استاد حدائق روز پنجشنبه 29 اردیبهشت 1401 در مراسم میهمانی لاله های زهرایی به یاد شهید احسان حدائق که در گلزار شهدای دارالرحمه شیراز برگزار شد سخنرانی نمودند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین و العاقبۀ لاهل التقوا و الیقین
و صلاۀ و السلام علی سیدنا و نبینا حبیب الهی العالمین و شفیع المذنبین علی عبد المؤید و الرسول المسدد المصطفی الامجد ابیالقاسم محمد و صلی الله علیه و علی اهلبیته و الائمۀ الهداۀ المهدین المکرمین. لاسیما بقیۀ الله المنتظر حجۀ ابن الحسن العسکری (عج).
قال رسولالله «فوق کل ذی بر برٌّ حتی یُقتل الرجل فی سبیل الله فإذا قُتل فلیس فوقه بر»[1]
تقدیم به ساحت مقدس پیامبر عظیم الشأن اسلام رسول خاتم صلوات غرائی ختم نمایید.
جهت شاد و ترویح ارواح طیبیه علماء، شهداء روح ملکوتی حضرت امام اعلی الله مقامه، شهداء فجر انقلاب، شهداء دفاع مقدس، و دفاع از حرم، شهداء صاحب نام در پیشگاه خدا و گمنام در نزد ما مردم. که در جوار تربت پاک آنها قرار گرفتهایم، به ویژه شهداء عملیات بیت المقدس و شهید عزیز، شهید احسان حدائق (رحمت الله و اعلی الله مقامهم جمیعا) و در گذشتگان از جمع محترم و ارواح پاک مؤمنین و مؤمنات که در این قبرستان در جوار تربت پاک شهداء قرار گرفتهاند عنایت نموده صلوات غرائی ختم نمایید.
خوب بنده ابتداء به حسب وظیفه فردی خودم، از زحمات جمیع برادران عزیز و خواهران محترمهای که در بر پایی این مجلس در عصرهای پنج شنبه علی الدوام در کنار تربت پاک شهداء مجلس را برقرار میکند منعقد میکنند و شما مؤمنین و مؤمنات با حضور خود و شرکت خود عرض ادب و احترام را به محضر شهداء ابلاغ میکنید این تشکر را از همهای عزیزانی که متولی و متصدی این امر است به سهم خودم عرضه میکنم، گرچه توفیق میخواهد انصافا در مجالس شهداء شرکت کردند، و امروز من هم در یک مصاحبهای بود که هفتهای آینده چهارم خرداد ماه یادواره چهار هزار شهید روحانیت در شهر مقدس قم هست که آمده بودند در حوزه علمیه معصومیه، خود احسان حدائق از طلاب شهید بود، ایشان طلبه بود و در آنفوان شباب جوانی در سن بیست سالگی به شهادت رسید، حالا روحیات عجیبی این شهید داشت من در پایان عرایضم یکی و دوتا خاطره را از این شهید عرض کنم.
شهداء وجاهت و آبروی نزد خدا دارند، حالا مردم هم نوعا به بعضی از این شهداء مأنوس است و از اینها حواله میگیرند، و مشکلات آنها توسط شهداء حل میشود، کرارا من شهید طرف میگوید فلان شهید رفتم واسطه شد مشکلم حل شد، دیگری هم همینطور، در نوع مشکلات و مسائل که گرفتاریهای که دارند اینها کسانی هستند که؛ که خدا میفرمایند «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»[2]؛ اینها به خدا نزدیک است نزد خدا هستند، تقرب مقامی دارند، بهترین واسطهها هستند در پیشگاه الهی بعد از اولیاء و معصومین شهداء هستند، و من بارها و بارها دیدم نسبت به شهداء عزیز که محل رجوع مردم است در رفع مشکلات و گرفتاریها، همین شهید عزیزی که هم امروز مجلس به یاد آن شهید احسان حدائق کرارا من دوستان، آشنایان، مردم شهر میگویند آمدیم مشکل داشتیم، گرفتاری داشتیم رفتیم، مخصوصا در بحث امر ازدواج خود ایشان مجرد بود، مجردها را نجات میدهد، بیزنها و بیشوهرها! آنها که در مجلس هستید، کرارا من دیدم میگویند اقا ما رفتیم کنار قبر شهید، در صحن ابن موسی فاتحهای خواندیم، از شهید خواستیم اقا شما ابرو دارید شما وساطت کنید، شما قدمی بردارید، به اسرع وقت، به احسن وجه مشکل ما حل شد، حتی بعضی از سرداران سپاه که الان یک مسؤولیتهایی هم دارند، اینها به خود من میگفتند که یک جاهای که ما گیر میافتیم این شهید به داد ما میرسد، اینها آبروی است که چرا خدا به شهداء داده است؟ حالا چرایش را میخواهم عرض کنم، که ما هم در فرصت باقی مانده زندگی راهی برویم که آنها رفتهاند. این عبارت که بعضی میگویند در باب شهادت بسته است. بارها عرض کردم این حرف، حرف متینی نیست، در باب شهادت همیشه باز است، بنا نیست که حتما خون روی زمین ریخته شود. راه خدا باید پیموده شود الان هم شما میتوانید مثل شهید زندگی با این معیار که خدا میفرمایند. من اول روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله را یک ترجمهای کنم و بعد هم نکاتی را در ذیل آیهای شریفهای سوره آل عمران تقدیم کنم، و یک جمعبندی مطالب.
حدیث پیامبر که ابتداء سخن تقدیم شد رسول الله میفرماید: «فوق کل ذی بر برٌّ»[3] بالا دست هر کار خوبی، کار خوبی است، یعنی شما هر کار خوبی که انجام بدید میشود بهتر از آن انجام داد، نهایتش را انجام ندادی، بهتر ازآن را هم میشود کرد، در عالم خلقت کار خوب بالا دست دارد جز یک کار؛ و آن شهادت است.
شهادت دیگر بالا دستی ندارد، این قبور که اینجا در جوار تربتشان هستیم دیگر بالاتر از این اینها چیزی نیست. «فوق کل ذی بر برٌّ حتی یُقتل الرجل فی سبیل الله»[4] اگر شخص در راه خدا کشته شد، دیگر بالاتر از آن برای چیزی نمیشود تصور کرد دیگر دست بالا دست ندارد، پیامبر فرمود: «فإذا قُتل فلیس فوقه بر»[5] دیگر بالا دست آن خوبی و بهتری وجود ندارد.
پیامبر در کوچههای مدینه عبور میکردند شخصی داشت رد میشد، این پیوسته این دعا را میکرد: «اللهم انّ اسئلک خیر ما تُسأل» خدایا از تو تقاضای میکنم بهترین خواستهها را وقتی ما خودمان میگوییم یک چیزی بهتر است که شاید بدتر هم باشد. قرآن میفرماید: «وَعَسَى أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُم»[6] یکی چیزهای فکر میکنی که خوب است ولی به ضرر تو است. یک چیزهای را گمان میکنی به ضرر است به نفع تو است. «وَعَسَى أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُم»[7] «وَعَسَى أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ»[8] آدم عاقل حواله میدهد کار را به خداوند، خدایا هر چه بهترین است و شما میدانید به ما بدهید، این اقا داشت این دعا را میکرد و میگذشت، اللهم انّ اسئلک خیر ما تسأل پیامبر شنیدند صدا این فرد را رفت رسول الله رو کردند به مسلمانان فرمودند دعای این اقا اگر به اجابت برسد پاداش جز شهادت ندارد، این مؤید و مکمل آن حدیث رسول الله است، یعنی شهادت خیر ما تسأل است، دیگه بالاتر از آن چیزی نیست، بالاتر از شهادت مطلبی نیست یک روایت دیگر هم عرض کنم بعد از ایه شریفه هم نکاتی بگویم،
در روایتی داریم که در قیامت وقتی بهشتیها به بهشت میروند، دوزخی به جهنم میروند، بهشتیان وقتی در بهشت قرار میگیرند دیگر ارزوی برگشت به دنیا را نمیکنند علت هم دارد اینکه رسیدی به بهشت گاهی اوقات پوست انداختی تا رسیدی به بهشت به این سادگی که نیست، جان داده، بعضی وقتا سخت جان داده، شب اول قبر گذرانده به سختی گذرانده، مرحوم ایت الله شیخ مرتضی حائری پدر عیال آیت الله آقا سید مصطفی خمینی وقتی فوت کرد پسر آن حاج شیخ عبدالکریم حائری بنیانگذار حوزه علمیه قم آمد در خواب آیت الله عظمی مرعشی و گفت تو قبر نکیر و منکیر آمدند داشتم زهرترک میشدم، به این سادگی نیست! شب اول قبر، عالم برزخ، عالم قیامت اینها مراحل سختی است اصلا خود پل صراط، یک وقت بنده عرض کردم هفت ایستگاه روی پل صراط است، هفت جاه نگهتان میدارد از شما سؤال میپرسند، بعضیها تو ایستگاه اول میافتند در جهنم، بعضیها در ایستگاه دوم سقوط میکنند، بعضیها در ایستگاه سوم، هفتتا ایست بارزسی حالا انشاءالله به آن میرسیم، بعد حالا یادتان هست کنار قبور شهداء گفتید؟ کسی این مراحل سخت را رد کرد و رسیده به بهشت، قطعا آرزو نمیکند دوباره تکرار بشود، برگردد به دنیا تمامی بهشتیان آرزوی برگشت به دنیا را ندارند بجز شهداء، تنها گروهی که در بهشت میگویند ای کاش میشد دوباره بر میگشتیم در دنیا زندگی از نو آغاز میشد، دوباره تاریخ تکرار میشد، دوباره شهید میشدیم، میآمدیم تا میرسیدیم به بهشت، پیامبر میفرمایند در بهشت از شهید میپرسند تا شما چرا این آرزو را میکنید، میگویند ما از زمانی که به شهادت رسیدیم خون ما روی زمین ریخت تا زمان که به بهشت رسیدیم، آنقدر محبت و لطف و عنایت خدا شامل حالمان شد که دوست داریم اینها تکرار بشود، یک تجربههای شیرینی داریم میگوییم ای کاش بر میگشتیم، ای کاش... یک سفر زیارتی کربلا رفتی، میگویید یادش بخیر کاش میشد دوباره تکرار میشد، ولی شما هیچ وقت سختی و تلخیها را نمیخواهید تکرار بشود، شهید از زمانی که خونش روی زمین میریزد، خدا با او چه میکند؟ لحظه به لحظه او در عالم برزخ قیامت تا رسیدن به بهشت اینها فقط آرزو میکنند ای کاش میشد دوباره بر گردیم به دنیا این دلیل بر آن الطاف واسعه الهی است که شامل حال شهداء شده است.و خیر ما تسأل همین است.
چرا اینها به این مقامات میرسند این درس است برای همه ما. اصل کار همینجا است.
قرآن میفرمایند:
«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا» [9] اینها را مرده نگاه نکنید. در یک آیه دیگر خدا میفرماید «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا»[10] اصل نگویید این را به زمان نیاورید حرف اینگونه نزنید، که کسی که در راه کشته میشود مرده است. اینها زنده هستند.
در این آیه سوره آل عمران شدت تحذیر بیشتر میشود، خدا میفرماید اصلا تصورش را هم نکنید.
یعنی بهاین خیال، یعنی بهاین فکر هم اجازهی فکر کردن هم ندهید که اینها مردهاند، زنده اینها هستند، مرده ما هستیم.
گفت پلیدان به مُقام کاندرند، پاکنهادان ته خاک اندرند
قرآن میفرماید: «وَلَا تَحْسَبَنَّ» [11] اصلا حسابش هم نکنید، فکرش هم نکنید، گمان هم به خودتان راه ندهید، که اینهایی که در راهخدا خونشان روی زمین ریختهشد مردهاند، اینها زندهاند. اساس عظمت مقامشهید در اخلاص شهداست، اخلاص اینها را شهید کرد، فی سبیل الله یعنی اخلاص.
و لذا من عرض کردم باب شهادت بستهنیست، امروز شما مسئول بااخلاص باش، کارگر با اخلاص باش، زن بااخلاص باش، مرد بااخلاص باش، عالم بااخلاص باش، اجر شهید به شما میدهد. این روایاتی که ما داریم «الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیل الله»[12] یعنی اگر آقای محترم برای زن و بچهات داری زحمت میکشی بااخلاص یعنی برایخدا باشد، اجر شهید به تو میدهد، آن خانمی که در خانه است جهاد المرء حسن التبعل زن اگر خوب شوهرداری کند، یعنی برای خدا کار کند ثواب شهید را بهاو میدهند، خوابت اگر فیسبیلالله باشد ثواب مجاهدت و شهادت میگیرید، بعضیها خوابشان هم اجر است، حضورشان هم ثواب فیسبیلالله و شهادت فیسبیلالله دارد. لذا ما خیلی از گروههارا در روایات داریم که اینها اجر و پاداش شهید خدا به اینها مرحمت میکند. خدا رحمت کند علامه مجلسی میفرماید: تفاوت بین کارهای دنیایی و کارهای اخروی در همین فیسبیلالله است، هرکاری که رنگ فیسبیلالله به خودش گرفت، اینرا خوب بشنوید این حرف آن بزرگ عالم علامه مجلسی دوم است، هرکاری که رنگ اخلاص به خودش گرفت و لو به حسب ظاهر کار دنیاییاست میشود آخرتی، شاید ظاهر کار دنیاییاست، غذا خوردن است، خوابیدن است، تجارت است، کاسب است فیسبیلالله کسب میکند، میشود حبیبالله، تجارت است ولی برای خدا است، نبرد است ولی برای خدا است، مهر و قهرش برای خدا است، فیسبیلالله که میآید ارزشبخشی میکند. مرحوم علامه مجلسی میفرماید: هرکاری که برای خدا باشد، فی سبیلالله باشد اجر و ثواب ویژه پیدا میکند میشود آخرتی و لو ظاهر کار دنیایی است و هرکاری که برایخدا نباشد و پوستهی کار معنوی و داخل کارو هستهی کار دنیوی است اجری درآن نیست، یعنی کسی نماز بخواند و فیسبیلالله نباشد، حج برود فیسبیلالله نباشد، عبادت محض انجام بدهد ولی برایخدا نباشد میشود دنیایی. دیدهاید بعضی از نمازها در هواست، خدایی در کار نیست عادت است، روزهاست رژیم غذایی است، نمازش شدهاست نرمش، فیسبیلالله نیست.من یک شب یادم نمیرود در سرزمین منا شب دوازدهم حاج آقای علوی جایی که درآن ایام و درآن سرزمین آنقدر درآن شبها درآن ساعات فضیلت دارد که میگویند اگرکسی نتوانست شب یازدهم، شب دوازدهم در منا بیدار بماند و بخوابد رفت به مکه باید برود به مسجدالاحرام بیدار بماند و عبادت کند، یعنی نسخه بدل خوابت در منا عبادت و بیداری در مسجدالاحرام است. درآن شب یازدهم و دوازدهم یک آقایی را من دیدم گفت حاج آقا این چه جهنمدرهای است ما ار آوردهاند؟ گفت جا نیست بخوابیم، گفتم خب تو که میخواستی بخوابی چرا آمدی اینجا؟ خب خانهی خودت میخوابیدی، این نباید آن اجرم ببرد، آمده در بطن عبادت ولی فیسبیلالله نیست، اخلاص نیست. من ثمرهی اخلاص راهم بگویم، آدمهای بااخلاص چه تمجیدشان بکنند چه تکفیرشان بکنند د رکارهایشان سستی نمیورزند. این ضربالمثل که میگویند بعضیها با یک غوره ترش میشوند با یک حبهقندی... این دلیل بر بیاخلاصی است در کارهای معنوی. آدمی که بااخلاص است یک شیرازی مذمتشان کند وقتی میفهمد کارشرا خدا میپسندد محکم ایستادهاست، یک شیرازی زندهباد بگویند ولی میداند اینکار را خدا تایید نمیکند انجام نمیدهد، دیدهاید بعضیها از کارهایخوبشان احساس پشیمانی میکنند برای ایناست که اخلاص درآن نیست.
آقا علیابنموسیالرضا علیهالسلام از علائم بندگان خوب خدا پنج ویژگی حضرت نام بردند یکیاش این است «اذا أحسَنو إستبشروا»[13] خوبها کار خوب که انجام میدهند خوشحالند، خب این سؤال پیشمیآید مگر میشود کسی از کار خوب هم پشیمان باشد؟ بله فراوان است، میزند پشت دستش میگوید بشکند دستیکه نمک نداشت دیگه اینکارهارا ما نمیکنیم، کردیم قدرشناسی نکردند یک تشکر نکردند، مرد مؤمن مگر برای قدرشناسی تو کار کردی؟ اگر برای خداست.
در خانه اگر کس است یک حرف بس است! خدا زیر بار منت کسی که قرار نمیگیرد، خدا میفرماید ما ذرۀ المثقالها را جوابتان را میدهیم، اینکه گاهی اوقات بعضیها از کارهای خوبشان پشیمان میشود این بیاخلاصی میباشد، آدم با اخلاص در شکست هم پیروز است، میشود حضرت زینب(س) حضرت زینب وقتی در مجلس ابن زیاد ملعون روز دوازدهم محرم ظهر بود، اسرا را وارد دارالاماره کردند، سر امام حسین علیه السلام در میان تشت کنار سفره ابن زیاد سر سفره اسرا در بند، شروع کرد ابن زیاد زخم زبان زدن، خانم شما که میگویید خدا با ماست کجاست یاری خدا؟ این سر حسین ابن علی در میان تشت است، شما هم اسیر شدید، اموالتان هم به تاراج رفته است، شکست خوردید، شما که میگویید خدا با ماست چرا خدا یاریتان نکرد، همین منطق غلط را امروز بعضیها سر زبان میآورند، آقا شما میگویید اهل البیت، چرا اهلالبیت از کرونا نجاتتان نمیدهند؟ نمیگفتند؟ شما میگویید اهلالبیت چرا چنین؟ شما میگویید سراغ شهداء چرا چنان؟ اولا به شما بگویم بنا نیست اگر بندهای خوبی بودید دنیا بر وفق مراد من و شما بچرخد.
خدا به حضرت داوود فرمود: «ترید و أرید»[14] یک چیزی است تو میخواهی و یک چیزی است من میخواهم، برای بندگان خوبم آنچه را اجرایی میکنم که من میخواهم، مریض وقتی پیش دکتر میرود، بنا نیست دکتر نسخه بر میل مریض بنویسد، دکتر مصلحت مریض را تجویز میکند، نه میل مریض را یک میگوید اقا مصلحتتان است که باید بروید اطاق عمل، مصلحت است که یک رژیم سختی است که باید بگیری، مریض نمیپسنده این را دکتر میگوید تشخیص من این است، ابن زیاد هم همین حرف را زد گفت؛ کجا رفت یاری خدا؟ حضرت زینب(س) یک جمله فرمودند: فرمود ما رأیت الا جمیلا این اخلاص است ما از خدا جز زیبایی چیزی ندیدیم، آدمی که برای خدا کار میکند در اسارت هم پیروز است. شخصی که برای خدا قد بر میدارد، دو پسر شهید داده، شش برادر شهید داده، شلاق خورده به اسارت رفته، دختر امیر المؤمنین با آن عظمت با این سختیها مواجه شده میفرماید؛ ما رأیت الا جمیلا، کنار پیکر امام حسین علیه السلام عصر عاشورا قرار گرفت این جمله را عرض کرد؛ «الهی تقبل منَّا هذا القربان»[15] خدایا این قربانی را از ما بپذیر نه اینکه یک کلام ایراد بگیرد خدایا سزای ما حق ما این بود؟ این فی السبیل الله است، اخلاص، اخلاص. امیر المؤمنین فرمود: «بالاخلاص یکون الخلاص»[16] مردم رمز نجاتتان در اخلاص است.
یک جمله از هم از امام صادق علیه السلام عرض کنم آقا امام صادق علیه السلام میفرمایند «لایصیر العبد خالصا لله عزوجل»[17]؛ انسان به مقام اخلاص نمیرسد، مگر اینکه، حالا ببینید این حالت در شما هست یا نه؟ «حتی یصیر المدح و الذم عند سواء»[18] تعریف و دشنام در نزد شما یکی بشود، اگر این روحیه در شما ایجاد شده فوش دادن و تعریف کردن در کار شما اثر نگذارد، در برنامه شما اثر نگذارد، کاری که میدانید رضایت خدا در آن است، همه مذمتتان کند کارتان را میکنید، و کاری که رضایت خدا نیست اگر همه تعریف کنند انجام نمیدهید، «حتی یصیر المدح و الذم عنده سواء»[19] بعد امام فرمود: «فان الممدوح عند الله لایصیر مذموا بذمهم»[20] آنچه نزد خدا شایسته و توصیف شده است، با مذمت مردم زشت نمیشود و آنچه نزد خدا مذموم است و زشت با تعریف مردم زیبا نمیشود، این شهداء جبهه میرفتند خیلی مخالف بودند، اقا اول زندگی تو است فعلا نمیخواهد بروی بمان، دنبال این مسائل نبودند، همین شهید احسان حدائق که مجلس امروز بهیاد اوست که از خاطرههایی که من یادم نمیرود حالا جزئیات را من باز نمیکنم، در سال 60 بود یکیاز مسئولین کشوری آمده بود شیراز بنا بود در یک شبی مسجدالنبی حضرتآیتالله والد ما ایشان منبر برود، اما اینیک لغزشهای سیاسی داشت، یک خطاهای سیاسی از آن نقل شد، الجزایر رفته بود با بعضیاز نمایندگان آمریکا صحبت کرده بود اما همه نمیدانستند از نظر فکر سیاسی فکری که امام داشت این نداشت، حالا اسم نمیآورم جزئیاتاش را نیاورم بحث کنم، یک آقایی از متدینین و موجهین شیراز رابط بود وقت گرفتند که اینآقا میخواهد بیاید شیراز آن زمان هم در مجلس یک سمتی داشت آقای هاشمی رفسنجانیهم رئیس مجلس بود، این آمده بود یک مقام مملکتیهم آمده بود شیراز دعوت کرده بودند از متدینین شیراز هم واسطه بودند، من یادمه یک شب قبل از آمدن شهید احسان و دوسه تا از جوانهای دیگر آمده بودند دم منزل آیتالله والد، منزل هم در همین بینالحرمین بود محلهی لب آّب، حاج آقای علوی یادشان است، یک دهلیزی داشت دالانی داشت، من دیدم شهید احسان آمدهاست، نیمساعت با حاج آقا داشتند صحبت میکردند، گفت همانجا من صلاح نمیدانم این اینطوره، آنطوره، حاج آقا گفت این را مردم نمیدانند و بالاخره حاجآقا را مجاب کرد، گفت حاجآقا ما صلاح نمیبینیم این ظاهر قضیه یک چیز دیگر است پشت قضیه فکر این فکر دیگری است، خیلی پافشاری کرد این شهید، حالا آن سال مثلا ایشان 19سالش بود، جوان 19 ساله ولی اینقدر دغدغهمند، اینقدر احساس مسئولیت میکرد که یک مسئولی که زاویه دارد با امام ولی مردم نمیدانند فرصت صحبت در آن شهر بهاو ندهند، حاجآقا را متقاعد کرد گفت حاج آقا شما فردا شب مسجد نروید حاجآقا قبول کردند گفتند خیلیخب با اینتفصیلاتی که میگویید من فردا شب نمیروم مسجد. و اعلان هم کردند حاجآقا که من فردا شب مسجد نمیروم یکآقایی را هم گذاشتند برای نماز از روحانیون، به آن آقا هم گفتند شما که نماز را خواندید سریع بروید که مردم متفرق بشوند مجلس آماده برای صحبت آن آقا نباشد به آن واسطهای هم که دعوت کردهبود حاجآقا تماس گرفتند آقا صلاح نیست اینرا نیارید من خودم هم به مجلس نمیآیم، جمعی از دلسوزان نظام نگرانند این جزئیاتی که به من دادهاند اطلاع نداشتم، آن آقا را هم بگویید نیاید برای سخنرانی من هم به رسم اعتراض مسجد نمیروم. من آن شب رفتم مسجد خب حاجآقا که نرفت خب ما بودیم با شهید احسان مأنوس بودیم از ما بزرگتر بود ولی خب این با دوستان و یک عده آمده بودند نماز هم خوانده شد همه رفتند در مسجد را بستند، اینها از باب احتیاط در پیادهرو های مسجد ایستاده بودند، اتفاقا دست بر قضا آن آقا آمد، با اینکه حاجآقا گفته بودند نیایید آمد و در مسجد هم بسته بود، این جوانهای پرشور انقلابی ولایتمدار جلوی اینآقا شروع کردند شعار دادن و جمعیت جمع شد، جمعیت عظیمی جمع شد، دوباره در مسجد باز شد همه آمدند به مسجد، یک آقایی بود از فداییان اسلام آمده بود این آقا را خوب میشناخت، گفت من چند تا سؤال از شما میکنم جلوی این مردم باید در مجلس جواب ما را بدهید، و اول امام جماعت این مجلس حاجآقای حدائق به عنوان اعتراض نیامدند نماز، اعلان کردند نیایید چرا آمدید؟ بعد چند تا سؤال از این آقا سال 50 و 49 پرسید گفت یادت میآید در فلان مجلس چنین بود و چنان بود، حالا عرضم این است که خود این شهید اینقدر تعهد داشت مسائل اجتماعی را رصد میکرد، همهاش فیسبیلالله بود، زحمت برایشان ایجاد میشد ولی با دغدغه ایستاده بود و همین فیسبیلالله بود که برای جهاد فیسبیلالله از کنار پدر، مادر، خواهر، برادر هجرت میکند میرود جبهه! عرض کردم طلبهای بود یکی دو سال بود طلبه شده بود و حالات نیمه شب این شهید توجهات و معنویاتش و اخلاصش که واقعا کارهایش رنگ الهی گرفته بود با اینکه پدرش پزشک بود از نظر وضعیت مالی بحمدالله وضعیت خوبی داشت ولی ذرهای به این تعلقات دنیایی و امکانات مالی وابسته نبود، پدر ایشان هم از اوتاد بود مرحوم آقای دکتر علاءالدین حدائق خدا رحمتش کند که من یادم به حرف امام میافتد که امام میفرمودند: خدا میزانالاعمال هرکسی را کسی مثل خودش قرار میدهد، یعنی میزانالاعمال یک پزشک یک پزشک، میزانالاعمال یک مهندس یک مهندس، میزانالاعمال یک دانشجو یک دانشجو، میزانالاعمال یک طلبه یک طلبه، قیامت خواستی حرف بزنی میگویند آقا توجیه نکن، همان زمانی که تو در شیراز بودی فلانی هم همکار تو بود چرا او اینگونه کار کرد تو بدتر کار کردی، میزانالاعمال یک دکتر، برای دکترها خداوند میزانالاعمال دارد خواهیددید برای پولدارهایمان، جوانهایمان، برای فرد فرد جامعه،
ساعتی میزان اینی ساعتی موزون آن
ساعتی میزان خودشو تا شوی موزون خویش
همین شهدا میشوند میزان یعنی اینها هم پدرشان را دوست داشتند، مادرشان را دوست داشتند، اینها هم همسر و اولاد داشتند، برای خدا دست کشیدند فیسبیلالله رفتند، ما بهگونهای عمل کنیم قیامت شرمنده اینها نباشیم « وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا » [21] اینهارا مرده به حساب نیاورید اینها فی سبیلالله رفتند، اینها کار برای خدا کردند بلکه اینها زندهاند «أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ»[22] من یکی از سردارهای سپاه برای خود من نقل کرد، گفت آقای حدائق یک بدهی مالی پیش آمد ماندم در کار معطل بودم و واقعا آبرویم در خطر بود کار ناخواستهای پیش آمدهبود بدهکار شده بودیم ضربالعجل تمام شده بود، گفت یکروز رفتهبودم شاهچراغ زیارت احمد بن موسی از حرم که آمدم بیرون رفتم کنار قبر شهید احسان، گفت همرزم ما بود، گفتم شهید توام مطلعی به شاهچراغم گفتیم از خداهم خواسته بودیم، شهید را واسطه قرار دادم گفتم آبرویم در خطر است، اینقدر گرفتار و بدهکارم یککاری بکن برای ما. این آقا برای خود من نقل کرد که الان هست، الان در همین استان سمت دارد، قسم میخورد گفت من رفتم منزل فردا صبح یکی از دوستان ما زنگ زد، گفت آقای فلانی شما اینقدر پول بدهکارید؟ گفتم شما از کجا میدانید؟ گفت من یکپولی دارم میخواهم بدهم قرضت هروقت توانستی بیار بده، گفت تو از کجا فهمیدی من این مبلغ بدهکارم؟ گفت دیشب شهید احسان آمد به خوابم، گفت این مبلغ که در حساب داری و نیازی بهآن نداری فلانی آبرویش در خطر است نیاز دارد پول را بده قرض او، گفت شهید در خواب به ما گفت «أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ»[23] زنده اینها هستند، آگاه اینها هستند، گفت ما سر تربت شهید رفتیم خواستیم، مشکل ما را شهید با به خواب آمدن آن فرد و آن فرد به من زنگ زد رقم بدهی من را او گفت، گفت شهید به من گفته، شهدا این هنرنمایی را دارند اینها « عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ »[24] اینها احیااند و عند ربهم یعنی عالیترین مقام در قرآن هر کجا که خداوند میفرماید عند ربهم یعنی لاتحسی نمیشود حساب کرد، نمیشود شمرد، جاهایی که خداوند میفرماید نزد من رزق میخورند یعنی ملائکههم بیخبرند خدا میداند که اینها چه وضعی دارند و عالیترین مقام هم مقام عند ربهم است. اینها در نزد خداوند رزق میخورند جایگاه عالی و در قیامت هم اعتبار مقام انسانها تقرب مقامی آنهاست، عالیترین بندگان نظام خلقت سابقون هستند که در رأس سابقون امیرالمؤمنین علیهالسلام است « وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»[25] سورهی واقعه سابق در امت اسلام امیرالمؤمنین علیهالسلام است یعنی اینها اولئک المقربون فی جنات النعیم عالیترین جایگاهها مال اینها است. شهدا را هم خداوند میفرماید عند ربهم.
من عرضم را تمام کن، ما در برابر این شهدا مسئول هستیم، آنها رفتند با جان خودشان، گذشتن از همهی امکاناتشان نظام را به ما سپردند، یک جوری زندگی کنیم قیامت که جلوی شهدا سر به پایین نیندازیم، آنها بگویند ما در یک مقطعی ما با مجاهدتمان با زندگیمان، شهید احسان از مادر گذشت از پدر گذشت از خانواده گذشت از موقعیت آیندهی خودش برای خدا گذشت رفت و جان داد، فردا جلوی امثال بنده را بگیرند ما که رفتیم با جان دادنمان نظام را آبیاری کردیم، شجرهی طیبه نظام، شما چکار کردید؟ شما زبان در کامت بود حرف نمیزدی، شما قلم در دستت بود کار نمیکردی، کار ازت میآمد و نمیکردی. گاهی اوقات در یک جمع دوستانه نشستهایم از دین دفاع نمیکنیم، حرف نمیزنیم. بهگونهای عمل کنیم که شرمنده شهدا و قیامت نباشیم، اینها نگویند ما رفتیم و کار حسینی کردیم ولی شما کار زینبیتان را خوب انجام ندادید.
خدایا به عظمت این شهدا ما را در قیامت شرمنده شهدا و امام شهدا قرار نده، یک عرض توسل مختصر شب جمعه است به ساحت مقدس سیدالشهداا علیهالسلام اینها همه به عشق امام حسین علیهالسلام رفتند، از مکتب امام حسین علیهالاسلام درس گرفتند، انشالله وعدهی دیدار همهی ما حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاجآقای علوی، حاجآقای حقائقی، همهی دوستان و برادران عزیزو خواهران محترمه، شب جمعهای در جوار بارگاه ملکوتی امامحسین علیهالسلام آنجا عرض ادب کنیم به محضر حضرت سیدالشهدا علیهالسلام، اشاره فرمودند عزیزمان در متن دعا و توسل در این هفتهای که گذشت شهادت حضرت حمزهی سیدالشهداء را پشت سر گذاشتیم این آیهی «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ»[26] بعد از احد نازل شدف مسلمانان یک وحشتی کرده بودند، بدن حمزه قطعه قطعه شدف مثله شد، هفتاد شهید دادند بودند آیه آمد ناامید نباشید، محزون نباشید سستی نکنید، پیروزی از آن شماست ان کنتم مؤمنین، مؤمن باشید ما کمکتان میکنیم، در جریان احد عنوان فرمودند وقتی رسولالله آمدند صحنهی تلخی را دیدند، بدن قطعه قطعه شده بود، شکم سردار سیدالشهدای احد شکافته شده بود رودهها بیرون آمده بود، هند جگرخوار ملعون رودههای حضرت حمزه را دور گردنش مثل گردنبند افکنده بود، صلی الله علیک یا ابا عبدالله بینی حمزه، گوش حمزه، لبهای حمزه را بریده بودند مثله کرده بودند پیامبر فرمودند: اجازه ندهید خواهرش بیاید نزدیک، صفیه اصرار میکرد رسول الله فرمودند صلاح نیست خواهر برادر را در این وضعیت ببیند، خیلی اصرار کرد صفیه عمه رسول الله... عبای روی این بدن بیافکنید خواهر این صحنه را نبیند، میگوییم یا رسول الله جای شما در کربلا خالی. آنجا یک پیکر عریانتر و قطعه قطعه شدهتر بود. حمزه سر در بدن داشت، سید الشهداء سر هم در بدن نداشت، انگشت را با انگشتر با هم بردند، چه کردن این نا مردا جراحتهای متعدد، این خانم آمد .
چون مشام جان زینب تازه شد از بوی یاس
گفت یا رب بوی مشعوق من اید این دیار
شاعر میگوید زینب بوی حسین را استشمام کرد، یک نگاهی به این بدن چاک چاک کرد از روی تعجب سؤال کردند «أأنت اخی؟ أأنت ابن والدی» آیا تو حسین منی؟ آیا تو برادر منی؟ برادر باورم نمیشد با پیکرت اینگونه عمل کنند، یک روز روی سینه پیامبر جای تو بود امروز بر خاک تفتیده کربلا یک وقت از روی سینه بدن را از روی زمین حرکت داد سر به اسمان بلند کرد «الهی تقبل منا هذا القربان»[27] همه بگوییم یا حسین......
اللهم عجل الفرج....
[1] الکافی ج5 ص53
[2] . سوره آل عمران، ایه 169.
[3] الکافی ج5 ص53
[4] الکافی ج5 ص53
[5] الکافی ج5 ص53
[6] . سوره بقره، ایه 216.
[7] . سوره بقره، ایه 216.
[8] . سوره بقره، ایه 216.
[9]. سوره آل عمران، آیه 169.
[10]. سوره آل عمران، آیه 169.
[11]. سوره آل عمران، آیه 169.
[12] شرح اصول کافی(صدرا) ج1 ص433
[13] الکافی ج2 س240
[14] تحف العقول ص374
[15] عوالم العلوم و الاحوال و المعارف من الاآیات و الاخبار و الاقوال ج11 ص958
[16] الکافی ج2 ص468
[17] شرح مصباح الشریعه ص301
[18] شرح مصباح الشریعه ص301
[19] شرح مصباح الشریعه ص301
[20] شرح مصباح الشریعه ص301
[21]. سوره آل عمران، آیه 169.
[22]. سوره آل عمران، آیه 169.
[23]. سوره آل عمران، آیه 169.
[24]. سوره آل عمران، آیه 169.
[25] واقعه آیه10 و11
[26] آلعمران آیه139
[27] عوالم العلوم و الاحوال و المعارف من الاآیات و الاخبار و الاقوال ج11 ص958