استاد حدائق روز چهارشنبه 27 بهمن 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[1]
خب شب بسيار با عظمتی است شب نيمه ماه رجب که اعمالی هم برای امشب و فردا ذکر شده، آن وقت اين فرصتها میگذرد حالا استفاده کرديم میگذرد استفاده هم نکرديم میگذرد تأکيد مخصوصاً امشب به زيارت حضرت سيدالشهداء ولو از راه دور سلامی توسلی به ذيل عنايت امام حسين شبزنده داری احياء غسل اعمالی که مربوط به امشب نمازی که امشب وارد است و اشاره فرمودند جناب آقای مهندس کسرائی نماز فردا نماز امداود که برای رفع مشکلات همّ و غم و اندوه دفع شرور ظلمه بسيار مؤثر است که از بعد از ظهر فردا اين نماز با آن آداب خاص و آن سور قرآنی و ادعيهای که وارد شده در يک محيط مناسب با عبادت که اعلان هم شد انشاءالله فردا بعد از ظهر هم در اين مسجد نماز برگزار میشود انشاءالله که خدا توفيق بدهد از اين فرصتها کمال بهرهبرداری و استفاده را بنماييم اما حسب شهادت تاريخ در نيمه رجب سال شصت و دو هجری حضرت زينب کبری سلامالله عليها روحش به ملکوت اعلی پيوست که حالا اين هم در تاريخ بحث است که آيا اين بزرگ بانو مسموم شد يا اينکه با مرگ طبيعی قول خيلی از بزرگان و علما بر اين سمت است که عناد و شيطنت بنی اميه و يزيد حضرت زينب را مسموم کردند و با مرگ و اجل طبيعی هم اين بزرگ بانو دار فانی را وداع نگفت تقريباً هجده ماه بعد از واقعه عاشورا حضرت زينب روحش به ملکوت اعلی پيوست حدود تقريباً در سن پنجا و هفت سالگی به لقاء الهی شتافت و به جوار اولياء الهی حاصل شد.
بحث هفتههای گذشته ما محضر عزيزان جلوههای از زندگی رسولخدا و سيمای پيامبر در قرآن بود که يکی از توصيههای الهی به پيامبر توصيه به استقامت است: «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ»[2] هفته گذشته آيه صد و دوی سوره مبارکه نحل ذکر شد که يکی از عوامل استقامت در زندگی انسانها انس با قرآن است ما میخواهيم ضريب استقامت را بالا ببريم مسائل فراز و نشيبها سختیها مشکلات ما را از چارچوب صحيح زندگی کردن خارج نکند و از آن مدار اصلی بيرون نبرد چه بايد کرد؟
يکی از اموراتی که بسيار مؤثر است خود اين تلاوت قرآن انس با قرآن که خداوند به پيغمبر هم توصيه میفرمايد در مواردی فراوانی اين سبب میشود که ضريب استقامت انسانها را بالا میبرد امشب شب ارتحال يا شبهه شهادت بزرگ بانوی است که اسوه استقامت و شکيبايي بود در همه شئونات زندگی امشب را به احترام حضرت زينب و چون بحث بحث استقامت و شکيبايي در برابر سختیهاست من سه آيه قرآن را که مربوط و در ارتباط با يکديگر اند اشارهای عرض کنم و يک تطبيقی نسبت به زندگی حضرت زينب سلامالله عليها در آيه 155 سوره مبارکه البقره خدا میفرمايد ما انسانها را به پنج نوع مورد آزمايش قرار میدهيم اولاً اين تفکر غلط از ذهنها بيايد بيرون بعضیها فکر میکنند اگر مسجدی هستند نماز میخوانند خمس میدهند ديگر هيچ مشکلی به سمت آنها نبايد بيايد در ذيل همين آيه شريفه داريم که امام صادق میفرمايد دشوارترين آزمونها و ابتلائات اول برای انبياء است ثم الاولياء بعداً اولياء ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ»[3] يعنی هرچه ايمانت قویتر، هرچه پاکتر آزمونها دشوارتر روايتی را من ديدم از وجود مقدس امام صادق که در قيامت وقتی مردم میبينند مابازاء اين سختیهای دنيا که اينها رو به رو شدند و شکيبای به خرج دادند خدا با آنها چه کرده در قيامت؟ آرزو میکنند که اي کاش در دنيا ما را قطعه قطعه کرده بودند ريز ريز کرده بودند که اينجا جوابش را میگرفتيم بنا حاجآقا نماز شب میخوانی سردرد نگيری از اين خبرها نيست ما متدينيم متدين باش متدينتر از اميرالمؤمنين که نيستی متدينتر از رسولخدا که نيستی پيغمبر اسوه است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[4] پيغمبر فرمود هيچ پيامبری در تاريخ به اندازه من اذيت نشد آنی که مشکلات اصلاً سراغش میآيد بايد يک تجديد نظری بکند در حالات رسولخدا دارد پيغمبر يک وقت رفتند ديدن شخصی عدهای از اصحاب با پيغمبر بودند اين از تاقچه اتاق يک ظرفی غلط خورد افتاد کف اتاق و نشکست پيامبر تعجب کردند گفتند چطور شد اين نشکست؟ گفت اصلاً من ضرر در زندگیام نمیآيد رسولالله فرمودند برخيزيد برويم میترسيم بلای بيايد ما را هم دربر بگيريم پس اول اين نگاه را تصفيه کنيم مؤمن هستيد پاک هستيد به فراخور کلاستان امتحانتان میکند بلی قطعاً خداوند اميرالمؤمنين را آزمونی میکند که ديگران را نمیکند بلی در حد ظرفيت در حد توان خدا میآزمايد و لذا اين ابتلائات را دليل بر مطرود ندانيم: «البلاء للولاء»[5] بلاء برای دوستان خداست اين آزمونها برای آن بندگان خوب خداست فرعون را خداوند يک حکومتی طولانی ممتد داد و يک سردرد نگرفت خدا نکند زندگی کسی فرعونی بشود ديديد بعضیها میگويد آقا ما نماز که نمیخوانيم مسجد هم که نمیرويم اهل فسق و فجور هم هستيم هيچ مشکلی هم نداريم پناه برخدا خدا نکند کسی به سنت استدراج مبتلاء بشود يعنی خدا رهاش کند به خودش ديگر کاری به کارش نداشته باشد قيامت آن وقت پاسخ بدهد اين نکته اول که اين ابتلائات سختیها مصيبتها کرونا سرطان بيماری آقا چرا امام سرطان گرفت: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ»[6] آقا چرا آقای حاجی فلانی که جز پاکی ازش ياد نداريم آخر عمرش اين جوری شد اينها امتحان خداست اينها ترفيع درجه است حالا رواياتی در اين زمينه است من میخواهم آيات را يک مرور اجمالی کنم فرصت نيست که در پرتو اين امتحانها خدا چه عطا میکند به اين افراد چه لطف میکند به اين مؤمنين و مؤمنات يک من ديدن مريضی رفته بودم يکی از اين روايات را برايش خواندم گفت حاجآقا اين روايت را که خواندی من از خدا میخواهم از اين بستر ديگر بلند نشوم با اين روايت اين لطفی که خدا دارد میکند در حق بيمار اينها الطاف الهی است خدا میفرمايد ما شماها را میآزماييم به پنج نوع که اتفاقاً اين پنج نوع امتحان در زندگی سيدالشهداء اجرا شد در زندگی حضرت زينب هم اتفاق افتاد: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ»[7] از مصاديق امتحان الهی خدا میفرمايد يکی خوف است تهديد ترس گاهی اوقات يک کسی را میترسانند تهديد میکنند آقا مالت را میبريم جانت را میگيريم حرف نبايد بزني حق گفتی از شغل میگذاريمت کنار پستت را میگيريم پولت را نمیدهيم ديدید اين تهديدها گاهی اوقات در زندگیها میآيد آقای وليد حاکم مدينه نامه يزيد رسيد مدينه يزيد در نامه نوشته بود از همه مردم عموماً برای من بيعت بگير از سه نفر خصوصاً حسين ابن علی، عبداللهبن زبير، عبدالله ابن عمر مأمورهای وليد رفتند در خانه عبدالله ابن عمر گفتند که حاکم با شما کار دارد گفت من مريض هستم تمارض کرد حالا حالم خوب نيست فرصت ديگر میرسم خدمت حکم و بعد هم فرار کرد به آقای عبدالله ابن زبير گفتند گفت میرسم خدمتشان همان شب فرار کرد از مدينه خارج شد به سمت مکه آمدند به امام حسين گفتند حاکم شما را خواسته آقا فرمودند گوئيا اين عفريت بنیاميه به درک واصل شده معاويه و میخواهند از من بيعت بگيرند برای يزيد بعضی از بنی هاشم گفتند آقا صلاح نيست برويد اينها بوی توطئه به مشام میرسد آقا فرمودند بنیهاشم مسلح بشويد همه بياييد اطراف خانه وليد آنجا قرار بگيريد من وارد میشوم اگر اينها قصد شيطنت داشتند صدا را بلند میکنم بريزيد در خانه حاکم آقا آمدند حاکم مدينه وليد نشسته و مروان ابن حکم نشسته داماد عثمان و سيدالشهداء نامه را خواندند که يزيد تقاضا کرده بيعت کنيد معاويه از دنيا رفته يزيد را مردم بيعت کردند شما هم بيعت کنيد آقا فرمودند: «فَقَالَ الْحُسَيْنُ ع إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ »[8] فاتحه اسلام خوانده است اگر يزيد قدرت به دست بگيرد جلو وليد و مروان اينها دوتا از عوامل بنی اميه بودند بعد آقا فرمودند: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ»[9] ما خاندان رسالت هستيم دنيا با ما آغاز شد دنيا با ما به پايان میرسد ما باب رحمت هستيم «إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ»[10]فرشتگان در خانههای ما رفت و آمد میکنند اين شناسنامه ماست: «اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ»[11]يزيد يک آدم فاسق جنايت پيشهای شرابخور: «وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ»[12]منِ حسين هيچگاه با يزيد بيعت نمیکنم بعد آقا فرمودند: «وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ وَ الْبَيْعَةِ»[13]ما صبر میکنيم شماهم صبر کنيد ما منتظر میمانيم شما هم منتظر بمانيد خواهيد دانست که شايسته خلاف چه کسی است امام اين را فرمودند بلند شدند از اتاق خارج بشوند مروان ملعون رو کرد به وليد يک ضرب المثلی به کار برد گفت تا مرغ از قفس نپريده کار حسين را بساز تا حسين در درون تشکيلات شماست يزيد نوشته يا بيعت اينها يا سر اينها را همراه نامه بفرستيد تا اين حرف را مروان زد گفت تا حسين خارج نشده اين کار را بکن آقا برگشتند رو کردند به مروان و وليد فرمودند: «فقال له الحسين [عليه السّلام]: أ فبالموت تخوّفني!»[14] من را با مرگ میترسانيد «و هل يعدو بكم الخطب»[15]بالاتر از مردن هم چيزی هست اين خوفی است که در زندگی امام حسين اتفاق افتاد آقا جانت را میگيريم امام فرمود جان را میگيريد:
از جان بگذر جانان بطلب، آنگاه ز جانان جان بطلب
قرآن میفرمايد خوف يک وقتی میگويند حاجآقا پولت را نمیدهيم حق نگو دفاع از حق نکن عزلت میکنيم اينها امتحان است حق گفتی آبرويت را میبريم اينها امتحان خداست در مقاطع زندگی يک وقت اين امتحانات پيش میآيد حق گفتی ارتباطمان با تو قطع میشود: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ»[16]آزمون دوم خدا میفرمايد گرسنگی ما شما را با گرسنگی امتحان میکنيم يک وقتی در تنگنای زندگی سختیها مشکلات يک وقت خدا میريزد در دامنتان که حد و حساب ندارد يک وقت هم میبينيد برای يک جزئی گذران زندگی انسان معطل است میخواهند ببينند آن وقتی که داری چه کارهای؟ آن وقتی که نداری چه کارهای؟ خدا را فقط برای دوران توانمندیات میخواهی يا در آن دوران تنگدستی هم با خدايي آخر بعضیها در تنگدستیها با خدا هستند در فراخ دستی يادشان میرود بعضیها در فراخدستی با خدا هستند در تنگدستیها میبرند بعضیها میگويد خدايا تا دنيا بر وفق مرادم است من بندهای خوبی هستم نماز میخوانم عبادت میکنم خمسام را میدهم گير افتادم مشکل مالی پيدا کردم خدايا میبرم بعضیها برعکس در سختیها يادخدا میکنند در رفاهها فراموش میکنند لذا حاجآقا عبادت دوران فراخدستی و تهيدستی بايد يکسان باشد عبادت دوران سلامتی و بيماری دوران قدرت و عدم قدرت اينها امتحان است میگويند حاجآقا بيست يک کاری دستت بود چه جوری خدا را میپرستيدی حالا که از کار برکنار شدی چگونه هستی؟ آن زمانی که تن سالم داشتی چه میکردی حالا که تن بيمار داری چه کاره هستی؟ همه اينها امتحان است قرآن میفرمايد جوع گرسنگی هم از آزمونهای الهی است: «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ»[17]بخشی از ثروتها را يک وقتی میگيريم يک وقت آقا ثروت از دست میرود فراخدست است تهدست میشود يک امکاناتی در اختيارش بود امکانات از او گرفته میشود يک آقای از ملياردرهای کويت از اهل سنت بود در يک جلسهای بود گفت من دوبار خدا امتحانم کرده از ثروتمندان مطرح در کويت گفت در يک مورد ورشکستگی چهل شبانه روز نان خالی به زحمت گير من و زن و بچهام میآمد آقا يک وقت فتيله را میکشند پايين، اينهای که داريد با خودتان نياورديد که بماند برای شما تا رفتن اينها امتحان الهی است خوب امتحان پس داديد زيادش میکند بد امتحان پس داديد میگيرند قرآن میفرمايد نقص اموال يک امتحان ماست، «نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ»[18] يک وقت از شما میگيريم از شما میستانيم میخواهيم ببينيم آن زمانی که داشته چه کاره بودی الآن که ازت گرفته شد چه میکني؟ اين هم يک امتحان ديگر گاهی اوقات فرصت سريع اين گرفتنها من يک جريانی را از مرحوم حضرت آيتالله والد نقل کنم خدا رحمت کند ايشان را اين داستان شايد مال پنجاه سال قبل است قبل از انقلاب ايشان میفرمودند يک وقتی من از مدرسه منصوريه آمدم بيرون در آن ورودی مدرسه بيرون آن مدرسه آن فضای بيرونی مدرسه گفتند يک آقای از ثروتمندان آن وقت شيراز تا ما را ديد آمد يک مسألهای شرعی بپرسد گفتند اين داشت مسألهاش را میپرسيد يک بنده خدا يک فقيری هم داشت رد میشد فقير آن آقا را شناخت که اين از ثروتمندهاست آمد گفت آقای فلانی يک کمکی به ما بکنيد گفت برو تو هم اگر لياقت داشتی خدا بهت میداد خدا به اندازه لياقتها میدهد اين حرف غلطی است مردم هرچه خدا به هرکه داده آزمون است خوب در آزمون بيرون آمدی نشان میدهی لايق هستی بد در آزمون بيرون آمدی معلوم است نالايقه علم امتحان الهی است ثروت امتحان الهی است شهرت امتحان الهی است زيبايي امتحان الهی است خوب درخشيدی لايق هستی بد عمل کردی انسان عنوان نالايقی را برای خودش رقم میزند گفت تو هم اگر لايق بودی خدا بهت میداد حاجآقا گفتند اين را گفت گفتند من يک کمکی به آن فقير کردم به آن آقا گفتم حرف خوبی نزدی ببينيد بعض حرفها آقايون ترکشش سريع میخورد در زندگی انسان گفتند ما يک کمکی به آن فقير کرديم به اين آقا هم گفتم اين ادبيات حرفت ادبيات بدی بود گفت آن فقير هم رفتند حاج آقا گفتند يک هفتهای گذشت در شيراز شايع شد آقای فلانی ورشگست شد گفتند يک هفته ديگر گذشت شايد مجموعاً چهارده روز گفتند از مدرسه منصوريه آمدم بيرون دوباره قبل از ظهر بود میخواستيم برويم مسجدالنبی برای نماز خروجی مدرسه همانجای که دو هفتهای قبل آن آقای ثروتمند آمد و آن رفتار بد را به خرج داد آمد سمت من فرمودند شنيده بودم که ورشکست شده آمد سلام کردم ديدم با يک حالت آشفتهای گفت آقای حدائق سه روز است عذايي درستی گيرم نيامده يک پولی داريد بدهيد من بروم يک غذا بخرم اين را حاجآقا میگفتند من خودم ديدم گفتند بعد گفتم خدايا يک لحظه ما را به خودمان رها نکن همينجا اين آدم دو هفتهای قبل در اواج قدرت و ثروت بود با اين بيان سخيف و زشتش قبل يک بنده خدا را شکست همينجا خدايا به من نشان دادی که همين آدم بيايد بگويد محتاج يک لقمه غذا هستيم ما اين کار را میکنيم ما میچرخانيم ما که هستيم؟ «بِأَنَّ أَزِمَّةَ الْأُمُورِ بِيَدِكَ»[19] يک وقت نقص اموال میشود اموال میرود.
امتحان ديگر خدا میفرمايد نقص انفس سلامتی را از شما میگيريم آقا شب زنده است صبح میگويند رحمت خدا رفت میگويند آقا با ما بود بين ما يک ساعت بعد گفتند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ»[20] يک دفعه حالا نقص انفس يک وقت جان را میگيريم تماماً، يک وقت بخشی از سلامتش را میگيريم بخشی از توانائيش را میگيريم، آقایی سراغ داشتم از نظر علمی مراتب چه مقامات بالایی است البته عرض کردم گاهی اوقات اين امتحانات ترفيع درجه هم شما بايد ببينيد بلاء برای که میآيد؟ بلاء اگر برای مؤمنين آمد اين آزمون است ولی ترفيع درجه برای اينها در قيامت است برای اولياء که ترفيع درجه است: «البلاء للظالم ادب و للمومن امتحانٌ و للاولياء کرامة»[21]، زلزله میآيد زير آوار يک جمعيتی منطقهای میروند نماز شبخوان برای او امتياز است آن لامذهب برای او مجازات است بايد ديد برای که دارد میرسد؟ من شخصی را سراغ داشتم خودم ديدم در دوران نوجوانیام با چه موقعيتی و مقامی اواخر عمر حمد و سوره را از رو میخواند حمد و سوره همين سوره حمد و فاتحه الکتاب و سوره توحيدی که همه از بر هستيد اين حافظه مال شما نيست يک وقت يک تلنگرش میزنند سوره حمد هم يادت میرود حالا نگويم با چه مقاماتی و چه درجاتی ما همه چيز در مچمان است همه چيز بلد هستيم نقص انفس امتحان است.
امتحان پنجم خدا میفرمايد ثمرات ثمرات يعنی نتيجه زحمت يک عمر تلاش انسان را میگيريم يک عمر اين آقا زحمت کشيده يک دفعه میبينيد از دست میرود خدا رحمت کند مرحوم آيتالله حاج شيخ جعفر شوشتری که در جوار اميرالمؤمنين دفن شده در آن قسمت شبستان بالاسر مرحوم حاج جعفر رضوانالله تعالی عليه میفرمايد ثمرات يعنی داغ جوان، جزء سختترين آزمونهای الهی اين مصيبت است: «وَ الثَّمَراتِ»[22]اين پنج نوع امتحان حالا يک وقت در زندگی بعضیها همه اينها اتفاق میافتد يک وقت در زندگی بعضیها بخشی اتفاق میافتد اينها امتحانات الهی است قرآن میفرمايد: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»[23] رسول ما بشارت کسانی که صابر و شکيبا هستند در روياروی با اين مصائب تعريفی که خداوند از صابرين میفرمايد اين آيه است: «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[24]يعنی نگرش انسانها در زندگی بايد همين باشد همه چيز از آن خداست بازگشت همه چيز به سمت اوست اگر اين نگاه در زندگیها شکل گرفت حاجآقا ملياردر بشوی مغرور نمیشوی ورشکست بشوی مأيوس نمیشوی قدرت بهت بدهند طغيان نمیکنی از قدرت بگيرنت با خدا بيگانه نمیشوی آقا اميرالمؤمنين را ببينيد چهار مقطع دوران زندگی حضرت را بعضی از بزرگان تقسيم میکنند ولادت تا ده سالگی قبل از اسلام، ده سالگی تا سی و سه سالگی دوران همراهی با پيغمبر، سی و سه سالگی تا پنجا و هشت سالگی دوران انزوا و خانه نشينی و حق حضرت را ضايع کردن، پنجا و هشت سالگی تا شصت و سه سالگی دوران امارات و مديريت و خلافت در تمام اين دورهها علی ابن ابی طالب يکی است چه آن زمانی که با پيغمبر است چه آن زمانی که منزوی کردند حضرت را چه آن زمانی که در اوج قدرت بود روزهای نخست خلافت حضرت ابن عباس که جزء اعقل قريش بود آمد تبريک گفت خلافت حضرت را جملهای زيبائی گفت گفت آقا شما شخصيتی هستيد به خلافت زينت بخشيديد خيلی حرف زيبايي است ديديد بعضیها مقام برايشان افتخار است قاب میکند ما در يک مقطعی شديم وزير نظارت برايش افتخار است خوب زندگی کردی شما برای وزارت افتخار هستی بعضیها ثروت برايشان افتخار است بعضیها برای ثروت افتخار اند بعضیها موقعيت اجتماعی سبب سربلندی آنهاست بعضیها وجود آنها سبب سربلندی موقعيتهاست ابن عباس گفت شما شخصيتی هستيد به خلافت زينت بخشيدی يعنی خلفاء زمامداران عالم از بدو عالم تا ختم عالم بايد به خود ببالند که در طومار زمامداران عالم شخصيتی به نام علی ابن ابی طالب هم قرار داشته آدم اگر خوب زندگی کند برای وزارت افتخار است وزير مؤمن متدين برای وزارت افتخار است شاعر میگويد:
آن را که علم و دانش و تقوی مسلم است، هرجا قدم نهد قدمش خير مقدم است
بعد ابن عباس يک جملهای گفت گفت آقا موقعيت طلايي و خوبی فراهم شده رهبری عالم اسلام امام داشتند کفششان را وصله میزدند اين کفشی که داشت وصله میخورد ديگر ارزشی نداشت آقا انداختند جلو ابن عباس حالا اين چقدر میارزد گفت آقا اين قيمت ندارد از بیارزشی يک وقت میگوييد قيمت ندارد از با ارزشی يک وقت میگوييد قيمت ندارد از بیارزشی گفت آقا اين قيمت ندارد کفشی که چندبار وصله خورده آقا فرمودند ابن عباس به خدای علی سوگند حکومت بر شما مردم نزد من علی از اين کفش چندبار وصله خورده پستتر است اگر حکومت را قبول کردم برای خداست برای خدمت به خلق مسئولين بايد اين جوری پست را قبول کنند مسئول موفق چنين است بگويد من برای خدا و احساس تکليف آمدم در کار آمدم خدمت بکنم نيامدم از قبل اين کار باری برای خودم توشهای برای خودم فراهم کنم نسبت به ثروت بايد همين نگاه را داشته باشيم نسبت به فعاليتهای اجتماعی آقا فرمودند: «لولا حضور الحاضر»[25] اگر به خاطر خدا نبود و به خاطر آن تعهدی که خدا از انديشمندان گرفته نبود حبل رياست را بر مرکبش رها میکردم اين همان آئين نامه: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ»[26] لذا همين مولا در محراب عبادت وقتی فرقش منشق میشود میفرمايد: «فزت و رب الكعبة»[27] حالا ما باشيم میگوييم خدايا حق ما اين است داريم نماز میخوانيم اين جوری بايد سرمان بياورند خب شما چه خدايي هستيد؟ نمیگويند بعضیها طرف پدرش در کرونا از دنيا رفته دارد ناسزا و کفر میگويد گفتم ثابت کردی که خدا را برای بابايت میخواستی نه بابايت را برای خدا در اين آزمونها بعضیها امتحان پس میدهيم گوجه فرهنگی گران میشود توهين میکنی اين چه اسلامی است؟ اسلام را برای اين میخواهی بد بعضیها امتحان پس میدهند خطای من را پای حساب دين خرج میکنی خطای اين بیانصاف را پای اسلام میآوری: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»َ[28] اين تعريفی است از صابرين.
آيه سوم خداوند میفرمايد: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[29] قطعاً کساین که صابر اند خدا میفرمايد صلوات ما رحمت ما شامل حال آنهاست و اينها در زمرهای هدايت يافتگان اند از آقا امام صادق است که اگر برای مصبيبت رسيده صبور هيچ اجری نبود جز اينکه خدا میفرمايد صلوات من بر آنها در دو جا در قرآن خدا میفرمايد صلوات من بر آنها يک شخص شخيص رسول خاتم: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً»[30] دوم مصيبت رسيده صبور: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ»[31] هم درود خدا هم رحمت آقای که مريض هستی و صابر هستی آقای که دستت خالی است و صابر هستی آقای که مشکلات اقتصادی داری و خانوادگی و اجتماعی وظايف بندگیات را فراموش نمیکنی: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[32] اينها هدايت يافتگان اند هدايت شدهگان اند خب اين تعريفی از اين آيه شريفه.
اما انطباقی هم بدهيم به صاحب امشب حضرت زينب سلامالله عليها در هر پنج مورد مورد امتحان و ابتلاء قرار گرفت خوب اين بانو از دوران طفوليت مواجه با اين خوف بود زمانی که يورش به بيت ولايت آورده شد و اين بانو در سنين چهار پنج سالگی بود ديده بود با مادر او با پدر او چه رفتاری را به کار بردند تهديد را حضرت زينب از طفوليت مشاهده کرده بود نامردمیهای که نسبت به آقا مجتبی حسن ظلمی که بر اين امام مظلوم روا داشته شد و آن نامردمیهای که نسبت به سيدالشهداء شد آقا امام حسين زمانی که از مدينه داشتند خارج میشدند هشتاد و چهار زن و بچه هم همراهی کردند حالا نقلی هست که حضرت زينب زمانی که به همسری عبدالله ابن جعفر پسر عموی خودش در آمد شرط ضمن عقدی گذاشت که من هرجا حسين ابن علی مسافرت خواست برود شما به عنوان شوهر مانع نشويد و اين را هم عبدالله ابن جعفر پذيرفت و عمل کرد زمانی که امام حسين داشتند از مدينه خارج میشدند خود حضرت میدانستند مسير مسير به شهادت است محمد حنفيه آمد دهنهای مرکب گرفت مطلبی گفت آقا هم جواب دادند فرمودند پيغمبر در عالم خواب به من چه فرمود: «يَا حُسَيْنُ ع اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا»[33] بعد گفت آقا اگر میخواهيد میدانيد به شهادت میرسيد زن و بچهها را چرا داريد میبريد زينب را چرا میبريد رقيه را سکينه را امکلثوم را کسی که در ميدان جنگی که میداند کشته میشود که ناموسش را نمیبرد سيدالشهداء جدم رسولخدا در عالم خواب به من فرمود زن و بچهها را هم ببر: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا»[34] خدا اراده کرده اينها را در جامعه اسارت ببيند حضرت زينب از آغاز سفر میداند چه خبر است اين خوف را دارد میبيند ابن عباس آمد به امام حسين گفت آقا اين زن و بچهها را از مرکبها پياده کنيد بدون زن و بچهها برويد که صدا فرياد عقيله بنیهاشم بلند شد ما حسينبن علی را تنها بگذاريم نامردمان مردنما حسين ابن علی را تنها گذاشتند اما زينب آموخت پای امام بايست ولو همه چيز را در اين راه تقديم کنی خوف، گرسنگی گرچه عبدالله ابن جعفر از متمکنين و ثروتمندان مدينه بود اما در جريان واقعه عاشورا از روز عاشورا که عطش شدت پيدا کرد هم جوع بود هم عطش بود و اسارت و گرسنگیها و جسارتهای که صورت میگرفت حضرت زينب طعم تلخ همه اينها را چشيده بود در بازار کوفه يک خانمی آمد نان و حلوائی به اين بچههای اسيری در اين کجاوهها بدهد در آن کجاوهای که حالا مشهور اين است که فاطمه بنت الحسين همان رقيه بوده نان و خرمايي داد حضرت زينب اين را برگرداند فرمود صدقه بر ما حرام است ما گرسنگی را میخريم و تحمل میکنيم صدقه را هرگز خانمی که در مدينه در اوج عزت و رفاه بود عبدالله ابن جعفر از ثروتمندان مطرح مدينه بود اما زينب پشت پا زد به همه اينها با ولی خدا آمد کربلا گرسنگی را به جان خريد عطبش را به جان خريد: «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ»[35] بخشی از اموال را میگيريم حضرت زينب در کربلا من اينها را حالا بارها عرض کردم مروری بر زندگی حضرت زينب و امام حسين حتی در شب ميلادشان اشکها را جاری میکند من يک جريان از غروب عاشورا بگويم ببينيد چه کردند اين نامردمان با عقيله بنیهاشم يکی از دختر بچههای امام حسين را با کعب نی به پشت او زدند با صورت نقش زمين شد اين دختر از هوش رفته بود گوشواره را از گوش او کنده بودند نمیگفتند در آوريد میکندند پاره میکردند اين اسلام امروز شما مديون زحمتها و تلاشهای ديروز اولياء الهی است ما راحت پای اين سفره نشستيم ما يک از گل نازکتر به ما میگويند قهر میکنيم آقا چرا مسجد نمیآييد برای ما اين جمله را گفتند اين جوری میخواهيم راه اينها را طی کنيم حضرت زينب سر اين عزيز سيدالشهداء را در دامن گرفته بود اينها امانت امام حسين بودند سيدالشهداء اينها را به حضرت زينب سپرد فرمود خواهرم اينها را به تو میسپارم تو را به خدا میسپارم:
هرچه باشد تو علی را دختری، گر خورد سيلی سکينه دم مزن، عالمی زين دم زدن برهم مزن.
حضرت زينب تا اين دختر به هوش آمد حضرت فرمودند عزيزم برخيز برويم به دنبال بقيه بچهها بگرديم اينها را پيدا کنيم در صحری يک تقاضا از عمه کرد عرض کرد: يا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسي عن أعين النظار[36] اين حجابی که امروز با افتخار بر سر زن مسلمان است سختیها و مرارتها و دفاعهايش را حضرت زينب کرد و عزيزان سيدالشهداء اين عزيز سيدالشهداء گفت عمهجان يک پارچهای سرم را بپوشم اينجا آتش به جان انسان میافتد حضرت زينب فرمود دختر «و عمتك مثلك»[37] عمهای تو هم مثل تو هست يعنی حجاب از سر دختر اميرالمؤمنين هم برداشتند اين نامردمان به زينب هم رحم نکردند اموال را به تاراج بردند: «وَ الْأَنْفُسِ»[38]حضرت زينب در راه خدا اين جانش را هزينه کرد شب يازدهم محرم آقا امام سجاد میفرمايد شب از نيمه گذشته بود لا به لای خيمههای نيم سوخت غروب روز دهم حدود هشت دختر بچه و پسر بچه زير سم اسبها جان دادند اجساد شهداء روی زمين من اگر از من سؤال کنند در حد اطلاعات اندک و ناچيز خودم بگويند آقا سختترين شب عمر حضرت زينب چه شبی بود؟ میگويم از آن شبی که مادرش را مظلومانه علی غسل داد از آن شبی که پدرش را غريبانه امام حسن و امام حسين در خانه غسل دادند از همه اينها سختتر شب يازدهم بود پيکر سيدالشهداء قطعه قطعه روی زمين شهداء سرها بريده شده صدای ناله از اين زن و بچهها برخواسته در آن وضعيتی بسيار سخت امام سجاد میفرمايد ديدم عمهام نشسته دارد نماز شب میخواند، آقا زين العابدين میگويد گفتم عزيز برادر عمهجان امشب نماز شب را نشسته میخوانی عظمت خدا نزد تو پايين آمده گفت عزيز برادر آن قدر بر اين بدن تازيانه خورده شده که قدرت ايستاده نماز خواندن.
«وَ الثَّمَراتِ»[39] امتحان پنجم داغ جوان است دوتا عزيز با زينب آمدند پسرهايش است من روضهام اين جمله پايانی باشد و التماس دعا وقتی حضرت زينب از سفر اسارت برگشت مدينه يک وقت با عبدالله ابن جعفر نشسته بودند شوهرشان عبدالله ابن جعفر گفت خانم از عاشورا و کربلا برايم خبر آوردند اما دوتا سؤال دارم از شما شنيدهام هرکدام از شهدای بنی هاشم که شهيد میشدند شما به استقبال حسين میرفتی در آوردن اين بدنها حسين را کمک میکردی اما شنيدهام بچههاي خودت را که که میآوردند از خيمه خارج نشدي چرا به استقبال بچههای خودت نرفتی؟ فرمود عبدالله ابن جعفر من ترس از اين داشتم که از خيمه خارج بشوم آقا سيدالشهداء ببيند يک مادر داغ ديده دارد میآيد آثار شرمندگی در چهره حسين نمايان بشود برای پسرهای خودم از خيمه خارج نشدم گفت خانم يک سؤال ديگر شنيدم وقتی علی اکبر از اسب به زمين افتاد رفتی تا وسط ميدان، گفت عبدالله ابن جعفر کربلا عاشورا نبودی حسين خيلی تنها شده بود وقتی علی اکبر از اسب به زمين افتاد هراس اين داشتم حسين کنار پيکر علی جان بدهد، مرحوم آيتالله شوشتری شب زيارتی سيدالشهداء است انشاءالله وعده ديدار همه ما در حرم با صفای حسين يک تعدادی از زائران کربلا هم امشب در مجلس اند خوشا به سعادت همه زوار خدايا به عظمت اين بزرگ بانو اين توفيق را نصيب جمع و آرزومندان مکرراً بفرما، مرحوم آيتالله شوشتری مینويسد علی اکبر وقتی از اسب به زمين افتاد سه فرياد به آسمان بلند شد اول صدای ناله علی بلند شد صدا زد بابا: يا ابتاه! عليك منّى السّلام»[40] من هم رفتم خدا حافظ بابا ديگر نگران تشنگی من نباشد الآن پيغمبر حاضر شد کام تشنه من را سيراب کرد: «قد سقاني بكأسه الأوفى»[41] يک جمله ديگر هم عرض کرد بابا پيغمبر میفرمايد حسين به جانب ما بشتاب «عجّل القدوم علينا»[42] اين ناله اول بود اما ناله دوم را بگويم علامه شوشتری میفرمايد يک صدای هم از درون خيمه بلند شد صدای عليا مجلله زينب صدا زد: «وا محمّداه! وا عليّاه!، وا امّاه! وا فاطمتاه! وا حسناه! وا حسيناه!»[43] شتابان از خيمه زينب خارج شد رو به ميدان گذاشت به دنبال سيدالشهداء آمد تا وسط ميدان اما يک صدای سومی هم بلند شد کربلایها حسينیها صدای ناله امام حسين بود دوجا در روز عاشورا صدای گريه بلند امام حسين را دشمن شنيد يکی کنار پيکر علی اکبر بود يکی هم کنار پيکر قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علامه مجلسی میفرمايد آقا نشست روی زمين رو سری کاسه زانو حرکت کرد به سمت پيکر علی هفت بار صدا زد ولدی علی، ولدی علی، ولدی علی، پسرم علی پسرم علی، يک وقت ديدند آقا سر علی را به دامن گرفت «وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ» چهره به چهره گذاشت صدا زد «عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ»[44] پسرم ديگر بعد از تو خاک بر اين دنيا باد رفتی و از هم و غم دنيا آسوده شدی پسرت را تنها گذاشتی يک رو به خيمه کرد فرمود جوانان بنی هاشم: «احملوا أخاكم الی الفسطاط»[45] حالا بياييد علی را به خيمه برگردانيد همه بگوييم يا حسين.
يا ربّ الحسن اشف صدر الحسين بظهور الحجة
يا رب الحجه اشف صدر الحجه بظهور الحجه
اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.
[1] بقره 155- 157.
[2] هود 112.
[3] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص252.
[4] احزاب 21.
[5] شرح مصباح الشريعة / ترجمه عبد الرزاق گيلانى ص356.
[6] بقره 155.
[7] بقره 155.
[8] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص 24.
[9] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص 23.
[10] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص 23.
[11] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص 23.
[12] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص 23.
[13] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص 23.
[14] وقعة الطف ص172.
[15] وقعة الطف ص172.
[16] بقره 155.
[17] بقره 155.
[18] بقره 155.
[19] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج87 ص7.
[20] بقره 156.
[21] مستدرک الوسائل ج2 ص437
[22] بقره 155.
[23] بقره 155.
[24] بقره 156.
[25] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم ج6 ص257.
[26] بقره 155- 157.
[27] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ج8 ص279.
[28] بقره 155- 157.
[29] بقره 155- 157.
[30] احزاب 54.
[31] بقره 155- 157.
[32] بقره 155- 157.
[33] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص65.
[34] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص65.
[35] بقره 155- 157.
[36] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص61.
[37] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص61.
[38] بقره 155.
[39] بقره 155.
[40] غم نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف ص138.
[41] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص44
[42] غم نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف ص138.
[43] غم نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف ص105.
[44] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص114.
[45] تاریخ تبری، ج4 ص340