استاد حدائق روز جمعه 13 خرداد ماه 1401 در مراسم دعای ندبه مهدیه بزرگ شیراز همزمان با ایام رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی به بیان « ویژگی های شخصیت امام خمینی(ره)» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[1]
ابتدا دهه کرامت را محضر جمع حاضر تبریک عرض میکنیم، میلاد با سعادت حضرت فاطمه معصومه در آغاز ماه ذی القعده و روز تکریم از حضرت احمدبن موسی در هفته جاری و روز میلاد با سعادت ثامنالحجج علیبن موسیالرضا را در آغاز هفته بعد را محضر شما ارادتمندان به اهلالبیت تبریک و تهنیت عرض میکنیم. یاد و خاطره مجاهدتها و رشادتهای مجاهدین فی سبیلالله از سال 1342 تحت زعامت بنیانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامیامام راحل و سالگرد ارتحال امام را محضر شما ارادتمندان به ولایت تعزیت و تکریم و تجلیل از یاد و خاطره شهدا را گرامی میداریم.
آیهای که تقدیم شد جامع این مناسبتها را گفتم، آیهای محضر عزیزان تقدیم شود که این موضوعات متفاوت و متعدد را پوشش بدهد. در آیه نهم از سوره مبارکه صف خداوند سبحان طرح سوالی میکند برای بندگان خودش، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ»[2] ای کسانیکه ایمان آوردید ما شما را راهنمایی بکنیم به یک تجارت پرمنفعت و پرسودی که از عذاب نجاتتان بدهیم. دو سه نکته را من مقدمه ورود به آیه عرض کنم، این آیه و آیه بعد یکی از نمودهای عملیهاش همین دوران انقلاب ما و متابعت مردم از فرامین اسلامی و تبعیت از امام راحل بود. یکی از روشهای خوبی که ما مخاطب را متوجه مطالبی که میخواهیم به او منتقل کنیم وجود دارد با طرح سوال انسان حرف بزند، که در قرآن هم ما نمونههایی را مشاهده میکنیم که خداوند اول طرح سوال میکند یعنی انگیزه برای شنیدن ایجاد شود بعدا گفته شود. گاهی اوقات پدر در خانه یک سوال میپرسد، ذهن فرزندانش را توجه میدهد به جواب، اینها کنکاش میکنند تفحص میکنند که جواب چیست بعدا پاسخ را میدهند که قدر این جواب را بدانند. یکی از روشهای خوب در گفتار و در تربیت مردم است «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ»[3] ، نکته دیگر اینست که اساسا ذات انسان منفعت طلب است، این هم بد نیست، اگر مدیریت بشود خوبست، طبع انسان کمال طلب است، طبع انسان منفعت طلب است، انسانها ذاتا از ذلت، از وابستگی، از نیاز به غیر رنج میبرند، گاهی اوقات میبینید در کانون خانواده حتی بچهها دوست دارند مستقل باشند، دیدید یک وقتی میگویند آقا یک پولی را بهت دادم این پول خودم را بده به خودم، پول خودم را به خودم بده من دوست ندارم به پدرم بگویم کمکم کن. این ذات بشر است، این ذات اگر درست مدیریت بشود رشد میدهد انسانها را، این کمال طلبی و حد یقف نداشتن به قول علمای اخلاق در مسیر خودش انسان را میبرد اعلی، مدیریت بشود انسان میشود خلیفهالله، اگر این ذات کمال طلبی در جهت خودش قرار گرفت شما محدود نمیشوید به یک اندازه خدمت، لحظه به لحظه در مسیر پیشرفت به سمت کمالات حرکت میکنید، نمونه زمان ما امام خمینی است، مرحوم امام شب آخر قبل از عمل با آن بدن درآلود نماز شبش را ایستاده خواند، این کمال طلبی است، این همان حد یقف قائل نبودن است، تلویزیون بارها این صحنه را نشان بود سرم به امام وصل بود، امام با قامتی خمیده و ایستاده نماز شب را خواند، این مدیریت درست کمال طلبی است، که تا آن نفس آخر انسان میرود به سمت رضایت الهی. «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ»[4] همه دنبال تجارتند، اما مدیریت تجارتها بیراهه دارد میرود، امروز مردم افتادن صرفا به تجارت اقتصادی و لذا میبیند خستگی ناپذیر هم هستند از خواب میزند، از خوراک میزند، از آرامشش میزند، از صله رحمش میزند، از واجباتش میزند، به دنبال تجارت. این همان راه گم شده است، راه بیراهه است. قرآن میفرماید تجارت را همه دنبالش هستند امام تجارتی که «تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ»[5] آن تجارتی که بزرگترین دستاوردش شما را از عذاب عظیم الهی نجات بدهد، آن تجارت مهم است، آقایان شیراز شش دنگ مال شما ولی انسان عاقبت به شر بشود، میلیاردها دلار سرمایه شما ولی روزی که انسان از این دنیا میرود دست خالی میرود چه ارزش دارد، من در یک مجلسی عرض کردم یک وقتی یکی از آقایان که من ندیدم آن آقا را، خدا رحمت کند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد آیتاللهی نقل میکرد اسم هم آورد، فقط من اسمش در حافظهام هست حالا معاشرتی هم نداشتم با ایشان، از ثروتمندان درجه اول شیراز بود اولاد هم نداشت، ولی افتاده بود فقط در تجارت مال، قرآن راه موفقیت را تبیین میکند، امروز بعضیها میبینید خسته نمیشوند شب و روزشان شده کار، حتی در مجلسی که کنار ارحامشان نشسته دارد فعالیت اقتصادی میکند، بنده در حال طواف در دور خانه خدا خودم دیدم در لباس احرام حاجی داشت طواف میکرد گوشی همراهش زنگ خورد، گوشی را درآورد گفت بله، بله، گفت چقدر میگویند، حالا سوال کرد یک قیمتی گفت، گفت همه جنسها را بفروش، گوشی را قطع کرد گذاشت در کمربندش دوباره شروع کرد ذکر گفتن، یک دور دیگه چرخید در همان حدود تلفنش زنگ زد، دوباره گوشی را روشن کرد گفت بله، بله، چقدر، گفت این مقدار، گفت هرچه دارند بخر، من دیدم اینجا جای حرف زدن است، خدا میگوید بیانصاف کنار خانه من بودی چرا نهی از منکر نکردی، گفتم آقا این کار تو من را یادم انداخت به سخن رسولالله که پیغمبر فرمود در آخرالزمان بخشی از مردم «یحجون للتجاره» دنبال منافع اقتصادیشان هم در مکه اند، گفتم دو دور طواف کردی هم فروختی هم خریدی، اینجا آمدی برای این کار، داد و ستد تا کنار کعبه در لباس احرام. من بارها در سفرهای حج به زائران میگویم حداقل روز عرفه تلفنها را کنار بگذارید. ببینید چه کار میخواهید بکنید، نسخه گذشته زندگی که پیچیدی را مرور کن، برنامه آیندهات را یک برنامه ریزی صحیح کن، تا وسط دعای عرفه طرف در حال تماس است و ارتباط است اینست که کار به جایی نمیرسد. این همان روحیه حد یقف نداشتن انسانهاست ولی از مدار اصلیش خارج شده، از طراز اصلیش خارج شده، گاهی اوقات صله رحممان ترک میشه وظایف ما تعطیل میشود، مسجد آمدنمان فراموش میشود، مجلس دعا آمدن رها میشود، سرگرم یک کارهای دیگهای شدیم. قرآن میفرماید «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ»[6] اصل تجارت اینست که از عذاب نجاتتان بدهد، آقای آیتاللهی میگفت آن آقای ثروتمند اولاد نداشت مریض شد حالش سخت شد میخواستند ببرند خارج؛ گفت چون با ما سلام و علیک داشت ما رفتیم به منزلش، منتظر آمبولانس بودند که ایشان را سوار کند ببرند فرودگاه، وقت گرفته بودند خارج که در انگلستان عمل کنند که بعد هم فوت کرد. گفت من رفتم عدهای از مومنین هم ایستاده بودند دوستانش، گفت یکی از رفقایش گفت آقای آیتاللهی، الان میخواهند ببرندش یک عدهای هم الان جمعند، همین الان شما بگذار از زبونش یک وصیتی بکنند، عدهای از مومنین هم جمعند، نمازهایی که نخواند، روزه که نگرفت، حجی که بجا نیاورد، خمسی که پرداخت نکرد. آقا امیرالمومنین میفرماید مردم خودتان وصی خودتان بشوید، ننویسید روی کاغذ یکی را ده تا کنید ده تا را صد تا کنید، چند روز قبل من یک جایی بودم یک بنده خدایی میگفت حاج آقا این وسایل این امکانات اینها بعد از من فلان، گفتم چرا خودت نمیکنی، چرا این بار را برای ما میگذاری، تازه از دست خودت بده، ای که دستت میرسد کاری بکن، گفتم با بعضی از این ورثههایی که شما دارید میگویید دارم یقننا نمیگذارند این کار بشه، تا کار دستت است انجام بده، گفت این آقا به من گفت بهش بگویید وصیتی کند، مرحوم آقای آیتاللهی گفت من بهش گفتم آقا دوستانتان هستند همین جا یک حرفی بزن اگر یک اتفاقی افتاد فوت کردی نمازهات، روزههات، واجباتت را انجام بدهند، گفت این میشنید چشمهایش را بسته بود فقط گوش میکرد، گفت بار دوم بهش گفتم دوباره شنید چشمش را هم باز نکرد حرف هم نزد، گفت بار سوم با عتاب بهش حرف زدم گفتم آقا وصیت کن، دارند میبرندت، تو بیماری، گفت چشمهایش را باز کرد گفت آقای آیتاللهی این پولها را ما به زحمت بدست آوردیم خدا نکنه کسی برسد به اینجا، در دو راهی بین دینار و دین، دین را فدای دینار کند، گفت آقای آیتاللهی اگر از دست ما میافتد بیرون، هر که میخواد مصرف کند بکند، هر که میخواهد بخورد بخورد، وصیت نکرد رفت فوت کرد، اموالش هم افتاد دست مردم، بردند و خوردند. آقای محترم، خواهر محترم، اگر دل خودت برای خودت نسوخت، انتظار دلسوزی از دیگران عبث است. کسی به پیغمبر گفت یا رسولالله میخواهم خدا رحمم کند، پیغمبر فرمود به خودت رحم کن، «ارحم نفسک»[7] دلت برای خودت بسوزد، اصل تجارت اینست که ما را از عذاب خدا نجات بدهد، کار پرمنفعت کاری است که شما بگویی کاری که من دارم انجام میدهم از شیطان دارم فاصله میگیرم، دارم به خدا نزدیک میشوم؛ عذاب آخرت را از خودم دفع میکنم، تجارت پر رزق و پر سود فقط منافع اقتصادی نیست، ترفیع مقام نیست آقا ما امروز ترفیع مقام گرفتیم درجهای بالاتر موقعیت بیشتر، ثروت بیشتر، جایگاه وسیعتر در جامعه، اینها را نمیگویند تجارت، قرآن میفرماید تجارت واقعی «تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ»[8] شما را از عذاب خدا نجات بده؛ این طرح سوال و این نکته اول در آیه نخست بود.
بعد خداوند پاسخ میدهد، میخواهید به این تجارت برسید، میخواهید نجات پیدا کنید، میخواهید دنیاتان دنیای پر توفیقی باشد، وقتی از این دنیا میروید سربلند بروید و پشیمان نروید، خسران زده نروید، «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»[9]
اول ایمان به خدا و پیغمبر، این راه نجات است. تجارت یعنی این، برنده یعنی این، بازنده یعنی کسی که ایمان ندارد، ماییم و کلام خدا، ماییم و قرآن، تومنون را بزرگان میفرمایند از فعل مضارع، استمرار فهمیده میشود، یعنی ایمان باید تداوم داشته باشد، ایمان مقطعی بدرد نمیخورد، ایمان موضعی بدرد نمیخورد، بنده مثلا در یک مجلسی، در یک ایامی، رعایت کنم در یک ایامیدر یک مکانی، در یک سفری ایمان برود در حاشیه؛ تؤمنون یعنی همه جا در همه حال، پیری و جوانی، ثروت و فقر، سلامتی و بیماری، اروپا و ایران، در هر حالی که هستی، در راس کاری یا بازنشسته «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»[10] پیغمبر را هم باید تبعیت کنی. این راه نجات شماست، تجارت یعنی این، منفعت واقعی این است. الان ببینید عزیزان، این را هم اشاره کنم، بعضیها میگویند دینداری چه خاصیتی دارد، نماز چه اثری، روزه چه اثری، دعای ندبه بخوانیم چه بشود، خدا میفرماید «تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ»[11] بالاترین مطلبی که ماها به آن درست هم توجه نمیکنیم، آخرت موفق است. امام صادق میفرماید اگر کسی سروکارش افتاد به بهشت دیگه همه چیز برایش دادهاند و اگر پایش به بهشت نرسید همه چیز را باخته، «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»[12] این از عذاب عظیم نجاتتان میدهد، حالا یک مصداق داریم مصداق اجتماعی من عرض کنم ما امروز این همه گرفتاریهایی که داریم، گرانی، فساد، فحشا، کم کاری، بی بند و باری، اختلافات خانوادهها و غیره، شما ریشه یابی کنید یک موردش را پیدا نمیکنید که واقعا کسیکه دارد ایجاد اخلال میکند در هر زمینهای مومن واقعی باشد، شما یک مورد ندارید. یک مومن واقعی به شعار نیست به ادعا نیست به عمل است. شما کجا سراغ دارید یک مومن واقعی خون مردم را در شیشه بکند، کجا سراغ یک مسئول متدین کم کاری کند، کجا سراغ دارید یک زن وظیفه شناس در انجام وظایفش در کانون خانواده کوتاهی کند، یک مرد وظیفه شناس نسبت به وظایف مرجوعی خودش، خانواده خودش تعلل کند، خوب هرجا داریم مواجه به آسیب هستیم. یک زمانی در دادگستری جلساتی داشتیم خدمت قضات محترم سالها قبل، در همین مجتمع ملاصدرا آن سال رئیس مجتمع آقای تکوند میگفت ما ماهی سیهزار مراجعه کننده داریم، یک مجتمع در یک شهر، من از ایشان سوال کردم گفتم چند درصد از اینهایی که میایند دو طرفش دیندار است، گفت اصلا ما سراغ نداریم. شما چند تا پرونده تاحالا دیدهاید که دو طرف پرونده واقعا «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»[13] باشند، هرکجا که دارد ظلم اتفاق میافتد حقی دارد ضایع میشود، حقوقی پایمال میشود کوتاهی دارد صورت میگیرد ایمان رنگ باخته، نقش ایمان شما را در تجارت معنوی موفق میدارد، «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»[14] خدا میفرماید ایمان واقعی به خدا، ایمان واقعی به رسول، این نکته اول و نکته بعد «تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ»[15] حالا که ایمان دارید برادر و خواهر من فقط به ندبه خواندن اکتفا نکن، فقط به نماز شب خواندن بسنده نکن، باید بیایی در عمل، باید جهاد کنی باید تلاش کنی، باید با اموالت باید با جانت از دین دفاع کنی. آقا یک دعای ندبه میخواند و میگه کاری به جامعه ندارم این که قبول نیست این فقط یک بخش امر است، ایمان یک مطلب است، شما ببینید در واقعه عاشورا خیلیها امام حسین را قبول داشتند، «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»[16] به حسب ظاهر میگفتند ایمان داریم ولی با امام حسین نیامدند، اینها امام حسین را در آغوش پیغمبر هم دیده بودند، حضرت را از مدینه تنها گذاشتند، «تُجَاهِدُونَ»[17] در اینها نبود و لذا اینها گرفتار آن عذاب عظیم شدند، مردم ایمان، نماز شب، اعتقاد بخدا، اعتقاد به رسول یک بخش قضیه است، یک بخش قضیه تلاش و کوشش شما با جانتان و مالتان است. باید با مالتان، این مال مال خداست، این اموال را روزی که آمدید نداشتید و روزی که میروید ازتان میگیرند، در یک مقطعی این ثروت را دادند دست کسی حالا کم یا زیاد، به نسبت همان بعدا حسابش را میخواهند، خدا میفرماید با این مالی که من داده بودم چه کردی، با این امکانات که در اختیار تو بود در مسیر ما چقدر قدم برداشتی. چقدر تلاش کردی، «تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ»[18] این تجاهدون مضارع است و استمرار میطلبد یعنی همیشه، شیراز باشی یا جای دیگه باید «تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»[19]. من سراغ دارم عزیزانی که در امریکا هستند دعای ندبه میگیرند، پزشک من سراغ دارم که در آنجا کار فرهنگی میکند که به ندرت کمتر پزشکایی در شیراز این کار را میکنند. در اروپا، در امریکا، دارد کار فرهنگی میکند کنار فعالیت اجتماعیش، راننده تاکسی من در لندن سراغ دارم شبهای جمعه ده دوازده نفر را در خانهاش جمع میکند با پول رانندگی آژانس، یک شیرینی یک چایی یک دعای کمیل یک روایت. ما نسبت به خانواده خودمان این کارها را میکنیم، خدا بهمان هم داده ولی نمیکنیم، بعد میگوییم چرا جامعه اینطوری است. میگویند خودت نسبت به خودت چه کردی، تو نسبت به خانوادت نسبت به بچههایت، بچههای خودت را صدا زدی دو تا مطلب، «تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أنفسِکُم»[20] با مالمان با جانمان در راه خدا جهاد کردیم تلاش کردیم، قطعا اگر اینها اتفاق بیافتد هم ایمان بیاید «تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»[21] هم تلاش و کوشش بیاید در صحنه «تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أنفسِکُم»[22]. یک نکته دیگر را هم من اضافه کنم، ایمان مقدم بر عمل است در این آیه هم خدا اشاره میفرماید، اول خدا میفرماید تومنون، اعتقادتان را پاک کنید، بعدا بیاید در عرصه عمل. یعنی اگر کسی کاری کرد اعتقادی به خدا نداشت فقط اجرش دنیایی، آخرت دیگه خدا برایش وعده نمیدهد، اگر کسی گفت من نه خدا را قبول دارم نه امام زمان، نه اسلام، هیچ، ولی کمک میکنم به کمیته امداد، کمک میکنم به فقرا، ضعفا، خدا هم زیر منتش قرار نمیگیرد، «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ»[23] در همین دنیا پاداشش را میدهند، لذا بعضی را دیدهاید میگوید آقا کسی را میشناسیم نماز نمیخواند، عبادت نمیکند، دین ندارد، تقوا ندارد، وضع مالیش روز به روز دارد افزایش پیدا میکند، من میگویم بگرد ببین چند تا کار خوب نهفته دارد، خدا دارد تصفیه حسابش میکند، خدا مثل فرعون، خدا به موسی فرمود فرعون را در دنیا داریم تصفیه حساب میکنیم، یکی از علتهایش همین است، فرعون اطعام طعام میکند ما مزدش را این حکومت طولانی دادیم. خدا نکند کسی در دنیا تمام حقوقش را تصفیه کند «وَمَا لَهُ فِي الْآَخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ»[24] دیگه قیامت دستش خالی است. میخواهید نتیجه کارهایتان را ببینید اول ایمان، ایمان هم مقدم است لذا این برای همه ما تکلیف آور است، در اصلاح جامعه اول باید ساختار ایمانی را تقویت کرد. متاسفانه بعضیها فقط به رفع مشکلات اقتصادی، اگر مشکلات اعتقادی ما حل بشود یقیننا مشکلات اقتصادی ما حل میشود. مردم اگر در اعتقاد قوی بشوند دیگه حساب نمیکند این برادر من است، غریب است، همشهری من است، کس دیگری است، آن میگوید این همنوع من است این انسان است دربرابر این انسان مسئولم، این احساس تکلیف میکند. لذا سروران عزیز تقدم با کار فرهنگی است، تقدم با کار اعتقادی است، اعتقادها اگر درست شد بعدا تلاشها و کوششها، ثمربخش میشود. «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ»[25]، اینجا یک نکته دیگه را عرض کنم، جهاد با مال خیلی آسانتر از جهاد با جان است، این را در تاریخ هم داریم، عبیداللهبن جعفی وقتی با امام حسین روبرو شد حضرت از او خواست که بیاید و جهاد با جان داشته باشد، خودت بیا، به حضرت عرض کرد آقا من خودم نمیتوانم، یعنی جانش را محترم دانست، همراهی با امام حسین را رها کرد، گفت آقا یک اسب خوبی دارم میدهم یک زره خوبی دارم هم میدهم، شمشیر خوبی هم دارم، گفت این اسبم هزار درهم ارزش دارد، اینها را تقدیمتان میکنم ولی خودم نمیآیم. آقا فرمودند من خودت را میخواهم،
از جان بگذر جانان بطلب، آنگاه زجانان جان بطلب
حضرت فرمودند ما که شمشیر نمیخواهیم، ما که اسب نمیخواهیم، ما که زره نمیخواهیم ما خودت را میخواهیم، ما میخواهیم اصحابالحسین تربیت بشوند، نیامد و بعد از واقعه عاشورا هر وقت یادش میآمد سردار اشتباهکاری که نادم هم بعدا شد، هر وقت یادش میآمد شرمنده و سرافکنده میشد. بله گذشتن از جان خیلی سخت تر از مال است، مال را بعضی ایثار میکنند ولی با جانشان نیستند، میگوید خودم نیستم پول میدهم ولی خودم نمیآیم. طرف آمد به رسولالله عرض کرد یا رسولالله، از ثروتمندان عرب بود، یا رسولالله ما حوصله حج نداریم، چقدر پول بدهیم خدا ثواب حج میدهد، اهل جهاد با مال هستیم جهاد با جان نیستیم، رسولالله کنار کوه ابوقبیس ایستاده بودند، کنار کعبه آن کوه ابوقبیس که الان ساختمان آلسعود رویش ساخته شده، حضرت فرمودند این کوه ابوقبیس را میبینی، گفتن بله، فرمودند «فو الذی نفسی بیده» آن خدایی که جان من در کف قبضه قدرت اوست به وزن کوه ابوقبیس طلا بدی در راه خدا، ثواب حج را برایت نمیدهند، یعنی میلیونها تن طلا انفاق بکنی، معادل آمدن حج نیست، بعضی حاضرند میگویند پول میدهیم هرچه بگویید میدهیم ولی خودمان نمیرویم، حوصله نماز نداریم چقدر بدیم اجر نماز را به ما بدهند، آقا این کار خودمان به انفس نمیآییم ولی با اموال میاییم، خدا میفرماید اول انفس «وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ»[26] با مال بیایید اگر با مال درخشیدید جانتان هم جهاد انفس جهاد سخت تری است، «ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[27] این نمایی از این آیه شریفه است. فردا سالروز ارتحال حضرت امام بنیانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی است، من یک نکتهای هم قبل از این مطلب عرض کنم، خدا رحمت کند آقای حاج محمود آقای صیفی مسئول هیات جوادالائمه، ایشان از پیشکوستان فرهنگیان شیراز بود و از شخصیتهای مبرز در شهر، هم طبع شعر داشت هم انسانی فرهیخته، هیات جوادالائمه را ایشان بنیانگداری کرد، سال نودویک، ده سال قبل یک صورتجلسهای شد و برای من این صورتجلسه را آوردند، ایشان خادمی هیات را به ما واگذار کرد و جمعی هم امضا کردند و بعد ایشان فوت کرد و کرونا آمد و هیات هم ادامه داده نشد، من رسما امروز عرض میکنم محضر عزیزان که انشاءالله هیات جوادالائمه، دوستانی که در مجلس هستند بعضی از چهرهها آشنا هستند ما در آن خدمشان میرسیدیم دیگر انشاءالله محل فعالیت هیات جوادالائمه است؛ در همین مکان ضمن اینکه هیاتهای دیگر هم است، این مکان مقدس متعلق به ولیعصر است هر عزیزی، هر برادری هر خواهری که مشتاق و راغب است اینجا یک فضایی است در اختیار عموم عزیزان ما، حالا خواستند هیات جوادالائمه را من دعوت میکنم از عزیزان هیات که انشاءالله حضورشان را در این مجلس پر رنگ به یاد آن بنیانگذار هیات مرحوم آقای حاج محمود آقای صیفی که از پیشکسوتان هیاتهای مذهبی هم بود انشاءالله که بتوانیم ادای وظیفه بکنیم نسبت به مسئولیتهایی که به ما محول شده است.
اما از امام هم من یاد کنم، خدا رحمت کند امام میفرمودند این انقلاب شکل نگرفت مگر به خاطر دو اصل، توجه به اسلام «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»[28] وحدت کلمه «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ»[29]، اصلا پیروزی این انقلاب مدیون همین بود. مجاهدت هم رمز عظمت امام در همین بود، امام تومنون بالله و رسول بود، امام مومن به خدا و پیغمبر بود، امام زمانیکه احساس تکلیف کرد در سال چهل و دو و خطر برای جامعه اسلامیدید، امام صحبت کرد، سخنرانی کرد در حالیکه خیلیها صحبت امام را بر نمیتابیدند، بعضیها میگفتند این کار صلاح نیست، قدرت دست حکومت است، امام با ایمان به خدا و رسول و تجهدوا فی سبیلالله جهاد در راه خدا، امام با همه چیز آمد در صحنه، آبرو را داد. در این کتاب خاطرات امام خمینی یک جریانی را نقل میکنند که نامهای بعد از جریان سال چهل و دو که آن وضعیت فیضیه و بعضی از سخنرانی امام و رخداد سال چهل و دو اتفاق افتاد، آیتالله العظمی حکیم، یک نامهای مینویسد برای حضرت امام، از امام دعوت میکنند که بیایید نجف بشینیم دور هم مسائل را بررسی کنیم، نامه که به اداره پست میآید چون عنوان امام خمینی بود نامه را میگیرند نامه به ساواک میرود و آنجا از این نامه خواستند استفاده کنند، سه نفر از طرف شاه مامور میشود بیایند پیش امام، علم وزیر درباره و رئیس ساواک وقت، به اضافه رئیس شهربانی در قم، اینها با نامهای که آیتالله العظمی حکیم نوشته بود میآیند منزل امام قم، علم اول به امام میگوید یک نامهای هم لباس شما و هم کیش شما آیتالله حکیم نوشته از شما دعوت کردند بروید عراق، اعلیحضرت هم سلام رساندند گفتند اگر بخواهید بروید ما همه مقدمات سفر را فراهم میکنیم با هر چی میخواهی بروی همه کارهایش را انجام میدهیم راحت بروید عراق آنجا جلسه بگیرید صحبت کنید بروید عراق زندگی کنید. اول محترمانه میگویند بعد هم علم نامه آیتالله حکیم را به امام میدهد، میگوید این آیتالله حکیم هم برایتان نامه نوشتن این هم نامه آیتالله حکیم. امام نامه را میخوانند میبینند آیتالله حکیم دعوت کردند که بیایید عراق، امام قریب به این مضمون میفرمایند که «الحاضر یری ما لا یری الغائب» کسی که حاضر است چیزهایی را میبیند که غائب نمیبیند، من در این مملکتم مسائلی را متوجهم که آیتالله حکیم مثل من توجه ندارد، من تکلیف خود را در این میدانم که کنار مردم باشم و با مردم باشم، رفتن به عراق را من صلاح نمیبینم. اولا با حالت احترام و ادب و استدعا میگوید بعد که امام با قاطعیت میفرمایند منمیمانم و من هستم. آقایان این ایمان است، بعضیها پایشان روی پوست خربزه است احتیاط کن چطوری داری حرف میزنی؛ علم شروع میکند به تهدید کردن، میگوید اعلیحضرت گفته اگر از این برنامههایتان دست برنداشتید و اگر از این روشتان فاصله نگرفتید آبرو برای شما در این مملکت نمیگذاریم، حیثیت باقی نمیگذاریم، شروع میکند به تهدید کردن، امام میفرمایند بروید به شاه بگویید تو به وظایفت عمل کن منم به وظایفم عمل میکنم، آبرو مال خداست. مردم این پیکرتان مال خداست، این چشم مال اوست این زبان مال اوست، این حافظه مال اوست، از داده خدا برای خدا خرج کن، امام از مصادیق «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ»[30] در زمان معاصر ما بود. یکی از مصادیق امام بود، گفت امام با قاطعیت فرمودند بروید به شاه بگویید تو به کارت عمل کن من هم به وظیفهام عمل میکنم، امام ایستاد پای حرفش تا رفت زندان و بعد امام را تبعید کردند، مظلومانه از ایران خارج کردند به ترکیه، از ترکیه به عراق، غریب به پانزده سال در تبعید بود، ثمره مجاهدت شد انقلاب اسلامی، نه امام در مملکت خودمان، من یک خاطره حیفم میاید نگویم، این از این حکایتهای سینه به سینه است در کتابها گیرتان نمیآید، این را بشنوید و به یادگار در حافظهتان حفظ کنید. عالمیبود به نام حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید مصطفی کشفی، خدا رحمت کند ایشان را، از علمای بزرگ در استهباد بود حدود چهارده پانزده سال قبل به رحمت الهی رفت، من از خود ایشان شنیدم، ایشان گفت زمانیکه امام نجف بودند ایشان هم نجف بود، گفت زمان زعامت آیتالله العظمی حکیم بود، داستان مربوط به سال 1348 و 1349، ایشان گفت آن زمان نجف تحت حومه استان کربلا بود، یعنی استان کربلا یکی از شهرهایش نجف بود، تفکیک نشده بود، گفت استاندار کربلا عوض شد، استاندار جدیدی آمد روی کار و آن استاندار جدید شگرد خاصی داشت آدم حالا به حسب ظاهر با سیاستی بود، روزهای اول استانداریش از کربلا مامور فرستاد نجف خدمت تمام مراجعی که در نجف بودند، با چند نفر از بزرگان مراجع وقت گرفت که من میخواهم پنجشنبه بیایم نجف با شماها ملاقات داشته باشم. آیت الله العظمی حکیم، آیت الله العظمیخوئی، آیتالله العظمی سید محمود شاهرودی، خود حضرت امام، چهار پنج نفر از مراجع را آمدند هماهنگ کردند که استاندار میخواهد بیاید خدمت شما رهنمود بشود و رهنمودی از شما بگیرد. آقای حاج سید مصطفی کشفی گفت من بودم روز پنجشنبهای که رسید استاندار، خیلی برای مردم نجف عجیب بود یک مقام عالیرتبه مملکتی دارد میآید با یک هیات همراه، اینها آمدند در نجف اولین دیدار با آیتالله العظمی حکیم بود که در راس حوزه نجف بود، مرحوم آقای کشفی گفت من خودم بودم که این هیات همراه آمدند در خانه آیتالله حکیم که رسیدند، هیات وارد خانه شد کسی را راه ندادند، مردم همه بیرون خانه، طلبه، روحانی، غیر روحانی، گفت یکی از مشکلات جدی طلاب هم آن ایام بحث اقامت اینها در نجف بود، چون اینها باید اقامتهایشان تمدید میشد، دولت اگر تمدید نمیکرد اینها را خارج میکردند، این مشکل جدی برای طلاب ایرانی در عراق هم همین بود، که این دست استاندار وقت بود، خوب مردم هم مشکل داشتند دیدید گاهی اوقات یک مسئولی جایی میآید، تا طرف میبیند فلان مسئول در مجلس است بلند میشد دیگه کاری به سخنران و دعا ندارد که دارند چه میگویند میرود سراغ مسئول آقای یک کاری بکنید یک نامهای گرفتارم، این استاندار آمده گفت همه مشکل داشتند کاغذ به دست آمده بودند حالا کسی را خانه آیتالله حکیم راه ندادند رفت داخل و یک نیم ساعتی جلسه خصوصی، جلسه تمام شد استاندار آمد بیرون، رفت سمت منزل آیتالله شاهرودی، بعد آیتالله خوئی، دیدارها انجام شد، گفت ساعت یازده آخرین دیدار با امام بود، خانه امام را آقایان نجف آنهایی که دیدید یک خانه کوچک بالاخره عرض شود صدوچهل پنجاه متری یک حیاطی وسط دارد دو طرف اتاق است که دفتر کار امام و دفتر خود امام، مراجعات و دفتر امام طبقه همکف، بالا هم خانواده امام بودند که الان هم است، زائرا میروند بازدید میکنند، سوق العبیش منزل حضرت امام، گفت ساعت یازده بود همه میدانستند که آخرین دیدار با امام است، هرکی با استاندار نتوانسته بود حرف بزند آمده بود خانه امام، گفت خانه امام برخلاف منازل بقیه مراجع امام در حیاط نشسته بودند پشتی زده بودند فرش هم پهن کرده بودند، این حیاط پر از جمعیت بود، طلبه، بازاری، عامی همه نشسته بودند در راهرو و در کوچه هم جمعیت ایستاده بودند در این دو اتاق هم مردم آمده بودند نشسته بودند، امام هم نشسته بود، استاندار وارد شد، حالا ببینید این شرح حال امامیاست که سال چهل و هشت یک مرجع تبعیدی است در عراق، با گوشه اشاره چشم همین استاندار امام را میتوانستند از عراق بیرون کنند، امام ببینید ایمان چه میکند، آقای حاج سید مصطفی کشفی گفت من هم نشسته بودم یک دفعه استاندار وارد شد، امام احترام کردند ایستادند، استاندار با همراهان و معاونینش آمده بود، انتظار داشت که امام بگویند برویم به اتاق مثلا، در یک اتاق دربستهای با هم صحبت کنیم، استاندار منتظر بود که امام چه میگویند چه میکنند، گفت امام جلوی همه مردم اشاره کردند به استاندار گفتند آقا بفرمایید بشینید، استاندار آمد کنار دست امام نشست همراهانشان هم نشستند مردم هم بودند، حاضرین هم در مجلس، گفت یک چند دقیقهای سکوت بود، اصلا استاندار باورش نمیشد با بقیه مراجع در اتاق خلوت صحبت کرده بود، خوب کار هم با حضرت امام داشت نه با مردم، با مراجع هم کار با مراجع داشت این انتظار داشت که یک جای خلوتی با امام صحبت کند، گفت امام فرمودند بشین، نشست، گفت یک چند دقیقه سکوت بود، بعد استاندار شروع کرد به صحبت کردن که من اخیرا استاندار کربلا شدم خدمت بعضی از مراجع تقلید رسیدم، نظرات اینها را من یادداشت کردم، حضرتعالی هم اگر رهنمودی مطلبی تقاضایی نکتهای دارید بفرمایید ما یادداشت کنیم بعد عمل کنیم، خیلی دولت عراق روی امام حساس بود، چون اگر میتوانستند امام را سمت خود بیاورند یک اهرم فشاری بود بر علیه حکومت ایران و این امتیازی بود برای دولت عراق، و مخصوصا اینها میخواستند نظر مساعدت امام را داشته باشند، گفت وقتی استاندار با احترام مطالبش را گفت، امام فرمودند بسم الله الرحمن الرحیم، بعد هم گفتند اگر خودتان مطلبی دارید بفرمایید کسی اگر مشکلی دارید ما در خدمتتان هستیم، نه آقای استاندار کربلا من حاجتم را به شما عرضه نمیکنم، حاجتم را به خدای رب الارباب عرضه میکنم، بعد در صحبتها استاندار گفت اگر کسی هم گرفتاری دارد بفرمایند ما انجام میدهیم، امام فرمودند این آقایانی که نشستند طلاب و حضارها اینها هم باید برند در خانه خدا ارتباطشان را با خدا قوی کنند، حاجتشان را با خدا در میان بگذارند، گفت تا این را امام فرمود این استاندار سر از خجالت پایین انداخت یک مرجع تقلیدی در عراق با این صراحت لهجه به یک شخصیت عالیرتبه عراقی اینجوری میفرماید ما نیازی به شما نداریم، یک چند دقیقهای سکوت شد بعد امام یک مطلبی فرمودند، اما یک نصیحتی هم به شما میکنم، این نصیحت را مسئولین ما بشنوند مردم بشنوید خانمها بشنوید، این حرف امام در حدود شصت و سه سال قبل به یک مقام عالیرتبه عراقی فرمودند آقای استاندار کربلا بگونهای زندگی کنید که وقتی از این عالم میروید مردم عزادار بشوند نه جشن بگیرند، دیدید بعضیها میرند مردم خوشحال میشوند، بله الحمدالله مرد پولهایش رسید به ما، زیر تابوت پدر دیدم پسر دیدم بشکن زد، او پدر زندگی نکرده، علی علیهالسلام میفرمایند یکجوری زندگی میکنید که وقتی میروید مردم احساس کنند چیزی را از دست دادند، بگویند خلا فلانی احساس شد، گفت امام فرمودند آقای استاندار کربلا بگونه ای زندگی کنید که وقتی از این پست میروید کنار مردم احساس کنند که یک فرصتی از دست رفت، نیروی خوبی را از دست دادند، عزادار بشوند نه جشن گیرند، این برای خود امام اتفاق افتاده، سال شصت و هشت یادتان است تشییع امام، میلیونها انسان عزادار شدند، در ایران و کشورهای دیگر، یک عملکرد خوب، گفتن این را که گفتند استاندار سکوت کرد بعد از دقایقی گفت حضرت آقا امری ندارید گفتند خیر گفتند اجازه میدهید برویم گفتند بفرمایید، استاندار بلند شد با هیات همراه رفت امام هم احترام کردند ایستادند، گفت استاندار از در خانه که رفت این ملت و جمعیت دنبال استاندار آمدند حرکت کنند بروند، امام فرمودند آقایان بنشینید، تا امام فرمودند آقایان بنشینید همه سرجایشان نشستند، هیات رفت امام فرمودند آن نصیحتی که به نصیحت کربلا کردم به شما هم میکنم، بگونه ای زندگی کنید که وقتی میروید مردم عزادار بشوند نه جشن بگیرند، این سلامت زندگی است، امام مصداق همین است. عرض ادبی کنم، تشییع امام را سال شصت و هشت دیدید، بگوییم آقا نام امام میامدید گریه میکردید من خودم از آقای کوثری شنیدم گفت اربعین آقا مصطفی رسیدم نجف، چهل روز بود آیتالله حاج آقا مصطفی فوت کرد، اعضای دفتر گفتند که آقای کوثری خوب شد آمدید، چهل روز حاج آقا مصطفی فوت کردهاند امام گریه نکردهاند میخواهیم امام را به گریه بیاندازیم، ما نگران حال امام هستیم، میگوییم یک وقتی این عقده میشود در دل امام، امام را آرام کن، گفتم مجلسی تشکیل بدهید من روضه بخوانم، گفتم جمعیتی از اعضای دفتر نشستند به امام گفتم امام اجازه میدهید یک روضه بخوانم، گفتند بخوان، در نجف، ایستادم حدود ده دقیقه فقط از آقا مصطفی میگفتم، امام یادتان است که سال گذشته آقا مصطفی کنار دست شما بود، این مساله فقهی مطرح شد شما این را گفتید و ایشان این را فرمود، گفت من اینها را میگفتم حضار گریه میکردند زار میزدند، امام با صلابت نشسته بود گوش میکرد، گفت ده دقیقه هرچه از آقا مصطفی و امام یادم بود، گاهی اوقات آقایان من آدم سراغ داشتم در شیراز پسرش زیر عمل جراحی مرد دیگه به خانهاش نرفتم، گفت تو خانهای که اتاق فرزندم هستم آثار فرزندم هست پا نمیگذارم و نرفت، امام کیست، این شخصیت بزرگ، گفت ده دقیقه روضه آقا مصطفی میخواندم همه گریه میکردند، امام ساکت بود گفت خسته شدم، گفتم صلیالله علیک یا اباعبدالله، گفت تا اسم امام حسین را آوردم امام دستمال را در آورد، گفت یک روضه ای خواندم امام اینقدر گریه کرد، اینقدر گریه کرد، بگوییم اماما شما خودتان برپا دارنده مجلس عزای امام حسین هستند، این مردمی که شما فرمودید هیچ پیغمبری چنین امتی نداشت، انصافا این مردم با این اخلاص با این صفا، ایستادند آمدند امام را کمک کردند، انقلاب را رقم زدند، این شهدای عزیز که پرورش یافتگان این نظام اسلامیبودند، اینها در امتهای گذشته نبود، امام خمینی از سلاله سیدالشهدا بود تنهایش نگذاشتند با امام حسین چه کردند، بگوییم آقا امام، درود و صلوات خدا به روح بلند شما، مردم در تشییع پیکر شما کم نگذاشتند، در تکریم کار نکردند، اما صلیالله علیک یا اباعبدالله، صلیالله علیک یابن رسولالله، امان از دل زینب خودم دیدم زبالای بلندی،
خودم دیدم زبالای بلندی، که محبوب خدا را سربریدند
خودم دیدم که صحرا لاله گون بود، زمین از خون یاران غرق خون بود
خودم دیدم حسینم تشنه جان داد، چه جانی بر لب آب روان داد
یک وقت زینب مضطر شد به این حالت اضطرار زینب خدا را قسم بده، صدا زد مگر مسلمان بین شما پیدا نمیشه، آخر این یادگار پیغمبر است، این پاره تن رسولالله است. مردم دارند نوه پیغمبر را میکشند، کسی جواب زینب نداد، دیدند زینب دست روی سر گرفت رو به جانب مدینه کرد صدا زد وا محمدا وا علیا وا حسینا علی لعنة الله علی القوم الظالمین و لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم، اللهم عجل لولیک الفرج.
[1] صف آیه11
[2] صف آیه10
[3] صف آیه10
[4] صف آیه10
[5] صف آیه10
[6] صف آیه10
[7] الکافی ج1 ص360
[8] صف آیه10
[9] صف آیه11
[10] صف آیه11
[11] صف آیه10
[12] صف آیه11
[13] صف آیه11
[14] صف آیه11
[15] صف آیه11
[16] صف آیه11
[17] صف آیه11
[18] صف آیه11
[19] صف آیه11
[20] صف آیه11
[21] صف آیه11
[22] صف آیه11
[23] زلزله آیه7
[24] شوری آیه20
[25] صف آیه11
[26] صف آیه11
[27] صف آیه11
[28] صف آیه11
[29] صف آیه11
[30] صف آیه11