استاد حدائق روز شنبه 10 اردیبهشت ماه 1401 مصادف با بیست و هشتم روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز  به بیان مبحث «شاخصه های حکومت مهدوی» پرداختند.

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»[1]

خب يک مسأله من اشاره کنم يکی از عزيزان مطرح کردند خانم­های که در ماه مبارک رمضان به خاطر بارداری و شيردهی معذور‌اند از روزه رفتند اين­ها دو دسته می­شوند بخشی از اين­ خانم­ها اگر بخواهند روزه بروند خودشان مشکل ندارند طفل در شکم آسيب می­بيند دکتر می­گويد خانم وضعيت جسمی شما وضعيت خوبی است روزه رفتی روی رشدی جنين اثر می­گذارد يا می­گويد خانم شما توانائيت خوب است روزه بخواهی بروي مشکل نداری ولی شيرت کم می­شود بچه شيرش کم می­شود مواردی که روزه بخاطر ضرر به طفل چه شيردادن چه بارداری خانم روزه نمی­رود می­توانست برود به خاطر مصلحت حال طفل نرفته اين قضاء گردن اين خانم هست اين خانم اگر اين وضعيت را تا سال آينده هم پيدا کند يعنی در طول سال شيردهی يا بارداری ادامه داشته باشد به ازاء هر روزی يک روز قضاء به ذمه­اش است اگر افتاد برای سال­های بعد مد طعام هم بايد بدهد چون اين خانم به خاطر عذر ديگری روزه نرفته نه عذر خودش آن­جای که اصلاً قضا برداشته می­شود جايي است که خودتان معذور هستيد حالا اگر اين خانم دکتر می­گويد خانم شما اگر بخواهی روزه بروی طفل رشد خودش را در شکم شما دارد يا شير را دارد می­نوشد شما آسيب می­بينيد شما مريض می­شويد شما توانائيت ضعيف می­شود برای حال خودش روزه نمی‌گیرد اين اگر اين وضعيت تا سال آينده ادامه پيدا کرد فقط مد طعام بايد بدهد يعنی خانم در ماه رمضان باردار بود بخشی از بعد ماه رمضان هم بارداری بخشی هم شيردهی رمضان سال ديگر رسيد می­گويند خانم شما اگر بخواهی روزه بگیری برای خودت ضرر داشت چون برای خودت ضرر داشته اين عذر موجه است فقط مد طعام بايد پرداخت کند ديگر قضا را نمی­خواهد به جا بياورد لذا خانم­ها اين تفکيک بايد بشود آيا روزه برای آن­ها مضر است يا روزه برای طفل ضرر دارد اين بايد تفکيک کرد و جدا کرد.

نسبت به بحث ذکات فطره هم که مبلغ را جناب آقای مهندس کسرايي هم اشاره فرمودند بالاخره يا سه کيلو گندم يا سه کيلو برنج يا سه کيلو کشمش بالاخره يا سه کيلو جو اين­ها مواردی است که برای ذکات فطره بايد پرداخت بشود، آق يک کسی می­گويد من گندم می­خرم می­دهم به نيازمند اشکالی ندارد می­گويد پولش را می­خواهم بدهم، محاسبه پولش الآن گندمی که قابل استفاده باشد تبديلش بکنند به آرد می­گويند سه کيلو چهل هزار تومن، آيت­الله العظمی سيستانی دويست و بيست و پنج هزار تومن است يعنی کف برنج صد و پنجا تومن حالا بعضی­ها برنج را از خدا می­گيرند موقع پس دادند گندم پس می­دهند اين خيلی بی­انصافی است.

س: آقا معيارش چه است؟

ج: معيار تشخيص قوت غالب است قوت غالب يعنی در جامعه بيشتر چه استفاده می­شود قوت غالب الآن نان است ولی من عرضم اين است اگر بنا بشود آن ملياردر ذکات فطره­اش را گندم بدهد آن کارمند ساده هم گندم بدهد، تفاوت بين اين­ها نبايد باشد خب توی که داری ملياردی می­گيری برنج بده، اين خلاف انصاف است بالاخره من دارم از خدا ملياردی می­گيرم بعد برای پرداختم مثل کارمندها پس می­دهم می­گوييم خدا بده بده در پس دادن می­گرديم دنبال پول­های کم در مد طعامش هم همين طور است، مد طعام حالا آقا می­گويد مد طعام چه؟ می­گويند آقا نفر هشت هزار تومن يا ده هزار تومن اين احتساب گندم است، آنی که خدا بهش لطف کرده خدا بهش داده دستش باز است اين­جا کمک کند به نيازمندان نياييم اين­جا مته را به خشخاش بگذار بگوييم نه آقا قوت غالب است قوت غالب اين است بعد خدا می­فرمايد ما از تو يک انتظار ديگر داشتيم ما به تو زياد داده بوديم، تو آمدی خودت را در رديف آن کارمند و کارگر حساب کردی اين را هم ما دقت کنيم که هرکه بامش بيش برفش بيشتر يک مقداری اين ذکات فطره هم در روايت داريم صدقه و ضمانت يک سال سلامتی شماست در سال پيش­رو، ببين يک صدقه­ای داريد می­دهيد برای يک سال سالم ماندن از آفات و بليات اين را هم مطلب ديگری که انشاءالله عزيزان توجه داشته باشند، شما مسائلی داشتيد؟

س: حاج آقا برنج ايرانی الآن کيلوی پنجا تومن نيست که سه کيلويش بشود صد و پنجا تومن

ج: چند است؟

س: هفتاد تومن

ج: همان آيت­الله سيستانی هم هفتاد تومن خوب می­گويند دويست و بيست و پنج تومن شما سه کيلو برنج ديگر حالا می­گوييد تا چه کند همت والای تو يک وقت می­بينيد برنج تايلندی می­گيريد يک وقت، برنج کامپروزی، برنج دم سياه شمالی اين ديگر بستگی به همت­تان دارد حالا چه می­خواهيد بدهيد يا پولش را می­دهيد بالاخره آن چيزی که خودتان در خانه­تان بهره می­بريد استفاده می­کنيد کامپروزی نخوري تايلندی تحويل بدهی، خدا می­گويد بی­انصاف يک کاری به سرت می­آورم که همان تايلندی هم به سرت زياد بيايد انصاف داشته باشيم همانی که داريم از خدا می­گيريم در موقع پرداخت هم بگوييم خدايا داديد بخشی از آن را داريم می­دهيم لذاست که اين را هم رعايت کنيم، شما هم بفرماييد.

س: ببخشيد حاج­آقا خيلی­ها به خاطر اين­که در

0: 7

ج: خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله والد را ابوی را ايشان هميشه يکی دو روز مانده بود به عيد فطر تأکيد می­کردند می­گفتند هرکه در فاميل خودش فقير سراغ دارد نياوريد بدهيد تحويل ما تکليف گردن خودتان است بدهيد به فقراء ارحام­تان اگر می­دانيد پسر خاله­ات مشکل دارد پسر عمويت گرفتار است حتی در شهرستان فقهاء می­فرمايند اگر در شهرستان است ولی می­گوي من می­­دانم پسر عمويم د شهرتان فقير است می­گويند می­توانيد بگذار کنار برسانيد بهش چون ارحام شماست پس اگر در فاميل­تان فقير داريد اين وظيفه شماست که اول به آن­ها برسانيد حالا اگر کسی گفت من در فاميل خودم فقير سراغ نداريم الحمدلله همه غنی‌اند می­گويند خب وقتی سراغ نداريد و فقير هم نمی­شناسيد شما بياوريد بدهيد به مراکزی مورد اطمينانی که به آن­ها اطمينان داريد می برند می­رسانند و به محل خودش هزينه می­کنند، حالا يا مرکزی مثل خيريه مسجد يا شخصی، يک وقت من می­گويم آقا اين فلانی را من می­شناسم بهش اعتماد دارم آقای فلانی ذکات فطريه ما هم در اختيار شما شما آن­های که می­شناسيد کمک کنيد قطعاً هم بايد دقت کنيم به جاهای معتبر بدهيم به صرف اين­که هرکسی گفت من نياز دارم اطمينان بايد حاصل بشود يا اطمينان را خودتان پيدا می­کنيد يا آن­های که مورد ثقه شما هستند اطمينان را پيدا کردند و هزينه می­کنند و به جای هزينه می­کنند لذا حالا از اين­های که گاهی اوقات قبض درست کردند و می چرخند و در واتساب می­نويسند و آقا ما فقير سراغ داريم اين­ها آدم علم حاصل نمی­شود، من اين­جا مثلاً خيريه مسجد مربوط به ايتام است اين هيئت امناء مسئولين همه افراد موجه، خيريه­های ديگری که مورد اعتماد است اين­ها را می­شود اعتماد کرد ولی به صرف اين­که هرکسی از راه رسيد بگويد من فقير سراغ دارم بدهيد به من نمی­شود داد مگر اين­که اطمينان داشته باشيد بفرماييد.

س:

28: 9

ج: اين هم بد است ببينيد اين هم يک چيزی شده است ديدم بعضی از افراد می­آيند در خيريه­ها پول جمع می­کنند حالا من کشف خلاف­هايش را نمی­شود رو منبر گفت هم صدايمان ضبط می­شود و از دهن من در بيايد ديگر فردا يک قران به خيريه­ها کمک نمی­شود ديگر همه را با يک چوب برانيم ديدم افرادی که مراجعه کردند و چه شده و چه اشتباهاتی از همين کسانی که می­چرخند درخانه­های مردم متأسفانه می­گويد آقا شما خانم برو پول جمع کن ده درصد پنج درصد از دريافتی­ها را می­دهيم به خودت اين اگر ذکات فطره باشد نمی­شود به اين داد اگر فقير نيست و آنگهی من دارم پول به عنوان خيريه می­دهم اين از پول خيريه دارد بردارد اين خلاف احتياط است مراجع می­گويند خيريه­ها را هم اگر می­خواهيد اداره کنيد بانی پيدا کنيد برای کسانی که دارند خدمت می­کنند در خيريه يا فی سبيل الله صلواتی بيايد کار کند يا اگر می­گويد پول می­خواهم پول می­خواهم من دارم به عنوان مستمندان تحت پوشيش خيريه می­دهم نه به عنوان کارگزاران اين­جا آن کارگزار را بايد از يک محل ديگری تأمينش کنند و اين هم يکی از اشتباهاتی است که متأسفانه دارد صورت می­گيرد بعضی از اين­ خانم­ها درخانه­ها را در می­زنند قبض هم می­دهند ولی درصد از اين را خودشان بر می­دارند و حال آن­که شما به اين­ها نمی­دهيد شما داريد به آن خيريه خاص می­دهيد با آن تعريفی که در قبض شده اين­ها مثلاً چه ويژگی بيماری­ها تالاسمی هستند خب اين خانم کجاش تالاسيمی است شما داريد برای آن­جا می­دهيد اين­ها هم بايد احتياط کنند مشکل هم اين است که گاهی اوقات نمی روند مسأله را بپرسند مسأله را نمی­پرسد بعد درش می­ماند سال­ها يک کاری کرده بعد می­گويد آقا ما نمی­دانستيم اين هم البته بايد رعايت بشود اين مطلبی که تذکر داديد صلواتی ختم کنيد.

س: (سوال واضح نیست)

38: 11

ج: آن عيب ندارد اگر آن به اصطلاح جمع کننده کمک هم از فقراست خودش مشمول اين کار است بلی اشکال ندارد ذکات فطره، صدقات دارند جمع می­کنند خود اين آقا هم يا اين خانم محل کمک است اين مانعی ندارد ولی بعضی­ها به عنوان شغل دوم دارند می­آيند و پول می­گيرند و نياز هم ندارد يعنی مصداق فقي ندارد که بهش کمک کنند اين مشکل است.

خب بحث مجلس ما پيرامون شاخصه­های دولت امام عصر بود در عصر ظهور يک بحثی را که امروز و فردا نکاتی را انشاءالله به شرط حيات و توفيق عرض کنيم از اتفاقات مبارکی که در زمان ظهور امام عصر جامعه عمل می­پوشد عمران و آبادی در روی کرة زمين است دعا کنيد توفيق درک آن دولت را فراهم بشود ديگر اين اوضاع و احوالی که شما می­بينيد تروم اجناس گرانی نا امنی همه اين­ها رخت بر می­بندد جامعه يکپارچه می­شود جامعه آباد همه در آسايش و رفاه در امنيت من آيه­ای که تقديم شد آيه 105 سوره مبارکه انبيا که اين آيه از آيات مهدوی در قرآن است و نقطه مقابل اين امنيت و آبادی و عمران عمران و آبادی نقطه مقابل هم در قرآن داريم يک سری اموراتی است که اين­ها مخل به آبادی جامعه است حالا اين­ها را ما فردا از نگاه قرآن خواهيم گفت يکش همين که در همين سوره انبياء آيه 105 قرآن می­فرمايد گناه مخل به آبادی است بعضی­ها می­گويد من گناه بکنم چه می­شود بابا گناه مثل ويروس است اين ويروس بيماری ديگران را مبتلا می­کند اين­که می­گويند امر به معروف و نهی از منکر بکنيد اگر نکرديد خود شما هم ضرر می­بنيد آبادی در جامعه تحليل می­رود عمران در جامعه از دست می­رود لذا من اگر دلم به حال خودم و جامعه خودم می­سوزد می­گويند تلاش کن در جامعه جامعه به سمت و سوی معنويت برود يکی از زيان­های بی­تقوايي و گناه در جامعه از بين رفتن آبادی در جامعه است پول هست امنيت نيست ثروت هست خوشی نيست آسايش نيست لذت در زندگی نيست اين نتيجه بالاخره دين گريزی است و اين را هم من محضر عزيزان عرض کنم در قرآن 115 مرتبه خدا از دنيا ياد نموده است 115 مرتبه از آخرت يعنی به همان اندازه­ای که خدا می­فرمايد حواس­تان به آخرت باشد دنيا زمينه ساز آخرت است دنيايت را باختی آخرت را از دست دادی، دنيا مزرعه است اين­جا هرچه کشت و ذرع کردی آخرت درو می­کني و برداشت می­کنی مرحوم امام می­فرمودند ما الآن هم رو صراط هستيم الآن نشان می­دهد که ما آينده قيامت چه کاره هستيم وضع امروز ما عملکرد امروز ما گويای حال فردای ماست لذا حضار محترم از عواملی که به اين آبادی و عمران آسيب می­زند گناه است در عصر ظهور مردم ديگر گردی گرد گناه نمی­چرخند از عواملی که به آبادی و عمران جامعه زيان می­زند شرک و کفر است در عصر ظهور شرک و کفر برچيده می­شود شما ببينيد الآن در همين خانواده­ها گاهی اوقات می­بينيد نا امنی است، پدر به فرزندش اعتماد ندارد ببينيد چرا؟ چرا اين اعتماد نيست؟ چرا اين امنيت در کانون خانواده نيست من يک خاطره تلخ ولی آموزنده از شيراز جنت­تراز برايتان بگويم يک وقتی يکی از ملياردرهای اين شهر که همان يک بار هم بيشتر پيش من نيامد بعد هم ديگر نيامد آمد در همين مسجد گفت آقا به دادم برسيد گفتيم چه شده؟ گفت من و خانمم شب­ها می­خواهيم بخوابيم در اتاق را از داخل قفل می­کنيم؟ گفتم چرا؟ گفت امنيت در خانه نداريم از که نا امن است خانه؟ گفت پسرم گفت پسرم مهندس عمران است دو روز قبل اگر يکی دو دقيقه ديرتر رسيده بوديم اين را من خودم شنيدم از اين آقا اين مال کتاب­ها نيست اين شرح حال مصيبت­نامه­های زير پوست شهر ماست گفت اگر دو دقيقه ديرتر رسيده بودم داشت مادرش را خفه می­کرد گفتم پسرت روانی است؟ گفت نه، گفتم مشکل اعصاب و روان ندارد گفت نه. گفت حالا چرا سراغ ما آمدی؟ گفت خواهش می­کنم بياييد باش صحبت کنيد گفتيم پسرت را بياور ما صحبت کنيم تو بياورش گفت اصلاً پا در مسجد نمی­گذارد گفتم پسرت چند سالش است گفت 24 سال گفتيم اين جوری بايد اولاد تربيت کنی راه مسجد را به او نشان ندهی، تو فکر می­کني جوانت مسجد آمد به مسجد خدمت کردی به خودت خدمت کردی به آينده­ات کردی به جوانت خدمت کردی اين تصور غلطی که بعضی­ها فکر می­کنند اگر کسی نماز خواند به خدا خدمت کرده بابا به خودت به پدرت به مادرت امنيت می­آيد در اين خانواده آبادی می­آيد در اين خانه­ای که اين فرزند خدا را باور دارد، گفت آقا اين مسجد نمی­آيد گفتم من هم وقت آمدن منزل ندارم قسم داد گفت آقا زندگی­ما دارد متلاشی می­شود به داد ما برسيد خيلی اصرار کرد منزلش هم همين قصرالدشت می­رفت بالا آن سالی که اين آدم آمد دنبال­ما خانه ملياردی سر زبان نمی­آمد اين آقا گفت سه مليارد تومن خانه من است يعنی کاخی هم بود خانه­اش اين را من رفتم آن زمان مليارد کسی خانه ملياردی نداشت حالا پول بی ارزش شده، دعوت کرد از ما رفتيم البته خانمش خانم معتقدی بود خود اين آقا مهندسی که پروژه­های خليج را بر می­داشت يعنی کارهای عمرانی و ساخت و ساز در مملکت به دماغش در نمی­آيد می­گفت برج در امارات می­سازم در ابوظبی می­سازم رفتيم منزل اين­ها يک سالنی داشت شايد به اندازه حالا دو سوم شبستان مسجد سالن بزرگی بود خانه چند هزار متری در سالن که وارد شديم البته به من هم گفت آقای حدائق فقط يک خواهش از شما دارم جوان من را متقاعدش کنيد از ايران برود من هرکجا دنيا بخواهد خانه برايش می­خرم ماشين برايش می­خرم حقوق ماهانه می­ريزم به حسابش برود و جلو ما نباشد اولاد بايد اين جوری تربيت کنی اين را خدا اين جوری داد تحويل پدرها روزی که بچه­هايتان را دادند تحويل­تان پاک دادند تحويل تا آن حدش که کوتاهی کرديد قيامت سختی داريد خدا می­فرمايد اين جوری ندادم تحويل من به فطرت پاک دادم تحويل تو توی پدر توی مادر هرچه کوتاهی کردی قيامت بايد جواب بدهی آن­جاست که بعضی از پدرها و مادرها از جلو بچه­ها فرار می­کنند می­گويد اي پدر بی انصاف چيزی که بايد برای ما می­آموختی نياموختی، آخرت­مان را خراب کردی، گفت آقا فقط از پسر من بخواهد برود از اين مملکت برود من تأمينش می­کنم تا زنده است جلو چشم­ما نباشد حالا جوانی که بزرگ کردی تحصيل کرده است بايد عصای دستت باشد می­گويي برو نمی­خواهم ببينمت، اين­ها چوب لامذهب­گری ماست اين­ها چوب خدا گريزی ماست چوب بی­دينی ماست که می­خوريم و متوجه نيستيم خب اين هم به من گفت ما رفتيم در آن منزل دور تا دور سالن آقايون يک سری اشياء عتيقه و گران قيمت ايشان خريده بود يک کوزه­ای يک برابر و نيم هيکل انسان بود با افتخار اين آقای مهندس می­گفت آقا اين کوزه را می­بينيد گفت اين را از پکن چين خريدم بيست و پنج مليون آن زمان چه اثری دارد يک کوزه، کنارش گذاشته معرفتت می­رود بالا، نمازت قبول است حجر الاسود است يک کله مجسمه نشان داد گفت اين را از رو ايتاليا خريدم بيست مليون تومن يک چند قلم جنس در آن سالن است که گفت بالا صد مليون جنس بود خب ما نشتسيم پسرشان را صدا زدند از طبقه بالای ساختمان آمد پايين خب من ذهنيتم اين بود که يک بچه پرخاشگر که می­خواسته مادرش را خفه کند، آدم بايد حواسش باشد يک وقت ما را هم خفه نکند می­گويند بترس از کسی که از خدا نمی­ترسد اين جوان آمد پايين ولی بر خلاف ذهنيت ما ديدم جوان با ادب با اخلاق نشست حالا پدر می­گفت اين آسايش ما را از بين برده نيم ساعت من با اين صحبت می­کردم حالا سالش يادم آمد دولت دوم آقای خاتمی بود دولت دوم سال هفتاد و هشت، آقاجان هفتاد و هشت دولت دوم آقای خاتمی، در همان دولت دوم آقای خاتمی اين جوان خيلی در مسائل سياسی ذهن نقادی داشت، شروع بحث کردن آقا مثلاً نسبت به آقای خاتمی روحانيت چرا موضع می­گيرند، نيم ساعت فقط داشت اين بحث­ها را می­کرد من ديدم خيلی جوان خوش فکر آگاه به مسائل اجتماعی من بحث را مطرح کردم پدرش نشسته بود مادرش هم نشسته بود گفتم آقا شما با اين استعدادت با اين ذهن وقادت حيفت نيست ادامه تحصيل ندهيد مدرکت چيست؟ گفت من مهندسی عمران گرفتم گفتم چرا ادامه تحصيل نمی­دهی، رو دکترايت را بگير مراحل عاليه علمی را طی کن اين پدرت هم که اين­جاست حاضر است همه نوع هزينه­های تو را می­دهد اگر دانشگاه­های اين­جا امکان ندارد برويد ثبت کني وارد بشوی، پدر تو را بفرستد خارج من از پدرت قول می­گيرم همه زندگی­ تو را فراهم کند مهيا کند برو درست را بخوان دکترايت را بگير مراحل عالی­تر را طی کن تا گفتم برو يک دفعه حقيقتش آشکار کرد گفت من بروم گفت من سوهان روح پدر و مادرم هستم من بايد بمانم و ببينم مرگ تدريجی اين­ها را آقا اين دوتا کلمه را گفت و بلند شد رفت تمام کرد ديگر ننشست رفت طبقه بالا گفتي سبحان­الله اين داشت با ادب حرف می­زد نيم ساعت با اين دوتا کلمه که گفتم ادامه تحصيل بده پدرم حمايت می­کند يکدفعه شد کاسه دمرو شده، رو کردم به پدرم و مادرشان گفتم سر اين بچه چه کار کرديد؟ اين­ها را گفتم اين قسمت آخر را خوب بشنويد مردم چوب خدا گريزی بر قامت خود اين پدر فرود می­آيد دهن کجی به مقدسات دين توهين به ارزش­های دينی خودت داری آسيب می­بينی تا گفتم سر اين جوان چه کرديد؟ يک دفعه ديدم مادرش شروع کرد گريه کردن گفت آقای حدائق اين آقای مهندس را می­بينی گفتم بلی گفت همين بچه­ای که الآن رفت بالا اين يک سال و خرد­ه­ای بود تازه راه افتاده بود راه می­رفت من سر جا نماز بودم نماز مغرب و عشاء نشسته بودم داشتم قرآن می­خواندم يک دفعه همين آقای مهندس آمد خانه، جای رفته بود عرق خورده بود مست کرده بود کله­اش گرم بود گفت جلو چشمان اين بچه لگد کشيد در قرآنی در دستم بود گفت خانم جمع کن کتاب جادو و جمبل را گفت بارها توهين به قرآن را توهين به نماز را توهين به ارزش­های اسلامی را اين پسر از باباش نسبت به من ديده، تا اين را گفت ديگر بلند شدم گفتم آقای مهندس ترک­ها يک ضرب المثلی دارند می­گويند: امليندين پا پيچين­دين، نکبت­ کارهايمان گرفتت مان اين بچه­ تو از عهده من خارج است، اين بچه را تو خرابش کردی لگد به قرآن می­زدی لگد به هويتت زدی لگد به آرامشت زدی، لگد به آينه زندگی­ات زدی توهين به قرآن می­کنی جلو اين بچه، گفتم از من که کاری بر نمی­آيد ولی نااميدت نمی­کنم بعد البته خانمش هم گفت گفت اين آقا الآن هم نه نماز می­خواند، نه بالاخره روزه می­رود نه معتقدات دينی دارد، حالا خر تو شل چپيده آمده دنبال آقا مسجد يعنی چه؟ اصلاً اين آقا را من همان مرتبه ديدم ديگر بعد از آن هم نديدمش گفتم آقا از عهده من خارج است بزرگتر از من هم نمی­تواند روی بچه­ات کار کند فقط گره کار تو در پيشگاه خداست آدم بشو، برگرد بگو خدايا پيشيمانم خدايا عمری بی­راهه رفتم خودم آمده­ام جوانم را به من برگردان از خدا بخواه و الا از دست ما خارج است آقا کانون خانواده امکانات همه چيز در آن خانه بود اما آرامش نبود امنيت نبود ما يکی از عوامل سلب امنيت بی­دينی است خدا گريزی است ما در قرآن داريم از عوامل سلب آبادی و عمران در جامعه معاشرت­های غلط است اين­ها آسيب می­زند به جامعه اين­که اين همه در آموزه­های دينی لقمان لقمان به پسرش می­گويد پسرم مراقب باش در رفاقت­ها و دوستی­هايت با هرکسی رفيق نشوی، اين نصايح ده­گانه حضرت لقمان در سوره لقمان که بارها من عرض کردم هر پدری و مادری لازم است اين ده تا دستور را مطالعه کند توصيه به خدا محوری توصيه به فراموش نکردن قيامت توصيه به نماز اول وقت توصيه به امر به معروف توصيه به نهی از منکر توصيه به پرهيز از رفيق نا اهل بابا ضرر می­زند يک بخش از آسيب­های که ما جوانان جامعه مان دارند می­بينند از معاشرت با رفيق­های نا اهل است مثل ويروس است ديگر ويروس اثر می­گذارد دست شما نيست معاشرت با نا اهلان فکر را آلوده می­کند رفتار را خراب می­کند لذا می­گويند آقا در معاشرتت دقت کن با که داری معاشرت می­کنی امام باقر به امام صادق فرمود پسرم با گنه­کار دوستی نکن گنه­کار دو را به يک لقمه و کمتر از يک لقمه می­فروشد يعنی برای يک لقمه خرجت می­کند می­گويد آقا آدم مردی است مردی کجا بود؟ کمال نامردی اين تارک الصلاة است شما به يک آدم تارک الصلاة می­گوييد مرد به يک آدمی که حقق بندگی و وظايف بندگی­اش را فراموش کرده می­گوييد مرد اين اوج نامردی است بلی حالا چون پول خرج می­کند چون لفاظی می­آورد بالاخره عرض شود که روزه­خواری می­کند می­گويد آقا مرد است اين نامردی است در برابر ولی نعمتی که تمام زندگی­ او از اوست دارد حرمت شکنی می­کند بعد حرمت من و شما را نمی­شکنند من يک مثالی عرض کنم يکی برود در اداره­ای به مدير کل اداره توهين کند شما چه ضمانتی است که اين آدمی که به مدير مجموعه توهين کرده به آبدارچی­اش توهين نکند، به کارمند ساده­اش توهي نکند می­گويند بترس از کسی که از خدا نمی­ترسد آنی که گستاخی و بی­حرمتی به خدا دارد می­کند اين را نگاه رفاقت بهش نکنيد آسيب می­بينيد حالا مواردی را من از قرآن اشاره می­کنم اما اين آيه را من يک اشاره­ای کنم قرآن می­فرمايد: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ»[2] ما در کتاب زبور حضرت داود بعد از اين­که در کتاب ذکر لوح محفوظ يا بنابر به بعضی از روايات تورات حضرت موسی اشاره کرديم بشارت داديم که سرنوشت زمين به دست انسان­های صالح خواهد افتاد: «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»[3] اين بشارت الهی است که سنت الهی اين است که ما حکومت را به دست صالحان خواهيم داد وارثان حقيقی اما يک موانعی سر راه است از موانع يکش گناه است قرآن می­فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[4] اگر مردم شهرها و روستاها ايمان می­آوردن و تقوی می­گزيدند: «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[5] ما برکات را از آسمان و زمين بر اين­­ها نازل می­کرديم: «وَ لكِنْ كَذَّبُوا»[6] اين­ها تکذيب کردند و زيربار ارزش­ها و حقيقت­ها نرفتند: «فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»[7] از اين آيه استفاده می­شود که گناه تکذيب اعتقادات دينی سبب می­شود جلو رشد و توسعه اقتصادی آبادی عمران جامعه را می­گيرد اثر وضعی دارد در عصر ظهور چون مردم مکذب نيستند چن مردم نفی حقيقت­ها نمی­کنند برکات شيوع پيدا می­کند ما در دستاوردهای که وجود مقدس ولی عصر در عصر ظهور دارند اين­ها را من برگفته از روايات است تلگرافی عرض می­کنم از کارهای که امام زمان برای برقراری امنيت و آسايش و عدالت در جامعه حضرت انجام می­دهند آبادی در جامعه اين­ها در گرو اين اصول است اول امام عدالت اجتماعی را اجرا می­کند که عدالت بحثش گذشت از کارهای که حضرت انجام می­دهند اجرای اصل مواسات است فرق نگذاشتن بين مردم اين جامعه را آباد می­کند اگر نگاه نگاه مواسات باشد امروز جامعه دارد از ظلم ضربه می­خورد گاهی اوقات از اين راندخواری­ها و پارتی بازی­ها  زد و بندهای پشت صحنه دارد آسيب می­بيند از کارهای که حضرت انجام می­دهند برای رفع فقر جهانی و تحقق عمران و آبادی پيشرفت فنون در عصر ظهور امام باقر می­فرمايد وقتی صاحب الزمان می­آيد دست با برکت بر سر انسان ها قرار می­گيرد عقل­ها کامل می­شود درون­ها پاک می­شود و اين سبب می­شود که انسان­ها در دانش و در فنون زمان خودشان پيشرفت می­کنند.

از نکات ديگر که قرآن آيه را خوانيم باريدن باران­های مفيد و پياپی، راوی به امام صادق عرض کردم که آقا چرا در بعضی از سالها يک­جاهای خشک سالی می­شود يک­جاهای سيل می­آيد يک­جاهای سيل می­آيد زندگی­ها را می­شويد می­برد يک جاهای خشک­سالی می­شود با خشک سالی نابود می­شود گفت آقا نمی­شود سهميه آن­جاهای که سيل می­آيد را آن­جای که خشک سالی است اضاف کنند نه آن­جا سيل بيايد نه اين­جا خشک­سالی امام صادق فرمود در شب ليلة القدر خداوند تراز بودجه­ای تعبير من تراز است تراز بودجه تمام نقاط زمين بسته می­شود شيراز برای اين­که يک وضعيت مطلوب و ايده­آلی داشته باشد چند صد ميلی­متر باران بايد ببارد تا باغات ما مزارع ما شهر و ديار ما آسيب نمی­بيند از کمبود باران زيان نبيند از زياد باريدن خدا اين را مقدر می­کند نقاط مختلف هم همين طور است بعد حضرت فرمود گناهان مردم سبب می­شود اين چرخه نظم را مردم بهم می­زند دعای کميل را می­خوانيد شبهای جمعه، ببينيد بشر چه کار ازش می­آيد اين­های کارهای بشر است: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ»[8] حبس دعا دست ­ماست ترجمه کلام اين است پروردگارا به من ببخش گناهانی که انجام دادم گناهان من دعا را حبس کرده، خدا که دعا را حبس نمی­کند خدا می­فرمايد صدا بزنيد اجابت می­کنيم: «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ»[9]اگر دعا گير افتاده ما گير انداختيم، «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاءَ»[10]بلاء را بشر نازل می­کند ما عددی نيستيم برای خدا که خدا بخواهد از ما انتقال بگيرد اعمال ما می­شود انتقام کارهای ما می­شود بلاء، «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمِ»[11] آقا می­بينيد سالم بود يک دفعه اتفاقی می­افتد ثروتمند است ورشکست می­شود يک دفعه موقعيت خودش را از دست می­دهد خب چه کردی اينجوری شدی، تغيير نعمت، «تَحْبِسُ الدُّعَاءَ، تُنْزِلُ الْبَلَاءَ، تَهْتِكُ الْعِصَمَ، »[12]همه اين­ها دست خود انسان­هاست بشر يک قدرتی عجيبی دارد که می­تواند جلو همه اين­ها را بگيرد و می­تواند سبب نزول گرفتاری­ها شود لذا در عصر نزول باران­های پياپی و مفيد يعنی اين باران ديگر ضرر نمی­زند امام صادق فرمود گناهانی که سهميه يک منطقه را کم می­کنند می­شود خشک سالی می­شود بلا همان مقدار که کم کردند اضافه می­کنند به منطقه ديگری که آن­جا هم به خاطر گناه بايد مجازات بشوند آن­جا می­شود سيل خانه­ها می­شويد و می­برد اين­جا می­شود خشکسالی دام­ها می­ميرند زراعت­ها خشک می­شود.

س: سيل در حاشيه می­آيد

0: 38

ج: دروازه قرآن که آمد شيراز را ضربه فنی کرد بلی من جواب جناب آقای هاشمی را هم بدهيم، بازتر کنم سؤال را می­گويد آقا سيل بيايد آن­های که گناه کردند ببرند چرا ما بايد آسيب ببينيم چرا من نمازخوان خمس بده پاک بايد آسيب ببينم اين کجايش عدالت است؟ درست است يا نه؟ ته دل­تان اين حرف هست يا نيست؟ بشنويد سخن خدا را به شعيب خدا فرمود شعيب صدهزار نفر از امتت را می­خواهد عذاب کنم شصت هزارتاش از خوب­ها، نمازشب خوان­ها مسجدی­ها هيئتی­ها، چهل هزارتاش از بدها، شما جای شعيب بوديد چه می­گفتيد؟ ببينيد حضرت شعيب چه گفت عرض کرد پروردگارا بدها بد اند: «فَمَا بَالُ الْأَخْيَارِ»[13]خوب­ها چرا؟ چرا سيل برای خوب بيايد چرا خشک­سالی خوب آسيب ببيند خب گريبان همان گنه­کار را بگيرد خطاب شد شعيب خوبان گناه را ديدند و حرف نزدند يکی از علت­ها رشد و رواج و توسعه گناه سکوت متدينين است اين­ها بايد بيشتر چوب بخورند، سه پنجم عذاب بايد اين­ها را بگيرد آن­های که در گناه غرق‌اند نادان‌اند و جاهل منی که می­دانستم چرا حرف نزدم يک بخشی از رواج گناه مقصر متدينين‌اند بلی عذاب می­آيد حالا در ساحل ساحل می­آيد در شهر هم يک دفعه آسيب می­بينند بالاخره اين­ها حکمت الهی است خدا عذاب را می­خواست نازل کند به انبياء هم می­فرمود از قوم برويد بيرون که شما را هم درگير می­کند نمانيد که شما هم متبلا می­شويد لذا آقايون اينی که می­گويند امر به معروف و نهی از منکر کنيد امر به معروف يعنی اول خدمت به خودت يعنی ايجاد آسايش برای خودت، ايجاد امنيت برای خودت مگر خودت را دوست نداری مگر خانواده را دوست نداری، حرف بزن اگر نزدی اگر نکبت گناه آمد همه­مان را می­گيرد آب سهميه بندی بشود همه زيان می­بينيم حالا بگو من که خلافی نکردم، می­گويند بلی خلافی نکردی بلی نهی از منکری هم درست نکردی در فاميل خودت حرف نزدی، کاری که فقط کردی قطع ارتباط کردی آقا نمی­رويم نمی­آييم خب جامعه رفته به سمت بدی آثار اين گناه گريبان همه را می­گيرد،

س: همين شيراز سيل عظيمی آمد که دروازه اصفهان خيابان فرعی سيل همه اين­ها را ورداشت و برد

ج: بلی گونی­های برنج را می­دهند پنجاه تومن هستند ببين کار خدا روی يک اسرار ازل که نه تو دانی من، دوتا جريان از آن سيل آن سال شیراز از دو نفر سراغ دارم حالش داريد بشنويد يا نه؟ اين روی سکه و آن روی سکه، ببينيد بنازم خداوند پيروز را، پريروز و ديروز و امروز را.

مورد اول يک آقايي در همين دفتر مسجد آمد پيش ما گفت آقای حدائق آن سال گفت دويست هزار تومن از حاجی فلانی يک قرضی می­خواهم شما بهش زنگ بزنيد می­دهند دويست هزار تومن آن سال، در همين دفتر من گوشی را ورداشتم آن آقا را می­شناختم زنگ زدم آقای حاجی فلانی سلام عليکم، سلام عليکم گفتم اين حاجی فلانی که می­شناسش گفت بلی، گفتم دويست هزار تومن قرض می­خواهد ما را هم کرده واسطه من می­دانم سر وقت هم می­آورد می­دهند کارش را راه بينداز دوتا قسم خورد گفت به که به که قسم من خودم گير ده پانزده هزار تومن پول هستم من دارم می­روم در اين مغازه­ها برای ده پانزده تومن کار خودم را رواج می­دهم تا اين را گفت من خيلی بهم برخورد گفتم حاجی آبرويت را نزد هم دکانی­هايت نبر شاگردت را بفرست الآن دفت ما من پانزده هزار تومن می­دهم قرض، نرو جلو هم دکانی­ها آبرويت را برای پانزده هزار تومن خرج کنی، بابا أرض خدا را نخوری عِرض خدا را ببريم، اين روايت اميرالمؤمنين را بکني آوازه گوش­تان اميرالمؤمنين فرمود اگر کسی خودش را به فقر زد يعنی اداء فقيرها را در آورد فقير می­شود، «مَنْ تَفَاقَرَ افْتَقَر»[14]بعضی­ها ديديد خودشان را به گدايي می­زنند آقا ما هشت­مان گرو نه­مان است ما خودمان هم گرفتار هستيم ما هم يک لک لکی می­کنيم، لک لکی می­کنی می­افتی به لک لک کردن بابا بگو خب خدا داده حالا نهايتش خدا داده نمی­خواهم بدهم می­گويند يک فقری رفت پيش غنی گفت ببين پول دارم بهت نمی­دهم منت هم سرت دارم گفت اين منت هم سرت دارم يعنی چه است ديگر خب کمک نمی­کنی نمی کنی گفت اينی که منت دارم دارم راست بهت می­گويم، پول دارم نمی­دهم اين­که راست بهت می­گويم منت دارم نمی­خواهم سرت بدوانم، اين آقا گفت من برای ده پانزده تومن من می­دهم، بهش برخورد گفت مگر ندارم مگر گدا هستم من الآن هشتاد مليون در انبارم جنس خواباندم امروز آوردم چقدر جنس دارم گفتم خودت گفتی گير ده پانزده، گفت نه الآن ندارم، و نيازی هم ندارم گفت آن آقا را هم من الآن نمی­توانم کارش راه بيندازم آقايون سيل آمد يک ماه بعدش همين آقا بيش از سه صد مليون از اموالش نابود شد، دويست هزار تومن نمی­دهی ولی گاهی اوقات پس گردنی هم می­خوريم به خودمان نمی­آييم نمی­فهميم اين يک صحنه صحنه دوم را از سيل بگويم البته هردو نفر هستند، حالا آن اولی کسالتی دارد خدا شفاش بدهد دومی حالا سرپاست.

دومی از بُنک داران در خيابان تيموری بود من شنيدم گفتند اموال آقای فلانی اصلاً آسيب نديده زير زمينش که مايحتاج و برنج و حبوبات بود مغازه­های اطراف اين طرف آن طرف آسيب ديدند زندگی­شان زندگی­شان نابود شد ولی اين اصلاً آب در انبارهايش نرفت من اين را شنيدم بهش زنگ زدم، در همين ماه رمضانی هم يک­جا ديدمش يادش آوردم گفتم ديدی خدا باهات چه کرد، خدا زيربار منت بشر قرار نمی­گيرد گفتم حاجی اموالت خراب نشد گفت حاج آقا معجزه گفتم چه؟ گفت آن روزی که شبش شد سيل بعد از ظهر من در دفترم نشسته بودم ديدم يک کسی آمد در دفتر ما گفت حاجی يک نفر زندان است آدم آبرو داری است داريم برايش پول جمع می­کنيم از زندان آزادش کنيم شما چقدر کمک می­کني گفت من به اين منشی­ام گفتم ببين در حساب­مان الآن چقدر پول است؟ گفت حاجی سه مليون و خرده­ای گفتم همه را چک بکش بده به اين، گفت چک کشيديم ما داديم گفت باران داشت می­آمد ولی شب سيل آمد گفت من عصر آمدم به پسرم گفتم سريع در اين مغازه را ببنديد و اين بنک­داری کارگرها را بفرستيد بروند زودتری، گفت همان موقع يک ماشين بزرگ نمک برای ما نمک آورده بسته­های ده کيلويي نمک يک ماشين ده چرخی گفت من گفتم کارگرها را معطل نکنيد اين نمک­ها را اين­ها بخواهند ببرند در انبار بچينند وقت­شان گرفته می­شود باران دارد می­آيد زودتر برسند به خانه­هايشان ببينيد: «ارْحَمْ تُرْحَمْ»[15]رحم کن تا رحمت کنند گفت به اين راننده گفتم کمپرس کن همه نمک­ها را جلو در انبار ما بريز پايين برو شاگردها بروند فردا بيايند ببرند در انبار گفت ساعت دوازده شب بود گفتند رودخانه آمده در تيموری آب دارد کله می­زند گفت پسر ما گفت بابا من می­روم ببينم می­توانم آن­جا يک خبری پيدا کنم گفت سوار يک تراکتوری شده بود رو سقف تراکتور آمده در تيموری نيم متر آب در خيابان بود در تمام اين مغازه­ها هم رفته بود در زير زمين­ها اين حاجی هم زير زمين داشت گفت برق هم قطع شده بود پسر من از پشت تراکتور با اين چراغ قوه انداخته بود نگاه کرده بود داخل فروشگاه را گفت از همان­جا به من زنگ زد گفت بابا معجزه معجزه، گفتم چه؟ تمام اين نمک­ها شده يک سد جلو اين آبی که سيل بود اصلاً آب در زندگی ما نيامده گفت آقاجان من سه مليون دادم خدا بيش از سه صد مليون اموال ما را حفظ کرد خدا می­فرمايد ما می­بينيم بهت دادند نمی­دهی مال خداست ندادی ازت می­گيرند اين هم اين جوری می­گيرند با حسرت با پيشيمانی لذا در دوران ظهور نعمت­ها به وفور باران­ها به نوبت بهره­گيری از از منابع و معادن زير زمينی چون سطح علم می­رود بالا مردم ديگر می­فهمند از چه بايد چگونه استفاده کنند و کنترل و نظارت دقيق بر اجرای عدالت از ناحيه امام زمان، اين­جا من دو سه تا حديث بود که حالا ديگر وقت به پايان رسيد فقط يک حديث را من تقديم کنم از فرمايشات وجود مقدس آقا اميرالمؤمنين حضرت می­فرمايد: «ثُمَّ يَقُومُ الْقَائِمُ الْمَأْمُولُ»[16] قائمی که اميدش آمدنش می­رود وقتی قيام کرد: «وَ الْإِمَامُ الْمَجْهُولُ لَهُ الشَّرَفُ»[17] امامی که شرفش برای مردم مجهول است جايگاه امام زمان را خيلی­ها نمی­دانند وقتی آقا تشريف آورد: «الشَّرَفُ وَ الْفَضْلُ ... يَظْهَرُ عَلَى الثَّقَلَيْنِ...»[18] وقتی که آقا ظاهر شد حضرت می­فرمايد ثقلين يعنی اجنه و انسان­ها تمام اين گروه­های انسان­ها و جنيان امام بر اين­ها ظاهر می­شود بعد حضرت می­فرمايد: «وَ لَا يَتْرُكُ فِي الْأَرْضِ دَمَيْنِ»[19]در زمين جائی بدون کشت و زرع باقی نمی­ماند يعنی از نقطه به نقطه روی زمين استفاده می­شود گسترش اقتصادی شکل می­گيرد که در حديثی پيغمبر فرمود: « أَبْشِرُوا بِالْمَهْدِيِّ»[20]، بشارت باد به شما به آمدن مهدی «وَ يَقْسِمُ الْمَالَ قِسْمَةً صَحَاحاً.»[21] امام زمان وقتی می­آيد اموال را بالسويه تقسيم می­کند: وَ يَمْلَأُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) قُلُوبَ عِبَادِهِ غِنًى، وَ يَسَعُهُمْ عَدْلُهُ»[22] قلب امت رسول­الله را بی­نياز می­کند از مهر و محبت يعنی دل­ها سرشار از محبت می­شود اين قسمت پايانی را من سريع عرض کنم که خيلی حائز اهميت است اين فرمايش رسول­خدا است: « وَ يَسَعُهُمْ عَدْلُهُ»[23]، عدل او همه جا را فرار می­گيرد: «حتى يأمر مناديا فينادي»[24] ببينيد اين قدر عدالت اين قدر رفاه اين قدر عمران و آبادی گسترش پيدا می­کند که پيغمبر می­فرمايد منادی امام زمان ندا می­دهند: «من له في مال حاجة؟»[25] هرکه حاجتی دارد بيايد به سوی ما هرکه گرفتار است بيايد شما امروز اين وضعيت را نمی­بينيد امروز بار زمين مانده­ای روی زمينی که بعضی­ها دارند کوتاهی می­کنند کميته امداد و خيريه­ها دارند جمع می­کنند در عصر ظهور همه می­شوند کميته امداد همه می­شوند خيريه از طرف امام زمان يک منادی ندا می­دهند: «من له في مال حاجة؟»[26] بعد پيغمبر می­فرمايد: «فلا يقوم من الناس»[27] هيچ جلو نمی­آيد: «إلّا رجل»[28]يک شخصی می­آيد جلو و تقاضای کمک می­کند: «رجل واحد فیقول أنا»[29]، از وجو مقدس امام زمان تقاضای کمک می­کند: «فيقول له: ائت السادن- يعني الخازن- فقل له: إنّ المهدي يأمرك أن تعطيني مالا»[30] حضرت می­فرمايد برو نزد خزانه­دار آن بيت­المال که دستش است هرچه می­خواهی بردار ببينيد اين جور وضعيتی اتفاق می­افتد، دنباله حديث رسول­الله می­فرمايد: «فيأتيه» ، اين شخصی که گفت من نياز دارم می­رود سراغ اين خزانه­دار می­گويد: «اِنَّ الْمَهْدِي يَأْمُرُكَ اَنْ تُعْطِيَني مالاً»[31]، من از طرف امام زمان آمدم به من يک کمکی بکن، پيغمبر می­فرمايد خزانه­دار حضرت می­گويد اين اموال است هرچه می­خواهی بردار، به اندازه نيازت اين طرف اول يک ولعی می­کن در روايت دارد که خورجينش را پر کيسه­ها را پر از طلا و نقره می­کند که به زحمت اين­ها را حرکت می­دهد، خزانه دار هم هيچ نمی­گويد يک مقداری می­رود پيغمبر می­فرمايد تأمل می­کند خجالت می­کشد می­گويد اين همه مردم بودند حضرت فرمود هرکه گرفتاری دارد بيايد ما آمديم بيش از نيازمان برداشتيم تمام اين­ها را بر می­گرداند می­گويد من اشتباه کردم زيادی ورداشتم خزانه­دار می­گويد حالا که برداشتی برو ديگر ما پس نمی گيريم، اين را کجا شما می­بينيد اين عدالت هست که اميرالمؤمنين رجعت می­کند سيدالشهداء رجعت می­کند تا قيامت برسد اين دولت شما زمانی که اگر کسی مشکل مالی دارد نمی­خواهد جلو هرکسی سر پايين بيندازد می­گويند نياز داری بيا بردار هرچه می­خواهی بردار، گفت بيش از نيازم، دعا کنيم: اللهم عجل لوليک الفرج.

خب جناب آقای مشکين فام، صلّی الله عليک يا اباعبدالله صلی الله عليک يابن رسول­الله خب گرچه فردا هم به حسب تقويم روز آخر رمضان است بيست و نه روز است حالا انشاءالله که استهلال ماه می­شود اگر استهلال نشد خدا لايق دانسته يک روز ديگر هم پای سفره رمضان بشنيم حالا اميدواريم گرچه امام سجاد در دعای وداع با ماه رمضان عرض می­کند خدايا رمضانی به پايان رسيد که با پايان يافتنش قلوب بنده­های خوب ما اندوهگين می­شود خزنی می­آيد سراغ بندهای خوب اين سفره­ای که پهن بود و اين ضيافتی که خدا کرده بود از بندگانش دارد دست و پای اين سفره جمع می­شود انشاءالله که خداوند به شايسته­ترين وجه توفيق درک ماه رمضان و رمضان­های ديگر را خدا نصيب همه ما بفرمايد.

سيدالشهداء آمد پشت خيمه­ها صدا زد يا زينب يا ام گلثوم بانوان حرم را صدا زد حسين هم رفت هذا آخر الوداع همه دور سيدالشهداء را گرفتند هرکسی زبان حالی دارد بعضی­ها می­گويند يا اباعبدالله ما را ببر مدينه و برگرد بعضی­ها می­گويد ما را به که می­سپاری آقا همه را آرام کرد سفارش همه را به زينب کرد يک اشاره­­ای به قلب رنجيده خواهر کرد خواهر آرام گرفت:

خواهرم گر خورد سيلی سکينه دم می­زن، عالمی زين دم زدن بر هم مزن

ذوالجناح ای عرش پيما مرکبم، می­روم اما به فکر زينبم

ذو الجناح ای حامل آيات نور، بايد امشب رفت تا کنج تنور

آقا يک خدا حافظی کرد با اهل حرم به خانم زينب هم فرمود تا من زنده­­ام از خيمه خارج نشويد ديگر از حسين خبری نبود يک وقت حضرت زينب در خيمه زين­العابدين بود آقا زين العابدين فرمود عمه دامن خيمه را بالا بزن دامن خيمه را بالا زد باد مخالف وزيدن گرفته بود هوا تيره و تار شده بود زمين کربلا به لرزش در آمده بود زين العابدين فرمود عمه بلندم کن عمه زير بغلم را بگير عمه شمشيرم را حاضر کن، عزيز برادر مگر چه شده گفت عمه­جان فرمود عمه جان مگر صدای مظلومانه پدرم را نمی­شنوی اين­جا بود که زينب مضطر شد سراسيمه رو به ميدان گذاشت اما از حين خبری نيست رفت روی تل زينبيه از بلندای تل زينبيه يک نگاهی کرد صحنه­ای ديد مضطر شد دست­ها را رو سر گرفت رو به جانب مدينه فرياد زد وامحمداه واعلياه چه ديد: «وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِك‏»[32].

 

[1] انبياء 105.

[2] انبياء 105.

[3] انبياء 105.

[4] اعراف 96.

[5] اعراف 96.

[6] اعراف 96.

[7] اعراف 96.

[8] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص844.

[9] غافر 60.

[10] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص844.

[11] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص844.

[12] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص844.

[13] وسائل الشيعة ج‏16 ص146.

[14] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص423.

[15] الأمالي( للصدوق)، النص ص209.

[16] الغيبة( للنعماني) النص ص275.

[17] الغيبة( للنعماني) النص ص275.

[18] الغيبة( للنعماني) النص ص275.

[19] الغيبة( للنعماني) النص ص275.

[20] دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ص482.

[21] دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ص471.

[22] دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ص482.

[23] دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ص482.

[24] التشريف بالمنن في التعريف بالفتن ص323.

[25] التشريف بالمنن في التعريف بالفتن ص323.

[26] التشريف بالمنن في التعريف بالفتن ص323.

[27] التشريف بالمنن في التعريف بالفتن ص323.

[28] التشريف بالمنن في التعريف بالفتن ص323.

[29] التشريف بالمنن في التعريف بالفتن ص323.

[30] التشريف بالمنن في التعريف بالفتن ص323.

[31] التشريف بالمنن في التعريف بالفتن ص323.

[32] المزار الكبير (لابن المشهدي) ص505.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه