WhatsApp-Image-2022-08-19-at-83946-AM
WhatsApp-Image-2022-08-19-at-83738-AM
WhatsApp-Image-2022-08-19-at-83614-AM
WhatsApp-Image-2022-08-19-at-83132-AM
WhatsApp-Image-2022-08-19-at-83343-AM
WhatsApp-Image-2022-08-19-at-83008-AM
WhatsApp-Image-2022-08-19-at-83104-AM
WhatsApp-Image-2022-08-19-at-82932-AM
WhatsApp-Image-2022-08-19-at-82709-AM

استاد حدائق روز جمعه 28 مردادماه 1401 در مهدیه بزرگ شیراز در مراسم گرامیداشت هشتمین سالگر ارتحال آیت الله شیخ حبیب الله ادیب به بیان ویژگی های شخصیتی آن بزرگوار پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين‏»[1]

صدق الله العلي العظيم

خب ايام مصادف با هشتمين سال ارتحال اين عالم مبارز و مجاهد و فقيه فرزانه­ای که من ديشب در حرم حضرت احمد ابن موسی هم عرض کردم قدر اين عالم در اين شهر شناخته نشد و قدرش مجهول ماند. متأسفانه­ بعضی­ها را ما وقتی از دست می­دهيم می­فهميم چه از دست داده­ايم و خود ايشان هم اهل سر و صدا نبود اهل ادعا نبود، دنبال اين صحبت­ها هم نبود، شخصيتی که عرض کردم ديشب در جريان يورش به فيضيه هشت دندان ايشان شکست در سال چهل و دو، تمام اين دندان­های جلو ايشان مصنوعی بود، که ايشان می­گفت ما رو پشت­بام فيضيه بوديم داشتيم با اين کماندوهای شاه مبارزه می­کرديم راه پله را ياد گرفتند آمدند بالا، ايشان گفت آمدند رو پشت­بام ديديم طلبه­ها را دارند می­گيرند با سر واژگون می­کنند از آن ارتفاع کف فيضيه گفتند من با عجله آمدم از پله­ها بيايم، کماندویی داشت می­آمد چوبی در دستش بود پرتاب کرد طرف صورت من، من دستم را حائل قرار دادم اين قدر ضرب داشت که دست برگشت خورد در دهان من تمام اين دندان­ها شکست، سال شصت به دست منافقين ملعون در همين شهر ايشان ترور شد قبل از شهيد دستغيب، که آيت­الله شهيد دستغيب رحمة­الله عليه ديدن ايشان رفتند، که گلوله به کف پای ايشان خورد صبيه ايشان آسيب ديد شخصيت مبارز مجاهد در دفاع از امام؛ امام را زندان بردند سال چهل و دو. اين سند در کتاب تحليل بر نهضت امام خمينی امضای ايشان موجود است ايشان، مرحوم آيت­الله ربانی و خيلی از فضلای آن وقت فارسی در قم برای آزادی امام در آن خفقان دولت ستم­شاهی که شاه کمر به قتل امام بسته بود اين­ها امضاء کردند نامه نوشتند. حالا در پايان عرايض می­کنم از اعضای جدی و رسمی جامعه روحانيت شيراز و از مدرسين برجسته اين شهر و ديار بود. ايشان کسی بود که مکتب اسلام را با آيت­الله العظمی مکارم و آيت­الله العظمی سبحانی سال هزار و سه صد و سی و نه که يک تعداد از حاضرين در اين دنيا تشريف نداشتيد بنا نهاد، آن زمان ايشان قلم به دست گرفت....

 من از فرصت هم استفاده کنم همين هفته دو شنبه محضر آيت­الله العظمی مکارم بودم، ايشان فرمودند سلام ما را به مردم فارس برسانيد الحمدلله حالا بعض شيطنت­های کج انديشان که آقا مريض­اند آقا فلانند، الحمدلله در نهايت دقت در نهايت جودت ذهنی فرمودند شما در شيراز به مردم فارس سلام ما را برسانيد، مسائل فقهی محضر ايشان مطرح شد مطالبی را ايشان پاسخ دادند اين سلام مرجعيت راه من امروز از فرصت استفاده کنم خدمت همه شما عزيزان رسانده باشم، آيت­الله اديب سال هزار و سه صد و سی و نه کار فرهنگی را شروع کرد، نه در نظام جمهوری اسلامی که بعضی از ما تعلل می­کنيم شرائط داريم کوتاهی می­کنيم آن زمان در آن خفقان مقاله­های که ايشان که نوشتند تأليفاتی که ايشان داشتند، خدا رحمت کند اين شخصيت فرزانه و اين عالم مبارز را.

خب به پاس احترام به ايشان ايام مصادف با هشتمين سالگرد ارتحال اين عالم ربانی است خدا بر علو درجات ايشان بيفزايد من تشکر می­کنم از محضر همه حاضرين محترم برادران عزيز، خواهران محترمه روحانيت و علماء محترم و معززی که در محضرشان هستيم.

بحث صبح­های جمعه ما منشور اميرالمؤمنين به مالک اشتر بود، ويژگی­های صالحان از نگاه امام صالحان که عرض کرديم اين به درد همه ما می­خورد همه ما بايد به اين توصيه نامه­ اميرالمؤمنين به مالک عمل کنيم مخصوصاً کسانی که کار دست­شان است مخصوصاً مسئولين جمله به جمله اين نامه را بايد با دقت مطالعه کند، نکاتی را ما در فرصت­های قبل از آن عهد نامه که طولانی­ترين نامه اميرالمؤمنين در نهج­البلاغه نامه به مالک است در ادامه آن صحبت­های که محضر عزيزان از نگاه اميرالمؤمنين اشاره شد امام می­رسند به اين قسمت می­گويند آقای مالک مردمی که تو با آن­ها کار داری از دو دسته خارج نيستند يا هم اعتقاد و هم فکر تو هستند يا نظر در خلقت با تو هستند، در طبقه­بندی و اين­هم برای ما متدينين درس است، اين حزب­بندی­ها را بگذاريم کنار گروه­بندی­ها سياسی­بازی­ها که چپ است؟ که راست است؟ اين مال فلان مسجد است اين فلان مسجد است، ببين اميرالمؤمنين چگونه طبقه­بندی می­کند آقا می­فرمايد مردم دو دسته هستند يا در اعتقاد دينی با تو هستند ما هستيم اميرالمؤمنين تراز ما علی­ابن ابی طالب است، آقا اميرالمؤمنين فرمود: «انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ... وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا»[2] مردم نگاه­تان به اهل­البيت باشد پيشی بر اهل­البيت اگر گرفتيد گمراه می­شويد، تندروی بر ولايت، تندروی بر امامت، سبقت بر اهل­البيت ضلالت است عقب­ماندن از اهل­البيت هلاکت است، همراه با اهل­البيت سعادت است، يک خرده­ای ما متدينين هم بايد در رفتارهايمان يک تجديد نظری بکنيم يک خرده از آن تعصب­های تند و واهی تعديل پيدا کنيم ما هستيم و عهدنامه حضرت می­فرمايد مردم دو دسته هستند يا در دين با شما مشترک­اند يا در خلقت با شما مشترک­اند يعنی از نظر اعتقادی با شما اصلاً همسو نيستند مسلمان نيست، خدا را قبول ندارد ولی هيکلش هيکل انسانی است نظير تو در خلقت، بعد ببينيد آقا در روابط اجتماعی چه می­فرمايد؟ حضرت می­فرمايد مالک: «إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ  مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ»[3] آقای مالک قدرت دستت هست، فرصتی به تو داده شده اين مردمی که با تو کار دارند حالا يا مسلمان هستند يا غير مسلمان، ولی انسان­اند، من نامه­های اميرالمؤمنين را داشتم نگاه می­کردم در يک­جايي آقا با يک يهودی داشتند صحبت می­کردند فرمودند: «يا اخ اليهودی» ، ای برادر يهودی با يهودی! امام خطاب برادری می­کند، ما عارمان می­شود به همکش خودمان بگوييم برادر، کجا بودند آن­ها و بعض از ما کجا هستيم؟ حضرت می­فرمايد آقای مالک نسبت به مردم در خطاهايشان تو مسئول هستی، تو فرماندار و مسئول همه کاره مصر شدی، حضرت می­فرمايد: «يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ»[4] مردم يک وقتی لغزش­های از آن­ها سر می­زند افراط می­کنند معصوم که نيستند گناهی از ايشان سر می­زند، بالاخره معصوم قرآن تعريف کرده: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»[5]همه ما در مقام خطا و خلل و لغزش هستيم عصمتی که اولياء معصومين که آيه تطهير در شأن­شان نازل شده که کس ديگر ندارد حالا نسبتی است اين خطاها يک خطا بيشتر يک خطا کمتر، ما نگاه عصمت که نبايد به يکديگر داشته باشيم حضرت می­فرمايد با اين مردمی که تو سر و کار داری: «يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ»[6] لغزش­های از اين­ها به صورت افراط سر می­زند: «وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ»[7] يک­سری عواملی علت­های به سمت اين­ها می­آيد که اين­ها نافرمانی می­کنند خطای می­کنند اشتباهی از اين­ها سر می­زند: «وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ»[8] سببش هم اين می­شود که به دست اين­ها خطایي، لغزشی صورت می­گيرد خب شما بايد چه بکنيد آقای مالک؟ در اين جامعه­ای که شما مسئول هستيد و مسئوليت به تو داديم اين مردم چه آن­های که هم آيين شما هستند چه آن­های که نيستند در برابر خطاهايشان لغزش­هايشان اشتباهات­شان اين­ها درس­های مديريتی است حضرت فرمود: «فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ»[9] با مردم در بخشيش و گذشت چنان که دوست داری خدا با تو چنان کند از خدا چه انتظاری داريد؟ شب قدر می­آيند درخانه خدا الهی العفو، ريز و درشت و خرد و کلان، جزئی و کلی­مان را ببخش بعد از يک گوشه و يک خطا حاضر نيستيم ببخشيم، به خدا می­گوييم: «يا ارحم الراحمين، يا غفار الذنوب يا ستار العيوب استر عيوبنا» ولی نسبت به عيب­های که می­فهميم اين طور نيست، صالحين که­ها هستند؟ آقا می­فرمايد آقای مالک همان طوری که از خدا انتظار داری خدا ببخشدت، زير مجموعه­ات اگر اشتباهی کرد بگذر تا خدا بگذرد، البته حالا من در عفو ممدوح و عفو مذموم يک نکته را از خود مولی عرض می­کنم خود حضرت ولی شاکله عفو آثار عفو، برکات عفو در زندگی فردی زندگی اجتماعی، اين يک بحث مفصلی است که انشاءالله فرصت ديگر عرض خواهيم کرد، متأسفانه اين روحيه گذشت در جامعه رنگ باخته است، خدا به حضرت موسی فرمود موسی به بندگان من بگو همانطوری که از من انتظار بخشش داريد اگر کسی در حق شما اشتباهی کرد پيشيمان شد بگذر تا من خدا بگذرم، در حالات امام صادق دارد آقا می­فرمايند وقتی می­خواهيد دعا کنيد اول بگوييم خدايا هرکسی که ما از او حقی طلب داريم ما گذشتيم خدايا شما قادر هستی کسانی که بر ما حقی دارند اسباب مغفرتش را برای ما فراهم کنيد:

سخت می­گيرد جهان، بر مردمان سخت­گير

يک وقتی در يک جزئی می­گوييم قيامت جلوت را می­گيريم اما دلمان می­خواهد کليات خطاهايمان را ديگران و پروردگار در گذرت حضرت می­فرمايد آقای مالک چطور از خدا انتظار داری خدا ببخشد اين­ها وقتی در حق تو بدی کردند بگذر.

البته حالا عفو يک جمله آقا اميرالمؤمنين دارند می­فرمايند کسی را ببخشيد که پيشيمان است: «الْعَفْوُ عَنِ الْمُقِرِّ لَا عَنِ الْمُصِر»[10]اگر کسی آمد گفت آقا غيبتت کردم حلالم کن ديگر خجالتش ندهيد ديگر بيش از اين شرمنده­اش نکن تا گفت غيبت کردم پيشيمانم بگو گذشتم، آقا ما يک­جا در حق شما بدی کرديم حالا پيشيمان شديم ديگر خجالت نده اين فرد را اين پيشيمان است اين مقر به اشتباه است اين­جای بخشيدن دارد يک­جای ما آقا در حق شما مسائل مالی شما کم گذاشتيم ولی حالا واقعاً نادم هستم کمکم از زير دين بيايم بيرون اين را ياريش بايد کرد، آن­جای که نبايد بخشيد اميرالمؤمنين می­فرمايد مصر است آنی که اصرار بر اشتباه دارد و بازهم می­خواهم خطا را مرتکب بشود می­گويد آقا ما غيبت کرديم حالا شما بخشيدی نبخشيدی بازهم پا بده غيبت می­کنم خب اين را نبايد بخشيد يک آدم مصر است خاطی جسور است جايگاه بخشيدن جای است که طرف ندامت برايش حاصل شده باشد پيشيمانی برايش اتفاق افتاده باشد اصلاً قاعده الهی هم در بخشيدن همين است، خدا در قرآن می­فرمايد: «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ‏»[11] نسبت به چه کسانی؟ «لِمَنْ تابَ‏»[12]کسانی که اول توبه می­کند: «وَ آمَنَ‏»[13] بعد از توبه بر می­گردند جبران می­کنند ايمان می­آورند: «وَ عَمِلَ صالِحاً‏»[14]کار شايسته انجام می­دهند: «ثُمَّ اهْتَدى‏‏»[15] آن بخشيش الهی هم شرط دارد شرطش ندامت است شرطش پيشيمانی است البته در سخنان خود حضرت در نهج­البلاغه هم داريم، دو جا بخشيش ديگر دست ما نيست اين­ها حق کسی هم نيست بخششد، يک: جايي که حکومت اسلامی آسيب ديده اين کار کسی نيست ببخششد سلطنت اسلامی آسيب ديده به خاطر خطا و اشتباه کسی اين­جا نه بنده می­توانم بخشم نه حضرت عالی و نه ديگران در کلام خود اميرالمؤمنين است اين­جا جای بخشيش نيست و دوم: دست اندازی در بيت­المال آن­هم جای بخشيدن نيست بلی يک وقت حق شخصی شما را کسی ضايع کرده پيشيمان است آمده می­گويد ببخشيد از حق خودتان می­بخشيد ولی دست اندازی در بيت­­المال مسلمين و اجحاف به اموال عمومی مردم، اين طرف بگويد پيشيمان هستم من را ببخشيد طرفش فقط ما نيستيم جامعه اسلامی ذی حق است و اين نمی­شود بخشيد و اين­جای بخشيدن نيست اين بايد جبران کند بايد برگرداند.

يک جمله ديگر هم من عرض کنم امام هم عفو را اشاره می­فرمايد هم صفح را عفو يعنی بخشيدن گذشتن، طرف را خيالش راحت کنيد که ما گذشتيم، صفح خيلی هنر می­خواهد صفح کار امام حسين است صفح کار رسول­الله است صفح کار يوسف پيغمبر است، ما هنر بکنيم بتوانيم ببخشيم: «صفحاً جميلاً» ، که خدا می­فرمايد در قرآن يعنی چه؟ صفح می­گويند آن بخششی است که می­بخشد، منت نمی­گذارد و شخصيت هم می­دهد! يک کسی بيايد بگويد حاج­آقا بدی کردم بهت، حلالم کن می­گوي اسمش را نبر ديگر حرفش را نزن، جبران هم بهش می­کنيد محبت هم بهش می­کنيد اين را می­گويند صفح، فقط به بخشيش تنها اکتفاء نمی­شود حضرت يوسف پيغمبر برادرها خيلی بدی کردند به اين برادر، قريب به سی سال فراق بين پدر و پسر که هم يوسف گريه می­کرد هم يعقوب، که امام باقر می­فرمايد پنج نفر در نظام خلقت از همه بيشتر گريه کردند دو نفرشان حضرت يعقوب است و حضرت يوسف، در عالم خلقت به اندازه اين پنج نفر کسی گريه نکرده، حضرت آدم ابوالبشر جزء بکائون عالم بوده حضرت يعقوب حضرت يوسف حضرت زهرای مرضيه و حضرت زين­العابدين، يوسف در فراق پدر شب و روز گريه می­کرد حالا تمام اين گرفتاری­ها در چاه افتادن، بازار برده­ فروش­ها خانه عزيز مصر، زندان رفتن، مسبب اوليه­اش همين برادرهای بی­انصاف بودند سببش اين­ها بودند يوسف بر عريکه قدرت است قدرت مطلق است و اين جمله را هم بگويم در روايت داريم که از مکارم اخلاق بخشيدن از موضع قدرت است يعنی جايي بتوانی انتقام بگيری و نگيری مثل خدا يعنی کار خدايي بکنی، بتوانی طرف بدهکارت را زندان بيندازی و نيندازی، از موضع قدرت بخشيدن: «الْعَفْوُ فِي الْمَقْدُرَةِ، الْقَصْدُ فِي الْجِدَةِ»[16]، اين­ها جزء عالی­ترين کارهاست در پيشگاه ذات مقدس ربوبی: «وَ الرِّفْقُ بِعِبَادِ اللَّهِ»[17]اين توصيه حضرت خضر به حضرت موسی وقتی اين دو پيغمبر در سوره کهف می­خواستند از هم جدا بشوند حضرت موسی به خضر گفت يک نصيحتی هم به من بکن، بعد از آن جريانات سه­گانه­ای که ديده شد گفت آقای موسی سه­تا کار را خدا خيلی دوست می­دارد يکی بخشيش از موضع قدرت زورت برسد برخورد کنی برای خدا ببخش، يوسف همين کار را کرد يوسف قدرتمند برادرهای قحطی زده از کنعان بلند شدند آمدند جلسه ديدار اول هم نشناختند يوسف را ولی حضرت يوسف شناخت اين­ها را در ملاقات دوم که اين­ها اين برادر را شناختند که اين برادر همان برادر سال­های گذشته است که کتکش زدند به قصد کشتن او را در چاه انداختند اين­ها خجالت کشيدند نگفتند برادر، گفتند: «يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ‏»[18]ای بزرگ مصر گرفتار شديم رو به تو آورديم: «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ‏»[19]حضرت يوسف می­دانيد چه کرد؟ اين را می­گويند صفح تاريخ، گفت سفره پهن کنيد می­­دانست اين برادرها گرسنه هستن گفت غذا بياوريد غذا آوردند به برادرها گفت بنشينيد پای سفره، خودش مثل يک خدمتکار دور سفره می­چرخيد برادرها خجالت می­کشيدند غذا بخورند گفتند برادر شما بزرگ مصر هستی بنشين تا ما غذا بخوریم، يوسف فرمود من بايد به مصری­ها بياموزم احترام به برادران را!

در دارالرحمه داشتند کسی را دفن می­کردند ديدم يک آقايي رسيد کنار قبر هی خاک ور می­دانشت می­ريخت روی سر خودش می­گفت خاک به سر شدم خاک به سر شدم، ببينيد تفاوت ره از کجاست تا به کجا! گفتم جلویش را بگيريد که اين کارهای جاهلانه می­کند دعوتش به صبر کنيد، يکی گفت آقای حدائق اين برادر متوفی است اين­ها سيزده سال در شيراز بودند همديگر را نديده بودند قهر بودند الآن به آقا در اداره­­اش خبر دادند داداشت را دارند دفن می­کنند خودش را رسانده کنار قبر هی خاک می­ريزد رو سرش می­گويد خاک به سر شدم، گفتم واقعاً هم که خاک بسر شده، سيزده سال در يک شهر بی­خبر اين اخلاق انسانی است؟ حالا اسلام به کنار پای منبر نياييم ولی يک­جاهای کم بگذاريم که آن­جاها بايد کار کنيم، يا حسين نگوييم ولی با حسين نباشيم، حضرت يوسف گفت بنشين پای سفره غذا خودش مثل يک خدمتکار دور سفره می­چرخيد سفره را مديريت می­کرد اين جمله را بشنويد عظمت حضرت يوسف در اين آيه است، اين­ها وقتی گفتند برادر ما آمديم نگفتند يا ايها العزيز خطاب عزيز مصر بودن به حضرت يوسف نداد حضرت يوسف يک جمله فرمود، فرمود: «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ»[20]از امروز حرف گذشته ديگر به ميان نيايد، تمام شد گذشته پايان يافت جريانات گذشته اين را می­گويند مؤمن صفح، صفح: «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ»[21]شاعر زيبا می­گويد:

جمال يوسف ار دانی، به حسن خود مشو غره

کمال يوسفی بايد،  تو را تا ماه کنعان شد

چشم و ابرو کسی را ماندگار نمی­کند اخلاق انسان­ها را ماندگار می­کند اين صفح زيبای تاريخ است.

صفح دوم از رسول­الله بگويم، صفح مکه است سال هشتم هجرت رسول­الله با قدرت کامل داشت وارد مکه می­شد اين سوق ابوسفيان که خراب شد حالا عزيزان ما حاجی­آقای يقطين می­داند بازار ابوسفيان از بازارهای معروف در مکه بود اين انتهای سوق به طرف مسجدالحرام که می­آمد اين­جا همان­جای بود که خالد ابن وليد آن شعار را داد، سپاه اسلام با قدرت داشت وارد مکه می­شد کدام مکه؟ مکه­ای که بيش از هشت سال قبل پيامبر غريبانه مظلومانه هجرت کرد يعنی پای قتل پيغمبر ايستاده بودند کدام مکه؟ مکه­ای که ابوسفيان در رفتن پيغمبر زندگی رسول­الله را مصادره کرد اموال پيغمبر را به تارج بردند پيامبر داشتند وارد می­شدند مسلمان­ها در معيت حضرت با اقتدار: «الْعَفْوُ فِي الْمَقْدُرَةِ»[22]اين است خالد ابن وليد يک شعاری داد، گفت:

«اليوم يوم الملحمة، اليوم تسبى الحرمة»[23]

 امروز روز انتقام است امروز روزی است که بايد حرمت­ها شکسته بشود خون­ها ريخته بشود، يعنی امروز جبران گذشته را از جان ابوسفيان و من تبع­اش در می­آوريم تا پيغمبر ديدند مسلمان­ها همنوا شدند با خالد ابن وليد سريع به اميرالمؤمنين فرمودند برو پرچم را از دست خالد بگير شعار را عوض کن بگو: «اليوم يوم المرحمة»[24]امروز روز رحمت است مسلمان­ اسوه شما رسول­الله است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»[25]اين پيغمبر را خدا می­فرمايد بکن اسوه بکن تراز بکن شاقول زندگی خودت. بعد پيغمبر دنبال آن به اميرالمؤمنين فرمودند بگوييد خانه ابوسفيان، پناهندگان در خانه ابوسفيان، دارايي ابوسفيان در امن و امان است شما بدتر از ابوسفيان زمان پيغمبر داشتيد هيچ جنايتی جنگی فتنه­ای نبود که دست پيدا و پنهان ابوسفيان در کار نباشد پدر معاويه پدر بزرگ يزيد لعنه­الله عليهم اما پيغمبر چه کرد؟

کريمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند

پيامبر فرمود ابوسفیان من تبعش که ساکن در منزل هستند، من تبع در خانه ابوسفيان که بود؟ هند جگرخار، هند چه کرد شکم حضرت حمزه را در احد پاره کرد روده­های حضرت حمزه را بيرون آورد مثل گردن بند دور گردن انداخت، لب گوش ابرو اعضای حضرت حمزه را مثله کرد کرد سر ريسمان مثل گردن بند به گردن انداخت پيغمبر به اين خانم بدکار بد رفتار مرتد می­فرمايد من بخشيدم ما هستيم و پيغمبر، کاسه­ای از آش داغ­تر که نبايد بود حالا اين رسول­الله چه کرد؟ اين صفح دوم زيبای تاريخ است.

صفح سوم را هم بگذاريد با روضه بگويم صفح سوم را مقدمه روضه قرار می­دهم از سيدالشهداء که چه کرد اين بزرگ انسان؟ چه کرد امام حسين که آن مؤرخ مسيحی می­گويد سه گذشت در تاريخ نظير ندارد و همين­ سه­تا گذشت را نام می­برد گذشت يوسف گذشت رسول­الله گذشت سيدالشهداء، اين­ها جزء صفح­های زيبای تاريخ بشريت است من ادامه سخن هم اشاره­ای کنم، حضرت فرمودند: « فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ»[26] آقا فرمودند مالک تو بالا دست اين مردم هستی، اما تو هم بالا دست داری، مديران­مان بالا دست دارند وزير، وزيرهايمان بالا دست دارند رئيس جمهور، رئيس جمهور بالا دست دارد خدا، اميرالمؤمنين می­فرمايد حضرت فرمود آقای مالک: «فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ»[27]تو بالا دست اين مردم هستی: «وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ»[28] آنی که تو را مقام نصب کرده بالادست توست يعنی من علی ابن ابی طالب: «وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ»[29]خدا بالا دست آن کسی است که تو را به اين ولايت نصب کرده به اين قدرت نصب کرده بعد حضرت فرمود: «وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاكَ بِهِمْ»[30] دقت کن در رسيدگی امورات مردم مشکلات اين­ها را با تدبير و درايت حل کن.

خب آيه­ای را از سوره اعراف آيه 199 به اعتبار عفو خوانده شد که من فقط همين نکته را اشاره کنم وقت ضيق است توضيحاتی را نسبت به اين آيه انشاءالله فرصت ديگر محضر عزيزان فقط ذيل اين آيه من اين جمله را از امام صادق عرض کنم امام صادق فرمود اخلاقی­ترين آيه­ای در قرآن آيه 199 سوره مبارکه اعراف است، سه­تا دستور خدا در اين آيه می­دهد: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين‏»[31]خطاب به پيغمبر است و دستور کلی برای همه ماست در همه عرصه­های تاريخ رسول­الله عفو را پيشه خود کن، خدا می­فرمايد: «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ‏»[32] امتت را به نيکوکاری دعوت کن دستور دوم، «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين‏»[33]از انسان­های جاهل هم اعراض کن که اين چندتا پيام دارد بزرگان مفسرين می­گويد اين­که امام صادق می­فرمايد کامل­ترين جامع­ترين آيه­ اخلاقی است در تمام ابعاد اين آيه پيام دارد بعد فردی بعد اجتماعی، دنيوی اخروی، اثبات نفی، مهر قهر، که حالا انشاءالله اين نکات را در فرصت ديگر در ادامه فرمايش اميرالمؤمنين و توصيه به عفو عرض خواهيم کرد يک تذکر هم من عرض کنم انشاءالله جلسات صبح­های جمعه که برگزار می­شود دهه پايانی ماه صفر که انشاءالله مجلس منعقد خواهد بود از روز اربعين که روز شنبه است جمعه هم برنامه است تا پايان ماه صفر که شهادت حضرت ثامن­الحجج علی ابن موسی الرضاست آن­های که مشرف هستيد زيارت اربعين نعم السعاده و ملتمس دعا هستيم، آن­های که تشريف دارند انشاءالله با حضور خودشان زينت بخش مجالس سوگواری اهل­البيت را فراهم خواهند کرد.

من ديشب توضيحاتی را نسبت به حضرت آيت­الله اديب اعلی­الله مقامه عرض کردم ايشان از شاگردان برجسته حضرت امام بودند تقريرات امام را ايشان در دست نوشته­ها دارند و از شاگردان مرحوم حضرت آيت­الله العظمی بروجردی آيت­الله العظمی گلپايگانی و مرحوم آيت­الله العظمی ميرزاهاشم آملی گرچه ايشان خب از دوران طفوليت بدو ولادت از نعمت پدر محروم بود و همين هم سبب می­شد که ايشان می­فرمودند که من درد ايتام را می­فهمم آدم يک وقت خودش درد کشيده است گرسنگی کشيده می­فهمد گرسنگی يعنی چه؟ و الحمدلله حسن تدبير الهی که ايشان تحت نظارت و تربيت مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ غلام­حسين اديب لاری قرار گرفت که اين عالم فرزانه برجسته که مرحوم آقای حاج شيخ غلام حسين اديب از چهره­های برجسته علمی فارس بود که در مدرسه منصوريه هم سال­ها تدريس داشتند ديگر اواخر لار رفته بودند در لارستان بودند تحت تربيت آيت­الله حاج شيخ حسين اديب که شوهر عمه ايشان هم بود قرار گرفتند و از آغاز طلبگی که شروع طلبگی­شان در شيراز در مدرسه علميه منصوريه بود و بعد از چند سال هجرت به قم نمودند و در محضر بزرگان علمای در قم به کسب مدارج علمی و طی کردن مراحل عاليه علمی پرداختند ساليان متمادی ايشان تبليغ داشتند هم در فارس هم در کشورهای حاشيه خليج خدمات زيادی هم از خودشان باقی گذاشتند اين حسينيه لارستانی­های در قطر، در امارات در کويت، ايشان يک عاملی بود برای تقويت اين مردم و حمايت اين­ها و با آن تبليغی که اين­ها می­کردند اين طلبه­هايمان بايد بشنوند طلبه­ها يک گوشه از تبليغ ايشان را بگويم.

ايشان فرمودند من امارات می­رفتم تبليغ، همين دبی امروز دبی امروزی که بالاخره تجدد و امکانات شما می­بينيد گسترده است گفتند خيلی مردم در فشار بودند داستان مال مثلاً شصت سال قبل است شايد هفتاد سال قبل است، می­گفتند يک آقایی بود از ما دعوت کرده بود که اين ميزبان ما بود اين يک مغازه­ای کوچکی داشت، در اين مغازه روزها کار می­کرد شب­ها يک نردبانی می­گذاشت رو پشت بام مغازه يک مغازه مثلاً دوازده متری داشت، ايشان می­گفتند من شب­ها روی پشت­بام اين مغازه يک بستری برای ما پهن می­کرد يک بستر هم برای خودش می­انداخت يک نردبان می­گذاشت از اين نردبان می­رفتيم بالا رو پشت­بام هوای گرم می­گفتند يک ظرف آب هم می­گذاشت می­گفت اگر گرم­تان شد صورت­تان را شست و شو کنيد اين جوری تبليغ می­کردند! خدا رحمت کند آيت­الله والد ما می­گفتند بزرگ شدن خمره رنگريزی نيست شانسی نيست، پيشانی­اش بلند است اين­ها شرک است ديديد بعضی­ها اين حرف­های شرک آلود را می­زنند می­گويد آقا فلانی پيشانی­اش بلند است شانس دارد نمی­دانيم صورتش را کجا شست؟ اين خلاف قرآن است، قرآن می­فرمايد: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه‏ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏»[34]ما ذرة المثقال­ها را حساب می­کنيم ما می­بينيم تلاش­های شما را برای ترويج دين، که می­رويد در يک منطقه محروم دبی شصت هفتاد سال قبل با آن زحمت با آن سختی دو ماه تبليغ. خاطراتی را ايشان از آيت­الله العظمی وحيد در کويت در حسينيه­های که داشتند خودشان يک وقتی تعريف می­کردند حالا اين را ديشب نگفتم امروز بگويم، می­گفتند يک آقايي آمده بود روحانی نمايي بود اين اصلاً معلوم بود که اين مأمور است لباسی پوشيده بود می­گويند يک وقتی به شيخ انصاری گفتند يک طلبه­ای خلاف کرد گفت طلبه خلاف نمی­کند خلاف­کار را رفته در لباس طلبه يک خلاف­کاری را رفتنه و الا اين لباس اين تربيت سلامت و پاکی دارد، يک آدم متقلبی آمده در اين لباس سوء استفاده کرده ايشان می­گفتند يکی آمده بود در قطر اين آمده در اتاقی هم که در اختيار ما بود حالا در زمانی که قطر بودند می­گفتند من می­ديدم که گاهی اوقات يک دفترچه­ای دارد يک سری مطالبی را می­نويسد می­آمد پای منبر ما می­نشست گوش می­کرد چون می­دانست آيت­الله اديب شاگرد امام و همان­ سال­های که اين­ها زير نظر بودند قبل از انقلاب بود می­گفتند پای منبر من می­آمد مجلس آيت­الله وحيد هم می­رفت و بعد می­آمد تا پاسی از شب گذشت ما می­خواستيم بخوابيم، گوشه­ای نشسته بود مشغول تأليف بود گفتند يک روز مانده بود به پايان سفر ما اين ديگر ساکش را بست و گفت من دارم می­روم ايران و خدا حافظ رفت دست بر قضاء کتاب را جا گذاشت، گفتند چمدانش را برداشت و رفت اين کتاب را گذاشت و گفتند من هم خيلی نگران شدم گفتم اين بی­­چاره خيلی دقت داشت در نوشتن اين کتاب، گفتند يک لحظه کتاب را باز کردم که ببينم اين حالا کتاب چه بود؟ اين­ها مثلاً مسموعات علمی که می­شنيد می­نوشت ديدم دقيقاً گزارش لحظه به لحظه آقای اديب بود! ساعت فلان رفت منبر در حرف­هايش اين را زد، اين صحبت را کرد اين جمله را گفت آقای اديب اين را گفت اين کار را کرد گفتند همينطور که داشتم ورق می­­زدم يک دفعه برگشت با عجله آمد در اتاق و کتاب را برداشت و رفت يعنی خب شخصيت مبارز انقلابی که حتی در کشورهای خليج هم ايشان زير نظر بود و خب آن سوابق قبل از انقلاب ايشان سوابق دوران انقلاب، سال‌ها در ايام دفاع مقدس حضور در جبهه داشت با وسيله شخصی خودش هم ايشان می­رفت بيشتر که يک بار هم ماشين ايشان سقوط کرد ايشان آسيب ديدند برای رزمندها آذوقه می­بردند سامان­دهی می­کردند می­رفتند در جبهه يک ماه دو ماه بين رزمنده­ها در محورهای عملياتی حضور پيدا می­کردند يک شخصيت وظيفه­شناس در عرصه اجتماعی خدمت گذار، من شب گذشته عرض کردم اين مسجدالرجای که شما امروز می­بينيد ايشان می­فرمودند اين مسجدالرجا زمين بود يک زمين خالی آقايان رجايي گفتند ما يک زمينی داريم می­دهيم برای مسجد، گفتيم بياييم در همين زمين نماز بخوانيم گفتند مدتی ما در زمين نماز می­خوانديم، این آقا هم بودند، شاهد از غيب رسید! بفرما يکی از نمازگزارانی که: «و الذی يصدق بقولی». حضرت آقا گفتند زمين را مرحوم حاج ابوالقاسم رجايي حاج عبدالنبی رجايي رحمت الله عليهما اين­ها دادند گفتند فعلاً اين زمين را ما داديم، گفتم آقا در همين زمين نماز بخوانيم آمديم اقامه نماز می­کرديم نماز صبح ظهر مغرب عشاء حالا ما مسجد آماده دست­مان است استفاده، آقا حوصله­اش نمی­شود از داخل خانه­اش بيايد مسجد قيامت نبايد انتظار داشته باشيم آن مجاهدت­های که کسانی برای برای احترام به مسجد زمين بود امکانات نداشت آمدند ما اين مساجدی که الحمدلله امکانات دارد را غريب گذاشتيم، گفتند به واسطه حضور مردم و همت بانيانی، اين مسجد شد امروز مسجدالرجاء حوزه علميه امام صادق من ديشب رو منبر عرض کردم حاج آقای کلانتری توليت محترم بعد از منبر گفتند فلانی ما اولاً طلبه­های حاجی­آقا بوديم در مدرسه امام جعفر صادق همين حاج آقای کلانتری توليت فعلی آستان، گفتند ما به آن آقازاده­شان جناب حجة الاسلام و المسلمين آقای حاج شيخ محمدحسين اديب ما در اين مدرسه شروع کرديم و اين مدرسه را هم ايشان گفتند من با پول شخصی خودم ساختم با پولی که خودم تبليغ رفته بودم از بيت­المال عوائد مثلاً نذورات و خيرات مردم نبود مساجد متعددی من را من در همين شيراز می­شناسيم که ايشان نقش داشت در تکميلش در بنائش در اتمامش در خود استان بارها من شاهد بودم ايشان پی­گيری می­کرد در مناطق محروم، مدرسه مسجد در منطقه لارستان خيرين را سرخط می­کرد ارادت ويژه­ای به مجلس امام حسين داشت من اين صحنه را يادم نمی­رود لارستانی­ها در شيراز يک اجتماعی پيدا کردند، حرف شايد حدود بيست و پنج سال شايد بيشتر باشد اين­ها گفتند می­خواهد مراسم عزاداری را دهه اول محرم ايشان گفتند بياييد مسجدالرجا حالا سبک سينه زنی اين­ها يک سبک خاصی قطاری سينه می­زنند کمر همديگر را می­گيرند من جلسه اول که رفتم ديدم خود آيت­الله اديب از منبر که آمد پايين عمامه­اش را از سرش برداشت عباء را برداشت قبائش را در آورد با يک دشداشه و يک عرقچنين رفت داخل عزادارها اين کمر عزاداران را گرفت مثل بقيه شروع کرد سينه زدن اصلاً برای همه تعجب بود يک آيت­الله در مجلس عزای امام حسين بدون ذره­ای تکبر، بعد هم با همت ايشان اين حسينيه لارستانی­های خيابان منوچهری خانه­ای بود خريداری شد من در کار بودم در همان خانه دو سه سال با همان وضع روضه­خوانی می­شد عزاداری می­شد حالا هستند آقايون لاری­ها در مجلس، که بعد بانيان خيری آمدند روضه منتقل شد به دبيرستان رو به روی اين حسينيه آن­جا روضه خوانده می­شد بعد اين بنا ساخته شد به شکل امروز و اين شکل آبرومند درآمد خود ايشان در کار بود عزيزان لارستانی زحمت کشيدند بانيان خير تلاش کردند يک شخصيتی که الحمدلله در عرصه اجتماعی در عرصه علمی در همه عرصه­ها انسان موفق کوشا ساعی اهل تهجد نافله شب انس با قرآن داشت و اهل ذکر بود بارها من با ايشان سفر بودم در مسير دائم الذکر بود مأنوس به تلاوت قرآن بود در طول سال نافله شب اهل تهجد بود و بسيار انسان متواضع و فروتن با اين­که از نظر علميت علميت بالای داشت، من اين را هم اشاره کردم گاهی اوقات من می­ديدم يکدفعه خم می­شد ايشان دست يک آدم عامی را می­بوسيد يک آيت­الله يکدفعه دست کسی را می­گرفت می­بوسيد گفتم آقا گفت اين آدم مؤمن متقی است شما خبر نداريد بايد دستش را بوسيد واقعاً فرد متواضع فروتن ما همان سال­های طلبگی يادم نمی­رود در مدرسه ايشان چند سال توفيق داشتيم خدمت ايشان اعيادی بود يکدفعه می­خواستند پذيرای کنند ايشان بلند می­شد شيرينی گرفته بود، خود ايشان دستور داده بودند تهيه کرده بودند می­گفتند من خودم می­خواهم از شما پذيرايي کنم. يک استاد يک آيت­الله شيرينی می­گرفت جلو طلبه­ها می­گفت همه بنشينيد من خودم پذيرايي می­کنم گاهی اوقات طلبه­ها از کلاس می­خواستند بيايند بيرون درس که تمام می­شد می­ديديم خود ايشان با عجله می­آمد بيرون کفش­های طلبه­ها را جفت می­کرد آيت­الله يعنی اين، استاد يعنی اين، درس اخلاق بسيار فروتن بسيار متواضع خدايش او را رحمت و در جوار اوليائش و مواليانش متنعم به نعم الهی بگرداند.

اما سومين صفح زيبای تاريخ، گذشت سيدالشهداء نسبت به حرّ می­گويند اين در تاريخ نظير ندارد دشمنی که آمده طرف را تحت­الحفظ ببرد به کوفه اين­ها وقتی با امام حسين رو به رو شدند بعضی­ها نوشتند که آقا امام حسين اگر فقط به اين­ها آب نمی­داد حرف و لشکريانش تلف می­شدند آقا فرمودند همه را سيراب کنيد حالا روز قبلش در يک منزلگاهی که رسيدند امام حسين به زهير فرمودند، زهير جغرافيای عراق را خوب می­شناخت آقا فرمودند تمام مشک­های يدک­تان را پر کنيد از آب، زهير گفت آقا نيازی نيست ما در مسيری که داريم می­رويم آب به اندازه بر می­داريم منزلگاه بعد هم آب هست آقا فرمودند همين­که می­گويم مشک­های اضافه همه را آب کنيد، زهير مو می­بيند سيدالشهداء پيچش مو، زهير ابرو را نگاه می­کند سيدالشهداء اشارات ابرو:

تو مو می­بينی و من پيچش مو، تو ابرو من اشارت­های ابرو

امام می­دانند که يک لشکر تشنه دارند می­آيد مشک­ها را همه پر کردند رسيدند در شراف يک روز مانده بود به محرم حر با امام حسين رو به رو شد همه تشنه بودند آقا فرمودند همه را آب بدهيد مشک­ها را پياده کنيد هزار سرباز را سيراب کردند مسلمان سيدالشهداء دشمن را آب داد، ما در اين اوضاع آشفته اقتصادی چه کار داريم می­کنيم؟ در اين آشفته بازاری که خدا امکانات به ما داده است نسبت به رفع مشکلات ديگران چقدر قدم بر می­داريم می­گوييم مال خودم است اختيارش با خودم است بابا امامت سيدالشهدای که مجلس عزايش برپاست آب حياتی که عامل حيات است به دشمن دارد آب می­دهد آقا فرمودند همه را سيراب کنيد کردند، آقا فرمود اسب­ها و مرکب­ها را هم آب بدهيد اين­ها مخلوقات خداست، اسب­ها را هم آب دادند، مجاشئ می­گويد من آخرين سرباز حر بودم از قافله عقب افتاده بودم، تشنگی داشت من را از پا در می­آورد خودم را رساندم به منزلگاه شراف افتان و خيزان رسيدم به يک مشکلی، می­گويد افتادم رو زمين به شکم رو زمين افتاده بودم بند مشک را باز کردم که آب بنوشم بدنم دچار ارتعاش شده بود دهنه مشک را نمی­توانستم بگيرم آب با شدت خارج می­شد ديدم يک آقايي آمد بالای سر من مشک را بلند کرد فرمود من آب می­ريزم تو آب بنوش می­گويد آهسته آهسته آب از دهانه مشک آمد نوشيدم نوشيدم سيراب که شدم تصورم اين بود که يکی از دوستان همرزم ماست، سربلند کردم ديدم سيدالشهداست اف بر اين جماعت اف بر اين مردم آقا دشمن را هم آب داد کربلا چه کردند با آقا؟

صلّی الله عليک يا اباعبدالله صلی­الله عليک يابن رسول­الله.

يک مؤرخ فرانسوی می­گويد بزرگترين دليل مظلوميت سيدالشهداء روز عاشورا شهادت طفل شيرخواره حسين بود، مگر يک بچه شيرخواره چقدر آب می­خواست بنوشد و سيراب شود! صدای گريه علی بلند شده بود علی را آوردند در آغوش پدر سپردند آقا اين آقازاده را رو دست گرفت: «يا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل!»[35]مردم اگر به حسين رحم نمی­کنيد به اين بچه رحم کنيد مگر نمی­بينيد از شدت عطش دارد جان می­دهد دارد دست و پا می­زند: «أما ترونه يتلظّى عطشاً»[36]:

اينکه ببين کودکی گناه ندارد، يا که سر رزم اين سپاه ندارد

امروز درخانه آن باب­­الحوائج خردسال کربلا رفتيم از محضرش بخواهيم با آن دستان کوچکش گره­های بزرگ را مرتفع می­کند.

بلکه دل افسرده از تو آه ندارد، راه دهيد آن­که راه پناه ندارد

خدا لعنت کند ابن سعد را رو کرد به حرمله گفت چرا جواب حسين را نمی­دهی، اين نانجيب گفت پدر را هدف روم يا طفل را؟ گفت مگر سفيدی زيرگلوی علی را، ای وای ای وای يک وقت اين تير از گوش تا گوش علی را پاره کرد: «فذبح الطفل من الوريد إلى الوريد»[37]و «من الأذن إلى الأذن»[38]يک وقت ديدند آن لحظه آخر يک آقا زاده­ای تبسم کرد و جان داد:

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند، آن که بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

آقا خون­های حنجر علی را قسمتی به قنداقه او، قسمتی را به سمت آسمان پاشيد خدايا برای حسين تحمل اين صحنه آسان است چون شما می­بينيد، يک جمله هم از عقيله بنی هاشم عمه­اش زينب بگويم بعد از شهادت علی زينب کبری فرمود علی دلها بسوزد برای تو هر طفل شيرخواری را که از شير مادر جدا می­کنند با مهر و محبت و با ناز و عطوفت تو را از شير مادر گرفتند به جای محبت با تيزی نوک پيکان حرمله:

يا صاحب الزمان بدم دم کربلا بگذار و بستان، سر پرخون ز دست نيزه­داران

تو ای دست خدا با شست قدرت، بکش تير از گلوی شيرخواران

الا لعنة الله علی القوم الظالمين

و لا حول و لاقوة الا بالله العلی العظيم

اللهم تقبل منا و من اهل مجلسنا

پروردگارا به عظمت علی اصغر توفيق آن­گونه زيستنی که مرضی ذات مقدس شماست در اين فرصت­های باقی مانده زندگانی به همه ما عنايت بفرمايد.

 

[1] اعراف 199.

[2] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص143.

[3] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.

[4] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.

[5] احزاب 33.

[6] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.

[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.

[8] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.

[9] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.

[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏75 ص89.

[11] طه 82.

[12] طه 82.

[13] طه 82.

[14] طه 82.

[15] طه 82.

[16] وسائل الشيعة ج‏16 ص163.

[17] وسائل الشيعة ج‏16 ص163.

[18] يوسف 88.

[19] يوسف 88.

[20] يوسف 92.

[21] يوسف 92.

[22] وسائل الشيعة ج‏16 ص163.

[23] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏17 ص272.

[24] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏17 ص272.

[25] احزاب 21.

[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.

[27] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.

[28] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.

[29] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.

[30] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.

[31] اعراف 199.

[32] اعراف 199.

[33] اعراف 199.

[34] زلزله 7- 8.

[35] وقعة الطف ص246.

[36] تاريخ امام حسين عليه السلام = موسوعه الامام الحسين عليه السلام ج10 ص612.

[37] موسوعه عاشورا ص328.

[38] تاريخ امام حسين عليه السلام = موسوعه الامام الحسين عليه السلام ج4 ص243.

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه