عزيزی رحمت خدا رفته شما هم در تشييع می­رويد تا مصيبت رسيده را می­بينيد شما هم همدردی می­کنيد گريه همدردی است ديگر می­گويند آقا شما که کسی ازت فوت نکرده می­گويي آقا من هم متأثر هستم من ناراحت هستم اين خوب است اين انسانيت است اين ارزش است، ما يک گريه ديگر گريه استصال و ضعف است اين هم بد است بعضی­ها ديديد در يک کارهای می­مانند يک دفعه گريه می­کنند آقای عرضم تمام از پهلوان­های شيراز در يک مجلسی کنار دست ما نشسته بود البته اواخر عمرش بود ديدم اين آقا آمد از روی صندلی بلند شود يک مقداری بلند شد افتاد رو صندلی، تا دوباره افتاد ديدم اشک از کنار چشمانش جاری شد، گفتم حاج آقا بدنت درد دارد، گفت آقای حدائق گريه می­کنم بر روزگارم من کسی بودم که وزنه­های صد و شصت و صد و هفتاد کيلويي را يک ضرب بلند می­کردم حالا خودم را نمی­توانم تکان بدهم، اين گريه عجز است گريه ضعف است مريض­ها را ديديد گاهی اوقات می­روي ديدنشان می­گويد آقا نمی­توانم بنشينم، يکی بود از اصحاب همين مسجد حالا اگر هستش خدا شفا بده نيست، چند سال قبل ماه رمضان ديدم گفتند آقا دم در مسجد يک کسی کارتان دارد ديدم آقای مهندسی که هميشه مسجد بود يک کيسه­ای سوند وصل بود بهش، ديدم اشکش جاری شد گفت آقای حدائق آرزويم اين است که بيايم نمازی را در مسجد به جماعت بخوانم اما ديگر نمی­توانم سوند بهم وصل است لباسم آلوده است می­ترسم مسجد را آلوده کنم گفت به مؤمنين بگوييد قدر سلامتی را بدانيد امشب سالم است فردا هم همين طور است قدر بدانيد فرصت­ها را لذا ما گريه­مان بر امام حسين گريه همدری است گريه همراهی است همان گريه­ای که امام زمان بر جدش گريه می­کند: «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً»[30]، خب بسنده کنيم حاجی آقا صلاحی.

خب شام غريبان رسول­الله است امشب يک عرض تسليتی به محضر مقدس اميرالمؤمنان و حضرت زهرای مرضيه داشته باشيم پيغمبر خيلی سفارش حضرت زهراء را کرد خيلی توصيه کرد، زهرای مرضيه­ای که وقتی بر رسول­الله حضرت زهراء وارد می­شد پيامبر تمام قامت می­ايستاد ادب می­کرد می­فرمود پدرت به فدايت، اما چه شد و چه گذشت بعد از ارتحال رسول­الله:

تا پيامبر بود زهراء داشت قدر و احترام، رفت بعد از او همه عز و وقار فاطمه

هنوز از دفن پيکر رسول­الله زمان فاصله نگرفته است به آن خانه­ای که پيغمبر با احترام وارد می­شد اجازه می­گرفت سلام می­کرد، حرمت را شکستند درخانه را آتش زدند، يک وقت صدای ناله زهراء بين در و ديوار بلند شد يا «ابتاه هکذا بابنتها» ، بابا ببين با دخترت چه کردند؟ همه بگوييم يا زهراء.

 

[1] قلم4.

[2] قلم4.

[3] آل­عمران159.

[4] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[5] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[6] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[7] بقره286.

[8] آل­عمران97.

[9] آل­عمران97.

[10] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[11] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[12] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[13] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[14] مجموعة ورام ج‏1 ص90.

[15] مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد ص154: اين جملات از فاطمه زهراست نه از پيامبر(ص).

[16] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[17] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏20 ص292.

[18] الصحيفة السجادية ص92.

[19] الصحيفة السجادية ص92.

[20] الصحيفة السجادية ص92.

[21] وسائل الشیعه، ج11 ص17

[22] بقره282.

[23] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص50.

[24] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص50.

[25] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص50.

[26] عنکبوت45.

[27] معارج32.

[28] معارج24.

[29] يوسف16.

[30] المزار الكبير (لابن المشهدي) ص501.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه