استاد حدائق روز جمعه 1 مهرماه 1401 در مسجدالرسول(ص) شیراز به مناسبت ایام دهه پایانی ماه صفر به بیان یکی دیگر از «درس های نهضت سیدالشهدا(ع)» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکیم «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[1] صدق الله العلی العظیم
آخرین جمعهی ماه صفر، و روز جمعه هم انتساب به ساحت مقدس ولیعصر ارواحنا له الفداء است. بحث مجلس عزتمندی در سیرهی امام حسین و حرکت حضرت بود. یکی از عواملی که سبب عزتمندی در انسانهای میشود تقویت روحیهی صبر و شکیبایی است. انسانهایی که روحیهی صبر و شکیبایی آنها بالاست، اینها یک روحیهی نفوذناپذیری دارند. آدمی که صبور است و شکیباست در همهی جهاتِ زندگی، هم در عرصههای اجتماعی، هم در عرصههای اقتصادی و سیاسی تطمیع نمیشود. آدمی که صبر دارد و میبیند دستش خالی است، این صبر و ایمان، او را در برابر مطامع دنیایی به زانو در نمیآورد.
امیرالمومنین شیعهای داشتند بنام أبوالاسود دؤلی که معروف است بین اُدبا، مبتکر علم نحو به امر امیرالمومنین ایشان بود، آدم ادیب و ملایی بود که اصل پیدایش چارچوب علم نحو و مدوَّن شدن نحو به ارشاد امیرالمومنین و به تلاش و کوشش ابوالاسود بود. ایشان محضر آقا میآمد و آقا سرفصلها را به او میدادند و ابوالاسود پژوهش میکرد. البته در یک مقطعی هم در زمان حضرت قاضی شد و بعد او را از قضاوت گذاشتند کنار. ببینید ایمان یعنی این، یعنی اینکه وقتی رفت بالا شما امامت را برای منسب نمیخواهی، که اگر امام گفت برو کنار زاویه بگیری! ما بعضیها را داریم تا در مصدر امر هستند همراهند، تا میگویند آقا شما دیگر نباش میشود مخالف! میگوید تا کار دست من است من حامی شما هستم، من نباشم مقابل شما جبهه میگیرم، حضرت وقتی ابوالاسود را کنار گذاشتند، ابوالاسود آمد خدمت امیرالمومنین عرض کرد أنا لا أحیف و لا أجور! من یک قاضی بودم که نه حیف و میل کردم و نه ظلم کردم، نه حقی را ضایع کردم و نه حکم ظالمانهای را صادر کردم، فقط میخواستم ببینم مشکل من چه بود؟ اینها را هم بعنوان اعتراض نگفت، گفت میخواهم ببینم مشکل من چه بوده است؟ این خیلی حرف بوده است! یک وقتی میآیی میگویی آقا ما را چرا کنار گذاشتی؟ یک وقتی هم میگویی آقا میخواهم بدانم مشکل من چیست که مشکل را رفع کنم، به حکم شما ایرادی نیست به ضعف ما ایراد است که آن ضعف را من بفهمم. حضرت فرمودند آقای أبوالاسود من شنیدم که در محکمهی قضا صدایت را بالاتر از صدای متداعیین میبری! آقا فرمودند قاضی در محکمهی قضا نباید صدایش را بالاتر از صدای طرفین دعوا ببرد، تو بدرد قضاوت نمیخوری.
من یک وقتی در جمع قضات عرض کردم که اگر در دادگستریهای ما امیرالمومنین میخواست نظر بدهد میفرمود به خیلیهایتان بفرمایید فی امان الله! قاضی فریاد میزند! زمان امیرالمومنین حضرت فرصت نمیداد اینگونه قضاوت کردنها را! آقا فرمودند آدم خوبی هستی بدرد قضاوت نمیخوری برو کنار، ابوالاسود هم پذیرفت. ضریب صبر اگر رفت بالا، همین آقای ابوالاسود وقتی حضرت شهید شدند و او در کوفه زندگی میکرد، معاویهی ملعون در تلاش بود که آن چهرههای شاخص شیعیان را با تطمیع جذب کند، آنهایی که نفوذ داشتند و مردم روی آنها نظر داشتند، کسانی که برای مردم شخصیتهای موجهی بودند که یکی از آنها ابوالاسود بود، یکی از آنها حُجربن عدی بود، یک تعداد از این شاخصهای تشیع را معاویه میخواست تطمیع کند. برای ابوالاسود یک پیکی از شام فرستاد به همراه هزار سکهی طلا و چند خیک عسل، در آن موقع که عسل هم کمیاب بود و یک نامه. به آن مامور گفت این را ببر کوفه و بده به ابوالاسود دولی. انصافا ما بودیم میگفتیم پول معاویه را میگیریم و خرج شیعیان امیرالمومنین میکردیم و به روح معاویه هم لعن میکنیم. اما ببینید ابوالاسود آدم بیداری است، پیک معاویه آمد کوفه رفت درِ خانهی ابوالاسود، گفت ابوالاسود خانه است؟ او دختر خردسالی داشت که در سن نه سالگی یا ده سالگی بود، آمد دم در و گفت پدر من مسجد است، این مامور معاویه گفت پس این چند تا خیک عسل را میگذارم در حیاط منزلتان چون نمیشود برد مسجد، و این نامه و هزار سکه طلا را میبرم مسجد پیش پدرت. مامور آمد مسجد و رفت سمت ابوالاسود و نامهی معاویه را داد، ابوالاسود نامه را باز کرد و دید نوشتهی معاویه است به او، و در نامه نوشته که ما برای شما چند خیک عسل و هزار سکهی طلا فرستادیم! رو کرد به مامور معاویه گفت عسلها کجاست؟ گفت آمدم درِ خانهی شما نبودید، عسلها را دادم نزد دخترتان در حیاط منزل. تا این را گفت ابوالاسود بلند شد رفت سمت منزل و دیگر اعتنا به مامور معاویه نکرد. مردم دینداری یعنی این، صبوری در برابر دنیا یعنی این. انتظار نداشته باشید قیامت ما را با ابوالاسود دؤلی در بهشت همسایه کنند. آقا زیرمیزی میگیرد، رومیزی میگیرد اسمش را میگذارد هدیه، حالا نماز شب بخواند چه ارزشی دارد!
ابوالاسود با سرعت آمد طرف منزل، وقتی آمد داخل دید دخترش دور خیک عسل داشت میگشت و سر خیکهای عسل که بسته شده بود کمی نشتی داشت. تا ابوالاسود رسید این دختر خردسالش انگشت زده بود به سر خیک عسل که نشتی داشت و میخواست بگذارد در دهانش که ابوالاسود رسید. گفت دخترم آب دهانت را برگردان! یک شعری هم خواند، او ادیب بود:
أب الاسد المصفَّی یابن هندی نبیع علیه احصاباً و دیناً
پسر هند جگرخوار با چند تا خیک عسل میخواهی دین و شرف و دیانت ما را بخری! بخدا قسم شرافتمان را نمیفروشیم تا مولای ما امیرالمومنین است. این مال زمانی است که ابوالاسود دستش خالی بود، در تنگنای اقتصادی بود، میگوید آقا ندارد و دزدی کرد، من این شعار را قبول ندارم که فقر مساوی است با فحشا، این عمومیت ندارد، هر فقیری که فحشا مرتکب نمیشود، هر آدم گرفتاری که جنایت نمیکند، این آشوبگریهایی که شما میبینید کار چه کسانی است؟ کار انسانهای دیندار است؟ بنده به دفاع از یک مظلوم خودم بشوم ظالم و ظلم کنم و جنایت کنم! ناموس مردم را کتک بزنیم و بخواهیم لباس از تنش دربیاوریم، این کجایش با انسانیت میسازد! حالا میگوید آقا ما مجبور بودیم و گرسنه بودیم و دزدی کردیم، بله گرسنهی اقتصادی بودی، گرسنهی اعتقادی هم بودی ولی دین هم نداشتی! آدم دیندار اینکارها را نمیکند. هزار سکهای که بابت آن از ابوالاسد هم رسید نمیخواستند، کسی هم مطلع نمیشد، آقا امیرالمومنین شهید شده بود و آقا امام مجتبی هم مدینه بود، تازه وجه توجیه هم داشت برای گرفتن آن. میگفت آقا بگذار از معاویه بگیریم و خرج شیعیان امیرالمومنین کنیم. یک وقتی کسی آمد به من گفت من دارم یک پولی را ربوی میگیرم و میدهم به کمیته امداد، گفتم وای به روزگارت، قیامت این کسانی که تحت کمیته امداد هستند جلویت را میگیرند و میگویند پول ربوی دادی به ما خوردیم! همین پول بود که روی ما اثر گذاشت روی دیانت ما اثر گذاشت، اینها بخاطر لقمهی حرامی بود که آوردی به ما دادی. گفتم تو دو تا گناه داری میکنی، پولی به حرام در میآوری، پول از حرام درآمده داری در شکم خلق الله میکنی! بالاخره صبر وقتی نباشد همین میشود. حالا صبر اگر بود انسان در برابر مشکلات اقتصادی و مشکلات اخلاقی مقاومت میکرد. سلمان هم شهوت داشت، سلمان هم زبان داشت، سلمان یک غیبت کرد یک تهمت زد؟! اینکه میگوییم حالا جوان هستند! بنا نیست که هر جوانی فتنه کند، هر جوانی فساد کند! میگوید حالا جوان هستند و دل دارند، مگر قرار است هر کسی دل دارد نافرمانی خدا کند! این توجیه غلط است.
آیهای که تلاوت شد آیه 200 از سورهی مبارکهی آلعمران، آخرین آز سورهی آلعمران که در زمینهی مهدویت در قرآن است. خداوند چهار توصیه را به مومنین میکند که اگر رعایت کردید رستگار میشوید، عاقبت بخیر میشوید، این دعای عاقبت بخیری دعای بزرگترهای ما در حق نسل خودشان بود، الهی عاقبت بخیر شوی «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[2]. آقایان عاقبت بخیری مهم است، وگرنه شیراز ششدانگ مال شما ولی پایان زندگی ختم به شر شود، در اینصورت باختیم قافیه را. اگر کسی فرعون شود قدرت دویست ساله پیدا کند چیزی نمیارزد، قارون ، مامون، هارون الرشید اینها همه عاقبت بشر شدند، عاقبت بخیری! «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[3]. میخواهید عاقبت بخیر شوید راه دارد، قرآن راهکار عاقبت بخیری را در این آیه 200 سورهی آلعمران چهار نکته نام میبرد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا»[4] این کسانی که ایمان آوردهاید «اصْبِرُوا»[5] صبر و شکیبایی کنید «وَصَابِرُوا»[6] مجددا صبر و شکیبایی کنید، صبر برای دفعه دوم با معنای دوم «وَرَابِطُوا»[7] پیوند و ارتباطتان را قوی کنید »وَاتَّقُوا اللَّهَ»[8] تقوای الهی پیشه کنید «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[9] امید این است که رستگار شوید. عاقبت بخیری و رستگار شدن راه دارد، مومن میگویند با حلوا حلوا دهان شیرین نمیشود.
نابرده رنج گنج میسر نمیشود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
من ذیل این آیه شریفه دو سه نکته کلیدی ذکر کنم و دو سه تا حدیث تقدیمتان کنم. این آیه را عرض کردم که از آیات مهدوی در قرآن است که پیام مهدویت دارد که حالا روایت امام صادق و امام باقر مؤید عرض بنده است.
نکته اول: مردم اگر میخواهند به کمالات برسند در سایهی ایمان میرسند، رعایت دینداری انسانها را به کمالات میرساند، لذا ببینید آدمهای مومن حقیقی، مومن با آن کدهایی که هم قرآن ذکر کرده و هم روایات ذکر کردند، آدم مومن در هر بخشی از بخشهای جامعه که باشد آدم کاملی است. کارگر است مومن باشد، مدیر عامل است مومن باشد، مدیر کل است مومن باشد، انسان به کمال رسیده است، مسئولیتی که به او میدهی تخلف نمیکند، ظلم نمیکند، در چارچوب کار خودش قانون گریزی ندارد، حرمت شکنی ندارد، یک انسان شایسته است. ببینید کسی هم نیست، ولی در حد وظائف خودش، وظائف خودش را به شایستگی انجام میدهد. این نکته اول که در سایهی ایمان ما به کمال میرسیم. اینکه بعضیها میگویند حالا مومن بشویم چه میشود؟ میگویند آقا مومن شدی به کمالات میرسی، اول باید مومن بود. قرآن میفرماید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اصْبِرُوا»[10] اول مومن باش بعد به سمت شکیبایی و صبر تلاش و کوشش کنید. قطعا انسانها تا در برابر مشکلات فردی خودشان صبور نباشند در برابر مشکلات اجتماعی و دشمنان صبور نیستند. دیدید بعضیها جلوی دشمن زانو به زمین میزنند، چون در مشکلات خودشان هم صبور نیستند! افرادی که نفس را مدیریت کردند، مشکلات فردی خود را مدیریت کردند، اینها مشکلات اجتماعی قامتشان را خم نمیکند، در برابر فرازونشیبهای اقتصادی شکیبا و استوار هستند. این هم نکتهی دیگر در این آیهی شریفه.
این نکته را اضافه کنم: شکیبایی و صبر را گاهی اوقات دشمنانمان در عرصههای باطل خودشان دارند. گاهی اوقات میبینیم دشمن در باطل خودش استوار است، مومن در حقیقت خودش استوار نیست! آنها در بطلان خودشان ایستادند ما در حقانیت خودمان گاهی اوقات درجا میزنیم! این هم یک نکتهای است که از آن نباید غفلت کرد.
یک مطلب دیگر هم من عرض کنم: صبر باید در جهت تقوا باشد، هر صبری هم پسندیده نیست،
«إصبِروُا و وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ»[11] یعنی صبری که مورد تایید خدا باشد، نه صبرهای غلط. گاهی اوقات دیدید مرتاضها توصیههای غلطی میکنند، ریاضتهای باطلی میدهند، گاهی اوقات میگویند چهل شبانهروز حیوانی نخور! به یکی از بزرگان گفتند آقا میگویند چهل شب حیوانی نخور، ایشان گفت چهل شب حیوانی نخور یعنی مثل حیوان نخور نه حیوانی نخور! ما دیگر از انبیا و ائمه جلو نزنیم، خدا مخلوقاتی خلق کرده برای بشر. گوشت حیوان اگر میخوری بخور ولی مثل حیوان زندگی نکن، حیوان صفت زیستن بد است، وگرنه ما کجا روایت داریم که نخورید! کجا داریم که نهی شده باشد! نهی شده از اینکه خدای ناکرده این خوردن ما و زندگی ما و مسیر ما مسیر بهائم شود، مسیر حیوانات شود و تدبر طی شود.
چند نکته در این آیه شریفه محضر عزیزان عرض کردم که نتیجهی بحثم این است که صبر و شکیبایی زمینهی رسیدن انسانها به سعادت و پیروزی واقعی است، در پرتو شکیبایی، در پرتو صبر، انسانها به قول سعدی:
صبر و ظفر هر دو دوستان بهیمند، در اثر صبر نوبت ظفر آید
«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»[12] لذا آنهایی که صبور و شکیبایی هستند، این شکیبایی زمینهی پیروزی است، زمینهی موفقیت است. خوب در این آیه شریفه دو واژهی صبر از دو باب مختلف آمده که هر دو امر هستند: «اصْبِرُوا وَصَابِرُوا»[13] روایتی از وجود مقدس آقا امام صادق علیهالسلام وارد شده. امام صادق علیهالسلام میفرماید اصبروا یعنی «اصبِروا علی الفرائض»[14] خدا میفرماید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اصْبِرُوا»[15] به چی صبر کنید؟ در واجباتتان مردم صبر کنید، مردم نماز اول وقت خواندن صبر میخواهد کار همه کس نیست، مردم خمس دادن صبر میخواهد همه اهلش نیستند، مردم حج صبر میخواهد کار هر کسی نیست.
رسول الله کنار کوه ابوقبیس ایستاده بودند یکی از ثروتمندان عرب آمد گفت یا رسول الله ما حوصلهی حج را نداریم، چند روز بیایم در بیابان و احرامی بپوشیم، تازه در قدیم هم که امکانات نبود، الان که الحمدلله امکانات بصورت دیگری است، امسال هم که در منا و عرفات تشک داده بودند، سابق این خبرها نبود، خدا رحمت کند آیت الله والد ما میفرمودند سفر اولی که ما رفتیم مدینه یک باغی در نخلستانهای عوالی بود که دست حاجیها داده بودند و یک برکهی آبی هم بود که در آن برکه هم خودشان را میشستند هم آب خوردنشان بود و هم آبِ تطهیرشان بود! این هتلها نبود این امکانات و تجهیزات نبود، خوب الحمدلله الان شرایط یک شرایط دیگری است، اما همین شرایط امروز هم برای برخیها سخت میگذرد. حال ندارد بیاید در خیمه ردیف کنار همدیگر بخوابند، این آقا روی خوشخواب میخوابیده.
در یکی از سفرها یک اقایی با ما همسفر بود، این بالشتش را گذاشته بود در چمدانش و آورده بود. گفتم این چیست که آوردی؟ گفت من تا بالشت خودم زیر سرم نباشد خوابم نمیبرد. گفتم یک کاری بکن، گفت چه کاری؟ گفتم وصیت کن بالشتت را در قبر بگذارند زیر سرت. گرچه این وصیت هم بدرد نمیخورد. گفت برای چی حاج آقا؟ گفتم تو چطوری میخواهی بمیری؟ تو وابسته هستی به بالشت، بعضیها وابسته هستند به یک انگشتر، وابسته هستند به خانه، وابسته هستند به لباس، آن وابستگی خطرناک است.
آن شخص ثروتمند به رسول الله عرض کرد که آقا من هر چقدر بگویید میدهم که خدا ثواب حج را بدهد، چقدر بدهم؟ گاهی اوقات فکر میکنیم همه چیز را با پول بخریم. مردم گاهی اوقات اینقدر پول ناقابل میشود! شما یک نفر را بتوانی تربیت کنی ثوابش از کل دنیا بیشتر است. چقدر پول داری؟ دائرهی قدرتت چقدر است؟ تواناییاش را داری؟ آقا رسول الله میفرماید شما با پولتان همه را نمیتوانی راضی نگهدارید ولی با اخلاق و روی خوش میشود همه را راضی نگه داشت. گفت یا رسول الله هر چه بگویید من میدهم تا ثواب حج را بمن بدهند. پیامبر یک اشارهای به کوه ابوقبیس کردند که الان ساختمانهای سعودیها روی آن است، ساختمان ملک فهد روی همین کوه ابوقبیس است. پیامبر فرمودند این کوه را میبینی؟ گفت بله، ایشان فرمودند به آن خدایی که جان من در قبضهی قدرت اوست، به وزن کوه ابوقبیس اگر در طلا بدهی ثواب حج را به تو نمیدهند. مردم بعضی چیزها با پول قابل مقایسه نیست. چقدر ثوابت میدهند با حج؟ رسول الله میفرماید میلیونها تن طلا بدهی ثواب حج را به تو نمیدهند! چرا بعضیها میلنگند؟ مواردی من در شیراز سراغ داشتم، واجب الحجهایی که حج نرفتند و از دنیا رفتند! آقایی که اگر اسمش را میآوردم، به جرأت میتوانم بگویم بیش از هفتاد درصد شما اسمش را شنیده بودید، از میلیاردرهای شیراز. مردم عبرت بگیرید، این پول گاهی میشود نکبت، میشود عامل بدبختی، این آدم از دنیا رفت. خانمش و بچههایش آمدند در همین دفتر. خانمش گفت آقای حدائق میخواهیم برای فلانی نماز و روزه بخریم. گفتم چند سال؟ واقعا درود بر این زن، خدا امسال این زنها را زیاد کند، خود مرد به فکر خودش نبود این زن دغدغه داشت، خدا طول عمر بدهد به این زن، زنِ خوب هم نعمت است. گفت آمدهام برای شوهرم نماز و روزه استیجار کنم. گفتم چند سال؟ گفت پنجاه سال نماز و روزه! گفتم وصیت کرده بود؟ گفت نه، گفتم احتیاط دارید میکنید که نماز و روزه میخواهید استیجار کنید؟ خانمش گفت نه، گفت آقا عمل به تکلیف است. این نماز نمیخواند، روزه نمیگرفت، گفت تمام ایام تکلیفش را حساب کردم، زندگی او شده بود پول!
اسکناسٌ اسکناسٌ اسکناس، برده از مرد و زنان هوش و حواس
گفت حاج آقا ما نماز از او ندیدیم، پسرانش هم نشسته بودند، بعد گفت حاج آقا حج هم نرفت و مرد! آقایان این روایتها مال لای کتابها نیست، رسول الله فرمود اگر کسی واجب الحج بود و میتوانست حج برود و حج نرفت، موقع مردن ملک الموت که آمدش سراغش، جانش را یا یهودی میگیرند یا یهودی. حضرت ازرائیل میفرماید «مُت یهودیاً أو نصرانیاً» کار حساب دارد، بی حساب و کتاب نیست. مرد حسابی تو سالها زندگی کردی خدا ثروت بهت داده بود، اینقدر سرگرم تکاثر اموال شده بودی که حج را نرفتی و نماز نمیخواندی. البته همان سال برای او حج خریداری شد، رو کردم به پسران او و گفتم از بابای زندگی باخته درس زندگی بگیرید، گفتم پدرتان زندگی را باخت، آدم حرفی باید بزند که شرمندهی خدا نباشد نه اینکه اینها بدشان نیاید. مردم کاری کنید که خدا راضی باشد، گفتم پدرتان زندگیاش را باخت، پول خوب درآورد اما خرج دنیا شد و واجباتش زمین ماند. از این پدر درس زندگی یاد بگیرید و حواستان باشد وقتی مردید با نمازهای نخوانده نروید، با واجبات زمین مانده از دنیا نبرند شما را. امام صادق فرمود إصبروا یعنی «إصبروا علی أداء الفرائض»[16] واجباتتان را اول انجام دهید. این توصیهی خداست، تلاش کنید واجباتتان را به شایستگی انجام دهید. حضرت فرمود صابروا یعنی «صابروا علی المصائب»[17].
حالا من این روی سکه را گفتم، آن روی سکه را هم بگویم. آیت الله العظمی خوانساری فوت کرد، مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری، یک آقای لطیفی بود در بازار تهران، از خصیصین و ارادتمندان آیت الله العظمی خوانساری، سال 64 بود آن زمانی که مرحوم آیت الله العظمی خوانساری فوت کرده بود، آقای لطیفی آمد شیراز منزل آیت الله والد، برای دیدن حاج آقا، منزل ما همین بین الحرمین بود در پشت مسجد جامع عتیق. خوب ما جوانی بودیم و سینی چای بردیم و آقای لطیفی را نمیشناختیم. حاج آقا گفتند بنشین ایشان میخواهد یک خاطرهای از آیت الله العظمی خوانساری بگوید تو هم گوش کن، سالهای اول طلبگی ما بود. آقای لطیفی گفت آیت الله العظمی خوانساری وقتی به رحمت خدا رفت، در وصیتنامهاش قید کرده بود که سی سال برای من نماز و روزه استیجار کنید! یک مرجع تقلید! این را من خودم از آیت الله رسولی محلاتی شنیدم که در دفتر امام بود، بعد هم در دفتر مقام معظم رهبری بودند. آقای رسولی محلاتی گفتند یک در اوائل انقلاب آمدند خدمت امام، بعضی از این تندروها بودند، آمدند به آیت الله العظمی خوانساری خرده بگیرند که ایشان در تهران است و اطلاعیه نمیدهد و موضع نمیگیرد! گفت امام برآشفته شدند و فرمودند توهین به آیت الله خوانساری توهین به رسول الله است! ایشان وظیفه خودشان را به شایستگی عمل میکنند، شما در این کارها دخالت نکنید. خب این آقای خوانساری با این جایگاه که امام در جواب آیت الله قدیری که در بحث شطرنج و بازی فکری بحث شد و از امام سوال کرده بود، امام استناد کرده بود به جامع المدارک آیت الله خوانساری، و گفتند این شخصیتی که در قداست و علمیت کسی روی آن حرف ندارد! خب آقای لطیفی میگفت آیت الله خوانساری در وصیتنامهی خود نوشته بود سی سال نماز و روزه! حالا آقا میگوید ما کفشهایمان جفت است، تازه یک چیزی هم از خدا طلب داریم! زیادی خواندیم. زیادی خواندی؟ اینهایی که خواندی، خواندی یا راندی؟ گاهی اوقات میبینی نمازی که درش خواندی اشکال داشت، در آن حق ایتام آل محمد بود و ندادی، فرشی که روی آن نماز خواندی درش حق الناس بود و رعایت نکردی! وضویی که گرفتی پولش را از کجا دادی؟ اینها را ما نمیدانیم، این مرجع وصیت میکند سی سال نماز و روزه!
آقای لطیفی میگفت آیت الله خوانساری که به خاک سپرده شد، خب بازاریهای تهران نوعا مقلد ایشان بودند، آمده بودند منزل، آقازادهی ایشان حجت الاسلام و المسلمین سید جعفر خوانساری نشسته بود، گفت ایشان وصیتنامهی پدر را باز کرد، تاجرها گفتند آقا وصیتنامه آقا را بخوان یک تلنگری باشد ما هم یک چیزی یاد بگیریم. خب بزرگان در این وصیتنامهها تذکرات اخلاقی میدهند، هشدارهایی میدهند، راهنماییهایی میکنند، خلاصه عصارهی این مرجع شده این چند ورق نامه، ماحصل یک عمر تجربه شده چند سطر عبارت!
گفت آقای آقاسید جعفر شروع کرد خواندن، یک قسمت از وصیتنامه نوشته بود سیسال نماز و روزهی استجاری! گفت یکی از بازاریهای تهران نشسته بود، رو کرد به آقازادهی آقا، گفت آقا من مقلد آقا بودم، الحمدلله نیاز مالی من هم خوب است، ذرهای نیاز به پول هم ندارم، یک سال نماز و روزهی آقا را بنویسید فلانی انجام میدهد، من برای برکت در زندگیام دوست دارم به نیابت آقا یک سال نماز و یک ماه روزه را تبرعا انجام دهم. گفت آقای سید جعفر نوشت یک سال نماز و روزه آقای فلان. گفت شب آن روز آیت الله خوانساری آمد به خواب پسرش فرمود پسرم به آن آقای تاجر تهرانی بگو برای من نماز نخواند، از ثلث مالم پول بردارید و کسانی که مامور به این کارها هستند، آنها را مامور کنید بجا بیاورند، و پسرم تو فکر میکنی من یک رکعت نماز یا یک روز روزه بدهکارم! من در ایام زندگانیام سه برابر عمر خودم نماز و روزه بجا آوردم. ایشان بالای نود سال زندگی کرد. آقازادهشان در خواب میپرسد آقا پس چرا وصیت کردی نماز و روزه؟ ببینید فکر بلند را! فرموده بود من میخواستم از ثلث مالم که اسلام اجازهی مصرفش را به متوفی داده، مردم تا هستید صد درصد اموالتان مال خودتان است، بعد از 120 سال که تشریف بردید دیگر مالک نیستید، یک سوم آن هم اگر وصیت کرده باشید آن هم اگر ورثه اجرا کنند. اگر وصیت شده باشد و اگر ورثه اهل اجرا باشند اجرا میشود.
خانمی به من گفت آقا پدر ما وصیت کرده بود چنین کنید چنان کنید از ثلث مالم، گفت این برادر بزرگ ما وصیت را خواند و پاره کرد، گفت ما که اینها را عمل نمیکنیم میخواست خودش عمل کند، برای ما دردسر درست کرده، ما پولش را میخوریم!
آیت الله خوانساری فرموده بود من از ثلث مالم که اسلام اجازهی مصرفش را بمن داده، دلم میخواست خدمتی کرده باشم به افراد آبرومند متدینِ متشرعی که راهِ درآمدی جز نماز و روزهی استیجاری ندارند، یک کمکی به اینها شده باشد، من که نماز نیاز ندارم، من که روزه نمیخواهم، به آن تاجر تهرانی بگویید نمیخواهد بجا بیاوری، ما میخواهیم کمکی کرده باشیم به نیازمندانی که از این طریق آبرومندانه و محترمانه ادارهی زندگی میکنند. این «إصبروا علی أداء الفرائض»[18] است.
الان ما میتوانیم بگوییم واجبی گردن ما نیست، نمازی بدهکار نیستیم، واجبی بدهکار نیستیم، خوشابحال آنهایی که این را میگویند! یک علتی هم که بخشی از مردم از مردن میترسند این است که واجباتشان را خوب انجام ندادند. آقا رسول الله فرمودند اباذر شب میخواهی بخوابی وعدهی صبح به خودت نده، اگر بدهی داری به خدا و به خلق خدا، معلوم نیست تا صبح بمانی و معلوم نیست برایت انجام دهند، من خودم دارم نسبت به خودم کملطفی میکنم، بعد چه انتظاری دارم که دیگران به من محبت کنند! وقتی خودم دغدغهی خودم را ندارم، انتظار رسیدگی دیگران در حق من انتظار عبثی است. امام صادق فرمود «إصبروا علی أداء الفرائض»[19] و «صابروا علی المصائب»[20] صابِروا یعنی در سختیهای زندگی شکیبا باشید، بله زندگی فراز و فرود دارد، جوانی است، پیری است مریضی است، یک شب حاج آقا میخوابی تا صبح به سلامتی، پلک بار نمیکنی، یک شب هم تا صبح نمیتوانی پلک روی هم بگذاری. اینها وضع دنیاست.
روزگار است اینکه گه عزت دارد گه خار دارد، چرخ بازی گر از این بازیچهها بسیار دارد
برامکه که ریشهشان کنده شد بخاطر همین سعایتی که اینها نسبت به موسیبن جعفر کردند، اینها اصالتاً ایرانی بودند ولی عاقبت بشر شدند. جعفر برمکی وزیر هارون الرشید بود، یکدفعه نظر هارون الرشید برگشت و نابود کرد برامکه را، از سر تا ذیل. یکی از کاتبهای دربار هارون الرشید، میگوید یک روز آمدم منزل دیدم زمستان است یک پیرزنی روی سکوی منزل نشسته بود با یک وضع ژولیده، میگوید به مادرم گفتم این پیرزن کیست؟ گفت میشناسی این را. مردم اگر میخواهید این دنیا بماند برایتان با عدالت رفتار کنید، عدالت یعنی رضایت خدا را در نظر بگیرید، خدا از شما راضی باشد پول برایت میماند، خدا از شما راضی باشد آبرو میماند، خدا از شما راضی باشد عزت میماند، خدا ناراضی شد میبازید. گفت به مادرم گفتم این پیرزن کیست؟ گفت این مادر جعفر برمکی است! جعفر برمکی که هارون دستور کشتنش را داد. اصلا جعفر برمکی به جایی رسید که یکی از برامکه میگوید هارون الرشید آمد در یکی از این باغهای بغداد برای تفریح به همراه جعفر برمکی. میگوید هارون یک درخت سیبی را دید و یک سیب بسیار زیبایی چشم هارون را خیره کرد ولی در دسترس نبود و بلند بود. هارون عصایش را بلند کرد تا سیب را بیندازد عصا نرسید، آن باغبان که از برامکه بود میگوید من داشتم نگاه میکردم دیدم هارون تکیه زد به تنهی درخت سیب و جای پا درست کرد به جعفر برمکی گفت برو بالا و پایت را بگذار روی شانهی من و سیب را بچین، اینها تا این حد بزرگ شدند که مردم میگفتند هارون حاکم نیست، این خالد برمکی دارد حکومت میکند، اما اینها بخاطر سعایتی که نسبت به موسیبن جعفر کردند و سعایت اینها سبب شهادت موسیبن جعفر شد بنیانشان متزلزل شد.
آن کاتب دربار هارون میگوید مادرم گفت این مادر جعفر برمکی است، گفتم شما مادر جعفر برمکی هستید؟ گفت بله. این جریان بعد از افول برمکیها بود. گفت پسرم از عجایب روزگار برایت بگویم؟ گفتم بگو، گفت عید پارسال که رسید، پسرم جعفر برمکی چهارصد کنیز و ده هزار سکهی طلا بعنوان عیدی به من داد باز من گفتم پسرم حق فرزندی را نسبت به مادر رعایت نکرده! تجلیل از من نکرده، چهارصد کنیز، گفت عید امسال که گذشت به خیلیها رو زدم گفتم دو تا پوست گوسفند به من بدهید یکی را زیر پایم پهن کنم و دیگری را روی خودم بکشم، کسی قبول نکرد، در یک سال!
کسی نمیتواند ما را تکان دهد! عجب! خدا یک ماموری دارد بنام ازرائیل که در یک ثانیه تو را میبرد، ثروت را هم یکدفعه میبرد، صبح میبینید وضع طرف خوب است و شب ...، لذا خدا به اباذر میفرماید شب میخوابد وعدهی روز به خودت نده، روزت را آغاز میکنی وعدهی شب به خودت نده، تضمینی نیست ما صبح فردا را ببینیم. کسانی که این نگاه را دارند، در انجام وظائفشان کوتاهی نمیکنند. یک جوری زندگی میکنند که هر وقتی گفتند بیا برو، شرمندهی حضور در محضر خدا نباشند، امام صادق فرمودند صابروا یعنی «صابروا علی المصائب»[21] رابطوا یعنی «رابطوا علی الائمه» پیوندتان را با ائمه قوی کنید، ارتباط روحیتان را با ائمه برقرار کنید.
یک روایت هم از امام باقر و عرضم تمام. امام باقر فرمود «اصبروا علی اداء الفرائض»[22] در برابر واجبات صبور باشید، بله نماز صبر میخواهد، انجام واجبات صبر میخواهد. یک داستانی بگویم مربوط به سال 65 که اوج گرما بود در عرفات و منا بعضیها بیهوش میشدند و آنها را در وان یخ میخواباندند، یک خانم و آقایی از مرفهین شیراز بودند که الان هم فوت شدند و از بستگان ما بودند و وضع مالی خوبی هم داشتند، ما رفتیم زیارت قبولی اینها. زن و شوهر نشسته بودند، گفتم حاجی از حج چخبر؟ آدم باسوادی هم بود، دانشگاهی بود. ببینید وقتی صبر باشد این است، گفت حاج آقا حج همهاش خوب بود. تازه آن زمان امکانات امروز هم نبود، نه پنکه و نه کولر، نه سرویسهای بهداشتی امروزی بود. گفت حاج آقا حج همش خوب بود، ای کاش همهی حج عرفات و منا بود! یعنی اوج سختی حج، اوج لذت این آدم بود! آدم متکنی هم بود، خانهی بزرگ، امکانات خوب، خادم داشت راننده داشت. گفتم عرفات و منا؟ گفت خیلی به من خوش گذشت عرفات و منا، گفت اصلا یک تحولی برای من بود، بعد به خانمش گفتم حاج خانم شما از حج چخبر؟ گفت حاج آقا حج همش خوب بود، اگر آن چند روز عرفات و منا را فاکتور بگیرند خیلی بهتر بود، گفت پدر ما درآمد در عرفات و منا و مشعر. زن و شوهر بودند و زیر یک سقف زندگی میکردند ولی با دو دیدگاه متفاوت، چرا؟ ضریب صبر این بالا و ضریب صبر این پایین است. صبر قوی شد سختیها لذت آفرین است و میشود ابالفضل، دستش را هم که میزنند میگوید
والله إن قطعتموا یمینی، انِّی اُحامی أبداً عن دینی
میشود شهید حججی، آن داعشی ملعونی که سر حججی را برید، میگوید آن لحظات آخری که داشتیم خنجر به حنجر آن جوان میگذاشتیم میخندید، صبر است! ضریب صبر که رفت بالا اگر سر میبرند تبسم میکند. میشود آن رزمندهی کربلایی که وقتی سنگ بارانش کردند وسط میدان جنگ، میگویند این لباس رزمش را کند، گفت سنگ میزنید؟ سنگ به بدنم بزنید. بعضیها سختیها برایشان لذت آفرین است چون صبر دارند، بعضیها این سختیها برایشان ملالآور است چون ضریب صبر پایین است.
امام باقر فرمود: «اصبروا علی اداء الفرائض صابروا عدوکم»[23] در روایات امام باقر صابروا یعنی در برابر دشمنانتان، امام صادق فرمود صابِروا علی المصائب، یکی از مصادیق مصائب دشمن است، دشمن یکیش ابلیس است، دشمن دشمنان شما هستند، کسانی که امروزه بدخواه شما هستند، بهائیت، وهابیت، همینهایی که امروزه دارند فتنه میکنند. امروز یک آقایی میگفت: وهابیها بهائیها، سلفیها آدمهای خل و حُل را هم آوردند در صحنه، تعزیه گردان آنها هستند، آنهایی که اصلا ذرهای به عقائد شما معتقد نیستند! حالا بعد صدایش در میآید که چه کسانی دارند این کارها را میکنند. بله در برابر وساوس شیطانها، شیطان صفتها و دشمنیها انسان باید صبور باشد «و رابِطوا امامکم المنتظَر»[24] امام باقر فرمود پیوندتان را با امام منتظَر خودتان، ولیعصر قوی کنید. حداقلش این است که همین دعای ندبه، دعای عهد، زیارت آلیاسین، حداقلش مرحوم جد ما میفرمودند صبح بعد از نماز صد تا صلوات با عجل فرجهم بفرست و هدیه کن به صاحب الزمان، بگو آقا ما فراموشت نکردهایم.
عرض سلامی به محضر حضرت کنیم
چه خوش باشد که بعد از انتظاری، به امیدی رسند امیدواران
خدا رحمت کند آیت الله ارباب را
جمال الله شود از غیب طالع، پدیدآر آی اندر بزم یاران
همی گوید منم آدم منم نوح، خلیل داورم قربان جانان
منم عیسی منم موسیبن عمران، منم پیغمبر آخر زمانان
این عالمِ عارفِ مجتهد میگوید و میگوید تا میرسد به این ابیات
آقا اگر برای شیعیانت نمیآیی، برای احقاق حق جد غریبت حسین بیا
قدم در کربلا بگذار و بستان، سر پرخون زدست نیزهداران
تو ای دست خدا با شصت قدرت، بکش تیر از گلوی شیرخواران
یابن الحسن یابن الحسن
[1] آلعمران آیه200
[2] آلعمران آیه200
[3] آلعمران آیه200
[4] آلعمران آیه200
[5] آلعمران آیه200
[6] آلعمران آیه200
[7] آلعمران آیه200
[8] آلعمران آیه200
[9] آلعمران آیه200
[10] آلعمران آیه200
[11] آلعمران آیه200
[12] بقره آیه153
[13] آلعمران آیه200
[14] الکافی ج2 ص81
[15] آلعمران آیه200
[16] الکافی ج2 ص81
[17] الکافی ج2 ص81
[18] الکافی ج2 ص81
[19] الکافی ج2 ص81
[20] الکافی ج2 ص81
[21] الکافی ج2 ص81
[22] البرهان فی تفسیر القرآن، ج1 ص730
[23] البرهان فی تفسیر القرآن، ج1 ص730
[24] البرهان فی تفسیر القرآن، ج1 ص730