استاد حدائق روز چهارشنبه 5 مردادماه 1401 در مسجدالرسول(ص) شیراز و در آستانه ورود به ماه محرم به بیان «جایگاه معرفت امام حسین(ع) پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال سيدالشهداء ابوعبدالله الحسين: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُه»[1]
سخنی را از فرمايشات امام حسين من امشب تقديم کردم که اين سخن در همين ايام صادر شد از حضرت يک مقدمه قبل از پرداختن به اين سخن عرض کنم، يکی از درسهای مهم عاشورا درس عمل به تکليف است درس عمل به وظيفه است امام حسين آموخت به وظيفه عمل کنيد دنبال نتيجه نباشيد، ما يکی از مشکلات بخشی از ما متدينين اين است که در وظيفهمان خوب عمل نمیکنيم چون از آغاز داريم بررسی میکنيم نتيجه را آقا اين حرف را بزنيم چه ازش در میآيد اين کار را بکنيم چه خواهد شد؟ چون به استدلال خودمان میبينيم نتيجهای خوبی برای ما ندارد اصلاً کار را انجام نمیدهيم، آقا چرا حرفی نمیزنی؟ فايده ندارد اثر ندارد بعضی از ما با اين فکر اگر روز عاشورا بوديم به امام حسين خرده میگرفتيم آقا سيدالشهداء از نماز صبح روز عاشورا تا گودی قتلگاه لحظه شهادت لب فرو نبست خطبههای متعددی خواند شما سخنان امام حسين را روز عاشورا ببينيد حضرت در حال جنگيدن هم حرف میزد، آقا در شعرش در رجزش هم هدايت بود: «انا ابن علی الطهر من آل هاشمی»[2]، امام شمشير میزند و سخن میگويد، خب بگويند يا اباعبدالله اين مردم که نرود ميخ آهنين در سنگ شما داريد با کهها حرف میزنيد؟ اينها شمشير از رو بستن برای کشتن شما نصيحت در اينها اثر نمیکند امام آموخت ای شيعه حسينی حرفت را بزن، دنبال نتيجه نباش ما امروز بعضیهايمان به وظيفهمان عمل نمیکنيم در جمعی نشستيم دارند کفريات میگويند ساکت هستيم انحراف را داريم میشنويم حرف نمیزنيم استدلالمان چه است؟ حرف اثر ندارد، اين منطق امام حسين نيست، در بين راه آق با هر جماعتی که مخاطب پيدا میکرد حرف میزد در اين مسير حجاز تا عراق توقفگاهها منزلگاههای متعدد بود مردم میفهميدند حسين ابن علی نوه رسولالله است میآمدند به ديدن حضرت امام تا فرصت میديد مخاطب میديد سخن میگفت، در يکی از منزلگاهها عدهای آمدند محضر امام حسين امام چند جمله گفتند اينها جملات سازندهای است که مخاطب اين سخن بشريت است تا ابديت، امام نفرمود مسلمانان نفرمود مؤمنين خطاب کرد به نوع بشريت، «ايها الناس»[3]، اي انسانها: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ»[4] امام يک تصويری از فلسفه خلقت را در چند جمله بيان کرد ما آمديم چه کنيم؟ آقايون فلسفه خلقت چه است؟ خوردن، خوابيدن خانه خريد، پول را روی پول کردن، که بعضیها فکر میکنند همين است، اميرالمؤمنين میفرمايد من تعجب میکنم بعضیها اگر يک ضرر مالی کنند ديگر اندوه رهايشان نمیکند روز به روز از عمرشان کم میشود عين خيالشان نيست ما يک روز ضرر بکنيم افسرده میشويم عمری داريم از دست میدهيم که قرآن میفرمايد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْر»[5] بشر تو در خسران هستی الآن نسبت به يک ساعت قبلت يک ساعت از عمرت رفت يک ساعت به مردن نزديک شدی غم میخوری چند نفر را ديد به خاطر عمر گذشتهاش ناراحت باشد، افسوس داشته باشد از اينکه از اين سرمايه از دست رفتهای که جبران ناپذير است استفاده نکرديد يک آقای از داخل بازار وکيل آمد پيش من گفت حاجآقا پنج سال آمدم در بازار پنجاه سال جلو هستم گفتم الحمدلله گفت به اندازه تجار پنجاه ساله سرمايه جمع کردم گفتم انشاءالله که از راه حلال به دست آوردی و انشاءالله در حلال خرج میکنی، ببينيد آقايون در پول هم اين را دقت کنيد، در قيامت از شما میپرسند امام صادق از لقمان نقل میکند لقمان میگويند دوتا از سؤالهای چهار گزينهای قيامت لدی الورود در محشر اين است که از اموال از کجا کسب کردی؟ بيا ثابت کن که به حلال به دست آوردم مهمتر از او اين پولی که به حلال در آوردی کجا خرج کردی؟ «من اين اکتسبت و فی اين صرفت»، بعضیها از حلال به دست میآورد، ولی در اسراف و حرام خرج میکند اينها را که جواب دايد بعد اجازه حرکتتان میدهد به سمت موقف، به سمت صراط، جوانی را چگونه گذراندی يک، عمر را چگونه را سپری کرد دو، دارايهايت را چگونه به دست آوردی، اين سرمايه را چگونه هزينه کردی چهار، الآن برويم دنبال جواب، جواب داری، خوشا به حال شماهای که جواب دارید، ما عمر میگذرد تأثر و تأسفی نداريم اما يک ثروتی را از دست میدهيم اندوه میآيد سراغ ما امام حسين فرمود مردم خدا شما را نيافريد مگر برای با معرفت شدن فلسفه خلقت همين است فلسفه خلقت ساختن توسعه دادن دنيا نيست اين دنيا را که بايد بگذاريد برويد اينها را که بايد گذاشت و رفت من امروز در سالن همايش شورای شهر يک جلسهای بود به مخاطبان گفتم من خودم بچه اين محله بودم بزرگ شده محله لب آب هستم از دوران طفوليت گفتم همين سالن شوری را میبينيد اينجا خانه خيلی از بزرگان شيراز بود، که الآن امروز شده سالن همايش کنار اين سالن بيت مرحوم آيتالله العظمی آقای سيدعبدالله شيرازی است که يک چهار ديواری کشيدند هنوز کاری هم نکردند حاجآقا خانهات پنجا سال ديگر مخروبه است باغ داری پول داری خانه داری اينها دول است امام هادی میفرمايد دست به دست میچرخد اين لباس الآن تن من است فردا تن کيست؟ اين خانه الآن شما داخلش هستيد فردا مال کس ديگر است ما را برای چه؟ خلق کردند برای تکاثر اموال برای شهرت طلبی برای خوشگذرانی، بزرگترين فلسفه خلقت سيدالشهداء فرمود معرفت است آفريدن شما را که به معرفت برسيد کارگر هستی کارگری با معرفت باش، استاد هستی استاد با معرفت باش، ثروتمند هستی ثروتمند با معرفت باش، بیسواد بی سواد با معرفت ما داريم بیسوادها با معرفت بیسواد است اما با معرفت است، گاهی اوقات درس میدهد به ديگران، با سوادی با سواد با معرفت باش، پير پير با معرفت، جوان جوان با معرفت و مشکل امروز جامعه ما در ضعف معرفت است.
ديشب جلسهای بود شهرستان سپيدان تمام مسئولين شهرستان بودند مردم هم بودند من يک اشارهای آنجا کردم گفتم ببينيد چهار جای قرآن خدا واژهای تهذيب، تذکيه و تعليم و آموختن را باهم آورده، در سه مورد از اين چهار مورد اول خدا میفرمايد تربيت معرفت بعداً آموختن: «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»[6]، «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ»[7] بابا سواد هم زمانی برکت درش هست که اول تربيت اتفاق افتاده باشد تربيت اگر درش نبود با سواد شد میشود بلعم باعورا، يک آقايي آمد گفت آقا من دوره دانشجويي نماز شبم تعطيل نمیشد حالا که شديم استاد نمازهای واجب هم يک خط در ميان میشود گفتم تو سواد ياد گرفتی تو علم را ياد نگرفتی، آقايون نشانه معرفت اين است که هرچه پيرتر میشويد عابدتر میشويد هرچه از عمرتان میگذرد به انسانيت واقعی نزديکتر بشويد، وای به حال کسی که بگويد دهسال قبلم بهتر از الآن بود يک توفيقات معنوی گذشته داشتيم که حالا از دست داديم تحليل رفته از نشانههای شقاوت يکش همين است، انسان به کهولت و کهنسالی برسد ولی در معنويت افت کند هرچه میرود به مرز رفتن نزديکتر میشود در خدا شناسی در خودشناسی در وظيفه شناسی در آسيبشناسی قویتر جدیتر کوشاتر بشود، امام فرمود فلسفه خلقت معرفت است ما را برای همين آوردند، حالا اينها به قول سعدی عليهالرحمه:
ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند، تا نانی به کف آری و به غفلت نخوری
اينها بهانه است خورشيد کرهای زمين حرکت وضعی و انتقال پول کاسبی خانه باغ ويلاء اينها بايد برساندت به معرفت اينها اگر از خدا جدا کرد تو را بازنده هستی، حضرت فرمود: «مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ»[8] حالا در هر بخشی که هستی در هر قسمتی که هستی، از اين فرصتها در مسير با معرفت شدن استفاده کنيد، جلسات امام حسين زمينهساز با معرفت شدن است اينها انسانها را به آن معارف نزديک میکند، بعد حضرت فرمود: «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ »[9] اگر با معرفت شديد آن وقت بنده میشويد، بنده واقعی کيست؟ آدمهای با معرفت بندگان واقعی خدا هستند آنکه خدا را شناخته، سرطان بگيرد نماز قضاء ندارد، آنکه خدا را شناخت و با معرفت شد دنيا بگذاردش در منگنه فشار دست از بندگی نمیکشد اما آدمی که معرفت ندارد با يک نوسان اندکی میبينيد همه چيز را میگذارد کنار، آنی که با معرفت است مصيبت را هم مشکل را میشود مثل همان که تاريخ از مجنون نقل میکند، ظرفش را ليلی شکست، گفتند ظرفت را ليلی شکست خنده میکنی، گفت: اگر با ديگرانش بود ميلی، چرا ظرف مرا بشکست ليلی
میشود حاج ميرزاجواد آقای ملکی، فرزند پانزده سالهاش روز تولد امام رضا در آب منزل خفه میشود، مهمانها در اتاق، آقايون اينها را ما راحت رو منبر میگوييم شماها هم راحت میشنويد خدا نکنيد کسی در اين مواقف آزموده بشود ما میگويند بچهات تب کرده ديگر خواب نداريم، احتمال کرونا میدهند ديگر میريزيم بهم اين بزرگ عارف خودش بچه را از توی آب گرفت، به خانواده و اهل منزل گفت برويد به کارهايتان را برسيد، معرفت اين است امانت خدا بود خدا از ما گرفت برويد کارهايتان را بکنيد مهمان داريد عدهای از تبريز آمده بودند، آقا آمد در جمع مهمانها نشست مهمانها شنيدند صدای شيون خانمها را و بعد صدا خاموش شد ديگر جرأت نکردند بگويند آقا اين خانمها چرا شيون کردند بعد ساکت شد، آقا هم نشست روز ميلاد امام رضاست سرود میخوانند شادی میکنند، مزاح میکنند سفره نهار پهن شد نهارشان را خوردند غذايشان را خوردند سفره که تمام شد مهمانی به پايان رسيد يکی يکی مهمانها رفتند حالا ما بوديم میگفتيم قدم نحس شما مهمانها بچهمان مرد پا شويد بيرون نهار مثلاً کفت شما بشود، آقا رو خودش هم نياورد بعد دو سه نفر از اينها که از خصصين آقای حاج ميرزا جواد آقا بودند آمدند بروند آقا فرمود شما بايستيد من با شما کار دارم گفتند آقا چه اميری داريد؟ آهسته به اينها گفت امروز خدا يک عيدی به ما داد، الله اکبر معرفت را ببين معرفت را ببين:
معرفت از آدميان بردهاند، آدميان را ز ميان بردهاند
آقا فرمود امروز روز ميلاد امام رضا بود خدا عيدی به ما داد اينها با تعجب میگويند آقا چه عيدی؟ آقا میفرمايد امانتی را که پانزده سال مسئوليتش را به ما سپرده بودند بار مسئوليتمان را سبک کردند، بازهم اينها نمیفهمند میگويند چه امانتی؟ آقا میفرمايد پسرم امروز افتاد در حوض آب خفه شد امانت الهی به محضر الهی رفت بياييد کمک کنيد غسلش بدهيم، کفنش کنيم، برويم دفنش کنيم، همان بعد از ظهر روز ميلاد آقازاده را در منزل غسل دادند کفن کردند بی سر و صدا بردند در قبرستان دفن کردند فردا حاج ميرزا جوادآقا رفت سر جلسه درس درس را تعطيل نکرد، درس را گفت، بعد از درس آيتالله العظمی اراکی میفرمايد ما شاگرد درس ايشان بوديم امام آقای اراکی آقای گلپايگانی اينها شاگردی مکتب حاج ميرزا جواد آقا را کرده بودند، آقای حاج ميرزاجواد آقا میگويد آقايون فرزند ما هم رفت، آيتالله اراکی میگويد من به يکی از همدرسیها گفتم آقازاده آقا کجا رفته؟ گفت سفر آخرت، چرا بعضیها اين قدر استوار اند، طرف هم آمده میگويد در کرونا پدرم از دنيا رفت من ديگر اعتقادم به خدا ول شد، اين بیمعرفت است، چون میگوييم من، منيت داريم، چشم من، زبان من، مال من، خانه من، آبروی من، اين منيت ما را دور میکند حاجآقا وجود مال خداست چشمت مال اوست، لحظه به لحظه زندگیات مال اوست، ريال به ريال اموالت مال اوست هرچه چشم سرت میبيند متعلق اوست به اين معرفت اگر رسيدی بهت بدهند شاکر هستی، بهت ندهند صار هستی و ناسپاسی نمیکنی.
اين راهم اضافه کنيم امروز عزيزانی که دست اندر کار هستی هرکه کار از دستش میآيد، قيامت معلوم میشود کهها میتوانيستند کار کنند و نکردند، قيامت: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر»[10] است پردهها را میزنند بالا میگويند حاجآقا تو پول داشتی تو میتوانيستی کار کنی، تو مدير بودی مسئوليت قبول کرده بودی، توی کارگر در حد خودت میتوانيستی کار بکنی، هرکسی نسبت به امکاناتی که در اختيار اوست به حد دقيق میبينند که ذرة المثالها را حساب میکنند خب پردهها را میزنند بالا میگويند آقا شما امکانات داشتی چه کردی؟ در دفاع از اين آفريدگار مهربان چه کردی؟ اگر اين معرفت آمد دنيا به سمتتان بيايد و دنيا به شما پوشت بکند از خدا نمیبريد، باراها بنده عرض کردم آن آخرين نماز شب حضرت امام قبل از عمل جراحی را سيمای جمهوری اسلامی بارها نشان داده، امام سوند بهشان وصل بود سيروم بهشان وصل بود نافله شب را ايستاده خواندند، اين معرفت است، حالا بعضیها ديديد میگويد ما که اين همه زحمت کشيديم، حقمان اين بود، ما که اين همه خدمت کرديم بعضیها هم ديدی از روی بیمعرفتی میگويد آقا ما تعجب میکنيم حاج فلانی با آن عظمت بايد پمپرزه بشود فضولی موقوف خدا يک روز در سلامتی امتحانت میکند يک روز در پمپرزی امتحانت میکند يک روز در فراخ دستی، يک روز در تهی دستی يک روز سرپا هستی، يک روز بايد زير بغلت را بگيرند میخواهند بدانند چه کردی؟ خدا را فقط برای سلامتی، برای ثروت، برای توانايي، يا در ناتوانی هم خدا را برای خدا میخواستی، معرفت اگر آمد بندگی میآيد لذا اينهای که واقعاً بندهاند انسانهای با معرفت اند سيدالشهداء ببينيد حضرت هرچه به شهادت نزديکتر میشد تاريخ مینويسند چهره امام منبسطتر شادمانتر، استوارتر اما تنها شده بود همه رفته بودند بعد از ظهر عاشورا حمله میکرد به قلب کوفيان کوفيها الحذر الحذر فرار میکردند امامی که داغ چند برادر ديده داغ عزيزانش ديده سی نفر از بستگانش را به شهادت رساندهاند به قلب کوفه حمله میکرد عمر سعد از بلندی داشت جبهه را مديريت میکرد، گفت مردم کوفه مادرتان به عزايتان بنشيند شما فکر حسين ابن علی داغديده زانو زمين میزند اين جوری با امام حسين بجنگيد همهتان از پا میافتد گفت تنها راه از پا در آوردن سيدالشهداء محاصره کردن او و از دور ناجوانمردانه تيرباران کردن اوست، اين جوری با امام حسين حريف شدند هرچه حضرت داغ میبيند استوارتر خواهرش زينب را بنگريد اين خانم روز دوازده محرم میآيد در مجلس ابن زياد ظهر است ابن زياد پای سفره سر امام حسين در دشت، اينها در بند اسارت اينها را من باز عرض میکنم راحت نقل میکنيم در عمق مطلب برويد خيلی عظمت دارد اين سخن، ابن زياد ملعون گفت ديديد خدا با شما چه کرد؟ شما که دم از دين میزنيد دم از خدا میزنيد کجا رفت ياری خدا؟ آقايون بعضی از شکستها پيروزی است، بعضی از ناکامیها عزت است، آنی که برای خداست شکستش هم پيروزی است حضرت زينب فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»[11]
ما از خدا جز زيبايي چيزی نديديم، اين معرفت است اين بانوی با عظمت شب يازدهم محرم من بارها عرض کردم اگر از من بپرسند سختترين شب عمر حضرت زينب چه شبی است؟ من میگويم از آن شبی که مادرش غريبانه به خاک سپرده شد از آن شبی که مظلومانه پدرش را در سرزمين غريب دفن کردند نجف، از آن شبی که شام غريبان برادرش مجتبی حسن بود و زينب ناظر تيرباران کردن تابوت امام حسين بود از همه اينها سختتر شب يازدهم محرم است اين بانوی داغديدهای شلاق خوردهای که داغ چندين برادر دو فرزند سی خواهرزاده و برادر زاده را دارد شب يازدهم لا به لای خيمههای نيمه سوخته نماز شبش تعطيل نشد آقا يک مشکل اداره دارد نمازش قضاء میشود يک گرفتاری دارد میگويد حالا نماز بعد راه زينب اين بود، معرفت يعنی اين، با معرفت شدی در اوج مصائب ارتباط با خدايت قطع نمیشود که حضرت سجاد میفرمايد من ديدم عمهام نماز شبش را دارد نشسته میخواند گفتم عمهجان امشب عظمت خدا نزد تو پايين آمده، حرت زينب فرمود عزيز برادر آن قدر اين بدن شلاق خورده توان ايستاده نماز خواندن ندارم، شلاق خوردن پيشکشمان به بعضیها بگويد آقا نماز واجبت قضاء نشود معرفت معرفت: «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ»[12]لذا امروز عزيزان هرکه کار از دستش میآيد بايد کمک کند مردم را به معرفت نزديک کند به خودشان به خدايشان به وظايفشان درد امروز جامعه ما اين است مسئولين ما بايد اولويت با معرفت کردن مردم باشد انسانهای که با معرفتاند خلاف نمیکنند خطاء نمیکنند الآن من محضر عزيزان عرض میکنم نوع متخلفين را شما رصد کنيد کهها بحرانها ايجاد میکنند کهها اجحاف میکنند، کهها ظلم میکنند، خانوادههای که به جدايي کشيده میشود ريشهيابی کنيد، میبينيد يک پايهکار بیمعرفتی است قطعاً کسانی که با معرفتاند ظلم نمیکند، از خدا میترسد خدا را ناظر و شاهد میداند: «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ»[13].
بعد سيدالشهداء فرمود جمله سوم: «عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ»[14] مردم اگر با معرفت شديد بنده میشويد بنده شديد خدا بینيازتان میکند باز اين جمله را من عرض میکنم تا امشب تا اين لحظه محضر شما عزيزان خدا را شاهد میگيريم در عمرم نديدم کسی ادعا کند بگويد آقا حدائق من لله و فی الله و خالصاً برای خدا کار کردم و خدا جواب نداد يک نفر را بياوريد دروغ میگويد هرکه میگويد رياء درش است، اخلاص درش نيست بنده صدقه میدهم میگويم قربتاً الی الله لفظ است حقيقت چيز ديگری است خدا زيربار منت بندههای خالصش قرار نمیگيرد اميرالمؤمنين میفرمايد وقتی کمک داری به نيازمند میکني رای خدا هنوز اين کمک به دست نيازمند نرسيده خدا ثواب و پاداشش را به سمت تو بر میگرداند اين کار خالصانه است، بلی اگر بنده کردی:
تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری داند
امام هادی عليهالسلام که روز نيمه ذیالحجه ميلاد امام هادی بود حضرت میفرمايد: «مَنِ اتَّقَى اللَّهَ يُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ»[15]مردم اگر از خدا اطاعت کرديد اطاعت میکنند از شما، اطاعت از ما نمیکنند چون از خدا اطاعت نمیکنيم، آقا آمده میگويد آقا جوانم زيربار نمیرود، تو زيربار خدا رفتی، دو دوتا چهارتا، آقا حرممان را گوش نمیکنند تو حرف خدا را گوش کردی: «مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ»[16]«مَنِ اتَّقَى اللَّهَ يُتَّقَى»[17]از خدا ترسيديد از شما حساب میبرد بیپروايي کرديد نسبت به خدا حرمتتان را میشکند حضرت فرمود بندگی کردی خدا تأمينت میکند دنيايت با خدا آخرتت با خدا، خدا نمیگذارد در بمانی، ببينيد يک بخشی ضعف اعتقادها روز پيری روز کوری روز نداری پس انداز برای روز مبادا، کدام مباد بابا اگر مسلمان هستيم اگر معتقد هستيم خدا به حضرت موسی فرمود موسی: «مَا دُمْتَ لَا تَرَى كُنُوزِي قَدْ نَفِدَتْ فَلَا تَغْتَمَّ بِسَبَبِ رِزْقِكَ»[18]موسی تا نديدی خدا ورشکست شده و ثروت خدا تمام شده غم رزق و روزی را نخور تا امشب که ما را اداره کرده خودمان سوادمان زد و بندمان زرنگی و زيرکیمان اينها شرک است همهاش خدا رهايمان کنند بايد ادارهمان کنند، خدا میفرمايد تا ثروت تمام نشده غم نخوريد شما خوب بندگی بکنيد ببينيد خدا چه میکند، شما به وظايفتان عمل کنيد ببينيد خدا؟
تو نيکی میکن و در دجله بينداز، که ايزد در بيابانت دهد باز
خدا فرمود موسی: «مَا دُمْتَ لَا تَرَى زَوَالَ مُلْكِي فَلَا تَرْجُ أَحَداً غَيْرِي»[19] تا نديدی حکومت خدا سقوط کرده به غير خدا رجوع نکن، اين قدری که بعضیهايمان تملق همديگر را میگويم تملق خدا را نمیگويم ديديد گاهی اوقات آقا شما همه چيز ما هستيد اميد ما شما هستيد، اول و آخر تو هستی، ما چشم اميد به کار شما داريم بابا ولکن يک آقايي از متدينين شيراز گفت حاج آقا يک وقت يک اشتباهی کردم يک پس گردنی خدا به ما زد که آدم شدم، گفت فرزند ما يک عمل سادهای داشت دکتر از بهترين جراحان شيراز عمل يک عمل سر دستی سازده گفت وقتی اين بچه را داشتند میبردند اتاق عمل، گفت رو کردم به دکتر اين حرف اشتباه را زدم، آقايون مراقب حرف زدن مان هم باشيم اينها را مینويسند يک وقت از ما توقع ندارند حاجی يک عمر داری نماز شب میخوانی يک عمر داری میآيي مسجد اين چه حرفی است که تو زدی، گفت به آن پزشک جراج داشت اين بچه را میبرد در اتاق عمل گفتم آقای دکتر همه اميدما تو هستی، همه اميدت اين است واگذارت میکنی به غير، گفت حاج آقا عمل ساده بچه را آوردند بيرون داشت میمرد سياه مثل قير، پرستارها دست پاچه شدند اکسيژن آوردند، با يک زحمتی اين بچه برگشت مدتها درگير بودم، گفت به هرکه میگفتم انگشت به دهن میشد فلان دکتر فلان اشتباه فاحش گفت خود آن دکتر خجالت کشيد شرمنده شد، گفت بعد فهميدم حرفی بدی زدم، خدا میخواست قدر خودت را بدان، خودت دوستت میدارد، آقايون يک وقتی گوشیتان را میپيچانند دوستتان میدارد اين سختیهای زندگی هشدار است وای به حال کسی که رهايش بکنند ديگر محلش نگذارند فرعون اين طوری شد فرعون دويست سال حکومت کرد يک سردرد همه نگرفت رها شده بود سنت استدراج يکجايي گوشمالیتان میدهد گرفتاریهای پيش میآمد يک دفعه مريضی، يک دفعه مشکلات اقتصادی خانوادگی اينها کفارههاست خدا میخواهد بياورد سر خط ديديد گاهی اوقات استاد شاگرد را جريمه میکند اين استاد شاگرد را دوست میدارد جريمهاش میکند اگر دوست نداشت میگفت برو هرکاری میخواهی بکن درس بخوانی يا نخوانی ما کار نداريم، بچهتان را ديديد وقتی دوست داريد بیادبی میکند برخورد میکنيد اين محبت است گفت بعد فهميدم حرف زشتی زدم حرف بدی زدم همه اميدم اين است خوب بندگی کردی خدا خدايي میکند.
يک جمله هم امشب بگويم در خلوتمان به خودمان نمره بدهيم من میخواهم امشب به همه عزيزان جايگاهتان را نزد خدا بيان کنم به خودمان که ديگر نبايد دروغ بگوييم وای به حال کسی که به خودش هم خلاف میگويد حالا مردم گفت آقای حدائق يک نگاهی ديگر دارند من که خودم را خوب میشناسم، من که خودم را میشناسم: «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرَة»[20] مردم هرچه میگويند بگويند من از حال خودم که بهتر مطلع هستيم جبرئيل امين وحی نازل شد بر پيغمبر عرض کرد يا رسولالله به بندگان ما بگو میخواهيد نزد خدا چه مقامی داريد به خودتان رجوع کنيد ببينيد خدا نزد شما چه مقامی داريد؟ به همان اندازه نزد خدا مقام داريد وقتی ظهر اول خدا بعداً کار يا اول کار بعداً خدا، در جلساتمان در محافلمان در صله رحمهايمان در زندگی کردنمان خدا سر خط است يا خدا در حاشيه است اگر خدا سر خط است سر خط هستيم اگر خدا در حاشيه است در حاشيه هستی، يا الله و يا رب میگوييم ولی يکجايي يک کار ساده پيشپايم میافتد میگوييم آقا نماز حالا يک ساعت ديگر خبری نيست، میرويد در خانه خدا هم در نوبت میگذارنت در نوبت، اما اگر حرف حرف خداست رضايت او برای شما مهم است در خانه خدا سر خط است، اين سخن خداست به جبرئيل بر پيامبر عرضم را تمام کنم.
امام حسين اين چند نکته را فرمودند در مسير راه فلسفه خقلت معرفت، نتيجه معرفت بندگی است نتيجه بندگی دنيايي حسنه و آخرت حسنه داشتن، اصلاً اسلام آمده برای اينکه دنيای خوب داشته باشيم اينکه میگويد آقا دين افيون جامعه است، دين اگر عمل کرديد اتفاقاً صلاح جامعه و بشريت در دين است بیدينی است که امروز گرفتارمان کرده بنده ادعای دينداری دارم ولی دينداری را عايت نمیکنم امام زمان وقتی ظهر میکند حضرت با همين شاکلهها و باورهای قرآنی و دينی دنيا را مديريت میکند، امام تا اينجا اين جمله را فرمودند اين سه نکته را معرفت، نتيجه معرفت بندگی نتيجه بندگی استغنای شما در زندگی دنيايي دنيای حسنه و آخرت حسنه، يک کسی بلند شد ايستاد سؤال کرد عرض کرد: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ»[21] راه رسيدن به خدا شناسی چيست؟ شما میگوييد اساسکار خداشناسی است ما چه کنيم خداشناس بشويم، هذا اول الکلام ما میخواهيم معرفة الله پيدا کنيم چه بايد کنيم، آقا يک جمله فرمودند: «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُه»[22]هرکه میخواهد به معرفت الهی برسد امام واجب الطاعهاش را بايد خوب بشناسد امروز راه رسيدن به خدا امام زمان شناسی است امام زمان چقدر از ما راضی است، ببينيد کسانی که زمان امام حسين سال شصت و يک هجری به شهادت رسيدند همه اينها با معرفتان روزگار بودند ولو از نظر طبقات سنی و اجتماعی متفاوت بودند، شخصيت مثل حبيب بزرگ قبيله اسد، زهير ابن قين يک انسان متمکن ثروتمند از آن طرف جون يک غلام سياه پوست آفريقايي غلام ترک، پيرمرد هست، جوان هست، نوجوان هست شيرخواره هست اين ترکيب شهدا بيش از يکصد شهيد همه در يک وجه مشترک و آن معرفت همه اسوه معرفت من اين نکته پايانی را عرض کنم عزيزان به همان اندازهای که برای امام حسين داريد خرج میکنيد و وقت می گذاريد بيش از آن بايد برای امام زمان هزينه کنيد به همان اندازهای که در غدير در مباهله در اعيان ائمه ارادتتان را به اهل بيت نشان میدهيد امروز امير در میخانه تويي تو، نسبت به امام زمانمان پيره مردهايمان بايد مثل حبيب باشند جوانهايمان بايد مثل علی اکبر باشد نوجوانهايمان مثل قاسم ابن الحسن برای صاحب زمان باشد امام حسين فرمود خدا را میخواهيد بشناسيد با معرفت بشود امام زمانتان را بشناسيد هرچه امام زمان شناستر شديد.
يک جريانی را اخيراً از مرحوم آقای کافی شنيدم بگويم و تمام کنم، در حالا آقای کافی نقل میکنند نقل کرده بود که يک شبی خوابيده بودند ساعت يکی بعد از نيمه شب درخانه ما را زدند يک کسی زنگ زد، اولاً اين را به همهتان عرض کنم آقايون بترسيد از اينکه روزی سراغتان نيايد مراجعات مردم خستهتان نکند: «حاجة الناس اليکم رحمه الله عليکم»، نياز مردم به سوی شما رحمت خداست بر شما خدا اين کارها را میتواند به توسط ديگران هم انجام بدهد اگر چهارتا کار را داری انجام میدهی بگو الحمدلله رب العالمين، مرحوم آقای کافی میگويد زنگ زدند من از طبقه فوقانی منزل آمديم پايين دم در ديدم يک آقاي گفت که آقا مشکلی دارم و گرفتاری دارم و بدهکار هستم، شما اگر سفارشی کنيد حالا يک بامداد گفتم من يک چيزی برايش نوشتم و يک پولی هم بهش دادم خيلی از پلهها که میرفتيم بالا گفتم عجب زندگی هم ما داريم نه خواب داريم نه آرامش داريم نه آسايش داريم، گفت رفتم به بيستر پناه بردم خوابيدم يک لحظه خوابم برد در عالم خواب محضر امام زمان مشرف شدم، آقا فرمودند شيخ احمد خسته شدی سختت است ما ارجاع میدهيم به کسانی ديگر انجام بدهد، اين لطف خداست سمت تو فرستاديم اين عنايت الهی است که میخواهيم مشکل به دست تو حل بشود که آقای کافی میگويد از وحشت از خواب بيدار شدم خيلی گريه کردم که خدايا ما يک مقداری ملول شديم که اين وقت شب حالا آقا میگويد که به مسئول ادارهمان زنگ زديم گفتم آقا شوهر ما کارمند شماست يک مشکلی دارد، البته حرف چند سال قبل است، گفت مسئول گفت ساعت رو دستت را نگاه کردی، گفتم ساعت 3 بعد از ظهر است، گفت حالا وقت زنگ زدن است وقت اداری تمام است اين جوری میخواهيم برويم بهشت، هپن هيپو است ساعت معين میکنی، تو کار هم برايت مربوط نباشد مشکلگشايي بايد بکنی ارتباط با امام زمان وظايفمان را نسبت به حضرت انجام دادن، که: امروز امير در میخانه تويي تو، فرياد رس اين دل ديوانه تويي تو
تمام کنم يکی از با معرفتتان کربلا را نام ببرم و عرضم تمام، يک غلام ترکی بود در مجموعه ياران امام حسين غلام سيدالشهداء بود، در مقاتل نوشتند: «غلام تركيّ كان للحسين عليه السلام، و كان قارئا للقرآن»[23] اين قاری قرآن بود با اينکه غلام بود ترک بود عرب نبود، قاری زبر دستی بود غلام سيدالشهداء بود آقا امام حسين يک نفر از اين شهداء را تکليف به ماندن نکرد، میدانيد اول کسی که گفتند برو که بود؟ ابالفضل العباس عصر تاسوعا وقتی در خيمه نشسته بودند در محضر امام حسين شمر ملعون آمد پشت خيمه صدا زد «اين بنوا اختنا»[24] ، کجا هستن بچههای خواهر ما؟ که همه اينهای که نشسته بودند ياران حضرت و خود حضرت متوجه شدند شمر مخاطبش ابالفضل است و سه برادر اگر اينها بچههای خواهر شمر نبودند، مادر شمر از قبيله کلاب بود، فاطمه مادر حضرت ابالفضل هم از قبيله بنی کلاب بود، مثلی ديديد دو نفر مال يک منطقه هستند بهم میگويند پسر خاله نسبتی بين اينها نبود مجازاً شمر اين حرف را زد ولی خب همه میدانيستند که شمر منظورش ابالفضل است و سه برادر حضرت ابالفضل سرش را پايين انداخته بود جواب نداد من نمیدانم يک وقتی ديديد در يک مجلسی خوبها نشستيد يک آدمی که بد است شهره آفاق است و دشمن اين جمعه است بيايد شما را صدا بزند چقدر آدم خجالت میکشد میگويد ما را سکه يک پول کرد جلو اين خوبان اين دشمن بی انصاف آمده دارد ما را صدا میزند قمر بنی هاشم سر را پايين انداخته بود آقا فرمودند برادر شما را دارد صدا میزند برويد جوابش بدهيد:
کريمان با بدان هم بد نکردن، کسی را از در خود رد نکردند
قمر بنی هاشم آمد بيرون با برادرها با شمر رو به رو شدند چه میگويي؟ گفت من از کوفه خارج نشدم مگر برای اينکه برای شما و اخوان شما امان نامه از ابن زياد گرفتم اين امان نامه را بگيريد برويد مانديد فردا کشته میشود قمر بنی هاشم امان نامه را گرفت پرتاب کرد در صورت شمر فرمود روی تو سياه باشد با اين امان نامه، من در امان باشم فرزند فاطمه در امان نباشد، آمد در خيمه امام حسين که میدانيستند جريان چه است؟ اينجا امام سؤال کردند، استفهام اقراری از نظر ادبی استفهامی است که طرفی که سؤال دارد میکند خودش میداند اما میپرسد که مخاطب جواب بدهد که ديگران بفهمد، اين را میگويند استفهام اقراری، امام حسين میداند چه رد و بدل شد حضرت میپرسد که ابالفضل بيان کند که تاريخ بنويسد که من و شما امشب پی به عظمت اين سردار علقمه ببريم، آقا فرمودند که بود؟ چه گفت؟ گفت آقا شمر بود امان نامه آورده بود، اينجا بود که امام حسين فرمودند برادر اينها به من کار دارند دست برادرهايت را بگير و برو، تا اين را آقا گفتند اشک از چشمان اين سردار رشيد علقمه جاری شد يک جمله به امام حسين عرض کرد: «لا ارانی الله بذلک ابداً» يافت نشد، گفت خدا نبيند ابالفضل را در اينکه امامش حسين را تنها بگذارد عباس برود عباس مولودی است که مادرش و پدرش نگاهی به عاشورايي او دارد اينجا بود که بعد حضرت خطبه خواندند فرمودند بياييد برويد، که يکی يکی بعد بقيه اصحاب صحبت کردند شب عاشورا امام گذشت صبح عاشورا هنوز جنگ شروع نشده اين غلام ترک کنار امام حسين بود آقا فرمودند بيا تو حرکت کن برو تو کسی را اينجا نداری، غلام هستی، ترکی ما را اينجا کشتند شيعيان ما ارادتمندان میآيند قبر ما مزار میشود تو برو به خانوادهات بپيوند من از تو گذشتم بار بيعتم را برداشتم معرفت را ببينيد:
از جان بگذر جانان بطلب، آنگاه ز جانان جان بطلب
اين غلام ترک يکی از همان کسانی است که شما با افتخار با عزت با اکرام در زيارت عاشورا میگوييد: «وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ»[25] يکی از اصحاب الحسين همين غلام ترک است افتخار عالميان شدند، تا حضرت اين را گفت خودش را انداخت رو دست و پای امام حسين به گريه کردن گفت آقا من بروم کجا بروم؟ از ما چه عدم لياقت و قابليتی ديدید چه کرديم که به ما میگوييد برو، گفت آقا بروم قيامت جواب مادرتان را چه بدهم؟ اين عشق و ارادتی که نشان داد آقا در حقش دعا کردند و گفتند بمان، اينها را حضرت نشان میدادند که بشريت بفهمد اينها در رو در واسی قرار نگرفتند شهيد شدند اينها سلول سلول وجودشان عشق به سيدالشهداء بود نوبت اين غلام ترک که رسيد رفت ميدان پياده میجنگيد امام صحنه جنگ ر زير نظر داشتند لذا شهداء را هم خود حضرت میآوردند در دارالحرب که به اين بدنهای مطهر اينها جسارت نکنند غلام زخمی شد افتاد روی زمين من همين قسمت مقتل را بخوانم و عرض سلامی محضر سيدالشهداء تا امام حسين ديدند اين غلام افتاد روی زمين لحظات آخرش بود تير خورده بود و شمشير خورده بود:
«و مشی الحسين سريعاً الی مصرعه، فجلس عند رأسه» يافت نشد، «فجاءه الحسين عليه السلام فبكى و وضع خدّه على خدّه، ففتح عينيه فرأى الحسين عليه السلام فتبسّم، ثمّ صار إلى ربّه رضي اللّه عنه.»[26] آقا امام حسين با سرعت آمد بالای سر اين غلام، مردم کسی بیکسان حسين، آقا نشست بالای سر اين غلام همان کاری که ساعتی بعد امام حسين با علی اکبر کرد، با اين غلام ترک کرد سر اين غلام را به دامن گرفت صورت به صورت غلام گذاشت، يعنی مردم عالم غلام ترک هم مثل علی اکبر برای ما عزيز است، بگوييم آقا آرزوی همه اين است آن لحظه مردن يک قدم رنجهای کنيد بگوييد اين هم خدمت میکرد در مجلس، اين هم در عزای ما گريه میکرد اين هم ارادتمند بود:
کی بود که آن مرا که دم مرگ از کرم بر دامنت نهم سر و جان را فدا کنم، اين غلام چشمها را بسته بود داشت جان میداد يک وقت احساس کرد يک صورت رو صورتش قرار گرفت چشمها را باز کرد ديد عزيز زهراء حسين آمده فقط يک تبسم کرد جان داد اين تبسم هم پيامها دارد يکش را عرض کنم يعنی مردم عالم که مثل من اين لياقت را پيدا کرد حسين صورت به صورت او.
الا لعنة الله علی القوم الظالمين
و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظيم
اللهم تقبل منا و من اهل مجلسنا
پروردگارا فرج امام زمان ما را نزديک بگردان.
[1] علل الشرائع ج1 ص9.
[2] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج2 ص301.
[3] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج2 ص301.
[4] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج2 ص301.
[5] عصر 2.
[6] آلعمران 164.
[7] آلعمران 164.
[8] آلعمران 164.
[9] آلعمران 164.
[10] طارق 9.
[11] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.
[12] علل الشرائع ج1 ص9.
[13] علل الشرائع ج1 ص9.
[14] علل الشرائع ج1 ص9.
[15] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص138.
[16] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص138.
[17] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص138.
[18] التوحيد (للصدوق) ص372.
[19] التوحيد (للصدوق) ص372.
[20] قيامت 14.
[21] علل الشرائع ج1 ص9.
[22] علل الشرائع ج1 ص9.
[23] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج2 ص300.
[24] تذکرة الخواص ص249
[25] كامل الزيارات النص ص178.
[26] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج2 ص300.