استاد حدائق روز پنجشنبه 27 مرداد ماه 1401 در حرم مطهر شاهچراغ(ع) در مراسم گرامیداشت هشتمین سالگر ارتحال آیت الله شیخ حبیب الله ادیب به بیان ویژگی های شخصیتی آن بزرگوار پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا»[1] آیهای که تقدیم شد از سورهی مبارکهی احزاب است.
من چند نکته را پیرامون این آیهی شریفهی 39 احزاب محضر عزیزان عرض کنم رسالت انبیاء را خدا در این آیات بیان میکند که خطاب به رسول الله است، آیهی قبل هم خطاب به پیغمبر است و این نکته را مقدمه عرض کنم که خواهران و برادران عزیز کاسبی، مدیری، کارمندی، کارگری وظیفهات است که از خدا تبعیت کنید، من طلبه در این لباس مسئولیت من از شماها سنگینتر است ولی دفاع از آفریدگار و تبلیغ دین رسالتی است که همهی ما مسئول هستیم، نان خدا را میخوریم و پای سفرهی خدا نشستیم نمک نخوریم و نکدان بشکنیم.
کارگر هستی باید مبلغ دین باشی، مدیر کل هستی باید مبلغ دین باشی، تاجری باید مبلغ دین باشد. تمامی انبیاء «يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ»[2] رضایت اول اینها تبلیغ خدا و دعوت مردم به بندگی است «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ»[3] تمامی انبیاء آمدند تا این اصل اتفاق بیفتد یعنی اصل بندگی و ما امروز برادران عزیز و خواهران محترم هر کجا مشکل داریم در خداگریزی است، شما یک موقع کسی را بیاورید که معتقد حلی به خدا باشد و در دست اندازی به اموال مردم و بیتالمال و کارهای دیگری که شما در جامعه آسیب میبینید یک مورد بیاورید که یک آدم متدین و معتقد به خدا باشد در دست اندازی به اموال مردم و بیت المال و کارهای دیگری که شما در جامعه آسیب میبینید یک مورد بیاورید که یک آدم متدین ظلم و حق کشی کرد، هر کجا آسیب است در فاصله گرفتن از بندگی است لذا انبیاء رسالت اولیهشان آشنا کردن مردم به خدا بود «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آَيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ»[4]
خب این رسالت همهی ماست ولی نسبی است از یک آدم 70 ساله یک جور انتظار دارند و از یک جوان 40 ساله جور دیگر، از آیت الله العظمیاش یک انتظار دارند، از طلبه یک انتظار دارند، آقای مدیرکل از تو در دفاع از دین یک انتظار دارند از آبدارچی شما یک انتظار دیگری دارند ولی همه مسئول هستیم پیغمبر در یک منشور کلی فرمود: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»[5] همهی شما مسئول هستید و همه باید دفاع کنید دفاع از ارزشهای الهی و اخلاقی و دینی رسالت همه است این نکتهی اول که من محضر عزیزان اشاره کرده باشم، ترجمهی این آیه «الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا»[6] کسانی که رسالت الهی تبلیغ و منتشر میکنند و مردم را با خدا آشنا میکنند اینها دارای این ویژگیها باید باشند تا موفق باشند، این بندگان از خدا میترسند و از غیر خدا نمیترسند، گاهی اوقات انقدر ما از افراد میترسیم ، از خدا این افراد نمیترسیم، مثلا این برای ما بد میشود و آقا بدش میآید و ما را جابجا میکند، انقدری که حساب از بندهی ضعیف خدا میبریم از خدای مقتدر رب الارباب بعضیهایمان حساب نمیبریم، امام از خدا میترسد ترس از خدا سبب شد امام ایستاد، حالا اشاره میکنم این آیت اللهی که امشب در مجلس اش آمدید از جانبازان است اینکه گفتم قدر ایشان شناخته شد من از خود ایشان شنیدم در حملهی کمندوهای شاه به فیضیه ایشان هشت دندان جلویشان با ضربت چماقی که به دهن ایشان زده شد ریخت و از همان دوران ایشان هشت دندان جلو را نداشت و دندان مصنوعی داشت ولی ایشان محکم ایستاده بودند شما به کتاب تحلیلی بر نهضت امام خمینی مراجعه کنید امام را گرفتند و بردند و زندان فضلاء آن وقت در قم نامه نوشتند و در آن خفقان دولت سمتشاهی یکی از کسانی که زیر آن نامه را امضاء کرده بود مرحوم آیت الله ادیب بود، مرحوم آیت الله شهید ربانی بود، بزرگانی که بخشی از اینها رفتند و این خطهی استان فارس بودند و خب این نتیجهی خداترسی است، از خدا ترسیدی از خلق نمیترسی. این حدیث از امام صادق را زیادی بشنوید در حافظهتان حفظ کنید.
امام صادق فرمود: «من خاف الله»[7] از خدا اگر ترسیدی «أخاف الله منه کل شی»[8] خدا همه را از شما میترساند. اگر خدا ترس شدید همه از شما حساب میبرد «من لم یخف الله»[9] اگر از خدا نترسیدی، «أخافه الله من کل شیء»[10] خدا تو را از همه میترساند. از سایهی خودت هم میترسی.
خدا ترسی انسان را بزرگ میکند و فراموشی خدا انسان را خرد و کوچک میکند، قرآن میفرماید: انبیاء و مبلغین الهی از خدا میترسیدند، جز خدا از کسی هراس نداشتند. پیامبری که ما مفتخر هستیم که اسوهی ماست، ابوسفیان از قالب و در دوستی ابتداءاً وارد شد به پیغمبر گفت: اگر دنبال ثروت هستی ما ثروتهایی را روی هم میگذاریم و شما را اول ثروتمند حجاز میگذاریم، اگر دنبال شهوترانی هستی زیباترین زنان عرب برای شما حاضر میکنیم، اگر به دنبال ریاست هستی، ریاست حجاز را به شما میدهیم. پیغمبر دید اینها خیلی فکرشان کوتاه است، یک جمله رسول الله فرمود: اگر خورشید را در کف راست من و ماه را در کف دست چپ من و حکومت دنیا را به من واگذار کنی دست از هدفم برنمیدارم.
مسلمان پیغمبرمان است این پیغمبر را خدا میفرماید: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآَخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»[11] از این پیغمبر درس بگیرید «وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا»[12] خدا کافی است برای اعانت و کمک کردن به کسانی که برای خدا کار میکنند.
من چند نکته را محضر عزیزان در این آیهی شریفه اشاره کنم،ماها اگر بخواهیم در تبلیغ خودمان موفق باشیم، من پدر در خانه موفق باشم، من مادر در گفتار الهی در انتشارش به مردم موفق باشم، من طلبه، عالم، سخنران، مسئول، بازاری چه باید کرد؟ شرط موفقیت در این تبلیغی که اسوه رسول الله است چیست؟ این نکات را من فهرستوار عرض کنم یکی از شرائط موفقیت در تبلیغ استمرار در تبلیغ است، تداوم در تبلیغ است نه اینکه بگوییم و رها کنیم، امام صادق فرمود: آفرین به پدری که در خانهی خود هر روز میگوید: «یا أهلاه صلاتکم صلاتکم»[13] هر روز از نماز یاد میکند، هر روز باید از حجاب برای فرزندانتان یاد کنید، هر روز از حقوق الهی حرف بزنید نگویید آقا یک بار گفتیم تمام شد، استمرار داشته باشید همانطوری که ما برای تداوم سلامتی جسم و تغذیه باید استمرار داشته باشیم برای تداوم سلامتی روح تذکر باید استمرار داشته باشد.
«یُبَلِّغُونَ» مفسرین میفرماید: فعل مضارع است و استمرار را میرساند یعنی همه جا و با همه کس و پیوسته سخن بگویید به یک بار گفتن نیست، این یک نکته که حرف را به نتیجه میرساند.
نکتهی دیگر قرآن میفرماید:« يَخْشَوْنَهُ»[14] خدا ترسی یعنی تقوا، اگر میخواهید حرفتان مؤثر باشد باید تقوا داشته باشید قطعاً تأثیر سخن انسانهای باتقوا در نفوس مردم خیلی بیشتر از کسی است که تقوا ندارد، وقتی فرزندان ما میبینند که خود این پدر ارزشهای اخلاقی را رعایت میکند و تذکر هم میدهد، این آقای مدیر خود عامل و ضابط مقررات قانون است و تذکر هم میدهد. شما الان در مجموعهها ببینید کسانی که اهل نماز اول وقت هستند یک علتش مدیری است که نماز اول وقت میخواند.
در دولت آقای احمدینژاد سال 85 استاندار اقای مهندس رضازاده بود، به ایشان گفتم موفقترین مدیر استانیات و ضعیفترین مدیر استانی را میخواهم به شما معرفی کنم، آقای استاندار استقبال کرد و گفت: ما خیلی مشتاقیم گفتم: ولی خواهشم این است از آن مدیر موفق باید تجلیل شود، گفت: حرفی نیست.
یک عده طلاب جوان را 16 سال قبل بسیج کردیم در ادارات بسیج در روزهای مختلف گفتیم وضعیت نمازخانه را ببینید وضعیت حضور پرسنل در نماز ببینید و حضور مدیر را در نماز رصد کنید. یک گزارش میدانی در شیراز جمعآوری شد و خروجی گزارش را خدمت استاندار بردم و گفتم: آقای استاندار موفقترین مدیر شما استانی شما آقای مهندس فلانی است و ضعیفترین مدیر شما فلان مدیر است. آقا به سواد نیست چهارتا مدرک تابلو کردی ما فلان مدرک را داریم ؟! اینها را کنار را بگذار. به عمل کار براید به سخنرانی نیست. ملاک مدیر موفق را در آیهی 41 سورهی حج نام میبرد «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآَتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»[15] معیار اول موفقیت از نگاه قرآن کسانی که قدرت دستشان هست بر پایهی نماز است.
نماز را اهمیت میدهند یعنی خدا برایشان مهم است، این مدیری که خدا برایش در حاشیه است یقین بدانید مردم هم برایش در حاشیه هست شک نکنید این ثروتمندی که خدا برایش در حاشیه است به مردم رحم نمیکند. در عرف مردم این حرف است بترس از کسی که از خدا نمیترسد. گفتم: آقای مهندس رضازاده بروید نمازخانهی مجموعهی این آقا را بررسی کنید شلوغترین نمازخانهی مرکز استان است، علتش نبوده این آقا باشد در مجموعه و خودش در نماز حاضر نباشد بالاخره خود این کسی که کار دست اوست اگر از خدا ترسید موفقیت در تبلیغ اتفاق میافتد، گفتم: ضعیفترین مدیر شما آقای فلانی است، در سال دو بار نمازخانه میآید جلسه برایش از نماز اول وقت مهمتر است.
یاحسین و با حسین یک نقطه باشد فرق آن، یا حسین گفتن کجا و با حسین ماندن کجا
این همه برای امام حسین سینه بزنیم، نماز اول وقت یکی از درسهای مهم عاشورا است چقدر اهمیت میدهیم؟ در وقت نماز بازارها، ادارات، بازارها و مراکز را ببینید و نمازخانهها و مساجد را هم ببینید، یا حسین گفتن که هنر نیست با حسین ماندن هنر است. «يَخْشَوْنَهُ»[16] تقوا باید داشته باشید اگر میخواهید در تبلیغ موفق باشید تقوا و خدا ترس باشید، این خدا ترسی کارها را پیش میبرد. «وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ»[17] قطعا اینها از غیر خدا نمیترسند از ویژگیهای یک مبلغ باتقوا قاطعیت و شهامت است، ان کسی که از خدا میترسد از کسی هراس ندارد و حرفش را میزند.
آن داعشی ملعونی که سر حججی را برید و این شهید عزیز به دست آن خبیث به شهادت رسید گرفتند با او مصاحبهای کردند و گفتند چطور دلت آمد سر یک جوانی را از تن جدا کنی؟ گفت: اصلا این جوان رفتارش ما را جریح میکرد در آسیب زدن بیشتر، او را کتک میزدیم و شکنجه میکردیم تبسم میکرد و گفت: تا آن لحظهی آخر که خنجر به حنجرهاش کشیدیم تبسم بر لبانش بود این همان خداترسی است. یک شهامت و قاطعیتی میدهد که طرف دیگر هراسی ندارد میگویند جانت را میگیرند ترسی ندار.
نکتهی پایانی در این آیه «وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا»[18] مبلّغین دین باید در امورات خودشان به خدا توکل کنند، مردم کار برای خدا بکنید و خداترسی را رعایت بکنید، تقوا داشته باشید نتیجهی تقوا قاطعیت و شهامت است چه خواهد شد؟ خدا رحمت کند امام را، امام فرمود: ما مأمور به تکلیف و وظیفه هستیم نه مأمور به نتیجه.
این آیه از همان آیاتی است که اشاره میکند وظیفهی خود را خوب انجام بدهید نتیجه با خداست. موارد زیادی داریم خدا میفرماید شما به وظیفه عمل کنید. «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ»[19] وظیفه «يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا»[20] نتیجه.
«وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ»[21] وظیفه «فَهُوَ حَسْبُهُ»[22] نتیجه. خدا میفرماید:« وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا»[23] شما خوب وظیفه را انجام بدهید خدا کافی است، خدا کمک میکند و خدا برای شما کفایت خواهد کرد، این آیهای به مناسبت این ایام و مخصوصا امشب که به یاد یکی از علماء ارزشمند این شهر و دیار امشب مجلس منعقد و برپاست.
من نکاتی را از مرحوم حضرت آیت الله ادیب به حسب هم انتساب و هم ارادت و هم سابقهی چندین سال شاگردی ایشان محضر عزیزان عرض کنم که صاحب البیت عدل بما فی البیت، بالاخره آشنایی از نزدیک من نسبت به ایشان داشتم و ویژگیهایی را از ایشان محضر عزیزان عرض کنم این عالمی که عرض کردم یک صفحاتی از زندگی ایشان هنوز شناخته نشد و مردم با ایشان آشنا نشدند و این هم یک ضعفی است ما بعضی از بزرگان وقتی میروند میفهمیم چه نعمتی را از دست دادیم در بعد مذهبی خدا رحمت کند ایشان را فردی موفق و مقیّد به تحجّر و نوافل و انس عجیبی تا تلاوت قرآن و ادعیه و اذکار داشت و این را سالهای متوالی از ایشان دیده بودم و در سفر و در همه جا یا پاسی از شب خلوت با خدا میکرد قطعا تا این نباشد توفیقات دیگر پیش نمیآید «وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ»[24] این همان تقواست. تقوا اگر آمد موفقیت رقم میخورد و حال آنکه ایشان بعضی به ورودش به دنیا و تولدش از نعمت پدر محروم بود و پدر نداشت و بارها بنده عرض کردم ببینید بعضیها را خدا نشان میدهد از آن ورودشان به دنیا محروم هستند از پدر و از مربی، خدا خودش مربی آنها میشود، امام زمانی که متولد شد خوانین خمین پدر امام را کشتند مرحوم آیت الله شهید حاج سید مصطفی خمینی پدر امام بودند امام هفت سالگی مادرش را از دست داد خدا این امامی که در هفت سالگی نه پدر و نه مادر داشت کرد بنیانگذار جمهوری اسلامی، آیت الله العظمی گلپایگانی سه سالگی مادر از دست میدهد و هفت سالگی پدر از دست میدهد و فقیه اهل بیت میشود، پیغمبر ما در شکم مادر پدر از دست میدهد و شش ساله مادر و هشت ساله عبدالمطلب جدش را میشود خاتم الانبیاء المرسلین (ص)، لذا خود آیت الله ادیب میفرماید من درد یتیمی کشیدم مخصوصا نسبت به ایتام هم ایشان یک عنایت ویژهای دارد و خودش درد آشنای این مسئله بود.
از ویژگیهای دیگر ایشان در بحث اخلاقی با اینکه ایشان یک عالم مجتهد از شاگردان خوب امام تغییرات امام را ایشان هنوز دستنوشتههای ایشان هست و از شاگردان آیت الله العظمی بروجردی و آیت الله العظمی گلپایگانی و ایت الله العظمی میرزا هاشم آملی یک شخصیت عالم ملّای فقیه که تا همین سالهای آخر هم ایشان دروس سطوح عالیه را تدریس میکردند من بارها دیده بودم خودم این صحنه را دیدم و خدا را شاهد میگیرم گاهی اوقات افراد عوام و گمنام؛ حالا ما متأسفانه مشکلمان این است به ظاهر و قیافه نمره میدهیم، آقا امیرالمؤمنین فرمود: خدا اولیائش را در بین مردم پنهان کرده است. مردم به هیچکس به دید حقارت نگاه نکنید یک وقت میبینی همان کسی که با دید حقارت نگاه میکنی ولی خداست و تو خبر نداری من بارها این صحنه را دیدم و یک وقت دیدم آیت الله ادیب دست یک آدم عامی را میبوسد، یک آیت الله با آن جایگاه من تعجب میکردم و میگفتم: چرا دست ایشان را میبوسید. گفت: شما این آدم را نمیشناسید خدمات این آدم و تقوای این فرد چیست. خود آیت الله از ایشان شناخت داشتند دنبال این هم نبودند که دیگران ببینند که کلاس آیت الله پایین آمد، عزیزان خدا بزرگتان میکند. «من تواضع رفعه الله»[25] بنده سالهایی که شاگرد ایشان بودم در مدرسهی امام جعفر صادق گاهی اوقات مناسبتهایی بود و ایشان به آن مناسبت پذیرایی میکردند و ایشان خودشان این استاد بلند میشد مثلا اعیادی بود جعبهی شیرینی در دست میگرفت و پذیرایی میکرد. بارها میدیدم کفش طلاب را جفت میکرد، آیت الله یعنی این ! رحمت کند ابوی ما را میفرمود بزرگ شدن خمرهی رنگریزی نیست بزنند درآرند آیت بیرون بیاید.
تا شب نروی روز به جایی نرسی، تا غم نخوری به غمگساری نرسی
در بُعد علمی خب از شاگردان خوب حضرت امام بود و مقام معظم رهبری سال 88 به شیراز آمدند 16 نفر از علماء ناهار خصوصی خدمت ایشان بودند و بنده هم محضر ایشان بودم، یکسری مسائل شهر و استان مطرح شد و اکثریت قریب به اتفاق آنها فوت شدند آنهایی که در آن جلسه بودند مانند آیت الله فلسفی، حائری، ایمانی، حدائق، ملک حسینی، مرحوم آیت الله سید محمد هاشم دستغیب، ادیب و بزرگان این شهر که متأسفانه در دههی نودی که گذشت واقعا یک آسیب جدی استان دید که از این شخصیتهایی که چراغهای پرفروغی که رفتند و رفتن اینها برای این شهر سنگین بود.
جلسه که تمام شد وقتی همه ایستادند در خداحافظیهای چهره به چهره آیت الله ادیب جلو مقام معظم رهبری آمدند و گفتند: آقا مدرسهی حجتیه یادتان هست؟ شما حجرهی 81 بودید و من حجرهی 83 بودم و مقام معظم رهبری جویای حال ایشان شدند و گفتند: آقای ادیب چه کار میکنید؟ فعالیتتان در شهر چیست؟ بعد به مقام معظم رهبری فرمودند: من دستنوشتهها و شعرهای شما را در آن زمان به عنوان یادبود به من دادید و من دستخطهای شما را دارم مال سال 1341، رهبری رو به اقازادهشان کردند و گفتند: این دستنوشتههای ما که دست آیت الله ادیب هست از ایشان بگیرید اینها یادبودی هستند و ما آن زمان طبع شعر داشتیم شعر میسرودیم و به دوستان میدادیم رهبری خیلی جویای حال آیت الله ادیب شدند و میپرسیدند، گفت: از همان دوران با مقام معظم رهبری مأنوس بودند. در جریان یورش به فیضیه ایشان مصدوم شدند و ایشان جانباز سال 60 روحانیت بودند، سال 60 منافقین ایشان را ترور کردند و یک گلوله به کف پایشان خورد و یک گلوله به عمامهی ایشان خورد و آن منافقین تا داخل منزل به دنبالش آمدند خدا رحمت کند شهید دستغیب هنوز ترور نشده بود که همان سال 60 سال ترور روحانیت بود، آن منافقین ملعونی که ایشان را ترور کردند و بعد گرفتار شدند، در لیست یکی از کسانی که باید ترور میشد ایت الله ادیب بود! در جریان حضور در ایام دفاع مقدس ایشان یک حضور مستمر و گستردهای در جبهه داشت که حالا عکسها و خاطرات زیاد است وایشان گاهی اوقات با وسیلهی شخصی خودش و گاهی اوقات با کاروانهای اعزامی کمکهای مردمی را میبرد و مدتها در جبهه بین رزمندهها بود و در محورهای مختلف با رزمندهها و بسیجیها هم سخن بود و در خدمات ایشان در آغاز جنگ یکی از کارهایی که ایشان در شهر انجام داد ساماندهی امور آسیب دیدگان جنگ و مهاجرانی که از مناطق جنگی آمده بودند در فارس و ایشان یک مرکزی را راه اندازی کردند و آن زمانی که یک بخشی از شماها که هنوز در این دنیا نبودید، ایشان یک گروهی را سرپرستی و مدیریت کرد و این امور آسیب دیدگان را متولی شده بود و حمایت از این عزیزانی که به خاطر جنایت صدام از خانه و کاشانهی خود جدا شده بودند به عهدهی ایشان بود.
در بُعد تبلیغی هم اشارهای کنم از دوران جوانی طلبگی ایشان مقید به تبلیغ بودند واین هم برای طلبههای ما و عموماً مردم است و ایشان مقید به تبلیغ بود و از دوران جوانی که سالهای آغاز طلبگیاش بود به روستاهای محروم استان به تبلیغ میرفت. یک خاطرهی شیرین را من از ایشان شنیدم و میگفتند: به یکی از روستاهای اطراف لار رفتم کدخدایی داشت و این کدخدا در یک دعوا و نزاع فک این آسیب دیده بود و وقتی حرف میزد باید فک پایین را میگرفت ولی کدخدای بسیار متدینی بود، گفت: روز اول که رفتم به این کدخدا خودمرا معرفی کنم که برای تبلیغ آمدم، دیدم کاسهای جلو کدخدا است و چند تاریگ تمیز و شسته شده در درون کاسه است و مردم نشستند و مسائل روستا را مطرح میکنند و کدخدا پاسخ میدهد و من تعجب کردم که این ریگها برای چیست. یک دفعه وسط بحثها این افراد بحثهای متفرقه میکنند و این کدخدا دست میبرد و چند تا ریگ را بر میداشت و در دهانش میگذاشت و تا زمانی که بحثهای پراکنده مردم داشتند این ریگها در دهان کدخدا بود. وقتی سؤال از کدخدا داشتند ایشان ریگها را بر میداشت و پاسخ میداد.
از کدخدا پرسیدم: این ریگ چیست در دهانتان میگذارید؟ گفت: من به زبانم مطمئن نیستم کدخدای منطقه هستم باید مسائل مردم را باید حل و فصل کنم اما مردم در خانهی من میآید یک وقت حرفهای پراکنده میزنند و در وادی غیبت میروند من میترسم با یک تأیید و با یک انکار در همین حرفهای اینها شریک بشوم این ریگهای تمیز را گذاشتم در حرفهای پراکندهی مردم در دهانم میگذارم تا جلو زبانم را بگیرم، این یک کدخدا در یک روستا و داستان مال بیش از 70 سال قبل است، اینجوری باید زندگی کرد. این یک خداترسی است، خدا ترس شدید حواست به خودت هست.
در عرصهی تبلیغی سالهای متمادی در مناطق خلیج در کشورهای حاشیهی خلیج ایشان سوابق تبلیغ بسیاری داشت و جلساتی با آیت الله العظمی وحید خراسانی خاطراتی از ایشان در کویت، قطر، دبی داشتند و سالیان متمادی آنجا منشأ خدمت بود، حسینیهای را آنجا داشتند ایشان جزء اعضاء مؤثر در راهاندازی و تأسیس این مراکز بود و در خود شیراز مسجد الرجاء که من از خود ایشان شنیدم که این مسجد الرجاء خیابان رحمت آباد ایشان گفتند زمین خالی بود ما در آن نماز میخواندیم ایشان اینجور پای کار بودند، اینطور نبود که مسجد باشکوهی باشد، زمینی بود و ما در آنجا اقامهی نماز میکردیم و مالکش آن را وقف مسجد کرده بود و خدا رحمت کند بانیان خیر این تأسیس مسجد، حوزهی علمیهی امام جعفر صادقی که ایشان فرمودند: من با پول شخصی خودم ساختم از پول تبلیغ و عوائد شخصی خودم این حوزه را بنا کردم و طلابی را در این حوزه تربیت کردند که منشأ خدمات بودند و ما هم سابقهی تلمّذ ایشان در این حوزه داشتیم، مساجد متعددی را من در شیراز سراغ دارم که ایشان مؤثر در ساخت این مسجد بودند و در استان کارهای عام المنفعه فراوانی که ایشان انجام میدادند و خدمات گستردهای که در عرصهی تبلیغی به جا میآوردند.
بحث دعای کمیل هم است انشاءالله استفاده خواهیم کرد از ذاکر و مداح اهلالبیت برادر عزیز آقای حاج سعید آقای خائف پناه، آیت الله ادیب به مجالس عزاداری امام حسین هم اهمیت ویژه میداد، عرض کردم حسینیه در قطر و امارات خود ایشان از اعضاء مؤثر بود و چندین سال هم این حسینیهی لارستانیها یکی از بنیانگذارانش ایشان بود، زمانی بود این خانه بود و خریداری شد و در همان خانه روضه میخواندند و بنده سخنرانی میکردم و خود ایشان در جمع عزادارهای لارستانی عمامه را زمین میگذاشت و عبا را در میآورد و سینه میزد و افتخار میکرد به سینه زدن برای امام حسین، دو سه سال این لارستانیها در مسجد الرجاء مجلس عزاداری داشتند و ایشان مثل بقیه به این جمع میآمدند و شروع به عزاداری میکرد با افتخار با کمال ارادات به اهلالبیت.
خدا رحمت کند این عالم فرزانه را که ایام مصادف با هشتمین سالگرد ارتحال ایشان است و آن ساعات پایانی کنار بستر ایشان ما بودیم و من خودم شنیدم یک وقتی دیدم گفت: الان استادم آیت الله العظمی گلپایگانی تشریف آوردند، آن لحظات آخر مکاشفاتی اتفاق میافتد و پردهها کنار میرود، گفت: حضرت استاد ما زمانی که محضر شما بودیم این فرع فکری را مطرح کردند نظر شما این بود و ما این را گفتیم هنوز نظر ایشان بر این نظر باقی است؟ بعد از دقائقی یک وقت گفتند من تنها نیستم اینجا اهلالبیت حضور دارند! قطعا شما را تنها نمیگذارند! تبعیت کردی و اطاعت کردی و آنها هم دستگیری میکنند و یاری میکنند، به مجلس عزای امام حسین خیلی اهمیت میداد و افتخار میکرد که خود در مسجدش دو ماه محرم و صفر منبر میرفت و روزه میخواند.
یک عرض سلام مختصر کنیم ایام سوگواری سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا این جمع محترم بزرگان و روحانیت و علماء مؤمنین و طبقات مختلف اجتماعی ادب کردید و شرکت کردید. اما بگوییم اباعبدالله لایوم کیومک، هیچ روزی مثل روز شما نخواهد رسید، وجود مقدس سیدالشهداء پس از شهادت تکریم که نکردند و احترام که نکردند، آتش به خیام حرم حسینی افکندند و فرزندان و بازماندگان او را مورد ضرب و شتم قرار دادند، خواهر داغ دیدهاش آمد کنار گودی قتلگاه. من اینجا هم یک طلب مغفرتی بکنم والدین این عالم ربانی خدا رحمت کند پدر ایشان و مادر ایشان را و همهی اخوان ایشان که به رحمت الهی پیوستندو شهید این خانواده شهید شکوریان اخوی زادهی ایشان و همهی درگذشتگان این بیت محترم و جمع محترم
چون مشام جان زینب تازه شد از بوی یاس، گفت یارب بوی معشوق من آید زین دیار
زینب عصر عاشورا کنار گودی قتلگاه آمد و نشست آثار جرم و جنایت را کنار گذاشت، میگویند در مصائب یادی از مصائب امام حسین کنید آرام میشوید، هیچ مصیبتی به سختی و تلخی مصائب سیدالشهداء نیست. این خواهر آثار جنایت را کنار زد با بدنی روبرو شد که عریان و قطعه قطعه است و سر بر این پیکر نیست از روی تعجب صدا زد: أأنت أخی؟ أأنت ابن والدی؟ آیا تو برادر منی؟ آیا تو حسین منی؟
برادر تو در سینهی پیغمبر جای تو بود امروز روی خاک کربلا قرار گرفتی چه کرد این بانوی شکیبای صبور دست زیر پیکر قطعه قطعه برد یک مقداری این بدن را از زمین بلند کرد سر به اسمان بلند نمود و فرمود: «اللهم تقبّل هذا القربان»[26] خدایا این قربانی را از ما قبول بفرما
همه بگوییم یا حسین
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا»[27]
[1] سوره احزاب، آیه 39
[2] سوره احزاب، آیه 39
[3] انبیا آیه25
[4] سوره جمعه، آیه2
[5] نهجالفصاحه ص611
[6] سوره احزاب، آیه 39
[7] الکافی ج2 ص68
[8] الکافی ج2 ص68
[9] الکافی ج2 ص68
[10] الکافی ج2 ص68
[11] احزاب، آیه21
[12] سوره احزاب، ایه39
[13] مجموعه ورام ج2 ص212
[14] سوره احزاب، آیه 39
[15] سوره حج، آیه41
[16] سوره احزاب، آیه 39
[17] سوره احزاب، آیه 39
[18] سوره احزاب، آیه 39
[19] انفال، آیه29
[20] انفال، آیه29
[21] طلاق، آیه3
[22] طلاق، آیه3
[23] سوره احزاب، آیه 39
[24] سوره احزاب، آیه 39
[25] نهجالفصاحه ص755
[26] عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من آلایات و الاخبار و الاقوالج11 ص958
[27] سوره احزاب، آیه 39