استاد حدائق روز جمعه 28 مردادماه 1401 در مهدیه بزرگ شیراز در مراسم گرامیداشت هشتمین سالگر ارتحال آیت الله شیخ حبیب الله ادیب به بیان ویژگی های شخصیتی آن بزرگوار پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[1]
صدق الله العلي العظيم
خب ايام مصادف با هشتمين سال ارتحال اين عالم مبارز و مجاهد و فقيه فرزانهای که من ديشب در حرم حضرت احمد ابن موسی هم عرض کردم قدر اين عالم در اين شهر شناخته نشد و قدرش مجهول ماند. متأسفانه بعضیها را ما وقتی از دست میدهيم میفهميم چه از دست دادهايم و خود ايشان هم اهل سر و صدا نبود اهل ادعا نبود، دنبال اين صحبتها هم نبود، شخصيتی که عرض کردم ديشب در جريان يورش به فيضيه هشت دندان ايشان شکست در سال چهل و دو، تمام اين دندانهای جلو ايشان مصنوعی بود، که ايشان میگفت ما رو پشتبام فيضيه بوديم داشتيم با اين کماندوهای شاه مبارزه میکرديم راه پله را ياد گرفتند آمدند بالا، ايشان گفت آمدند رو پشتبام ديديم طلبهها را دارند میگيرند با سر واژگون میکنند از آن ارتفاع کف فيضيه گفتند من با عجله آمدم از پلهها بيايم، کماندویی داشت میآمد چوبی در دستش بود پرتاب کرد طرف صورت من، من دستم را حائل قرار دادم اين قدر ضرب داشت که دست برگشت خورد در دهان من تمام اين دندانها شکست، سال شصت به دست منافقين ملعون در همين شهر ايشان ترور شد قبل از شهيد دستغيب، که آيتالله شهيد دستغيب رحمةالله عليه ديدن ايشان رفتند، که گلوله به کف پای ايشان خورد صبيه ايشان آسيب ديد شخصيت مبارز مجاهد در دفاع از امام؛ امام را زندان بردند سال چهل و دو. اين سند در کتاب تحليل بر نهضت امام خمينی امضای ايشان موجود است ايشان، مرحوم آيتالله ربانی و خيلی از فضلای آن وقت فارسی در قم برای آزادی امام در آن خفقان دولت ستمشاهی که شاه کمر به قتل امام بسته بود اينها امضاء کردند نامه نوشتند. حالا در پايان عرايض میکنم از اعضای جدی و رسمی جامعه روحانيت شيراز و از مدرسين برجسته اين شهر و ديار بود. ايشان کسی بود که مکتب اسلام را با آيتالله العظمی مکارم و آيتالله العظمی سبحانی سال هزار و سه صد و سی و نه که يک تعداد از حاضرين در اين دنيا تشريف نداشتيد بنا نهاد، آن زمان ايشان قلم به دست گرفت....
من از فرصت هم استفاده کنم همين هفته دو شنبه محضر آيتالله العظمی مکارم بودم، ايشان فرمودند سلام ما را به مردم فارس برسانيد الحمدلله حالا بعض شيطنتهای کج انديشان که آقا مريضاند آقا فلانند، الحمدلله در نهايت دقت در نهايت جودت ذهنی فرمودند شما در شيراز به مردم فارس سلام ما را برسانيد، مسائل فقهی محضر ايشان مطرح شد مطالبی را ايشان پاسخ دادند اين سلام مرجعيت راه من امروز از فرصت استفاده کنم خدمت همه شما عزيزان رسانده باشم، آيتالله اديب سال هزار و سه صد و سی و نه کار فرهنگی را شروع کرد، نه در نظام جمهوری اسلامی که بعضی از ما تعلل میکنيم شرائط داريم کوتاهی میکنيم آن زمان در آن خفقان مقالههای که ايشان که نوشتند تأليفاتی که ايشان داشتند، خدا رحمت کند اين شخصيت فرزانه و اين عالم مبارز را.
خب به پاس احترام به ايشان ايام مصادف با هشتمين سالگرد ارتحال اين عالم ربانی است خدا بر علو درجات ايشان بيفزايد من تشکر میکنم از محضر همه حاضرين محترم برادران عزيز، خواهران محترمه روحانيت و علماء محترم و معززی که در محضرشان هستيم.
بحث صبحهای جمعه ما منشور اميرالمؤمنين به مالک اشتر بود، ويژگیهای صالحان از نگاه امام صالحان که عرض کرديم اين به درد همه ما میخورد همه ما بايد به اين توصيه نامه اميرالمؤمنين به مالک عمل کنيم مخصوصاً کسانی که کار دستشان است مخصوصاً مسئولين جمله به جمله اين نامه را بايد با دقت مطالعه کند، نکاتی را ما در فرصتهای قبل از آن عهد نامه که طولانیترين نامه اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه نامه به مالک است در ادامه آن صحبتهای که محضر عزيزان از نگاه اميرالمؤمنين اشاره شد امام میرسند به اين قسمت میگويند آقای مالک مردمی که تو با آنها کار داری از دو دسته خارج نيستند يا هم اعتقاد و هم فکر تو هستند يا نظر در خلقت با تو هستند، در طبقهبندی و اينهم برای ما متدينين درس است، اين حزببندیها را بگذاريم کنار گروهبندیها سياسیبازیها که چپ است؟ که راست است؟ اين مال فلان مسجد است اين فلان مسجد است، ببين اميرالمؤمنين چگونه طبقهبندی میکند آقا میفرمايد مردم دو دسته هستند يا در اعتقاد دينی با تو هستند ما هستيم اميرالمؤمنين تراز ما علیابن ابی طالب است، آقا اميرالمؤمنين فرمود: «انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ... وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا»[2] مردم نگاهتان به اهلالبيت باشد پيشی بر اهلالبيت اگر گرفتيد گمراه میشويد، تندروی بر ولايت، تندروی بر امامت، سبقت بر اهلالبيت ضلالت است عقبماندن از اهلالبيت هلاکت است، همراه با اهلالبيت سعادت است، يک خردهای ما متدينين هم بايد در رفتارهايمان يک تجديد نظری بکنيم يک خرده از آن تعصبهای تند و واهی تعديل پيدا کنيم ما هستيم و عهدنامه حضرت میفرمايد مردم دو دسته هستند يا در دين با شما مشترکاند يا در خلقت با شما مشترکاند يعنی از نظر اعتقادی با شما اصلاً همسو نيستند مسلمان نيست، خدا را قبول ندارد ولی هيکلش هيکل انسانی است نظير تو در خلقت، بعد ببينيد آقا در روابط اجتماعی چه میفرمايد؟ حضرت میفرمايد مالک: «إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ»[3] آقای مالک قدرت دستت هست، فرصتی به تو داده شده اين مردمی که با تو کار دارند حالا يا مسلمان هستند يا غير مسلمان، ولی انساناند، من نامههای اميرالمؤمنين را داشتم نگاه میکردم در يکجايي آقا با يک يهودی داشتند صحبت میکردند فرمودند: «يا اخ اليهودی» ، ای برادر يهودی با يهودی! امام خطاب برادری میکند، ما عارمان میشود به همکش خودمان بگوييم برادر، کجا بودند آنها و بعض از ما کجا هستيم؟ حضرت میفرمايد آقای مالک نسبت به مردم در خطاهايشان تو مسئول هستی، تو فرماندار و مسئول همه کاره مصر شدی، حضرت میفرمايد: «يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ»[4] مردم يک وقتی لغزشهای از آنها سر میزند افراط میکنند معصوم که نيستند گناهی از ايشان سر میزند، بالاخره معصوم قرآن تعريف کرده: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»[5]همه ما در مقام خطا و خلل و لغزش هستيم عصمتی که اولياء معصومين که آيه تطهير در شأنشان نازل شده که کس ديگر ندارد حالا نسبتی است اين خطاها يک خطا بيشتر يک خطا کمتر، ما نگاه عصمت که نبايد به يکديگر داشته باشيم حضرت میفرمايد با اين مردمی که تو سر و کار داری: «يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ»[6] لغزشهای از اينها به صورت افراط سر میزند: «وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ»[7] يکسری عواملی علتهای به سمت اينها میآيد که اينها نافرمانی میکنند خطای میکنند اشتباهی از اينها سر میزند: «وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ»[8] سببش هم اين میشود که به دست اينها خطایي، لغزشی صورت میگيرد خب شما بايد چه بکنيد آقای مالک؟ در اين جامعهای که شما مسئول هستيد و مسئوليت به تو داديم اين مردم چه آنهای که هم آيين شما هستند چه آنهای که نيستند در برابر خطاهايشان لغزشهايشان اشتباهاتشان اينها درسهای مديريتی است حضرت فرمود: «فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ»[9] با مردم در بخشيش و گذشت چنان که دوست داری خدا با تو چنان کند از خدا چه انتظاری داريد؟ شب قدر میآيند درخانه خدا الهی العفو، ريز و درشت و خرد و کلان، جزئی و کلیمان را ببخش بعد از يک گوشه و يک خطا حاضر نيستيم ببخشيم، به خدا میگوييم: «يا ارحم الراحمين، يا غفار الذنوب يا ستار العيوب استر عيوبنا» ولی نسبت به عيبهای که میفهميم اين طور نيست، صالحين کهها هستند؟ آقا میفرمايد آقای مالک همان طوری که از خدا انتظار داری خدا ببخشدت، زير مجموعهات اگر اشتباهی کرد بگذر تا خدا بگذرد، البته حالا من در عفو ممدوح و عفو مذموم يک نکته را از خود مولی عرض میکنم خود حضرت ولی شاکله عفو آثار عفو، برکات عفو در زندگی فردی زندگی اجتماعی، اين يک بحث مفصلی است که انشاءالله فرصت ديگر عرض خواهيم کرد، متأسفانه اين روحيه گذشت در جامعه رنگ باخته است، خدا به حضرت موسی فرمود موسی به بندگان من بگو همانطوری که از من انتظار بخشش داريد اگر کسی در حق شما اشتباهی کرد پيشيمان شد بگذر تا من خدا بگذرم، در حالات امام صادق دارد آقا میفرمايند وقتی میخواهيد دعا کنيد اول بگوييم خدايا هرکسی که ما از او حقی طلب داريم ما گذشتيم خدايا شما قادر هستی کسانی که بر ما حقی دارند اسباب مغفرتش را برای ما فراهم کنيد:
سخت میگيرد جهان، بر مردمان سختگير
يک وقتی در يک جزئی میگوييم قيامت جلوت را میگيريم اما دلمان میخواهد کليات خطاهايمان را ديگران و پروردگار در گذرت حضرت میفرمايد آقای مالک چطور از خدا انتظار داری خدا ببخشد اينها وقتی در حق تو بدی کردند بگذر.
البته حالا عفو يک جمله آقا اميرالمؤمنين دارند میفرمايند کسی را ببخشيد که پيشيمان است: «الْعَفْوُ عَنِ الْمُقِرِّ لَا عَنِ الْمُصِر»[10]اگر کسی آمد گفت آقا غيبتت کردم حلالم کن ديگر خجالتش ندهيد ديگر بيش از اين شرمندهاش نکن تا گفت غيبت کردم پيشيمانم بگو گذشتم، آقا ما يکجا در حق شما بدی کرديم حالا پيشيمان شديم ديگر خجالت نده اين فرد را اين پيشيمان است اين مقر به اشتباه است اينجای بخشيدن دارد يکجای ما آقا در حق شما مسائل مالی شما کم گذاشتيم ولی حالا واقعاً نادم هستم کمکم از زير دين بيايم بيرون اين را ياريش بايد کرد، آنجای که نبايد بخشيد اميرالمؤمنين میفرمايد مصر است آنی که اصرار بر اشتباه دارد و بازهم میخواهم خطا را مرتکب بشود میگويد آقا ما غيبت کرديم حالا شما بخشيدی نبخشيدی بازهم پا بده غيبت میکنم خب اين را نبايد بخشيد يک آدم مصر است خاطی جسور است جايگاه بخشيدن جای است که طرف ندامت برايش حاصل شده باشد پيشيمانی برايش اتفاق افتاده باشد اصلاً قاعده الهی هم در بخشيدن همين است، خدا در قرآن میفرمايد: «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ»[11] نسبت به چه کسانی؟ «لِمَنْ تابَ»[12]کسانی که اول توبه میکند: «وَ آمَنَ»[13] بعد از توبه بر میگردند جبران میکنند ايمان میآورند: «وَ عَمِلَ صالِحاً»[14]کار شايسته انجام میدهند: «ثُمَّ اهْتَدى»[15] آن بخشيش الهی هم شرط دارد شرطش ندامت است شرطش پيشيمانی است البته در سخنان خود حضرت در نهجالبلاغه هم داريم، دو جا بخشيش ديگر دست ما نيست اينها حق کسی هم نيست بخششد، يک: جايي که حکومت اسلامی آسيب ديده اين کار کسی نيست ببخششد سلطنت اسلامی آسيب ديده به خاطر خطا و اشتباه کسی اينجا نه بنده میتوانم بخشم نه حضرت عالی و نه ديگران در کلام خود اميرالمؤمنين است اينجا جای بخشيش نيست و دوم: دست اندازی در بيتالمال آنهم جای بخشيدن نيست بلی يک وقت حق شخصی شما را کسی ضايع کرده پيشيمان است آمده میگويد ببخشيد از حق خودتان میبخشيد ولی دست اندازی در بيتالمال مسلمين و اجحاف به اموال عمومی مردم، اين طرف بگويد پيشيمان هستم من را ببخشيد طرفش فقط ما نيستيم جامعه اسلامی ذی حق است و اين نمیشود بخشيد و اينجای بخشيدن نيست اين بايد جبران کند بايد برگرداند.
يک جمله ديگر هم من عرض کنم امام هم عفو را اشاره میفرمايد هم صفح را عفو يعنی بخشيدن گذشتن، طرف را خيالش راحت کنيد که ما گذشتيم، صفح خيلی هنر میخواهد صفح کار امام حسين است صفح کار رسولالله است صفح کار يوسف پيغمبر است، ما هنر بکنيم بتوانيم ببخشيم: «صفحاً جميلاً» ، که خدا میفرمايد در قرآن يعنی چه؟ صفح میگويند آن بخششی است که میبخشد، منت نمیگذارد و شخصيت هم میدهد! يک کسی بيايد بگويد حاجآقا بدی کردم بهت، حلالم کن میگوي اسمش را نبر ديگر حرفش را نزن، جبران هم بهش میکنيد محبت هم بهش میکنيد اين را میگويند صفح، فقط به بخشيش تنها اکتفاء نمیشود حضرت يوسف پيغمبر برادرها خيلی بدی کردند به اين برادر، قريب به سی سال فراق بين پدر و پسر که هم يوسف گريه میکرد هم يعقوب، که امام باقر میفرمايد پنج نفر در نظام خلقت از همه بيشتر گريه کردند دو نفرشان حضرت يعقوب است و حضرت يوسف، در عالم خلقت به اندازه اين پنج نفر کسی گريه نکرده، حضرت آدم ابوالبشر جزء بکائون عالم بوده حضرت يعقوب حضرت يوسف حضرت زهرای مرضيه و حضرت زينالعابدين، يوسف در فراق پدر شب و روز گريه میکرد حالا تمام اين گرفتاریها در چاه افتادن، بازار برده فروشها خانه عزيز مصر، زندان رفتن، مسبب اوليهاش همين برادرهای بیانصاف بودند سببش اينها بودند يوسف بر عريکه قدرت است قدرت مطلق است و اين جمله را هم بگويم در روايت داريم که از مکارم اخلاق بخشيدن از موضع قدرت است يعنی جايي بتوانی انتقام بگيری و نگيری مثل خدا يعنی کار خدايي بکنی، بتوانی طرف بدهکارت را زندان بيندازی و نيندازی، از موضع قدرت بخشيدن: «الْعَفْوُ فِي الْمَقْدُرَةِ، الْقَصْدُ فِي الْجِدَةِ»[16]، اينها جزء عالیترين کارهاست در پيشگاه ذات مقدس ربوبی: «وَ الرِّفْقُ بِعِبَادِ اللَّهِ»[17]اين توصيه حضرت خضر به حضرت موسی وقتی اين دو پيغمبر در سوره کهف میخواستند از هم جدا بشوند حضرت موسی به خضر گفت يک نصيحتی هم به من بکن، بعد از آن جريانات سهگانهای که ديده شد گفت آقای موسی سهتا کار را خدا خيلی دوست میدارد يکی بخشيش از موضع قدرت زورت برسد برخورد کنی برای خدا ببخش، يوسف همين کار را کرد يوسف قدرتمند برادرهای قحطی زده از کنعان بلند شدند آمدند جلسه ديدار اول هم نشناختند يوسف را ولی حضرت يوسف شناخت اينها را در ملاقات دوم که اينها اين برادر را شناختند که اين برادر همان برادر سالهای گذشته است که کتکش زدند به قصد کشتن او را در چاه انداختند اينها خجالت کشيدند نگفتند برادر، گفتند: «يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»[18]ای بزرگ مصر گرفتار شديم رو به تو آورديم: «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ»[19]حضرت يوسف میدانيد چه کرد؟ اين را میگويند صفح تاريخ، گفت سفره پهن کنيد میدانست اين برادرها گرسنه هستن گفت غذا بياوريد غذا آوردند به برادرها گفت بنشينيد پای سفره، خودش مثل يک خدمتکار دور سفره میچرخيد برادرها خجالت میکشيدند غذا بخورند گفتند برادر شما بزرگ مصر هستی بنشين تا ما غذا بخوریم، يوسف فرمود من بايد به مصریها بياموزم احترام به برادران را!
در دارالرحمه داشتند کسی را دفن میکردند ديدم يک آقايي رسيد کنار قبر هی خاک ور میدانشت میريخت روی سر خودش میگفت خاک به سر شدم خاک به سر شدم، ببينيد تفاوت ره از کجاست تا به کجا! گفتم جلویش را بگيريد که اين کارهای جاهلانه میکند دعوتش به صبر کنيد، يکی گفت آقای حدائق اين برادر متوفی است اينها سيزده سال در شيراز بودند همديگر را نديده بودند قهر بودند الآن به آقا در ادارهاش خبر دادند داداشت را دارند دفن میکنند خودش را رسانده کنار قبر هی خاک میريزد رو سرش میگويد خاک به سر شدم، گفتم واقعاً هم که خاک بسر شده، سيزده سال در يک شهر بیخبر اين اخلاق انسانی است؟ حالا اسلام به کنار پای منبر نياييم ولی يکجاهای کم بگذاريم که آنجاها بايد کار کنيم، يا حسين نگوييم ولی با حسين نباشيم، حضرت يوسف گفت بنشين پای سفره غذا خودش مثل يک خدمتکار دور سفره میچرخيد سفره را مديريت میکرد اين جمله را بشنويد عظمت حضرت يوسف در اين آيه است، اينها وقتی گفتند برادر ما آمديم نگفتند يا ايها العزيز خطاب عزيز مصر بودن به حضرت يوسف نداد حضرت يوسف يک جمله فرمود، فرمود: «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ»[20]از امروز حرف گذشته ديگر به ميان نيايد، تمام شد گذشته پايان يافت جريانات گذشته اين را میگويند مؤمن صفح، صفح: «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ»[21]شاعر زيبا میگويد:
جمال يوسف ار دانی، به حسن خود مشو غره
کمال يوسفی بايد، تو را تا ماه کنعان شد
چشم و ابرو کسی را ماندگار نمیکند اخلاق انسانها را ماندگار میکند اين صفح زيبای تاريخ است.
صفح دوم از رسولالله بگويم، صفح مکه است سال هشتم هجرت رسولالله با قدرت کامل داشت وارد مکه میشد اين سوق ابوسفيان که خراب شد حالا عزيزان ما حاجیآقای يقطين میداند بازار ابوسفيان از بازارهای معروف در مکه بود اين انتهای سوق به طرف مسجدالحرام که میآمد اينجا همانجای بود که خالد ابن وليد آن شعار را داد، سپاه اسلام با قدرت داشت وارد مکه میشد کدام مکه؟ مکهای که بيش از هشت سال قبل پيامبر غريبانه مظلومانه هجرت کرد يعنی پای قتل پيغمبر ايستاده بودند کدام مکه؟ مکهای که ابوسفيان در رفتن پيغمبر زندگی رسولالله را مصادره کرد اموال پيغمبر را به تارج بردند پيامبر داشتند وارد میشدند مسلمانها در معيت حضرت با اقتدار: «الْعَفْوُ فِي الْمَقْدُرَةِ»[22]اين است خالد ابن وليد يک شعاری داد، گفت:
«اليوم يوم الملحمة، اليوم تسبى الحرمة»[23]
امروز روز انتقام است امروز روزی است که بايد حرمتها شکسته بشود خونها ريخته بشود، يعنی امروز جبران گذشته را از جان ابوسفيان و من تبعاش در میآوريم تا پيغمبر ديدند مسلمانها همنوا شدند با خالد ابن وليد سريع به اميرالمؤمنين فرمودند برو پرچم را از دست خالد بگير شعار را عوض کن بگو: «اليوم يوم المرحمة»[24]امروز روز رحمت است مسلمان اسوه شما رسولالله است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»[25]اين پيغمبر را خدا میفرمايد بکن اسوه بکن تراز بکن شاقول زندگی خودت. بعد پيغمبر دنبال آن به اميرالمؤمنين فرمودند بگوييد خانه ابوسفيان، پناهندگان در خانه ابوسفيان، دارايي ابوسفيان در امن و امان است شما بدتر از ابوسفيان زمان پيغمبر داشتيد هيچ جنايتی جنگی فتنهای نبود که دست پيدا و پنهان ابوسفيان در کار نباشد پدر معاويه پدر بزرگ يزيد لعنهالله عليهم اما پيغمبر چه کرد؟
کريمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند
پيامبر فرمود ابوسفیان من تبعش که ساکن در منزل هستند، من تبع در خانه ابوسفيان که بود؟ هند جگرخار، هند چه کرد شکم حضرت حمزه را در احد پاره کرد رودههای حضرت حمزه را بيرون آورد مثل گردن بند دور گردن انداخت، لب گوش ابرو اعضای حضرت حمزه را مثله کرد کرد سر ريسمان مثل گردن بند به گردن انداخت پيغمبر به اين خانم بدکار بد رفتار مرتد میفرمايد من بخشيدم ما هستيم و پيغمبر، کاسهای از آش داغتر که نبايد بود حالا اين رسولالله چه کرد؟ اين صفح دوم زيبای تاريخ است.
صفح سوم را هم بگذاريد با روضه بگويم صفح سوم را مقدمه روضه قرار میدهم از سيدالشهداء که چه کرد اين بزرگ انسان؟ چه کرد امام حسين که آن مؤرخ مسيحی میگويد سه گذشت در تاريخ نظير ندارد و همين سهتا گذشت را نام میبرد گذشت يوسف گذشت رسولالله گذشت سيدالشهداء، اينها جزء صفحهای زيبای تاريخ بشريت است من ادامه سخن هم اشارهای کنم، حضرت فرمودند: « فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ»[26] آقا فرمودند مالک تو بالا دست اين مردم هستی، اما تو هم بالا دست داری، مديرانمان بالا دست دارند وزير، وزيرهايمان بالا دست دارند رئيس جمهور، رئيس جمهور بالا دست دارد خدا، اميرالمؤمنين میفرمايد حضرت فرمود آقای مالک: «فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ»[27]تو بالا دست اين مردم هستی: «وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ»[28] آنی که تو را مقام نصب کرده بالادست توست يعنی من علی ابن ابی طالب: «وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ»[29]خدا بالا دست آن کسی است که تو را به اين ولايت نصب کرده به اين قدرت نصب کرده بعد حضرت فرمود: «وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاكَ بِهِمْ»[30] دقت کن در رسيدگی امورات مردم مشکلات اينها را با تدبير و درايت حل کن.
خب آيهای را از سوره اعراف آيه 199 به اعتبار عفو خوانده شد که من فقط همين نکته را اشاره کنم وقت ضيق است توضيحاتی را نسبت به اين آيه انشاءالله فرصت ديگر محضر عزيزان فقط ذيل اين آيه من اين جمله را از امام صادق عرض کنم امام صادق فرمود اخلاقیترين آيهای در قرآن آيه 199 سوره مبارکه اعراف است، سهتا دستور خدا در اين آيه میدهد: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[31]خطاب به پيغمبر است و دستور کلی برای همه ماست در همه عرصههای تاريخ رسولالله عفو را پيشه خود کن، خدا میفرمايد: «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»[32] امتت را به نيکوکاری دعوت کن دستور دوم، «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[33]از انسانهای جاهل هم اعراض کن که اين چندتا پيام دارد بزرگان مفسرين میگويد اينکه امام صادق میفرمايد کاملترين جامعترين آيه اخلاقی است در تمام ابعاد اين آيه پيام دارد بعد فردی بعد اجتماعی، دنيوی اخروی، اثبات نفی، مهر قهر، که حالا انشاءالله اين نکات را در فرصت ديگر در ادامه فرمايش اميرالمؤمنين و توصيه به عفو عرض خواهيم کرد يک تذکر هم من عرض کنم انشاءالله جلسات صبحهای جمعه که برگزار میشود دهه پايانی ماه صفر که انشاءالله مجلس منعقد خواهد بود از روز اربعين که روز شنبه است جمعه هم برنامه است تا پايان ماه صفر که شهادت حضرت ثامنالحجج علی ابن موسی الرضاست آنهای که مشرف هستيد زيارت اربعين نعم السعاده و ملتمس دعا هستيم، آنهای که تشريف دارند انشاءالله با حضور خودشان زينت بخش مجالس سوگواری اهلالبيت را فراهم خواهند کرد.
من ديشب توضيحاتی را نسبت به حضرت آيتالله اديب اعلیالله مقامه عرض کردم ايشان از شاگردان برجسته حضرت امام بودند تقريرات امام را ايشان در دست نوشتهها دارند و از شاگردان مرحوم حضرت آيتالله العظمی بروجردی آيتالله العظمی گلپايگانی و مرحوم آيتالله العظمی ميرزاهاشم آملی گرچه ايشان خب از دوران طفوليت بدو ولادت از نعمت پدر محروم بود و همين هم سبب میشد که ايشان میفرمودند که من درد ايتام را میفهمم آدم يک وقت خودش درد کشيده است گرسنگی کشيده میفهمد گرسنگی يعنی چه؟ و الحمدلله حسن تدبير الهی که ايشان تحت نظارت و تربيت مرحوم آيتالله آقای حاج شيخ غلامحسين اديب لاری قرار گرفت که اين عالم فرزانه برجسته که مرحوم آقای حاج شيخ غلام حسين اديب از چهرههای برجسته علمی فارس بود که در مدرسه منصوريه هم سالها تدريس داشتند ديگر اواخر لار رفته بودند در لارستان بودند تحت تربيت آيتالله حاج شيخ حسين اديب که شوهر عمه ايشان هم بود قرار گرفتند و از آغاز طلبگی که شروع طلبگیشان در شيراز در مدرسه علميه منصوريه بود و بعد از چند سال هجرت به قم نمودند و در محضر بزرگان علمای در قم به کسب مدارج علمی و طی کردن مراحل عاليه علمی پرداختند ساليان متمادی ايشان تبليغ داشتند هم در فارس هم در کشورهای حاشيه خليج خدمات زيادی هم از خودشان باقی گذاشتند اين حسينيه لارستانیهای در قطر، در امارات در کويت، ايشان يک عاملی بود برای تقويت اين مردم و حمايت اينها و با آن تبليغی که اينها میکردند اين طلبههايمان بايد بشنوند طلبهها يک گوشه از تبليغ ايشان را بگويم.
ايشان فرمودند من امارات میرفتم تبليغ، همين دبی امروز دبی امروزی که بالاخره تجدد و امکانات شما میبينيد گسترده است گفتند خيلی مردم در فشار بودند داستان مال مثلاً شصت سال قبل است شايد هفتاد سال قبل است، میگفتند يک آقایی بود از ما دعوت کرده بود که اين ميزبان ما بود اين يک مغازهای کوچکی داشت، در اين مغازه روزها کار میکرد شبها يک نردبانی میگذاشت رو پشت بام مغازه يک مغازه مثلاً دوازده متری داشت، ايشان میگفتند من شبها روی پشتبام اين مغازه يک بستری برای ما پهن میکرد يک بستر هم برای خودش میانداخت يک نردبان میگذاشت از اين نردبان میرفتيم بالا رو پشتبام هوای گرم میگفتند يک ظرف آب هم میگذاشت میگفت اگر گرمتان شد صورتتان را شست و شو کنيد اين جوری تبليغ میکردند! خدا رحمت کند آيتالله والد ما میگفتند بزرگ شدن خمره رنگريزی نيست شانسی نيست، پيشانیاش بلند است اينها شرک است ديديد بعضیها اين حرفهای شرک آلود را میزنند میگويد آقا فلانی پيشانیاش بلند است شانس دارد نمیدانيم صورتش را کجا شست؟ اين خلاف قرآن است، قرآن میفرمايد: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»[34]ما ذرة المثقالها را حساب میکنيم ما میبينيم تلاشهای شما را برای ترويج دين، که میرويد در يک منطقه محروم دبی شصت هفتاد سال قبل با آن زحمت با آن سختی دو ماه تبليغ. خاطراتی را ايشان از آيتالله العظمی وحيد در کويت در حسينيههای که داشتند خودشان يک وقتی تعريف میکردند حالا اين را ديشب نگفتم امروز بگويم، میگفتند يک آقايي آمده بود روحانی نمايي بود اين اصلاً معلوم بود که اين مأمور است لباسی پوشيده بود میگويند يک وقتی به شيخ انصاری گفتند يک طلبهای خلاف کرد گفت طلبه خلاف نمیکند خلافکار را رفته در لباس طلبه يک خلافکاری را رفتنه و الا اين لباس اين تربيت سلامت و پاکی دارد، يک آدم متقلبی آمده در اين لباس سوء استفاده کرده ايشان میگفتند يکی آمده بود در قطر اين آمده در اتاقی هم که در اختيار ما بود حالا در زمانی که قطر بودند میگفتند من میديدم که گاهی اوقات يک دفترچهای دارد يک سری مطالبی را مینويسد میآمد پای منبر ما مینشست گوش میکرد چون میدانست آيتالله اديب شاگرد امام و همان سالهای که اينها زير نظر بودند قبل از انقلاب بود میگفتند پای منبر من میآمد مجلس آيتالله وحيد هم میرفت و بعد میآمد تا پاسی از شب گذشت ما میخواستيم بخوابيم، گوشهای نشسته بود مشغول تأليف بود گفتند يک روز مانده بود به پايان سفر ما اين ديگر ساکش را بست و گفت من دارم میروم ايران و خدا حافظ رفت دست بر قضاء کتاب را جا گذاشت، گفتند چمدانش را برداشت و رفت اين کتاب را گذاشت و گفتند من هم خيلی نگران شدم گفتم اين بیچاره خيلی دقت داشت در نوشتن اين کتاب، گفتند يک لحظه کتاب را باز کردم که ببينم اين حالا کتاب چه بود؟ اينها مثلاً مسموعات علمی که میشنيد مینوشت ديدم دقيقاً گزارش لحظه به لحظه آقای اديب بود! ساعت فلان رفت منبر در حرفهايش اين را زد، اين صحبت را کرد اين جمله را گفت آقای اديب اين را گفت اين کار را کرد گفتند همينطور که داشتم ورق میزدم يک دفعه برگشت با عجله آمد در اتاق و کتاب را برداشت و رفت يعنی خب شخصيت مبارز انقلابی که حتی در کشورهای خليج هم ايشان زير نظر بود و خب آن سوابق قبل از انقلاب ايشان سوابق دوران انقلاب، سالها در ايام دفاع مقدس حضور در جبهه داشت با وسيله شخصی خودش هم ايشان میرفت بيشتر که يک بار هم ماشين ايشان سقوط کرد ايشان آسيب ديدند برای رزمندها آذوقه میبردند ساماندهی میکردند میرفتند در جبهه يک ماه دو ماه بين رزمندهها در محورهای عملياتی حضور پيدا میکردند يک شخصيت وظيفهشناس در عرصه اجتماعی خدمت گذار، من شب گذشته عرض کردم اين مسجدالرجای که شما امروز میبينيد ايشان میفرمودند اين مسجدالرجا زمين بود يک زمين خالی آقايان رجايي گفتند ما يک زمينی داريم میدهيم برای مسجد، گفتيم بياييم در همين زمين نماز بخوانيم گفتند مدتی ما در زمين نماز میخوانديم، این آقا هم بودند، شاهد از غيب رسید! بفرما يکی از نمازگزارانی که: «و الذی يصدق بقولی». حضرت آقا گفتند زمين را مرحوم حاج ابوالقاسم رجايي حاج عبدالنبی رجايي رحمت الله عليهما اينها دادند گفتند فعلاً اين زمين را ما داديم، گفتم آقا در همين زمين نماز بخوانيم آمديم اقامه نماز میکرديم نماز صبح ظهر مغرب عشاء حالا ما مسجد آماده دستمان است استفاده، آقا حوصلهاش نمیشود از داخل خانهاش بيايد مسجد قيامت نبايد انتظار داشته باشيم آن مجاهدتهای که کسانی برای برای احترام به مسجد زمين بود امکانات نداشت آمدند ما اين مساجدی که الحمدلله امکانات دارد را غريب گذاشتيم، گفتند به واسطه حضور مردم و همت بانيانی، اين مسجد شد امروز مسجدالرجاء حوزه علميه امام صادق من ديشب رو منبر عرض کردم حاج آقای کلانتری توليت محترم بعد از منبر گفتند فلانی ما اولاً طلبههای حاجیآقا بوديم در مدرسه امام جعفر صادق همين حاج آقای کلانتری توليت فعلی آستان، گفتند ما به آن آقازادهشان جناب حجة الاسلام و المسلمين آقای حاج شيخ محمدحسين اديب ما در اين مدرسه شروع کرديم و اين مدرسه را هم ايشان گفتند من با پول شخصی خودم ساختم با پولی که خودم تبليغ رفته بودم از بيتالمال عوائد مثلاً نذورات و خيرات مردم نبود مساجد متعددی من را من در همين شيراز میشناسيم که ايشان نقش داشت در تکميلش در بنائش در اتمامش در خود استان بارها من شاهد بودم ايشان پیگيری میکرد در مناطق محروم، مدرسه مسجد در منطقه لارستان خيرين را سرخط میکرد ارادت ويژهای به مجلس امام حسين داشت من اين صحنه را يادم نمیرود لارستانیها در شيراز يک اجتماعی پيدا کردند، حرف شايد حدود بيست و پنج سال شايد بيشتر باشد اينها گفتند میخواهد مراسم عزاداری را دهه اول محرم ايشان گفتند بياييد مسجدالرجا حالا سبک سينه زنی اينها يک سبک خاصی قطاری سينه میزنند کمر همديگر را میگيرند من جلسه اول که رفتم ديدم خود آيتالله اديب از منبر که آمد پايين عمامهاش را از سرش برداشت عباء را برداشت قبائش را در آورد با يک دشداشه و يک عرقچنين رفت داخل عزادارها اين کمر عزاداران را گرفت مثل بقيه شروع کرد سينه زدن اصلاً برای همه تعجب بود يک آيتالله در مجلس عزای امام حسين بدون ذرهای تکبر، بعد هم با همت ايشان اين حسينيه لارستانیهای خيابان منوچهری خانهای بود خريداری شد من در کار بودم در همان خانه دو سه سال با همان وضع روضهخوانی میشد عزاداری میشد حالا هستند آقايون لاریها در مجلس، که بعد بانيان خيری آمدند روضه منتقل شد به دبيرستان رو به روی اين حسينيه آنجا روضه خوانده میشد بعد اين بنا ساخته شد به شکل امروز و اين شکل آبرومند درآمد خود ايشان در کار بود عزيزان لارستانی زحمت کشيدند بانيان خير تلاش کردند يک شخصيتی که الحمدلله در عرصه اجتماعی در عرصه علمی در همه عرصهها انسان موفق کوشا ساعی اهل تهجد نافله شب انس با قرآن داشت و اهل ذکر بود بارها من با ايشان سفر بودم در مسير دائم الذکر بود مأنوس به تلاوت قرآن بود در طول سال نافله شب اهل تهجد بود و بسيار انسان متواضع و فروتن با اينکه از نظر علميت علميت بالای داشت، من اين را هم اشاره کردم گاهی اوقات من میديدم يکدفعه خم میشد ايشان دست يک آدم عامی را میبوسيد يک آيتالله يکدفعه دست کسی را میگرفت میبوسيد گفتم آقا گفت اين آدم مؤمن متقی است شما خبر نداريد بايد دستش را بوسيد واقعاً فرد متواضع فروتن ما همان سالهای طلبگی يادم نمیرود در مدرسه ايشان چند سال توفيق داشتيم خدمت ايشان اعيادی بود يکدفعه میخواستند پذيرای کنند ايشان بلند میشد شيرينی گرفته بود، خود ايشان دستور داده بودند تهيه کرده بودند میگفتند من خودم میخواهم از شما پذيرايي کنم. يک استاد يک آيتالله شيرينی میگرفت جلو طلبهها میگفت همه بنشينيد من خودم پذيرايي میکنم گاهی اوقات طلبهها از کلاس میخواستند بيايند بيرون درس که تمام میشد میديديم خود ايشان با عجله میآمد بيرون کفشهای طلبهها را جفت میکرد آيتالله يعنی اين، استاد يعنی اين، درس اخلاق بسيار فروتن بسيار متواضع خدايش او را رحمت و در جوار اوليائش و مواليانش متنعم به نعم الهی بگرداند.
اما سومين صفح زيبای تاريخ، گذشت سيدالشهداء نسبت به حرّ میگويند اين در تاريخ نظير ندارد دشمنی که آمده طرف را تحتالحفظ ببرد به کوفه اينها وقتی با امام حسين رو به رو شدند بعضیها نوشتند که آقا امام حسين اگر فقط به اينها آب نمیداد حرف و لشکريانش تلف میشدند آقا فرمودند همه را سيراب کنيد حالا روز قبلش در يک منزلگاهی که رسيدند امام حسين به زهير فرمودند، زهير جغرافيای عراق را خوب میشناخت آقا فرمودند تمام مشکهای يدکتان را پر کنيد از آب، زهير گفت آقا نيازی نيست ما در مسيری که داريم میرويم آب به اندازه بر میداريم منزلگاه بعد هم آب هست آقا فرمودند همينکه میگويم مشکهای اضافه همه را آب کنيد، زهير مو میبيند سيدالشهداء پيچش مو، زهير ابرو را نگاه میکند سيدالشهداء اشارات ابرو:
تو مو میبينی و من پيچش مو، تو ابرو من اشارتهای ابرو
امام میدانند که يک لشکر تشنه دارند میآيد مشکها را همه پر کردند رسيدند در شراف يک روز مانده بود به محرم حر با امام حسين رو به رو شد همه تشنه بودند آقا فرمودند همه را آب بدهيد مشکها را پياده کنيد هزار سرباز را سيراب کردند مسلمان سيدالشهداء دشمن را آب داد، ما در اين اوضاع آشفته اقتصادی چه کار داريم میکنيم؟ در اين آشفته بازاری که خدا امکانات به ما داده است نسبت به رفع مشکلات ديگران چقدر قدم بر میداريم میگوييم مال خودم است اختيارش با خودم است بابا امامت سيدالشهدای که مجلس عزايش برپاست آب حياتی که عامل حيات است به دشمن دارد آب میدهد آقا فرمودند همه را سيراب کنيد کردند، آقا فرمود اسبها و مرکبها را هم آب بدهيد اينها مخلوقات خداست، اسبها را هم آب دادند، مجاشئ میگويد من آخرين سرباز حر بودم از قافله عقب افتاده بودم، تشنگی داشت من را از پا در میآورد خودم را رساندم به منزلگاه شراف افتان و خيزان رسيدم به يک مشکلی، میگويد افتادم رو زمين به شکم رو زمين افتاده بودم بند مشک را باز کردم که آب بنوشم بدنم دچار ارتعاش شده بود دهنه مشک را نمیتوانستم بگيرم آب با شدت خارج میشد ديدم يک آقايي آمد بالای سر من مشک را بلند کرد فرمود من آب میريزم تو آب بنوش میگويد آهسته آهسته آب از دهانه مشک آمد نوشيدم نوشيدم سيراب که شدم تصورم اين بود که يکی از دوستان همرزم ماست، سربلند کردم ديدم سيدالشهداست اف بر اين جماعت اف بر اين مردم آقا دشمن را هم آب داد کربلا چه کردند با آقا؟
صلّی الله عليک يا اباعبدالله صلیالله عليک يابن رسولالله.
يک مؤرخ فرانسوی میگويد بزرگترين دليل مظلوميت سيدالشهداء روز عاشورا شهادت طفل شيرخواره حسين بود، مگر يک بچه شيرخواره چقدر آب میخواست بنوشد و سيراب شود! صدای گريه علی بلند شده بود علی را آوردند در آغوش پدر سپردند آقا اين آقازاده را رو دست گرفت: «يا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل!»[35]مردم اگر به حسين رحم نمیکنيد به اين بچه رحم کنيد مگر نمیبينيد از شدت عطش دارد جان میدهد دارد دست و پا میزند: «أما ترونه يتلظّى عطشاً»[36]:
اينکه ببين کودکی گناه ندارد، يا که سر رزم اين سپاه ندارد
امروز درخانه آن بابالحوائج خردسال کربلا رفتيم از محضرش بخواهيم با آن دستان کوچکش گرههای بزرگ را مرتفع میکند.
بلکه دل افسرده از تو آه ندارد، راه دهيد آنکه راه پناه ندارد
خدا لعنت کند ابن سعد را رو کرد به حرمله گفت چرا جواب حسين را نمیدهی، اين نانجيب گفت پدر را هدف روم يا طفل را؟ گفت مگر سفيدی زيرگلوی علی را، ای وای ای وای يک وقت اين تير از گوش تا گوش علی را پاره کرد: «فذبح الطفل من الوريد إلى الوريد»[37]و «من الأذن إلى الأذن»[38]يک وقت ديدند آن لحظه آخر يک آقا زادهای تبسم کرد و جان داد:
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند، آن که بر مرگ زند خنده علی اصغر توست
آقا خونهای حنجر علی را قسمتی به قنداقه او، قسمتی را به سمت آسمان پاشيد خدايا برای حسين تحمل اين صحنه آسان است چون شما میبينيد، يک جمله هم از عقيله بنی هاشم عمهاش زينب بگويم بعد از شهادت علی زينب کبری فرمود علی دلها بسوزد برای تو هر طفل شيرخواری را که از شير مادر جدا میکنند با مهر و محبت و با ناز و عطوفت تو را از شير مادر گرفتند به جای محبت با تيزی نوک پيکان حرمله:
يا صاحب الزمان بدم دم کربلا بگذار و بستان، سر پرخون ز دست نيزهداران
تو ای دست خدا با شست قدرت، بکش تير از گلوی شيرخواران
الا لعنة الله علی القوم الظالمين
و لا حول و لاقوة الا بالله العلی العظيم
اللهم تقبل منا و من اهل مجلسنا
پروردگارا به عظمت علی اصغر توفيق آنگونه زيستنی که مرضی ذات مقدس شماست در اين فرصتهای باقی مانده زندگانی به همه ما عنايت بفرمايد.
[1] اعراف 199.
[2] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص143.
[3] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.
[4] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.
[5] احزاب 33.
[6] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.
[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.
[8] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.
[9] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.
[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج75 ص89.
[11] طه 82.
[12] طه 82.
[13] طه 82.
[14] طه 82.
[15] طه 82.
[16] وسائل الشيعة ج16 ص163.
[17] وسائل الشيعة ج16 ص163.
[18] يوسف 88.
[19] يوسف 88.
[20] يوسف 92.
[21] يوسف 92.
[22] وسائل الشيعة ج16 ص163.
[23] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج17 ص272.
[24] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج17 ص272.
[25] احزاب 21.
[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.
[27] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.
[28] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.
[29] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.
[30] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص428.
[31] اعراف 199.
[32] اعراف 199.
[33] اعراف 199.
[34] زلزله 7- 8.
[35] وقعة الطف ص246.
[36] تاريخ امام حسين عليه السلام = موسوعه الامام الحسين عليه السلام ج10 ص612.
[37] موسوعه عاشورا ص328.
[38] تاريخ امام حسين عليه السلام = موسوعه الامام الحسين عليه السلام ج4 ص243.