استاد حدائق روز سه شنبه 29 شهریور ماه 1401 در مسجدالرسول(ص) شیراز به مناسبت ایام دهه پایانی ماه صفر به بیان یکی دیگر از «درس های نهضت سیدالشهدا(ع)» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال علی علیه الصلاه و السلام «سَاعَةُ ذُلٍّ لَا تَفِي بِعِزِّ الدَّهْر»[1] سخن پیرامون عزت و عزتمندی است به عنوان یکی از درسهای نهضت سیدالشهداء بود و بحث به اینجا رسید که یکسری از امورات در زندگی بشر، انسان را ذلیل میکند، روایتی هم ابتداء سخن و خطبه بیان شد امیرالمؤمنین فرمود: یک ساعت با ذلت زندگی کردن برابری نمیکند با یک عمر با عزت زندگی کردن یعنی آثار زیانبار ذلت ولو یک ساعت یک عمر با عزت بخواهی زندگی کنی پر نمیکند. «سَاعَةُ ذُلٍّ لَا تَفِي بِعِزِّ الدَّهْر»[2] اینقدر سنگین ذلیل زندگی کردن و ذلیل بودن حالا البته ما عزت را معنا کردیم به معنای نفوذناپذیری، عزت معنایش این نیست که بالا بنشینی و تحویلت بگیرند، عزت یعنی یک طبعی را پیدا کن که ثروت و قدرت و تهدید و تطمیع عوضت نکند، از تو مدار خارجت نکند این یک انسان عزیز هست، یک سری کارهایی انسانها را میبرد به سمت ذلت مواردی عرض کردیم یکی را امشب من اشاره کنم و آیهی قرآن و نکاتش را بیان کنم.
از مواردی که انسانها را به سمت و سوی ذلت میبرد روایتی از فرمایشات امام صادق هست که پذیرفتن و قبول کردن کارهایی که از ما نمیآید که متأسفانه امروز در جامعه میبینیم برای مثال آقای مدیر اگر در قدرتت نیست قبول نکن در رودربایستی قرار نگیر، آقا همه دور ما را گرفتند که این مسئولیت را قبول کن اگر نمیتوانی نپذیر زیرا اگر نتوانی و قبول کنی خودت را ذلیل کردی. رسول الله فرمود: ملعون است کسی که کاری ازش ساخته نباشد و او کار را قبول کند، ما یک بخشی از آسیبهایمان مال همینجاست، طرف متخصص نیست و کارآمد نیست و کارشناس و توانمند نیست و کاری را قبول میکند.
من یادم نمیرود در دورهی اول آقای احمدی نژاد سال 85 آقای مهندس رضازاده استاندار بود در ساختمان دولت در صدا و سیما تلویزیون یک جمعهای در ماه رمضان تمام فرماندههای استان فارس و مدیران ارشد دعوت بودند و قبل از اذان مغرب یک سخنرانی بود که بنابود ما سخنران باشیم و بعد هم نماز جماعت و افطاری، من دیدم همه مسئول هستند یک یا دو روایت خواندم و از پیغمبر و امام صادق که ملعون است کسی مسئولیتی را و پستی را بپذیر که از او بر نمیآید، گفتم: آقایان آخرتتان را برای دنیای دیگران خراب نکنید اگر نمیتوانید بگویید نمیتوانم بلد نیستم. ما روایتها را که خواندیم جلسه که تمام شد قبل از اذان مغرب سه تا از فرماندارهای استان فارس آمدند و گفتند: آقای حدائق میخواهیم استعفاء بدهیم این روایت را که خواندید ما را بر این رأی آورد که ما استعفاء بدهیم و ما توانایی فرمانداری نداریم، یکی از آنها گفت: من یک معلم خوبی در شهر خودمان هستم امام جمعه مردم همه دور ما را گرفتند که تو آدم درستی هستی بیا این پست را قبول کن، بله من آدم درستی هستم ولی توانایی این کار را ندارم، آیا دورهی فرمانداری را دیدی؟ گفتم: همین الان برو استعفایت را بده، آقایان آخرت خود را به خاطر دنیای دیگران خراب نکنید، قرآن میفرماید: اول خودتان را نجات بدهید بعد دیگران، حالا مردم بگویند که شما آدم علیه السلامی هستید و بسیار آدم خوبی هستید من همانجا به آن آقایان گفتم، آن زمان آیت الله بهجت زنده بودند گفتم: آیت الله بهجت اگر بخواهد رئیس جمهور بشود همه رأی میدهند غیر از این است؟ در پاکی و درستی و اخلاقی و عرفان انسان خوبی هست ولی ایشان توانایی کار اجرایی ندارد هر کسی برای کاری ساخته شدهاند بله ایشان مرجع و فقیه هستند و مهذّب است و انسانپرور هستند در جایگاه خودش ماهر است ولی در اجرایی نه. امروز بعضیها دنبال پست میدوند دیگر نمیگوید کار از من برمیآید یا نه؟!
آقا تخصصش یک چیز دیگر است در جای دیگر میگذارند و این آسیبها را در جامعه میبینیم اصلا دورهی این کار را ندیده است نباید خودش بپذیرید حالا آن کسی که نصبش میکند اشتباه میکند ولی خود شخص نباید بپذیرد بگوید من نمیایم. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله والد ما را، گفتند: انقلاب شد اول انقلاب بعد از پیروزی انقلاب استاد ما آیت الله العظمی حاج شیخ بهاء الدین محلاتی به ما گفتند: آقای حدائق میخواهیم شما را حاکم شرع کنیم در آن اوضاع اول انقلاب و بگیر وببندها و بینظمیها گاهی اوقات مصادرههای بیجهت و تندرویها بود و گفتند: شما را میخواهیم شما را حاکم کنیم و بهتر از شما کسی را سراغ نداریم، به آیت الله محلاتی گفتم: من خودم را بهتر میشناسم اهل این کار نیستم و از من بر نمیآید و من نمیخواهم مشمول لعنت پیامبر بشوم یک متخصص را پیدا کنید.
ببینید اینجا دو تا مطلب هست اینها باید در انتصابها دیده بشود و وزیرها باید نظارت شود از رئیس جمهور بگیرید بیایید پایین، هر کسی که نصب میشود باید این دو معیار را داشته باشد، یوسف زمانی که توسط پادشاه مصر طرح موضوع شد به پادشاه مصر فرمود:«قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»[3] خزائن زمین را دست من بسپار و قدرت را به من واگذار من مصر را اداره میکنم، « إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»[4] من دو چیز دارم که میتوانم مصر را اداره کنم حفیظ و متعهد هستم و پاکدامن هستم و پاکدست هستم. علیم هستم و متخصص هستم و کارآمد هستم و کارشناس هستم. این دو تا باید در انتخابها دیده بشود، تعهد و تخصص، حفیظ و علیم، «وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ»[5]. اینها باید دیده بشود. بله آقا متخصص هست و متخصص بیدین هم خسران میشود متخصصی که دین ندارد مملکت را به بیگانه میفروشد، متعهد بیسواد هم کار را به سامان نمیرساند و بلد نیست کار بکند، درست است آدم خوبی هست حفیظ و علیم اینها باید کنار هم باشد. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آَيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ»[6] تمام انبیاء هم متعهد بودند و هم متخصص بودند اینها ذوالفنون بودند هم در بندگی و تقوا و تهذیب نمونه بودند هم در تخصص و آگاهی استاد کار بودند، حالا یک مشکلی که ما داریم بعضیها کاری را میپذیرند که از آنها بر نمیآید لذا در کار میمانند و نتیجهی در کار ماندن میشود ذلت، مثلایک آقایی گفت ماشینم را مکانیکی بردم صبح تا ظهر ما را معطل کرد و ماشین را ریخت به هم و گفت من سر در نمیآورم، گفتم: این حرفها را اول صبح نمیتوانستی بزنی؟ یک نیمروز وقت ما را گرفتی. گفت: میخواستم ببینم میشود یک کاری کرد. گفتم: تو که بلد نیستی چرا دست میزنی؟ گفت: یک ماشینی بیاور بکسرش کنم مکانیکی دیگر ببر. این آقا ناراحت شد از این رفتارها و گفت: حالا یک چیزی هم بدهکار شدیم؟ خواستیم یک خدمتی بهت بکنیم. اقا چه خدمتی؟! این خسران و ضرر است آقایان در جزئی و کلی کارها، دقت در اینکه ما مسئولیتی اگر قبول میکنیم در حد طاقتمان باشد. این روایت امام صادق را محضر شما بخوانم، آقا امام صادق فرمود: «لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ قِيلَ لَهُ وَ كَيْفَ يُذِلُّ نَفْسَهُ قَالَ يَتَعَرَّضُ لِمَا لَا يُطِيقُ».[7]
شایسته نیست مؤمن خودش را ذلیل کند. مؤمن! خودت را ذلیل نکن، به امام صادق عرض شد: مؤمن چگونه خودش را ذلیل میکند؟ امام فرمود: خودش را در معرض کارهایی قرار بدهد که در توانش نیست و تخصصش را ندارد. آشنایی ندارد و تواناییاش را ندارد و میگوید حالا یک طوری میشود این حرف یعنی چی؟! بلدی بپذیر و بلد نیستی قبول نکن، لذا این حدیث اگر کسی پذیرفت کاری را و مسئولیتی را که مالایطیق اوست و توانایی انجام ندارد قطعا این خودش را در معرض ذلت قرار داده است و این خودش را ذلیل کرده است، شما در جامعه میبینید بعضیها دوران کارشان که میگذرد به زشتی از اینها یاد میشود مثلا میگویند مدینه را خراب کرد یا خوب تربیت نمیکند مثلا مادر و پدر، معلم، در همهی شئونات اجتماعی همین است حالا همین آیهی قرآن را که بعد از تعقیبات نماز میخوانید آیهی پایانی سورهی مبارکهی البقره چندتا نکته در همین آیه است که اشاره به همین است که ما از خدا میخواهیم که خدایا مازاد بر توان ما بر ما تحمیل نکن، و قاعدهی خدا هم همین است «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[8] خدا مازاد بر وسع بنده تکلیف نمیکند، آقا پول داری و سال خمسی داری و مازاد خمسش را میدهی، سال خمسی داری و چیزی نداری خمس نده. حج اگر مستطیع شدی به این معنا که استطاعت مالی پیدا کردی و استطاعت بدنی و جسمی هم پیدا کردی و استطاعت عریضی پیدا کردی واجبالحج هستی، بعضیها واجبالحج نمیشوند یعنی یا پول نداشتند یا زمانی که پول پیدا کردند سلامتی نداشتند یا هردو را داشتند و راه بسته بود، مستطیع نبودند. آقا آب است وضو بگیر و نمازت را با طهارت بخوان و اگر آب نبود تیمم کن. من امروز شرح حالی یکی از علماء را خواندم که داعشیها ایشان را گرفته بودند و شیراز هم ایشان را ملاقات کردیم در شرح حال دوران اسارت دست داعشیها را ایشان نوشته بودند و گفته بودند که ما به کربلا رفتیم داستان مال 17 سال قبل است و به کاظمین رفتیم یک ماشین ون گرفته بودیم و گفتیم که برویم یک سری هم سامرا بزنیم و گفتند: سامرا ناامن است و در آخر تصمیم بر رفتن گرفتیم و به سامرا رفتیم و زیارت کردیم و گفتند: امامزاده سید محمد هم برویم و رفتیم امامزاده در منطقهی ولد شب شد و راننده مادرش هم با ما بود سه تا خانم و 4 تا آقا بودیم و راننده گفت: شب شده همینجا بخوابیم و این جادهها شب ناامن است، یکی از آقایان گفت: من دخترم و خانمم در کربلا منتظرم هست و دخترم هم ام اس دارد و باید به اینها برسیم و راه بیفتیم. راننده گفت: بمانیم و لذا به اصرار آن اقا حرکت کردیم و آن آقا روحانی و شیخ محترمی هم بود، ناگهان در جاده یک ماشین سواری آمد جلوی ما رفت و وسط جاده ایستاد، آمدیم پایین داعشیها بودند با اسلحه و پیادهمان کردند راننده آمد فرار کند جلوی چشم مادرش و بقیه او را هدف تیر قرار دادند و شهیدش کردند و بقیهی ما را خیلی کتک زدند و بعد ما را بردند در بیابان اطراف سامرا یک منبع آبی بود که این منبع شاید یک متر در یک مترونیم بود و ارتفاعش هم یک و بیست بود و ما چهارتا مرد در این منبع آب کردند و خاک هم رویمان ریختند و ما را نگه داشتند، حالا حالات خودش را به قلم و کتاب درآورد، مدتها در این منبع بودیم و میخواستیم بایستیم نماز بخوانیم نمیشد و جا نمیشدیم و در همان منبع و به بدنه تیمم میکردیم وضعی بر ما گذشت از نظر طهارت، از نظر نماز، از نظر غذا، مردم این عزتی که دارید مدیون شهداء هستید پای سفرهی شهدا نشستید اگر همین شهداء دفاع از حرم نبودند ناموس داعشی برای ما نمیگذاشت و بعضیها نان نظام را میخورند و کفران میکنند ثروت امروزتان، آرامش امروزتان، عزت امروزتان مدیون تلاشهای شهداء هستیم. جلوی این داعشیهای نانجیب ملحد را نگرفته بودند چیزی از ما نمیماند، این آقا کتاب شرح حال خودش را در دوران اسارت سامرا نوشته است و چه کردند به اینها، ما میخواستیم دستشویی بریم نمیگذاشتند و تا مدتی در همان منبع دستشویی میکردیم و ما التماس میکردیم که در شبانهروز وقت بگذارید بگویید فلان ساعت در را باز میکنیم دستشویی بروید نمیگذاشتند، حرف 15 سال قبل است ما اهل دقیانوس نیست داعش مال کی هست؟ همین چند سال. آن وقت پای سفرهی نظام نشستیم و امنیت داریم و نق هم میزنیم و ناسزا میگوییم و قیامت هم شرمندهی شهداء هستیم جلوی سلیمانیها باید سر پایین بیندازیم، همهی ما مدیون هستیم ها. این مسجد را میبینید با این امنیت نشستید و با این آرامش زندگی میکنید و جزء مهمترین نعمتها پیغمبر دو چیز را نام میبرد امنیت و سلامتی که مردم از این دو تا غافل هستند، مردم نعمت را در پول میبینند در خانههای آنچنانی میبینند، با پای خودت راه میروی این بزرگترین سلامتی هست، وقتی از دست داد آن وقت میفهمی چه خبر است، وقتی دید که دیگر توانایی ندارد یک آقایی از مؤمنین بود خدا رحمتش کند سالهای آخر عمر مریض شده بود و دیدم در مسجد پایین پلهها ایستاده است و گفت: آقای حدائق دیالیزی هستم و کیسه بهم وصل است خیلی دلم میخواهد نماز را در مسجد بخوانم ولی میترسم از اینکه مسجد را نجس کنم به این مردم بگویید قدر سلامتیتان را بدانید، گاهی اوقات فراموش میکنیم زیرا غرق نعمت هستیم.
یک وقتهایی اضطرار هست اینها باید در همان منبع آب و با آن وضعیت تیمم کنند و هم نماز بخوانند قرآن میفرماید: «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[9] از خدا بیاموزید بعضیها را دیدید سختگیران عالم میشوند و خدا با آن عظمت که میتواند همه را مجبور به کاری بکند میفرماید: میتوانی بکن اگر نمیتوانی انجام نده، بدنت سالم است روزه بگیر، مریض هستی ماههای دیگر روزه بگیر، نمیتوانی؟ مد طعام بده، نداری؟ بگو استغفرالله ربی و أتوب الیه. کی مثل خدا با بندهها راه میآید، سروکارت با غیر خدا نیفتد. اگر بگوییم حرف همان است که ما میگوییم و دومی ندارد خب بیخود میکنی خدا به آن عظمت میگوید«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[10] ما به اندازه وسعتتان انتظار داریم میلیاردر با کارگر فرق میکند، از وزیرش یک انتظار داریم و از آبدارچی یک انتظار دیگر. از آن آقایی که 80 سال زندگی کرده یک انتظار داریم و آن کسی 20 ساله است یک انتظار دیگری داریم.
لذا همین که شاعر بگوید: هر که بامش بیش برفش بیشتر، هر چه سوادهایتان بالاتر و پول و موقعیتها بیشتر باشد و امکاناتتان افزونتر باشد وسعتتان بیشتر، تکلیفتان بیشتر است. یک کسی خدمت رسول الله آمد وضع خودش را گفت: یا رسول الله دستم خالی است پیغمبر فرمودند: قیامت خداوند از آنهایی که امکانات کم در دنیا در اختیارشان بود به اعمال کمشان راضی است، به یک کارگر در حد کارگر بودن انتظار دارند ثروتهایتان هر چه بیشتر باشد باید عبادتتان بیشتر باشد. مسئولان ما عبادتهای شما باید با کارمندتان فرق داشته باشد حالا قیامت خواهید دید. خدا عبادتی که از آیت الله العظمی میخواهد از یک طلبه نمیخواهد، عبادتی که از استاد دانشگاه میخواهند از دانشجو نمیخواهند. میگویند ما به تو بیشتر داده بودیم و تکلیفت بیشتر است. پیغمبر فرمود: «من رضی فی الدنیا بالیسیر من المال اینهایی که در دنیا به مال کم قانع هستند خدا قیامت به عمل کمشان راضی است، «رضی الله فی الآخرة» میگویند چیزی در دنیا نداشتی همین نمازهایتان قبول است، آن کسی که دارد حسابرسیاش زیاد است.
دنیا بر وفق مرادمان است باید خوب هم کار کنیم، آزمونی که از یک استاد دانشگاه میگیرند با آزمونی که از بچهی ابتدایی میگیرند خیلی متفاوت است، میگویند آقا شما به نسبت دانشت از شما پرسیده میشود، شما به نسبت ثروتهایت بازخواست میشوی، یک کارهایی از یک گروهی سر بزند حسنه است ولی از یک گروهی دیگر سر بزند گناه محسوب میشود، از ابرار حسنه است ولی مقرّبین اگر همان کار سر بزند گناه حساب میشود. میگویند ما یک انتظار بالاتری داریم، «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[11] این قاعده است که تکالیف الهی درس در این آیه است، تکالیف الهی بیش از توان انسانها نیست مردم باید خدا آموخت، از بچههایتان در حد توانشان انتظار داشته باشید، از مردم در حد توانشان باید انتظار داشت ما گاهی اوقات از همه یکسان انتظار داریم، بابا این جوان دارد بیتقوایی میکند و خداگریزی میکند این در کدام خانواده بزرگ شده است؟ کدام پدر بالای سر او بوده است، کدام مادر او را تربیت کرده است این امکاناتی نبوده است که اینجور شده است بله شما این را مقایسه میکنید با یک جوانی پدر و مادر خوب و امکانات و محیط خوب داشته است و این انصاف نیست؟! خدا از هر کسی به اندازهی وسعش و ظرفیت او انتظار دارد.
بعد آیه میفرماید:«لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ» [12]مردم خوبیها به خودتان میرسد و بدیها به خودتان میرسد، «لَهَا مَا كَسَبَتْ»[13] کارهای شایسته سمت خودتا میآید، «وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ»[14] یعنی کارهای بد و خلاف هم سراغ شما میاید، خوبیها و بدیها متوجه حال شما خواهد شد، این میرساند مردم مراقب باشید.
از مکافات عمل غافل مشو، گندمت گندم بروید و جوزجو.
این هم یک نکته در این آیه است که اعمال انسانها دارای آثاری است که بازتابش به خود مردم بر میگردد، خوبیها میآید در زندگی و بدیها هم به زندگی انسان برمیگردد ولی یک وقتی غافل هستیم و خواب هستیم نمیدانیم طرف میگوید امروز روز خوبی بود و گرفت برایمان و موفقیت خوبی داشتیم ببین چه کار کردی که روز خوبی داشتی؟! اگر یک جایی گیر داشتی آن گیره را پیدا کن، :«لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ» [15]چه کارهای نیک به شما بر میگردد و از آن طرف کارهای خطا هم به سمت شما برمیگردد و از همین لحاظ ما کسبت استفاده میشود مردم در کارهایشان آزاد است و خدا میگوید اختیار دادیم کار نیک کردی نتیجه میگیری کار شر کردی آثارش شما را خواهد گرفت و انجام و ترک دستورات الهی ضرر است و یا نفعش متوجه خود ماست، حالا این نگاه غلط را بعضیها دارند ها؟! آقا ما حالا اگر بندگی خدا بکنیم خدا محتاج به بندگی ماست؟ اصلا اینجوری نباید بندگی کرد. بندگی خدا نفعش به خود انسانها برمیگردد نافرمانی خدا زیانش به خود انسانها بر میگردد ما اگر خطایی کردیم آثار آن خطا در زندگی ما میآید و اگر خدمتی کردیم نفعش را خودمان میبینیم. :«لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ» [16] در ادامهی همین آیه میبینیم و خدا اشاره میکند و به همهی ما میآموزد. «وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا»[17] خدایا بر ما تحمیل نکن ما ظرفیت نداریم که بخواهیم مکافات کارهای خلافمان را تحمل کنیم بگوییم خدایا ما یک ظرفیت محدودی داریم ضمن اینکه شما تکلیفتان متناسب با ظرفیتهاست و به تناسب ظرفیتها خدا انتظار دارد این در ذیل این آیهی شریفه لذا اگر کسی کاری را پذیرفت که از حیطهی توانش خارج است خودش اسباب ذلت خودش را فراهم کرده است خدا هم این را نمیخواهد، خدا میفرماید ما اینگونه عمل نکردیم ما در حق تکلیفتان میخواهیم لذا میگویند خودتان را مشقت و زحمت نیاندازید در حد توانتان کار کنید واجبات را خدا هم در حد توان انتظار دارد، زکات داشتی زکات بدهید نداشتید زکات از شما ساقط است خمس به همین نحو و نماز به همین کیفیت و حج به همین کیفیت، تمام دستورات اسلام برمیگردد به همان شرائط که طرف اگر توانایی و وسعش را داشت بپذیرد و انجام بدهد اگر در حیطهی توانش نبود انجام ندهید، این هم یکی دیگر از مواردی که سبب میشود نفس انسانها ذلیل میشود پذیرفتن کارهایی که خارج از ظرفیت ماست و خارج از توان ماست، این را اولیاء الهی فرمودند مراعات کنید حدیث امام صادق هم خوانده شد و روایات متعددی داریم که مؤمن نباید خودش را ذلیل کند، آقا یک جایی نمیتوانید بگویید نمیتوانید. خدا رحمت کند آیت الله العظمی گلپایگانی سال 71 بود یعنی چند سال قبل؟ 30 سال قبل حاج آقا یک نامهای بود خدمت ایشان نوشته بودند گفتند خودت این را محضر ایشان ببر و من رفتم و سالهای پایانی عمر ایشان بود وضع جسمانی ایشان وضع خوبی نبود کسالت داشتند من رفتم در بیت ایشان و به اتاقش رفتم، آقازادهی ایشان محبت کرد و ما را به کنار ایشان راهنمایی کردند ایشان در تخت نشسته بودند و پاهایش دراز بود، مرحوم آیت الله العظمی صافی گلپایگانی داماد ایشان بود نشسته بود و آیت الله محقق کاشانی داماد دیگرشان نشسته بودند و یک تعدادی آن آیت الله علوی و عدهای دیگر که کنار اینها نشسته بودند و متوجه شدم که جلسهی استفتاء است و آقا نشسته بودند و آقایان جلسهی استفتاء بود و مسائلی که سؤال شده بود میخواستند نظر آقای گلپایگانی را بگیرند و مسائل مستحدثه بود و معمولی نبود که در رساله اشاره شده باشد این را من خودم به چشم خودم دیدم مردم از یک مرجع یاد بگیرید، تا یک چیزی از شما میپرسند دهان را باز نکن و جواب بده مواظب باش عالمانه باشد، ایشان نشسته بودند که فرع فقهی مطرح شد، فرع که مطرح شد اینها مثل اینکه روز قبل هم مطرح شده بود و آقا فرمودند بروید نظر فقهاء گذشته را در حدود این مسئله بیاورید، آیت الله العظمی صافی گفت: مرحوم محقق حلی شبیه به این مسأله این نظر را دارد، دیگری از قول مرحوم شیخ انصاری صاحب جواهر و یکی یکی زحمت کشیده بودند و اقوال را گفتند و آیت الله گلپایگانی گوش میکردند وقتی حرفها را شنیدند و یک مقداری فکر کرد و گفت: من که فعلا چیزی نفهمیدم، صبر کنید تا فردا. دین یعنی این، بگذارید من رویش دقت کنم و نظر بدهم، جلسه تمام شد یک فقیه اهلالبیت عمرش را در اجتهاد صرف کرده است و یک جایی یا مسئله الان نمیتوانم نظر قاطعی بدهم تأمل میکند و بعضیها چه زود میپذیرند و حرف میزنند و قضاوت میکنند این درسی بود من از این عالم و مرجع عظیم القدر گرفتم ایشان فرمودند: فردا بیایید تا من رویش فکر کنم و فردا نظر میدهم. صل الله علیک یا مولانا یا ابالحسن یا علی بن موسی الرضا
یکی از عزیزان گفتند حاجتی داریم یک خاطرهای من از آیت الله والد بگویم مقدمه که دلهایتان آماده بشود اینها در کتابها گیرتان نمیآید این از حکایتهای سینه به سینه است، حاج آقا فرمودند سال 50 بود ما مشهد بودیم یک شب جمعی از علماء آن وقت مشهد نشسته بودند و از کسانی که الان زنده هست و در قید حیات از آنها فقط آیت الله العظمی وحید خراسانی است، خیلی بزرگان علماء مشهد هم بودند و گفتند نشسته بودیم یک آقایی بود به نام آقای سعیدی چند سال این کلیددار حرم امام رضا بود، سالها کلید دست این بود و شبها نفر آخر بود درها را میبست و میرفت و سحر نفر اول بود که میآمد و درها را باز میکرد،پیرمرد شده بود این آقای سعیدی، به ایشان گفتند شما سالها کلیددار حرم بودی از امام رضا چیزی دیدی؟ حاج آقا این خاطره را نقل کردند سرخدام بود و امین حرم بود و کلید دار بود گفتند: آن زمانی که کلید حرم دستم بود و مسئولیت حرم در بازکردن درها به من بود، روال کار من این بود که سحرگاه یک ساعت و نیم به اذان صبح بیدار میشدم و لباس میپوشیدم میآمدم سمت حرم تا وقتی که میرسیدم نیم ساعت به اذان صبح بود و خادمها یک عده آمده بودند و بعضی از مردم هم میآمدند پشت در ایستاده بودند تا وارد شوند و نماز صبح بخوانند آن زمان 24 ساعت حرم باز نبود، گفت: روال کار من این بود، یک شب بیدار شدم دیدم که نیم ساعت به اذان صبح هست و خیلی دیرم شده بود و سریع وضو گرفته و لباس پوشیدم و حرکت کردم به سمت حرم، رسیدم پشت در صحن دیدم برخلاف شبهای دیگر که تعدادی از خدام بودند و مردم هم آمده بودند امشب که ما دیر آمدیم کسی نیامده است هیچ کس پشت در صحن نیست ما در صحن را باز کردیم و آمدم و در حرم را باز کردم و وارد حرم شدم چراغها را که روشن کردم آن ساعت دیواری حرم را که دیدم هنوز یک ساعت و نیم به اذان صبح وقت مانده است متوجه شدم که ساعت منزل ما جلو رفته بود و خراب شده بود و من خیلی زودتر آمدم و حالا گفتم یک توفیقی است و آمدیم و نماز نافلهی شب را بالای سر حضرت خواندیم اینجا یک نکته خدمتتان بگویم این نماز را خیلیها نتیجه گرفتند به بعضیها گفتم که گرههای کور در زندگیشان بود و در مشهد خواندند و کار حل شد، امام جواد میفرماید: هر کسی مشکل دارد مشهد برود بالای سر پدرم دو رکعت نماز بخواند در قنوت نماز مشکل خودش را بگوید حاجت خودش را از خدا بخواهد خدا به عظمت امام رضا حاجتش را میدهد، آقایان من خودم این نماز را به خیلیها گفتم و گرههای کور باز شد و مشکلات لاینحل حل شد، این آقای سعیدی گفتند بالای سر حضرت خودم بودم و ضریح مطهر ایستادیم نماز نافله را خواندیم و شفع را خواندیم و در قنوت نماز وتر داشتم العفو العفو العفو میگفتم که وقتی دو تا کلید چمدان کف دست من قرار گرفت همزمان صدایی از ضریح مطهر بلند شد سعیدی فردا صبح ساعت 8 اتوبوسی از تهران میرسد دروازهی مشهد با این مشخصات، مسافرها که پیاده شدند در بین مسافرها دو تا خانم جوان و میانسال هستند که همهی مسافران از اینها فاصله میگیرد این دو تا خانم تا مشهد هستند مهمان من هستند از آنها پذیرایی کن و نهایت اکرام را بگذار و این کلیدهای چمدانهای اینهاست. آقای سعیدی گفت: بدن من به لرزه افتاد ما در حال قنوت صدا از ضریح مطهر بلند شد گفت: نماز را که خواندم کلید را در لباسم گذاشتم وقت نماز صبح خدام آمدند و مردم آمدند نماز صبح خوانده شد.
هر که را اسرار حق آموختند ، مهر کردند و دهانش دوختند
گفت: به خادمها هیچی نگفتم و هفت و نیم صبح رفتم به دروازهی مشهد، سر ساعت 8 اتوبوسی که آقا فرمودند رسید با همان مشخصات دیدم مسافرها پیاده شدند و همهی مسافرها رفتند یک طرف آن دو تا خانم جوان و میانسال رفتند یک طرف و کسی با این خانمها حرف نمیزد مردم از امام رضا یاد بگیرید و درس بگیرید، دست رد به سینه زدن خیلی راحت است، زمین خوردن زیر پایش بزنی که دیگر بلند نشود خیلی راحت است.
مردی نبود فتاده را پا زدن، گر دست فتاده را بگیری مردی
برای اینکه خودم یک چیزی دستگیرم بشود پیرمردی در آن زائرها بود رفتم سراغ آن پیرمرد و گفتم: آقا من سؤال دارم شما از تهران آمدید؟ گفتم: این دو تا خانم هم تهرانی هستند گفت: بله، گفتم: چرا با فاصله هستید اگر همه از یک شهر آمدید چرا نسبت به این دو تا خانم بیگانگی میکنید، گفت: نپرس. ما ساکت شدیم دوباره پرسیدم و گفتم میخواهم بدانم؟ گفت: نپرس. مرتبهی سوم سؤالم را تکرار کردم که جواب منطقی بده. گفت: فقط یک جمله بگویم این دو تا خانم در تهران مشهوره به بدکاره و فساد هستند، اینها شنیدند که ما مشهد میرویم و با اصرار با ما مشهد امدند و میخواهیم خدمت امام رضا بیاییم و توبه کنیم، گفت: اینقدر این دو تا زن بدنام هستند که مردم میترسندبا اینها حرف بزنند همه از اینها فاصله میگیرند، آقای سعیدی گفت: تا این را پیرمرد گفت، گفتم: السلام علیک یا أیها الامام رئوف، آقا چه کسانی را مهمان میگویی؟ چه کسانی را سفارش میکنی؟! رفتم سراغ این دو تا خانم و گفتم: شما برای مشهد جایی اسکان هستید؟ گفت: من خانهای دارم در خدمت شماست و ماشین گرفتم و چمدانهایشان را در داخل ماشین گذاشتم و به منزل بردم و به خانم گفتم: دو تا مهمان عزیز آوردم سربسته بگویم اینها سفارش شدهی های امام رضا هستند. به خانم گفتم به اینها رسیدگی کن و احساس غربت نکنند و خانمم به من گفت : آقای سعید اینها خیلی مضطرب هستند میخواهند چمدانهایشان را باز کنند ولی کلید چمدانهایشان را گم کردند، گفت: یادم نبود آن دو تا کلید که کف دستم در قنوت نماز شب در دستم قرار گرفت و آقا گفت این کلید چمدانها است، به نزد این دو تا خانم رفتم و کلیدها را نشانشان دادم و گفتم: این کلید چمدانهای شماست؟ اینها با تعجب نگاه کردند و گفت: کلید چمدانها دست شما چه میکند؟ گفتم: فقط یک جمله بگویم امام رضا شما را قبول کرد. امام رضا شما را پذیرفت. خیلی این خانمها زار زدند و گریه کردند و علامهی طباطبایی میفرماید: چرا به امام رضا امام رئوف میگویند السلام علیک أیها الامام رئوف در زیارت بقیهی ائمه نداریم ولی زیارت امام رضا هست السلام علیک أیها الامام رئوف، زیارت هم از امام جواد است مرحوم علامه میفرماید: نه اینکه بقیهی ائمه رئوف نیستند ولی رأفت امام رضا حسی است و لذا یکی از بزرگان میگوید میخواهید رأفت امام رضا را بفهمید باید حرم مدینه را دیده باشید و بقیع رفته باشید و کربلا و نجف و کاظمین و سامرا و در حرم امام رضا وقتی مینشینی یک احساس آرامش خاصی به او دست میدهد مثل اینکه دست نوازشگر امام رضا را بر سر خودت احساس میکنی، بعضیها حاجت دارند التماس دعا خواستند بگویید
آقا دوستان را کجا کنیم محروم
تو که بادشمنان نظر داری
السلام ای شهید خراسان، ای پناه همه بیپناهان
تو جگرگوشهی مرتضایی، تو علی بن موسی الرضایی
امشب چی میخواهی از امام رضا؟ بگوییم آقا تو را به جد غریبت سید الشهداء همین بیت را در حق ما اجرا کن این زبان حال این جمع حاضر به محضر امام رضا است، میگویند آقا امام رضا دو شخصیت خیلی حساس بودند یکی حضرت فاطمهی زهرا، دوم جوادالائمه، آقا را به این دو عزیز قسم بدهیم.
جان زهرا و جان جوادت، وقت مردن کند ما را یادت
ای رضاجان، ای رضاجان، ای رضاجان، ای رضاجان
[1].تصنیف غرر الحکم و درر الحکم ، ص478، 10983
[2].تصنیف غرر الحکم و درر الحکم ، ص478، 10983
[3]. یوسف، آیه55
[4]. یوسف، آیه55
[5]. جمعه، آیه2
[6].آل عمران، آیه164
[7].الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص64
[8].بقره، آیه286
[9].بقره، آیه286
[10].بقره، آیه286
[11].بقره، آیه286
[12].بقره، آیه286
[13].بقره، آیه286
[14].بقره، آیه286
[15].بقره، آیه286
[16].بقره، آیه286
[17].بقره، آیه286