استاد حدائق روز دوشنبه 25 بهمن 1400 مصادف با شب میلاد امام علی(ع) در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان «جلوه های شخصیت امام علی(ع)» پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال رسولالله(ص): «وَ قَالَ حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ وَ بُغْضُ عَلِيٍّ سَيِّئَةٌ لَا يَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة»[1]
شاه لافتی حيدر که ايزاد روان با اوست، در زمين و از قدرت کار آسمان با اوست
آسمان چه حد دارد نظم لا مکان با اوست، لامکان ندانم چيست، ظاهر و نهان با اوست
ظاهر و نهان را نيز بذلِ جسم و جان با اوست، با اساس رحمانی در لباس انسانی
ای شهی که از دلها مرتفع قرف داری، گرچه نزد کوتهبين خيمه در نجف داری
گه به سينه سينا ساز لاتخف داری، گه به عرشهی ممبر کوس من عرف داری
وَه از آن خدایی دُر، کشت را در صدف داری، ای بسا رسل کز توست، غرق بحر حيرانی.
اسعدالله ايامکم جيمعاً؛ ابتداءً تبريک عرض میکنم ميلاد با سعادت اميرمؤمنان و ايام فرخنده و مبارک و خجستهای ماه رجب را خدمت برادران عزيزان و خواهران محترمه و تبريک مضاعف به همه پدرهای که مسئوليت تربيت و پرورش امانتهای الهی به شما واگذار شده سخن در باب شخصيتی که زبانها الکن از بيان معارف و محاسن حضرت است من يک حديثی را از فرمايش رسول معظم اسلام در حد حوصله وقتی مجلس تلگرافی عرض کنم اين روايت از رواياتی است که مورد اتفاق علمای شيعه و سنی است رسول معظم برای اميرالمؤمنين عليهالسلام هفت ويژگی را نام میبرد که در عالم اسلام عديل و نظيری برای اميرالمؤمنين تصور نمیشود کرد صاحب امشب در کلام پيامبر خاتم که عالیترين و جامعترين تعريفهای که از اميرالمؤمنين صورت گرفته تعريفهای است که پيغمبر فرموده چون رسولالله هم سمت استادی مربی اميرالمرمنين در جايگاه تربيت نقش پدری داشت و علی عليهالسلام خود را در برابر پيغمبر عبد میدانست: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ صلی الله عليه و آله»[2] آقا رسولالله میفرمايد يا شما هفت ويژگی داريد که در اين هفت ويژگی کسی در عرض شما و در تراز شما وجود ندارد اول: «أَنْتَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ»[3] اول مؤمن به خداوند وجود مقدس علی ابن ابیطالب است اول کسی که به رسالت پيامبر ايمان آورد اميرالمؤمنين است مثل فردا که روز ميلاد با سعادت اميرالمؤمنين سال سيام عام الفيل هنوز ده رسالت پيغمبر وقت باقی مانده است رسولالله در سن سی سالگی است فاطمه بنت اسد که با ابوطالب اينها دختر و پسر عمو بودند و اينها جزء تنها خانوادهای هاشمی بودند که زن و شوهر هردو هاشمی بودند خانم فاطمه بنت اسد از طايفه بنی هاشم پدر ابوطالب فرزند عبدالمطلب از دودمان هاشم هردو از نوادگان حضرت هاشم از نوادگان حضرت ابراهيم اين خانم باردار وارد مسجدالحرام شد ماه آخر حمل بود به دور کعبه مشغول طواف بود درد زاييدن او را در مقابل مستجار گرفت اين را هم عرض کنم خدمت عزيزان حالا مشرف شديد ياد کنيد.
مستجار جايی است که بعضی از بزرگان امام زمان را در مستجار ديدند جای مستجار از نظر موقعيت جغرافيايي دقيقاً مقابل در کعبه آن ضلع کعبه است ضلع مقابل وجه الکعبه مستجار قرار گرفته که سابق در عصر جاهليت در بوده کعبه دو در داشت يکی دری که الآن هم موجود است و يکی دری که مستجار توصيف میشد و اميرالمؤمنين میفرمايد وقتی که رسيديد به مستجار خودتان را بيندازيد روی ديوار و به خدا عرض کنيد پرودگار آنچه از ما گناه و خطا سرزده چه آنهای که مأموران شما ثبت کردند و ما در خاطرمان مانده، چه آنهای که ثبت شده و ما فراموشمان شده بمنّ و کرمت به ماها ببخش حضرت میفرمايد از مستجار عبور نمیکنيد مگر اينکه گناهانتان مثل برگ درخت میريزند دعای هم آنجا دارد اعمالی آنجا دارد فاطمه بنت اسد مقابل مستجار که قرار گرفت خدا را قسم داد به وحدانيتش به نياکان و اجدادش به حضرت ابراهيم به خانهای که در حال طواف آن خانه است و به مولودی که در شکم خود داشت گفت پروردگارا درد زاييدن را برای ما آسان کن خب در مسجدالحرام عدهای نشسته بودند جمعيتهای حاضر بودند عباس عموی حضرت علی با عدهای نشسته بودند اينها شاهد بودند میديدند ديدند کنار در مستجار ديوار کعبه شکاف برداشت اين شکاف را بنده خودم در سال هفتاد و شش که کعبه را داشتند تعبير میکردند اما شيطنت اين وهابیها اين شکاف را در بازسازی سال هفتاد و شش ديگر پور کردند يک شکافی بود کنار در مستجار محل در مستجار تا آن ضلع رکنی يمانی تا آن زاويه يمانی که اين در اين شکاف هم سرب کرده بودند مشخص هم بود قرنها اين نمايان بود هويدا بود فاطمه بنت اسد از همين موضع وارد کعبه شد عدهای ديدند که اين خانم ديوار شکاف ور داشت وارد شد دويدند رفتند ديوار بهم آمد کليد آوردند در کعبه را باز کنند در باز نشد هرچه سعی کردند ديدند اين قفل باز نمیشود فهميدند اين يک امر الهی است سه روز اين خانم در کعبه بود روز چهارم از همان موضع دوباره ديوار شکاف برداشت و به قول شاعر:
از خانه حق با اسد بنت اسد آمد برون، آن کس نبود در جهان مثلش مثل آمد بيرون
فاطمه بنت با آقازادهای در آغوش از همان موضع خارج شد خب در مکه بر پيچيده شده بود که دختر اسد همسر ابوطالب وارد کعبه شد هيچ خبری از او نيست سه روز اين خانم درون کعبه است قفل باز نمیشود وقتی اين خانم از کعبه خارج شد بزرگان بنیهاشم به استقبال فاطمه بنت اسد رفتند در بين اين جمعيت پيغمبر بود که جوان سی ساله پيامبر هم نگران حال فاطمه بنت اسد ضمن اينکه فاطمه بنت اسد انصافاً مثل يک مادر نسبت به پيامبر درخشيد و پيامبر احترام مادری داشت برای فاطمه بنت اسد رسولالله به استقبال آمدند ابوطالب عباس بزرگان آلهاشم آمدند جلو پيغمبر فرمودند مادر فرزند را بده آقازاده را به آغوش رسولالله سپردند رسولالله نگاهی به چهرهای علی عليهالسلام انداختند فرمودند به اذن خدا سخن بگو ديدند اين نوزاد سه روزه لب سخن گشود: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسولالله» رسولالله اعتراف و اقرار به وحدانيت الهی و رسالت پيغمبر تمام اين افرادی که ايستاده بودند تعجب کردند اولاً اين نوزاد سه روزه چگونه سخن میگويد و اعتراف به وحدانيت الهی و شهادت به رسالت شخصيتی که هنوز ده سال به رسالت او وقت باقی مانده است: «أَنْتَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ»[4] ده سال گذشت رسولخدا در شب مبعث خلعت رسالت بر قامتش افکنده شد از غار حراء پيغمبر میآمدند پايين ابتدای صبح بود با علی ابن ابی طالب ده ساله رو به رو شدند فرمودند علی من مبعوث به رسالت شدم اقرار به نبوتم کن آقا اميرالمؤمنين ده ساله عرض کرد يا رسولالله خاطرتان میآيد ده سال قبل مادرم قنداقه من را در مسجدالحرام به آغوش شما سپرد و من اقرار به وحدانيت الهی و رسالت شما کردم میخواهيد تکرار کنم مجدداً تکرار میکنم شهادتين را حضرت بر زبان جاری کرد سه سال گذشت اميرالمؤمنين سيزده سال پيامبر چهل و سه ساله رسولالله مأمور است رسالت را علنی کند چهل نفر از بزرگان قريش و عموها و عموزادهها را دعوت کردند شامی به اينها دادند بعد از صرف شام پيغمبر ايستادند فرمودند عموها عموزادهها قريش من مبعوث به رسالت شدم هر کسی که در اين مجلس مقدم بشود در پذيرش رسالت من وصی من وارث من جانشين من و همه کارهای بعد از من است آقا اميرالمؤمنين سيزده ساله بلند شد اعتراف کرد دوباره پيغمبر تکرار کردند اميرالمؤمنين تکرار کرد مرتبه سوم دوباره اميرالمؤمنين شهادتين را بر زبان جاری نمود که پيغمبر آن حديث معروف را فرمودند: «يا علی انت وصی و وارثی» تا پايان حديث در تقدم نسبت به بندگی خدا و پذيرش رسالت الهی در عالم اسلام ما نظير اميرالمؤمنين را کسی نداريم اين در مصادر اهل سنت هم ذکر شده گرچه حالا بعضیها آمدند حق را ناديده بگيرند کس ديگری را نام میبرند.
يک اشکالی میکنند مرحوم شيخ مفيد اعلی الله مقامه از کتب اهل سنت واژههایي را در رواياتی که خود بزرگان اهل سنت ذکر کردند: اولهم اسلاماً، اولهم ايماناً، اول من آمن اول من اسلم اينها در رواياتی است که خود اهل سنت نقل کردند يک اشکالی ابن تيميه میگيرد که من هم اينجا يک پاسخی و اشارهای بکنم ابن تيميه میگويد از علمای اهل سنت است که اگر علی ابن ابیطالب اسلام آورده يک آقازادهای ده سالهای سن تکليف نداشته اين اسلامش به اعتبار اينکه تکليف نداشته پذيرفته نيست، يا آن وجهات پذيرش اسلام مکلفين را ندارد تکليفی نداشته علی ابن ابیطالب بعد هم قياس میکند که بلی آنهای که اسلام آوردند مکلف بودند نام هم میبرد. لذا علی ابن ابی طالب اسلامش در سنين قبل از تکليفی بوده که ارزش و رجحان اسلام آنهای که مکلف بودند نداشتند.
اين حرف حرف عقب و بيهودهای است مگر عيسی در قنداقه پيغمبر نشد ابن تيميه مگر قرآن نمیفرمايد عيسی در قنداقه فرمود: «آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا»[5] من پيغمبر هستم خدا عيسای در گهواره را پيغمبر کرد اسلام آوردن اميرالمؤمنين در قنداقه در آغوش پيغمبر محل بحث اعتراف و اقرار به نبوت حضرت عيسی در گهواره شما حرف روش نداريد وحال اينکه مقام اميرالمؤمنين کجا و انبياء؟ حالا من خيلی نمیخواهم در حاشيه بروم آقای صعصعه ابن صوحان يک وقتی خدمت اميرالمؤمنين رسيد گفت آقا از فضائلتان برايما بگوييد آقا فرمودند گفت از فضائلتان بگوييد دل ما شاد بشود اين صعصعه زيد ابن صوحان چندتا برادر بودند از آن ياران واقعی اميرالمؤمنين بودند صعصعه گفت آقا يک خرده از فضائلتان بگوييد ما دلمان شاد بشود آقا فرمودند صعصعه من از خودم نمیگويم اگر تو سؤالی داری بپرس تا به تو بگوييم صعصعه شروع کرد پرسيدند گفت آقا مقام شما برتر است يا آدم ابوالبشر آقا فرمود من، پاسخ دادند مقام شما برتر است يا نوح؟ آقا فرمود من دليل آوردند مقام شما برتر است يا ابراهيم خليل الرحمن آقا فرمود من دليل آوردند گفت آقا مقام شما برتر است يا موسای کليمالله آقا فرمود مقام من اينها انبياء شاخص بشريت اند دليل آرودند گفت آقا مقام شما بالاتر است يا عيسی؟ عيسای که در قنداقه پيغمبر شد آقا فرمود من دليل حضرت اين بود آقا فرمودند مادر حضرت مريم وقتی درد زاييدن او را گرفت در مسجدالاقصی بود خطاب آمد مريم از مسجدالاقصی خارج شو اينجا عبادتگاه هست نه زايشگاه مريم آمد در خارج از مسجد در بيابان تکيه به درختی داد درخت نخل خشکيدهای بود عيسی آنجا متولد شد که از آن نخل خشک رطب تازه در اختيار مريم قرار گرفت آقا فرمودند مادر من فاطمه بنت اسد کنار کعبه وقتی درد زاييدن او را گرفت ديوار شکاف برداشت خطاب شد «فاطمه ادخلی» به مادر من میگويند بيايد داخل به مادر عيسی میگويد برو بيرون تنها وليد در کعبه در تاريخ بشريت علی ابن ابی طالب است کسی که درون کعبه متولد شد و اين جزء ويژگیهای منحصر به فرد حضرت است لذا حالا آقای ابن تيميه میگويد بلی اسلام اميرالمؤمنين در سن طفوليت بوده خيلی حائز اهميت نيست انتساب مقام ولايت و امامت شايستگیاش به امر خداست به سن و سال نيست خب آقا رسولالله میفرمايد علی ابن ابی طالب اول المؤمنين شما اول مؤمن به خدا بودي اين جزء صفات خاص اميرالمؤمنين است: «أَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ»[6] در وفاي به عهد در عامل اسلام كسي مثل علي ابن ابي طالب شما نميبينيد يكي از ويژگيهاي اميرالمؤمنين وفاي به عهد علي ابن ابي طالب بود كه ببينيد من همين جمله را بگويم و بگذرم اميرالمرمنين به خاطر بقاء اسلام بيست و پنج سال سكوت كرد سكوتي كه فرمود مثل كسي كه خارج به چشمش نشسته استخوان شكسته به گلويش خليده نميتوانم ببينم نميتوانم حرف بزنم اما براي حفظ دين حضرت سكوت كرد ما گاهي اوقات منافع شخصيمان به خطر ميافتد همه چيز را به چالش ميكشيم ديديد بعضيها ميگويد گذشتيم از اين اسلام همين امروز يك كسي آمد گفت آقا خيليها بد ميگويند به اسلام گفتم بعد امتحان دارند پس ميدهند فلاني كلاه سرت گذاشته فلان مسئول خلاف كرد فلان آدم اشتباه كرد چه ربطي به اسلام دارد اين منطق علي ابن ابي طالب بود اميرالمؤمنين به خاطر اسلام بيست و پنج سال تحمل كرد در آن دوراني بعد از ارتحال پيغمبر و آن اجحافي كه به اين بيت صورت گرفته بود يك جملهاي حضرت زهراء به اميرالمؤمنين عرض كردم آقا شما كسي بوديد كه ذوالفقار را از غلاف در ميآوردي كسي رو به روي شما نميايستاد ذوالفقارت را در غلاف كردي آقا اميرالمؤمنين رفتند به طرف حجره شمشير را برداشتند همان دوراني چند روز بعد از ارتحال پيغمبر بود صداي اذان بلند شد؛ شيعه علي ياد بگير ميوه گران ميشود به دين توهين ميكني دلار پايين و بالا ميشود اسلام را زير سؤال ميكشي شيعه هستي اين جور شيعه بودن را نشان ميدهي نماز شب ميخواند ميگويد آقا ما اصلاً اين چه اسلامي است؟ اين چه ديني است؟ تخلف من چه ربطي به اسلام دارد؟ تخلف خلفايي كه آمدند كه حق اميرالمؤمنين را غصب كردند چه ربطي به اسلام دارد اميرالمؤمنين تصفيه حساب كرد اميرالمؤمنين پاي اسلام ايستاد خودش را خرج كرد براي اسلام ما بعضيهايمان چه كار داريم ميكنيم؟ آقا شمشير را برداشتند از حجره آمدند بيرون صداي آذان پخش شد رو كردند به حضرت زهراء فرمودند دختر پيغمبر اگر ميخواهي اين آذان بماند بايد سكوت كرد: «أَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ»[7] در دو راهی انتخاب بين خودم و خدا که را داريم انتخاب میکنيم؟ در دو راهی انتخاب بين منافعمان و دين اهل البيت و منافع شخصیمان چه کاری میکنيم؟ خانمی آمده امروز میگويد آقا خيلیها ناسزا میگويند مشکلات اقتصادی مسائل اجتماعی بلی ظلم بد است جامعه را که بايد بسازد؟ جامعه را بايد همه بسازند آقايان در رأس حکومت علی ابن ابیطالبی که مقتدرترين حاکم در طول تاريخ بشريت است ببينيد پيامبر صفاتی که برای اميرالمرمنين نام میبرد حالا عرض میکنم:
«أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَرْأَفُهُمْ بِالرَّعِيَّةِ وَ أَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ»[8] عادلتر از اميرالمؤمنين بشريت ديگر نديده در بين زمامداران و حکمرانان اما گذاشتند اميرالمؤمنين کار کند شد چهار سال و ششماه حضرت در رأس حکومت بود سهتا جنگ بزرگ را بر حضرت تحميل کردند وقتی که اميرالمؤمنين بايد در راستای شکوفايي جامعه اسلامی تربيت نفوس به کار بگيرد آقا را درگير جنگ کردند و فکر حضرت را و انرژی حضرت را بردند به آن سمت خب حضار محترم همکاری نشد کار نکردند جايي اين قدر درد به دل اميرالمؤمنين آمد که به بعضی از اين امت بیوفاء فرمود«يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ»[9] ای کسانی که شباهت مردها داريد ولی مرد نيستيد امامتان را تنها گذاشتيد آقا جامعه اگر بخواهد ساخته بشود همه بايد كار كنند اين پنبه را از گوشمان در آوريم كه دولت به تنهايي اين عبث است رهبري به تنهايي اين عبث است آقا محترم كارمند محترم دكتر محترم مهندس محترم رواحاني محترم بازاري محترم خانم خاندار دانشجو استاد دانشگاه كارگر صنعتگر همه مسئوليم همه بايد دست به دست هم بدهيم علي ابن ابي طالب رأس حكومت باشد همكاري بايش نشود ميشود همان وضعي كه حضرت داشت نشد كاري كردند كه حضرت درد دل با چاه ميكرد جامعه همه بايد تلاش كنند ريز و درشت خرد و كلان جامعه بايد كمك كنند: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه»[10] آقا ما کاری دستان نيست در حد خودت کار کن شما هيچ کارهای در خانه خودت حرفت را میخرند فرزندت حرفت را میشنود نودهات حرفت را میشنود حرف بزن پول نداری در حد خودت دفاع کن از دين، پولدارها مسئولاند مسئولين مسئولاند همه مسئول هستيم: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه»[11] اميرالمؤمنين آموخت مردم خودتان را برای خدا خرج کنيد حضرت علی فاطمه زهراء را و خودش را برای دين هزينه کرد من يک جمله عرض کنم در آن آغاز غصب خلافت ابوسفيان پيکی را فرستاد خدمت اميرالمؤمنين در مدينه گفت اگر شما اجازه بدهيد ما مکه را میکنيم پور از سواره و پياده حمله میکنيم به مدينه حکومت را از دست حاکمان موجود خارج میکنيم و به شما میدهيم، آقا اميرالمؤمنين فرمود هيهات از اينکه علی برای رسيدن به حکومت دست ياری خواستن به سمت ابوسفيان دراز کند به حق رسيدن به هر قيمتی به هر بهائی خب علی ابن ابی طالب اين جايگاه را داشت هفتاد روز قبل از ارتحال پيغمبر پيغمبر در جمعيت يک صد هزار نفری غدير علی ابن ابی طالب را معرفی کرد و بيعت گرفت ابوسفيان به استناد همين میخواست وارد صحنه بشود اما آقا فرمود هرگز برای رسيدن حقم با کمک خواستن از باطل و باطل صفتان مردم حواستان باشد برای رسطدن به حق با سواری بر شيطان و مرکب را مکائيد شيطانی قرار دادن پيش نرويد: «أَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ و أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ »[12]صاحب امشب رسولالله میفرمايد جدیترين فرد در اجرای اوامر الهی علی بود ما شيعه اميرالمؤمنين هستيم انشاءالله که شيعه باشيم جزء محبين محب که هستيم که انشاءالله شيعه باشيم گرچه در يک روايتی آقا امام رضا فرمود: «انما شيعه سلمان و اباذر و مقداد»[13] شيعه آنها هستند نشان دادند تبعيت يعنی چه؟ در گرما گرم جنگ صفين، أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ»[14] را میخواهم عرض کنم در آن هجوم جنگ صعصعة ابن صوحان میگويد ديدم علی ابن ابیطالب شمشير میزند به آسمان نگاه میکند شمشير میزند به آسمان نگاه میکند گفتم آقا میخواهد بلاء نازل میشود؟ آقا فرمود صعصعه منتظرم ببينم وقتی نماز کی داخل میشود؟ وضع جامعه ما جامعه شيعی است بازارما ادارات ما خيابانهای ما حاضر نيستيم گوشی تلفن را بگذاريم زمين پاشيم نماز حاضر نيستيم به مهمانمان بگوييم خدا مهمتر از مهمان است به خاطر همان خدايي که دارم از تو پذيرايي میکنم حالا میخواهم نماز بخوانم شهر را ببينيد صعصعه میگويد آقا وسط جنگ از اسب آمد پايين دشمن در حال جنگ بود صعصعه میگويد گفتم آقا زمان نماز را به تأخير بيندازيد الآن دشمن دارد به ما حمله میکند جانمان در خاطر است؟ آقا فرمود صعصعه ابن صوحان مگر نبرد ما با معاويه غير از اقامه نماز است نماز با آن حقيقت خودش اگر اتفاق بيفتد اين مشکلاتی که شما امروز در جامعه داريد ديگر نداريد اينها همهاش مال بینمازی است مشکلات اقتصادی داريد قرآن میفرمايد اگر نماز درست شکل گرفت: «وَ الَّذينَ في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»[15] نمازگزاران واقعی احساس تکليف در اموالشان میکنند نمیگويد مال خودم میگويد مال خدا میگويد يک بخشی از اين اموال مال فقراست مال ضعفاست خدا دست ما سپرده بايد برسانيم از مشکلات اخلاقی جامعه نگران هستيد از اين اواضع بد حجاب و بیحجابی رنج میبريد مال اينکه نماز نيست نماز اگر به عنوان حقيقت نماز شکل بگيرد: «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ»[16] آدمهای نمازگزار پاک دامن اند چوب حراج به شخصيت خودش نمیزند چه مرد و چه زن از خيانتها از بیعهدیها از پيمان شکنیها از سرکار گذاشتنها رنج میبريد مال اينکه نماز نيست خدا در سوره معارج میفرمايد: «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»[17]اصلاً نمازگزار به تعهداتش و به اماناتی که در اختيار اوست پايبند است آدم نمازگزار واقعی کلاه سر مردم نمیگذارد خلف وعده نمیکند خيانت نمیکند درست اندازی در بيتالمال نمیکند اگر ديديد بعضیها ملياردی اموال بيتالمال را زير و بالا میکشند زير و رو میکنند اينها مال اين است که انسانهای نمازگزاری نيستند اگر بگوييد آقا نماز هم میخواند میگويند اين عادت بوده نه عبادت بعضیها عادت است نماز يک رکوع و سجدهای را ياد گرفته حقيقت نماز در زنگی او نقش نبسته اميرالمؤمنين اقوم به امرالله بود «أَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ»[18]عادلترين زمامدار بشريت در تقسيم بيتالمال اميرالمؤمنين بود فرقی بين برادرش و غريب نمیگذاشت حضرت اين گونه عمل کرد بيتالمال را تقسيم، اصلاً يکی از علتهای که با اميرالمؤمنين سر مخالفت بلند شد در دوران سه خليفه قبل خب يک بخشی صليقهای تشخيص فردی اموال بيتالمال تقسيم میشد آقا شدند خليفه فرمودند همه يکساناند آن صحابه پيغمبر با آن عرب بيابانگرد همه مسلمان اند بايد بيتالمال علی السويه تقسيم بشود يک اموالی است مربوط به همه است بايد علی رؤسهم مثل ارث مال ارثی اگر متوفی فوت کرد يک فرزند ملياردر يک فرزند فقير قانون اسلام اين است که مساوی تقسيم کنيد حالا آن ثروتمند است اين فقير است میگويند آقا اين يک حقی است که رئوسهم بايد تقسيم بشود بيتالمال مال عامه مردم بايد تقسيم علی السويه بشود آقا فرمودند تقسيم علی السويه کنيد ساز مخالفت کوک شد طلحه قيام کرد زبير قيام کرد اينها بر نتابيدند اين رأی اميرالمؤمنين را وقتی هم آمدند خدمت حضرت طرح موضوع کنند تا نشستند آقا فرمود کار شما کار مردم و جامعه است يا کار شخصی است زبير گفت آقا چرا اين سؤال را میپرسيد آقا فرمود اين چراغی که دارد میسوزد روغنش از پول بيتالمال است اگر کارتان مربوط به جامعه و مردم است اين روغن بسوزد اگر شخصی با من داريد تا اين را خاموش کنم آن چراغ ديگر را روش کنم اصلاً اينها ديگر طرح نکردند مسأله را گفتند علی ابن ابی طالبی که در روغن چراغش اين قدر حساس است چطور به خواسته ما پاسخ مثبت میدهد رفتند و جنگ جمل را رقم زدند: «وَ أَرْأَفُهُمْ بِالرَّعِيَّةِ وَ أَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ»[19]اين اميرالمرمنين خدا رحمت کند امام راحل را امام میفرمودند اميرالمؤمنين جامع اضداد است يعنی صفاتی که به ندرت در يک کسی جمع میشود در علی ابن ابی طالب جمع شده بود از يک طرف شجاعت در حد اعلای کلمه از يک طرف فروتنی و تواضع در برابر مردم در حد اعلای کلمه همان امامی که در ميدان جنگ سپر به پشت زره به پشت نمیبست و زره حضرت فقط سمت جلو حضرت را میپوشاند يعنی امام در هيچ جنگی به دشمن پشت نمیکرد همان علی ابن ابی طالب میرود خانه بچههای يتيم را روی شانه خود سوار میکند و میفرمايد شما راکب هستيد من مرکب شما کاری که کمتر پدر با بچههای خودش در خانه میکند اميرالمؤمنين با بچههای يتيم میکرد شما به ندرت ديدی پدری بيايد خم بشود بگويد بچهها بياييد سواری بدهم میگويند آقا لوس میشوند بالاخره بد عادت میشوند اميرالمؤمنين با بچههای يتيم مردم اين کار میکرد کدام علی؟ علی ابن ابی طالبی که زمانی که اين کار را میکرد شش کشور اسلامی تحت فرمان او بود ما يک مديری همچو کاری حاضر است بکند ما بعضی از مسؤلان مان حاضر اند با آبدارچی خودشان غذا بخورند بعضی از مسئولين حاضر اند با کارمندان زير دست خودشان هم سفره بشوند اميرالمرمنين چه میکرد: «وَ أَرْأَفُهُمْ بِالرَّعِيَّةِ»[20] مهربانترين شخصيت در عالم اسلام نسبت به رعيت علی ابن ابیطالب بود آقا اميرالمرمنين که حتی نسبت به آن بدخواهان کينهتوزان هم با رأفت و مهربانی عمل میکرد:
کريمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند
اين رأفت اميرالمؤمنين برای همه ماها درس است با عامه مردم با افراد گمنام با کسانی که گاهی اوقات اميرالمؤمنين را نمیشناختند جلسله اول بود حضرت را میديدند موارد فراوانی حالا من وقت مجلس را نگيرم گاهی اوقات افرادی که با اميرالمؤمنين نا آشنا بودند يک برخوردهای ناشايستی میکردند در حالات شخصی مینويسند از شام آمده بود کوفه به عشق اميرالمؤمنين يک آقای قصابی بود آوازه اميرالمؤمنين را شنيده بود دوران اميرالمؤمنين هم عجيب بود بعضیها از شام آمدند به اميرالمؤمنين پيوستند بعضیها از کوفه رفتند به معاويه ملحق شدند بعضیها از ظلمت به نور آمدند بعضیها از نور به سمت ظلمت رفتند: «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ»[21]اين آقای قصاب به عشق اميرالمؤمنين آمده بود کوفه زمانی آمد که حضرت در يکی از جنگها بودند حضرت را هم هنوز نديده بود تمثالی از امام نديده بود اين در اين مدتی که آقا نبودند در يکی از محلات کوفه قصاب بود چند رأس گوسفند میکشت میرفت آنجا گوشتها را عرضه میکرد میفروخت به مردم دارد که يکی روزی يک خانمی کنيزی آمد مقدار گوشت گرفت برد منزل برابر اربابش که خانمی بود در خانه آن خانم در خانه گوشت را قبول نکرد گفت اين گوشت چربش زياد است ببر عوض کن آورد پيش آن قصاب شامی گفت اين گوشت را برای ما عوض کن اين خانمما قبول نکرده اين را قصاب گوشت ديگری را داد اين کنيز گوشت را آورد منزل دوباره آن خانم درون خانه قبول نکرد گفت گوشت را ببر عوض کن دفعه سوم که آمد پيش قصاب قصاب عوض نکرد آن خانم در خانه هم تهديد کرده بود اگر گوشت را عوض نکرديد حق آمدن به منزل را نداری اين کنيز سرگردان در کوچههای کوفه داشت میگشت همزمان اميرالمؤمنين از جنگ برگشتند آقا وارد کوفه شدند مستقيم رفتند در بازار اين را بنده بارها عرض کردم مسئولين ما بايد ياد بگيرند مسئولين ما بايد بين مردم باشند مسئول مثل اميرالمؤمنين آقا از جنگ برگشته نرفت استراحت کند به حضرت گفتند آقا خسته جنگ هستيد برويد استراحت کنيد آقا فرمود نگران اين هستم که در نبودن من کسی مشکلی داشته باشد من نبودم و مشکل اين حل نشده باشد میروم بين مردم مردم من را ببينند اگر کسی مشکلی دارد مشکلش را حل کنيم يک دفعه آن کنيز آقا را ديد آمد سمت حضرت گفت يا اميرالمؤمنين يک همچو مشکلی دارم اين گوشت را خانم صاحب خانه نمیپذيرد آن قصاب هم عوض نمیکند من نگران شدم چه بکنم؟ آقا فرمودند اول برويم پيش قصاب آمدند نزد قصابی که به عشق اميرالمؤمنين آمده کوفه ولی حضرت را نمیشناخت قصاب ديد يک آقای يک هيئت سادهای نه کسی همراهش هست نه لباس آنچنانی به تن دارد يک لباس کرباسی تن اين آقاست آمد آقا فرمودند که اين گوشت اين خانم را برای خدا عوض کن رحم کنيد به زير دستانتان تا خدا به شما رحم کند آن قصاب گفت من دو مرتبه عوض کردم ديگر عوض نمیکنم آقا فرمودند اين دفعه به من متوسل شده ما را آورده به خاطر ما عوض کن خب اين هم نمیشناخت حضرت را حالا تاريخ دو نقل شده من يکش را عرض کنم که حالا محترمانهتر است تاريخ مینويسد با دستش محکم به سينه حضرت کوبيد و حضرت را دور کرد از خودش گفت برو آقا مانع کسب ما نشو اين کنيز خيلی خجالت کشيد به سينه که کوبيد؟ سينه شخصيتی که مرحبها زمين خورده او بودند در قلعه خيبر را که چهل و چهار نفر از جا باز و بسته میکردند از جا در آورد اميرالمؤمنين قوت و قدرت بالفعلش اين قصاب صدها پهلوان حريف او نبودند مردم درس بزرگ منشی را از امامتان اميرالمؤمنين ياد بگيريد ما يکی بهمان میگويند میخواهم دهتا جواب بدهيم يک تلنگر میزند میخواهد در گوشی بزند ياد بگير از اميرالمؤمنين کوبيد به سينه حضرت آقا رو کردند به کنيز گفتند اين که حرف ما را قبول نکرد برويم طرف خانه به خانم صاحبخانه بگوييم آمدند درب آن خانه در زدند آن خانم صاحبخانه آمد دم در تا حضرت را ديد گفت يا اميرالمؤمنين چه سعادتی به ما رو کرده تشريف آورديد آقا فرمودند چرا به زير دستانتان ظلم میکنيد مگر از قيامت از خدا نمیترسيد؟ گفت يا اميرالمؤمنين جبران اين اشتباهم اين کنيز را من به شما هديه کردم آقا فرمودند من هم اين کنيز را در راه خدا آزاد کردم يک کسی دنبال حضرت میگشت در کوفه گفت آقا را نديدی گفتند آقا دقايقی قبل با آن قصاب شامی داشت حرف میزد آمد سراغ آن قصاب شامی گفت آقا اميرالمؤمنين کجا رفتند؟ گفت اميرالمؤمنين من مدتها در کوفه هستم هنوز آقا را نديدم گفت آن آقای که با يک کنيز بود لباس کرباسی تنش بود آن اميرالمؤمنين بود گفت علی ابن ابی طالب آن بود؟ گفتند بلی اين شروع کرد با کارد به دست خود زدن گفت اين دستی که به سينه ثاميرالمؤمنين خورده ديگر من اين دست را نمیخواهم به آقا خبر دادند که اين قصاب شامی دارد خودش را از پا در میآورد آقا فرمودند بياوريد آوردند گفتند آقا به خدا قسم نمیدانستم که شما اميرالمؤمنين هستيد، بزرگی يعنی اين:
گر بر سر نفس خود اميری مردی، ور به ديگران خرده نگيری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدند، گر دست فتاده را بگيری مردی
آقا فرمودند من همان لحظهای که به سينهام کوبيدی بخشيدم تو را چون میدانستم جاهله اين کار را کردی بعد آقا فرموده من راضی نبودم به دست خودت اين کار را کنی عبای حضرت انداختند رو دست اين قصاب دو رکعت نماز خواندند خدا به عظمت اميرالمؤمنين دست اين قصاب را بهبودی و شفاء عنايت کرد: «أَرْأَفُهُمْ بِالرَّعِيَّةِ وَ أَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِالْقَضِيَّة»[22]عالمترين انسان به مسائل اسلامی اميرالمؤمنين: «و أَعْظَمُهُمْ مَزِيَّةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[23] با عظمتترين انسان در عالم اسلام اميرالمؤمنين من حديثی که اول ممبر خواندم آخر ممبر ترجمه کنم و تمام.
از ويژگیهای عظمت اميرالمؤمنين حالا الی ماشاءالله عظمت اميرالمؤمنين انصافاً اين شعر شاعر را نسبت به اميرالمؤمنين نسبت به اميرالمؤمنين بايد خواند:
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نيست، که تر کنيم سر انگشت و صفحه بشماريم
اين مصداق واقعیاش اميرالمؤمنين است از مزايای اميرالمومنين يکش همين حديث شريف نبوی است که پيغمبر فرمود: «حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ»[24]ببينيد آقايون يک قانونی است قانون الهی است خوبیهای شما بدیهايتان را از بين میبرد بدیهای شما هم خوبیهايتان را از بين میبرد امشب نماز خواندی گناهانت تا قبل از نمازت هرچه بود اين نماز پاک کرد نماز از آثارش همين است هرکاری نيکی: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»[25]همانگونه که: «کما ان السيئات يذهبن الحسنات» ، بنده بعد از نماز غيبت کنم اين غيبت نمازم را از بين برد آقا از زيارت آمده با دوتا کلمه با دوتا ظلم تمام آثار زيارت را نابود میکند لذا حسنات سيئات را سيئات حسنات را از بين میبرند جز در دو جا دو مورد است که اينها استثناء هستند محبت علی ابن ابی طالب اينها از امتيازات اميرالمؤمنين است امشب سجده شکر به جا بياور مؤمن برادر خواهر دعا کن به روح پدر و مادرت اگر رحمت خدا رفتند که اين پاکی مال آنهاست محبت علی ابن ابی طالب را هيچ گناهی پاک نمیکند پيغمبر فرمود: «حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»[26] اين محبت را هيچ گناهی نابودش نمیکند نمازهايتان دستخوش حوادث است حجتان ذکاتتان زيارتتان نافله شبتان روزههايتان اينها دستخوش حوادث گناهان میشود اما حب علی ابن ابیطالب میماند: : «حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»[27] و نعوذ بالله: «وَ بُغْضُ عَلِيٍّ سَيِّئَةٌ لَا يَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة»[28] اگر کسی عداوت علی ابن ابی طالب داشته باشد بغض اميرالمؤمنين در نهادش باشد اين بغض هيچ حسنهای پاکش نمیکند پيغمبر فرمود اگر کسی خدا عمر دهر بهش بدهد از آغاز تا پايان دنيا در دنيا باشد روزها عبادت شبها شب زندهداری روزه داری اموالش هرچه گيرش میآيد در راه خدا صدقه بدهد آخرالامر هم بين رکن و مقام مظلومانه کشته شود ولی بغض اميرالمؤمنين داشته باشد اعمال: «هَباءً مَنْثُوراً»[29] قدر اين محبت را بدانيد امشب شب عيد است برادر عزيزمان حاجآقای روستا مولود خوانی خواهند کرد بهره خواهيم برد يک خاطره را مرحوم آيتالله والد نقل میکردند من بگويم و استفاده کنيم زمان مرحوم جدما جماعتی از فارس رفته بودند عراق داستان مال شايد هشتاد سال قبل است هشتاد نودسال قبل در بين اينها يک آدم سادهای خوش طينت جوانی به نام عبدالجبار در اين کاروان بود روز آخر حرکت از نجف همسفريها سر به سر اين آقای عبدالجبار بگذاريد همه داشتند در مسافرخانه آن کاروان سرايي که بوده بارهايشان را میپيچيدند عبدالجبار از حرم میآيد میگويند آقای عبدالجبار امروز روز وداع بود برات بيزاری از آتش جهنم را از اميرالمؤمنين گرفتی گفت مگر اميرالمؤمنين برات بيزاری از آتش جهنم به کسی میدهد گفتند بلی ما گرفتيم اين هم رو سادگی خودش گفت پس صبر کنيد من هم بروم بگيرم بيايم نمیدانستم که بايد بگيريم آمد در حرم با دل شکسته متوسل شد اشک ريخت گريه کرد يا علی ما با هم آمديم چرا فرق گذاشتيد در مراجعت من جواب دوستانم چه بدهم بگويم به اينها برات داديد به ما نداديد گريه پشت گريه کنار ضريح بیهوش شد آقا را در آن عالم بيهوشی ديد گفت آقا چرا فرق گذاشتی؟ به دوستان ما برات بيزاری از آتش جهنم داديد به ما نداديد آقا فرمودند من تا کنون به احدی برات بيماری از آتش جهنم ندادم اما اگر تو میخواهی بهت میدهم گفت آقا خيلی مشتاقم ديدم آقا برداشتند رو کاغذی نوشتند «بسم الله الرحمن الرحيم عبدالجبار برئ من النار حرره حيدر الکرار» عبدالجبار از آتش جهنم بریئ است امضاء حيدرالکرار آقا کاغذ را دادند دست عبدالجبار اين کاغذ را گرفت ديد با قلم سبز نوشته شده بهوش آمد ديد دستنوشته حضرت در دستش است اينها داستان همين شيراز شماست اين ماجرای قريب به هشتاد نود سال قبل مال اين شهر است:
گفت پيغمبر که هرکس زد دری، عاقبت زان در بيرون آيد سريع
مرحوم جدما نقل کرده بود اين خوشحال آمد به دوستانش گفت من هم گرفتم بريم چه گرفتی؟ گفت برات بيزاری میگويند وصيت کرد گفت وقتی مردن اين دستنوشته مولی را در کفنیام بگذاريد که در کفنش گذاشتند و او را به خاک سپردند بگوييم آقا امشب يکی از عيدیهای ما «فکاک رقبتی من النار» اين گردن ما از آتش جهنم رهايي پيدا کند و آقا خود دعا کنيد تعجيل فرج موفور السرور عزيزتان صاحبالزمان را تقديم به ساحت مقدس مولای متقيان سه صلوات ختم بفرماييد.
[1] - نهج الحق و كشف الصدق ص259.
[2] - الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص90.
[3]- بحار الأنوار (ط - بيروت) ج38 ص230.
[4]- بحار الأنوار (ط - بيروت) ج38 ص230.
[5] مريم 30.
[6] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج38 ص230.
[7] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج38 ص230.
[8] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج38 ص230.
[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج5 ص6.
[10] جامع الأخبار(للشعيري) ص119.
[11] جامع الأخبار(للشعيري) ص119.
[12] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج38 ص230.
[13] مشکات هدایت ص40
[14] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج38 ص230.
[15] معارج 24.
[16] معارج 29.
[17] معارج 32.
[18] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج38 ص230.
[19] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج38 ص230.
[20] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج38 ص230.
[21] يونس 31.
[22] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج38 ص230.
[23] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج38 ص230.
[24] - نهج الحق و كشف الصدق ص259.
[25] هود 114.
[26] - نهج الحق و كشف الصدق ص259.
[27] - نهج الحق و كشف الصدق ص259.
[28] - نهج الحق و كشف الصدق ص259.
[29] فرقان 23.