استاد حدائق روز چهارشنبه 30 شهریور ماه 1401 در مهدیه بزرگ شیراز به مناسبت ایام دهه پایانی ماه صفر به بیان یکی دیگر از «ویژگی های صالحین» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال مولی الموحدين و امام المتقين اميرالمؤمنين علیبن ابی طالب: «وَ لْيَكُنْ أَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَكَ أَطْلَبُهُمْ لِمَعَايِبِ النَّاسِ»[1].
در ادامه بحث جلسات قبل با محوريت نامه 53 نهج البلاغه آئين نامهای که اميرالمؤمنين به مالک اشتر ابلاغ نمودند و قطعاً برای تمامی مردم ارادتمندان به حضرت خاصه افرادی که فرصتهای و موقعيتهای در اختيار آنها قرار میگيرد در اين چند صباح دنيايي اين دستورالعمل و اين اصول را بايد رعايت کرد. در ادامه سخن از نکات ديگری که حضرت به مالک توصيه میفرمايد پرهيز از انسانهای عيبجو است دور و برتان آدمهای سخن چين جمع نکنيد اين توصيه اميرالمؤمنين است حضرت میفرمايد آقای مالک: «وَ لْيَكُنْ أَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ»[2] در ميان مردم و رعايا ابعد رعايا را کسانی قرار بده که اينها دنبال عيبجويي مردم اند به اينها خيلی نزديک نشو، کسانی که در صدد خراب کردن ديگران است تخريب ديگران، تجسس در زندگی ديگران اند اينها را مراقب باش خيلی به شما نزديک نشوند: «وَ لْيَكُنْ أَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ منک»[3] حالا که شما والی هستيد حاکم هستيد با مردم سر و کار داريد برخی از مردم اصلاً اين جوریاند دنبال مچگيری و تخريب و عيبجويي و رسوا کردن ديگران هستند امام میفرمايد اينها را مراقب باش دورت جمع نشوند: «وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَكَ»[4] مبغوضترين رعيتها بايد نزد تو کسانی باشند که: «أَطْلَبُهُمْ لِمَعَايِبِ النَّاسِ»[5] آنهای که دنبال عيب پيدا کردن مردم اند دنبال خراب کردن هستند، دنبال پرونده سازی هستند مردم مچگيری کار خوبی نيست اگر بنای بر مچگيری بود من با جرأت میگويم يک نفر از ما سر سالم از جهنم به در نمیبرد همه دوزخی بوديم خدا میخواست دام بگذارد خدا میخواست رسوا کند اصلاً خدا رها کند خدا دام هم نمیخواهد بگذارد خدا بگويد بشر من به خودت واگذرت کردم ببين چه میشود پيغمبر با آن عظمت عرض میکند خدا يک چشم بهم زدن ما را به خودمان رها مکن، دکتر هستی مهندسی آيتالله هستی مدير کل هستی، ولت کنند زمين خوردی و اين صفت رذيله اخلاقی که در صدد عيبجويي مردم بر آييم اين صفت صفت بدی است و برای ما هم درس است در مراوده اجتماعیمان هم، ما در جامعه ناگزير با مردم سر وکار داريم اما با اينهای که رفت و آمد داريد چه در فاميلتان چه در در و همسايه و بستگان و رفقاء و دوستان ما کسانی که درصدد تخريب اند تا میشيند شروع میکند غيبت کرد تا میشيند شروع میکند تهمت زدن حضرت میفرمايد آقای مالک حواست به اين قماش جماعت باشد از اينها فاصله بگير: «فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً»[6]حالا من يک آيهای هم از آيات قرآنی را اشاره میکنم و چند نکته کلام حضرت را يک مروری کنيم، بعد حضرت میفرمايد آقای مالک: «فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً»[7] مردم دارای عيبند بالاخره در همين عرف عوامل میگويند گل بیعيب ذات اقدس ربوبيت است، همه يک کاستیهای دارند يک ضعفهای دارند بلی مقام عصمت آن يک بحث ديگری است اما عامه مردم يک لغزشهای کاستیهای ضعفهای در مردم هست: «فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا»[8] حضرت میفرمايد تو که والی هستی، از همه اولیتر هستی که اين عيبها را بپوشانی اولاً در قسمت اول اين دستورالعمل حضرت توصيه فرمودند پرهيز کن از انسانهای عيبجو از افرادی که دنبال عيب گرفتن هستند عيبجويياند من کراراً عرض کردم تمام تعاليم دينی برای عدم ارتکاب گناه است اينها مثل تابلوهای راهنمای است که میزنند میگويند بابا حواست باشد اين خيابان ورود ممنوع است نرو در اين خيابان ابلاغ کردند کتابهای آسمانی بيش از قريب صد و بيست و چهار هزار پيغمبر هم آمدند برای ارشاد بشريت که بشر در جادههای ممنوعه حرکت نکن، اعلان کردند ابلاغ کردند میگويند معصيت الهی را مرتکب نشو، نه اينکه ما ابلاغ نکرده کسی را مجازات کنيم و لذا از شرائط تکليف در فقه داريم يکش علم است، اگر کسی نمیدانست که کار خلاف است و انجام داد در پيشگاه خدا وضعش با کسی که میدانست حرام است و انجام داد متفاوت است، مکلف يکی از نشانههايش اين است که بداند که اين کار خلاف بود و مرتکب شد اينجا بحث مجازات پيش میآيد بداند اين کار واجب بود و ترک کرد اينجا مسئول است، اگر کسی ندانست لذا در روايت داريم قيامت خداوند هفتاد گناه جاهلی که نمیدانست را میبخشد اما يک گناه آن کسی که میدانست گناه است و مرتکب شد را نمیبخشند: «يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ»[9] میگويند تو میدانستی تو مطلع بودی که اين کار کار خلاف است چرا مرتکب شدی آقا اميرالمؤمنين میفرمايد آقای مالک شما که حالا والی هستيد والی زمامدار استاندار مسئول يک جامعه از همه شايستهتر است نسبت به پوشاندن عيبهای مردم، من يک جريانی از امام برايتان بگويم از حکايتهای سينه به سينه است اين در کتابها شايد نخوانديد و نديديد اما بشنويد.
ناقل اين جريان جناب حجت الاسلام و المسلمين آقای حاج شيخ حسين انصاريان من از خود ايشان شنيدم ايشان گفتند اوائل انقلاب بود حالا سال پنجاه و هشت، پنجاه و نه بود گفتند يک پروندهای مربوط به مرحوم آيتالله شريعتمداری بود پيگيری پرونده را به من سپرده بودند که من تحقيق کنم مدارکی اگر هست جمع آوری کنم گفتند پرونده قطوری بود مدارک اسناد جمع آوری شد يک پروندهای قطوری شد من از امام وقت گرفتم جماران رفتم محضر امام اين را ايشان در آن مجلس ختم آيتالله العظمی خويي در شيراز مسجدالنبی که مرحوم آيتالله والد گرفته بودند سال ظاهراً هفتاد و دو بود يعنی نزديک به بيست و نه سال قبل روی منبر برای مردم تعريف کرد میگفت من يک وقتی از حضرت امام گرفتم رفتم خدمت امام من بودم و امام گفتم اين پرونده مربوط به آقای شريعتمداری است پرونده را باز کردم يکی يکی اوراقی که جمع آوری شده بود را به امام نشان دادم امام هی خواندند گذاشتد زمين خواندند گذاشتند زمين، گفت کاملاً امام يک ساعتی وقت گذاشتند وقتی همه مدارک را ديدند رو کردند به من، ببينيد اميرالمؤمنين چه میفرمايد: «الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا»[10] آن کسی که والی است شايستهتر است عيبها را بپوشاند تا مردم، امام گفت امام رو کردند به من گفتند آقای انصاريان از که تقليد میکنی؟ گفتم از شما، مرجع من شما هستيد گفتم امام فرمودند من حرام میکنم بر تو يک برگه از اين اوراق را به ديگران نشان بدهی، جمع کن و ببر، امام بیجهت امام شد، اين اخلاق اخلاق عملی است، پدر در خانه زمام خانه دست شماست چون حراج بر اين جوانت که يک اشتباه کرده شما فهميدی نزن، فرصت برگشت را از او نگير، حضرت فرمود: «الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا فَلَا تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا»[11] امام فرمود آقای مالک بر ملا مکن چيزی را که از ديگران غايب است، بالاخره عرض شود که دنبال اين نباش آنچيزهای که نمیدانی بروی بفهمی: «فَإِنَّمَا عَلَيْكَ تَطْهِيرُ مَا ظَهَرَ لَكَ»[12] آقا فرمود آن چيزهای که برايت روشن شد از معايب مردم تلاش کن اينها پاک بشوند اصلاح بشوند تغيير پيدا کنند: «وَ اللَّهُ يَحْكُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْكَ»[13] آن چيزهای هم که ما از معايب مردم نمیدانيم خداوند نسبت به آنها شايستهتر است که اينها را ببخشد درگذرد و اصلاح کند بعد حضرت فرمود: «فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ»[14] عيبهای را که فهميدی بپوشان: «مَا اسْتَطَعْتَ»[15] تا آنجای که امکان برايت هست، معايب افراد را برملا مکنيد، ما يک وقتی میبينيد يکی از اين بیتدبيرهای زندگیهای مشترک خانم يک اشکال از شوهرش میبيند میکندش سکه يک پول آقا يک اشکال از همسرش میبيند میشود سکه يک پول، ديگر حيثيت باقی نمیگذارد آبرو نمیگذارد يک عيب ديده اين گونه دارد رسوا میکند يک لغزش ديده اين گونه بر ملا میکند اين لغزش را لذا مديران ما مسئولين ما واليان ما اين توصيه اميرالمؤمنين نسبت به پرهيز از عيبجويي مردم و آنچه که فهميديم تلاش کنيم بپوشانيم و اصلاحش کنيم و آنچه که نمیدانيم دنبال نکنيم، آقا برايش دوربين گذاشتند میخواهند مچش را بگيرند اين حرفها يعنی چه؟
ما در يکی از سفرهای عتبات بوديم در مسير سفر کربلا ساعتی شايد ده يازده شب بود زائرها خوابيده بودند ديدم يک آقای اين تلفن گوشی همراهش را روشن کرده بود آمده بود داشت از يک آقای مديری فيلم میگرفت يک مديری از مديران استانی هم بود در اتوبوس حالا اين بنده خدا خوابيده بود خوابش برده يک خرخر ملايمی هم داشت میکرد يواش داشت فيلم اين را میگرفت بابا اين کار شيطانی است، من يک دفعه ديدم گفت چه کار داری میکنی؟ گفت حاج آقا شکار لحظهها شيکار لحظهها اين جور مسلمانهای هستي، خودت خوشت میآيد خرخرت را ضبط کنند پخش کنند دنبال مچگيری هستيم هی يک عکس از اين آقا بگير از اين حالتش يک عکسی بگير يکجايي نشسته بوديم پای سفره مرحوم آيتالله والد هم نشسته بودند رحمتالله عليه يک کسی آمد شروع کرد فيلم گرفتن گفتم چه کار میکنی؟ آقا دارم فيلم میگيرم گفتند از نماز خواندنم هم فيلم بگير، از منبر رفتنم فيلم بگير، پای سفره داری فيلم میگيری که میخواهی بعد نشان بده که آقا نشسته بودند پای سفره مثلاً در سفره چه بود و چطور میخوردند؟ ما يا صليقه نداريم يا غرض داريم؟ از اين دو حال خارج نيست، بابا کاری نکنيم که ضعف مردم را بخواهيم به نمايش بگذاريم برای خوشحالی ديگران، تمسخر خنديدن، گفتم آقا شکار لحظههاست، اين را رای که داری ضبط میکنی، گفت میخواهم ضبط کنم بعد برای مجموعهاش پرسنلش بفرستم اين خلاف اخلاق دينی است، اميرالمؤمنين میفرمايد تازه آقای مالک اگر عيبی را هم میدانی اين را برملا نکن، عيبی را هم نمیدانی جستجو نکن، حالا آمدند گفتند آقا فلانی چنين کرده چنان، شما هم نمیدانی، ديگر نرويم دنبال اينکه هی تجسس کنيم حالا يک آيه از آياتی که در رابطه با نهی از تعقيب و تجسس در لغزشهای مردم است من اشاره میکنم سوره نور آيه نوزده، بعد يک چند نکته هم میماند که انشاءالله فرصت آينده من جلسه آينده عرض کنم، حضرت میفرمايد: «فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ»[16]بپوشان عيبهای مردم را آن چيزهای که ديگران نمیدانند شما فهميديد: «فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللَّهُ مِنْكَ»[17]مردم عيب پوشانديد خدا عيبتان را میپوشاند رسوا کرديد رسوا میشويد اين قاعده الهی است اين کلام اميرالمؤمنين است بپوشان تا بپوشانند حضرت میفرمايد عيب مردم را بپوشان: «يَسْتُرِ اللَّهُ مِنْكَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيَّتِكَ»[18] بپوشاند معايبی که از مردم میدانی تا خدا هم عيبهای که تو نمیخواهی مردم بفهمند بپوشاند ما يک لغزش از يک کسی میبينيم رسوای خاص و عامش میکنيم ولی خومان میخواهيم خدا پرده پوشی کند اين شترمرغی است اين کوسه و ريش پهنی است برای خودمان میپسنديم عيب پوشی را ولی برای ديگران نمیپسنديم.
تا اينجای کلام حضرت را داشته باشيد که ماحصل فرمايش حضرت در اين قسمت به مالک اين است که آقای مالک مراقب باش افراد عيبجو دنبال تو و اطراف تو جمع نشوند، مديرهای مان بايد شش دنگ حواسشان جمع باشند اين باديجان دور قابچيها جمع نشوند بالاخره اين سخنچينها اينهای که میخواهند سعايت کنند از قبل اين سعايت و بدگويي طرفی برای خود ببندند اينها بايد بيدار کارشان باشند حضرت نهی میکند به مالک، انسانهای سخنچنين انسانهای عيبجو اينها اطراف تو نبايد حاضر بشوند من آيهای که ابتدای سخن يک اشارهای شد اشاره کنم آيه 19 سوره مبارکه نور از آياتی است که خداوند رسماً نهی میکند و باز میدارد مردم را از اين اخلاق زشت: «إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون»[19]خدا میفرمايد آنهایی که در صدد اين است که توسعه بدهند گسترش بدهند بدیها را نسبت به مؤمنين حالا : «أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ»[20] هم اشاره به اين دارد که دنبال تجسس عيبهای مردماند میخواهد عيبها را برملا کند آقا نقطه ضعف فلانی چيست؟ پرونده برايش درست کنيم پروندهاش زير بغل ماست همين حرفهای عبثی که گاهی اوقات میزنيم يا دنبال اين هستند يا يک جهت ديگر هم که در تفاسير اشاره شده اينها میخواهند اعمال بد و گناه را بين مردم منتشر کنند مردم را دعوت به گناه کنند دعوت به نافرمانی الهی کنند، آقا فلان جا مجلس است شما هم بيا، مجلس معصيت است کار خلاف است اين را هم دعوتش میکند معامله حرام است شما هم بيا شريک باش اينهای که تلاششان اين است که مؤمنين را آلوده کنند حالا آلودگی مؤمن يا دعوت به گناه اوست يا اينکه آسيبها و لغزشهای مؤمن را بيايد برملا کند: «إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا»[21] نسبت به مؤمنين کسانی که اين نگاه را دارند و اين قصد را دارند آقايون يک جمله بگويم واقعاً بايد مو به تن ماها راست بشود امام صادق عليهالسلام فرمودند اگر کسی آمد غيبت مؤمنی را نزد شما کرد مشمول اين آيه نوزده سوره نور است يعنی کسی آمد پيش نشست گفت حاج آقا فلانی فلان حاجی فلان آقا فلان خانم چه میکرد حالا غيبت هم ما فکر میکنيم تهمت غيبت است، غيبت يعنی «ذکر اخاک بما يسوءه» پشت سر برادر دينی و خواهر دينیات سخنی بگويي که به گوشش برسد بدش بيايد از اين حرف ناراحت بشود اين غيبت است و مرحوم شيخ انصاری میفرمايد چقدر قبح اين غيبت بالاست که عمل منافی عفت را ارتباط نامشروع را پيغمبر میفرمايد غيبت از آن بدتر است: «الْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا»[22] من بارها عرض کردم الحمدلله الحمدلله متدينين مفتخر هستيد که يک ارتباط نامشروع در زندگیتان نداشتيد مردم میتوانيد افتخار کنيد که يک غيبت در زندگیتان نکرديد گناه غيبت که از زنا بدتر است متدينين الحمدلله الحمدلله میگوييد در عمرمان ربا نخورديم اميرالمؤمنين میفرمايد: «أَرْبَى الرِّبَا الْكَذِبُ.»[23] بدترين نوع رباخوری دروغگويي است ما میتوانيم ادعا کنيم دروغ در زندگیمان نگفتيم رو آن گناه پايينتر ربا خوری میگوييم حواسمان جمع است بانکهايمان چطورند فلانی پول دارد میدهد حاج آقا مسألهاش چه است؟ بابا حواست به حرف زدنت باش دروغ نگو اين نکبت دروغ که به مراتب از ربا خوری بدتر است يک روايت امام در ابعين حديث جزء اين چهل دارد از آقا امام باقر است آقا امام باقر میفرمايد: «جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالًا»[24] خدا برای تمام کارهای بد قفلهای قرار داده و اينها کليدهای دارند بالاخره قفل فساد اخلاقی قفل فساد مالی هرکدام يک کليد خاص دارد بعد امام باقر در ادامه حديث میفرمايد: «جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلْكَ الْأَقْفَالِ»[25] يک شاه کليدی است که همه قفلها را باز میکند يعنی رو هر فسادی رو هر جنايتی، رو هر خلافی میافتد: «وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلْكَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ»[26] شرابخوری شاه کليد همه مفاسد است تا اينجا را داشته باشيد اين قسمت حديث خيلی تکان دهنده است امام باقر فرمود: «وَ الْكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ»[27]دروغ از شراب بدتر است اربعين حديث امام را رجوع کنيد امام بعد از ذکر اين حديث میفرمايد اين حديث از امام باقر است سند سند صحيح و معتبر امام میفرمايند ما که نمیدانم دروغ در عالم معنويت ما چه فسادی میکند که شراب نمیکند ولی حديث از امام باقر است متدينين ما میتوانند به همان صراحت و وضوحی که میگويند ما در عمرمان لب به شراب نزديم بگويند لب به دروغ نگشيديم، بالاخره اينها مراقبت میخواهد ما در رفتارهايمان در گفتارهايمان خدا رحمت کند مرحوم آقای حاج شيخ عباس قمی صاحب مفاتيح من حدود هشت، نه سال در سفرهای تمتع با يادگار مرحوم حاج شيخ آيتالله آقای حاج شيخ محسن زاده يکماه ليلاً و نهاراً همسفر بوديم رحمت الله عليه از علمای بزرگ تهران بود آقای حاج شيخ محسن محدثزاده ايشان خاطرات زيادی را در اين سفرها از پدر نقل میکرد از همين حاج شيخ عباس قمی که مفاتيحش در خانههاي شما هست کنار قرآن مفاتيح الجنان يکی از آن قضايا را برايتان بگويم بیجهت کسی بزرگ نمیشود بیجهت کتاب کسی ماندگار نمیشود مفاتيح در خانهها میماند که قلم زده اين کتاب را ايشان گفت پدر ما آن روزهای آخر زندگی خيلی مضطرب بود خيلی نگران بود ما يک وقتی سؤال کرديم بابا خيلی ناراحت هستی، روزهای پايان زندگی بود، گفت پدرم فرمود من در همه عمرم بيش از هفتاد سال زندگی يک دروغ گفتم حالا شرمنده هستم چگونه به محضر خدا بروم بعضیها ده دقيقه حرف میزند میبينيد توليد گناهان گفتاری است در عمر يک دروغ گفت وقتی سؤال شد که آقا اين دروغ چه بوده؟ ايشان فرمود در جوانی من حج مشرف شدم در مسجدالحرام بودم يکی از محدثين اهل سنت وارد شد من رفتم به اين آقا گفتم يک اجازه نقل حديثی به ما بدهيد اجازه نقل روايت آن عالم سنی از من پرسيد شما شيعه هستی يا سنی؟ ايشان فرمود ديدم اگر بگويم شيعه هستم به من اجازه را نمیدهد توريه کردم گفتم سنی هستم به اين اعتقاد که يعنی تابع سنت رسولالله هستم نه مذاهب اربعه من نگاهم فکرم و گفتارم بر میگشت به اينکه تابع سنت پيغمبر هستم، گفتند آن فکر کرد من سنی تابع مذاهب اربعه هستم برداشت اجازه نقل حديث را نوشت و به ما داد، حاج شيخ عباس فرموده بود اين روزهای آخر عمر شرمنده هستم که چرا همان يک دروغ را هم گفتم خب من قيامت نبايد توقع داشته باشيم جای که حاج شيخ عباس را قرار میدهند ما را هم قرار بدهند نا اميد هم نباشيم حالا گناهانی کرديم لغزشهایی بود تا هستيد فرصت هست پاکش کنيد خدا هم پاک میکند برگرديم ديگر مراقبت کنيم، گاهی اوقات در تعارفاتمان خلاف میکنيم آقا همهی اینها متعلق به شماست، پشت سر میگوييم خدا ريشهاش را بکند جلو میگوييم آدم فلانی است اين نفاق است قرآن میفرمايد آنهای که دنبال گسترش بدیها نسبت به مؤمنين هستند حالا يا بدیهايش را میخواهند پيدا کنند پخش کنند يا میخواهند اينها را اصلاً دعوت به بدی بکنند.
دو سه نکته را من عرض کنم در اين آيه شريفه قرآن میفرمايد: «إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ»[28] آنهای که دوست میدارند قرآن هم نمیفرمايد عمل میکنند اصلاً محبت اين را دارند که يک کسی را خراب کند دوست میدارند يک کسی آسيب ببيند میگويد دلم میخواهد فلانی رسوا بشود وای به حال اينها، میگويد دلم میخواهد فلانی آبروش برود زمين بخورد مشمول اين آيه هست: «لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»[29] نيتها را بايد صاف کرد نگاهها را بايد پاک کرد نکته ديگری که من عرض کنم اصلاً دوست داشتن بعضی از گناهان خودش گناه حساب میآيد مثل همين ما دوست داشته باشيم که کسی عيبهايش برملا بشود دوست داشته باشيم کسی به گناه آلوده بشود دوست داشته باشيم کسی آبرويش به خطر بيفتد اين خودش گناه است ولو اينکه عمل نيست علاقه است ولی همين علاقه خدا میفرمايد: «لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»[30] اين عذاب اليم است.
و يک نکته ديگر هم من عرض کنم عرايض را جمعبندی کنم از اين آيه بزرگان مفسرين استفاده میکنند که بعضی از عذابهای که مردم در دنيا باش درگير هستند اينها ريشه در بیآبرويي ديگران دارد حاج آقا ببين کجا آبرو بردی داری آسيب میبينی کجا ضربه زدی که داری ضربه میخوری نظام نظام دقيقی است يک وقت ما متوجه نيستيم ما مراقب نيستيم دقيقاً به همان نحوی که انسان گاهی اوقات کوتاهی کرده محبت کرديد آثارش را میبينيد من يک جريانی را حالا از نظام عدالت دقيق الهی بگويم برايتان اين هم باز از آن چيزهای است که در کتابها گيرتان نمیآيد بشنويد يک آقای در شيراز بود به نام مرحوم آقای حاج سيدروح الله کشفی من ايشان را نديده بودم مرحوم آيتالله والد ديده بودند و ازش نقل میکردند میگفتند آقای حاج سيدروح الله که مردم دنيا اين است عالم بزرگتر دارد بزرگتر اين عالم خداست خوبیهايتان را جواب میدهند بدیهايتان را میبينيد: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»[31]نشانتان میدهند حالا نشانمان میدهند ما متوجه نيستيم که اين نمايش امروز گزارش کدام عمل ديروز ماست آقای حاج سيدروح الله کشفی برای مرحوم آيتالله والد نقل کرده بود که من اوائل افتتاح اين قسمت اداره پوستی بود من ساختمانی افتتاح شده بود من رفتم در اينجا کار داشتم در ساختمانش میخواستم از پلهها بروم بالا حدود تقريباً چهل پنجسال پنجا سالم بودم ديدم تلگراف خانه اوائل شروع تلگراف خانه شيراز گفت ديدم يک پيره مردی با عصا پايين پلهها ايستاده میخواهد برود بالا ولی توانايي رفتن بالا را ندارد مثلی که منتظر هست يک کسی کمکش کند آقای حاج سيدروح الله کشفی گفته بود من رفتم جلو گفتم پدرجان میخواهی بروی بالا؟ گفتند بلی گفتم اجازه میدهی کمکت کنم گفت بفرما، گفت زير بغل اين پيره مرد را گرفتم و پله پله بردم بالا و گفت در پيچ پلهها اين پيرمرد يک نفسی کشيد گفت انشاءالله خير ببينی و خدا بياورد در راهت، حالا دعا هم نکند خداوند سميع است خداوند عليم است خدا میبيند بس است، گفت ما رساندمش طبقه بالا و آن رفت دنبال کارش و ما هم دنبال کارمان و آن روز گذشت و سالها گذشت و بيست و پنج سال گذشت آقای سيدروح الله کشفی شد پيره مرد هفتاد ساله، گفتم کارم افتاد به همين تلگراف خانه ولی عصا به دست:
قوتم از زانو و بازو برفت، آب ز رخ رنگ ز مو هم برفت
عقل ثريای من ازهم گسست، گوهر دندان همه يک يک بريخت
باشدم از گردش گردون شگفت، کانکه مرا داد همه پس گرفت
گفت آمدم در تلگراف خانه ديدم توانايي از پلهها بالا رفتن ندارم گفت آن پيرمرد که ما را برد بالا اسم ما را پرسيد من هم اسمش را پرسيدم در حق ما دعا کرد بيست و پنج سال قبل گفت پايين پلهها ايستاده بودم يک کسی بيايد ما را کمک کند از پلهها ببرد بالا يک وقت پرت نشويم تعادلمان بهم نخورد، ديدم يک آقای رسيد گفت آقا میخواهيد برويد بالا؟ گفتم بلی، گفت اجازه میدهيد من کمکتان کنم گفتم بفرماييد گفت زير بغلما را گرفت پله پله برد بالا در پيچ پلهها خاطره بيست و پنج سال قبل يادم آمد که ما همينجا زير بغل پيره مردی را گرفتيم برديم بالا چه نظام دقيقی است خدا همينجا کار من را دارد جواب میدهد، گفت ايستادم رو کردم به آن آقا شما فاميلتان گفت ديدم دقيقاً هم فاميل با آن پيره مردی بود که من زير بغلش بيست و پنج سالی قبل گرفته بودم، گفتم آقای فلانی هم نسبتی با شما داشت گفت خدا رحمتش کند بابايم بود گفتم الله اکبر از اين نظام عدالت محور الهی گفت برای چه؟ گفتم بيست و پنج سال قبل من همينجا زير بغل بابايت را گرفتم بردمش بالا بعد از بيست و پنج سال تو بايد بيايي جواب بدهی، مردم دنيا اين بزرگتر را دارد برو به هرکه میخواهی بگو همينکه هست ما همينکه گفتيم بابا زور نگو، زور بهت میگويند ظلم نکن ظلم مورد ظلم قرار میگيرد بسنده کنم انشاءالله استفاده میکنيم از عزيزمان و ذاکر اهل البيت، روزی کجا حاج آقا میرويد ما با مداحها هماهنگ هستيم شما بفرماييد هرجا به دلت گذشته، آقا خودش جوان است حواسش به جوانها هست شهدای جوان میگويند علی اکبر چشم.
برويم درخانه آن جوان رشيد هاشمی که افتخار و الگوی جوانان عالم است، مرحوم حاج شيخ جعفر شوشتری اعلی الله مقامه مینويسد امام حسين يک موت داشت يک شهادت يعنی حضرت يک مرگ داشت يک شهادت داشت، حاج شيخ میفرمايد مرگ امام حسين کنار پيکر علی اکبر بود میگويد از زمانی که علی شهيد شد مثل اينکه امام رفت، شهادت در گودی قتلگاه، و لذا دو جا امام حسين بلند گريه کرد اول کنار پيکر علی اکبر بود دو کنار پيکر ابالفضل العباس بود، يک نکته ديگر هم عرض کنم يک عبارتی را علمای مقتل نويس نوشتند اين خاص علی اکبر است: «فقطّعوه بسيوفهم إرباً إرباً»[32]، بدن قطعه شده بود وقتی سيدالشهداء آمد و علت اين هم که حضرت صدای بنی هاشم زدند فرمود بياييد کمک کنيد علی را به خيمه برسانيم چون بدن را يک نفر نمیتوانست برگرداند اين بدن چاک چاک شده بود بايد جمعی میآمدند اين بدن را جمع میکردند شيخ شوشتری اعلی الله مقامه مینويسد وقتی علی اکبر از اسب به زمين افتاد سهتا فرياد به آسمان بلند شد اول صدای اين جوان فهيم و با ادب هاشمی که وقت رفتن ميدان اجازه گرفت و رفت حالا هم که دارد از دنيا میرود با خدا حافظی رفت صدا زد بابا من هم رفتم خدا حافظ: «هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا»[33]، بابا من هم رفتم خدا حافظ بابا پيغمبر آمده دارد صدايت میزند میگويد حسين به جانب ما بشتاب وقتی رفتن ميدان تقاضای آب کرد میداند پدر نگران تشنگی اوست صدا زد بابا پيغمبر سيرابم کرد ديگر فکر تشنگیام مباش: «قد سقاني بكأسه الأوفى»[34]، اين صدای اول بود صدای دوم از درون از خيمه بلند شد صدای عليا مجلله زينب وقتی عبدالله ابن جعفر در برگشت حضرت زينب به مدينه گفت خانم چه شد برای علی اکبر رفتی وسط ميدان برای هيچ شهيدی اينگونه عمل نکردی برای بچههاي خودت از خيمه بيرون نيامدی فرمود عبدالله ابن جعفر عاشورا کربلا نبودی حسين خيلی تنها شده بود عقيله بنی هاشم آمد تا وسط ميدان صدا میزد: «وا محمداه، وا عليّاه، وا حسناه»[35]، اما يک صدای سومی هم بلند شد سيدالشهداء آمد وسط ميدان از اسب آمد پايين هفت بار صدا زد: ولدی علی، پسرم علی پسرم علی علی ديگر تمام کرده بود روح به ملکوت پيوسته بود، ديدند آقا نشست سر علی را به دامن گرفت سر را به سينه چسبانيد يک وقت ديدند حسين خم شد صورت به صورت علی همه بگوييم يا حسين.
[1] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[2] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[3] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[4] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[5] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[6] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[8] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج1ص47.
[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[11] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[12] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[13] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[14] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[15] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[16] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[17] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[18] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[19] نور 19.
[20] نور 19.
[21] نور 19.
[22] الخصال ج1 ص63.
[23] وسائل الشيعة ج12 ص246.
[24] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص339.
[25] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص339.
[26] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص339.
[27] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص339.
[28] نور 19.
[29] نور 19.
[30] نور 19.
[31] زلزله 7- 8.
[32] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص44.
[33] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص113.
[34] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج2 ص313.
[35] مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر ج4 ص132.